درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/02/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 60

 

﴿وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَاناً كَبِيراً﴾﴿60﴾

 

در آيه قبل فرموده بودند كه معجزاتي كه براي تثبيت نبوت و رسالت يك پيامبر است آوردن او لازم است، معجزاتي كه در تأييد اين مطلب سودمند است آوردن آنها نافع است اما معجزات پيشنهادي كه اگر عده‌اي آن را طرح كردند ما وقتي آن را مي‌آوريم كه حتماً ايمان بياورند وگرنه ممكن است عذاب الهي به دنبال او باشد زيرا آيات الهي را اهانت‌كردن، تحقيركردن، به استهزا گرفتن كيفر را به همراه دارد اين سه بخش را قبلاً فرمود.

بعد فرمودند: ﴿وَمَا مَنَعَنَا أَن نُرْسِلَ بِالْآيَاتِ إِلَّا أَن كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ﴾[1] و جريان ناقه صالح(سلام الله عليه) را هم ذكر كردند آن‌گاه فرمودند ما بعضي از مطالب را به شما ارائه كرديم و در عالم رؤيا به شما منتقل كرديم شما هم براي مردم بيان كرديد اما اينها ايمان نياوردند به جاي ايمان اهانت كردند، كفر ورزيدند و مانند آن ﴿فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَاناً كَبِيراً﴾ بنابراين لازم نيست هرچه آنها پيشنهاد دادند ما عمل بكنيم پيشنهادهايي كه مشركان حجاز ارائه كردند يكي پس از ديگري در همين سوره مباركه اسراء خواهد آمد كه شما توسعه بدهيد اين زمين را، يا كوهها قدري كنار برود يا داراي باغها و نهرهاي مادّي باشيد و مانند آن، خب.

اين آيه پربركت چند بخش داشت بخش اوّلش ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ﴾ يك معناي روشني دارد، بخشهاي پاياني اين آيه كه ﴿وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَاناً كَبِيراً﴾ اين هم معناي روشني دارد عمده اين عنصر محوري آيه است كه در وسط قرار گرفته و آن اين است كه ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾ اين يك ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ﴾ اين دو، آيا اين شجره كه منصوب است عطف بر فتنه است يعني ما اين رؤيايي را كه به شما ارائه كرديم اين را فتنه و آزمون قرار داديم يك، اين را شجرهٴ ملعونه در قرآن قرار داديم دو كه آيا عطف بر فتنه است يا عطف بر رؤياست ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾ «وما جعلنا الشجرة الملعونة في القرآن إلاّ فتنة للناس» به هر تقدير يك شجرهٴ ملعونهٴ در قرآن بايد تثبيت بشود يكي هم آن رؤيا، آن رؤيايي كه فتنه و آزمون مردمي را به همراه دارد.

آن چند رؤيا كه در قرآن كريم ذكر شده است در سورهٴ مباركهٴ «انفال» در سورهٴ مباركهٴ «فتح» اينها در مدينه اتفاق افتاد گرچه ممكن است در مكه اتفاق بيفتد و نقل بشود منتها وقوعش در مدينه باشد اما خب بعيد است با تعبير به فعل ماضي، پس رؤيايي كه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» هست يا در سورهٴ مباركهٴ «فتح» است نمي‌تواند مصداق اين رؤيا باشد.

پرسش: ...

پاسخ: بله خب، آن در خودِ كنعان رؤيا را به عرض پدرش رساند فرمود تو اين رؤيا را براي برادرانت نگو ﴿فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً﴾[2] اين رؤيا در كنعان اتفاق افتاد و راجع به آينده بود و در مصر هم كه آيندهٴ جريان كنعان است واقع شد اين نظم طبيعي است ديگر كه رؤيا مربوط به حادثه‌اي است كه بعد پيش مي‌آيد و انسان در عالم رؤيا او را مي‌بيند بعد هم اتفاق مي‌افتد مثل رؤياي سورهٴ «انفال» مثل رؤياي سورهٴ «فتح» اينها هم همين طور است ديگر در سورهٴ «فتح» فرمود: ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ﴾ كه ﴿لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لاَ تَخَافُونَ﴾[3] بعد هم پيروزمندانه اينها وارد مكه شدند در جريان جنگ بدر هم قبلاً خواب ديد بعد هم آن خواب در خارج واقع شد اين امر طبيعي است اما در مكه آيه نازل بشود راجع به خوابي كه بعدها پديد مي‌آيد نه تأويلش يا تعبيرش بعد پديد مي‌آيد اصل خود خواب در مدينه اتفاق افتاده اين درست نيست مگر اينكه ثابت بشود كه در مكه همه اين صحنه‌ها رُخ داد يعني رؤيا در مكه واقع شد گرچه تأويلش در مدينه و تعبيرش در مدينه به وجود آمد، خب.

﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ﴾ كه طبق قرائت معروف منصوب است برخيها اين شجره را رفع خواندند گفتند «والشجرةُ الملعونةُ في القرآن» هم اين يا ﴿فِتْنَةً﴾ خبر اوست يا اين هم ﴿فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَاناً كَبِيراً﴾ ومانند آن است كه البته اثبات اين قرائت رفع بايد با حجّت همراه باشد كه نيست مي‌ماند همين قرائت نصب كه اين ﴿وَالشَّجَرَةَ﴾ يا عطف بر فتنه است يا عطف بر رؤيا ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾، «وما جعلنا الشجرةَ الملعونة في القرآن الاّ فتنة» ما درختي داشته باشيم كه در قرآن با لعن ذكر شده باشد نيست مگر اينكه در اين لعن را به معناي مذمّت بگيرند «كما ذهب إليه بعض» كه ملعونه است يعني مذموم است آن وقت شجرهٴ زقّوم در قرآن مذموم شده ﴿طَعَامُ الْأَثِيمِ﴾[4] و آن شجره‌اي كه ﴿تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ﴾[5] آن هم مذمّت شده است و مانند آن اگر ملعون به معني مذموم باشد اين‌گونه از شجره‌ها كه در جهنم مستقر هستند اينها مذموم‌اند بعضيها گفتند كه لعن وصف به حال متعلّق موصوف است شجرهٴ ملعونه يعني شجره‌اي كه آكل او و طاعم او ملعون است اين وصف به حال متعلّق موصوف است كه اين هم شاهد مي‌خواهد.

پرسش: ...

پاسخ: بله، حالا آن روايت هم مي‌خوانيم به خواست خدا روايت متعدّدي هم هست اگر يا وصف به حال متعلّق موصوف است كه ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ﴾ يعني طاعمش و آكلش ملعونه است يا لَعن به معني بدمزگي و تلخي و امثال ذلك است كه ميوه‌اش ملعونه است يعني بدمزه است يا لعن معناي لغوي او مراد است كه لَعن يعني دور، ملعون يعني دور، لعن يعني دوري، «لعنه الله» يعني «أبعده الله» چون اين شجره در دورترين نقطه جهنم كه ﴿تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ﴾ آنجا رؤييده مي‌شود از اين جهت ملعون است يعني بعيد است، خب مي‌دانيد اينها با تكلّف همراه است لعن كه مي‌گويد يعني دور از رحمت خدا ما بايد شجره‌اي داشته باشيم كه در قرآن كريم آنها را به عنوان ملعون يعني دورِ از رحمت خدا ياد كردند، خب رؤيايي بايد باشد اين‌چنين، شجره‌اي هم بايد باشد آ‌ن‌چنان.

در بحثهاي قرآني به صورت شفاف ما رؤيايي داشته باشيم كه ﴿فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾ باشد شجره‌اي داشته باشيم كه معلونهٴ در قرآن باشد اين نيست برخيها گفتند كه رؤيا همان جريان معراج است به سه وجه كه دو وجهش در بحث ديروز گذشت اين رؤيا ﴿فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾ است منتها اين شبهه را كه معراج، رؤيت بود نه رؤيا آنها اين‌چنين پاسخ دادند كه رؤيا و رؤيت به معناي واحد است البته اين ثابت نشد اين يك. وجه دوم اين بود كه چون اين معراج در شب اتفاق افتاده است از اين جهت به رؤيا تأويل شده كه اين هم ناتمام است. وجه سوم اين است كه چون مشركان اين را نمي‌پذيرفتند مي‌گفتند شايد شما خواب ديديد اين رؤياست از اين جهت تعبير به رؤيا شده اين هم ناتمام است حالا پرانتزي اينجا باز كنيم كه مربوط به بحث آيه نيست اما يك بيان نوراني از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است كه فرمود: «ما اُوذي نبيٌّ مثل ما اُوذيت»[6] هيچ پيامبري به اندازه من اذيت نشد خب مستحضريد طبق بيان نوراني قرآن كريم حضرت نوح(سلام الله عليه) 950 سال در بين قومش به هدايت و رهبري مشغول بود نه اينكه عمر آن حضرت 950 سال بود 950 سال حوزهٴ رسالت او و زمان نبوّت او بود كه ﴿فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَاماً﴾[7] عمر مباركش البته بيش از اينها بود، خب وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود كه هيچ پيامبري به اندازه من اذيت نشد گرچه روح آن حضرت لطيف بود هر چه روح لطيف‌تر باشد حسّاس‌تر است و رنج بيشتر است اما اگر كسي پيامبر خاتم بود «كما هو الحق» تا روز قيامت هر بي‌ادبي كه نسبت به ذات مقدسش بشود اين اذيت است ديگر اليوم كه شما مي‌بينيد در جهان سخن از كاريكاتور حضرت ابراهيم و نوح و اينها نيست اگر اهانتي است نسبت به وجود مبارك پيغمبر اسلام است حضرت از حال و آينده و گذشتهٴ خود خبر داد فرمود: «ما اُوذي نبيٌّ مثل ما اُوذيت»[8] يكي از بدترين اذيتهاي آن وجود مبارك پيغمبر اين است كه اين روزها شما مي‌بينيد در بعضي از آثار هست كه وجود مبارك پيغمبر به استثناي علوم الهي، اسرار الهي، عبادات، عقايد و احكام ديني، نماز، روزه امثال ذلك در مسئله انسان‌شناسي، زمين‌شناسي، كيهان‌شناسي، ستاره‌شناسي امثال ذلك علم او در سطح همان اعراب جاهلي بود ـ معاذ الله ـ بيش از اين علمي هم نداشت لذا اگر سماوات سَبع بطلميوسي را خبر داد بعد معلوم شد اشتباه بود براي اينكه او اصلاً دركش بيش از اين مقدار نبود ـ معاذ الله ـ اينها جزء بدترين آزار وجود مبارك پيغمبر است اولاً شيعه و سنّي همه نقل كردند كه وجود مبارك حضرت فرمود: «أنا مدينةُ العلم»[9] عربِ جاهلي يك قريه جاهليّت است اين مديندُ العلم است «هل تستوي مدينة العلم والقرية الجاهلة أين تذهبون» اين با او يكسان است چيست؟

