درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/01/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 53 الی 57

 

﴿وَ قُل لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوّاً مُبِيناً﴾﴿53﴾﴿رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِن يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِن يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً﴾﴿54﴾﴿وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ وَآتَيْنَا دَاوُدَ زَبُوراً﴾﴿55﴾﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ فَلاَ يَمْلِكُون كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَلاَ تَحْوِيلاً﴾﴿56﴾﴿أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَي رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُوراً﴾﴿57﴾

 

قسمت مهمّ مطالب مربوط به اين آيات ارائه شد بعضي از آن مطالبي كه مانده است عبارت از آن است كه قول احسن ارجح است ولي قول حَسَن لازم است اين‌چنين نيست كه انسان موظّف باشد لزوماً كه احسن‌الأقوال را رعايت كند ولي قول حَسَن لازم است.

مطلب دوم آن است كه دربارهٴ زبان گفتند «قليلُ الجِرم» است و «كَثير الجُُرم» در اين كتابهاي اخلاقي حدّاقل بيست گناه براي زبان ذكر كردند براي اينكه از گناهان زبان محفوظ بمانيم اين عنوان قول را انتخاب كردند وگرنه فعل و نوشتن هم مثل خود قول است و بحث در اين نيست كه خداوند از قولِ غير حَسَن جلوگيري كرد بعد ما القاي خصوصيّت بكنيم به فعل غير حَسن يا به كتابت غير حَسن برسيم بلكه اين قول عنوان مُشير است يك وقت است مي‌گوييم ما از قول غير حَسن، از قول بد به فعل بد و نوشتار بد تعدّي مي‌كنيم از باب تنقيح مَناط يا القاي خصوصيّت و مانند آن اين سخن درست نيست يك وقت است مي‌گوييم تعبير اين قول عنوان مُشيرِ به كارِ به معناي مطلق است نظير ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ﴾[1] اين ﴿لاَ تَأْكُلُوا﴾ يعني مالِ مردم نخوريد منظور اين نيست كه خوردن حرام است آن وقت ما از خوردن تعدّي مي‌كنيم به تصرّف در پوشيدن و نوشيدن و نشستن و امثال ذلك از باب تنقيح مَناط يا القاي خصوصيّت براي اينكه در ادبيات عُرفي وقتي مي‌گويند مال مردم خوردن حرام است يعني تصرّف در مال مردم نه اينكه ﴿لاَ تَأْكُلُوا﴾ مستقيماً ناظر به حرمتِ خوردن مال مردم باشد بعد از آن خوردن به پوشيدن و امثال ذلك تعدّي بكنيم از باب تنقيح مَناط يا القاي خصوصيّت نشستن روي فرش غصبي حرام است، نشستن در خانهٴ غصبي حرام است، نشستن در اتومبيل غصبي حرام است و مانند آن.

اين تعبير مال مردم خوردن حرام است اشاره است به مطلق تصرّف اين تعبير به اينكه ﴿مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾[2] يعني هيچ حرفي نمي‌زند مگر اينكه فرشته‌ها مي‌نويسند اين عنوان مُشير به كار است نه اينكه ما از اين آيه تعدّي بكنيم به افعال و مكتوبات از باب تنقيح مناط يا القاي خصوصيّت و مانند آن، اين هم يك مطلب.

مطلب ديگر اينكه مَلَق يعني تملّق، چاپلوسي، كُرنش، مدح بيجا اينها هم قول غير حَسن است اينها را هم قرآن نفي كرده اگر در بعضي از روايات دارد «اُحثوا في وجوه المدّاحين التراب»[3] از همين باب است، اگر در روايت آمده است كه «إذا مُدِحَ الفاسق اهتذّ لذلك العرش»[4] از همين قبيل است اينكه فرمود قولِ غير حَسن نداشته باشيد تنها راجع به كِذب و غيبت و امثال ذلك نيست تعدّي حرام است بالأخره، تعدّي يا افراط است يا تفريط از عدل گذشتن حرام است يا بالارفتن يا پايين آمدن همان طوري كه تهمت و افترا حرام است، تملّق و چاپلوسي بيجا هم نارواست پس اين را هم شامل خواهد شد.

فقر را در بحثهاي قبل داشتيم املاق مي‌گويند براي اينكه انسان فقير مجبور است تملّق بكند ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاَقٍ﴾ املاق به معني فقر نيست بلكه چون فقير گرفتار مَلَق، تملّق و كُرنش مي‌شود گفتند املاق قسمت مهم فقر فرهنگي است «لا فَقر أشدّ من الجهل ولا مال أعدد من العقل»[5] اين در بيانات نوراني ائمه(عليهم السلام) هست كه هيچ مالي پر عائده‌تر و سودمندتر از عقل نيست و هيچ فقري بدتر از فقر فرهنگي نيست خب انساني كه فقر فرهنگي دارد چاپلوسي مي‌كند اين تملّق گاهي در اثر فقر مادّي است، گاهي در اثر فقر فرهنگي همه اينها را اين آيه كريمه در بردارد ﴿قُل لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ براي اينكه در همه موارد اين عموميّت علت باعث تعميم حُكم است ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ﴾ خب اگر كسي چاپلوسي كرد يك عده را مي‌رنجاند ديگر آن هم بالأخره باعث فساد خواهد بود، پس هم افراط بد است، هم تفريط ﴿قُل لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ دليل كه عام شد، مدلول هم عام مي‌شود ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوّاً مُبِيناً﴾ كه بحثش گذشت.

