درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/01/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 50 الی 52

 

﴿قُلْ كُونُوا حِجَارَةً أَوْ حَدِيداً﴾﴿50﴾﴿أَوْ خَلْقاً مِّمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَن يُعِيدُنَا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُؤُوسَهُمْ وَيَقُولُونَ مَتَي هُوَ قُلْ عَسَي أَن يَكُونَ قَرِيباً﴾﴿51﴾﴿يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلاً﴾﴿52﴾

 

يك بحث دربارهٴ قرآن‌شناسي است كه حدّ قرآن تا كجاست اين بحث همان طوري كه قبلاً ملاحظه فرموديد آن مقداري كه براي تودهٴ مردم قابل درك است و حجّت است همين عربي مبين است اما نمي‌شود گفت آنچه را كه ما فهميديم تمامْ حقيقت قرآن است نظير كتابهاي عربي، دواوين عرب، سبعه مُعلّقه و مانند آن نيست كه كسي برابر قوانين ادبي بخواهد اين را معنا كند بگويد اين تمام حقيقت قرآن همين است كه من فهميدم اما كتابهاي عربي ديگر فقهي، اصولي، ادبي، تاريخي اينها را مي‌شود گفت كه هر چه كه مصنّف نوشت ما فهميديم براي اينكه قرآن را ذات اقدس الهي فرمود اين حبل آويخته است ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾[1] اين كتاب يك طرفش عربي مبين است، يك طرفش هم عليّ حكيم شما ممكن است عربي مُبين را بفهميد و حجّت هم بر شما تمام بشود و كارهاي فقهي و اصولي‌تان هم سامان بپذيرد كارهاي اخلاقي‌تان، اقتصادي‌تان، سياسي‌تان، اجتماعي‌تان با اين سامان بپذيرد اما آن معارف غيبي با همين مقدار حل نمي‌شود براي اينكه اين كتاب يك طرفش عليِّ حكيم است، يك طرفش عربي مبين.

بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه ناظر به همين بخش است. در خطبهٴ 158 آنجا گوشه‌اي از رسالت و بيان قرآن كريم را ذكر مي‌كند مي‌فرمايد اول همين خطبهٴ 158 « أَرْسَلَهُ عَلَي‌ حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ انْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ فَجَاءَهُمْ بِتَصْدِيقِ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ النُّورِ الْمُقْتَدَي‌ بِهِ ذلِكَ الْقُرْآنُ » آن نوري را كه حضرت آورد قرآن است «فَاسْتَنْطِقُوهُ» اگر شما مي‌توانيد اين قرآن را به حرف دربياوريد ولي «وَ لَنْ يَنْطِقَ» اين با شما حرف نمي‌زند «وَلَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ» تريبون قرآن به دست اهل‌بيت است خلاصه من سخنگوي قرآنم يعني ما اهل‌بيت «أَلَا إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتِي وَ الْحَدِيثَ عَنِ الْمَاضِي وَ دَوَاءَ دَائِكُمْ وَ نَظْمَ مَا بَيْنَكُمْ» ممكن است شما مسائل مربوط به علوم اعتباري را آنچه كه براي شما حجّت است بتوانيد استنباط كنيد چه اينكه مي‌كنيد لكن اسماي حُسناي الهي، اخبار غيبيه، جريان معاد، جريان مبدأ، جريان وحي، نبوّت، رسالت اينها مبيّن مي‌خواهد اين يك مطلب.

مطلب ديگر اينكه خود قرآن كريم وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را مفسّر قرار داد فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾[2] گرچه اين قرآن به سوي تو انزال شد براي آنها تنزيل شد لكن تو مبيّني با اينكه اين تبيان است، نور است تو بايد تبيين بكني اگر اين با همين ادبيات عرب قابل حل بود اين نيازي به مبيّن نداشت، اين هم مطلب ديگر.

مطلب بعدي آن است كه ادبيات توان آن را دارد كه حقيقت لغوي، مجاز لغوي اينها را بيان كند كه اين لغت به چه معناست؟ معناي حقيقي‌اش چيست؟ معناي مجازي‌اش چيست؟ كاربردش چيست؟ موارد استعمالش چيست؟ و مانند آن اما مجاز عقلي و حقيقت عقلي از علوم ادبي ساخته نيست يعني اگر كسي اين شانزده رشتهٴ علوم ادبي را كاملاً بداند از نحو و صرف و لغت و معاني و بيان و بديع و عروض و قافيه و اين شانزده علمي كه شمردند كاملاً مجتهد باشد در اين علوم شانزده‌گانه اين فقط بر اساس لغات و كلمات و حقيقت لغوي و مجاز لغوي و اينها مسلّط است و مجتهد اما آن حقيقت عقلي و مجاز عقلي اين از فنون ادبي بيرون است مجاز عقلي را حكمت و كلام تأمين مي‌كند كه آيا اين فعل براي اين فاعل هست يا نه، اين اثر براي اين مؤثّر هست يا نه، علوم ديگر كه عهده‌دار منشأ بيان آثار و علل اشيا هستند آنها متكفّل و مسئول اين‌اند مجاز عقلي را حكمت و كلام به عهده دارد، مجاز لغوي و ادبي را علوم ادبي به عهده مي‌گيرد اين بحث لطيف را شما در مطوّل مي‌بينيد در بحث إسناد كه كدام فعل را به كدام فاعل اگر نسبت بدهيم نزد چه گروهي حقيقت عقلي است، نزد چه گروهي مجاز عقلي است اين جريان «أنبت الربيع البَغل» را ايشان در مطوّل مثال مي‌زنند مي‌گويند اگر بگوييم بهار شكوفا كرد، گُلها را روياند، درختها را زنده كرد نزد يك عده حقيقت است، نزد عده‌اي ديگر مجاز اگر بگوييم «أنبت الله البغل» نزد آنهايي كه «أنبت الربيع البغل» را مجاز مي‌دانند اين را حقيقت مي‌دانند إنبات را به خدا بايد اسناد داد كه ﴿أَنبَتَكُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً﴾[3] شما را و ساير گياهان را از زمين رويانيد اينكه اسناد اين فعل به آن فاعل حقيقت است يا مجاز اين از هيچ كدام از اين شانزده رشتهٴ علوم ادبي ساخته نيست اينها را فقط حكمت بيان مي‌كند و كلام بيان مي‌كند ما بايد بحثهاي كلامي و حكمي را داشته باشيم كه منشأ آثار چيست؟ كدام اثر براي كدام مؤثّر است؟ بعد بگوييم كه اين اسناد حقيقت است يا مجاز؟ اين هم يك مطلب.

