87/02/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 58 الی 59
﴿وَإِن مِن قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِيداً كَانَ ذلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُوراً﴾﴿58﴾﴿وَمَا مَنَعَنَا أَن نُرْسِلَ بِالْآيَاتِ إِلَّا أَن كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفاً﴾﴿59﴾
در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه مكه نازل شد هم مسائل حصولي مطرح هست نه توحيد و وحي و نبوّت و هم عامل اجراي اين عقايد و اخلاق و آن تبشير و انذار است. جريان تبشير و انذار سهم مؤثري براي توده مردم دارد وگرنه اوحدي از انسانها بر اساس آن معارف الهي به لقاي خدا و تشرّف به لَدُن و نزد و حضور ذات اقدس الهي معتقدند و مؤمناند و برابر آن كار ميكنند اكثري مردم كه به دنبال نفع و ضررند تبشير و انذار در آنها اثر ميگذارد اين يك مطلب.
مطلب ديگر اينكه تبيشر و انذار گاهي به لحاظ معاد است گاهي به لحاظ دنيا و معاد با هم، اگر به لحاظ معاد باشد اين تقريباً اتّحاد دليل و مدلول است و هيچ اثري يا بسيار كم اثري بر او مترتّب نيست يا اثرش كم است، چرا؟ براي اينكه ادّعاي قرآن كريم اين است كه مبديي هست و معادي هست بين مبدأ و معاد، آغاز و انجام راه مستقيمي است و آن راه مستقيم راه وحي و نبوّت و رسالت و دين و امثال ذلك است كه از مبدأ شروع ميشود به معاد ختم ميشود بعد در اين زمينه اگر كسي معتقد به معاد نبود گرفتار عذاب قيامت ميشود خب هنوز معاد ثابت نشد آن كسي كه معاد را باور ندارد چگونه ميشود او را انذار كرد به عذاب يوم القيامه آن كسي كه معاد را باور ندارد چگونه ميشود به او مژده داد به بهشت يوم القيامه پس بايد مورد تبشير و انذار يك چيز نقدي باشد كه بفرمايد اگر اين اصول اوّليه يعني توحيد و وحي و نبوّت كه برهان آنها را همراهي ميكند يك، معجزه آنها را تعقيب ميكند دو، اگر با برهان و معجزه اينها را نپذيرفتيد گرفتار عذاب دنيا ميشويد لذا تبشير و انذار براي كسي كه معاد را پذيرفت مثل مؤمن اين خيلي اثر دارد كه به مؤمن ميفرمايد اگر مطيع بودي كه براي مطيعان ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِها الْأَنْهَارُ﴾[1] غُرَف مَبنيه است و مانند آن و اگر ظالم و تبهكار شديد كه ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم﴾[2] دامنگير ميشود اين خيلي از جاهاي قرآن ناظر به اين است در خيلي افراد هم مؤثر است و در حوزهٴ اسلامي اثر رسمي دارد.
اما اگر كسي مسئله معاد را نپذيرفت هنوز برايش حل نشد آغاز بحث هم هست ذات اقدس الهي برهان اقامه ميكند كه معاد حق است، مبدأ حق است، وحي و نبوّت حق است و ضامن اجرايش هم تبشير و انذار است در تبشير و انذار بفرمايد كه اگر شما مُرديد در قيامت بعد از مرگ وارد بهشت ميشويد در انذار هم بفرمايد بعد از مرگ گرفتار دوزخ خواهيد شد اين هنوز دوزخ و بهشت و جهنم براي او حل نشد لذا در اينگونه از موارد آن توجّه اصلي تبشير و انذار به دنياست ميفرمايد هيچ قريهاي نيست مگر اينكه آنها را هلاك ميكنيد و اگر بيراهه رفتند آنها را به عذاب شديد معذّب ميكنيم اين ميتواند انذاري باشد نسبت به كساني كه معارف الهي را نميپذيرند.
