درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/01/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 52 الی 55

 

﴿يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلاً﴾﴿52﴾﴿وَ قُل لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوّاً مُبِيناً﴾﴿53﴾﴿رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِن يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِن يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً﴾﴿54﴾﴿وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ وَآتَيْنَا دَاوُدَ زَبُوراً﴾﴿55﴾

 

جريان معاد را ذات اقدس الهي به طور متفرّق در قرآن كريم بيان كرد بخشي از بحثهاي معاد در سُوَر قبلي گذشت و ان‌شاءالله بخش ديگر در سُوَر بعدي مطرح مي‌شود مخصوصاً آنچه كه مربوط به جهنم منقول است در سورهٴ مباركهٴ «فجر» روشن مي‌شود. نبايد توقّع داشت كه همه اشكالات و همه سؤالها در ذيل يك آيه يا دو آيه حل بشود.

فرمود در قيامت وقتي ذات اقدس الهي شما را دعوت مي‌كند از برزخ وارد صحنهٴ قيامت مي‌شويد آن‌گاه فكر مي‌كنيد كه مدت كمي در برزخ مانده‌ايد ﴿يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلاً﴾ اينها گماني دارند و سخني گمانشان اين است كه يك مدّت كمي ماندند براي اينكه وقتي وارد صحنهٴ قيامت مي‌شوند آن ابديّت معاد را مشاهده مي‌كنند هر چه هم در برزخ مانده باشند نسبت به قيامت كَم است ﴿تَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلاً﴾ و ذات اقدس الهي اين گمان را هم در موارد ديگر تصديق كرده است فرمود شما يك مدّت كمي در برزخ مانده‌ايد ولو ممكن است انسان هزارها سال در برزخ بماند از اين به ديد ما ولي نسبت به ابديّتي كه در قيامت هست هزارها سال كم است.

سخن ديگري كه اينها دارند اين است كه مي‌گويند ما يك ساعت، ساعت يعني يك لحظه، يك روز يا يك نصف روز مانديم ﴿يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ﴾[1] اين سخن را كه گفتند ما بيش از يك ساعت يعني بيش از يك لحظه در برزخ نمانديم يك روز يا نصف روز مانديم اين سخن را ذات اقدس الهي امضا نمي‌كند مي‌فرمايد در دنيا هم كه بودند اينها برابر گمان حرفهاي كاذبانه داشتند يا كذبِ خبري با مُخبري همراه بود يا همان كذب خبري بود به هر تقدير اينها محقّقانه سخن نمي‌گفتند الآن كه مي‌گويند ما يك ساعت يعني يك لحظه يك مقدار كمي در برزخ مانديم اين درست نيست و اينكه مي‌گويند يك روز يا يك نصف روز در برزخ مانديم اينها درست نيست البته برزخ نسبت به معاد اندك است پس «ههنا امورٌ».

امر اول اين است كه گمان اينها اين است كه كم مانده‌اند اين درست است براي اينكه برزخ نسبت به قيامت بسيار كم است. دوم اينكه مي‌گويند ما يك ساعت مانديم ساعت نه يعني شصت دقيقه ساعت يعني لحظه‌اي مثلاً چند لحظه‌اي اين درست نيست مي‌گويند ﴿يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ﴾ اين درست نيست بايد گفت يك مدّت كمي اين كم‌بودن مدت را قرآن امضا مي‌كند.

مطلب بعدي آن است كه صحّت كم‌بودن مكث در برزخ يا براي اين است كه برزخ نسبت به معاد كه ابديّت است ابديّت را به همراه دارد كم است يا براي اين است كه بسياري از اينها در برزخ در خواب‌اند چون در خواب‌اند وقتي هم كه بيدار شدند خيال مي‌كنند يك مدت كمي خوابيدند وقتي بيدار شدند مي‌گويند ﴿مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا﴾[2] ما اينجا خواب بوديم رُقود يعني خواب، مرقد يعني خوابگاه ما اينجا خوابيده بوديم چه كسي ما را بيدار كرده است ﴿مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا﴾ خب انسانِ خوابيده حساب رياضي دقيقي كه ندارد لذا مي‌گويند كه ما يك روز يا نصف روز بوديم پس منشأ حُكم اينها به كم بودن مكثِ در برزخ يا خواب‌بودن اينهاست يا وقتي واقعيّت قيامت را با آن ابديّت مي‌بينند و مي‌سنجند مي‌گويند كه ما يك مدّت كمي در برزخ مانديم و قرآن كريم كم‌بودن مدت برزخ را امضا مي‌كند اما ساعت بودن را امضا نمي‌كند يك روز يا يك نصف روز بودن را امضا نمي‌كند اين آيات را ملاحظه بفرماييد.

پرسش: ...

