87/01/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 53 الی 55
﴿وَ قُل لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوّاً مُبِيناً﴾﴿53﴾﴿رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِن يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِن يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً﴾﴿54﴾﴿وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ وَآتَيْنَا دَاوُدَ زَبُوراً﴾﴿55﴾
سورهٴ مباركهٴ «اسراء» در مكه نازل شد مسلمانها در همهٴ زمانها و زمينها مخصوصاً در عصر نزول وحي و در مكّه نيازمند به آن اتّحاد اسلامي، اتّحاد ملّي و مانند آن بودند. براي اين كار ذات اقدس الهي بركات و منافع وحدت را مشخص كرد، خطرات و زيانهاي اختلاف را مشخص كرد، راههاي رسيدن به وحدت را تبيين كرد برخي از آن راهها كه طيّاش مقدور انسان نيست يا براي انسان دشوار است خودش به عهده گرفت راههاي ديگري كه هم مقدور انسان است و هم مورد تكليف انسان است آنها را كاملاً بازگو كرد بخشي از آنها به معرفت و كارهاي علمي برميگردد، بخشي از آنها به كارهاي محبّت و عملي برميگردد روشهاي عملي را هم در آيات فراوان ذكر كرد علل هر كدام از اين امرها و نهيها را تبيين كرد تا جامعهٴ عاقل و متّحد بسازد.
اما بيان آن مطلبي كه خداي سبحان به عهده گرفته و تأمينش يا مقدور انسان نيست يا براي انسان دشوار است آن گرايشهاي قلبي است، آن محبّتهاي قلبي انسان گرچه ميتواند زبانش را و اعضا و جوارحش را كنترل كند ولي مهاركردن دل به دست انسان نيست آن مقلّبالقلوب است كه ميتواند دلها را زيرورو كند و نَرم كند سلطهٴ بر قلب يا مقدور نيست يا بسيار دشوار است اين قسمت را ذات اقدس الهي خودش به عهده گرفت در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» بيان كرد، در سورهٴ مباركهٴ «انفال» بيان كرد كه ما بين دلهاي شما وحدت و اُلفت برقرار كرديم ساليان متمادي مردم حجاز چه به صورت قبيلههاي خونآشام اُوس و خَزْرج با هم درگير بودند چه به صورت قبايل ديگر.
در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» اصلِ محبّت را كه ذات اقدس الهي در دلها مستقرّ كرد گوشزد ميكند آيه 103 سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» اين است ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ﴾ فرمود اين نعمت ويژه الهي است شما با هم اختلاف داشتيد و ذات اقدس الهي به بركت اسلام دلهاي شما را اُلفت بخشيد تأليف كرد يك كتاب وقتي مطالب او، فصول او، مقدّمات او، نتايج او منسجم باشند ميگويند اين تأليفشده است اين تأليفِ فلان مؤلّف است كتابها، دلها به منزلهٴ صفحات جداست اگر مطالبش همخوان باشد، گرايشي نسبت به هم نداشته باشند به يك هدف و نتيجه حركت كنند اين به منزلهٴ يك كتاب مؤلَّف است كه مؤلِّف اين كتاب ذات اقدس الهي است كه اُلفت و تأليفي بين اوراق اين دلها ايجاد كرده است فرمود خداي سبحان ﴿أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ﴾ و شما ﴿إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً﴾ مشابه همين مطلبي كه در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» بود در سورهٴ «انفال» به اين صورت آمده است كه به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد مقدور تو نبود كه دلهاي اينها را اُلفت ببخشي آيه 63 سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين است ﴿وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مَاأَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ خداي سبحان اين اعرابِ خشن، قبايل درگير و خونآشام و غارتگر را منسجم كرده است به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود تو اگر همه ذخاير زميني را توزيع ميكردي تا به وسيله مال دلهاي اينها را به هم جمع كني مقدور نبود براي اينكه اگر مال را بين اينها تقسيم بكني همين كه اينها متمكّن شدند ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَي ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَي﴾[1] و اول استعليٰ و تكبّر و بزرگواريطلبي و مانند آن است و در توزيع اين غنايم رايگان به دست آمده هم با هم درگيرند پس ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ﴾ اينها و بين اينها و خدا ﴿مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ﴾[2] اين كتاب را فقط خدا ميتواند تأليف كند يعني صفحات گوناگون دلهاي مردم يك صفحات پراكنده است آنكه بتواند مطالب اين صفحات را همخوان كند، همآوا كند، هماهنگ كند خداست و اين كار را كرده است. الفت بين دلها يا مقدور نيست يا بسيار دشوار است و ذات اقدس الهي اين نعمت را به عهده گرفته است فرمود خداي سبحان اين كار را كرده بقيه كه مقدور انسانهاست هم بايد بشناسد، هم بايد عمل بكند.