مطلب بعدي آن است كه اينگونه از انذارها نظير جهاد ابتدايي و جنگهاي آغازين اين بعد از بيّنه الهي است يعني وقتي انبيا(عليهم السلام) ميآيند مخصوصاً وجود مبارك خاتم(عليهم الصلاة و عليهم السلام) اينها را دعوت ميكنند به عناصر اصلي دين يعني توحيد و نبوّت و معاد و مانند آن، ادّعايي هم دارد كه من از طرف خدا آمدهام، پس يك دعوا دارد يك دعوت، يك ادّعا دارد كه من رسول خدا هستم، دعوتي هم دارد كه به الله و نبوّت و وحيِ عام و معاد دعوت ميكند. هر برهاني هم كه آنها بخواهند اقامه ميكند اگر بعد از اقامهٴ برهان معجزه طلب كردند معجزه هم ميآورد همه انبيا اين طور بودند اگر آنها گفتند به چه دليل تو پيغمبري؟ معجزه ميآورد اين درباره دعوا، به چه دليل دعوت تو حق است؟ برهان اقامه ميكند، خب ديگر هيچ عذري نميماند براي مردم اگر سخن از جهاد ابتدايي بعد از اين ايّام است آنها نه براهين و توحيدي كه براهيني كه براي مبدأ و معاد و نبوّت اقامه شده است اعتنا ميكنند، نه معجزاتي كه انبيا ارائه كردند اقامه ميكنند ميگويند اسلام جهاد ابتدايي دارد خب جهاد ابتدايي بعد از اين است اگر يك عده غرق نعمت الهي شدند بعد ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[3] شدند مانع راه ديگري هم هستند خب در چنين فضايي جز مبارزه چيز ديگر نيست كه اينها اگر باشند ﴿لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ﴾[4] است، خب.
جهاد ابتدايي و مانند آن در اين فاز و فضاست، عذاب الهي هم بشرح ايضاً [همچنين] آن هم در اين فضاست در سورهٴ «اسراء» كه در مكه نازل شد فرمود تمام آنچه را كه اينها لازم داشتند ما گفتيم و ميدهيم، آورديم و ميآوريم برهان خواستند آورديم، معجزه خواستند ميآوريم هيچ راهي براي نكول و قبول نكردن اينها نيست اينكه در بخشهاي ديگر فرمود: ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[5] اين است، اين هم يك مطلب.
مطلب ديگر اينكه در اين آيه اهلاك در قبال تعذيب قرار گرفت، هلاك در برابر عذاب قرار گرفت آيا هلاكت هم يك قِسم خاصي از عذاب است آن عذاب شديد قِسم ديگري از تعذيب است يا هلاكت معني عامّ خود را دارد؟ در ادبيات عُرفي ما هلاكت را به مرگِ با عذاب و امثال اينها خواهيم گفت كسي مُرد نميگوييم هلاك شد اما لغتاً هلاكت عام است هر كس عذاب بشود ميگويند هلاك شد، هر كس به مرگ طبيعي بميرد ميگويند هلاك شد قرآن كريم گذشته از اينكه هالك را وصف همه اشيا ماسواي خدا ميداند ﴿كُلُّ شَيءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾[6] هلاكت را به مؤمنين نسبت ميدهد، هلاكت را به انبيا نسبت ميدهد كه فلان پيامبر هلاك شد يعني مُرد در سورهٴ مباركهٴ «غافر» آيه 34 به اين صورت است ﴿وَلَقَدْ جَاءَكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جَاءَكُم بِهِ حَتَّي إِذَا هَلَكَ﴾ يوسف پيامبر(سلام الله عليه) آياتي آورد، دستوراتي آورد، احكام و حِكمي آورد وقتي هلاك شد شما همه چيز را منكر شديد مثلاً ﴿حَتَّي إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ﴾ ديگر پيامبري نميآيد و مانند آن ﴿لَن يَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولاً﴾ اينجا هلاكت به شخص مبارك يوسف(سلام الله عليه) اسناد داده شد.
در سورهٴ مباركهٴ «مائده» هلاكت را به وجود مبارك مسيح و همه مردم روي زمين اسناد داد آيه هفده سورهٴ مباركهٴ «مائده» اين است ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ﴾ آنهايي كه گفتند عيسي ـ معاذ الله ـ خداست اينها كفر ورزيدند و در جواب اينها به اينها بگو خدا آن است كه از مرگ مصون باشد يك، خدا آن است كه تحت قَهر و سلطهٴ ديگري نباشد دو، در حالي كه عيساي مسيح مانند افراد ديگر مقهور مرگ است و در تحت سلطهٴ ارادهٴ الهي ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ مِنَ اللّهِ شَيْئاً إِنْ أَرَادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً﴾ خدا اگر بخواهد عيسي را از بين ببرد، مريم(سلام الله عليهما) را از بين ببرد، ﴿مَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً﴾ همه را از بين ببرد چه كسي ميتواند جلوي ارادهٴ ازلي خدا را بگيرد؟ هيچ كس. اينجا اهلاك را به همه اسناد داد نه از راه عذاب كه سخن از تعذيب نيست سخن در اين است كه عيسي خدا نيست براي اينكه خالقي دارد، حيات و مماتش به دست خالق است و مانند آن.
