86/12/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 46 الی 48
﴿وَجَعَلْنَا عَلَي قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَي أَدْبَارِهِمْ نُفُوراً﴾﴿46﴾﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَي إِذْ يَقُولُ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَسْحُوراً﴾﴿47﴾﴿انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً﴾﴿48﴾
قسمت مهمّ مطالب اين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» همان طوري كه ملاحظه فرموديد درباره اصول دين است زيرا در مكه نازل شد و عناصر محوري مطالب سُوَر مكّي همان اصول دين بود.
در بحثهاي قبلي ملاحظه فرموديد كه ذات اقدس الهي انسان را با سرمايههاي الهي آفريد كه فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[1] انسان با سرمايه معرفتي خلق شد بسياري از امور مربوط به صِدق و كذب، حق و باطل، خير و شرّ، حُسن و قبح را ميداند گرچه نسبت به مسائل علمي حوزه و دانشگاه كه علوم عادي است آگاه نيست كه فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾[2] پس آن سرمايهها را خدا الهام كرد اين درآمدها را با كسب بايد حاصل كرد اين درآمدها در زادروز كسي با او نبود فرمود شما وقتي به دنيا آمديد هيچ كدام از اين مسائل روز را نميدانستيد كه نكره هم در سياق نفي است اگر آن سرمايهها را شكوفا كرديد هم از آنها بهره ميبريد، هم از علومي كه باخبر نبوديد بهرهمند ميشويد اگر آن سرمايهها را دفن كرديد ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[3] نه از علوم الهامي طَرْفي ميبنديد نه از آنچه كه بايد از راه گوش فرابگيريد استفاده ميكنيد اين هم يك مطلب.
بعد فرمود مشركان و كفّار چون آن سرمايه را دفن كردهاند ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ نه از آن علوم الهامِ الهي استفاده ميكنند، نه از آنچه كه بايد از راه گوش و چشم به دست بياورند بهره ميبرند. مشركان مكّه، منافقان، كفّار از اين قبيل بودند در سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه بحثش گذشت فرمود آنها كه سرمايههاي الهي را حفظ كردند و حاضرند كه سخنان حق را بشنوند و بعد از فهم بپذيرند بعد از پذيرش متخلّق بشوند بعد از تخلّق عمل كنند و بعد از عمل به ديگران منتقل كنند اينگونه از مخاطبان اگر به مجلس درس تو آمدند پاي منبر تويِ پيامبر آمدند در نماز جمعه و جماعت تو شركت كردند سلام را به آنها ابلاغ بكن ﴿وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾[4] قبلاً سخنرانان و اهل منبر رسمشان اين بود كه بعد از خطبه يا همراه خطبه به مستمعمان پاي منبرشان سلام ميكردند الآن فقط در خطبههاي نماز جمعه اين رسم هست اين رسم الهي در سورهٴ مباركهٴ «انعام» دستور رسمي بود كه وقتي مخاطبان آمدند براي شنيدن مطالب الهي به آنها سلام بكن ﴿وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾.
اوساط از مخاطب سلام را از وجود مبارك پيامبر تلقّي ميكنند اوحدي از آنها سلام را از ذات اقدس الهي تلقّي ميكنند ولي در قبال كساني كه سرمايه را حفظ كردند و درصدد بهرهبرداري از آن سرمايهها هستند عدهاياند كه اين سرمايههاي اوّليه را دفن كردهاند از آنها بهره نميبرند و درصدد استفاده از راه گوش و چشم و اينها هم نيستند اينها هم جريانشان در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت كه فرمود: ﴿إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾[5] يعني يك عدّه هستند ميآيند كه حرف خودشان را بزنند به نام گفتگو و گفتمان و مناظره و مصاحبه ميآيند اما فقط براي اينكه حرف خودشان را بزنند حرف تو را گوش نميدهند ﴿إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ بدان كه اينها با چشم كور ميآيند با گوش كَر ميآيند و مانند آن و تو نگران نباش بدان كه حرف تو در آنها اثر نميكند براي اينكه تو با يك عده مخاطب و مستمع كَر و كور سخن ميگويي بخواهي از درون اينها نفوذ پيدا كني دل اينها بسته است از بيرون در چشم اينها از راه چشم اثر كني چشمشان كور است از راه گوش نفوذ كني گوششان كَر است كتاب تو را آنها مطالعه كنند و چيز بفهمند چشمشان كور است، سخنان تو را با گوش بشنوند و درك كنند گوششان كَر است از درون بخواهي نفوذ پيدا كني قلبشان بسته است اين را چه در سورهٴ مباركهٴ «يونس» چه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بيان كردند و عصارهٴ آن مضمون را در همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» ذكر كردند بعد فرمود ما ميدانيم اينها با چه وضعي ميآيند براي گوشدادن ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ﴾.