پاسخ: براي اينكه خواب بودند ديگر آنها وقتي وارد كهف شدند آفتاب مثلاً در آن قسمت غربيِ كهف بود بعد وقتي بيدار شدند در يك قسمت ديگر يافتند يا همان قسمت يافتند اگر در قسمت ديگر يافته باشند مي‌گويند ما مقداري از روز خوابيديم، اگر همان قسمت قبلي يافته باشند مي‌گويند ما يك روز خوابيديم ديروز كه آمديم وارد كهف شديم آفتاب در اين قسمت بود امروز هم كه بيدار شديم آفتاب در همين قسمت است پس ما يك روز خوابيديم.

انسانِ خواب ممكن است چنين حرفي بزند ولي اگر خواب نباشد و بيدار باشد بايد به توجيه دوم سخن را توجيه كرد يعني اينها وقتي ابديّت معاد را مي‌بينند آن‌گاه مي‌گويند ما مدت كمي در برزخ بوديم.

پرسش: خواب از عوارض بدن است. در عالم برزخ خواب راه ندارد، روح نمي‌خوابد.

پاسخ: مثل دنيا ديگر روح كه نمي‌خوابد مثل دنيا ولي توجه به مسائل دنيايي ندارد در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» به اين صورت بيان فرمود سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» آيه 113 و 114 اين است ﴿كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ﴾ چون برزخ وقتي نسبت به دنيا حساب مي‌شود جزء آخرت است انسان همين كه مُرد وارد آخرت مي‌شود چون برزخ نسبت به دنيا آخرت است ولي وقتي وارد صحنهٴ آخرت مي‌شود برزخ به حساب زمين و اهل زمين و دنيا مي‌آيد در قيامت به برزخيان مي‌گويند ﴿قَالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ ٭ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمِ فَسَئل العَادِّين﴾ ما يك روز يا يك نصف روز بوديم در حالي كه هزارها سال در برزخ بودند ﴿قَالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ ٭ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ﴾ ما درست نمي‌دانيم آنها كه عدد و رقم و حساب در اختيار آنهاست از آنها سؤال بكنيد ﴿قَالَ إِن لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلاً لَوْ أَنَّكُمْ كُنتُم تَعْلَمُونَ﴾ حالا آن «بعضي العادين» هر كسي هست از طرف ذات اقدس الهي است هر چه هست به اين برزخيها مي‌گويند شما يك مدّت كمي مكث كرديد.

پس مَكثِ قليل را قرآن امضا مي‌كند اما ساعت بودن، يك روز بودن، بعض روز بودن اينها را امضا نمي‌كند ﴿وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾[3] در سورهٴ مباركهٴ «روم» و مانند آن كه شما يك مدت كمي را در برزخ بوديد نه يك ساعت، نه يك روز و نه مقداري از روز. فتحصّل كه در برزخ سخن از لحظه يا روز يا نصف روز كه اين سه تعبير است اين درست نيست برزخ نسبت به معاد مكثِ قليل است اين دو و براي انسان خوابيده هم مكث قليل تلقّي مي‌شود اين سه، خب.

پرسش: ظاهر ﴿كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ﴾ دنيا نيست؟

پاسخ: نه خير چون در دنيا كه بالأخره آدم مي‌داند هفتاد سال، هشتاد سال زندگي كرده برزخ به لحاظ قيامت عَرض محسوب مي‌شود عرضِ برزخ چون اينها كه در قيامت سؤال مي‌كنند از كساني سؤال نمي‌كنند كه تازه از دنيا آمده‌اند كه اينها از كساني سؤال مي‌كنند كه از برزخ وارد صحنهٴ قيامت شدند.

پرسش: ...

پاسخ: ولي بالأخره اين جزء، جزء چند بدن است درمي‌آيد هم مطيع است هم كافر، هم بايد معذّب باشد هم منعم؟ اين شبهه را بايد جواب داد.

پرسش: ...

پاسخ: نه خير، آن براي قيامت است كه در ديروز بحث شد ﴿تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾[4] صحنهٴ قيامت پنجاه هزار سال است كه زيدبن‌ارقم عرض كرد «ما أطول هذا اليوم» حضرت فرمود: «والذي نفس محمّد بيده»[5] اين پنجاه هزار سال براي مؤمن به اندازهٴ صلات مكتوبه است يعني پنجاه هزار سال است حقيقتاً، ده دقيقه است حقيقتاً اين طور، خب.

غرض اين است كه اينكه عرض مي‌شد خيلي از چيزهاست كه فرهنگ قرآن مخصوص با خودش است با كمك اهل‌بيت بايد فهميده بشود و مانند آن براي اين است اين را نمي‌شود با دواوين عرب حل كرد، با سبعهٴ معلّقه حل كرد يا با كتابهاي عربي و فقه و اصول و فلسفه و كلام حل كرد اين يك فرهنگ خاصّي دارد. در تمام موارد شما مي‌بينيد وقتي سخن از حيوانات شد و گفتگوي حيوانات شد و گفتمان حيوانات شد و شنيدن حرف همه‌اش حمل بر مجاز مي‌شود اما يك وقت مي‌بينيد پيغمبري مثل سليمان(سلام الله عليه) اين مرغ را به حرف درمي‌آورد مي‌بيند كه مرغها حرف مي‌زنند، طايرات ادراك دارند ببين چه چيزي مي‌گويد خب اين هُدهُد مثل يك حكيم و متكلّم استدلال كرد به عرض سليمان(سلام الله عليه) رساند كه من رفتم ديدم كه ﴿وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ﴾[6] چرا اينها خدا را عبادت نمي‌كنند؟ چرا اينها شمس را عبادت مي‌كنند؟ چرا قمر را عبادت مي‌كنند؟ ﴿وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ﴾.