مطلب ديگر اينكه شما وقتي به دواوين عرب مي‌رسيد به سبعهٴ مُعلّقه مي‌رسيد و امثال ذلك اگر فعلي شاعرانه و مُدركانه‌اي را به زمين اسناد بدهند، به درخت اسناد بدهند فوراً مي‌گويند مجاز است اما وقتي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مبيّن آيات بود و ثابت كرد كه اين اجرام درك دارند به من سلام مي‌كنند من جواب سلام اينها را مي‌دهم الآن آن سنگي كه به من سلام مي‌كرد اين را مي‌شناسم اين يك فرهنگ ديگري ثابت مي‌كند كه آيه سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه فرمود: ﴿إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ﴾[4] حقيقت است اسناد تسبيح به اشياء حقيقت است، اسناد تحميد به اشيا حقيقت است اگر شما با دواوين عرب آشنا باشيد مي‌بينيد اين‌گونه از كارها يا نيست يا اگر باشد حمل بر مجاز مي‌كنند اما وقتي به آيات قرآني مي‌رسيد مي‌گويند نه خير اينها حقيقت است اينها واقعاً درك مي‌كنند اين پنج، شش طايفه از آيات قرآن كه اسلام را، سجده را، تسبيح را، تحميد را، دخور را، ﴿أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾[5] را اين شش طايفه همه‌اش حمل بر حقيقت است اينها شهادت مي‌دهند، اينها شكايت مي‌كنند و مانند اينها.

از اين پيچيده‌تر جريان مسئلهٴ معاد است در جريان مسئلهٴ معاد شما غالب اين تفسيرهاي ادبي مخصوصاً آنهايي كه اهل سنّت‌اند وقتي مراجعه مي‌كنيد مي‌بينيد كه ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ﴾[6] رهبران كفر مردم را به آتش دعوت مي‌كنند يعني «يدعون الناس الي المعاص الذي يوجب ارتكابها دخول النار» اما وقتي يك مقدار جلوتر بروند مي‌گويند حقيقتِ اين گناه آتش است آنهايي كه مي‌گويند ما مي‌بينيم اين كسي كه دارد فتنه‌انگيزي مي‌كند آتش‌بيار معركه است وقتي حرف مي‌زند حرفهاي منافقانه مي‌زند از درون دهنش شعله درمي‌آيد اين ديگر با سَبعهٴ معلّقه حل نمي‌شود اگر آن است واقعاً ﴿يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ﴾ درست است معصيت، حقيقتاً آتش است و اگر سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود: ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً﴾[7] آن عذاب قيامت سرِ جايش محفوظ است ولي فعلاً اين آقا دارد آتش مي‌خورد اگر كسي اهل معنا باشد مي‌بيند كه در درون دستگاه گوارش‌اش آتش است.

پرسش: ...

پاسخ: خب، ممكن است ولي منظور آ‌ن است كه ما اگر براي ما مسلّم شد كه قرآن همين عربيِ مبين است آن وقت اين كتاب را نظير دواوين عرب معنا مي‌كنيم اما اگر ذات اقدس الهي فرمود اين حبل مَتين است اين را من نينداختم اين را آويختم يك طرفش عربي مبين است، يك طرفش عليِّ حكيم است در همان حديث شريف ثقلين «إني تارك فيكم الثقلين»[8] فرمود كتاب‌الله ثِقل اكبر است، حبل ممتد است «طرفه بيد الله سبحانه و تعالي والطرف الآخر بأيدكم»[9] اين يك طناب است ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾[10] اين يك طرفش به دست خداست يك طرفش هم به دست شماست اين‌چنين نيست كه براي ما يقين باشد كه اين هم ـ معاذ الله ـ مثل سبعهٴ معلّقه است و دواوين عرب تا ما بگوييم كه ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾[11] اين مجاز است يعني اين در آخرت آتش مي‌شود يا اين شخص را در آخرت عذاب مي‌كنند اين‌چنين نيست.

جريان قيامت را در بحثهاي آيات سُوَر قبلي گذشت كه همان طوري كه از وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) رسيد فرمود: «ليس منّا» از ما نيست كسي كه نپذيرد كه بهشت و جهنّم الآن موجود است ادلّه فراواني است كه بهشت الآن موجود است، جهنم الآ‌ن موجود است هر دو، هر دو موجود است آن وقت وجود مبارك امام رضا فرمود از ما نيست كسي كه نپذيرد كه بهشت و جهنم الآن هست مخصوصاً درباره قيامت كبرا.