جريان آسمانهاي هفت‌گانه آن قبل از جريان بطلميوس و امثال بطلميوس اولاً آنها اقدمين به صورت رياضي مطرح مي‌كردند مدار رسم مي‌كردند نه جرم و جسم فلك اقدمين اين طور بودند بعد كم‌كم قُدما در اثر همين ترسيم سطح و اينها كم‌كم به صورت حجم و حجمِ تعليمي و رياضي درآمد از حجم تعليمي به صورت جسم طبيعي درآمد آن‌گاه مسئله ستاره‌شناسي و مسئله كيهان‌شناسي و مسئله كُرات ديگر بالأخره آسمان‌شناسي از مسئله رياضي به مسئله طبيعي منتقل شد كه اين جسم آيا آب دارد؟ آيا خاك دارد؟ آيا حيات ممكن است و مانند آ‌ن يك مسئله طبيعي است نه مسئله رياضي اينكه خاكهاي كُره ماه را مي‌گيرند، خاكهاي فلان كُره را مي‌گيرند مي‌آورند اينجا ارزيابي مي‌كنند، بررسي مي‌كنند، آزمايش مي‌كنند، ببينند حيات در آن هست يا نه؟ آيا آب در آن هست يا نه؟ آيا ممكن است كسي زندگي بكند اينها مسئله طبيعي است اينها مسئله رياضي نيست.

منظومه شمسي، كُرات و آسمانها يك حساب دارد، خصوص اين اجرام مشخص حساب ديگر. قرآن كريم همه اينها را فرمود در آسمان اول است در حالي كه در هيئت بطلميوسي اين طور نبود مي‌گفتند قَمر است و عطارد و زهره و شمس و مريخ و مشتري و زُحل اين هفت كوكب سيّار و اين هفت ستاره با همين نظم و ترتيب‌اند آسمان هشتم براي ستاره‌هاي ثابت است، آسمان نُهم كه از او به فلك اطلس و فلك‌الأفلاك و معدّل‌النهار و امثال ذلك ياد مي‌كردند مي‌گفتند همان طوري كه كلمهٴ اطلس بي‌نقطه است، آسمان نهم هم مثل كلمهٴ اطلس بي‌ستاره است او معدّل‌النهار است، او فلك‌الأفلاك است و امثال ذلك اين حرفهاي بطلميوسي بود اما قرآن كريم فرمود همه اين ستاره‌هاي ثابت و سيّار در آسمان اول است ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ﴾[10] همه اين كواكب اين جمع محلاّ به «الف» و «لام» همه‌شان در آسمان اول‌اند آنها براي اين اجرام حركت قائل نبودند در حالي كه قرآن كريم دارد ﴿كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾[11] آنها راه قائل نبودند در حالي كه قرآن دارد ﴿سَبْعَ طَرَائِقَ﴾[12] آنها راه قائل نبودند در حالي كه قرآن دارد ﴿وَالسَّماءِ ذَاتِ الْحُبُكِ﴾[13] حُبُك جمع حِباك است حِباك يعني راه آنها راه قائل نبودند، حركت قائل نبودند، قرآن دارد ﴿وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا﴾[14] صدر و ساقهٴ قرآن بر خلاف هيئتهاي بطلميوسي است اما آنچه كه به ايذاي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برمي‌گردد اين است وجود مبارك حضرت به اتفاق شيعه و سنّي است اين جزء سنّت قطعي است كه معراج رفته قدم به قدم اينها را طي كرده، قدم به قدم از آسمانها باخبر است آسمان اول چيست؟ آسمان دوم چيست؟ آسمان سوم چيست؟ معناي اول و دوم چيست؟ معناي سوم و چهارم چيست؟ آيا مُلكي است يا ملكوتي است قدم به قدم اينها را طي كرده به قول نظامي