در سورهٴ مباركهٴ «مُلك» در بخش پايانياش آيه 28 اين است ذات اقدس الهي به پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد: ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنِيَ اللَّهُ وَمَن مَعِيَ أَوْ رَحِمَنَا فَمَن يُجِيرُ الْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ اينجا احتمالاً منظور از هلاكت همان هلاكت عام است گرچه احتمال ديگري هست در قبال رحم كه منظور از اين هلاكت، هلاكت خاص باشد ولي ظهورش در همان هلاكت عام است اگر خدا مرا از بين ببرد چه كسي قدرت دارد جلوي اين را بگيرد، چه كسي ميتواند در برابر ارادهٴ ازلي خدا مقاومت كند و مانند آن.
در بيان احكام فقهي در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيه 176 به اين صورت آمده است ﴿يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلاَلَةِ إِنِ امْرُوا هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ﴾ در توضيح ميراث كَلاله فرمود اگر مردي هلاك شد و فرزند ندارد يعني از طبقهٴ اول كسي نيست مثلاً نوبت به خواهر و برادر كه طبقهٴ دوم از وارثان است رسيد چگونه اين ارث را توزيع بكنيد؟ خب ديگر نفرمود «ان امْروا مات» فرمود: ﴿إِنِ امْرُوا هَلَكَ﴾ پس هلاكت هم در لغت معناي عام دارد هم در قرآن كريم در معناي عام استعمال شده است چه اينكه در معناي خاص هم استعمال شده يعني آن طوري كه در عُرف ما رايج است كه هلاكت يك نحو عذاب است در قرآن كريم به اين معنا يعني هلاكت تعذيبي هم آمده در سورهٴ مباركهٴ «حاقه» هلاكت خاص ذكر شده است آيه پنج و شش سورهٴ مباركهٴ «حاقه» اين است ﴿فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ ٭ وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ ٭ سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾.
فتحصّل كه هلاكت لغتاً عام است يك، در قرآن كريم هم به معناي عام ذكر شده است و هم به معناي خاص دو، حالا هلاكت در آيه محلّ بحث به چه معناست؟ در محلّ بحث فرمود هيچ قريهاي نيست مگر اينكه ذات اقدس الهي آن قريه را قبل از قيامت هلاك ميكند ﴿وَإِن مِن قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِيداً﴾ در فضايي كه مردم مكه اصول اعتقادي را نميپذيرند ذات اقدس الهي در اين فضا اينها را انذار ميكند ميفرمايد بالأخره همه شما نابود خواهيد شد و هيچ قريهاي نيست مگر اينكه ما آنها را از بين ميبريم يا آنها را به عذاب شديد تعذيب ميكنيم خيال نكنيد كه مالِ شما و قدرت شما باعث خلود شماست ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾[7] و مانند آن نباشد خيال نكنيد كه ماندني هستيد خلودي در كار نيست ما همه را از بين ميبريم نشانش اين است كسي تاكنون نمانده است، خب اين يك نحوه تخويف و انذاري است به لحاظ دنيا و ميتواند كارآمد باشد ﴿وَإِن مِن قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِيداً﴾ بسياري از مفسّران آيه را به همين سبك معنا كردند كه در فضاي مكه به مردم مكه فرمود بالأخره همهتان از بين ميرويد براي اينكه هيچ قريهاي نيست مگر اينكه خداي سبحان آنها را هلاك ميكند يا به عذاب شديد گرفتار ميكند.