سؤالي كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» گذشت اين است كه حالا اينها چطور فهميدند اين طور سؤال بكنند يا اين سؤال را وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به زبان اينها تعليم كرد اينها سؤالشان اين است كه ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا﴾[12] يك وقت نظير همين آيه محلّ بحث سورهٴ «اسراء» سؤال مي‌كنند ﴿مَتَي هُوَ﴾ يك سؤال ساده است كه قيامت چه موقع قيام مي‌كند اما آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» گذشت اين بود آيه 187 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين است ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا﴾ از تو سؤال مي‌كنند كه قيامت چه موقع لنگر مي‌اندازد اين جبال را رواسي كُرهٴ زمين قرار دادند ﴿وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِي﴾[13] ، ﴿وَجَعَلْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ﴾[14] اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) دارد كه «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أرْضِهِ»[15] همين است مَيَدان يعني اضطراب فرمود مَيَدان و اضطراب زمين را با اين سنگها و كوههاي بزرگ حفظ كرده است اين را ميخكوب كرده اينها به منزلهٴ همان طوري كه نجّارها اين چوبهاي تير سقف را به هم ميخ مي‌كنند كه تكان نخورد فرمود خدا اينها را به منزلهٴ اوتاد و ميخهاي زمين قرار داد كه زمين نلرزد «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أرْضِهِ» «واضطراب أرضه» رواسي يعني؟، مِرساد آن لنگر را مي‌گويند سؤال كردند كه كشتي قيامت چه موقع لنگر مي‌اندازد؟ ظاهرش اين است كه اين كشتي الآن موجود است يك، لنگري هم دارد دو، لنگرگاهي هم هست سه، ولي هنوز وقت آن نشد كه به لنگرگاه برسد و لنگر بيندازد ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا﴾ چه موقع لنگر انداخته مي‌شود؟ خب، اين تعبير با

پرسش: ...

پاسخ: آن معراج است حضرت در معراج همه صحنه‌ها را مشاهده كردند جهنم را ديدند، وارد بهشت شدند در همان نشئه بعد جريان معراج ورود و خروجي داشتند اما وقتي قيامت كبرا لنگر مي‌اندازد وقتي است كه كلّ دنيا بساطش برچيده شد يعني زمين و آسمان اگر ﴿وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾[16] شد، اگر ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ﴾[17] شد، اگر ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ﴾[18] شد، اگر ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[19] شد، اگر ﴿إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ﴾[20] شد همهٴ اين وضاع سپهري عوض شد قيامت، قيام مي‌كند آن وقت ديگر زميني نيست بساط دنيايي نيست تا كسي دوباره برگردد مگر اينكه ذات اقدس الهي دوباره عالمي را ايجاد بكند.

خب، اينها با فهمي شبيه فهم دواوين عرب نيست اين است كه انسان همان بيان نوراني كه از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است كه قرآن عباراتي دارد، اشاراتي دارد، لطايفي دارد، حقايقي حدّاكثر ما عباراتش را بخوانيم و بهره ببريم از اشاراتش استفاده بكنيم مقداري هم از لطايفش طَرْفي ببنديم اما از آن به بعدواقعاً مقدور ما نيست وقتي مقدور ما نشد بايد بگوييم حقّ دسترسي نداريم بگوييم اين حتماً مجاز است، حتماً كنايه است، حتماً مجاز در اسناد است يا حتماً مجاز در كلمه است اين طور چيزها نيست وگرنه حضرت مي‌فرمود خب از قرآن كمك بگيريد اين قُتاده از علماي معروف عرب هست وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) فرمود تو چطور به قرآن فتوا مي‌دهي؟ فرمود من شنيدم در كوفه و امثال كوفه شما فتوا مي‌دهيد عرض كرد بله، فرمود به چه چيزي فتوا مي‌دهي؟ عرض كرد با قرآن، فرمود: «كيف تُفتي بالقرآن وما ورّثك الله من القرآن حرفا» تو يك حرف از قرآن ارث نبردي يعني براي فهم قرآن دو چيز لازم است يك علم‌الدراسه لازم است تا آدم عربي مبين را بفهمد بشود حكيم يا فقيه يا اصولي و مانند آن، يك علم‌الوراثه لازم است تا از آن عليّ حكيم بهره‌اي ببرد فرمود: «كيف تُفتي بالقرآن وما ورّثك الله من القرآن حرفا إنّما يعرف القرآن من خوطب به»[21] كه معروف است.

علم‌الوراثه براي اهل‌بيت است حدّاكثر تلاش و كوشش ما در اين علم‌الدراسه است آن وقت ما خيلي از چيزها را مي‌فهميم كه نمي‌فهميم وقتي فهميديم كه نمي‌فهميم تابع اينها مي‌شويم ديگر اما اگر كسي خيال بكند فهميد كه فهميد آن وقت مي‌شود قتاده درمي‌آيد اين است كه آن چيزهايي كه به عقل ما نمي‌رسد ما نمي‌توانيم فوراً بگوييم اين مجاز است، اين مثلاً مجاز در كلمه است، نه خير جريان تجسّم اعمال هم همين طور است فرمود: ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ٭ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾[22] هر كسي هر كاري كرد واقعاً مي‌بيند يعني متنِ آن گناه را مي‌بيند يا حقيقت آن گناه به صورتي درمي‌آيد كه انسان مي‌فهمد اين همان است؟

پرسش: ...

پاسخ: اين هم عرض كرديم كه چگونه فهميدند خود حضرت تعليم كرد اين در خلال تقرير اشاره شد هم آنجا مبسوطاً بحث شد در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» هم الآن اينجا به عنوان گذرا اشاره شد كه چطور اينها بلد بودند وجود مبارك حضرت تعليمشان داد اين طور سؤال بكنند و سؤال‌كننده‌ها چه كساني بودند مبسوطاً در سورهٴ «اعراف» گذشت اينجا هم الآن به عنوان گذرا اشاره شد كه چطور شد فهميدند آيا با تعليم خود حضرت بود اين طور سؤال كردند يا شواهد فراواني بود؟ اين يك.