چنان رفته باز آمده باز پس    كه نايد در انديشه هيچ كس

آن وقت كسي بگويد اين با عرب جاهلي يكسان است اطلاعش نسبت به كيهان‌شناسي اين است اين مي‌شود ايذا كه «ما اُوذي نبيٌّ مثل ما اُوذيت»[15] حالا آنكه هلندي و دانماركي است كاريكاتور بكشد از او توقّعي نيست اما بالأخره كسي در اين محيط باشد و بگويد ـ معاذ الله ـ علمِ پيغمبر نسبت به كيهان‌شناسي در حدّ علم اعراب جاهلي بود اين هيچ كدام از انبيا آسمانها نرفتند، هيچ كدام از بشر نرفت و نخواهد رفت اين قدم به قدم آسمانها را طي كرد بر فرض هم معراج، معراج روحاني باشد بالأخره حضرت با روحش به همه اين منطقه‌ها اشراف پيدا كرده بعد آدم بگويد اين اطلاعش از كيهان و آسمان‌شناسي و ستاره‌شناسي در حدّ عرب جاهلي بود ـ معاذ الله ـ حالا اين پرانتز بسته.

غرض اين است كه اين طور است كه فرمود: «ما اُوذي نبيٌّ مثل ما اُوذيت» همين طور هم هست ديگر هيچ پيامبري مثل آن حضرت تا روز قيامت حضور و ظهور ندارد هر گونه اهانت و بي‌ادبي هم بشود نسبت به ذات مقدس آن حضرت هست و هيچ پيامبري اين قدر اذيت نشد، خب.

پرسش: ...

پاسخ: خب بله، خيلي است ديگر عمقش، سطحش، ظاهرش، باطنش و آن براي اينكه روحش لطيف‌تر است، مقامش بالاتر است اهانت به او اهانت بدتري است اما در عمود زمان هم همين طور است آخر بعضيها خيال مي‌كنند وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) 950 سال اذيت ديد عرض كرد خدايا ﴿إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلاً وَنَهَاراً﴾[16] شب و روز من در طيّ اين 950 سال دعوت كردم چگونه اذيت پيغمبر نسبت به اذيت نوح(سلام الله عليهما) بيشتر است پاسخش اين است اين حضرت الآن هم چطور شما الآن همه ما معتقديم چه شيعه، چه سنّي اين بخش دعا و كنار قبر پيغمبر رفتن و دعاكردن اين را هم حتي وهّابي قبول دارد شفاعت به معناي ديگر را آنها مشكل‌اند وگرنه دعا و طلب استغفار كسي عليه وهابيّت برهان اقامه مي‌كند كه خدا در قيامت فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِيماً﴾[17] خب اين را وهابي خودش قبول دارد مي‌گويد «الا الدّعاء» اينكه طرد وهابيّت نيست عالمانه سخن گفتن يك مطلب است، همين طوري حرف زدن مطلب ديگر شفاعت غير از دعاست، توسّل غير از دعاست اينها مي‌گويند دعا را ما قبول داريم غرض اين است كه اگر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برابر اين آيه نوراني اگر كسي الآن هم كنار قبرش برود و دعا كند و از ذات مقدسش بخواهد كه از خدا طلب مغفرت كند و وجود مبارك پيغمبر براي او طلب مغفرت كند او آمرزيده مي‌شود اليوم هم همين طور است ديگر، خب اگر او اليوم زنده است اليوم ما از او مي‌خواهيم براي ما دعا كند اليوم دعا مي‌كند، اليوم دعاي او را خدا مستجاب مي‌كند اهانتش هم همين طور است ديگر اگر حضرت زنده است چه اينكه هست و اگر حضرت دعا مي‌كند چه اينكه مي‌كند، خب حضرت باخبر هم هست ديگر.

پرسش: ...

پاسخ: خب بله، وقتي چون به دينشان يك وقت است به مالشان يا مثلاً به زمينشان اينها بله، اما وقتي به دينشان اهانت بشود خوب رنج مي‌برد ديگر.