پس فصل اول اين است كه بالأخره مقلّبالقلوب آن كارِ ناشدني را به عهده ميگيرد يا كار سخت را به عهده ميگيرد؟ براي ما تأليفِ كتابِ دل يا متعذِّر است يا متعسِّر يا شدني نيست يا سخت است اين را خدا به عهده گرفت اما از اين به بعد فصول فراواني است كه خداي سبحان به عهدهٴ ما قرار داده فرمود شما اولاً اهل نيايش و دعا باشيد بكوشيد كه وحدت حاصل بشود يك، دعا كنيد كه وحدتِ حاصله از دست نرود دو اينكه از شما برميآيد اين را در سورهٴ مباركهٴ «حشر» بيان كرد فرمود مردان الهي كسانياند كه دعا ميكنند آيه مباركهٴ ده سورهٴ «حشر» ﴿وَالَّذِينَ جَاءُوا مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلاَ تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾ خدايا كينهٴ كسي را در دل ما قرار نده بالأخره او مسلمان است حالا با ما همعقيده نيست، همگرايش نيست و طرز تفكّرش جداست ما حرفمان را ميزنيم، استدلالمان را ميكنيم خواه قبول، خواه نكول ولي كينهٴ كسي در دل ما نباشد.
قرآن كريم ميكوشد كه يك جامعه شبيه بهشت در بين مسلمانها ايجاد كند در بهشت چرا انسان لذّت ميبرد؟ براي اينكه مهمترين لذّت اين است كه كينه آنجا نيست، اختلاف نيست، زدوخورد نيست ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾[3] آن وقت هر كس در كنار سفرهٴ خودش راحت متنعِّم است ديگر اگر در بهشت كينهاي نيست ميشود در مدينهٴ فاضلهاي درست كرد كه يك بهشت كوچكي باشد كسي با هم كينه نداشته باشد اين شدني است ببينيد آن كاري كه خدا براي بهشتيان كرد آن كار را به ما دستور داد كه با دعا از او بخواهيم ﴿وَلاَ تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾[4] خب چه نعمتي بهتر از اين؟ ما كه ربّ نيستيم يك، وكيل ربّ هم نيستيم دو، حالا كسي دارد معصيت ميكند بسيار خب ما حالا تا آن آخرين لحظه بايد عداوت و كينه و بَغضاي او را داشته باشيم ما امر به معروف و نهي از منكر را كرديم كرديم انزجار قلبي از عمل هم بايد داشته باشيم كه اين جزء مراتب نهي از منكر است اين را هم داريم، اما از عاقبت اين شخص كه خبر نداريم و از عاقبت خودمان هم كه بيخبريم بنابراين كينه نميگذارد جامعه به اتحاد ملي برسد حالا يك سال به نام سال اتّحاد ملي شد اما ما تا زندهايم با اتحاد ملي و انسجام اسلامي بايد زندگي كنيم.
فرمود مگر نشنيديد در بهشت خبري از كينه نيست شما بكوشيد شهرتان را يك بهشت كوچك بكنيد بگوييد ﴿وَلاَ تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤوفٌ رَحِيمٌ﴾[5] آن بيان نوراني كه مرحوم صدوق(رضوان الله تعالي عليه) در كتاب شريف امالي نقل كرده در حدود 27، 28 روايت است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «أنا مدينة العلم وعليٌّ بابها»[6] حالا چطور ميشود انسان به خودش اجازه بدهد كه مدينه در برابر دِه نيست كسي كه كشور علم است، جهان علم است بگويد خداي ناكرده او اشتباه ميكند، متوجّه نشده، علمش با علم اعراب همزمانش يكي است اين چطور ميشود خدا ميداند ولي منظور اين است كه فرمود من شهر علمم آنكه درِ اين شهر است دروازهٴ ورودي است ميگويد من راههاي آسمان را به مراتب بهتر از راههاي زمين ميدانم «فلأنا بِطُرُق السماء أعلم منّي بطُرق الأرض»، «سَلوني قبل أن تفقدوني»[7] بعد هم فرمود اين حرف فقط براي علي است هيچ كس حق ندارد بگويد هر چه ميخواهيد از من بپرسيد و اگر كسي گفت رسوا ميشود چه اينكه بعضيها رفتند ادّعا بكنند رسوا هم شدند خدا غريق رحمت كند مرحوم علامه اميني(رضوان الله عليه) را كه بخشي از آنها كه رسوا شدند در الغدير ذكر كرد، خب.