در سورهٴ مباركهٴ «معارج» دارد كه در روزي جريان بررسي مي‌شود كه آن روز «خَمسين ألف سنة» است پنجاه هزار سال است. اين جلسهٴ تفسير در منزل زيدبن‌أرقم بود سورهٴ مباركهٴ «معارج» آيه چهار اين است كه ﴿تُعْرِجُ المَلائِكةُ وَالرّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خمسين أَلْفَ سَنَةٍ﴾ مجلسي كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نشسته بود مجلس علم بود يا حضرت شروع به سؤال طرح مسائل علمي مي‌كرد يا آنها سؤالات علمي داشتند گاهي هم اگر حضرت دعوتهاي عمومي داشت سه‌تا دستور رسمي در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آمده است كه ادب مجلس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را حفظ بكنيد اگر يك وقت حالا به مناسبتي از شما دعوت كرد كه نهار برويد آنجا پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مثل آدم معمولي نيست كه برويد آنجا قَعده كنيد به اصطلاح حرف بزنيد خستگي‌تان رفع بشود اولاً زودتر از موقع نرويد تا غذا آماده نشد نرويد يك، وقتي هم آ‌نجا نشستيد مؤدّب باشيد سؤالات علمي بكنيد يا سؤالِ خوب بكنيد يا گوش بدهيد بگذاريد او حرف بزند هر سؤالي، هر اشكالي ورّاجي از دهنتان درآمد وقت او را تلف مي‌كنيد مسئوليد عندالله اين دو، نهارتان را هم خورديد مجلس تمام شد زود بلند شويد برويد سه، فرمود: ﴿غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ﴾[23] «انا» يعني پختن يعني هنوز غذا حاضر نشد نرويد آنجا يك، آنجا هم كه رفتيد ﴿وَلاَ مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ﴾ مسائل خودتان را آنجا مطرح نكنيد اينكه آدم عادي نيست اين دو، وقتي هم غذا خورديد ﴿فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا﴾[24] زود بلند شويد برويد اين سه. شما خيال كرديد او آدم معمولي است و بيكار است و رفع خستگي مي‌كند خيلي از سؤالات هم همين است خيلي از جاها آدم نمي‌رود براي اينكه مي‌بيند اتلاف عمر است وگرنه آدم خيلي از جاها مي‌خواهد برود غرض اين است كه آدم هر سؤالي را از هر كسي نمي‌كند، وقت هر كسي را هم تلف نمي‌كند، با هر فكر و كاغذي هر مطلبي را سؤال نمي‌كند فرمود آخر يك سؤالِ عميقِ علمي بكنيد كه جا داشته باشد او مطرح كند.

اين سه‌تا دستور را ذات اقدس الهي براي مجلس وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» بيان كرده لذا در مجلس زيدبن‌ارقم يا در مجلسي كه زيد‌بن‌ارقم نشسته بود اين آيه مطرح شد كه ﴿خمسين أَلْفَ سَنَةٍ﴾[25] پنجاه هزار سال زيد عرض كرد «ما أطول هذا اليوم» چه روز طولاني يك روز پنجاه هزار سال؟ حالا معلوم نيست كه از اين سالهاي دنيا باشد كه 365 روز است يا نه، سال آخرت باشد كه هر روزش هزار سال است بعد وقتي فرمود: ﴿خمسين أَلْفَ سَنَةٍ﴾ اين طور است سؤال كرد «ما أطول هذا اليوم» فرمود: «والذي نفس محمده بيده»[26] قسم به ذات كسي كه جانم در دست اوست اين روز پنجاه هزار سال براي مؤمن به قدر صلات مكتوبه است يك نماز چهار ركعتي، يك نماز ظهر مثلاً انسان خيلي با طمأنينه بخواند يك ربع، ده دقيقه فرمود اين پنجاه هزار سال براي يك مؤمن ده دقيقه است خب اينها را آدم با دواوين عرب مي‌فهمد؟ با سبعهٴ معلّقه مي‌فهمد؟ با چه چيزي مي‌فهمد؟ هم پنجاه هزار سال است هم ده دقيقه، اگر اين طور است خب براي يك عده صد سال است، براي يك عده هم اين تمثيل است ديگر تعيين كه نيست براي بعضيها ده دقيقه است، بعضي بيست دقيقه است، براي بعضي بيست سال.

بنابراين اينها را نمي‌شود گفت كه همين است كه ما فهميديم ما خيلي از چيزها را به لطف الهي مي‌فهميم آن مقداري كه مربوط به احكام و حِكم و عقايد ماست و دستورات ماست و اخلاقيات ماست مي‌فهميم و بايد هم بفهميم اما بسياري از چيزها را نمي‌فهميم نبايد بگوييم قرآن همين است و بَس فوراً حمل بر مجاز بكنيم فوراً بگوييم كه اين مجازِ در لغت است يا مجاز در اسناد اعمال را انسان واقعاً مي‌بيند و همين قرآن كريم فرمود اگر شما علم يقين داشته باشيد جهنم را الآ‌ن اينجا نشستيد مي‌بينيد خب جهنم اگر الآ‌ن معدوم باشد كه انسان نمي‌تواند ببيند كه. اينكه فرمود: ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾[27] همين است ديگر در سورهٴ مباركهٴ «تكاثر».

پرسش: ...

پاسخ: خب البته.

پرسش: ...