خب، پس بنابراين اگر حضرت فرمود اينها حالا فرمود: ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ﴾ گرچه اين وجوهي كه گفته شد براي اينكه مقداري بار اشكال را كم بكند شايد كمك بكند ولي طمأنينه‌بخش نيست لكن روايات فراواني است كه به وسيله آن روايات، در سايه آن روايات ائمه(عليهم السلام) اين آيه را تطبيق كردند بر جريان بني‌اميه با آن رؤيايي كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ديده است حالا ممكن است رؤيا را قبلاً ديده باشد و در مدينه اظهار كرده باشد و متعلّقش در مدينه اتفاق افتاده باشد كه آن اشكال قبلي ديگر اينجا نيايد ولي طبق روايات فراوان وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ديد كه عده‌اي مانند بوزينه روي منبر او رفت و آمد مي‌كنند گاهي جريانهايي كه بعد از حيات آن حضرت اتفاق افتاده حضرت در عالم رؤيا مي‌ديدند يا در رؤيت مي‌ديدند در همان جريان جنگ بدر وقتي اين كلنگ را مي‌زدند اين سنگهاي خندق را كنار مي‌گذاشتند حضرت فرمود وقتي كلنگ به يكي از اين سنگها خورد جرقه‌اي زد من جريان قصر كِسرا را يعني امپراطوري ايران را آنجا ديدم و وعده داد كه بالأخره اسلام، ايران را خواهد گرفت كلنگي به سنگ ديگر خورد و جرقّه‌اي زد فرمود من قصر قيصرهاي روم را ديدم و شما مطمئن باشيد اسلام امپراطوري روم را هم مي‌گيرد آن روز در خاورميانه غير از اين دو امپراطوري قدرتي نبود يكي در شرق حجاز بود به نام ايران، يكي در غرب حجاز بود به نام روم همين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه در خطبهٴ «قاصعه» دارد كه شما اگر وحدتتان را حفظ نكنيد، دينتان را حفظ نكنيد، رهبرتان را تنها بگذاريد، من را خانه‌نشين كنيد اكاسره و قياصره حمله مي‌كنند شما را مي‌گيرند اين دو تعبير در خطبهٴ «قاصعه» نهج‌البلاغه است ديگر اكاسره يعني همين كِسراهاي ايران، قياصره يعني همين قيصرهاي روم فرمود آخر شما قدرتي نيستيد در منطقه اين جزيرةالعرب مثل يك همزهٴ وصل است يك حيات خلوتي بود به تعبير روز براي اين دو امپراطوري و اگر حمله نمي‌كردند حجاز را بگيرند براي اينكه آنجا درآمدي نداشت نگهداري‌اش زحمت داشت يك مُشت اعرابي بودند بدو، بيابان‌نشين و بي‌درآمد خب نگهداري آن دشوار بود اگر قدرتي بود خب اينها مي‌آمدند مي‌گرفتند چون داشتنش سخت است بهره‌اي هم ندارند، داعيه‌اي هم نداشتند كه لشكركشي كنند بيايند حجاز را بگيرند وجود مبارك حضرت امير فرمود شما اگر اين دينتان، اين رهبريتان، من را تنها بگذاريد اكاسره و قياصره يعني كسراها از شرق، قيصرها از غرب بالأخره اينجا را ارباً اربا مي‌كنند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آن جرقّه‌ها هم كسراها را و هم قيصرها را ديد تسليم مي‌شوند، خب بعدها هم اتفاق افتاد بعد از رحلت آن حضرت هم اتفاق افتاد.

اين خواب ممكن است فاصله بين تعبير رؤيا با خود رؤيا طول بكشد بنابراين ممكن است اين خواب در مكه اتفاق افتاده، تأويلش را حضرت يعني اظهارش را در مدينه فرمود، تعبيرش هم بعد از رحلت اتفاق افتاده حضرت تا زنده بود كه اموي منبر آن حضرت حمله نكردند كه ساليان متمادي بعد اتفاق افتاده، پس اين ممكن است رؤيا در يك وقت اتفاق بيفتد يك، اظهارش در وقت ديگر دو، تأويل يا تعبيرش در وقت سوم اتفاق بيفتد اين شدني است اين مانعي هم ندارد در اينجا فرمود اين رؤيا فتنه است براي مردم و اين شجرهٴ ملعونه را هم ما فتنه قرار داديم راهي را كه سيدناالاستاد طي كردند مي‌تواند در تبيين آيات قرآني كمك بكند بالأخره اين با ادبيات مردمي هم سازگار است مي‌گويند اين گروه شجره‌شان اين است، اين گروه شجرهٴ آنها اين نَسب‌نامه‌ها را مي‌گويند شجره اگر فرمود: «أنا و عليٌّ من شجرةٍ واحدة والناس من شجرٍ شتّيٰ»[18] و مانند آن اين امري است با ادبيات محاوره‌اي هماهنگ است قرآن كريم گروهي را لعنت كرده ﴿لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَي لِسَانِ دَاوُدَ وَعِيسَي﴾[19] و كذا و كذا منافقين را لعنت كرده، كفار را لعنت كرده اينها شجرهٴ خبيثه‌اند در حقيقت كه بعضها من بعض‌اند اينها مي‌شوند شجره گرچه نام شَجَر برده نشد ولي حقيقت‌شان يك اصل و فرع‌اند كه يك نسل را تشكيل مي‌دهند اينها يك شجره هستند روايات در اينجا چون معارضي ندارد مي‌تواند مفسّر خوبي، مبيّن خوبي براي اين آيات باشد غالب اين روايات را آقايان اشاره كردند.

پرسش: ...

پاسخ: هست ديگر بله.

پرسش: ...