همين وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آن 27، 28 روايتي كه مرحوم صدوق در امالي نقل كرده است كه من شهر علمم «أنا مدينة العلم» بعد دارد «أنا مدينة الحكمة وهي الجنّة وأنت يا عليّ بابها»[8] من خودم بهشتم، من شهر بهشتم، بهشت هماكنون با من است همان طوري كه جهنم دو قِسم بود جهنم منقول و جهنم غير منقول كه بحثش قبلاً گذشت بهشت هم دو قِسم است يك بهشت منقول، يك بهشت غير منقول، بهشت غير منقول همانجاست كه ﴿فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَادْخُلِي جَنَّتِي﴾[9] و مانند آن اما در اين روايت نوراني فرمود: «أنا مدينة الحكمة وهي الجنّة وأنت يا عليّ بابها» ما ميتوانيم يك شهر بهشتگونه داشته باشيم يعني شهري كه هيچ اختلافي، نزاعي، زدوخوردي نباشد الآن شما ميبينيد هفت، هشت ميليون پرونده در دستگاه قضايي هست مقدور دستگاه قضايي نيست اگر همه قضات عادل و عاقل باشند مقدورشان نيست فضلاً از اينكه بعضيها مسئلهدارند تا حرفي زدند فوراً شكايت فرمود هم مواظب حرفتان باشيد حرفِ بد نزنيد بعد هم كسي نسبت به شما چيز گفت، گفت فوراً ببخشيد تا بتوانيد يك شهر بهشتگونه بسازيد. اين دعا را بكنيد اين دعاكردن بالأخره خواستن را هم به همراه دارد ديگر ﴿وَلاَ تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤوفٌ رَحِيمٌ﴾[10] اين هم فصل دوم.
پرسش: ﴿آمَنُوا﴾ دارد يعني مقيّد ميكند به آنهايي كه اهل ايمان هستند.
پاسخ: بله خب، نسبت به كفار كه آدم محبّت ندارد كه اما كاري با او ندارد ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾[11] الآن ما همه در يك كشور با ايمان زندگي ميكنيم كشور عليبنابيطالب است ديگر، ديگر مؤمن به معناي سلمان و اباذر كه نيست آنها خب خودشان ميدانند كه همهشان در آن حدّ نيستند همينها كه مؤمناند ديگر هم اهل ولايتاند، هم اهل نبوّتاند و همه اين مسائل را قبول دارند گاهي هم «خَلَطوا عمل صالحاً وآخر صحيحا» اينچنين نيست كه اگر همهشان مثل سلمان و اباذر باشند كه آنجا جاي كينه نيست كه اين هم فصل دوم.
پرسش: ...
پاسخ: خب بله، وقتي احسان كردند، نيكي كردند «جبلت القلوب علي حُبّ من أحسن إليها»[12] خب اما نبايد بگوييم كه «علي بغضُ من لم يُحسن اليه» كه آنكه ديگر نيست اگر كسي نسبت به ما محبت كرد ما گرايش قلبي به او پيدا ميكنيم اين درست است اما اگر نسبت به ما كاري نكرد ما نبايد نسبت به او نگران باشيم كينهٴ او را در دل داشته باشيم كه اين هم فصل دوم.
پرسش: نه، منظور اين است كه احسان كردن بيش از تأليف قلوب كردن است.
پاسخ: بله، اما كم ديگري اگر يك احسان بيشتري بكند برميگردد همين كه يك مقدار احسان قطع شد او ممكن است برگردد ما مقدّمات فراهم ميكنيم نه اينكه دل را به طرف خود متوجّه بكنيم مثل يك كشاورز كه بحثش هم قبلاً گذشت ذات اقدس الهي به كشاورزان ميفرمايد كه كشاورز واقعي من هستم نه شما. كارِ كشاورز اين است كه گندمها را از انبار به مزرعه ميبرد بعد از شيار در دل خاك پنهان ميكند قدري هم آب زيرش ميدهد همين، اما آنكه مُرده را زنده ميكند، يك گوشهاش به عنوان ريشه به درون خاك ميبرد، يك گوشهاش را به عنوان جوانه سر از خاك بيرون ميآورد، آنكه احياي موتا به دست اوست او خداست فرمود: ﴿ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾[13] شما كارتان حَرث است كشاورزي براي ماست ﴿أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ﴾[14] حارث كسي است كه اين بذر را از انبار به مزرعه ميبرد و بعد از شيار ميپاشد همين، اما بتواند حيات بدهد، بداند اين گندم چگونه شكافته ميشود اينها كه مقدور او نيست ﴿أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ اينجا هم همين طور است آن «المؤلفة بين قلوبهم»، ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ كه يكي از سِهام هشتگانهٴ زكات است از همين قبيل است «جبلت القلوب علي حُبّ من أحسن إليها»[15] از همين قبيل است انسان مقدمهاي فراهم ميكند اما رهبري دلها به دست مقلّبالقلوب است حتي آنجا هم اين طور نيست كه انسان مستقيماً بر دل كسي سلطه داشته باشد ما بر دل خودمان سلطه نداريم ما نميتوانيم خاطرات خودمان را جمع بكنيم دو ركعت نماز بدون خاطره و وسوسه بخوانيم چنين كاري كه مقدور خود ما نيست نميتوانيم دل خودمان را چهار، پنج دقيقه جمع بكنيم آن وقت ميتوانيم بر دل ديگران مسلّط بشويم.
