87/02/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 56 الی 59
﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ فَلاَ يَمْلِكُون كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَلاَ تَحْوِيلاً﴾﴿56﴾﴿أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَي رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُوراً﴾﴿57﴾﴿وَإِن مِن قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِيداً كَانَ ذلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُوراً﴾﴿58﴾﴿وَمَا مَنَعَنَا أَن نُرْسِلَ بِالْآيَاتِ إِلَّا أَن كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفاً﴾﴿59﴾
دربارهٴ تفضيل سه قِسم تفضيل در همين بخشهاي سورهٴ مباركهٴ «اسراء» مطرح شد يك قِسم تفضيل متقابل است كه قبلاً گذشت در همين سوره آيه اين بود كه ﴿انُظرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾[1] تفضيل، تفضيل بعضي بر بعض اعم ّاز تفضيل متقابل و تفضيل يكجانبه است.
قِسم ديگر جريان فضيلت انسان بر غير انسان است كه فرمود: ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ ... وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَي كَثِيرٍ﴾[2] كه اين تفضيل يكجانبه است. تفضيل محلّ بحث درباره انبيا اين هم نظير تفضيل آيه 22 همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اعم از تفضيل متقابل و تفضيل يكجانبه است، اين يك مطلب.
مطلب ديگر اينكه تحدّي بعد از برهان راهي براي اثبات است تحدّي يعني مبارز طلبكردن اگر كسي ادّعاي نبوّت داشته باشد، معجزهاي بياورد ديگران نپذيرند هم برهان اقامه كرده است و ميكند و هم تحدّي ميكند ديگران كه نبوّت او را نميپذيرند ميگويند تو هم يك بشر عادي هستي، ما هم يك بشر عادي تو هم مثل مايي، ما هم مثل تو در چنين فضايي آن پيامبر تحدّي ميكند ميفرمايد اگر ما مثل هم هستيم هيچ تفاوتي بين من و شما نيست اگر من اين معجزه را بياورم شما هم مثل اين را بياوريد قهراً به صورت قياس استثنايي تقرير ميشود كه اگر شما مثل اين بوديد ميتوانستيد كاري مثل اين بكنيد چون نميتوانيد كاري مثل اين بكنيد پس مثل اين نيستيد.
تحدّي راهي براي اثبات است در مسئله نبوّت و همچنين در مسئله امامت اگر ادّعاي امامت شده باشد در جريان توحيد هم بشرح ايضاً [همچنين] ذات اقدس الهي تاكنون چند برهان اقامه كرده است بر توحيد حق كه واجبتعالي «لا شريك له» و اين اصنام و اوثان سِمت ربوبيّت و الوهيّت ندارند، فرشتهها و قدّيسين بشر كه اين اصنام و اوثان نمادي براي آنهاست، تنديسي براي آنهاست آنها هم صلاحيّت ندارند.
در جريان نفي صلاحيت اصنام و اوثان يك دليل روشني اقامه كرده است كه ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا﴾[3] در سورهٴ مباركهٴ «حج» فرمود اگر يك مگس چيزي از اينها را بگيرد اينها نميتوانند از خودشان دفاع كنند ﴿وَإِن يَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَيْئاً لاَّ يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ﴾[4] ابطال اله بودن اين اصنام و اوثان خيلي شفاف و روشن است و همچنين ابطال ربوبيّت فرشتهها و امثال فرشتهها. مشركين ميگفتند ما فرشتهها و امثال فرشتهها را عبادت ميكنيم براي اينكه اينها ما را مقرّب الي الله باشند و به خدا نزديك كنند و شفيع ما باشند طبق دعاي اينها مشكلاتي هم كه داشتند به اين بتها مراجعه ميكردند، در درمان بيماري، در نجات از خطرها و مانند آن در چنين فضايي ذات اقدس الهي به پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) راه تحدّي را ارائه ميكند بعد از اقامهٴ برهان ميفرمايد به پيامبر كه به اينها تحدّي كن بگو اگر اينها مثل خداياند كاري مُماثل كار خدا بايد بكنند چون نميتوانند پس خدا نيستند، مثل خدا نيستند خدا «لا شريك له» اگر اينها ربّ باشند بايد قادر باشند بر كشف ضُرّ مشكل را بتوانند حل كنند اين مقدمه چون نميتوانند «لكن التالي باطل فالمقدم مثله» ﴿لَوْ كَانَ هؤُلآءِ آلِهَةً﴾[5] بايد ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ فَلاَ يَمْلِكُون كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ﴾ و مانند آن «لكن التالي باطل فالمقدم مثله» اين به صورت قياس استثنايي است ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ﴾ اين تحدّي در توحيد است مشابه تحدّي در نبوّت اينگونه از استدلالها در برخي از سُوَر ديگر هم هست در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» و مانند آن «قصص» و «عنكبوت» و امثال ذلك اين نحو برهان آمده كه آيه 64 سورهٴ مباركهٴ «قصص» اين است ﴿وَقِيلَ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ﴾ خب اگر اين آلههٴ شما اينها كه معبود شما هستند الهاند و شريك خداياند و مثل خداياند ـ معاذ الله ـ بايد كاري مماثل كار خدا بكنند لكن مقدورشان نيست پس اينها شريك واجب نيستند.