پاسخ: بله حالا يا كافرند يا در همان عهد خودشان سفاهي داشتند، نكالي داشتند ولي عمده كفر و نفاق‌اند اين ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾[20] كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» است همين است آنكه اينها را به هم مرتبط مي‌كند تشابه دلهاست اينها قلبشان يكي است اگر آنها سابقيها ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾[21] بود، لاحقيها هم همين طورند أو متوسط بين سابق و لاحق هم همين طور است فرمود: ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ در آ‌ن بحثهاي اخير هم ما داشتيم كه تعبير قرآن كريم اين بود كه يك قوم ديگري تكذيب كردند شما هم تكذيب مي‌كنيد فرمود: ﴿أَن كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ﴾[22] يعني شما آخرونِ همان اوّلين هستيد يك وقت است انسان بررسي مي‌كند كه اينها سفيدپوست‌اند، اينها سياه‌پوست‌اند بله اينها از دو قبيله‌اند اما «الكفر ملّة واحدة» به تعبير مرحوم محقّق در شرايع اگر «الكفر ملّة واحدة» اگر ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ اين سَر و ته يك كرباس‌اند تعبير قرآن كريم به بيان سيدناالاستاد اين نيست كه قوم ثمود تكذيب كردند، قوم عاد تكذيب كردند شما كه اعرابيد هم ممكن است تكذيب بكنيد فرمود اوّلين تكذيب كردن شما آخرينِ همان اوّلين‌ايد ﴿أَن كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ﴾ شما دنباله‌رو همانها هستيد ديگر يك گروهيد بالأخره.

پرسش: ...

پاسخ: بله، عنوان شجره نيست اين نسل هست نسل كفّار را، منافق را، مشرك را امثال ذلك را يكي پس از ديگري قرآن كريم نقل كرد و رَد كرد ﴿لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَي لِسَانِ دَاوُدَ وَعِيسَي ابْن مَريَم﴾[23] بعد هم فرمود: ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ بعد هم فرمود: ﴿أَن كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ﴾ يعني اينها سَر و تهِ يك كرباس‌اند، شاخه‌هاي يك درخت‌اند تعبير صريح و شفّاف به شجره نيامده اما اينها را بعضها من بعض مي‌دانند ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ ديگر سخن از اوليا نيست ولو يكي عرب، يكي عجم، يكي تازي، يكي فارسي حالا اگر يكي فارسي بود يكي عجمي، يكي عرب يكي عجم ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾[24] نيست يا ﴿بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ هست يكي شرقي بود يكي غربي اگر بيان لطيف مرحوم محقّق در شرايع دارد كه «الكفر ملة واحدة» اگر در سورهٴ «بقره» دارد كه ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ اگر در سورهٴ «توبه» دارد كه ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ حالا اگر كسي يك منافق شرقي بود يكي منافق غربي بعد در يكجا با هم جمع شدند صادق است كه ﴿بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ يا نه؟ يا اين مي‌گويد من شرقي‌ام تو غربي هستي اگر نفاق براي قلب است كه ﴿فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ اگر «الأرواح جنود مجندة فما تعارف منها ائتلف وما تناكر منها اختلف»[25] اينها مي‌شود «الكفر ملة واحدة» ديگر بنابراين روايات فراواني كه در اين زمينه داريم معارض ندارد چرا ما اخذ نكنيم آيه هم كه بيان روشني دربارهٴ افراد ديگر ندارد اين روايات فراوان است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خواب ديدند و خواب آنها هم هر جا كه قرآن كريم نقل كرد صحّه روي آن گذاشت خواب انبيا اين طور است در جريان يوسف صدّيق قرآن كريم خواب را نقل كرد صحّه روي آ‌ن گذاشت، در جريان ابراهيم(سلام الله عليه) قرآن رؤيايش را نقل كرد صحّه روي آ‌ن گذاشت ﴿قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا﴾[26] در جريان بدر قرآن رؤيا را نقل كرد ﴿يُرِيكَهُمُ اللّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلاً وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ﴾[27] روي آ‌ن صحّه گذاشت، در سورهٴ «فتح» رؤياي ورود به مكه را نقل كرد ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ﴾[28] روي آن صحّه گذاشت هر جا رؤياي انسانِ كامل ِمعصوم است قرآن روي آن صحّه مي‌گذارد ديگر چون شيطان كه در حرم اَمن عصمت راه ندارد چه خواب، چه بيداري خواب آنها حجت است.

بنابراين اگر خواب وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين بود كه عدهٴ زيادي به پلّه‌هاي منبر او رفت‌ و آمد مي‌كنند آ‌ن طوري كه بوزينه رفت و آمد مي‌كند اين قابل تطبيق است ديگر قرآن هم كه اينها را لعن كرده.

پرسش: ...

پاسخ: هر دو را، هر دو مهجور است مشكل اين نيست كه قرآن مهجور است قرآن نمي‌خوانند مشكل اين نيست كه اين مهجور از هَجر به معني ترك است مشكل اين است كه ـ معاذ الله ـ اين مهجور از هُجر به معني هِذيان است همان طوري كه در كمال وقاحت در محضر آ‌ن وجود مبارك حضرت گفتند «إنّ الرجل ليهجر»[29] آن «ليهجر» مي‌شود ﴿إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾[30] خب اگر قرآن ـ معاذ الله ـ در رديف ساير كتابهاي اعراب جاهلي باشد اين ديگر هُجر است ديگر، اين هذيان است ـ معاذ الله ـ ديگر از اين بدتر اين چه توقّعي داريد حضرت نفرمايد «ما اُوذي نبيٌّ مثل ما اُوذيت»[31] يك وقت كسي قرآن نمي‌خواند مثل زمان پهلوي قرآن، حفظ قرآن و درس قرآ‌ن و بحث قرآن فاصله دارد بله، اين ﴿إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾ اما اگر كسي بگويد ـ معاذ الله ـ اين كتاب به استثناي آن عبادات و اينهايش بقيه گفته‌هاي خود پيغمبر است يك و پيغمبر هم ـ معاذ الله ـ سطح سوادش با عرب جاهلي يكي بود دو، و اشتباه هم مي‌كرد خطا مي‌كرد سه، اين مي‌شود هُجر ديگر اين بدتر از آن است وگرنه هَجر به معناي ترك پيامدي دارد، هُجر به معناي خطا و خطيئه پيامد تلخ دارد ديگر.

