درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 58 الی 59

 

﴿وَإِن مِن قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِيداً كَانَ ذلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُوراً﴾﴿58﴾﴿وَمَا مَنَعَنَا أَن نُرْسِلَ بِالْآيَاتِ إِلَّا أَن كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفاً﴾﴿59﴾

 

شواهدي ارائه شد كه منظور از اين اهلاك همان عذاب استيصالي است و عذاب دو قِسم است يا عذاب استيصال است كه قريه را مستأصل مي‌كند يعني اصل و ريشه‌اش را مي‌كَند يا نه، مردم آن منطقه را به عذاب شديد معذّب مي‌كند.

احتمال اينكه منظور از اين اهلاك، اهلاك عمومي باشد اين ناتمام بود براي اينكه همهٴ مردم و همهٴ قُرا و قَسوات اعم از صالح و طالح، اعم از حَرم و غير حرم قبل يوم القيامه از بين مي‌روند همان طوري كه افراد عادي از بين مي‌روند انبيا و اوليا از بين مي‌روند، همان طوري كه قريه‌هايي كه جاي آلودگي و فساد است ويران مي‌شوند، حرمين هم ويران مي‌شوند اين طور نيست كه هنگامي كه قيامت بخواهد قيام كند مسجدالحرام و مسجدالنبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بماند.

پرسش: ...

پاسخ: حالا ان‌شاءالله در آن قسمت هم خواهد آمد كه منظور چه گروهي، ارواح چه گروهي است كه آن در نفخه صور است كه ﴿فَصَعِقَ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ﴾[1] ، خب.

بنابراين اگر منظور اهلاك عمومي باشد اين اختصاصي به ظالم ندارد چون ظالم و طالح، عادل و ظالم يكسان‌اند و اگر نظير ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[2] باشد كه آنجا لسانش، لسان موعظه است اين تعبير ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ در سه آيه قرآن آمده و در هر سه جا ملحوق به يك عمل مفيد است در يك‌جا دارد كه ﴿وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ﴾[3] ، در يك‌جا دارد ﴿وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ﴾[4] ، در يك‌جا دارد ﴿ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ﴾[5] آن ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ نمي‌خواهد بفرمايد همه‌تان مي‌ميريد، خب همه مي‌دانند مي‌ميرند مي‌فرمايد همه‌تان مهاجرت مي‌كنيد و تعبير ذائقةالموت هم معنايش اين نيست كه شما مي‌ميريد، معنايش اين است كه شما مرگ را مي‌ميرانيد مرگ مي‌ميرد نه شما، اگر شما نمي‌ميريد جايي مي‌رويد نفرمود «كل نفسٍ يذوقه الموت» هر كسي را مرگ از بين مي‌برد فرمود هر كسي مرگ را از بين مي‌برد وقتي مُردن از بين رفت اين مي‌شود ابدي، اگر ابدي شد تكليفش با چه كسي است؟ معناي آيه اين نيست كه همه‌تان مي‌ميريد، معناي آيه اين است كه همه شما مرگ را مي‌ميرانيد خب ذائق مذوق را از بين مي‌برد يا مَذوق، ذائق را كسي كه يك قدح آب مي‌نوشد يا شربت مي‌نوشد اين شخص ذائق است آن آب يا آن شربت مَذوق اين ذائق، مذوق را از بين مي‌برد يا مذوق، ذائق را؟ فرمود مرگ را با همه هراس و ترسي كه دارد شما از پا درمي‌آوريد شما چنين موجودي هستيد اگر شما مرگ را مي‌ميرانيد ديگر خطري نيست شما يك دشمن داريد، يك خطر شما را تهديد مي‌كند و آن مرگ است شما در مصاف با مرگ پيروزيد اگر مُردن را مي‌ميرانيد و ديگر مرگي نيست كجا مي‌رويد؟ به فكر آنجا باشيد اين يك تعليمِ علمي است كه مرگ به معناي پوسيدن نيست، به معناي پوساندن است و از پوست به در آمدن بعد هم در سه آيه به دنبال اين فرمود حالا كه شما مرگ را اماته كرديد، مُردن را از بين برديد و هيچ خطري شما را تهديد نمي‌كند بايد به فكر آن مرحله باشيد ديگر هستيد ديگر اگر هستيد بالأخره زادي داريد، توشه‌اي داريد و مانند آن اما اينجا صرفاً بفرمايد كه هيچ قريه‌اي نيست مگر اينكه مي‌ميريد، ما او را هلاك مي‌كنيم، ما او را هلاك مي‌كنيم غير از اين است كه او هلاكت را از بين مي‌برد اين يك مطلب عميقِ علمي دارد يك، بحث معاد را هم به دنبالش دارد دو يعني آن سه‌تا آيه‌اي كه ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾[6] ، ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ﴾[7] ، ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ﴾[8] يك مطلبِ عميق علمي در صدر است بعد جريان معاد است و آزمايش الهي دو. اما اينجا چه چيزي است اينجايي كه ما شما را از بين مي‌بريم اين همان معناي عُرفي كه انسان خيال مي‌كند از بين مي‌رود آيه هم همان را تأييد مي‌كند يعني هيچ كسي نيست يا هيچ قريه‌اي نيست مگر اينكه ما او را قبل از قيامت از بين مي‌بريم آنها هم مي‌توانند بگويند كه ما هم مي‌دانيم يك، اختصاصي هم به قريه ما ندارد مكه و مدينه را هم از بين مي‌برد دو، مختصّ به ما نيست انبيا و مرسلين را از بين مي‌بري سه، آن وقت چه فايده‌اي دارد اين؟ اما آن ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ هم مطلب تحقيقي ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[9] است، هم مسئله موعظه را به همراه دارد، بنابراين اين نمي‌تواند ﴿مُهْلِكُوهَا﴾ به معناي اينكه ما آنها را اماته مي‌كنيم از بين مي‌بريم.