خب، اين سخن از مجاز كه نيست درست است همهٴ حيوانات، همهٴ هُدهُدها در اين حدّ نيستند مگر همه انسانها در حدّ حكما و متكلّمين‌اند اگر كسي تربيت بشود در زيردست پيغمبري خب به اين صورت درمي‌آيد اين وجود مبارك سليمان فرمود: ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ﴾[7] ما منطق اينها را مي‌فهميم نه اينكه اينها جيك‌جيك مي‌كنند ما علامت مي‌فهميم ما حرف اينها را مي‌فهميم، منطق اينها را مي‌فهميم به اينها چيز ياد مي‌دهيم اينها را هم بخواهيم حرف دربياوريم همين طور مي‌گويند اينكه افسانه و داستان نيست ـ معاذ الله ـ كه اين را ذات اقدس الهي به عنوان وحي الهي به پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بيان كرده كه آن مرغ اين‌چنين گفته، وجود مبارك سليمان اين‌چنين فرموده اين طور است.

بنابراين اصرار بر اين است كه ما قرآن را در حدّ يك كتاب عربي ندانيم اين عربيّاتش محفوظ، ادبيّاتش محفوظ اما نگوييم قرآن همين است و بَس و خيلي از موارد حمل بر مجاز بكنيم آن بخشي كه مربوط به بخش چهارم است كه «الحقائق للأنبياء» كه به او دسترسي نداريم اما بخشهاي ديگر هم احتمال بدهيم كه اين مجاز نباشد ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ﴾[8] باور بكنيم كه گناه حقيقتاً آتش است نه اينكه گناه سبب ورود در آتش است اينجا حالا يا مجاز استعاره است يا مجاز مرسَل اين طور نيست اگر براي ما مسلّم شد كه جريان قيامت و آتش قيامت مثل دنياست آ‌ن وقت بله، مي‌شود گفت كه يا مجاز در كلمه است يا مجاز در اسناد و مانند آن.

خب، اين بحث البته هنوز مي‌بينيد تلّي از سؤالات در ذيل سورهٴ مباركهٴ «نساء» آنجا كه فرمود: ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾[9] و اشكالات و اسئله بود كه به بعضيها پاسخ داده شد بعضيها مانده و همچنين به هر مناسبتي كه در ضمن آيات معاد بود به بعضي از آنها پاسخ داده شد الآن هم به همه اشكالات و به همه اسئله مستحضريد كه انسان نمي‌تواند بپردازد به تدريج آيات فراواني كه مربوط به معاد است در پيش است اما بخشي از علوم مثل حكمت و كلام كه آنها تفسير آيات معاد را به عهده دارد آنها هم بايد كه رواج پيدا كند تا انسان معادشناسي‌اش، امام‌شناسي‌اش، خداشناسي‌اش يك مقدار رشد بكند بعد حالا در آن مسائل تفسيري كمك بگيرد.

مطلب ديگر اين است كه ذات اقدس الهي بعد از اينكه جريان معاد را به اين صورت بازگو كرد فرمود ما تا حال در سه فصل براهين گوناگوني اين سه فصل را ارائه كرديم اين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» در مكه نازل شد يك، خطوط كلي و عناصر محوري سُوَر مكه اصول دين است اين دو كه اين را بارها ملاحظه فرموديد و براهين توحيد و وحي و نبوّت هم در سوَر مكّي عموماً، در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» خصوصاً مبسوطاً بيان شد اين سه. در چنين فضايي مي‌فرمايد شما با كفّار روبه‌رو هستيد شما درگيريد روزانه آنها اشكال مي‌كنند شما بايد جواب بدهيد.