بياني را سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) دارند ميفرمايند اين آيه 58 ناظر به همان آيهاي است كه قبلاً در همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» گذشت و آن آيه شانزده و هفده همين سوره است ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً﴾ در آيه شانزده هلاكت به معناي خاص اراده شده فرمود هيچ قريهاي نيست مگر اينكه ما مُترفينشان را امر ميكرديم آنها كه از تمكّنات مادّي برخوردار بودند فِسق ورزيدند خودشان و ديگران را هم اقمار و اذناب خودشان قرار دادند و فضاي آن قريه را جمعاً آلوده كردند ما آنها را عذاب كرديم ميفرمايند اين آيه محلّ بحث مُنعطف است بر همان آيه شانزدهاي كه قبلاً گذشت قهراً هلاك به معناي كسي است كه به وسيله عذاب از بين رفته است آنگاه اين عذاب شديدي كه در برابر اهلاك ذكر ميشود آن اهلاك، اهلاك استيصالي است كه ما كلّ قريه را از بين ميبريم و اين عذاب شديد در قبال آن اهلاك استيصالي است آنها را به قحطي، به فقر، به زلزله، به صاعقه و علل و عوامل ديگر عذاب ميكنيم.
اين سخن گرچه در اثر انعطاف اين آيه به آيه شانزده بيتناسب نيست ولي با عموم آيه سازگار نيست با بخشهاي ديگري از قرآن هماهنگ نيست براي اينكه همه قريههاي روي زمين كه كافر نيستند آياتي هست كه سرانجام كُرهٴ زمين به دست مردان الهي ميافتد ﴿لَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ﴾[8] خب اينها هم قبل از قيامتاند ديگر آنجا كه ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾[9] ميشود، آنجا كه ﴿كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ﴾ ميشود آن عبادِ صالح بالأخره در جايي زندگي ميكنند يا نه؟ خب آنها كه هلاك استيصال ندارند و آيه عام است ميفرمايد هيچ قريهاي نيست مگر اينكه قبل از قيامت ما آنها را هلاك ميكنيم يا عذاب شديد.
پرسش: ...
پاسخ: بله، آخر دارد قبل يوم القيامه.
پرسش: ...
پاسخ: قبل يوم القيامه كه همه قريه اينچنين نيستند وقتي وجود مبارك حضرت ظهور كرد حكومت الهي مستقر ميشود، ﴿الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ﴾ ميشود، ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾ ميشود مؤمناني زندگي ميكنند، بزرگاني رجوع ميكنند عدهاي در همين زمين حاكمِ علي العدلاند بعد بساط دنيا برچيده ميشود اگر بفرمايد قبل از ظهور حضرت خب بله، آدم احتمال دارد ما دليلي نداريم بر خلاف اين اما ميفرمايد قبل از قيامت تمام زمينها قُرا و قَسوات را ما به هلاكت عذاب استيصالي هلاك ميكنيم اين اثباتش آسان نيست ديگر، خب.
بنابراين گرچه ميتواند منعطف باشد به آيه شانزده ولي آيه شانزده به منزلهٴ خاص است و اين عام است اين زيرمجموعهٴ آيه محلّ بحث قرار ميگيرد كه ﴿أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِيداً﴾ آنها كه گرفتار عذاب شديد ميشوند همانهايي هستند كه در آيه شانزده اين سوره بيان شده كه ﴿أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً﴾[10] پس اين ذكر خاص است بعد از عام و فضا، فضاي انذار است و مردم مكه را هم ميتواند تخويف كند كه بالأخره مرگ حق است.
در جريان انذار يك بيان نوراني از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) هست كه مرحوم طبرسي در جلد دوم احتجاج نقل كرده است كه عبدالكريمابنأبيالعوجا زنديق معروف كه معتقد به مبدأ و معادي نبود وقتي وارد مكه شد چون جريان مكه از ديرزمان مطرح بود عدهاي ميآمدند آن سرزمين حالا يا براي تجارت يا براي سياحت ميآمدند ميديدند كه زائران خانهٴ خدا دور اين كعبه ميگردند ابنأبيالعوجا گفت اينها چه كساني هستند كه دور اين خانه اين حَجر ميگردند اينها هدفي ندارند چه كار باطلي است ميكنند او را راهنمايي كردند خدمت امام صادق(سلام الله عليه) كه آن احتجاجاتشان معروف است. ابنأبيالعوجا گفت كه اين مرد الهي «ان كان» در بين بشر «رجلٌ إلهي» يا ملكوتي فرشتهاي به صورت بشر درآمده باشد همين شخص است كه شما از او به عنوان امام ششم ياد ميكنيد گفت او از بس براهين اقامه كرد كه نزديك بود بين خودم و او خدا را ببينم اما باز ايمان نياورد.