پاسخ: بله درست است و درك هم مي‌كند آتش دنيا درك نمي‌كند آتش قيامت درك مي‌كند ﴿إِذَا رَأَتْهُم﴾ نه «إذا رأوها» ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً﴾[28] جهنم وقتي از دور ببيند اين كفّار و منافقين را دارند مي‌برند از همان دور نعره مي‌زند رؤيت را به نار نسبت داد نه رؤيت را به اهل نار فرمود: ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً﴾ ﴿تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ﴾[29] از بس آتش جهنم درباره اين كفار عصباني مي‌شود مثل اينكه بخواهد تكّه‌تكّه بشود حالا اين يا واقعيّت است يا شبيه به واقعيّت اين خوي در نَمِر يعني در پلنگ هست تنمّر آن نهايت درندگي و غضب و عصبانيّت است اينكه آن اديب گفت «پلنگان رها كرده خوي پلنگي» براي اينكه در بين اين حيوانات مي‌گويند او از همه عصباني‌تر است اين حالت را مي‌گويند تنَمُّر يعني نَمِر بودن و پلنگ‌خو بودن درباره آتش جهنم آمده است وقتي جهنم، جهنميها را از دور مي‌بيند ﴿تَكَادُ تَمَيَّزُ﴾ مثل اينكه بخواهد تكّه‌تكّه بشود از غضب ﴿تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ﴾.

خب، رؤيت را به او نسبت بدهد ما مي‌گوييم اين مجاز است براي ما مسلّم شد كه اينها درك نمي‌كنند و لذا مجاز است. وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) قَسيم الجنّة والنّار است به آتش فرمان مي‌دهد فرمود: «هذا وليّي دعيه» اين را رها كن، «هذا عدوّي خذيه»[30] اين را اطاعت كن بگوييم همه اينها مجاز است او امير جهنم است، امير بهشت است تنها امير مؤمنان است بگوييم همه اينها مجاز است خب براي ما روشن نشد كه آن آتش مثل اين آتش است تا ما بگوييم اسناد امتثال به آنها مجاز است در اينجا هم فرمود شما اگر اهل و علم يقين باشيد الآن جهنم را مي‌بينيد در سورهٴ مباركهٴ «تكاثر» آيه پنج و شش اين است ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ٭ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ ٭ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾ اگر اهل علم‌اليقين باشيد جهنم را مي‌بينيد نه بعد از مرگ، بعد از مرگ كافر هم كه مي‌بيند مي‌گويد ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[31] الآن كه اينجا نشستي جهنم را مي‌بيني پس جهنم موجود است ديگر منتها علم‌اليقين مي‌خواهد كه با عمل صالح همراه باشد يك سلسله ناري هم هست كه از جهنم به اصطلاح ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾[32] است كه ﴿تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾[33] او از دل بيرون مي‌آيد اين ديگر نار جهنم نيست، اين يك مسئله.

مسئله ديگر مربوط به همان جريان معاد جسماني بود كه پنج، شش‌تا شبهه بود غالب اين شبهه‌ها قابل حل است جريان تشخيص و علم و اينها هم در سورهٴ مباركهٴ «لقمان» حل شد براي اينكه آنجا فرمود هر چه باشد خدا مي‌آورد چه دربارهٴ اشياء، چه دربارهٴ اشخاص او فرق نمي‌كند هر ذرّه‌اي مشهود علم خداست ﴿لاَ يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ﴾[34] چه در آسمان باشد چه در زمين آنكه در سورهٴ مباركهٴ «لقمان» آمده است ﴿إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ﴾[35] هيچ كدام از آن موانع چهارگانه حاجب علم خداي سبحان نيست چه دربارهٴ اشيا، چه دربارهٴ اعضاي بدن و اشخاص چون ﴿لاَ يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ﴾.

مشكل در مسئله معاد جسماني پراكندگي نيست تبديل و تحوّل است يك ذرّه بدن اين بدن چندين‌ نفر شد و بياني كه بعضي از متكلّمين دارند كه اجزاي اصلي هست و اجزاي فضليه اين بايد ثابت بشود، تحليل بشود با روايات معتبر با ادلّهٴ قرآني كه واقعاً اين‌چنين است يا نه، كلاً اين بدن تبديل مي‌شود. راههاي فراواني ممكن است در پيش روي ما باشد براي حلّ اين پاسخ ولي اين راهي كه تنظير آخرت به دنياست و در جريان دنيا ما اين راه را قبول داريم و مي‌پذيريم و مطابق با محكمهٴ عدل و عقل مي‌دانيم اين هم مي‌تواند جريان قيامت را حل كند و آن اين بود كه اگر چون تمام ذرّات ما در هر چند سال كلاً عوض مي‌شود حالا اگر كسي سرقت كرده در محكمهٴ عدل الهي محكوم به قطع يد شده و فرار كرده و از دست محكمه فرار كرده تصادف كرده دستش جدا شده دست ديگران را پيوند زدند گرفته، كليه‌هايش عوض شده، قلبش عوض شده، بسياري از اعضا و جوارحش عوض شده كساني كه مرگ مغزي داشتند اعضاي آنها را به اين پيوند زدند بعد از بيست سال كلّ دستگاهش عوض شده و بعد از بيست سال اين را حكومت اسلامي دستگير كرده مي‌خواهد حالا آن احكام را جاري كند هيچ كسي مي‌تواند بگويد آقا اين شخص غير از آن شخص است شما مي‌خواهيد دستِ اين را قطع كنيد اين دست غير از آن دست است يا مي‌گويند نه، اين دستِ اوست.

معيار عينيّت و هويّت آن است كه هر چه را كه نفس بپذيرد و جذب بكند بپروراند بدن اوست همين دنيا همين طور است ديگر اگر در دنيا براي ما همين مسئله حل است خب در آخرت هم همين است ديگر «فهل يكن للآخرة كذلك» راههاي ديگري هم ممكن است باشد اما اين راه مي‌تواند براي اقناع ما كافي باشد.