پرسش: ...
پاسخ: نه، به صورت قياس استثنايي است مقدّمش درست، تالياش درست، استثناي نقيض تالي درست، نتيجهاش هم درست.
پرسش: ...
پاسخ: نه، تمام دنيا را كه اينها نميگويند اين جدال احسن است اينها در فضايي بتپرستاند كه واجبالوجود را قبول دارند يك، براي واجب شريكِ در وجوبِ ذاتي نيست دو، او را خالق كلّ ميدانند سه، او را ربّالأرباب ميدانند چهار منتها منكر معادند از يك سو، منكر وحي و نبوّتاند از سوي ديگر و مهمترين مشكلشان اين است كه منكر ربوبيّت خاصّهاند ميگويند كارِ ماها به دست اين بتهاست ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾[6] «لئن سألتهم من ربّ السماء» «من يدبّر الأرض من السماء والأرض» «من يدبّر السماء والأرض» «من ربّ السماوات والأرض» ﴿لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ آنها ميگويند ربّالأرباب خداست ما اين آلهه را عبادت ميكنيم كه ما را به ربّالأرباب نزديك كند چون ما به او دسترسي نداريم ذات اقدس الهي به پيامبر ميفرمايد خدا آن است كه بتواند مشكل را حل كند اگر اينها خدا باشند بايد مشكل را حل كنند «لكن التالي باطل فالمقدم مثله» از اينها كاري ساخته نيست تا خداي سبحان نخواهد، به اينها اذن ندهد كاري از اينها ساخته نيست، بنابراين چون جدال، جدال احسن است تحدّي در اين فضا مقبول است.
پرسش: ...
پاسخ: بله ديگر، اينها را براي اينكه ميگفتند ما اينها را عبادت ميكنيم ﴿لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي﴾ تحت تدبير نميدانستند، مستقل ميدانستند اگر تحت تدبير ميدانستند كه ميشد مدبّرات امر خداي سبحان فرشتهها را آفريده مدبّرات امرند و مدبّرات تحت تدبير خداي سبحاناند و همچنين انبيا و اوليا ائمه(عليهم السلام) شفعاي عنداللهاند باذن الله اينها اين تدبير را براي بتها بالاستقلال قائل بودند يك، اين شفاعت را براي بتها بالاستقلال قائل بودند دو، قرآن ميفرمايد كه تدبير جز به اذن خدا ميسور نيست، شفاعت هم بايد به اذن او باشد به اين بتهاي شما هم كه اجازه نداد و مأذون هم نيستند چه كاري از آنها ساخته است؟ اگر اينها ميگفتند كه خود اين چوبها و اينها نمادي بود براي آن آلهه، اگر آن آلهه يعني فرشتگان و مانند آن را ميگفت بگويند اينها به اذن خدا كار ميكنند، خب اين ميشود همان مدبّرات امر ديگر خداي سبحان ميفرمايد: ﴿فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً﴾[7] ما اذن داديم كه جبرئيل(سلام الله عليه) مسئول كارهاي علمي باشد، ميكائيل(سلام الله عليه) مسئول كارهاي رزق و كِيل و تأمين اقتصاد مردم باشد، عزرائيل(سلام الله عليه) مسئول اماته باشد، اسرافيل(سلام الله عليه) مسئول احيا اينها همه مدبّرات امرند و خود اينها هم ميگويند، ميگويند ﴿لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذلِكَ﴾[8] فرشتگان اقرار ميكنند در اين آيه ميگويند علل و مبادي قبلي ما به رهبري خداست، معاليل و آثار بعدي ما به رهبري خداست، بين سابق و لاحق كه گوهر ذات ماست به رهبري خداست ديگر چيزي براي اينها نميماند موحّدي كه ميگويد ﴿لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذلِكَ﴾[9] يعني سابق و لاحق و بينهما كلاً در اختيار خداست اين اثر توحيد است حرفِ انبيا اين است، حرف اوحدي از موحّدين اين است، حرف فرشتهها اين است اما خيليها هستند كه موحّدند ميگويند بعضي از كارها يا كارهاي بيروني براي خداست اما در گوهر ذات ما، ما هم تحت تدبير او هستيم اين مقدور خيليها نيست.