مطلب ديگر اينكه فرمود تمام كارهايي كه شما انجام مي‌دهيد خدا اعلم است اگر واقعاً كسي عالِم باشد اين اعلم‌بودن خدا به معناي تفضيلي است اما چون در حقيقت علم اساسي از آنِ ذات اقدس الهي است اين افعل تعييني است و نه تفضيلي يعني علمِ حقيقي براي خداست او در حقيقت ﴿بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيم﴾[6] است ديگران اگر عالِم باشند به تعليم الهي است، پس اعلم به يك تقريب افعل تفضيلي است، به تقريب ديگر افعل تعييني ﴿رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ﴾ و مصلحت و مفسده را هم او مي‌داند، عاقبت را هم او مي‌داند چون اين آيه در مكّه نازل شد و مؤمنين درباره كفّار و مشركين گاهي تندروي مي‌كردند حالا كه جنگ نيست لااقل اهانتهايي داشتند گاهي مي‌گفتند شما اهل جهنّميد، عاقبت‌تان سوخت و سوز است و مانند آن فرمود اين تعبير را نكنيد براي اينكه ممكن است كه اينها ايمان بياورند عاقبت اينها خوب باشد شما فعلاً تعبير به جهنمي‌بودن اينها و تهديد به عذاب الهي و اينها نكنيد از عاقبت امر كسي خبر ندارد ممكن است كسي فعلاً صالح باشد بعد طالح يا فعلاً طالح باشد بعد صالح شما از عواقب امر خبر نداريد با روش خوب سخن بگوييد و كسي را هم تحقير نكنيد اين آيه در فضاي مكه نازل شد ديگر ﴿رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِن يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِن يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ﴾ بعد به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود تو كه وكيل نيستي، كَفيل نيستي يعني مؤمنين هم نه وكيل‌اند، نه كفيل اينها بايد امر به معروف كنند، نهي از منكر كنند از عواقب امر كسي باخبر نيست ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً﴾ و مؤمنين هم وُكلاي مردم نيستند، كَفيل مردم نيستند تا بگويند عاقبت اينها دوزخ است بايد بگويند اين كار را اگر كسي ادامه بدهد پايانش آن است به طور كلّي اما حالا زيد دوزخي است و عمرو بهشتي است اين واقعاً روشن نيست چون «إنّما الأعمال بخواتيمها»[7] و جريان عالم‌بودن به عواقب امور افراد را معلّل فرمود به علمِ مطلق الهي فرمود: ﴿وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ نه تنها از احوال مردم حجاز باخبر است، بلكه از همه آنچه كه در آسمانها و زمين است آگاه است آن علم مطلق الهي شامل اين جريان خصوصي شما هم خواهد شد، اين تمام شد.

بعد فرمود: ﴿وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ﴾ سلسله انبيا كه آمدند يك نصاب لازمي بايد همه‌شان داشته باشند يعني بايد عصمت باشد، علمِ غيب باشد، معجزه باشد اينها اصل اين امور مشترك بين همه انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) است كه به مقام نبوّت برسند در بحثهاي نبوّت هم در علوم عقلي ملاحظه فرموديد كه يك راه فكري ندارد معجزه و نبوّت و رسالت يك راه فكري ندارد يعني كسي نمي‌تواند با درس خواندن بفهمد چطور پيغمبر اين كار را انجام مي‌دهد همه علوم بشري راه فكري دارد يعني مي‌شود كتاب نوشت، درس گفت، درس خواند فهميد كه اين آقا از اين راه به اين مقصد رسيد اما نبوّت به قداست روح برمي‌گردد درسي نيست به وجود مبارك داود بگويند تو چطور اين مُشت آهن سرد را در دست گذاشتي مي‌شود موم اين راهِ فكري ندارد تا يكي بگويد من اين طور كردم، آن وِرد را خواندم، آن ذكر را خواندم آهن در دستم نرم شد ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾[8] فرمود ما اين كار را كرديم اما زِره‌بافي راه فكري دارد ديگر هر علمي كه تازه پيدا شده اين با تعليم ديگران قابل تكثير است اما معجزه راهِ فكري ندارد به وجود مبارك موساي كليم بگويند تو چطور مي‌شود كه اين عصا را مي‌اندازي مي‌شود اژدهاي دَمان.