اولاً اين چند عنصر را بايد ملاحظه كنيد عنصر اول اينكه ما همه اينها را با برهان براي شما بيان كرديم شما آيه نخوانيد اين آيه را تحليل كنيد، تفسير كنيد، ياد بگيريد، مباحثه كنيد، مناظره كنيد با دست پُر با اينها بحث كنيد چه در مسئله توحيد، چه در مسئله وحي، نبوّت و چه در مسئله معاد اين يك، به اين بُت اينها هم فُحش نگوييد يك وقت است موقع مبارزه است يك ابراهيم خليل(سلام الله عليه) است شما رهبري مثل او داريد بله، آن وقت نوبت تبرگرفتن و مبارزه‌كردن و بتها را خُردكردن است ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا كَبِيراً لَّهُمْ﴾[10] اما الآن كه آن وقت نيست نه شما ابراهيم خليل هستيد نه تبر به دست ناچاريد با برهان سخن بگوييد اگر فحش گفتيد خب آنها هم فحش مي‌گويند اين را در سورهٴ مباركهٴ «انعام» بيان كرد كه فرمود مبادا به اين بتها، اين چوبها، اين سنگها فحش بدهيد آيه 108 سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين بود ﴿وَلاَتَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَي رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ فرمود شما اين بتها را فحش نگوييد اين سنگ و چوب را فحش نگوييد شما اگر به معبود اينها فحش داديد اينها هم به معبود شما فحش مي‌گويند ﴿وَلاَتَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ﴾ آن بتها را فحش نگوييد اگر به بتها فحش گفتيد اينها هم برمي‌گردند به معبود شما اهانت مي‌كنند الله را فحش مي‌گويند ﴿فَيَسُبُّوا﴾ الله را شما الله را مي‌پرستيد آنها آلههٴ دروغين را مي‌پرستند اگر به اينها فحش گفتيد خب فحش سهل‌المئونه است آنها هم به الله‌تان فحش مي‌گويند آن وقت شما مقصّريد مگر فحش‌دادن كار آساني است خطر بعدي را بايد تحمل كرد ديگر بايد پيش‌بيني كرد ديگر.

پرسش: ...

پاسخ: نه، اين ايّام وحدت، هفته وحدت، سال اتّحاد ملي و انسجام اسلامي همه سال همين طور است حالا يك سال نام‌گذاري شده بالأخره قرآن كريم براهين را به ما آموخت فرمود آنجا كه بايد محكم باشيد من به شما مي‌گويم كجا محكم باشيد.

حالا اين پنج، شش مطلب را كنار هم ملاحظه بفرماييد اول برهان اقامه كرده كه فرمود درس خواندن لازم است، بحث كردن لازم است، اشكال كردن لازم است تا اين عناصر كلّي خوب روشن بشود چندين بحث مي‌بينيد براي خيليها مسئله توحيد در ربوبيّت حل نشد اين برهان تمانع را بالأخره به برهان توارد برگرداندند مي‌گويند چه مي‌شود دو خدا باشد هر دو برابر با «ما هو الواقع» عمل بكنند خيال مي‌كنند دوتا خدا مثل دوتا فرشته‌اند يا دوتا پيغمبرند كه يك «ما هو الواقع» هست، نفس‌الأمري هست، مِلاكي هست، مصلحتي هست اين دوتا خدا كارشان را برابر با آن انجام مي‌دهند در حالي كه اگر دوتا خدا هستند واقعيّتي در كار نيست، مصلحتي در كار نيست بايد مصلحت و واقعيّت را خدا معيّن كند نه اينكه خدا كارش را برابر با واقع انجام مي‌دهد خدا هست و ديگر هيچ ما يك «ما هو الواقع» و «ما هو المِلاك» و «ما هو المصلحه» و اينها نداريم كه خداي سبحان حقيقت را مي‌آفريند از اين حقيقت ما قانون مي‌گيريم نه اينكه خداوند كار خودش را برابر قانوني از پيش‌ تعيين‌شده انجام مي‌دهد او ديگر خدا نيست كه غالب اينها خيال مي‌كنند كه مسئله تعدّد آلهه مثل تعدّد فرشته‌هاست يا تعدّد پيغمبران است اين را در اين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» به كمك آيات سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» و ساير آيات مشخص كرد مسئله وحي و نبوت را مشخص كرد، مسئله معاد را مشخص كرد طبق آن برهان حكمت، برهان عدالت، برهان ساختار نظام كه جهان باطل نيست هدفمند است و اينها بعد وقتي اين اصل كلّي مشخص شد كه برهان دست شماست به هيچ كسي فحش نگوييد وگرنه آنها هم برمي‌گردند فحش مي‌گويند اين دو.