حالا اين جمعبندي را اگر خوب عنايت بفرماييد معلوم ميشود راهي كه سيدناالاستاد علامه(رضوان الله عليه) در تفسير اين جمله طي كردند به مراتب غنيتر و قويتر از راهي است كه مرحوم شيخ طوسي در تبيان فرمود بعد مرحوم امينالاسلام در مجمع فرمود و فخررازي هم ذكر كرد آنها ذكر كردند كه اين آيه درصدد بيان انگيزه است سيدناالاستاد ميفرمايد اين به قرينه آيه قبل مربوط به ابزار است «والذي ينبغي أن يقال» هم اين است كه جمع هر دو محذوري ندارد «كما سنشير إليه» انشاءالله.
اما حالا آن آياتي كه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» بود فقط اشاره بكنيم براي اينكه بحث تفصيلياش چون قبلاً گذشت بازگو نكنيم آيه 25 سورهٴ مباركهٴ «انعام» بود كه فرمود: ﴿حَتَّي إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾ اينها ميآيند كه حرف خودشان را بزنند نه حرف تو را بشنوند. در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيه 198 به اين صورت آمده است ﴿وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَي الْهُدَي لاَيَسْمَعُوا﴾ گوش نميدهند بالأخره كَرند براي اينكه ﴿وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ﴾ اينها نگاه ميكنند ولي نميبينند كسي كه چشمش نور ندارد اهل نگاه است نه اهل ديدن، اهل نظر است نه اهل بصر آنكه سودآور است ديدن است نه نگاهكردن. مرحوم علامه(رضوان الله عليه) در شرح تجريد ميگويد نظر غير از رؤيت است براي اينكه كسي كه ميرود براي استهلال ماه پشتبام ميگويد «نظرتُ الي القمر فلم أره» نگاه كردم ولي نديدم نگاهكردن غير از ديدن است فرمود اينها تو را نگاه ميكنند به عنوان يك شخص عرب اما نبوّت تو را كه نميبينند كه ﴿وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ﴾ اما ﴿وَهُمْ لاَيُبْصِرُونَ﴾ اينها نقيض هم نيستند نظر چيز ديگر است، بصر چيز ديگر در ادبيات فارسي ما نگاه چيز ديگر است ديدن چيز ديگر.
در سورهٴ مباركهٴ «يونس» آيه 42 و 43 به اين صورت بود ﴿وَمِنْهُم مَن يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ﴾ اينها ميآيند كه گوش بدهند اما خب با چه وسيلهاي ميآيند گوش بدهند با گوش بسته ميآيند ﴿أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ﴾ تو كساني كه اصمّاند، كَرند مگر ميتواني بشنواني؟ اينها كَرند براي اينكه اينها بر اساس آن عادات و آداب و رسوم جاهلي يك سلسله عقايدي را در دل پُر كردند و اين گوششان را هم بستند در برابر شنيدن كلمات حق وقتي گوششان بسته است در اثر رسوبات جاهلي خب حرف در آنها نفوذ نميكند ﴿وَمِنْهُم مَن يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ كَانُوا لاَ يَعْقِلُونَ ٭ وَمِنْهُم مَن يَنظُرُ إِلَيْكَ أَفَأَنتَ تَهْدِي الْعُميَ وَلَوْ كَانُوا لاَ يُبصِرُونَ﴾ اينها نگاه ميكنند ولي كورند اهل نظرند، نه اهل بصر اگر كسي چشمش نور نداشته باشد آن نگاه ميكند مينگرد اما خب نميبيند ديگر. همان كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» فرمود: ﴿وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَيُبْصِرُونَ﴾[6] او تو را به عنوان فرزند عبدالله و عرب و نوهٴ چه كسي و پسرعمومي چه كسي و اينها ميشناسند اما به عنوان رسول الله، به عنوان اينكه وليّ الهي هستي، خليفهٴ الهي هستي، وليّاللهي(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) كه نميبينند.