ذات اقدس الهي ميفرمايد شما كه خدا را به عنوان ربّالأرباب قبول داريد منتها اين بتها را مستقل ميدانيد اگر مستقل ميدانيد بايد يك كار مستقل بكند ديگر در حالي كه از آنها ساخته نيست اين آيه محلّ بحث سورهٴ «اسراء» آيه سورهٴ مباركهٴ «قصص» و بعضي از آيات ديگر سورهٴ «سبأ» كه ميفرمايد: ﴿فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ﴾[10] و مانند آن يك تحدّي است در مسئله توحيد، خب.
بحث بعدي آن است كه فرمود: ﴿وَإِن مِن قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ ما اينجا يك عام داريم به نام قَريه، اگر اين قريه مطلق قُرا باشد چارهاي جز اين نيست كه اين اهلاك را به معني عام بگيريم چون قريه اگر اعم از صالح و طالح باشد اين اهلاك بايد معناي عام داشته باشد، اگر طبق بياني كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) فرمودند كه اين آيه ﴿وَإِن مِن قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ منعطف است بر آيه شانزده همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً﴾ مخصوص قريه ظالمه باشد اگر معطوف باشد منظور از اين اهلاك، اهلاك استيصال است و امثال ذلك. دو وجه مفسّران گفتهاند يك وجه را ايشان ميپذيرند يك وجهش هم مفسّران ديگر البته نظر ايشان را ديگران هم دارند. ما براي جمعبندي و اثبات اينكه كدام يك از اين دو نظر صواب است و به حق نزديكتر است بايد يك شاهد داشته باشيم. قريه كه مطلق است، عام است به چه دليل ما بگوييم ﴿إِن مِن قَرْيَةٍ﴾ يعني «إن من قرية ظالمة»، «إن من قرية فاسقة» اين دليل ميخواهد صِرف انعطاف و احتمال انعطاف اين آيه با آيهاي كه دو صفحهٴ قبل گفته شد اين برهان ميخواهد اگر منظور از قريه، قريه خاصّه باشد قرينه ميطلبد قرينه هم يا متّصل است يا منفصل ولي قرينيّت او بايد متّصل باشد يعني اگر مطلبي در يك سوره است مطلب ديگر در چندين سورهٴ بعد وقتي آن را در كنار اين بگذاريم ميبينيم ادبيات محاوره اين را قرينه ميداند پس اين در حقيقت متّصل است منتها در جاي ديگر نوشته شده، اگر ما قرينه داشته باشيم منظور از اين قريه، قريه ظالمه خواهد بود و منظور از اهلاك، اهلاك استيصالي و نحوهٴ تعذيب، اگر قرينه نداشته باشيم حق با آن گروه اهل تفسير است كه اين قريه را مطلق ميدانند و آن اهلاك را هم معناي عمومي حالا ما از كجا بفهميم كه أحدالأمرين است؟
آنچه كه ميتواند نظر سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) را تأييد كند اموري است. امر اول اينكه اگر منظور از اين قريه مطلق باشد اعمّ از صالح و طالح و منظور از اين اهلاك، اهلاك اعم باشد اين تعبير چه فايدهاي دارد؟ چه كارآمدي در اين محور بحث دارد؟ بالأخره هم قبل يومالقيامه ميميرند ديگر همه شهرها ويران ميشود، همه دهات ويران ميشود، همه مراكز ويران ميشود، مگر چيزي قبل از يومالقيامه ميماند چون بساط كلّ اينها بايد برچيده بشود ديگر اين از نظر فردي نظير ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[11] است و از نظر جمعي هم خب همان حُكم را دارد چه فايدهاي اين عموم يا اطلاق دارد؟ اين يك امر.