پرسش: ...
پاسخ: اصرار دارد بر اينكه تعليل كند اين بحثش گذشت دوباره هم ذكر ميكنيم دوتا علّت طولي است يكي ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ﴾[16] يك، يكي ﴿انَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنسَانِ﴾[17] گاهي اسم ظاهر بايد بالصراحه ذكر بشود براي اهميت مطلب اين دوتا تعليل در طول هماند نه در عرض هم او اختلاف ايجاد ميكند چرا؟ براي اينكه او دشمن شماست چون دشمن شماست از راه اختلاف شما را ميخواهد از پا دربياورد، خب.
پرسش: با أجنّه دشمني نميكند؟
پاسخ: اجنّه جمع جَنين است ﴿وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ﴾[18] جِنّة است كه جمع جِنّ است جِنها همين طورند جنها دو قِسماند بعضي مؤمناند، بعضي كافرند. مؤمناند كاري به ما ندارند كفّار آنها هم مثل كفّار انسان بعضيها هم كاري به ما ندارند بعضي به ما كار دارند اين معوّذتين براي همين نازل شده و آيات ديگر هم براي همين نازل شده حالا غرض فصل سوم.
فصل سوم فصل بعدي آن است كه ميفرمايد من عدهاي كه مورد غضب الهياند آنها را با اختلاف عذاب ميكنم يهوديها اين طورند، مسيحيها اين طورند آنها كه عمداً فرمايشات نوراني موساي كليم(سلام الله عليه) را زير پا گذاشتند، فرمايشات نوراني عيساي مسيح(سلام الله عليه) را زير پا گذاشتند، فرمايشات نوراني حضرت را زير پا گذاشتند فرمود من بين اينها كينه ايجاد كردم اينها عذاب است ديگر عذاب تنها اين سِل و سرطان نيست زلزله و صاعقه و آتشفشاني نيست اين «بلاءٌ لا دَواء له» كه در بعضي از روايات دارد اگر كسي فلان كار را كرده است «إبتلاء الله و بلاء الله لا دواء له» از همين قبيل است. فرمود اينها ما خيلي به اينها ميدان داديم، نعمت داديم اينها بيراهه رفتند سرانجام ﴿أَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾[19] يك، ﴿أَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ﴾[20] دو، هم يهوديها را گرفتار اين عداوت كرديم اختلاف داخلي، هم مسيحيها را اينها را در سورهٴ مباركهٴ «مائده» بيان فرمود منتها درباره مسيحيها يك مقدار نرمتر درباره يهوديها يك مقدار خشنتر.
دربارهٴ مسيحيها آيه چهارده اين است سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيه چهارده ﴿وَمِنَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَي أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ حالا وقتي حضرت(سلام الله عليه) ظهور كرده است اينها جِزيه ميدهند و مانند آن كه با اين آيه هم هماهنگ باشد قابل قبول هست ولي تا آن قيامت اينها هستند ولي با هم اختلاف دارند.
در همان سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيه 64 به اين صورت آمده است درباره يهوديها ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُم مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ طُغْيَاناً وَكُفْراً وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ اين عذابِ الهي است اگر ديديد جامعهاي ارباً اربا شده در انتخابات، غير انتخابات خب بالأخره انسان نظري دارد ديگر ميگويد نظر من زيد است شد شد، نشد نشد ديگر ديگر خداي ناكرده از آن به بعد كينهٴ كسي را در دل داشته باشد اين ديگر دستور ما نيست ما آن مقداري كه موظفيم اين است كه تشخيص بدهيم بعد هم اظهارنظر بكنيم بگوييم نظر ما زيد است نشد نشد، شد هم شد ديگر اين اختلاف نميآورد بلكه مودّت هم زيادتر ميكند اگر خداي ناكرده بيراهه رفتيد گرفتار القاي عداوت و بغضا ميشويد كه بدتر از اغراست. يهودي كه بدتر از تَرسا بود درباره يهودي القا ذكر فرمود، درباره مسيحي اغرا ذكر فرمود، فرمود ما اينها را عذاب كرديم اينها هميشه در عذاباند، خب.
درباره مسلمين فرمود اين نعمت الهي است مگر شما نميخواهيد آسوده غذا بخوريد، آسوده زندگي كنيد، آسوده درس و بحث داشته باشيد، آسوده بخوابيد اين با اختلاف كه نميشود كه هر روز انسان به اين فكر است كه تيتر روزنامهها را ببيند.