اين علم نيست يعني علمِ حصولي نيست اين به قداست و طهارت روح برمي‌گردد اين راهِ فكري نيست كه حالا به وجود مبارك ابراهيم خليل بگويند چطور شد كه آنجا رفتي آتش گلستان شد اين راهِ درسي نيست، بنابراين ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[9] آن را به همه انبيا داد، به همه مرسلين داد اين اصلش را داد منتها مراتبش فرق مي‌كند فرمود چون اين انبيا و مرسلين(عليهم الصلاة و عليهم السلام) در آ‌ن نِصاب لازم علمي و عملي و قداست روح و عصمت سهيم‌اند ايمان به همه آنها واجب است لذا در پايان سورهٴ مباركهٴ «بقره» ما مي‌گوييم ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾[10] همه اينها انبيا هستند، همه اينها از طرف خدا آمدند، همه اينها معصوم‌اند، همه اينها معجزه‌اي كه آوردند اوّلين و آخرين جمع بشوند نمي‌توانند بياورند اين مخصوص قرآن كريم نيست كه ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً﴾[11] خير، ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾ به اينكه كارِ موساي كليم را بكنند، عصا بزنند به دريا آبهاي رفته برود، نيامده نيايد يك سدّ آبي درست بشود اين اصلاً از هيچ كس ساخته نيست نه قبل از موساي كليم، نه همزمان او، نه «الي يوم القيامه» ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾[12] اگر مردم جمع بشوند بتوانند كار موساي كليم را بكنند كه اين مي‌شود علم، كار وجود مبارك صالح هم همين طور بود ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾ به اينكه از دلِ سنگ ناقه‌اي دربياورند ﴿نَاقَةَ اللَّهِ﴾[13] «ما قدروا علي ذلك» اين قبل از وجود مبارك صالح اين طور بود، همزمان آن حضرت اين طور بود، «الي يوم القيامه» هم همين طور است معجزه چيزي نيست كه بشر قبلاً مي‌توانست يا الآن بتواند يا بعداً بتواند البته وجود مبارك موساي كليم مي‌توانست اين كار را بكند، عيساي مسيح مي‌توانست اين كار را بكند، انبياي ديگر مي‌توانستند اين كار را بكنند(عليهم الصلاة و عليهم السلام) اما بشر عادي بتواند كاري كه يكي از اين انبيا كردند محال است آن وقت مي‌شود اين علم كه، بنابراين اين جريان كه حالا ان‌شاءالله به خواست خدا بعداً در همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» مطرح است كه ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾ هرگز نمي‌توانند ﴿وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً﴾[14] اين خصيصهٴ معجزه است «المعجزةُ ما هي» معنايش اين است كه ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾ نمي‌توانند بياورند راهِ فكري ندارد كه بفهمند و مشابه انجام بدهند اين تحدّي براي همه است اما خب انبيا كاملاً مي‌توانند انجام بدهند پيامبري به اذن خداي سبحان همان كاري بكند كه انبياي ديگر مي‌كردند.

بنابراين چون انبيا(عليهم السلام) از قداست روح برخوردارند، از عصمت برخوردارند، از علمِ غيب برخوردارند، به اذن الهي به اين مقام رسيده‌اند ايمان ما به همهٴ اينها واجب است در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «بقره» آنجا دارد كه ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾[15] ما هم همين طوريم ديگر بين هيچ كدام از اينها جدايي نمي‌اندازيم، به همه اينها هم ايمان داريم در بهترين مراكز عبادي ما كه مشاهد مشرّفه است وقتي مي‌خواهيم عرض ادب و احترام بكنيم از آدم شروع مي‌كنيم تا به خاتم مي‌رسيم بر آدم سلام مي‌كنيم، بر نوح سلام مي‌كنيم، بر ابراهيم سلام مي‌كنيم، انبياي ابراهيمي را مي‌شماريم آن ذوات مقدس را هم كه نام مباركشان در اين زيارتنامه‌ها نيست آنها را هم سلام مي‌كنيم ضمناً، به همه آنها احترام مي‌كنيم، به همه آنها ايمان داريم چون انبيا بودند ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» در بخش پاياني آيهٴ 285 به اين صورت آمده است ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ﴾ يعني ﴿كَلٌّ﴾ مي‌گويند خدايا ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ﴾.

پرسش: معجزهٴ خاص يك پيغمبر را پيغمبر ديگر مي‌تواند بياورد؟

پاسخ: بله خب، بله باذن الله بله، اگر وجود مبارك موساي كليم آن كار را كرد اگر ذات اقدس الهي به وجود مبارك عيساي مسيح اجازه مي‌داد مي‌توانست انجام بدهد منتها مربوط به اذن الله هست ديگر اما در مورد افراد ديگر ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾[16] اينها بخواهند يك عصا دست بگيرند همان عصاي موساي كليم را همان عصا را به دريا بزنند آب بَند بيايد محال است اين‌چنين نيست كه براي عصا باشد كه براي قداست روح است اگر روح به قداست نبوّت رسيد باذن الله، به رسالت رسيد باذن الله، اين بله مي‌تواند انجام بدهد وگرنه نه، خب.

پرسش: اينكه انبيا بعضي‌شان بر بعضي ديگر مقدّم هستند و تفضيل دارند...

پاسخ: حالا برسيم به تفضيل.

بنابراين يك اصل مشتركي بين همه انبيا هست از نظر قداست، از نظر عصمت، از نظر علمِ غيب كه برابر آن در آيه 285 سورهٴ «بقره» آمده است كه ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِه﴾، ﴿لاَ نُفَرِّقُ﴾ همه‌شان پيغمبرند، از طرف خدا آمدند، حجت دارند، ما به همه آنها ايمان داريم، به همه آنها احترام مي‌گذاريم، عرض ادب مي‌كنيم، اما در مقام تفضيل خداي سبحان فرمود: ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾[17] در بخش اول جزء سوم سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين است در همين‌جا فرمود: ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ﴾ اين هم درست است، مُرسلين بعضها بر بعض افضل‌اند، نبيين بعضها بر بعض افضل‌اند اين را هم ما ايمان داريم اما حالا كدام پيامبر بر كدام پيامبر افضليّت دارد او را ما نمي‌دانيم فقط دربارهٴ اولواالعزم را به ما فرمودند كه بر غير اولواالعزم افضل‌اند اين را مي‌دانيم وجود مبارك خاتم را (عليهم آلاف التحية والثناء) فرمود مُهيمن بر همه انبياست، افضل من الكُلّ است اين را مي‌دانيم اما حالا تفضيل انبيا آيا يك‌جانبه است يا تفضيل متقابل او را نمي‌دانيم مگر يك روايت خاصّي داشته باشيم، دليل نقلي خاصّي داشته باشيم.