امر ديگر اينكه ايشان اين آيه را با آيه شانزده كه تقريباً دو، سه صفحه قبل قرار گرفته منعطف ميكنند ولي ما اگر قرينه همراه داشته باشيم اين أوليٰ است اين آيه مهفوف به قرينتين است هم آيه قبل او، هم آيه بعد او هم دربارهٴ تعذيب تبهكاران و تعذيب قُرا و قَسواتي است كه از «أهلها ذلك» اگر اين آيه مهفوف به سابق و لاحق است كه هم سابق درباره عذاب است، هم لاحق درباره عذاب اين به منزلهٴ قرينه متّصله است قهراً ميشود «إن من قرية ظالمة إلاّ ونحن مهلكوها بإهلاك استيصالي» و مانند آن ﴿أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِيداً﴾.
اما حالا قرينه سابق، قبل از اين آيه، آيه 57 در آيه 57 فرمود اين مشركان اگر دست از شرك برندارند با اقامهٴ برهان از يك سو، با تحدّي از سوي ديگر اگر لجوجانه شرك بورزند ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُوراً﴾ اين تهديد. عذاب خدا چيزي است كه انسان بايد برحذر باشد ديگر محذور است يعني شأنيّت آن را دارد كه آدم عاقل از او برحذر باشد حالا ممكن است كسي خودش را به آب و آتش بزند ولي آتش چيزي است كه محذور است يعني «من شأنه أن يتحرّز من يحذر من..» عذاب خدا اين است اين تحديد براي آن است كه اگر مشركان با دريافت برهان از يك سو، با مشاهدهٴ تحدّي از سوي ديگر لجوجانه شرك ورزيدند اين سرزمين را خدا به عذاب استيصال عذاب ميكند ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُوراً﴾ چون در بحثهاي قبلي گذشت كه ذيل هر آيه ضامنِ مضمون خود آيه است گاهي اسماي رحمت ذكر ميشود كه اين دليلِ مضمون آن آيه است، گاهي اسماي عذاب ذكر ميشود كه دليل مضمون آن آيه است اين ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُوراً﴾ اين تحديد كساني است كه بر خلاف برهان و تحدّي طبق همان آيه دارند عمل ميكنند يعني بت را ميپرستند، بت را دعوت ميكنند، بت را دعا ميكنند و مانند آن اين قرينه سابق، قرينه لاحق هم اين است كه فرمود آيه بعد ﴿وَمَا مَنَعَنَا أَن نُرْسِلَ بِالْآيَاتِ إِلَّا أَن كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفاً﴾[12] فرمود ما براي قوم صالح يك آيه روشن وقتي آيه خيلي شفّاف باشد، حسّي باشد، همگان بفهمند ميشود آيه بيّنه ممكن است آن براهين عقلي موساي كليم(سلام الله عليه) را همگان نفهمند اما از اينكه عصا به صورت مار و اژدها درميآيد يك آيه بيّنه است ديگر فرمود ما به او آيات بيّنات داديم يعني يك چيز روشن. دربارهٴ مسجدالحرام، دربارهٴ حرم الهي در مكّه فرمود: ﴿فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ﴾[13] يك چيز روشني است ديگر براي اينكه ميبينيد اين منطقههايي كه دامنهٴ كوه است، برف هم ميآيد، باران هم ميآيد، مرتّب هم ميآيد اگر سالي باران كم بيايد يا برف كم بيايد اين چشمهاي كه چند قدمي اوست خشك ميشود با اينكه برف ميآيد، باران ميآيد منتها قدري كم آمده در مكه الآن سخن از برف و باران نيست اصلاً آنها برف نديدند چشمهاي وجود مبارك هاجر از ذات اقدس الهي خواست الآن چهار هزار سال دارد ميجوشد و هر قطرهٴ اين آب زمزم هم گفتند اگر در جاي ديگر وارد بشود به مسير آن آب برميگردد خب اين ميشود معجزه ديگر اگر يك جاي برفي باشد، بارندگي باشد، ذخيره بشود بله ميجوشد اما وقتي برف و باران نيست همين طور دارد چهار هزار سال ميجوشد معلوم ميشود آيه بيّنه است ديگر.