سوم، شما به جاي اينكه دهنتان را محكم كنيد با فحش، پايگاه كشورتان را محكم كنيد با فرهنگ اين را در سورهٴ مباركهٴ «توبه» بيان كرد. در سورهٴ «توبه» به اين صورت بيان كرد فرمود: ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ آيه 123 سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُم مِنَ الْكُفَّارِ﴾ اين براي مقاتله و جهاد اين تمام شد ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ نه «اغلظوا عليهم» نه شما با كسي با خشونت رفتار كنيد، غليظ باشيد، شديد باشيد هيچ اما شما سِتبر باشيد كه اين ﴿وَلْيَجِدُوا﴾ امرِ غايب است يك وقت است ميدان جنگ است به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾[11] آنجا ميدان جنگ، جاي خشونت است ديگر اما يك وقت سخن از جنگ نيست فرمود شما آن قدر ستبر باشيد، آن قدر مستقل و آزاد باشيد، آن قدر از بيگانه‌ها بي‌نياز باشيد كه آنها درباره شما احساس عظمت بكنند ببينند با شما نمي‌توانند دربيفتند، خب ملّتي كه از نظر فرهنگ فقير است، از نظر اقتصاد فقير است، از نظر سياست فقير است، از نظر علم و اجتماع فقير است، از نظر وحدت ملّي فقير است خب از هر طرف مي‌تازند ديگر فرمود: ﴿وَلْيَجِدُوا﴾ امر غايب است شما حتماً بايد طوري باشيد كه آنها احساس كنند شما ستبريد الآن مگر كسي به جنگ كوه دماوند مي‌رود؟ كوه دماوند كه كاري با آدم ندارد كه سر تا پا بركت است اين برفها را به سينه مي‌خرد، به چشمه‌ها مي‌دهد، قلّه‌ها را تأمين مي‌كند، سرسبزي دامنه‌اش را دارد تمام بركاتي كه نصيب كساني كه دامنهٴ سلسلهٴ جبال البرز مي‌نشينند بر اثر همين كوه سر به فلك كشيده است اين سر تا پا نور و رحمت و بركت است براي مردم آن منطقه اما كاري به كار كسي ندارد كه فرمود شما مثل اين قلّه باشيد كه كسي نتواند به شما طمع بكند شما اگر انرژي هسته‌اي نداشتيد، اگر مصرف‌كننده فرهنگ ديگران بوديد الآن شما ببينيد بسياري از اين كتابهاست كه مصر توليد مي‌كند، بيروت چاپ مي‌كند، ايران قبلاً مصرف مي‌كرد يا عراق مصرف مي‌كرد يا همين كشورهاي خليج فارس مصرف مي‌كرد منتظر بودند كه تفسير از مصر چاپ بشود، شرح نهج‌البلاغه از مصر چاپ بشود خدا امام و شهدا را غريق رحمت كند كه اين كشور را به اوج بردند الآن آنها منتظرند ببينند از قم چه كتابي منتشر مي‌شود دارند فارسي ياد مي‌گيرند تفسيرش، فلسفه‌اش، حكمتش، فقه‌اش، اصولش قبلاً اين طور بود اين كشور تازه آنهايي كاري كه به علوم اسلامي داشتند آنها كه نداشتند كه هيچ مصر توليد مي‌كرد، بيروت چاپ مي‌كرد، عراق و ايران و آن كشورهاي خليج فارس مصرف‌كنندهٴ فرهنگ بودند منتظر بودند ببينند چه كتابي چاپ مي‌شود، اما الآن به لطف الهي مي‌بينيد بسياري از كشورها مي‌گويند «اطلبوا العلم و لو بايران ولو بقم» كتاب عميق اگر علمي باشد نه هر كتابي آدم جان بكَند، بفهمد و بفهماند قبل از اينكه در داخل مشتري پيدا كند خارجيها مي‌برند خيلي از كتابهاست كه آدم مي‌نويسد قبل از اينكه ديگران بفهمند كه چنين كتابي نوشته شده مي‌بينيد يا يونسكو باخبر است يا آيسسكو اين براي اينكه اينها بيخود هم بالا نرفتند.

اين آيه مي‌گويد شما بايد روي پاي خودتان بايستيد اگر انرژي هسته‌اي است تا آخر بايد برويد كه مستقل باشيد، اگر مسئله خودكفايي است در مسئله گندم شديد در همه مسائل كشاورزي هم بايد همين طور باشيد در سدسازي، در عمران در مهاركردن آب در مسائل نظامي، در مسائل دفاعي كسي كاري به شما نداشته باشد همين شما هم كه الحمدلله كاري به كار كسي نداريد اين ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾[12] بخش اساسي‌اش براي فرهنگ است و تمدّن است و اينهاست بعد بخشهاي ديگر هم به همراه او فرمود اينجا بايد ستبر باشيد وگرنه فحش‌دادن كه سهل است كه خب آنها هم مرتّب دارند فحش مي‌گويند كه، پس جلوي فحش را گرفته اول براهين را اقامه كرده دست آدم را پُر كرده يك، بعد گفت اين براهين را بگيريد اين ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾[13] همين است اين براهين را بگيريد اينكه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «اطلبوا العلم ولو بالصين»[14] فرمود: «طلب العلم فريضة» فرمود: «طلب العلم فريضة»[15] اما فرمود چه چيزي بخوانيد يا نفرمود؟ فرمود: «إنّما العلم ثلاثة آية المحكمة أو فريضة عادلة أو سنّة قائمة»[16] ما گفتيم «آية المحكمة» يعني فقه و اصول، «فريضة عادلة» يعني فقه و اصول، «سنة قائمة» يعني فقه و اصول آن وقت حوزه دستش خالي شد.

يك اشكال كه مي‌شود درباره وحي و نبوّت يا امامت يا عصمت مي‌بينيد خيليها مي‌لرزند گاهي منتظر تكفير و تفسيق‌اند او گفته درس بخوانيد يك، گفته چه چيزي بخوانيد دو ما هر سه را بر يك‌جا حمل كرديم آيه محكمه مربوط به اصول اعتقادي است، خداشناسي است، نبوّت‌شناسي است، وحي‌شناسي است، معادشناسي است همين اشكالات نفس‌گيري كه اينجا هست در آن آيات محكمه بايد حل بشود، فريضه عادله مربوط به فقه و اصول است آن وقت سنة قائمه مربوط به اخلاق و حقوق و امثال ذلك.