پرسش: الآن وهابيها آن عداوت و بغضا را دارند.
پاسخ: اينها در حقيقت حالا به حسب ظاهر انسان آنها را مسلمان ميداند ولي واقعاً از حوزهٴ اسلامي خارجاند اينها همان عدهاي هستند كه خدا غريق رحمت كند مرحوم صدوق(رضوان الله تعالي عليه) را در اين كتاب شريف توحيد صدوق كه از كتب قيّمه آن بزرگوار و از كتب قيّمه ما اماميه است در آنجا وقتي وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) وارد مرز خراسان شدند بالأخره آن روز حوزهٴ علميه خراسان بود هر جا امام زمان باشد حوزهٴ علميه آنجاست همه دانشمندان به طرف مَروْ حركت كردند آنجا حضور حضرت رسيدند كسي درباره بدا و ارادهٴ الهي و امثال ذلك سخن ميگفت همين را مرحوم صدوق نقل كرده است وجود مبارك امام رضا فرمود: «أحسبك ضاهيت اليهود»[21] اين تفكّر يهوديها در توست چه حرفي است ميزني تفويض است يعني چه؟ دست خدا بسته است يعني چه؟ «أحسبك ضاهيت اليهود» اين تفكّر يهوديّت است در تو پيدا شده خيليها هستند كه تفكّر يهوديّت در آنها پيدا شده حالا به صورت ظاهر مسلماناند.
به هر تقدير فرمود اين حقيقت به صورت عذاب هم دامنگير مسيحيها شد و هم دامنگير يهوديها مواظب باشيد دامنگير شما نشود اين هم فصل بعدي.
پرسش: ...
پاسخ: البته، دلها را ذات اقدس الهي متّحد ميكند دلهاي مؤمنين را وگرنه اگر كسي از مقدار ايمانش تنزّل بكند يا گرفتار اغراي عداوت ميشود يا گرفتار القاي عداوت ميشود. در سورهٴ مباركهٴ «قريش» نفرمود من بين شما اتّحاد ايجاد كردم فرمود من به شما دو نعمت دادم حالا قدر اين نعمت را بدانيد آن وليّنعمتتان را عبادت كنيد يكي نعمت امنيّت، يكي نعمت اقتصاد جامعهاي كه گرفتار تورّم و گراني و ناامني اقتصادي باشد ادارهاش دشوار است، جامعهاي كه گرفتار بَغضا و عداوت و اختلاف و كينه و باندبازي و اينها باشد ادارهاش سخت است فرمود ما اين دو خطر را به بركت قرآن و اسلام از شما برداشتيم دوتا نعمت به شما داديم ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾[22] شما همين كه از مرز مكّه برويد بيرون آنجا قتل است و غارت است و آدمكُشي و گِراني آنجا كه جنگل و دريا و بارندگي و اينها نيست معدِن هم كه نيست جاي دامداري و اينها هم نيست فقط فقر است و گراني و راهزني كه ﴿يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ﴾[23] فرمود ما اين دوتا نعمت همهجا خطر دارد اينجا را به بركت بيت و پيغمبر و قرآن و اينها به شما نعمت داديم پس اين صاحبخانه خب را بپرستيد ديگر ﴿فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ﴾[24] كه چه كار كرده؟ ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ اگر كينه و اختلاف باشد در اثر همان انحراف از دين، خب.
پس اين يك خطر است هر كس اول صبح بلند شد ميبيند روزنامهها عليه او چه چيزي نوشتند اين ديگر زندگي نشد، اين بهشت نشد اين يك جهنّم سوزاني است ما ميتوانيم يك زندگي بهشتگونه داشته باشيم هم با دعا، هم با مواظب بودن گفتار و رفتار و نوشتار و امثال ذلك، خب اين هم فصل بعدي كه اغراي عداوت، القاي عداوت، عذاب الهي است دامنگير بعضي از اُمم شده است.