فرمود در مكه ﴿فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ﴾ در جريان موساي كليم(سلام الله عليه) فرمود ما به او آيات بيّن و روشن داديم، در جريان ناقه صالح فرمود: ﴿وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً﴾ يعني «آية مبصرة» يعني «آية بيّنة» مثل اينكه فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾[14] روز يك آيه روشني است، شب هم يك آيه تاريك فرمود اين ناقه يك معجزه شفّاف و روشن است امر حسّي است آنها پيشنهاد دادند وجود مبارك صالح هم از ذات اقدس الهي خواست از دل سنگ ناقه درآمد، خب فرمود اينها ﴿كَذَّبُوا﴾ بعد ما چه كار كرديم؟ ﴿وَمَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفاً﴾[15] . پس آيه بعد تخويف و تحذير و تهديد است، آيه قبل تهديد است و اين تهديها براي قُراي ظالمه است پس ﴿إِن مِن قَرْيَةٍ﴾ ميشود «إن من قرية ظالمة».
پرسش: ...
پاسخ: بسيار خب، لازم نيست با «واو» باشد كه اگر «واو» بود اشكال داشت «أو» است اين يا اهلاك است يعني عذاب استيصال يا عذاب شديد است كه موحّدان بر اينها مسلّط ميشوند، ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾[16] فرمود شما مؤمنان با افرادي نظير مشركان مكه در جريان بدر و امثال بدر بجنگيد خدا آنها را با دست شما عذاب ميكند ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾ اين تعذيب ممكن است تعذيب مبارزاتي، جهادي و مانند آن باشد يا قَحط و قلا و گراني و امثال ذلك باشد كه عذاب است آن عذاب، عذاب استيصال است حتماً بايد با «أو» باشد يا عذاب استيصال است كلاً اينها را مستأصل ميكنيم، مستأصل ميكنيم يعني اصلشان را ريشهكن ميكنيم، كلّش را برميداريم فلان كس مستأصل شد، مستأصل شد يعني «قُطِعَ أصله» ريشهاش كَنده شد يا نه، ريشه كنده نميشود با عذاب شديد ديگري ما اينها را تعذيب ميكنيم، خب.
اگر مهفوف به قرينتين است قهراً ميشود اين قريه را قريه ظالمه دانست برابر آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «يونس» گذشت و همچنين برابر آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «قصص» در پيش است در سورهٴ مباركهٴ «يونس» آيه 117 اين است ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَي بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ﴾ اين اهلاك به معناي اهلاك استيصالي، اهلاك تعذيبي و مانند آن است فرمود ما هيچ قريهاي را اگر صالح باشد هلاك نميكنيم، خب اگر فرمود ما هيچ قريهاي را اگر صالح باشد هلاك نميكنيم بر اساس اينكه آيات «يُفسّر بعضها بعضا» معلوم ميشود آيه محلّ بحث كه فرمود: ﴿إِن مِن قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ معلوم ميشود اين قريه، قريهٴ ظالمه است نه قريهٴ صالحه و مطلق هم نيست چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «قصص» هم مشابه اين را بيان فرمود كه ما هيچ قريهاي را اگر صالح باشد عذاب نميكنيم آيه 59 سورهٴ مباركهٴ «قصص» اين است ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَي حَتَّي يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَي إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ﴾، خب اگر اين قريه در سورهٴ مباركهٴ «يونس» اين است، سورهٴ مباركهٴ «قصص» اين است و سابقهٴ آيه اين است، لاحقهٴ آيه اين است آن وقت راهي كه سيدناالاستاد طي فرمودند راهي است كه مطلب درست است، راه يك مقدار ضعيف است ايشان برگرداندند به آيهاي كه دو صفحهٴ قبل است در حالي كه آيهاي كه در كنار اوست و آيهاي كه بعد ميآيد يعني اين آيه محلّ بحث مهفوف به سابق و لاحق است حاشيتين اين آيه دربارهٴ عذاب است خب حالا ما چرا راه دور طي كنيم؟ پس «إن من قرية ظالمة إلاّ نحن مهلكوها يوم القيامة أو معذّبوه عذاباً شديدا» از اينگونه اوصاف محذوف ما در قرآن داريم كه «حذف ما يُعلم منه جائز» در همان سورهٴ مباركهٴ «كهف» كه فرمود: ﴿وَكَانَ وَرَاءَهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً﴾[17] يعني «كل سفينة سالمة» براي اينكه اگر سفينه شكسته را هم غصب بكند كار خضر آن وقت كار سودمندي نبود وقتي موساي كليم به خضر(سلام الله عليهما) گفت چرا اين كشتي را سوراخ كردي فرمود: ﴿وَكَانَ وَرَاءَهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً﴾ آنها جنگي دارند يا باربري دارند هر كشتي را كه سالم باشد براي كارِ خودشان غصب ميكنند و اين كشتي هم وسيله نقليه و ارتزاق اين خانوادهٴ ضعيف بود ما اين را شكانديم تا آنها در بررسي ببينند اين كشتي شكسته و سوراخ است اين را رها كنند، خب اينكه فرمود: ﴿وَكَانَ وَرَاءَهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً﴾ آيه 79 سورهٴ مباركهٴ «كهف» ﴿فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءَهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً﴾ «أي كلّ سفينة سالمة» چون قرينه با خود سياق قرينه اين مطلب است قهراً اين آيه محلّ بحث هم همين خواهد بود كه «وإن من قرية ظالمة».