تفضيل متقابل مثل اين است كه به وجود مبارك موساي كليم يك سلسله معجزه دادند، به وجود مبارك عيساي مسيح(سلام الله عليهم) يك معجزهٴ ديگر دادند اين تفضيل متقابل است مثل درخت سيب و درخت گلابي و درخت آلبالو و درخت هلو و اينها. يك تفضيل يك‌جانبه است، نه دوجانبه تفضيل يك‌جانبه براي تشريكهاي طولي است كه آن روز نمونه‌اش ذكر شد يك وقت است ما مي‌گوييم اين درخت سيب با اين درخت هلو اينها تفاضل متقابل دارند يك وقت مي‌گوييم درخت كه نبات است نسبت به جماد تفضيل دارد اين تفضيل يك‌جانبه است نه دوجانبه تفضيل يك‌جانبه در آن مراتب طولي است مثل اينكه عدد ده از عدد هشت نسبت به او بالاتر است تفاوت عدد هشت و عدد ده مثل تفاوت عالِم و اعلم يك‌جانبه است نه دوجانبه يعني اعلم دوتا كار مي‌كند آن برجستگي علمي كه دارد آن را از عالم جدا مي‌كند يك، يك كار بالعرضي هم مي‌كند كه عالم را از خودش جدا مي‌كند اين دو وگرنه از عالم هيچ كاري ساخته نيست عالم نمي‌تواند خود را از اعلم جدا كند براي اينكه عالم چيزي ندارد آن فقدان كه مايز نيست مِيْز بايد به وسيله امر وجودي باشد نداشتن كه مميّز نيست، نداشتن كه فارق نيست داشتن فارق است اين را مي‌گويند امتياز احاطي كه محيط از مُحاط ممتاز است نه بالعكس اما تفاضل و تميّز دوجانبه و متقابل براي تشكيكهاي عرضي است يعني اگر انسان وارد باغي شد درختي بود كه هلو مي‌داد، درختي بود كه سيب مي‌داد اينها يك تفاضل متقابل دارند آن خصوصيّتي دارد كه اين ندارد، اين خصوصيّتي دارد كه آن ندارد انبيا هم همين طورند گاهي تفاضلشان متقابل است مثل انبياي عرضي يك وقت است كه تفاضلشان احاطي است، نه متقابل مثل فضيلت اولواالعزم(عليهم السلام) بر غيرشان يا فضيلت وجود مبارك حضرت خاتم(عليهم الصلاة و عليهم السلام) بر همه انبيا.

فتحصّل كه تفضيل يا دوجانبه است يا يك‌جانبه هر كدام از اينها بايد به وسيله دليل نقلي مشخص بشود عقل در اينجا چه راهي دارد كه بفهمد فلان پيغمبر از فلان پيغمبر افضل است يا اينها مِيْزشان متقابل است و مانند آن.

پرسش: ببخشيد از آيه مي‌تواند استفاده كرد كه حضرت داود بر ساير پيامبران غير اولواالعزم برتري دارد از سياق آيه، چون بعدش مي‌فرمايد: ﴿وآتَينا داود زَبورا﴾ مي‌شود استفاده كرد كه بر انبياي غير اولواالعزم حضرت داود مثلاً برتري دارد؟

پاسخ: نه، سرّ اينكه زبور آنجا ذكر شد آنها فكر مي‌كردند كه از بني‌اسرائيل كه از همه انبيا بايد از آنها باشد يك و هر پيامبري هم از اينهاست چون در جريان زبور مطرح است كه ﴿لَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ﴾[18] آنجا مژده مي‌دهد به حكومت اسلامي مخصوصاً به ظهور وجود مبارك حضرت وليّ‌عصر(ارواحنا فداه) اين جريان زبور را اينجا ذكر فرمود كه ﴿وَآتَيْنَا دَاوُدَ زَبُوراً﴾ با اينكه زبور هم از صِنف كتابهايي باشد كه احكام و قوانين فقهي و حقوقي باشد مي‌گويند نيست مناجات است و ادعيه هست و مواعظ اخلاقي است و تربيتها اما از اين استفاده نمي‌شود كه ما به وجود مبارك داود چيزي داديم به آنها نداديم نه خير به آنها هم چيزي داديم كه به وجود مبارك داود نداديم در جريان تفاضل متقابل وجود مبارك موسيٰ و خضر(سلام الله عليهما) همين است ديگر اين‌چنين نيست كه خِضر(سلام الله عليه) بالقول المطلق از موساي كليم(عليه السلام) برتر باشد كه اين يك نبوّت تشريعي داشت معجزاتي وجود مبارك موساي كليم داشت كه خضر(سلام الله عليه) نداشت، بعضي از چيزها بود كه خضر داشت وجود مبارك حضرت نداشت كه مأمور بود كه ياد بگيرد.

اينها تفاضل دوجانبه است مگر همه كمالاتي را كه وجود مبارك موسي(عليه السلام) داشت خضر داشت؟ حيف اين موساي كليم كه گرفتار اين اسرائيليها شد چه عظمت و جلالي براي موساي كليم است آن مناجاتش در طور، آن تجلّي خدا به بركت موساي كليم، آنكه ﴿تَجَلّي رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً﴾[19] اينها به بركت موساي كليم بود موسي توانست تحمّل بكند كوه نمي‌تواند تحمّل بكند آن تجلّي الهي را حيف عظمت و جلال و قداست و ملكوتي وجود مبارك موساي كليم بود كه گرفتار اين قوم شد.