ميماند فصل بعدي ما چه كار بكنيم كه اين بهشت را فراهم بكنيم؟ فرمود شما بايد دوتا كار بكنيد كينه و عداوت يك سرمايه است قوّه غضب را ذات اقدس الهي داد سرمايه است اين از هر معدن نفتي گرانتر است، اين از هر معدن گازي گرانتر است اين سرمايه را داشته باش بهجا مصرف كن، اگر در حوزهٴ اسلامي و ايماني در داخلهٴ كشور مسلمان يك اختلاف پيش آمد اين سلاح را به كار نبر اين را داشته باش براي روز مبادا اگر اختلافي پيش آمد سعي نكن اين سلاح را به كار ببري رقيب را از پا دربياوري بلكه سلاح عقل را به كار ببر رقابت را از پا دربياور نه رقيب را، اختلاف را از پا دربياور نه مختلف را، دشمني را از پا دربياور نه دشمن را اين يك فصل خاصّي دارد آيات مخصوصي دارد كه آنها را هم بايد بخوانيم، اگر يك وقت برونمرزي كافري حمله كرد اينجا از تمام آن سلاح كمك بگير اين قدرت غضب سلاح شماست، اين قدرت هميّت سلاح شماست دست به اين سلاح مزن مگر براي آن روز اين همان بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است كه در نهجالبلاغه فرمود «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ» سنگ را همانجا كه آمد برگردانيد سنگخور نباشيد اين هشت سال ملّت مسلمان ايران طبق بيان حضرت امير همان كار را كرده سنگخور نباشيد بيگانه سنگ زد فوراً برگردان «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ فَإِنَّ الشَّرَّ لاَ يَدْفَعُهُ إِلاَّ الشَّرُّ»[25] اين هم جاي ديگر است فرمود من اين غضب را به شما ندادم كه شما در داخلهٴ خانه مصرف كنيد يا نسبت به همسايه مصرف كنيد اين را دادم كه اگر صداميان حمله كردند مصرف كنيد. پس يك فصل اين است كه در حوزهٴ اسلامي اگر اختلاف پيش آمد اختلاف را از پا دربياوريد نه طرف مختلف را و مخالف را، فصل بعدي آن است كه بيگانه اگر خواست به كيان مملكتتان حمله كند او را از پا دربياوريد.
اما اين فصلي كه مربوط به حلّ اختلاف داخلي است كه اختلاف را از پا دربياور، كينه و عداوت را از پا دربياور نه عدو را، نه دشمن را آن در چند جاي قرآن است كه به عنوان نمونه يك قسمتش را قرائت ميكنيم.
پرسش: ...
پاسخ: اينها در حقيقت مزدور ديگرياند ديگر همان كاري كه هر روز به وسيله عمروعاصها، معاويهها انجام ميدادند يك عده از افراد سادهٴ فريبخورده را يا مزدور را وادار ميكنند اين كار را انجام بدهند با آنها در درجهٴ اول آنها در حقيقت از حوزهٴ اسلام بيروناند آنها بايد با كارهاي فرهنگي در درجهٴ اول حل بشود، ﴿خُذُوا حِذْرَكُمْ﴾[26] هم در ناحيهٴ ديگر بايد عمل بشود.
در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» به اين صورت آمده است آيه 33 سورهٴ مباركهٴ «فصلت» بخشي از آن آيات مربوط به همين آيه محلّ بحث سورهٴ مباركهٴ «اسراء» است بخشي هم ناظر به اين است كه ما بايد عداوت و كينه را از بين ببريم نه عدو را آيه 33 به بعد سورهٴ مباركهٴ «فصلت» اين است ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَي اللَّهِ﴾ يعني اگر در سورهٴ «زمر» گفته شد ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[27] أحسنالاقوال اين است ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَي اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾ آيه بعد ﴿وَلاَ تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلاَ الْسَّيِّئَةُ﴾ براي اهميت مطلب «لام» را اينجا تكرار فرمود، فرمود حَسنه و سيّئه يكسان نيست خب معلوم نيست پس ما چه كار بكنيم؟ فرمود: ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ شما بايد سيّئه را دفع كنيد ديگر سيّئه را با سيّئه دفع نكن، سيّئه را با بهترين روش دفع بكن نه تنها ﴿قُل لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ نه تنها ﴿مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَي اللَّهِ﴾ بلكه با زيباترين روش اختلاف را حل كن دشمني را از بين ببر ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ﴾ همين كسي كه دشمن شماست وليّ شما هم ميشود، دوستِ حمّامي شما ميشود ﴿حَمِيمٌ﴾ يعني خيلي گرم، ﴿حَمِيمٌ﴾ يعني خيلي گرم دوستِ گرمتان ميشود خب چه بهتر از اين در بخش ديگر هم دارد كه ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾ در آيه ديگر.