پرسش: ...
پاسخ: بله، آن وقت اين با همه اين امور معلوم ميشود كه اين قريه، قريه ظالم است، چرا؟ براي اينكه اگر قريه چه صالح باشد، چه طالح باشد خب ميميرند ديگر الآن چه تأثيري اين حرف دارد؟ قبلش تهديد، بعدش تهديد اينها هم ميدانند كه بالأخره همه از بين ميروند ديگر اين مشكلِ بحثِ علمي با مشركان را حل نميكند آنها هم ميدانند كه همه ميميرند همه قرا و قَسوات و اينها ميميرند خود انبيا هم ميميرند اگر بگويند كه همه ميميرند قُرا و قَسوات از بين ميروند خب آنها ميگويند شما هم ميميريد مگر مدينه ميماند؟ مگر مكه ميماند؟ مگر كعبه ميماند؟ اين چه احتجاجي است اگر در چنين فضايي به مشركان بگويند كه همه از بين ميرويم، خب ميگويد بله ما همه از بين ميرويم كعبه هم از بين ميرود، مكه و مدينه هم از بين ميرود وقتي بخواهد قيامت قيام بكند ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[18] مگر عَتبات ميماند؟ مگر حرمين ميمانند؟ خب اين چه احتجاجي است مطلب حق است اما اينجا جايش نيست، سودمند نيست ولي اگر گفتيم قبلش عذاب است، بعدش عذاب است قهراً اين قريه ميشود قريهٴ ظالمه و صفتش هم محذوف است «لقرينة سياق» قهراً اين ميشود كه «وإن من قرية ظالمة إلاّ نحن مُهلكوها بإهلاك استيصالي أو معذّبوها عذاباً شديدا» كلاً در دنيا اين طور است اينها كه مسئله آخرت را قبول ندارند تا خدا به اينها بفرمايد در آخرت ما شما را عذاب ميكنيم اينها ميگويند كه اين اساطير اوّلين است اما در دنيا وقتي نسبت به دنيا اين تهديد باشد پشتوانهاش اين است كه ﴿قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ﴾[19] فرمود اينچنين نيست كه ما حرفي بزنيم بيعمل ميگوييد نه، اين دوتا شهري كه سرِ راهتان است شما كه ميرويد شام دوتا شهر را ببينيد ما چطوري ويران كرديم ﴿وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ﴾[20] اين بزرگراه را ميگويند امام راههاي فرعي را نميگويند امام، فرمود اين دوتا قريهاي كه ظالم بودند ما اينها را ويران كرديم سرِ راهتان است شما هم كه از مكه به شام ميرويد خب برويد ببينيد ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ﴾[21] اگر شما از ميراث فرهنگي بلديد، آثار باستاني ميشناسيد، متوسّميد، وَسمهشناسيد، سيماشناسيد، موسومشناسيد، علامتشناسيد ببينيد اينها چه كساني بودند؟ خب اين طور نشان ميدهد اينكه قبلاً هم گذشت كه جريان انبيا و اُمم آن طرف آب و اين طرف آب را نقل نميكند براي اينكه خب بر فرض بفرمايد ما اينها را عذاب كرديم ديگر نميتواند بگويد ﴿فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ﴾[22] ، ﴿كَيْفَ كَانَ﴾، ﴿كَيْفَ كَانَ﴾ اگر جريان انبياي خاورميانه را نقل ميكند نه براي اين است كه خاوردور و باختردور پيامبر نداشتند براي اينكه نميتواند به آنها استدلال كند بفرمايد آن طرف آب اقيانوس اطلس يا اقيانوس كبير قومي بودند كه ايمان نياوردند ما عذاب كرديم خب به چه دليل، اما وقتي در خاورميانه يك سلسله عذابهايي اتفاق بيفتد ميفرمايد در نزديكي شما، سرِ راه شما هست مقداري دورتر هم اگر ﴿سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ﴾، ﴿كَيْفَ كَانَ﴾ بنابراين هر دو يعني اهلاك يا عذاب شديد مربوط به تعذيب دنياست چون مربوط به تعذيب دنياست ميتواند احتجاج باشد محذور باشد يعني ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُوراً﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله درست است، الآن قرآن خودش، خودش را تفسير ميكند چون تبيان است ديگر.