غرض ‌آن است كه اول مشخص كرد با براهين فراوان آدم را با دست پُر تربيت كرد يك، بعد گفت مواظب زبانتان باشيد دو، بعد فرمود ستبر باشيد كه بيگانه نتواند طمع بكند الآن به لطف الهي بعد از انقلاب خدا امام و شهدا را آن به آن با انبيا محشور كند غريق رحمت كند اينها هيچ قدرتي ندارند نااميدند اگر مي‌توانستند و مي‌توانستند ضربه‌اي بزنند يقيناً ضربه زده بودند اين ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾[17] را انقلاب عمل كرد يعني ايران شده ستبر نشانه‌اش آن جنگ هشت‌ساله بود، نشانه‌اش آن تلاشها و كوششهاي چندين‌باره داخل ايران بود كه اينها در جنگ جهاني اول هر چه خواستند ايران تقديم كرد، در جنگ جهاني دوم هر چه خواستند ايران تقديم كرد، در كودتاي ننگين 28 مرداد هر چه خواستند ايران تقديم كرد، در انقلاب اسلامي هشت سال هر چه خواستند يك وَجَب نگرفتند خب همين مردم بودند ديگر اين مردم وقتي ببينند سخن از خدا و قيامت و پيغمبر و امام حسين است از هيچ كمكي مضايقه نمي‌كنند همين مردم اما اگر ببينند نه، خداي ناكرده بازي است مي‌گويند به ما چه حالا يا زيد يا عمرو اين ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ را امام و شهدا عملي كردند و ايران هم واقعاً نشان داد همين كويت و همين شيوخ خليج فارس تا توانستند صدّاميان را كمك كردند وقتي صدام حمله كرد به اينها اين را ممكن بود ايران تيري شليك كند ولي بزرگي و بزرگواري ايران اسلامي اجازه نداد همين صدام هشت سال عليه ايران تلاش و كوشش كردند وقتي متّحدين آمريكا و انگليس آمدند عراق را كوبيدند ارباً اربا كردند پيشنهاد دادند شما هم از طرف شرق عراق به او حمله كنيد ايران بزرگي و عظمت اسلامي‌اش را نشان داد يك تير به طرف صداميان پرتاب نكرد اين معناي ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ است اين معناي احياي قرآن است. فرمود شما بزرگ باشيد وقتي بزرگ شديد نه بيخود كسي را از پا درمي‌آوريد نه كسي جرأت مي‌كند شما را از پا دربياورد ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ اين براي اين.

اصل چهارم و يا پنجم اين است كه خب حالا شما مي‌خواهيد فرهنگتان را صادر كنيد چطور صادر كنيد؟ به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يك طور دستور داد، به پيروان آ‌ن پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم همان دستور را داد فرمود تويِ پيغمبر الآن كه به قدرتي رسيدي ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[18] كه بحثش در سورهٴ مباركهٴ «نحل» گذشت. به پيروان پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آن هم دستور داد كه ﴿وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ آن را در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» به همه فرمود آيه 46 سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» ﴿وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ اگر گفتگوست، اگر گفتمان است، اگر مناظره است با بهترين حجّت و با بهترين روش سخن بگوييد هم مُتقَن باشد حرف بي‌محتوا كه احسن نيست، حرف سبك و بي‌مغز كه احسن نيست هم مُتقن باشد يك، هم حرفِ خوب بزنيد، هم خوب حرف بزنيد، خوب حرف بزنيد روش‌تان خوب باشد، حرفِ خوب بزنيد برهاني باشد هر دو را بيان كرده فرمود: ﴿وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[19] حالا كه مستقل شديد، ستبر شديد كسي قدرت طمع درباره شما ندارد برهان‌تان، حكمت‌تان را شما توليد كنيد، معناي توليد فرهنگ يا مهندسي فرهنگ فيش‌برداري نيست جمع آنچه كه در كتابهاي قبلي بود آدم يكجا جمع بكند يك مجموعه درست كند نيست موسوعه نوشتن درست نيست اينها مصرف در مصرف است فكر توليد كردن اين آيه چه چيزي مي‌خواهد بگويد؟ آن روايت چه چيزي مي‌خواهد بگويد اين را مي‌گويند توليد وگرنه شما بيايد فيش‌برداري كنيد، موضوعات را بررسي كنيد، آن عوالم و علوم و بحار و اينها و كتابهاي ديگر را جمع‌آوري كنيد آ‌نچه كه از پيغمبر رسيده است جمع بكنيد، خب جمع كرديد يك كارِ علميِ فرهنگي كرديد ولي مصرف فرهنگ است نه توليد فرهنگ اگر علامه طباطبايي شديد حرفي براي گفتن داشتيد مي‌شود توليد، اگر مثل امام راحل شديد حرفي براي گفتن داشتيد مي‌شود توليد اين سه بزرگوار در يك عصر سه‌تا كار مثبتِ توليدي كردند حشرشان با انبيا باشد اين آقاي حكيم يك توليد فقهي كرده، علامه اميني يك توليد ولايي كرده، علامه طباطبايي يك توليد قرآني كرده اينها سه نفر بودند ديگر سه‌تا لَجنه كه نبودند كه، سه گروه كه نبودند كه اين سه‌تا بزرگوار اين را مي‌گويند توليد گرنه انسان موسوعه بنويسد و فرهنگ جمع بكند اينها مصرف است پراكنده را جمع كردن كه علم نيست نسبت به تودهٴ مردم علم حساب مي‌شود اما اين سه بزرگوار كه ديگر نه امام بودند نه امامزاده ديگر در حوزهٴ قم و نجف درس خواندند، تلاش و كوشش كردند اين خدا همان خداست ديگر فرمود شما هم اربعين بگيريد، شما هم بخواهيد راهي كه ديگران رفتند به شما هم خواهيم داد كار گروهي هم نكردند اينها كه شما الآن مي‌بينيد يك گروه قَدَري بايد پيدا كنيد تا كار علامه اميني(رضوان الله عليه) را انجام بدهد اين يك نفر بود ديگر، يك گروه قَدَر فقهي بايد پيدا كنيد تا كار مرحوم آقاسيد محسن حكيم(رضوان الله عليهم اجمعين) را پيدا كند اينها در عصر خودمان بودند ديگر، ديگر خيلي جزء قرون گذشته كه نيستند كه پس مي‌شود يك طلبه درس بخواند، ملاّ بشود به تنهايي مولِّد فرهنگ شيعه باشد اين شدني است ديگر الآن كه بركات الهي فراوان است كه اين خونهاي پاك قسمت مهمّ حوزه‌ها را دارد تأمين مي‌كند ديگر.