مطلب ديگري در تأييد همان گذشته كه اهلاك، منظور عذاب استيصال و مانند آن است اين است كه تفصيل قاطع شركت است فرمود يا اهلاك، يا عذاب شديد اين «أو» خاصيّتش اين است ديگر اگر اهلاك بود، خب از بين مي‌رويد، اگر عذاب شديد بود ديگر از بين نمي‌رويد آن صاعقه‌ و «دمّرها عليه» و امثال ذلك اينها نيست يا ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾[10] نيست براي اينكه مقابل هلاكتِ به معني مرگ است ديگر لذا صدر و ساقهٴ اين آيه با هم هماهنگ نخواهد شد اگر منظور از اين اهلاك به معناي اماته باشد، اما اگر اهلاك به معناي عذاب استيصالي يعني كلاً ما ويران مي‌كنيم از بين مي‌بريم بله، يا قريه را كلاً از بين مي‌بريم نظير ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾[11] يا ﴿فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً﴾[12] يا نه، قريه را كلاً از بين نمي‌برند اهلش را عذاب مي‌كنند اين هم ناظر به ﴿وَإِن مِن قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِيداً﴾.

پرسش: ...

پاسخ: كه چه؟

پرسش: ...

پاسخ :بيان بعضي از مصاديق است ولي خود روايت را بايد بر آيه عرضه كرد اگر چون خود ائمه(عليهم السلام) فرمودند هر روايتي كه از ما صادر شده است چون مثل ما خيلي مي‌توانند جعل كنند روايات جعلي و مجعول كم نيست بايد بر قرآن عرضه كنيد چون قرآن كتابي است كه ﴿لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾[13] كسي نمي‌تواند مثل اين آيه بياورد، مثل ما روايات جعل مي‌كنند براي اينكه ما به زبان عادي مردم حرف مي‌زنيم آن وقت چه روايت معارض داشته باشد كه در اصول به عنوان نصوص علاجيه مطرح است، چه روايت معارض نداشته باشد كه هر دو قِسم را مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرد «كلّ رواية سواء كان لها معارض أم لا» بايد بر قرآن كريم عرضه كنيم اگر مخالف قرآن كريم نبود مي‌شود حجّت، موافقت شرط نيست مخالفت مانع است ما وقتي هر چه بررسي مي‌كنيم مي‌بينيم اين آيه نه با قبلش، نه با بعدش، نه با درونش با مسئله مرگِ عادي سازگار نيست آن وقت آن بيان نوراني حضرت مي‌تواند مصداقي از مصاديق باشد و اگر ثابت شده باشد كه در شرح اين آيه حضرت فرمود، خب.

بحث تفاضل قبلاً گذشت اگر اشكالي هست يا سؤالي هست قبل از اينكه از آيه عبور بكنيم مطرح بشود بعد از اينكه از چند آيه عبور كرديم طرح مجدّدش روا نيست، اما خب حالا به اين دو نكته اشاره بشود.