به هر تقدير اينكه به ما گفتند وقتي حرم مشرّف مي‌شويد به تك‌تك اينها سلام بكنيد اين است، اينكه گفتند علما وارث انبيا هستند يعني از اينها هم چيز ياد بگيريد شما هم بشويد وارث موساي كليم دربارهٴ وجود مبارك سيدالشهداء هست كه او وارث موسي بود، وارث عيسي بود، وارث ابراهيم بود، وارث نوح بود علما هم مي‌توانند وارث آنها باشند از آنها چيز ياد بگيرند از رفتار آنها، گفتار آنها حالا كسي از علما توقّع ندارد كه بشوند نبيّ يا رسول كه او شدني نيست اما مي‌توانند از علوم و معارفي كه اينها آوردند كمك بگيرند.

غرض اين است كه در جريان تفضيل موسي و خضر(سلام الله عليهما) ما راهي نداريم براي اثبات اينكه اين فضيلت يك‌جانبه بود براي اينكه براي وجود مبارك موساي كليم فضايل فراواني است، خضر(سلام الله عليه) هم فضايل فراواني دارد اين مي‌شود تفضيلهاي متقابل نه يك‌جانبه.

پرسش: استاد در اديان اينها هست يا خير؟

پاسخ: ديگر خب بله ديگر اديان هم همان كتابهايي كه اينها آوردند دو قِسم است اين فضيلت، فضيلتهاي متقابل هست مثل انجيل و تورات اينها فضيلتهاي متقابل دارند نه فضيلت يك‌جانبه براي اينكه در قرآن كريم نيامد كه انجيل مُهيمِن بر تورات است دارد ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ تنها دين و كتابي كه فضيلت يك‌جانبه دارد برابر قرآن كريم خود قرآن كريم است براي اينكه درباره قرآن آمده است كه اين ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ يك، ﴿وَمُهَيْمِناً عَلَيْهِ﴾[20] دو، هَيمَنه يعني سلطنت، يعني سيطره، يعني برجستگي، يعني اشراف، يعني نفوذ اين فقط درباره قرآن كريم آمده است ديگر. ممكن است كه آنها داراي تفاضل متقابل باشند اما تفضيل يك‌جانبه اثبات نشده فقط درباره قرآن كريم اثبات شده. نعم، آ‌نچه را كه اولواالعزم آوردند نسبت به آنچه را كه غير اولواالعزم آوردند البته تفضيل يك‌جانبه است.

پرسش: در قضيهٴ ائمهٴ اطهار با انبيا(عليهم السلام) تفاضل است يا تفضيل؟

پاسخ: آنجا ممكن است كه تفاضل يك‌جانبه باشد و ممكن است كه تفاضل دوجانبه. نسبت به بعضي از خصوصيّتها تفضيل متقابل هست اما نسبت به مسئله قرآن و امثال ذلك تفضيل يك‌جانبه است براي اينكه ائمه(عليهم السلام) كه با وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نورِ واحدند اينها عِدل قرآن كريم‌اند يك و قرآن كريم مُهيمن بر كتابهاي انبياي قبلي است دو، لذا ائمه(عليهم السلام) هِيمنه دارند بر انبياي ديگر از نظر مسئله كتاب و معارف و امثال ذلك اما حالا ذات اقدس الهي هر فضيلتي را كه به انبيا داد به ائمه(عليهم السلام) داده باشد اين بايد با دليل نقلي معتبر ثابت بشود از بعضي از ادلّه كه كاملاً استفاده مي‌شود هر كاري كه آنها مي‌توانستند بكنند آنها مي‌توانند بكنند باذن الله اين به وسيله دليل عقلي ثابت نمي‌شود دليل نقلي البته تأييد مي‌كند.

پرسش: ...

پاسخ: بله، خب اين دليل نقلي است، اين دليل نقلي است ديگر دليل نقلي مي‌تواند ثابت بكند ولي عقل راهي ندارد كه مثلاً ثابت بكند كه اين تفضيل يك‌جانبه است يا دوجانبه دليل نقلي هر جا روايت معتبر باشد ثابت مي‌شود چه اينكه در بعضي از قسمتها ثابت شده است.

خب، ﴿وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ وَآتَيْنَا دَاوُدَ زَبُوراً﴾ اصلاً زَبُور يعني كتاب و مطلق كتاب است منتها اصطلاحاً به وجود مبارك داود اين زبور داده شد وگرنه انبيا(عليهم السلام) داراي زبور بودند در سورهٴ مباركهٴ «نحل» آيه 43 و 44 قبلاً گذشت كه فرمود: ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ ٭ بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ﴾ ما به اوليايمان، به انبيايمان، به مرسليمان هم بيّنات داديم، هم زُبُر. بيّنات يعني معجزات كه چيز شفّاف و روشن است زُبُر جمع زبور است زبور يعني كتاب زبورِ به معناي مطلق كتاب به اينهايي كه داراي كتاب بودند داده شد اما اصطلاحاً زبور نام كتاب خاصّي است كه به وجود مبارك داود(سلام الله عليه) داده شد، خب.