در ساير سُوَر هم همين مضمون آمده مثل آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «نمل» هست آنجا هم همين مطلب كه اينها مُردهاند، كَرند و حرف در مُرده و كَر اثر نميكند آمده آيه 80 و 81 سورهٴ «نمل» اين است ﴿إِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَي﴾ اينها حيات انسانيشان را از دست دادند همان بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است كه فرمود: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ ... وَ ذلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ»[7] اين يكي از بيانات نوراني حضرت در خطبههاي نهجالبلاغه است فرمود به حسب ظاهر صورت، صورت آدمي است قلب، قلب حيوان است و اينها در بين زندهها مُردهاند يك جنازهٴ عمودياند فرقشان با جنازههاي عادي آن است كه آنها افقياند اينها عمودياند «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ ... وَ ذلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ» اين بيان نوراني قرآن در همان سخنان حضرت امير(سلام الله عليه) ظهور كرده آيه 80 و 81 سورهٴ مباركهٴ «نمل» اين است ﴿إِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَي وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ﴾ دعا را و خواندن را دعوت را نميتواني به گوش كَران برساني ﴿إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ ٭ وَمَا أَنتَ بِهَادِي الْعُمَيِ عَن ضَلاَلَتِهِمْ﴾ اينها كه كورند چگونه شما اينها را ميتوانيد راهنمايي كنيد؟ ﴿إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُسْلِمُونَ﴾ كسي كه فطرتش را حفظ كرده ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم﴾[8] دامنگير او نشده، ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[9] دامنگير او نشده اينها را دفن نكرده آن فطرت الهي را حفظ كرده به طور عادي بخواهد حرف تو را گوش بدهد ميفهمد.
اينها نتيجهشان همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «يس» ذات اقدس الهي به رسولش(عليه و علي آله آلاف التحية والثناء) فرمود آيه ده سورهٴ «يس» ﴿وَسَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾ تبشير اثر ندارد، انذار اثر ندارد ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[10] اثر ندارد نه آن سه راه اثر دارد، نه اين دو راه اثر دارد، نه تبشير و انذار اثر دارد نه حكمت و موعظه و جدال احسن اثر دارد براي اينكه مجاري بسته است حالا برسيم به اصل مسئله و اصل مطلب.
فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا عَلَي قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ﴾ ما آن مجاري فيض را بستيم بستنِ مجاري فيض هم همان طوري كه در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» آمده اين نيست كه ذات اقدس الهي چيزي درِ فهم اينها بگذارد و جلوي گوش اينها بگذارد يا جلوي چشم اينها بگذارد كه اينها نفهمند يعني ما توفيق آنها را برداشتيم اضلال الهي، جعل كِنان و مانند آن يك كار وجودي نيست كه خداي سبحان كسي را كَر بكند، كور بكند در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» اين دو اصل كلّي را ذكر كرد فرمود: ﴿مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ﴾[11] دري را كه خدا طبق رحمت باز ميكند نميتواند ببندد اما ﴿وَمَا يُمْسِكْ﴾ آنجا كه فيض خودش را نميدهد كسي نيست كه اين فيض را باز كند ﴿وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾ وقتي ذات اقدس الهي فيض را نداد انسان را به حال عادي خود به حال او رها كرد همين ميشود دلش بسته ميشود، چشمش كور ميشود، گوشش هم كَر ميشود وگرنه اينچنين نيست كه ذات اقدس الهي ـ معاذ الله ـ كسي را عمداً كه بشود جبر، نه خير لطفش را برميدارد عدهاي را خداي سبحان نعمتهاي فراوان داده دستشان را باز گذاشته چندين بار بيراهه رفتند راه توبه و اِنابه را باز گذاشته پيامبران را به دنبال اينها فرستاده اينها ﴿نَبَذَ ... كِتَابَ الله وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[12] از آن به بعد خب خدا اينها را رها ميكند ديگر اين «ربّ لا تَكلني إلي نفسي»[13] همين است اول كه خدا نميگيرد اول كه خدا درِ فيض و رحمت را نميبندد سالها طول ميكشد مكرّر امتحان، امتحان، امتحان «أنت الذي فتحت لعبادك باباً إلي عفوك و سمّيته التوبه»[14] درِ توبه و درِ انابه و درِ رحمت و اينها را هم باز ميكند دعوت ميكند كه حالا بيراهه رفتيد برگرديد مستقيم نرفتيد غير مستقيم بياييد توبه بكنيد نه آن هست، نه اين از آن به بعد اينها را به حال خودشان رها ميكند فرمود: ﴿وَمَا يُمْسِكْ﴾ ما دري را كه ببنديم ديگر كسي نيست باز بكند نميگذارد اين فيض بيايد نه درِ خانه او را ميبندد، درِ فيض خود را ميبندد ﴿مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾[15] اين درِ رحمت را ميبندد آن وقت اين شخص است به حال خودش اين همان «ربّ لا تَكِلني إلي نفسي طرفة عين» همين است ديگر او را به حال خودش رها كرده اينكه در روايات نوراني ائمه(عليهم السلام) هست كه اگر كسي چندين سال بيراهه رفته «وَكَله الله الي نفسه»[16] همين است او را به حال خودش رها ميكند وقتي او را به حال خودش رها كرد نه از نظر دل ميفهمد، نه از نظر چشم و گوش، نه با مطالعه چيز ميفهمد نه با گوش دادن نه با فكر كردن وقتي اينچنين شد فرمود: ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِ﴾ ما بهتر ميدانيم براي اينكه اينها كه ميآيند من ميدانم با چه گوشي ميآيند، من ميدانم با چه چشمي ميآيند، من ميدانم با چه قلبي ميآيند.