جريان موسي و خضر(سلام الله عليهما) مبسوطاً در سورهٴ مباركهٴ «كهف» خواهد آمد آنجا بحث مي‌شود كه «أيّهما أفضل» خصوصيّات موساي كليم چه بود، خصوصيّات خضر(سلام الله عليهما) چه بود اما اجمالاً كه آيا تفاضل يك‌جانبه است يا دوجانبه اين را مي‌شود با يك جهان‌بيني جامع ارائه كرد. ما در جهان در بخش طبيعي يا طبيعت در حقيقت در بخش خلقت جمادات داريم و نباتات داريم و حيوانات داريم و انسانها در بخش عالم امر، ارباب انواع داريم، عقود ارضيه داريم، فرشتگاني كه ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾[14] داريم و امثال ذلك. در نشئهٴ خلقت به معناي خاص، عالم طبيعت به اصطلاح اين معادن تفاضل متقابله دارند و تفاضل يك‌جانبه خيلي از معدنها هستند كه خصوصيّتي دارند كه معدن ديگر ندارد آن معدن ديگر ويژگي‌اي دارد كه اينها ندارند اين احجار كريمه اين طورند بعضي از معادن‌اند كه در همان سطح معدني تفضيلشان يك‌جانبه است معدن طلا نسبت به معدن زغال‌سنگ اين طور است اما معادن مايعي يا معادن جامد يكي دُرّ است، يكي عقيق است، يكي لَعل است اينها فضيلتشان يك‌جانبه نيست دوجانبه است در نباتات هم بشرح ايضاً [همچنين] يك درخت سيب است، يك درخت گلابي است، يك درخت هلو است هر كدام يك خاصيّت طبّي دارند، هر كدام طعم خاص دارند، مزهٴ مخصوص دارند، عطر خاص دارند و مانند آن نمي‌شود گفت كه ميوهٴ فلان درخت از ميوهٴ اين درخت بالقول المطلق افضل است البته در فواكه يك تفضيل يك‌جانبه و احاطي هم پيدا مي‌شود اين دو، در حيوانات هم بشرح ايضاً [همچنين] هر حيواني براي خودش خصوصيّتي دارد، زندگي خاص دارد، زاد و وَلد دارد و امثال ذلك آثار فراواني هم هر كدام دارند فلان حيوان از فلان حيوان افضل بالقول المطلق باشد نيست در حيوانات هم ممكن است حيواني باشد كه نسبت به ديگران فضيلت يك‌جانبه داشته باشد، در انسانها هم همين طور است رشته‌هاي علوم، رشته‌هاي تخصّص، رشته‌هاي هنر هر كسي برابر بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه «قِيمَةُ كُلِّ امْرِي‌ءٍ مَا يُحْسِنُهُ»[15] ، «مَا يُحْسِنُهُ» يعني «مَا يُحْسِنُهُ» نه «ما يَعلمه» هر كسي چيزي را بهتر مي‌تواند ارائه كند نه هر چيزي را بلد است هر كسي هر چيزي را بهتر بتواند ارائه كند ارزش‌اش به همان است، خب اگر «قِيمَةُ كُلِّ امْرِي‌ءٍ مَا يُحْسِنُهُ» هست خيلي از افرادند كه اين كمال را دارند ديگري كمال ديگر يا اين علم را دارند ديگري آن علم ديگر بعضيها در بيان متنعّم‌اند، بعضي در بَنان و قلم متنعّم‌اند و همچنين در رشته‌هاي علمي و همچنين در كمالات عملي و همچنين در عقد عملي و مانند آن اينها تفضيلهاي آن متقابل است انبيا و اوليا و مرسلين و ائمه(عليهم الصلاة و عليهم السلام) تفضيل يك‌جانبه نسبت به مردم دارند و خودشان هم گاهي تفضيل متقابل است، گاهي تفضيل يك‌جانبه اين هم يك مطلب.