در اينجا فرمود اين كار، كار آساني نيست البته ﴿وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ ٭ وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾[28] فرمود اين كار، كار سنگيني است اين شيطان از درون فشار ميآورد كه او به تو توهين كرده، تحقير كرده، اهانت كرده، حيثيّتت را زير سؤال برده از اين طرف پشتسر هم تحريك ميكند اينها فرمود نَزْغ شيطان است نَزغ همان است كه راكب آن دامدار به اين حِمارش سيخ ميزند اين را ميگويند نَزغ حالا يا بار روي دوش حمار است يا سوار بر او سوار است با سيخ اين را ميراند كه زودتر برود اين را ميگويند نَزغ فرمود اين وسوسهها همه نزغ اوست فوراً بگو خدايا من به تو پناه ميبرم ﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾[29] بگو خدايا من به تو پناه ميبرم اين پناه ميبرم نظير همان ايّام بمباران مناطق مسكوني كه ميگفتند هر وقت آژير خطر را شنيديد به پناهگاه پناهنده بشويد معنايش همان است وقتي آدم آژير خطر را شنيد همين طور در خيابان نميايستد ميگويد كه من ميخواهم به پناهگاه پناهنده بشوم اين را كه نميگويد كه فوراً ميخزد در پناهگاه اگر كسي مكرّر وسوسه شد كه آن نامحرم را نگاه كن، آن پول را بگير، آن حرف را بزن، اينجا فتنهگري بكن اين آژير خطر است اين بگويد «أعوذ بالله من الشيطان الرّجيم» مشكل حل نميشود مثل همان كسي است كه آژير خطر را شنيده گفت من ميخواهم بروم پناهگاه فوراً بگو خدايا من را درياب اين الآن حمله كرده به من، من چه كار بكنم؟ اين دروغ را بگويم؟ اين فحش را بگويم؟ اين را بنويسم؟ اين نگاه بكنم؟ فوراً برو پناهگاه خدا هم كه ﴿مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾[30] اگر گفتي يا الله پناهت ميدهد اين خاصيّتش است، پس راهِ نجات هميشگي و همگاني را هم به ما نشان داده فرمود اين كار را بكن.
پس در حوزهٴ داخلي ما بايد با اختلاف درگير بشويم نه با مختلف، نه با مخالف او هم شيعه است او هم مثل ماست ما حرفمان را ميزنيم حرف را دو گونه ميشود زد هم استدلالي، هم با فحاشي، هم نرم، هم تند هر دو گونه ميشود گفت فرمود: ﴿بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ بگو، ﴿قُل لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾.
مطلب ديگر اينكه مخصوص علما و رهبران ديني است تا حال آنچه گفته شد مربوط به عموم مسلمانها بود اختصاصي بود اما آنچه كه مخصوص رهبران ديني است ميخواهند سخنراني كنند يا بخواهند كتاب علمي بنويسند يا ميخواهند جواب شبههاي بدهند، يا ميخواهند جواب اشكال مقدّر را ارائه كنند هر چه باشد فرمود شما اينجا هم ﴿قُل لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ نظير آنچه كه به وجود مبارك موسي و هارون(سلام الله عليهما) در هنگام مأموريتشان براي فرعون فرمود سورهٴ مباركهٴ «طه» آيه 43 و 44 اين است ﴿اذْهَبَا إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي ٭ فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَي﴾ بالأخره ميخواهيد اشكال را حل كنيد دوتا راه دارد ديگر يك وقت با تندي، يك وقت با تحقيق بهترين راه همان است كه محقّقانه و متحقّقانه همان خوب نوشتن و چيز خوب نوشتن و طرز خوب گفتن اين كار راهحل است.
در فصل بعدي راز اين كار را ذكر كرد فرمود پيغمبر به وجود مبارك حضرت (عليه و علي آله آلاف التحيّة والثّناء) فرمود تو وكيلِ از طرف خدا نيستي بگير و ببند داشته باشي تو رسولِ از طرف خدايي من خودم بساط بگير و ببند دارم جايي هست كه ميگويم ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾[31] كار كه تمام نشده كه شما اين چند روزه فقط پيام مرا به مردم برسان تندي نكن نپذيرفتند، نپذيرفتند حالا اگر آنها دست به اسلحه بردند خب ميدان جنگ است ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾[32] آنجا جاي غلظت و مبارزه و جنگ و كُشتن و آنهاست اما در حال دعوت تو وكيلِ خدا نيستي كه ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ را اعمال بكني تو رسولِ از طرف خدايي اينكه در همين آيات محلّ بحث دارد فرمود ما تو را رسول قرار داديم و تو بايد ابلاغ كني همين مضمون است به همين معناست در آيه محلّ بحث فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً﴾ تو كه از طرف ما وكيل نيستي تو از طرف ما رسالت داري. اين مضمون كه تو از طرف ما رسالت داري نه اينكه وكيل از طرف ما باشي در آيات ديگر هم كاملاً آمده است در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» آيه 43 به اين صورت بيان شد ﴿أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً﴾ تو كه وكيل از طرف ما نيستي كه بگير و ببند داشته باشي تو رسول از طرف مايي اگر يك وقت آنها حمله كردند بله، ﴿جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾[33] وگرنه سيطرهاي و وكالتي تو نداري.
در سورهٴ مباركهٴ «غاشيه» آيه 21 و 22 به اين صورت آمد ﴿فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ ٭ لَسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ﴾ تو كه صيطره و نفوذ و سلطنت بر اينها نداري، بنابراين.