يك بيان نوراني از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) است در جريان همين معاد در جلد دوم احتجاج مرحوم طبرسي صفحهٴ 256 در ذيل احتجاجات وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) اين است كه حفص‌بن‌غياث مي‌گويد «شَهِدتُ المسجد الحرام» من وارد مسجدالحرام شدم ديدم ابن‌أبي‌العوجا از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) مسائلي مي‌پرسد «وابن‌أبي‌العوجاء يسئل أباعبدالله(عليه السلام) عن قوله تعالي: ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ﴾[36] » محور سؤال همين بود ابن‌أبي‌العوجا از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) اين آيه سورهٴ مباركهٴ «نساء» را مي‌پرسد مي‌گويد كه آيه مي‌گويد هر وقت پوستهاي اينها به وسيله عذاب سوخته شد و خاكستر شد ما پوست ديگر مي‌رويانيم تا عذاب بچشند سؤالِ ابن‌ابي‌العوجا اين است كه «ما ذنب الغير» اين پوستِ ديگر كه گناهي نكرده اين چرا بسوزد «ما ذنب الغير» ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ﴾[37] «ما ذنب الغير؟ قال(عليه السلام) ويحك هي، هي و هي غيرها» درست است كه قرآن فرمود: ﴿غَيْرَهَا﴾ اما يك «عينها»يي هم هست كه اهل‌بيت مي‌دانند چون علم قرآن نزد اينهاست فقط يك گوشه را قرآن فرمود يك گوشه ديگر را ما از جاي ديگر مي‌فهميم فرمود اين جلود غير از آن جلود است يك، اين جلود عين آن جلود است دو، خب معيار عينيّت چه چيزي است؟ معيار عينيّت اين است كه دست زيد است زيد قبول كرده زيد مي‌پروراند همان طوري كه در دنيا اين دستها پوستِ دست، گوشتِ دست، استخوان دست چندين بار عوض شد ولي اين تك‌تك اينها كه مي‌آيند مي‌روند غير هم‌اند ولي چون هويّت اينها به نفس است و نفسِ زيد واحد است پس اينها عين هم‌اند اين بدن همان بدن سابق است لذا بدون ترديد كسي كه خالي روي دستش است بگويد اين خال مادرزاد است اين الآن هشتاد سال است كه با من هست و درست هم مي‌گويد براي اينكه اين را همين نفس مي‌پروراند ديگر «هي هي، هي غيرها» بعد ابن‌ابي‌العوجا عرض كرد كه يك مثال دنيايي بزنيد كه ما بفهميم «قال فمَثّل لي ذلك شيئاً من أمر الدنيا» كه در عين حال كه غير است عينيّت محفوظ باشد «قال نعم» وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) فرمود عيب ندارد من يك مثال مي‌زنم «أرأيت لو أنّ رجلاً أخذ لِبنةً فكَسرها ثمّ ردّها في مِلبنها فهي هي و هي غيرها»[38] فرمود اين خِشت‌مالها را ديدي اينها يك مقدار گِل را در يك قالب مي‌ريزند اين مي‌شود خِشت اگر اين خشت را به هم بزنند به صورت گِل دربياورند دوباره در آن قالب بريزند اين همان خِشت است ديگر چون قالبش يكي است معيارِ در عينيّت آن قالب است، آن مِلبَن است چون مِلبن و قالب يكي است پس اين خشتها يكي است مِلبَن و قالب بدن، نفس است اين نفس چون يكي است بنابراين اين مي‌شود يكي.

هم آن بيان كلّي را فرمود «هي هي و هي غيرها»[39] هم تمثيلي كرده است اين ديگر واقعاً با دواوين عرب حل نمي‌شود خيلي از چيزها را آدم ببيند به آساني نمي‌فهمم مي‌گويد مسئله معاد هم همين طور است. در روايات اين جريان معاد چون دست‌نخورده است ما خيال مي‌كنيم كه مثلاً براي همه ما حلّ شد اگر آدم در بحثهاي سال قبل هم عرض كرديم خدمتتان ما يك آيه داريم در سورهٴ مباركهٴ «جمعه» درباره نماز جمعه با چندتا روايت در ذيل اينها خب اگر ﴿إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاَةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَي ذِكْرِ اللَّهِ﴾[40] چون به ميدان آمديد و بحث حوزوي رويش گرفته شده همين يك آيه و چند آيه مي‌بينيد چندين قول رودررو دارند يكي مي‌گويد فتواي رسمي عده‌اي از بزرگان است كه نماز جمعه در عصر غيبت حرام است چون شرطش عصمت امام است اين يك قول، قول ديگر مي‌گويد خير نماز جمعه در عصر غيبت حرام نيست واجب است آنها كه مي‌گويند واجب است بعضي مي‌گويند واجب تعييني است با وجوب جمع بين دو ركعت و چهار ركعت، بعضي مي‌گويند وجوب تعييني است بدون جمع، بعضي مي‌گويند وجوب تخييري است با وجوب احتياط، بعضي مي‌گويند وجوب تخييري است با استحباب احتياط، بعضي مي‌گوييند تخييري محض است اصلاً نماز چهار ركعتي احتياطي هم ندارد «كما هو الحق» خب اين اقوال را از همين يك آيه درآوردند ديگر با همين چندتا آيه مسئله معاد آن قدر پيچيده است، آن قدر عميق است، آن قدر چالش فكري دارد، اشكالات نفس‌گير دارد كه اگر روزي در حوزه‌ها مطرح بشود آن وقت مي‌شود چندين قول از آن درمي‌آيد فاصلهٴ بئر و بالوعه شما مي‌بينيد چندين قول در آن هست دهها سال آمدند گفتند آن خاك نجس است بعد گفتند اين نجس پاك است همين جريان نَزح بئز مگر نبود قُدما غالباً مي‌گفتند اين بئر با اينكه ماده دارد مع‌ذلك منفرس و نجس است از علامه به بعد گفتند نه خير چون ماده دارد پاك است. ساليان متمادي فتوا مي‌دادند كه اين پاك، نجس است علامه مي‌گفت چرا آخر اين پاك، نجس است اين نجس نيست اين پاك، پاك است خب وقتي فقيه باشد مجتهدانه روش‌مندانه بررسي بكند مي‌شود مأذون اين تازه دربارهٴ نَزح بِئر اين كجا مسئلهٴ معاد كجا؟ مسئلهٴ معاد جسماني كجا؟ آن شبهات نفس‌گير خفه‌كننده كجا؟ مبادا كسي خيال بكند يك امر بيّني است و روشني است و ضروري است خير، آن قدر پيچيده است و اگر روايات ملاحظه بشود.