پرسش: ...

پاسخ: بله ديگر ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي﴾ بالأخره يا عطف بر فتنه است، يا عطف بر رؤيا آنهايي كه «والشجرةُ الملعونه» گفتند و رفع خواندند اين را مبتدا مي‌دانند خبري برايش ذكر مي‌كنند ولي بالأخره بايد ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ﴾ باشد ديگر ولي تتمّه رؤيا نيست آن يك اشكال حل مي‌شود كه اين رؤيا چه ارتباطي با شجره ملعونه دارد اما اشكال دوم باقي است كه آن شجرهٴ ملعونهٴ در قرآن چه چيزي است؟ آن را بالصراحه گفتند منظور از شجرهٴ ملعونه در قرآن همان شجرهٴ زقّوم است، همان ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ﴾[32] است و مانند آن كه اين فتنه است براي مردم.

غرض اين است كه اين رواياتي كه در بحثهاي روايي ذيل اين آيه شريفه آمده است اينها هم يك معارض است اخذ اينها هم لازم است ديگر مي‌تواند مصداق خوبي باشد بخش قابل توجّهي از اين روايات را در تفسير شريف كنزالدقائق آمده كه ما بعضي از اينها را مي‌خوانيم.

پرسش: ...

پاسخ: بله خب، آن مربوط به رؤيا نبود، آن رؤيا نبود بني‌اميّه در آن فتنهٴ بعد از رحلت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه «ارتد الناس بعد النبي»[33] سهم تعيين‌كننده داشتند اموي قبل از فتح مكه تاريخ اموي به دو قِسم تقسيم مي‌شد قبل از فتح مكه اينها كافرِ مطلق بودند، بعد از فتح مكه هم منافق مطلق شدند اصلاً لحظه‌اي ايمان نياوردند لذا هميشه هم مزاحم بودند اوّلي و دوّمي و سوّمي با اينها همكاري داشتند آنها هم با همه اينها همكاري داشتند اين طور نبود كه اينها يك لحظه آرام بگيرند كه، خب.

در اين تفسير ملاحظه بفرماييد ايشان دارند كه «﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ﴾ عطفٌ علي الرؤيا»[34] و اين شجرهٴ زقّوم است كه ايشان اين طور معنا كردند و گفتند اين شجرهٴ عطف بر رؤيا باشد يعني ما دو كار كرديم يكي آن رؤيا را فتنه قرار داديم مورد آزمايش، يكي اينكه اين شجرهٴ ملعونهٴ في القرآن را هم آزمايش قرار داديم اين شجرهٴ ملعونهٴ في القرآن همان زقّوم است و ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ﴾[35] است كه اين هم آزمون الهي است اما لعنش به آن سه وجهي كه گفته شد توجيه كردند كه اين چگونه اين شجره ملعون است. عمده آن رؤيا است درباره شجره خيلي مشكلي نيست اگر ما اين شجره را عطف بر فتنه بدانيم يك و آيه اين باشد كه ما آن رؤيا را فتنه و آزمون قرار داديم و آن رؤيا را شجرهٴ ملعونهٴ در قرآن قرار داديم كه اگر اين باشد اين بني‌اميّه مي‌شوند شجرهٴ ملعونهٴ در قرآن همين بني‌اميّه مي‌شوند متعلَّق رؤيايي كه پيامبر ديده است ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً﴾ يك، الاّ ﴿الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ﴾ اين دو، اگر اين‌چنين شد آن رؤيا با اين شجرهٴ ملعونه مي‌شود هماهنگ.

چندين روايت است كه حالا البته ساير كتابهاي روايي هست اما ايشان جمع‌آوري كردند. مي‌فرمايند حالا درباره اينكه شجرهٴ زقّوم ملعون است و چند وجه آن اشاره مي‌كنند بعد مي‌فرمايند در كتاب احتجاج مرحوم طبرسي «عن الحسن‌بن‌علي(عليهما السلام) حديثٌ طويل» كه وجود مبارك امام مجتبي(سلام الله عليه) به مروان‌بن‌حَكَم مي‌گويد آن قصه خيلي مفصّل است كه وجود مبارك امام حسن به دربار اموي حاضر كردند و بعد گفتند سخنراني بكن و همه اين درباريان اموي و مرواني جمع شدند هر كدام به نوبه خود اهانتي كردند و وجود مبارك حضرت ساكت بود بعد شروع كرد به پاسخ دادن يكي پس از ديگري پاسخ دادند كه واقعاً آن گفتگو و آن سخنراني زيارت كردني است در حدّ مطالعه عادي نيست.