وصيّ هر پيغمبري(عليهم السلام) از آن پيغمبر متأخّر است مفضول آن پيامبر است وصيّ هر پيغمبري، هر پيغمبري نسبت به وصيّ خودش فضيلت يك‌جانبه دارد اما ممكن است وصيّ پيغمبري كه از انبياي ديگر برتر است اين وصيّ از بعضي از انبيا يا از همهٴ انبياي ديگر هم افضل باشد، چرا؟ براي اينكه وصيّ اين پيغمبر همسطح با كتاب اين پيغمبر است يك، كتاب اين پيغمبر مُهيمن بر كتب ديگر است دو، انبياي ديگر همسطح كتب خودشان هستند سه، نتيجه وصيّ اين پيغمبر افضل از انبياي ديگر مي‌شود اگر ما روايتي داشتيم كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) افضل از انبياست برهان او را همراهي مي‌كند براي اينكه طبق بيان نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اهل‌بيت مخصوصاً وجود مبارك حضرت امير عِدل قرآن هستند «إنّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي»[16] و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي تبيين اين مطلب انگشت وُسطا و سبّابه را به مردم نشان نداد نفرمود قرآن و عترت مثل اين دو انگشت‌اند بلكه دو سبّابه از دو دست را كنار هم جمع كرد فرمود «هما» اين ثَقلين عِدلين‌اند «لا يفترقا» فرمود من اين طور نمي‌گويم تا كسي خيال كند يكي بالاتر از ديگري است بلكه اين دو سبّابهٴ دو دست را كنار هم قرار مي‌دهم مي‌گويم قرآن و اهل‌بيت اين طور است، خب اگر اين طورند «كما هو الحق» پس وجود مبارك حضرت امير همتاي قرآن است و اگر قرآن مُهيمن بر كتب ديگر است به تصديق ذات اقدس الهي كه ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِناً عَلَيْهِ﴾[17] و مانند آن هِيمنه دارد، سلطنت دارد، سيطره دارد يعني فضيلت يك‌جانبه دارد اين هم يك مطلب.

انبياي ديگر به اندازهٴ كتاب خودشان رشد علمي دارند يعني وجود مبارك موساي كليم در حدّ تورات اصيل است، وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) در حدّ انجيل اصيل است.

پرسش: ...

پاسخ: اين در عالم طبيعت است يعني ببينيد آنها قرآن را بالاي سر مي‌گذارند، دعا مي‌كنند، مي‌بوسند و در راه قرآن شهيد هم مي‌شوند اما آنكه حقيقتِ امام است با حقيقت قرآن يكي است اينها حجرالأسود هم مي‌بوسند، استلام مي‌كنند اگر حجرالأسود را پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بوسيد، استلام كرد، احترام كرد يا كعبه را بوسيد اين معنايش اين نيست كه كعبه از اينها بالاتر است وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در همان اوّلين خطبهٴ نهج‌البلاغه فرمود ذات اقدس الهي را به احجاري كه «لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ»[18] امتحان كرد فرمود اين يك سنگ است سودي ندارد، ضرري هم ندارد در روايات هم از وجود مبارك امام صادق، امام باقر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) رسيده است كه «تمام الحج لقاء الإمام»[19] انسان مكه مي‌رود كه برود مدينه خدمت اينها اصلاً خب اگر اين طور است آنها در راه قرآن شهيد مي‌شوند اما بدنشان را مي‌دهند نه حقيقتِ امامت را، حقيقت روح را آنكه همراه با قرآن كريم است همان حقيقت روح اينهاست كه از بين نمي‌رود لذا حضرت يعني وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دوتا سبّابه را كنار هم گذاشت فرمود «هما» همتاي هم‌اند، خب.

پرسش: ...

پاسخ: خب بله، براي اينكه مفسّرند، مبيّن‌اند، حافظ‌اند، مبلّغ‌اند.

پرسش: ...

پاسخ: نه، آن مقام روحانيّت و امامتِ امام نسبت به اجراي قرآن، تبيين قرآن، تفسير قرآن، فقه قرآن قَيّم است اما نه نسبت به حقيقت قرآن، حقيقت قرآن يك حَبل مَتيني است كه يك طرفش به دست مردم است كه ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾[20] اول سورهٴ مباركهٴ «زخرف» يك طرفش به دست خداي سبحان است كه فرمود: ﴿وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾[21] يك‌جايش عربي است، يك‌جايش عليِّ حكيم است كه ديگر عربي و عبري برنمي‌دارد اهل‌بيت در اينجا قيِّم اين عربي مبين‌اند كه تفسير كنند، اجرا كنند، تبيين كنند، درس بگويند و مانند آن، اما قرآن كه با عربي مبين ختم نمي‌شود كه قرآن تا عليِّ حكيم هست اينها هم تا عليِّ حكيم حضور و ظهور دارند.