در آن بخشهاي پاياني وجود مبارك حضرت يك بيان عاطفي نسبت به او دارد كه عقل هم او را ميپذيرد فرمود بسيار خب، اگر بعد از مرگ خبري نباشد همه نابود بشوند كسي اينها را عذاب نميكند كه چرا شما دور اين كعبه گشتيد، پس ضرري نميبينند، اگر بعد از مرگ خبري باشد چه اينكه هست تو و امثال تو چه جوابي داريد؟ خب اين احتمال ضرر است ديگر اين احتمال هم در اثر قدرت محتمل قوي خواهد بود خب آدم احتمال عذاب ابد ميدهد ديگر بالأخره مُتنبّه ميشود از اين بيان هم ائمه(عليهم السلام) نگذشتند و استفاده كردند. اين آيه هم ميتواند هشداري باشد، هم ميتواند انگيزهاي ايجاد كند پس بنابراين منظور از آن هلاكت، هلاكت عام است و منظور از اين تعذيب، تعذيب خاص است كه ذكر خاص است بعد از عام و به مردم ميفهماند كه بالأخره همه شما از بين خواهيد رفت چرا تأمّل نميكنيد اگر برهان ميخواهيد اين هم دليل اگر معجزه ميخواهيد اين هم آيه الهي ﴿وَإِن مِن قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِيداً﴾.
بعد ميفرمايد اين جزء مقدّرات حتمي ماست حالا منظور كتاب، لوحِ مُبين است، امام مبين است، كتاب مبين چيز ديگر است جايي بالأخره اينها تثبيتشده است تثبيت شد كه حركت با دوام سازگار نيست اين عالم، عالم حركت است يك، حركت با ابديّت لغو است اصلاً حركت بدون مقصد نميشود موجودي دائماً بگردد خب ميشود كار لغو ديگر مگر ميشود حركت داشته باشيم اما مقصد نداشته باشيم از اين متحرّك سؤال بكنيم چرا ميگردي؟ كجا ميروي؟ اين ميگويد ميخواهم بگردم، ميخواهم بروم اينكه نيست بالأخره مقصدي است كه حركت متوجه آن مقصد است لذا راه خاص خودش را طي ميكند. حركت با ابديّت ميشود عَبث. دنيا نشئه حركت است يك، حتماً مقصدي دارد دو كه انسان به آن مقصد ميرسد پوچي در كار نيست ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدي﴾[11] در كار نيست و مانند آن.
در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه عقل در مقابل نقل است ما عقلي داريم كه مستمِع خوب است آن در همهٴ مطالب هست آن عقل به معناي مستمع خوب و فهمنده آن قدرت عاقله در همه هست اين عقل در مقابل نقل نيست فقيه و اصولي اين عقل را دارند چه اينكه اديب هم اين عقل را دارد، مورّخ هم اين عقل را دارد هر كسي نيرويي دارد كه با اين نيرو حرف مخاطب خود را ميفهمد اين را نميگويند راهِ عقل، راه عقل آن است كه آن مبادي تصديقيّه را خود بسازد بگويد نظامي هست، علّيتي هست، معلوليّتي هست، ربط علّي و معلولي ضروري است به نحو دوام نيست، انفكاك محال است، تقدّم معلول بر علت مستحيل است، دور مستحيل است، تسلسل مستحيل است، اجتماع ضدّين مستحيل است، اجتماع مِثلين مستحيل است اينها فتواهاي عقل است كه در حكمت و كلام رايج است، پس عقل به معناي مستمع خوب اين مَقسَم هر دو قِسم است براي فقه و اصول و علوم نقلي مبادي را نقل تأمين ميكند، براي حكمت و كلام مبادي را عقل تأمين ميكند آنها ميشوند علوم عقلي اين ميشود علوم نقلي. در قرآن كريم از هر دو گروه كمك گرفته شده، اين يك مطلب.