پرسش: ...
پاسخ: ارتداد، بله ديگر آن ارتداد يك وقت كسي بر اساس شبهه است شاكّ متفحّص است فرمود: «إدرؤا عنه الحدود» اما يك وقت بازيگري است همان طوري كه عدهاي صبح ميآمدند در مجلس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به عنوان اينكه اسلام آوردند بعد عصر كافر ميشدند به اين بهانه كه ما رفتيم، تحقيق كرديم ديديم خبري نبود گفتند ﴿آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ﴾[34] اينها را گفتند خب بايد از پا دربياوري براي اينكه اين با شما كار ندارد با دين شما كار دارد آنهايي كه با شما كار دارند، اختلاف دارند با شما سعي كنيد اختلاف را از ميان ببريد نه مخالف را از پا دربياوريد، اما آنهايي كه با دينتان كار دارند خب جا براي مسامحه نيست اينكه حقّ ماها نيست كه ما بگوييم صرفنظر كنيم كه.
پرسش: ﴿ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا﴾[35] با اين آيهٴ مورد نظر بيارتباط نيست.
پاسخ: بيارتباط نيست فرمود فعلاً چند روزي بچَرند ما به موقع اينها را ميگيريم ديگر در سورهٴ مباركهٴ «توبه» دوجا فرمود: ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾[36] فرمود آخر شما چه عجلهاي داريد اين حدّاكثر ده، بيست سال متنعّم است بعد من او را با همين مال و اموال ميگيرم شما دو روز صبر كنيد ببينيد عاقبت او چه چيزي درميآيد. كارِ خدا را كه با تأنّي اداره ميكند برابر با كار خودتان نسنجيد.
در بحثهاي سورهٴ مباركهٴ «رعد» و امثال «رعد» هم اين آيه مطرح است كه شما وكالتي نداريد و كار به عهدهٴ خداست آيه چهل سورهٴ مباركهٴ «رعد» اين است ﴿وَإِن مَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَعَلَيْنَا الْحِسَابُ﴾ تويِ رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) توقّع نداشته باش كه همه كيفرهاي تبهكاران را در زمان خودت ببيني بعضي از كيفرها را در زمان حياتت من به تو نشان ميدهم كه آنها را تنبيه كرديم، بعضي از كيفرها را هم بعد از رحلت تو انجام ميدهيم. ﴿وَإِن مَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ﴾ يعني تهديد ميكنيم ﴿أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَعَلَيْنَا الْحِسَابُ﴾.
مطلب مهم آن است كه يك گوشه را قرآن كريم بالصراحه فرمود، يك گوشه را هم به تلويح. آن گوشه را كه بالصراحه فرمود: ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾[37] ، آن گوشه را كه بالتلويح فرمود: «إنّ العقل لأمّار بالحُسن» فرمود اگر امارت و رهبري و قيادت شئون علمي و عمليِ شما وهم و خيال و حسّ از يك سو، شهوت و غضب از سوي ديگر اين امارت و اين رهبري و اين قيادت و اين پيشوايي را به دست نفس هوسباز داديد او ﴿أَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾، همه اينها را به دست عقل داديد كه «عُبِد به الرحمن واكتسب به الجنّان»[38] «لأمار بالحسن» اين دشمن داخلي عامل نفوذي آن دشمن بيروني است اگر ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ﴾ اين علت است براي اينكه ﴿قُل لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾، اگر فرمود: ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوّاً مُبِيناً﴾ اين تعليلٌ للتعليل تا روشن بشود ما يك دشمن خونآشام همهجانبه داريم در خيلي از موارد كه با ضمير ميشود مطلب را حل كرد با اسم ظاهر ميآورند چه درباره حق، چه درباره باطل. درباره حق ذات مقدس الله وقتي اسمش قبلاً آمده بعداً ضمير كافي است اما بالصراحه اسم الله ذكر ميشود اينجا هم بالصراحه اسم شيطان ذكر ميشود براي اينكه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين بالصراحه آدرس داد من از جلو ميآيم، از پشتسر ميآيم، از طرف راست ميآيم، از طرف چپ ميآيم در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» فرمود اين سَگاني هستند كه از هر طرف حمله ميكنند آدم را ميگيرند گفت من اين طور هستم نسبت به تبهكارها افراد اين طور هستم آيه سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيه هفده اين است كه ﴿ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾ اين آدم را رها نميكند پس ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾[39] عاملِ نفوذي آن است چه بهتر كه ما عقلي پيدا كنيم به امامت او كار بكنيم «إنّ العقل لأمار بالحُسن» چون «عُبد به الرحمن واكتسب به الجنان»[40] .
«و الحمد لله ربّ العالمين»