آن وقت اين معنا لطيفتر است يا آنكه مرحوم شيخ طوسي فرمود بعد امينالاسلام در مجمع ذكر كرد بعد هم همزمان با آنها فخررازي گفت كه ما ميدانيم اينها با چه انگيزه ميآيند خير ببينيد اين آيه قبل چه بود، آيه بعد چيست البته جمع هر دو ممكن است فرمود من ميدانم اينها با كدام ابزار دارند ميآيند من از قلبشان باخبرم، از چشمشان باخبرم، از گوششان باخبرم اينها با اين ابزار دارند ميآيند اينها نميآيند كه ايمان بياورند كه اين يك مطلب.
مطلب ديگر يك وقت است كه اينها ميآيند به عنوان مناظره يا مصاحبه يا گفتگو يا سؤال و جواب يك وقت هم كه نه، شبانه در اطراف مسجد يا منزل اين طوري كه در شأن نزول اين آيه آمده است شبانه چند نفر پشت هم، كنار هم آن مسجدالحرام يا جايي كه وجود مبارك حضرت آنجا بيتوته ميكردند آنجا گوش ميدادند ببينند كه حضرت شبانه چه ميخواند و بنا شد كه كسي به سراغ حضرت نرود وقتي صبح شد و اينها ميخواستند برگردند «جمعتهم الطريق» راه رسمي يكي بود اينها همه در راه رسمي با يكديگر برخورد كردند اين يكي گفت تو براي چه چيزي رفتي، آن يكي گفت براي چه چيزي رفتي آن يكي گفت تو براي چه چيزي رفتي؟ اينها به انگيزهٴ مسخره نرفتند اگر به انگيزه مسخره ميرفتند كه علني بود اين به انگيزه همان بود كه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» و امثال «مائده» گذشت گاهي خودشان ميآمدند گاهي مزدورانشان را ميفرستادند ميگفتند شما برويد مجلس پيغمبر به عنوان اينكه ايمان آورديد عصر برگرديد بگوييد ما رفتيم ديديم خبري نبود ﴿آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾[17] اين دسيسه بود گاهي خودشان ميكردند، گاهي مزدورانشان ميكردند اينها اما اينكه شبانه جمع بشوند براي اينكه ببينند چه خبر است اينجا ذات اقدس الهي ميفرمايد درست است اينها شبانه ميآيند اما من ميدانم با كدام گوش ميآيند با كدام چشم ميآيند با كدام قلب ميآيند نه من ميدانم با كدام انگيزه ميآيند اين با انگيزهٴ اينكه بگويند اين ساحر است و جادوگر است و مسحور است يا ساحر اين ديگر شبانه و اصرار بر اختفا و اينها نداشتند كه از يكديگر هم مخفي كنند كه.