﴿وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ وَآتَيْنَا دَاوُدَ زَبُوراً﴾ اين بخش مربوط به نبوّت بود كه گذشت. چون سورهٴ مباركهٴ «اسراء» در مكه نازل شد و عناصر محوري سُوَر مكّي توحيد است و نبوّت و معاد اين بحثهاي عناصر محوري سه‌گانه مكرّر يكي پس از ديگري بازگو مي‌شود دوباره برگشتند به مسئله توحيد فرمود جريان توحيد اگر شما بخواهيد براي كلّ نظام چند مربّي قائل بشويد كه باعث فساد مي‌شود اينها ﴿لاَبْتَغَوْا إِلَي ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً﴾[21] كه براي آنهاست كه مربوط به تعدّد آلهه در جهان است، اگر نسبت به ربوبيّت انسان و معبود بودن انسان و الوهيّت براي انسان باشد اين در دو مقام بحث مي‌شود يكي اين آلهه‌اي كه شما مي‌پرستيد اين اصنام و اوثان از اينها كه كاري ساخته نيست اين را در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» يا ساير سُوَر فرمود: ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا﴾[22] آخر اينها را چرا مي‌پرستيد؟ ﴿أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾[23] ، ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾[24] اين دست‌تراش خود را چرا تقديس مي‌كنيد؟ خب افراد وقتي خيلي جاهل باشند اين طورند اين‌چنين نيست كه الآن كه زمان علم است و عصر علم است اين خرافات نباشد شما وقتي وارد سرزمين هند مي‌شويد اليوم مي‌بينيد بسياري از چيزها حتي موش را مي‌پرستند اين بت‌پرستهاي هند براي موشها قداستي قائل‌اند بتهاي گوناگوني دارند اليوم كه ديگر عصر علم است ديگر وقتي كسي خداي ناكرده از معارف دور باشد و در يك فضاي ديگر قرار بگيرد همين خرافات دامنگير او مي‌شود اين‌چنين نيست كه مربوط به 1400 سال گذشته باشد بتها و سنگهايي را مي‌پرستند كه هفده، هيجده متر طولش است تراشيدند در برابر اينها سجده مي‌كنند، خضوع مي‌كنند كه اگر تيري به اينها بخورد غوغايي بلند است، خب اين براي اينها. فرمود اينها را چرا تقديس مي‌كنيد ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا﴾ به زبان اينها سخن گفتند اين يك بخش آيات كه مربوط به فصل اول است.

فصل دوم درباره ملائكه كه اينها سنبل آنها و نماد آنها و تمثال آ‌نها و تنديس آنها و بالأخره مجسّمه آنهاست از ملائكه كاري ساخته نيست، از انبيا مثل عيسي و عُزير(سلام الله عليهما) كاري ساخته نيست از قدّيسين بشر مثل اينها كاري ساخته نيست، از جن هم كاري ساخته نيست شما اينها را بخواهيد بپرستيد براي چه چيزي مي‌پرستيد.