غرض اين است كه تفضيل دوجانبه در عالم جمادات هست، در عالم نباتات هست، در عالم حيوانات هست، در عالم انسان هست و اينها در خود انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هم تفضيل يك‌جانبه است و تفضيل دوجانبه. از مرحله عالم طبيعت و نفوس بگذريم حالا يا ارباب انواع است يا عقود ارضي هست به اصطلاح بعضيها ملائكه‌اي هست كه ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾[22] يك سلسله فرشته‌هايي هستند كه تحت تدبير جبرائيل(سلام الله عليه) هستند اين كارهاي علمي را به عهده دارند معلّم بشرند يك سلسله فرشتگاني هستند كه تحت تدبير عزرائيل(سلام الله عليهم اجمعين‌)اند كه اماتهٴ نفوس را به عهده دارند، يك عده از فرشتگان‌اند كه تحت تدبير و اراده و احاطهٴ اسرافيل(سلام الله عليهم اجمعين)اند اينها كارهاي احيا را به عهده دارند، يك عده از فرشتگان‌اند كه تحت تدبير ميكائيل(سلام الله عليهم اجمعين)اند كه رزق و اقتصاد و اينها را به عهده دارند، خب هر رشته‌اي آن بالايي نسبت به پاييني تفضيل يك‌جانبه دارد اما اين رشته‌هاي چهارگانه كه مثلاً حامل عرش‌اند خود جبرئيل و اسرافيل و ميكائيل فرشته‌هايي كه زير فرمان اينها هستند با فرشته‌هايي كه زير امر آنها هستند اينها تفضيل متقابل دارند.

در لسان اهل معقود ارباب انواع مطرح است، عقول ارضيه مطرح است كه تشكيك ارضي اينها را توجيه مي‌كنند اينها يك خطوط كلّي تفضيل دوجانبه و تفضيل يك‌جانبه اما در جريان موسي و خضر(سلام الله عليهما) كه ان‌شاءالله در سورهٴ مباركهٴ «كهف» خواهد آمد آن تعبيرات رسايي كه ذات اقدس الهي درباره موساي كليم دارد هرگز درباره خضر(سلام الله عليهما) ندارد اگر او جزء انبياي اولواالعزم است، خضر نيست وجود مبارك موساي كليم همسان نوحِ پيامبر است، همسان ابراهيم است و وجود مبارك خضر اين‌چنين نيست از تكلّم خاص الهي برخوردار است ﴿وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَي تَكْلِيماً﴾[23] درباره خضر نيست ﴿كَانَ مُخْلَصاً وَكَانَ رَسُولاً نَّبِيّاً﴾[24] اين نه تنها مخلِص است، بلكه مخلَص است مخلَص يعني كساني كه وقتي به مقام اخلاص رسيدند اخلاصشان به تماميّت راه يافت در بين مخلِصين يك عده را «يستخلصهم الله لنفسه» مي‌شوند مخلَص درباره موساي كليم(سلام الله عليه) فرمود: ﴿كَانَ مُخْلَصاً وَكَانَ رَسُولاً نَّبِيّاً﴾.

آن جريان مصاحبهٴ خضر و موسي اين يك راز و رمزي است كه ذات اقدس الهي خواست گذشتهٴ موساي كليم را براي او بازخواني كند سه‌تا كار را وجود مبارك خضر كرد هر سه كار را وجود مبارك موسي پشت‌سر گذاشت هم در كودكي، هم در نوجواني قبل از نبوّت همه كارهايي را كه خضر كرده او پشت‌سر گذاشت اين يك راز و رمزي است نمادي است كه خدا مي‌خواهد به موساي كليم بفرمايد اين كارهايي كه الآن شما از خضر مي‌بينيد كارهاي ابتكاري و نو به نظر مي‌رسد تو در بچگي كردي خضر سه‌تا كار كرد اول اينكه كشتي را سوراخ كرد موساي كليم گفت كه اين كشتي را سوراخ كردي ﴿لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا﴾[25] خب موساي عزيز تو كه در بچگي رفتي دريا آن همه حركات را ديدي هيچ كاري دريا با تو نداشت تو كه بالاتر از كار موساي كليم كردي شما الآن در كشتي نشستي منتها يك گوشه‌اش سوراخ شده يك پارچه چاپوندي آنجا كه يك تكّه چوب بود، يك قفس كوچك بود تسليم دريا كرد ﴿فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَهُ﴾[26] كاري كه تو در بچگي ديدي به مراتب بالاتر از كار خضر است اين چه اعتراضي است تو مي‌كني، اما آن جرياني كه جواني را كُشت ﴿وَاَلْقَيْتُ﴾ خب مگر تو نكشتي در مصر ﴿فَوَكَزَهُ مُوسَي﴾[27] مگر تو اين كار را نكردي؟ مگر تو به عنوان قصاص قبل از جنايت اين كار را نكردي چرا يادت نيست؟ و اگر جريان ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلاَمَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا﴾[28] و مانند آن فرمود مگر تو كه الآن به وجود مبارك خضر اعتراض مي‌كني كه ﴿لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً﴾[29] چرا رايگان داري بنّايي و معماري مي‌كني مگر خودت رايگان براي بچه‌هاي شعيب آب نكشيدي چرا يادت نيست؟