فرمود هم خوب حرف بزنيد، هم حرفِ خوب بزنيد حرفِ خوب بزنيد من يادتان دادم، برهان اقامه كردم خوب حرف بزنيد مواظب ادبيات باشيد، ادب را رعايت كنيد، گفتارتان را مواظب باشيد آن مربوط به اين آيه‌اي است كه امروز محلّ بحث ماست فرمود: ﴿وَقُل لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ فرمود در حرف‌زدنها مبادا يك وقت طرف را به بي‌سوادي رَجم كنيد، طرف را به كج‌فهمي به بدفهمي رَجم كنيد همين آيه محلّ بحث اين است آيه 53 همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه محلّ بحث است ﴿وَقُل لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ يعني خوب حرف بزنيد حرفِ خوب را من يادتان دادم كه چه چيزي بگوييد اما مؤدّبانه حرف‌زدن، كسي را نرنجاندن، به بهترين وجه حرف زدن، كسي را به بي‌سوادي رجم نكردن، كسي را به بدفهمي و بي‌فهمي رجم نكردن، كسي را به جهنم تهديد نكردن با اينكه كافرند آنها اين مؤمنين مقداري تند بودند به اين مشركين مي‌گفتند شما اهل جهنّميد ما اهل بهشتيم و امثال ذلك فرمود اين كار را نكنيد شما به جاي اينكه اينها را هدايت كنيد اينها را تربيت كنيد فرهنگتان را عرضه كنيد به جاي آن اين ادبيات را به كار نبريد كه شما اهل جهنّميد ما اهل بهشت ﴿قُل لِعِبَادِي﴾ اين را گفتند خطاب به مؤمنين است ﴿يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ چرا؟ براي دوتا علت كه اين دوتا علت در طول هم‌اند يكي اينكه كسي هست كه بين شما مي‌خواهد اختلاف ايجاد كند ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ﴾ شيطان واقعيّتي است اينها وسوسه نيست، اينها خيال نيست، اينها سراب نيست اينكه انسان در دل خود وسوسه‌اي پيدا مي‌كند اين را كه ما احساس مي‌كنيم كه به ما بگويد اين طور حرف بزن آدمها را مي‌شوراند اين يك، اينها هم امر وجودي است دو، امر وجودي هم عامل مي‌خواهد سه، چون شرّ است و بد است و فتنه است عاملش خدا و فرشته‌ها نيستند چهار مي‌شود شيطان. اينكه مي‌گويد اين زن نامحرم را نگاه كن اين انگيزه پيدا مي‌شود يا نمي‌شود امر وجودي است ديگر امر عدمي كه نيست مكرّر وسوسه مي‌كند اين غيب را بكن، اين مال را بگير، اين زن نامحرم را نگاه بكن خب اين حرف چه كسي است؟ اين جز شيطنت چيز ديگر نيست ما شيطان را مي‌يابيم چطور اين كار را بكنيم اين براي خود ما نيست براي اينكه ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[20] بعد مي‌گوييم اين چه كار بدي است، اين چه حرفي است، اين چه زشتي است مي‌رويم به دنبال آن كار پس مي‌شود كس ديگر القا مي‌كند ديگر ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾[21] هست، ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ﴾[22] هست اين شيطان حقيقتاً موجود است، حقيقتاً وسوسه مي‌كند و اين نَزغ و فتنه‌گري و اين سيخ‌زدنهايي كه شما مي‌بينيد اين دامدارها قبلاً به اين حمارشان سيخ مي‌زدند كه زودتر حركت كنيد اين حالت را مي‌گويند نَزْغ ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ﴾.