پس بحث در سه فصل بود يك فصل مربوط به اثبات توحيد بود كه در كلّ عالم غير از ذات اقدس الهي احدي اله نيست و الا فساد عالم‌گير مي‌شد، فصل دوم و سوم مربوط به آلههٴ دست‌تراش يا آلههٴ از قبيل فرشته‌ها و قدّيسين بشر و جنّ است كه ﴿أَكْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ﴾[25] فرمود اينها درست است كه نظير اصنام و اوثان نيستند اينها حركت مي‌كنند، رفت‌وآمد دارند، درك مي‌كنند اما اينها كاري از اينها ساخته نيست مستقل نيستند خود اينها خدا را عبادت مي‌كنند تا از خداي سبحان كمكي به اينها برسد چرا آخر اينها را مي‌پرستيد؟ اينها مشكل شما را نمي‌توانند حل كنند خودشان مي‌گويند «يا الله» خب شما بگوييد «يا الله» خدا كه ﴿أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾[26] است، ﴿يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾[27] هست، «أقرب من كلّ شيء» است، ﴿إِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا﴾[28] است او هم قريب است، هم اقرب است، هم اقرب من حبل الوريد است، هم ﴿يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾ است خب اين را بپرستيد از آنها كه كاري ساخته نيست اين مي‌شود جدال احسن، جدال احسن آن است كه از مقدّماتي كمك گرفته بشود كه اينها هم معقول است، هم مقبول برهاني اقامه مي‌شود، يك جدال احسني برهانش اين است كه هم به صورت شكل اول قابل تقرير است، هم به صورت شكل دوم، به صورت شكل اول اين است كه اينها مستقل نيستند و هر كسي كه مستقل نبود خدا نيست پس اينها خدا نيستند، به صورت شكل دوم خدا آن است كه مستقل باشد اينها مستقل نيستند پس اينها خدا نيستند به هر دو صورت هم به صورت شكل اول، هم به صورت شكل دوم كاملاً قابل تقرير است هم مسئلهٴ برهان در آن تأمين است، هم مسئله جدال احسن فرمود اينها را چرا مي‌پرستيد ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ﴾ بخوانيد حالا اينها را كه غير از خدا اينها را چرا خدا را نمي‌خوانيد قبلاً هم بحثش گذشت مشرك معنايش اين نيست كه قدري خدا را عبادت بكند قدري غير خدا را اين مي‌شود رياكار، مشرك اصلاً به نحو سالبهٴ كليه خدا را عبادت نمي‌كند مي‌گويد ما دسترسي به او نداريم معناي شرك اين است كه كاري كه براي خداست، عبادتي كه براي خداست براي خدا شريك قائل شدند مي‌دهند به غير خدا نه اينكه در عبادت قدري خدا، قدري بتها آن براي مُرايي است رياكار بله، مشركِ به اين معناست اما بت‌پرست كه اصلاً خدا را عبادت نمي‌كند به هيچ وجه خدا را عبادت نمي‌كند منتها عبادتي كه براي خداست به غير خدا مي‌دهد لذا ﴿مِن دُونِهِ﴾، ﴿مِن دُونِهِ﴾ در همه موارد مطرح است يعني خدا را عبادت نمي‌كنيد ديگري را عبادت مي‌كنيد ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ﴾ نه اينكه «مَعه» ﴿مِن دُونِهِ﴾ اينها ﴿فَلاَ يَمْلِكُون كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَلاَ تَحْوِيلاً﴾ نه مي‌توانند اين مشكل شما را بردارند، نه مي‌توانند حالت شما را گوناگون بكنند، متحوّل بكنند آن كه «مقلّب القلوب والأبصار» است، «محوّل الحول والأحوال» است او را بگوييد «يا الله» از اينها كاري ساخته نيست اينها مستقل نيستند درست است اينها مثل اصنام و اوثان نيستند ولي اينها مشكلشان را به وسيله خدا حل مي‌كنند خب خدا كه به شما نزديك است از او بخواهيد ديگر ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ﴾ اينها ﴿فَلاَ يَمْلِكُون كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ﴾ حالا يا اينها اصلاً كاري از اينها ساخته نيست كار فقط در دست خداست كه برخي از اهل تفسير گفتند نظير فخررازي كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) بر او نقدي دارد يا نه، اينها مستقل نيستند در كارها كه سيدناالاستاد اين راه را طي كرده شما به سراغ كسي برويد كه مستقل است حالا بعد آن تتميم‌اش اشاره مي‌شود ﴿فَلاَ يَمْلِكُون كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَلاَ تَحْوِيلاً﴾ نه مي‌توانند مشكل شما را برطرف كنند، نه مي‌توانند تحوّلي در حال شما ايجاد بكنند هيچ كاري از آنها ساخته نيست براي اينكه ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ﴾ يعني اين بُتها، اين فرشته‌ها، اين قدّيسين بشر مثل عيسي(سلام الله عليه)، عِزير(سلام الله عليه) اين بزرگان يا جنّي كه شما اينها را عبادت مي‌كنيد ﴿أُولئِكَ﴾ كه ﴿الَّذِينَ يَدْعُونَ﴾ اين بت‌پرستها آنها را مي‌خوانند اينها خودشان ﴿يَبْتَغُونَ إِلَي رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ﴾ آن بتهايي كه بت‌پرستها ﴿يَدْعُونَ﴾ آنها را خود آن مَدعوّها مي‌گويند «بكَ يا الله» منتظر تقرّب الي الله‌اند وسيله‌اند اين ﴿ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾[29] براي آنها هم هست به ما فرمود: ﴿ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾ به آنها هم مي‌گويند درباره آنها هم فرمود: ﴿يَبْتَغُونَ إِلَي رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ﴾. وسيله يعني راهي براي وصول و تقرّب نماز وسيله است، روزه وسيله است، اقرار به گناه وسيله است، عبوديّت ما وسيله است، اعتقاد به ربوبيّت او وسيله است، «جعلت الاقرار بالذنب اليك وسيلتي»[30] «يتوسّل اليك بربوبيّتك»[31] اينها همه در ادعيه آمده برجسته‌ترين وسيله همان ولايت اهل‌بيت است نماز وسيله است، روزه وسيله است، اقرار به گناه نزد خداي سبحان وسيله است، اعتراف به ربوبيّت او وسيله است در اين مناجات شعبانيه و غير شعبانيه به خدا عرض مي‌كنيم خدايا تو كه فرمودي ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾ من جاي ديگر كه اقرار نمي‌كنم كه نزد تو دارم اقرار مي‌كنم اين اقرار به گناه را وسيله قرار دادم «جعلت الاقرار بالذنب اليك وسيلتي»، «يتوسّل اليك بربوبيّتك» اينها وسيله است ولايت وسيله است، عرض ادب وسيله است، تعزيرداري وسيله است اينهاست خود ملائكه هم وسيله دارند عبادتشان وسيله است فرمود خب اينها كه دنبال وسيله مي‌گردند اين وسيله در دست شما هم هست شما چرا به دنبال اينها مي‌رويد؟ ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ﴾ آن اصنامي كه، آن معبودهايي كه ﴿الَّذِينَ يَدْعُونَ﴾ اين گروه عبادت‌كننده‌ها، اين مشركان دعوت مي‌كنند آنها را خود آنها ﴿يَبْتَغُونَ إِلَي رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ﴾ كه مي‌بينند ﴿أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ﴾ تلاش و كوشش مي‌كنند تا ببينند هر كدام زودتر به لقاي الهي نزديك‌تر مي‌شوند مقرّب بشوند نزد خدا رحمت او را اميدوارند و عذاب او را هراسناك‌اند در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» هست كه اينها كساني‌اند كه ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[32] و هر كدام از اينها داعيه‌اي داشته باشند ﴿نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ﴾[33] ملائكه هم همين طورند بندگان الهي‌اند ديگر ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُوراً﴾ بنابراين مي‌فرمايد چرا به دنبال غير خدا مي‌گرديد؟ هيچ بهانه‌اي نداريد كه به دنبال غير خدا بگرديد او مستقل است، او قادر است، او به شما از هر چيزي نزديك‌تر است، او به شما از هر كسي مهربان‌تر است، حتي از خود شما به خود شما مهربان‌تر است اين‌چنين نيست كه كسي ـ معاذ الله ـ بگويد من به خودم رحيم‌تر از خدا به خودم هستم ـ معاذ الله ـ او ارحم‌الراحمين است بالقول المطلق ما كه نمي‌دانيم مصلحت ما چه چيزي است او مصالح ما را از ما بهتر مي‌داند، بهتر مي‌تواند، بهتر مي‌خواهد خب مي‌شود او ارحم ديگر مي‌شود ـ معاذ الله ـ كسي بگويد كه من مصلحت خودم را بهتر از خدا مي‌دانم يا مصلحت خودم را بهتر از خدا مي‌توانم يا مصلحت خدا را بهتر از خدا سخاوتمندانه انجام مي‌دهم كه ـ معاذ الله ـ خدا بُخل دارد محال است اين او مصالح ما را بالقول المطلق بهتر از ما مي‌داند، مصالح ما را بالقول المطلق از ما تواناتر است، مصالح ما را بالقول المطلق نسبت به ما بخشنده‌تر و سخاوتمندانه‌تر است.