ولي علي أيّ حال نه اين انگيزه را ميتوان انكار كرد، نه آن چشم بسته و قلب بسته و گوش بسته را ميشود انكار كرد فرمود ما بهتر ميدانيم كه اينها با چه ابزار ميآيند يك، با چه انگيزه ميآيند دو، ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ﴾ حالا وقتي كه مخفيانه اين حرفها را گوش دادند «جمعتهم الطريق» موقعي كه هر كدام ميخواستند بروند خانهشان آن راه مشترك اينها را جمع كرد آنجا با هم نجوا ميكردند اين نجوا چون مصدر است مفرد و تثنيه و جمع از يك سو، مذكر و مؤنث از سوي ديگر در او يكساناند ﴿إِذْ هُمْ نَجْوَي﴾ يعني «مُتناجون» آنها زيرگوشي مناجات در قِبال منادات است ندا اينكه بلند انسان ميگويد «يا رب»، «يا رب»، «يا رب»، مناجات آنكه آهسته و رمزگونه با خدا سخن ميگويد اين مناجاتكردن زير گوش هم در برابر آن فريادكشيدن مناداتي اين بود كه تصميم گرفتند ما چه چيزي بگوييم اينها تصميمات مشترك گرفتند يا در فرصتهاي مختلف يك وقت ميگفتند شاعر است، يك وقت ميگفتند ساحر است، يك وقت ميگفتند كاهن است، يك وقت ميگفتند مسحور است، يك وقت ميگفتند پول گرفته يا اينها را برابر آن توطئهاي كه داشتند تقسيم ميكردند يكي ميگفت اين شاعر است، يكي ميگفت آن ساحر است، يكي ميگفت آن كاهن است، يكي ميگفت آن مسحور است يكي ميگفت آن كذا و كذا. اين تعدّد اهانتها يا طبق توطئه قبلي بود كه هر گروهي چه بگويد يا طيّ تاريخ بود يا به طور طبيعي اين طور بود، خب.
﴿وَإِذْ هُمْ نَجْوَي﴾ اينها كه مناجات ميكردند يعني زير گوش هم ميگفتند به يكديگر چه چيزي ميگفتند؟ ﴿إِذْ يَقُولُ الظَّالِمُونَ﴾ همينهايي كه مستمع كذا بودند، همينهايي كه مشرك بودند و زير گوش هم ميگفتند اگر به مؤمنين برخورد ميكردند ميگفتند ﴿إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَسْحُوراً﴾ اگر به يكديگر ميخواستند خطاب كنند ميگفتند ﴿إِن تَتَّبِعُونَ﴾ يعني «إن اتَّبَعْتُم اِتَّبعْتُم رجلاً مسحورا» اگر شما حرف او را گوش بدهيد حرف يك آمد آدم سِحرزده را گوش داديد پس مخاطب اين ﴿تَتَّبِعُونَ﴾ اگر مؤمنين باشند كفّار به مؤمنين ميگفتند كه شما به دنبال يك آدم سِحرزده حركت كرديد، اگر به يكديگر گفته باشند اينها كه هيچ كدام تابع حضرت نبودند ﴿إِن تَتَّبِعُونَ﴾ يعني «إنْ اتَّبَعْتُم» اگر پيرو او بشويد پيرو يك انسان مسحور خواهيد بود، اين هم يك مطلب.
براي مسحور وجوهي ذكر شده كه چهار وجهش را جناب مرحوم امينالاسلام در مجمع ذكر كرده كه درباره سه وجهش ميفرمايد قابل قبول است، يك وجهش كه مسحور به معناي ساحر باشد ميگويند اين وجهي ندارد كه حالا ما بگوييم مسحور به معناي ساحر است. مسحور است يعني سِحرشده چون عدهاي نظير قوم شعيب و اينها به انبيايشان ميگفتند كه ما گمان ميكنيم كه ﴿اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا﴾[18] تو نسبت به آلهه ما بدرفتاري كردي بد گفتي آنها هم در تو اثر گذاشتند عقلت از بين رفت، شعورت كم شد ـ معاذ الله ـ و مانند آن.
مسحوربودن يا به معني مخدوع بودن و خدعه و فريب و نيرنگ اثرگذاري آنهاست يا نه، همان سِحر مصطلح است لازم نيست ما بگوييم مسحور است به معناي ساحر است بعضي گفتند همان طوري كه ﴿حِجَاباً مَسْتُوراً﴾[19] آنجا مستور به معناي ساتر است اينجا هم مسحور به معناي ساحر است آنجا مستور به معناي ساتر است، اينجا مسحور به معناي ساحر است اين اسم مفعول به معناي فاعل. آنجا گذشت كه خير آنجا مستور به معناي خودش است نه به معني ساتر اينجا هم مسحور هم به معناي خودش است لازم نيست كه ما بگوييم كه ساحر است چون آن تهمت سِحر و هتك حرمت و ساحربودن آن براي گروه ديگر است يا در مقطع تاريخي ديگر است ميخواهند بگويند كسي كه سِحر در او اثر كرده عقل سالمي ندارد اين حرفها را ميزند براي اينكه اين همه آلهه را مگر آدم ميتواند رها بكند ﴿أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاَ وَاحِداً﴾[20] اين حرفهاي عجيب و غريبي ميزند اين همه خدايان را ميگويد نه، فقط يكدانه درست است اين يكي ﴿أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاَ وَاحِداً﴾ بعد هم جريان معاد را مطرح ميكند كه ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ﴾[21] مگر اين حرف قابل قبول است انسان كه رفت زير خاك و پودر شد و خاك شد و از بين رفت دوباره كه زنده نميشود كه اگر دوباره زنده ميشد كه خب اين همه مُردهها رفتند دوباره بايد برگردند كه هم معاد براي آنها قابل فهم نبود، هم توحيد براي اينها قابل فهم نبود لذا ميگفتند كه اين حرفها بر خلاف عقل است ﴿إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَسْحُوراً﴾.