وجود مبارك يوسف(سلام الله عليه) در آن داستان گفت كه ﴿أَن نَّزَعَ الشَّيْطَانُ بَينِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي﴾[23] اين دخالت كرد و اين فساد و اين مشكل را به بار آورد فرمود گاهي اين برادركُشي يا برادر را به چاه انداختن در اثر نزغ شيطان است فرمود اين علت اُوليٰ چرا ﴿يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ براي اينكه ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ﴾ علت دوم كه در طول اين است چرا شيطان اين كار را مي‌كند؟ براي اينكه ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوّاً مُبِيناً﴾ اين يك دشمن آشكاري است با شما دشمن خب فتنه‌گر است ديگر.

بنابراين اين رسانه‌هاي گروهي ما بايد اين طور باشند، همه ما بايد اين طور باشيم، تريبون‌دستها اين طور باشيم كه اگر اشكالي هست، اگر نقدي هست در جلسات خصوصي مي‌شود گفت ديگر اگر امر به معروف است، اگر نهي از منكر است در جلسات خصوصي مي‌شود گفت چه اينكه آدم مي‌گويد اما حالا علناً گفتن، دوستان را رنجاندن، دشمنان را خوشحال كردن اين درست نيست فرمود آنجايي كه بايد امر به معروف و نهي از منكر بكنيد كه نمي‌كنيد اينجا كه آبروريزي است آخر چرا دست به اين كار مي‌زنيد؟ ﴿قُل لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ اگر رسانه‌ها اين طور باشد، روزنامه‌ها اين طور باشد، تريبونها اين طور باشد ما اتحاد ملّي‌مان محفوظ است، انسجام اسلامي‌مان محفوظ است آن فنّاوري و شكوفايي هم محفوظ است بركاتي هم كه سالهاي بعد بخواهد پيدا بشود امسال محفوظ است فرمود: ﴿يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ﴾ چرا؟ ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوّاً مُبِيناً﴾.

تا اينجا تمام مي‌شود؟ خير، فصل پنجم يا ششم هم در كار است و آن اين است كه حالا شما درباره مشركين سخن گفتيد اسلام يك دين جهاني و بين‌المللي است بعضيها هستند كه اصلاً دين را قبول ندارند كاري هم با شما ندارند شما چطور با آنها رفتار بكنيد آن را در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بيان كرده كه ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾[24] نه «قولوا للمؤمنين» يك، نه «قولوا لأهل الكتاب» آنكه در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» است دارد ﴿لاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[25] اما آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود اين بود كه ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ ناس، مي‌خواهد مسلمان مي‌خواهد كافر باشد اين ديپلماسي ايران كه مي‌گويند بر اساس عزّت و حكمت و مصلحت و ادبيات اسلامي است همين است انسان با هر كسي برخورد كرد مؤدّبانه حرف مي‌زند در بعضي از روايات ما دارد «أحسن مجالسة من جالسك ولو كان يهوديّا» از اينها بدتر چه گروهي هست؟ ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا﴾[26] فرمود: «أحسن مجالسة من جالسك ولو كان يهوديّا» اينجا هم فرمود: ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ مبادا بگوييد ما اهل بهشتيم شما اهل جهنّميد درست است شما اهل بهشتيد آنها اهل جهنّم‌اند ولي اين راه را مي‌بندد شما كه نمي‌توانيد آنها را هدايت كنيد مگر شما نمي‌خواهيد درست زندگي كنيد خب درست حرف بزنيد آنجا كه جاي هدايت كردن است برهان اقامه كنيد وگرنه ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾[27] .

«و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] مؤمنون/سوره23، آیه113.
[2] یس/سوره36، آیه52.
[3] روم/سوره30، آیه56.
[4] معارج/سوره70، آیه4.
[5] . بحارالأنوار، ج7، ص123.
[6] نمل/سوره27، آیه24.
[7] نمل/سوره27، آیه16.
[8] قصص/سوره28، آیه41.
[9] نساء/سوره4، آیه56.
[10] انبیاء/سوره21، آیه58.
[11] توبه/سوره9، آیه73.
[12] توبه/سوره9، آیه123.
[13] بقره/سوره2، آیه63.
[14] . وسائل‌الشيعه، ج27، ص27.
[15] . وسائل‌الشيعه، ج27، ص27.
[16] . الكافي، ج1، ص32.
[17] توبه/سوره9، آیه123.
[18] نحل/سوره16، آیه125.
[19] عنکبوت/سوره29، آیه46.
[20] شمس/سوره91، آیه8.
[21] انعام/سوره6، آیه121.
[22] ناس/سوره114، آیه5 ـ 6.
[23] یوسف/سوره12، آیه100.
[24] بقره/سوره2، آیه83.
[25] عنکبوت/سوره29، آیه46.
[26] مائده/سوره5، آیه82.
[27] بقره/سوره2، آیه83.