حضرت به مروان‌حَكم فرمود: «أمّا أنت يا مروان فلستُ أنا سبتُك ولا سَبتُ أباك» من كه پدرت را بد نگفتم، من كه تو را كفر ندادم كه «ولكن الله عزّ وجل لعنك ولعن أباك وأهل‌بيتك وذريّتك وما خرج من صُلب أبيك إلي يوم القيامة علي لسان نبيّه محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) والله يا مروان ما تُنكر أنت ولا أحدٌ مِمّن حَضر هذه اللعنه من رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) لك ولأبيك من قبلك وما زادك الله يا مروان بما خوّفك إلاّ طغياناً كبيرا» همين آيه را تطبيق مي‌كند «وصَدَق الله وصدق رسوله يقول الله تبارك و تعالي: ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَاناً كَبِيراً﴾ وأنت يا مروان وذريّتك الشجرة الملعونة في القرآ‌ن»[36] . اين مضمون فراوان است معارض هم ندارد.

«وعن اميرالمؤمنين(عليه السلام) در حديث طويل دارد كه «وجَعل أهل الكتاب القائمين بِه والعاملين بظاهره وباطنه من شجرة ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ ٭ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا﴾[37] أي يظهر مثل هذا العلم المحتمله في الوقت بعد الوقت و جعل أعدائها أهل الشجرة الملعونه الذين حاولوا اطفاء نور الله بأفواههم ﴿يَأْبَي اللّهُ إِلَّا أَن يُتِمَّ نُورَهُ﴾[38] ولو عَلِم المنافقون لعنهم الله ما عليهم مَن ترك هذه الآيات التي بيّنت لك تأويلها» اگر بفهمند «لأسقطوها مع ما أسقطوا منه».

«وفي تفسير عيّاشي عن حريز عمن سَمع عن أبي‌جعفر» از وجود مبارك امام باقر(عليه السلام) دارد «﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً﴾ لهم ليعمهوا فيها ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ﴾ يعني بني‌اميّة».

«عن علي‌بن‌سعيد قال كنتُ بمكّه فَقَدم علينا معروف‌بن‌خربوذ قال لي أبوعبدالله(عليه السلام) انّ عليّا(عليه السلام) قال لفلان يا اباحفص ألا اُخبرك بما نزل في بني‌اميّه قال بليٰ قال فانّه نزل فيهم ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ﴾ قال فَغضب فلان وقال ـ معاذ الله ـ كذبتَ بنو‌اميّه خيرٌ منك وأوصل للرَحِم».

«عن الحلبي عن زراره وحمران ومحمدبن‌مسلم قالوا سألناه عن قوله ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾ قال إنّ رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رأيٰ أن رجالاً علي المنابر يردّون الناس ضلالاً كذا و كذا وقوله ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ﴾ قال هم بنو‌اميّه»[39] اين روايت فراوان هم هست معارض هم ندارد مي‌توانند مصداق شفّافي باشد بقيه اين روايت را ملاحظه بفرماييد.

«و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] اسراء/سوره17، آیه59.
[2] یوسف/سوره12، آیه5.
[3] فتح/سوره48، آیه27.
[4] دخان/سوره44، آیه44.
[5] صافات/سوره37، آیه64.
[6] . المناقب، ج3، ص247.
[7] عنکبوت/سوره29، آیه14.
[8] . المناقب، ج3، ص247.
[9] . وسائل‌الشيعه، ج27، ص34.
[10] صافات/سوره37، آیه6.
[11] یس/سوره36، آیه40.
[12] مؤمنون/سوره23، آیه17.
[13] ذاریات/سوره51، آیه7.
[14] یس/سوره36، آیه38.
[15] . المناقب، ج3، ص247.
[16] نوح/سوره71، آیه5.
[17] نساء/سوره4، آیه64.
[18] . بحارالأنوار، ج35، ص301.
[19] مائده/سوره5، آیه78.
[20] بقره/سوره2، آیه118.
[21] بقره/سوره2، آیه10.
[22] اسراء/سوره17، آیه59.
[23] مائده/سوره5، آیه78.
[24] توبه/سوره9، آیه67.
[25] . بحارالأنوار، ج2، ص265.
[26] صافات/سوره37، آیه105.
[27] انفال/سوره8، آیه43.
[28] فتح/سوره48، آیه27.
[29] . بحارالأنوار، ج30، ص535.
[30] فرقان/سوره25، آیه30.
[31] . المناقب، ج3، ص247.
[32] صافات/سوره37، آیه64.
[33] . بحارالأنوار، ج34، ص274.
[34] . تفسير كنزالدقائل، ج7، ص435.
[35] صافات/سوره37، آیه64.
[36] . تفسير كنزالدقائق، ج7، ص436.
[37] ابراهیم/سوره14، آیه24 ـ 25.
[38] توبه/سوره9، آیه32.
[39] . تفسير كنزالدقائق، ج7، ص436 ـ 437.