مطلب ديگر اين كتاب حالا هر چه هست در سورهٴ مباركهٴ «حجر» مقداري درباره اين كتاب بحث شد كه ذات اقدس الهي همه اين امور را در كتاب خاص ثبت فرمود آيه چهار سورهٴ مباركهٴ «حجر» اين بود ﴿وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلَّا وَلَهَا كِتَابٌ مَّعْلُومٌ﴾ مقدّراتي هست، سرنوشتي هست اما سرنوشت با اختيار هماهنگ است يعني ذات اقدس الهي در آن لوح محفوظ يا عالم ديگر يا «أو ما شئت فسمّ» يا ﴿كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ﴾[12] بالأخره هر موجود مجرّدي باشد، هر انسان كاملي باشد خدا اين امور را آنجا تثبيت كرد كه حتماً اين طور ميشود نه حتماً اين طور بايد بشود اگر حتماً اين طور بايد بشود ميشود جبر اما حتماً اين طور ميشود اين با اختيار سازگار است.
در كتاب مبين نوشته است كه اين جمادات كه به طرف معدِن خاص حركت ميكنند راهشان اين است، آن موادّي كه ميتواند جذب يكديگر بشود «تا لعل گردد در بدخشان يا عقيق اندر يمن» راهش اين است اين براي جمادات است و قطعاً در دامنهٴ فلان كوه بعد از گذشت ميليونها سال يا هزاران سال و تابش آفتاب آن خاكهاي به هم فشرده ميشود بدخشان يا عقيق اين را تثبيت كرده است. بخش بالاتر، بخش نباتات است كه فلان گياه در فلان عصر ميرويد آن قدر ميوه ميدهد و در فلان وقت از بين ميرود اين هم بر اساس طبيعت او يا غريزهٴ او در هر حيواني هم ذات اقدس الهي ميداند اين حيوان برابر با مِيل چون حيوان متحرّك بالميل است نه بالاراده، اراده قداستي دارد كه در خصوص انسانهاست نبايد گفت حيوان متحرّك بالاراده است گرچه معروف اين است كه حيوان متحرّك بالاراده است اراده چون با انديشه خاص توأم است اين در حيوانات نيست يا ما خبر نداريم فلان حيوان چه موقع به دنيا ميآيد؟ كدام مسير را طي ميكند؟ تغذيهاش چيست؟ زاد و ولدش چيست؟ مرگش چيست؟ خدا ميداند.
بخش چهارم، بخش انسان است هر انساني چه موقع به دنيا ميآيد، تغذيهاش چه چيزي است؟ با اينكه دوتا راه در پيش دارد با اينكه ما با عقل و فطرت او را به راه مستقيم هدايت كرديم با اينكه ما او را به وسيله وحي و نبوّت و رسالت و امامت به راه مستقيم هدايت كرديم با اينكه او ميتواند راه راست برود با ميل و اراده و اختيار خود راه بد را طي ميكند من يقين دارم فلان شخص جهنّمي است نه من يقين دارم فلان شخص بايد به جهنم برود، بايدي در كار نيست براي اينكه اين ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[13] از بالا آمده فرمود ما كسي را مجبور نكرديم اگر كسي عذاب ميبيند يا هلاكت دامنگير او ميشود ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾ و اگر كسي نجات پيدا ميكند ﴿وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[14] ما يقين داريم زيد با ميل و ارادهٴ خود بهشتي ميشود، برادر او با ميل و ارادهٴ خود دوزخي ميشود نظير كميلبنزياد نخعي و حارثبنزياد نخعي كه قبلاً گذشت خب اينها دوتا برادر بودند ديگر اين كميل از اصحاب خاص حضرت امير(سلام الله عليه) ميشود، ميشود بهشتي آن حارثبنزياد نخعي برادر همين كميل است ديگر ميشود اموي و قاتل فرزندان مُسلم فرمود من يقين دارم او با ميل خود بيراهه ميرود و يقين دارم او جهنّمي است لذا در آن كتاب مبين هر چه هست تثبيتشده است بنابراين بحث در اين است كه ذات اقدس الهي ميداند كه در آينده چه خواهد شد نه اينكه خداي سبحان بداند كه من در آينده اينها را مجبور ميكنم به طرف جهنم بروند اين در كار نيست پس كتابت قبلي، تثبيت قبلي، قضا و