پرسش: ...
پاسخ: بله، همين نظير اينكه در سورهٴ «كهف» آيه 59 چرا سالمه را تقدير ميگيريم ﴿يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً﴾ چرا ميگوييم «كلّ سفينة سالمة» عقل يك مخصّص لُبّي است، مقيّد لُبّي است اطلاقات را، عمومات را عقل تعيين ميكند عقل ميگويد خب بسيار خب، اگر هر كشتي اعم از سالم و شكسته اين را در بندر غصب بكنند خب چرا خضر اين كشتي را شكاند براي چه چيزي شكاند؟ فرمود من اين كشتي را شكاندم براي اينكه در بندر كه رفت محفوظ بماند، چرا؟ چون آنها هر كشتي را غصب ميكنند خب معلوم است كشتي سالم را غصب ميكنند نه هر كشتي را اگر كشتي سالم و شكسته هر دو را غصب بكنند كه فايده ندارد اين كار كه اين است كه ميگويند عقل، مخصّص لبّي است يا مقيّد لبّي است همين است كه از آيه اينچنين ميفهميم خداي سبحان هم فرمود ما اين را فرستاديم ﴿لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾[23] ، ﴿لَعَلَّهُمْ تَعْقِلُونَ﴾[24] و مانند آن.
خب، در اينكه فرمود: ﴿أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِيداً﴾ اين نسبت به عذاب قيامت است كه عذاب قيامت اشدّ است ولي اينجا از عذاب قيامت سخني به ميان نيامده در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «طه» آيه 127 اين است ﴿وَكَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُّ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَي﴾ هم شديدتر از عذاب دنياست، هم ماندني است براي اينكه عذاب دنيا بالأخره انسان را از بين ميبرد تمام ميشود ديگر ولي در عذاب آخرت ﴿ثُمَّ لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَي﴾[25] سخن از مرگ نيست اينها نميميرند كه راحت بشوند كه پس أبقا هست و ديگر نيازي به موادّ خام سوخت و سوز ندارد كه اين آتش را هميشه روشن نگه بدارد ﴿كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيراً﴾[26] فرمود هر وقت اين آتش ميرود كم بشود ما دستور ميدهيم افزوخته ميشود در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه هست كه فرشتهاي كه مسئول جهنم است همين كه آتش كم ميشود اين غضب ميكند همين كه غضب كرد آتش مشتعل ميشود آتشي نيست كه حالا با زغالسنگ درست بشود تا از جاي ديگر مواد بياورند.
فرمود اين شخص آلوده است و به مقدار آلودگي بايد بسوزد اگر آلودگي تمامِ وجود او را گرفت ـ معاذ الله ـ ثابت بود خب ميشود خلود وگرنه نه، او هم اشدّ است، هم أبقاست بنابراين اينكه فرمود: ﴿وَإِن مِن قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ قهراً اين ميشود كه «إن من قريةٍ ظالمةٍ إلاّ نحن مهلكوها قبل يوم القيامة».
اما حالا سؤالاتي كه در بحث ديروز اشاره شد مسئله بِدا و امثال بدا در بحث خاص خودش خواهد آمد.
پرسش: ...
پاسخ: خب اهلاك استيصال ﴿فَدَمَّرنَاها تَدْمِيراً﴾ و كلّ قريه را خصم ميكند عذاب شديد اين است كه گاهي مؤمنين بر اينها مسلّط ميشوند نظير اينكه مشركين مكه را در بدر عذاب شديد كرد اين طور نيست كه حالا مكه كلاً زيرورو شده باشد آنجا كه ﴿فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً﴾[27] كلاًّ اين را زيرورو كرديم اين عذاب استيصال است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»