اينها بحثهاي قرآني نيست كه در اين محافل بگنجد قرآن معارفي دارد كه ما الآن داريم در سطحش بحث مي‌كنيم خارجي دارد هم قرآن چطور فقه خارج دارد و تفسير خارج ندارد. اين راز و رمزي كه بين انبياست براي اينكه ذات اقدس الهي به موساي كليم بفهماند كه اگر شما چيزهايي را ديدي قبلاً همين كار را كردي بهتر از اين، قوي‌تر از اين را انجام دادي اين چه اعتراضي داري مي‌كني آن وقت اين موساي كليم را كه نمي‌شود گفت خضر از او بالاتر است حالا تتمّه بحث ان‌شاءالله در سورهٴ مباركهٴ «كهف» خواهد آمد.

منظور از اين آيه مباركهٴ ﴿وَإِن مِن قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِيداً﴾ همراه اين و تأييد اين آيه بعد است فرمود: ﴿وَمَا مَنَعَنَا أَن نُرْسِلَ بِالْآيَاتِ إِلَّا أَن كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ﴾.

پرسش: ...

پاسخ: نه، چون در معقولات ذائق و مذوق متّحدند با هم رشد مي‌كنند آنجا از بين بردن نيست يك و وحدت است دو، اگر كسي عاقلي چيزي شد اين‌چنين است، عالمي چيزي شد اين‌چنين است كه علم عالم و معلوم مي‌شود يك حقيقت، خب.

فرمود: ﴿وَمَا مَنَعَنَا أَن نُرْسِلَ بِالْآيَاتِ﴾ آيات يعني معجزاتي كه اقتراحي باشد اقتراحي يعني پيشنهادي كه آن در بحثهاي آيات بعدي همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» خواهد آمد كه آنها چندين پيشنهاد دادند در همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيهٴ نود به بعد گفتند كه ﴿وَقَالُوا لَن نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً ٭ أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِن نَّخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلاَلَهَا تَفْجِيراً ٭ أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ قَبِيلاً ٭ أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَي فِي السَّماءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّي تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَاباً نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولاً﴾ اينها معجزات پيشنهادي است گاهي كنار كعبه جمع مي‌شدند مي‌گفتند ما اينجا مي‌خواهيم كشاورزي كنيم زمين نداريم تو دستور بده اين كوهها برود كنار اينجا زمين باز بشود ما كشاورزي كنيم. حضرت فرمود اينكه نمي‌شود شما الآن مي‌خواهيد كشاورزي كنيد به من بگوييد به من پيشنهاد بدهيد اين كوهها چند كيلومتر آن طرف‌تر برود برايتان انجام بدهم وقتي مصالح ساختماني مي‌خواهيد به من بگوييد اين كوهها جلوتر بيايند ما مي‌خواهيم سَمت ديگر ببريم اينكه عالم مي‌شود سفرهٴ شما. گذشته از اين آن معجزه‌اي كه همراه نبوّت بايد باشد هر پيامبري مي‌آورد يك، گاهي به عنوان تأييد و لطف معجزاتي هم ارائه مي‌شود دو كه اين دو قِسم را مرحوم امين‌الاسلام در مجمع و ديگران اشاره كردند.