فرمود شما چه موقع او را خواستيد كه جواب نداد؟ در دريا، در صحرا منتها او را نمي‌خواهيد اين كسي كه قدرتي دارد حالا يا قدرت مقام دارد، يا قدرت بَنين و اولاد و اموال دارد يا جاهي دارد اگر ظلمي به او شده و به خدا مراجعه كرده اين بخش وسيعي از ديدِ او متوجّه قدرت او، ميز او، قبيلهٴ او، فاميل او، قلم او، قدم اوست «يا الله» هم مي‌گويد خب اين معلوم مي‌شود اين دعا اثر ندارد ديگر آن دعاي خالص را ذات اقدس الهي مؤثر قرار مي‌دهد اين دعاي خالص ولو مشرك بالأخره اين در قرآن كم نيست آياتي كه مي‌گويد اين مشركين وقتي سوار كشتي شدند در دريا دارند غرق مي‌شوند مي‌گويند «بك يا الله» ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ﴾[34] ما آنجا به دادشان مي‌رسيم، خب چه كسي گفت «يا الله» كه خدا جواب نداد؟ ديگر از مشرك بدتر كه شما نداريد كه.

فرمود: ﴿فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَي الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ﴾[35] وقتي اينها را به ساحل آورديم دوباره بت‌پرستي‌شان را انجام مي‌دهند اما در دريا راست گفتند چون در دريا براي همه اينها روشن شد كه از بت و بتكده و بت‌ساز و بت‌فروش خبري نيست ﴿إِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ﴾ احساس خطر كردند ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ﴾ ما چنين دعايي را حتماً جواب مي‌دهيم. هيچ‌كس بالقول المطلق به نحو سالبهٴ كلّيه اين است هيچ كس خدا را نخواند كه جواب نشنود اين محال است با اخلاص فرمود اين مشرك است، بت‌پرست است اما آنجا واقعاً ما را خواست ما هم جوابش را داديم ديگر حالا كه آمد ساحل دوباره يادش رفته، خب فرمود شما چه موقع خواستيد او به شما جواب نداد؟ اگر مي‌بينيد دربارهٴ غير مشركين، درباره مؤمنين هم گاهي جواب نمي‌گيرند براي اينكه در روايات وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) در آن بيان نوراني‌اش وقتي از حضرت سؤال كردند چطور ما دعا مي‌كنيم دعاي ما مستجاب نمي‌شود فرمود: «لأنّكم تدعون مَن لا تعرفونه»[36] كسي را كه نمي‌شناسيد مي‌خوانيد اگر بدانيد تمام كار به دست اوست خب يقيناً جواب مي‌گيريد «لأنّكم تدعون مَن لا تعرفونه». آن دعاي آميخته كه انسان به قدرت خودش و به قدرت مال و فرزند و جاه و قبيله و اينها يك قدرت مَشوب است اين قدرت مشوب كه اثر ندارد.

«والحمد لله ربّ العالمين»


[1] بقره/سوره2، آیه188.
[2] ق/سوره50، آیه18.
[3] . وسائل‌الشيعه، ج17، ص183.
[4] . مجموعه ورام، ج2، ص234.
[5] . الكافي، ج1، ص25 ـ 26.
[6] بقره/سوره2، آیه29.
[7] . بحارالأنوار، ج9، ص330.
[8] سبأ/سوره34، آیه10.
[9] انعام/سوره6، آیه124.
[10] بقره/سوره2، آیه136.
[11] اسراء/سوره17، آیه88.
[12] اسراء/سوره17، آیه88.
[13] شمس/سوره91، آیه13.
[14] اسراء/سوره17، آیه88.
[15] بقره/سوره2، آیه136.
[16] اسراء/سوره17، آیه88.
[17] بقره/سوره2، آیه253.
[18] سوره نبياء، آيه 105.
[19] اعراف/سوره7، آیه143.
[20] مائده/سوره5، آیه48.
[21] اسراء/سوره17، آیه42.
[22] اعراف/سوره7، آیه195.
[23] انبیاء/سوره21، آیه67.
[24] صافات/سوره37، آیه95.
[25] سبأ/سوره34، آیه41.
[26] ق/سوره50، آیه16.
[27] انفال/سوره8، آیه24.
[28] بقره/سوره2، آیه186.
[29] مائده/سوره5، آیه35.
[30] . مفاتيح‌الجنان، مناجات شعبانيه.
[31] . مفاتيح‌الجنان، دعاي كميل.
[32] انبیاء/سوره21، آیه27.
[33] انبیاء/سوره21، آیه29.
[34] عنکبوت/سوره29، آیه65.
[35] عنکبوت/سوره29، آیه65.
[36] . مستدرك‌الوسائل، ج5، ص191.