روايتي الآن در اينجا به همراهم نيست كه بخوانم مرحوم طبرسي ظاهراً در احتجاجاتشان نقل مي‌كند كه وضع معاد چه مي‌شود؟ حضرت فرمود بدن مي‌رود «إلي حيث روح» بدن به خدمت روح مي‌رود، خب بدن به خدمت روح مي‌رود يعني چه؟ يعني باد مي‌زند مي‌برد آنجا چطور بدن به خدمت روح مي‌رود؟ روح مگر جا دارد؟ چيزي كه متزمّن است و متمكّن يعني زمان‌مند است و مكان‌دار اين برود نزد جايي كه نه زمان دارد، نه مكان اين يعني چه؟ مرحوم آقاعلي حكيم رساله‌اي در اين درباره نوشته.

غرض اين است كه اگر روزي مسئلهٴ معاد نظير مسئلهٴ فقه و اصول مطرح بشود در حوزه آن‌گاه معلوم مي‌شود كه چند قول در آن هست آن‌گاه معلوم مي‌شود اشكالات از كجا شروع مي‌شود جوابها از كجاست اين است كه الآن براي ما قبول آنچه كه در كتاب و سنّت چهارده معصوم آمده است حق است اين يك، آنچه مخالف فرمايش اينهاست «مضروب علي الجدار» است دو، خيلي از چيزها كه بحث شده است ما به حسب ظاهر مي‌فهميم اين سه، خيلي از چيزها را هم نمي‌فهميم علمش را واگذار مي‌كنيم به آنها چهار تا اينكه وضع روشن بشود اين طور نيست كه مسئله شفّاف و بديهي و مثلاً حل شده باشد لذا وجود مبارك امام صادق فرمود: «هي هي و هي غيرها»[41] .

اين اشكالي كه مي‌بينيد در سورهٴ مباركهٴ «نساء» هست كه ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾[42] در ذهن خيلي از آقايان هست شما مي‌بينيد غالب اين طلبه‌ها اين اشكال را دارند اما وقتي متوجه بشوند كه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) فرمود: «هي هي و هي غيرها» يك مقدار روي اين بحث مي‌كنند بعد آرام مي‌شوند اين اشكال بالأخره گَزنده هست در ذهن آدم كه «ما ذنب ذلك الغير» بعد وقتي بيانِ حضرت روشن بشود «هي هي و هي غيرها» اين هم كه وجود مبارك امام صادق از يك سو، وجود مبارك امام رضا(عليه السلام) از سوي ديگر فرمود: «علينا إلقاء الاصول وعليكم التفريع»[43] كه اين دوتا روايت را مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله عليه) در كتاب قضا ذكر كرده است اين «علينا إلقاء الاصول وعليكم التفريع» اختصاصي به مسائل فقهي ندارد در مسائل اصولي هم همين طور است، در مسائل جهان‌بيني هم همين طور است فرمود ما كليّات را مي‌گوييم شما بايد استنباط كنيد اگر در رشته‌هايتان متخصّص و مجتهد بوديد اين مسئله هم براي شما حل است.

پرسش: ...

پاسخ: اين آخر آكل و مأكول اولاً آكل و مأكول كه حكيم سبزواري(رضوان الله عليه) فرمود: «وشبهة الآكل والمأكول ٭٭٭يدفعها من كان من فحول»[44] هيچ كافري، مؤمن نمي‌خورد آنها خيال مي‌كردند كه مثلاً انسان، حيوان مي‌خورد حيوان، گياه مي‌خورد اين‌چنين نيست حيوان تا حيوان است كه خوراكي نيست وقتي ذبح كردند مي‌شود جماد ديگر حيوان نيست كافر هم دستش كه كافر نيست آنچه كه معصيت مي‌كند معتقد است آن جان اوست كه ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾[45] دستِ كافر، كافر نيست دست كافر بيچاره الآن در اسارت اوست در بحثهاي قبلي هم گذشت كه در قيامت اين دستها شهادت مي‌دهند نه اقرار كنند معلوم مي‌شود دست گناهي نكرده اينكه فرمود ﴿تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾[46] يا ﴿جُلُودُهُمْ﴾ يا ﴿أَفْوَاهِهِمْ﴾ ﴿أَيْدِيِهمْ﴾، ﴿أَرْجُلُهُم﴾ اينها شهادت مي‌دهند كه صاحب ما، ما را بُرد فلان‌جا مجلس حرام نفس گناه مي‌كند لذا اقرار مي‌كند ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾[47] اگر دست گناه بكند، دست كافر باشد كه اگر دست حرف زد كه مي‌گويند اقرار كرد دست شهادت مي‌دهد مي‌گويد مرا اين صاحبم مجبور كرده كه به زير گوش كسي بزنم اين شهادت مي‌دهد عليه صاحب خودش دست كه كافر نيست شخص كافر است با اين دست معصيت كرده براي اينكه او را عذاب بكنند هم عذاب روحاني كه ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾[48] هم عذاب جسماني برابر آيه سورهٴ «نساء» كه ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾[49] هم جسمي در قيامت دارد، هم جاني در قيامت دارد كافر جزء بدن مؤمن نيست آنكه كافر است نفسِ پليد اوست دست كه كافر نيست اين دست بيچاره هميشه تسبيح‌گوي حق است و در قيامت هم وارد محكمهٴ الهي مي‌شود مي‌گويد اين من گواهي مي‌دهم كه اين، اين معصيت را كرده، اين امضا را كرده اگر دست گناه مي‌كرد بايد مي‌گفتند كه دست اعتراف دارد اما فرمودند دست شهادت مي‌دهد.