قَدَر قبلي همه اشيا را يك، با همه مبادي دو، مينويسد يعني يقين دارد كه فلان جماد با اين راه طَبع، لَعل ميشود فلان گياه از راه غريزه ثمربخش ميشود فلان حيوان از راه ميل به فلان مقصد ميرسد فلان انسان از راه اراده به فلان مقصد ميرسد نه اينكه نتيجه را بداند و مبادي را نداند يا نتيجه در لوح محفوظ ثبت باشد و مبادي ثبت نباشد خير همان بيان وجود مبارك حضرت امير هست كه مرحوم كاشفالغطا(رضوان الله عليه) نقل كردند جاسوسان اموي كسي را فرستادند ببينند كه معاويه ملعون خواست معلوم كند كه وجود مبارك حضرت امير قبل از او رحلت ميكند يا بعد از او رحلت ميكند كسي را فرستادند از اين جاسوسان وارد كوفه شدند و با چهرهٴ بشّاش و وارد مسجد شدند و حضرت امير مشغول سخنراني است و گفتند كه خبر رسيده از شام كه معاويه مُرد ديد حضرت اعتنا نميكنند و مشغول سخنراني است، بار ديگر با يك طُمطراق بيشتري گفت آقا از شام قاصد آمد گفت معاويه مُرد حضرت اعتنا نكرد بار سوم كه گفت حضرت فرمود خير، آن نمُرد و نميميرد مگر اينكه فتنهاي به پا بكند و آشوبي در همين كوفه به پا كند اشاره كرد به در فرمود يك گروه آشوبگري از همين در وارد اين مسجد ميشوند و پرچم او به دست همين آقاست به يكي از اين پامنبريها فرمود نكن، ولي ميكني اين نكن معلوم ميشود آدم مختار است، ميكني بر اساس علم غيب حضرت يعني با ميل خودت بيراهه ميروي فرمود نكن اين كار را ولي ميكني، خب بعد از ساليان متمادي آشوبي شد يا مدتهاي متمادي آشوبي شد و يك عده از اوباش را شاميان تحريك كردند و از همين درِ خاص مسجد وارد شدند و پرچم هم به دست همين بود اين را ميگويند علم غيب كه از ذات اقدس الهي گرفته است اين علم دارد كه زيد اهل سعادت است در حالي كه ميتواند شَقي باشد علم دارد كه برادر زيد اهل شقاوت است در حالي كه ميتواند سعيد باشد پس علم دارد كه زيد با ميل و ارادهٴ خودش فلان راه را ميرود و عمرو هم با ميل و ارادهٴ خودش فلان راه را فرمود همه چيز در عالم ثبت است اهلبيت عصمت و طهارت چون با آن كتاب مستور رابطه دارند از غيب باخبرند انبياي الهي هم همين طور است آنكه در سورهٴ مباركهٴ «حجر» بود اين بود كه آيه چهار سورهٴ «حجر» ﴿وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلَّا وَلَهَا كِتَابٌ مَّعْلُومٌ﴾ همه چيز ثبت است با اختيارشان ثبت است نه اينكه اصلِ حادثه ثبت بشود ولي اختيار ثبت نشود.
پرسش: ...
پاسخ: نه ديگر، همان فرمايش مرحوم خواجه است كه «علمِ ازلي علّت عصيان بودن در نزد حكيم غايت جهل بُوَد» ذات اقدس الهي در ازل ميداند اين زيدي را يا حارثبنزياد نخعي را كه آفريد هم فطرت به او داد، هم ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[15] را اعمال كرد، هم وحي و نبوّت به گوش او رسيد او ميتواند مثل برادرش كميل راه خير را طي كند، ميداند كه اين شخص سرِ دو راهي است با اينكه ميتواند راه خير را طي كند مثل اينكه همسايههاي او، دوستان او راه خير را طي كردند ولي اين شخص با ميل خود با ارادهٴ خود راه بد را طي ميكند پس علم ازلي اين نيست كه زيد الا ولابد بايد به جهنم برود علم ازلي اين است كه زيد با ميل و ارادهٴ خود يقيناً به جهنم ميرود هر چه هم نصيحت بكنيد اثر ندارد ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[16] .
فرمود آنچه را كه ما دربارهٴ قُرا گفتيم كه يا هلاكت است يا عذاب ﴿كَانَ ذلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُوراً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»