قِسم سوم معجزات پيشنهادي است اين پيشنهادي بارِ سنگين عذاب را به همراه دارد اگر پيشنهاد دادند گفتند فلان معجزه را بياوريد ما ايمان مي‌آوريم و ذات اقدس الهي آن معجزهٴ پيشنهادي را به دست پيامبرش اظهار كرد و اينها ايمان نياوردند ديگر جا براي مهلت نيست اين معلوم مي‌شود اينها با معجزات دين مي‌خواهند بازي كنند جهادهايي هم كه هست همين طور است يعني اين‌چنين نيست كه جهاد ابتدايي اگر «لا اله الاّ الله» نگفتيد شمشير است براهين هست، ادلّه هست، حجّت بالغه است يك، معجزه خواستند هم هست آن وقت چه بهانه‌اي دارد انسان كه ايمان نياورد فقط مي‌خواهد در برابر خدا گردن‌كشي كند از هر پيامبري براي اثبات نبوّت او هر معجزه‌اي كه بخواهند بايد بياورد ديگر براي اينكه اكثري مردم با همين معجزات ايمان مي‌آورند وجود مبارك حضرت امير مي‌خواهد كه معجزه نخواهد اينها به پيغمبر نگفتند معجزه بياور ما ايمان مي‌آوريم كه اينها نبوّت‌شناس بودند، رسالت‌شناس بودند ملكوتي فكر مي‌كردند اما توده مردم معجزه مي‌خواستند ديگر هر پيامبري براي اثبات نبوّتش معجزه مي‌خواهد يك، گاهي هم براي تأييد معجزات ديگري هم معجزهٴ اُوليٰ را همراهي مي‌كند دو، از اين به بعد اگر معجزه اقتراحي شد، پيشنهادي شد آن را ذات اقدس الهي انجام مي‌دهد سه، اگر نپذيرفتند و بهانه كردند و معجزه را به سُخريه گرفتند نظير جريان ناقهٴ صالح آن وقت عذاب دامنگيرشان مي‌شود چهار. فرمود ما اين معجزات پيشنهادي را رايگان نمي‌دهيم ﴿وَمَا مَنَعَنَا أَن نُرْسِلَ بِالْآيَاتِ﴾ يعني به معجزات اقتراحي چرا نمي‌آوريم؟ براي اينكه خطر دارد اين كار اينهايي كه الآن در مكه و امثال مكه هستند شبيه همان اينكه مي‌گوييم كه سر و ته يك كرباس‌اند، سر و ته يك پارچه‌اند همين است تعبير قرآن اين نيست كه مثلاً قوم حضرت نوح يا قوم عاد يا قوم ثمود اين كار را كردند شما هم اين كار را مي‌كنيد تا كسي بگويد آنها عرب نبودند ما عربيم فرق است بين ما و آنها مي‌فرمايد خير، شما آخرين آنهاييد آنها اوّلين شماي‌اند سر و ته شما يك كرباس‌اند اگر دو نژاد باشند كه نمي‌گويد اول و آخر كه، اول و آخر براي يك امر ممتدّ ممتثل است تبيين اين را در آيه مباركهٴ ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾[30] مي‌يابيم فرمود اينها دلهايشان يكي است زبان ما چه كار داريم يكي عِبري است يكي عربي آنها اول‌اند اينها آخر، آنها آخرند اينها اول آن پيشگامانشان دين را به سُخره گرفتند، آن پسگامانشان هم بشرح ايضاً [همچنين] فرمود ما آنها را عذاب كرديم دلتان مي‌خواهد شما را گرفتار عذاب بكنيم معجزات اقتراحي و پيشنهادي شما را هم مي‌آوريم تعبير به اوّلون همين است ﴿إِلَّا أَن كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ﴾ نه «كذّب بها» قوم عاد، قوم ثمود و مانند آن تا بگويند ما با آنها فرق مي‌كنيم مي‌فرمايند نه، بر اساس ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ شما با آنها فرق نمي‌كنيد آنها اول‌اند شما آخر ﴿إِلَّا أَن كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ﴾ نمونه‌اش اين است آن اوّليها كه شما دنباله‌رو آن اوّليها هستند اين است ﴿وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً﴾ در همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيه دوازده قبلاً گذشت كه فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾ شب يك آيت تاريكي است، روز يك آيت روشن هر دو نظم‌اند، هر دو بر اساس تدبير الهي اداره مي‌شوند اين آيه روشن شفاف را آيه مُبصره مي‌گويند «وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ آيةً مُبْصِرَةً» يك آيه روشني است براي اينكه اينها پيشنهاد دادند از دل اين سنگ شتر دربيايد با آن وضع، درآمد ديگر بعد چه كار كردند با اينكه ذات اقدس الهي فرمود ما به پيامبرشان گفتيم به اين مردم بگوييد كه ﴿نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا﴾[31] اين منصوب به آ‌ن اغرا است يعني «احذروا ناقة الله وسقياها» مبادا دست به ناقه بزنيد ناقةالله نه يعني ناقه‌اي كه خدا خلق كرده وگرنه ﴿أَفَلاَ يَنظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ﴾[32] هم هست اين ابلِ عادي را كه ناقةالله نمي‌گويند فرمود اين ناقةالله است مثل اينكه بگوييم قرآن كتاب‌الله است معجزه است ديگر اين به ارادهٴ الهي آمد ديگر ﴿نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا﴾ يعني «احذروا» اين ناقه را «احذروا» آب‌خور او را آن روزي كه آب نوبت اوست كاري به او نداشته باشيد ﴿فَظَلَمُوا بِهَا﴾ به اين ناقه ظلم كردند او را ﴿فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَي فَعَقَرَ﴾[33] آن‌گاه گرفتار آن عذاب شدين ﴿فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا﴾[34] بعد مي‌فرمايد: ﴿وَمَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفاً﴾ شما اصرار داريد كه ما معجزات اقتراحي بياوريد اما خطرش را مي‌دانيد يا نمي‌دانيد با دين كه نمي‌شود بازي كرد هر روز شما يك پيشنهاد بدهيد ما برابر آن كلّ طبيعت را تغيير بدهيم يا بخشي از طبيعت را تغيير بدهيم و شما باز مسخره كنيد.