پرسش: ...

پاسخ: بله، اينها سرافكنده مي‌شوند، خجالت مي‌كشند نشانهٴ خجالت اينها اين است كه سرافكنده‌اند براي اينكه اينها را عذاب جسماني بكنند دستشان را مي‌سوزانند تا آنها احساس بكنند، عذاب روحاني بكنند ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ مي‌شود ولي دست گناه نكرده، دست شهادت مي‌دهد خب اگر گناه براي دست بود قرآن بايد بفرمايد دستشان اقرار كرده در حالي اقرار را به خود اين نفس نسبت مي‌دهد ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾[50] شهادت را به اعضا و جوارح اسناد مي‌دهد.

اما اين مسئله كه در قيامت با حَمد جريان شروع مي‌شود و با حمد هم پايان مي‌پذيرد اين است اما با حمد شروع مي‌شود فرمود: ﴿يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ﴾ در بعضي از روايات از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده است كه اسامي خوب انتخاب بكنيد براي اينكه شما را به اسم خودتان، به اسم پدرانتان صدا مي‌زنند حالا چگونه با آن آيه جمع مي‌شود كه ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾[51] همزمان با دعوتِ افراد به نام رهبرشان مي‌گويند علويان بيايند، ديگران بيايند اين طور است همزمان با اسامي صدا مي‌زنند يا موقفها فرق مي‌كنند؟ برابر آن آيه فرمود: ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ برابر اين روايت افراد را با اسامي خودشان، با اسامي آبايشان جمع مي‌شوند ممكن است فرمود اسامي خوب انتخاب بكنيد كه در قيامت شما را به اسامي شما صدا مي‌زنند.

پس آغاز قيامت با حمد شروع مي‌شود كه ﴿يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ﴾ پايان كار قيامت هم برابر اين آيه كه ﴿وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَقِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[52] با حمدِ الهي شروع مي‌شود چه اينكه بهشتيها هم وقتي وارد صحنهٴ بهشت مي‌شوند با حمد شروع مي‌كنند مي‌گويند ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ﴾[53] در پايان بهره‌برداري‌شان گرچه پاياني ندارد پايان هر بهره‌برداري ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[54] .

«و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] زخرف/سوره43، آیه3 ـ 4.
[2] نحل/سوره16، آیه44.
[3] نوح/سوره71، آیه17.
[4] اسراء/سوره17، آیه44.
[5] فصلت/سوره41، آیه11.
[6] قصص/سوره28، آیه41.
[7] نساء/سوره4، آیه10.
[8] . وسائل‌الشيعه، ج27، ص34.
[9] . بحارالأنوار، ج37، ص122.
[10] آل عمران/سوره3، آیه103.
[11] نساء/سوره4، آیه10.
[12] اعراف/سوره7، آیه187.
[13] فصلت/سوره41، آیه10.
[14] مرسلات/سوره77، آیه27.
[15] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 1.
[16] زمر/سوره39، آیه67.
[17] انبیاء/سوره21، آیه104.
[18] زمر/سوره39، آیه67.
[19] تکویر/سوره81، آیه1.
[20] تکویر/سوره81، آیه2.
[21] . الكافي، ج8، ص311.
[22] زلزال/سوره99، آیه7 ـ 8.
[23] احزاب/سوره33، آیه53.
[24] احزاب/سوره33، آیه53.
[25] معارج/سوره70، آیه4.
[26] . بحارالأنوار، ج7، ص123.
[27] تکاثر/سوره102، آیه5 ـ 6.
[28] فرقان/سوره25، آیه12.
[29] ملک/سوره67، آیه8.
[30] . بحارالأنوار، ج39، ص197.
[31] سجده/سوره32، آیه12.
[32] همزه/سوره104، آیه6.
[33] همزه/سوره104، آیه7.
[34] سبأ/سوره34، آیه3.
[35] لقمان/سوره31، آیه16.
[36] نساء/سوره4، آیه56.
[37] نساء/سوره4، آیه56.
[38] . احتجاج طبرسي، ج2، ص354.
[39] . احتجاج طبرسي، ج2، ص354.
[40] جمعه/سوره62، آیه9.
[41] . احتجاج طبرسي، ج2، ص354.
[42] نساء/سوره4، آیه56.
[43] . وسائل‌الشيعه، ج27، ص62.
[44] . شرح منظومه، ج5، ص343.
[45] بقره/سوره2، آیه10.
[46] نور/سوره24، آیه24.
[47] ملک/سوره67، آیه11.
[48] همزه/سوره104، آیه6 ـ 7.
[49] نساء/سوره4، آیه56.
[50] ملک/سوره67، آیه11.
[51] نساء/سوره4، آیه71.
[52] زمر/سوره39، آیه75.
[53] زمر/سوره39، آیه74.
[54] یونس/سوره10، آیه10.