پرسش: ...

پاسخ: خب البته آنها عزيزترند ديگر.

﴿وَمَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفاً﴾ يعني آن آيات الهي كه هر پيامبري با معجزه محشور مي‌شود آن برهان است تخويف نيست قرآن كه براي تخويف نيامده يدِ بيضا و عصاي موسي(سلام الله عليه) كه براي تخويف نيامده آن در جريان مبارزهٴ با فرعون آلت تخويف بود وگرنه اصلش كه موسي را ما ﴿تِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَاتِ﴾[35] داديم براي اثبات حجّيت او و دعوت و دعواي او بود، پس آن آيات و معجزات اوّليه يك، آيات و معجزاتي كه براي تأييد است دو آنها صبغهٴ انذار و تخويف ندارد اين‌گونه از معجزات اقتراحي اينها تخويف را به همراه دارد ايجاد خوف مي‌كند كه اگر ايمان نياورديد گرفتار عذاب خواهيد شد.

«و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] زمر/سوره39، آیه68.
[2] آل عمران/سوره3، آیه185.
[3] آل عمران/سوره3، آیه185.
[4] انبیاء/سوره21، آیه35.
[5] عنکبوت/سوره29، آیه57.
[6] آل عمران/سوره3، آیه185.
[7] انبیاء/سوره21، آیه35.
[8] عنکبوت/سوره29، آیه57.
[9] جمعه/سوره62، آیه2.
[10] توبه/سوره9، آیه14.
[11] حاقه/سوره69، آیه7.
[12] اسراء/سوره17، آیه16.
[13] فصلت/سوره41، آیه42.
[14] صافات/سوره37، آیه164.
[15] . نهج‌البلاغه، حكمت 81.
[16] . مستدرك‌الوسائل، ج3، ص355.
[17] مائده/سوره5، آیه48.
[18] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 192.
[19] . الكافي، ج4، ص549.
[20] زخرف/سوره43، آیه3.
[21] زخرف/سوره43، آیه4.
[22] صافات/سوره37، آیه164.
[23] نساء/سوره4، آیه164.
[24] مریم/سوره19، آیه51.
[25] کهف/سوره18، آیه71.
[26] طه/سوره20، آیه39.
[27] قصص/سوره28، آیه15.
[28] کهف/سوره18، آیه82.
[29] کهف/سوره18، آیه77.
[30] بقره/سوره2، آیه118.
[31] شمس/سوره91، آیه13.
[32] غاشیه/سوره88، آیه17.
[33] قمر/سوره54، آیه29.
[34] شمس/سوره91، آیه14.
[35] اسراء/سوره17، آیه101.