پرسش: ...
پاسخ: براي اينكه به سوء اختيار خودشان مثل كسي كه خودش را معتاد بكند به سوء اختيار اينچنين نيست كه كسي بدون ابزار حقّ را نفهمد اگر نظير مجنون باشد يا كودك باشد كه خب «رفع القلم» كسي مذمّت نميكند خب كودك كه وقتي مطلب را نميفهمد «رُفع القلم عن الصبيّ حتي يبلغ» يا «عن المجنون حتي يُفيق»[22] اما اين كسي كه به سوء اختيار خودش ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[23] عمداً چشمش را كور كرده، عمداً گوشش را كَر كرده، عمداً مجاري ادراك درون را بسته است خب جاي مذمّت دارد ديگر اين به سوء اختيار خودش را كَر و كور كرده.
خب، پس هم انگيزه ميتواند درست باشد و هم ابزار قسمت مهمّ تناسب اين دو آيه همان است كه سيدناالاستاد فرمود: ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِ﴾ براي اينكه من ميدانم اينها با چه قلبي ميآيند با چه گوشي ميآيند با چه چشمي ميآيند براي اينكه ﴿وَجَعَلْنَا عَلَي قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْراً﴾.
خب، ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَي﴾ همه حالات را ما ميدانيم، اعلميم بهتر از ديگران ميدانيم كه حتي بهتر از خودشان ميدانيم كه اينها در چه حالتياند. ﴿إِذْ يَقُولُ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَسْحُوراً﴾ بعضيها هم گفتند كه اين مسحور يعني ذاسَحر، سَحر يعني رِيه كسي كه داراي ريه است نفس ميكشد و روده است مثلاً غذا ميخورد اين حالا مربوط به ريه است مسحور يعني ذاسَحر، ذاريه.
فخررازي بعد از نقل اين معنا از ابنقتيبه نقل ميكند كه من تعجب ميكنم كه چرا شما اين طور معنا ميكنيد خب مسحور معناي خاص خودش را دارد ديگر چرا ميگوييد از ذاسَحر است به معني صاحب رِيه است منظور اين است كه اين هم بشري است مثل شما چرا شما حرف بشر عادي را گوش ميدهيد؟ خب اين همه تعبيرات كه ﴿مٰا هَذا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ﴾[24] يا خودش فرمود: ﴿إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ﴾[25] آنها گفتند كه شما گوش ميدهيد حرف كسي كه بشر است و ﴿يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ﴾[26] خب آن تعبير رايج و روان را دارد چرا حالا از بشر تعبير بكنند به مسحور يعني ذاسَحر يعني صاحب ريه. فخررازي از ابنقتيبه نقل ميكند كه «لا أدري ما الذي حَمله علي هذا التفسير المُستكرَه» اين چه تفسيري است «مع أن السلف فسّروه بالوجوه الواضحه».
خب، ديگران كه به عصر نزول وحي نزديكتر بودند مسحور را به معناي از همان سِحر گرفتند حالا يا مسحور به معناي ساحر يا مسحور همان سِحرشده كه مفعول معناي خاص خودش را داشته باشد چرا حالا به آن معنا ميگيريد؟ خب.
فرمود: ﴿انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ﴾ چگونه اوصاف براي تو ذكر كردند با اينكه تو عقل كلّي نسبت به جهان امكان ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ﴾[27] معذلك آنها تو را ساحر و شاعر و كاهن و امثال ذلك ميدانند ﴿انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا﴾ اينها گمراه شدند كسي اينها را گمراه نكرده ﴿فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً﴾ راه فراوان است راهِ مستقيم باريك نيست اينكه فرمودند: ﴿سَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ﴾[28] يا ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾ يا ﴿سَابِقُوا﴾[29] ، ﴿سَارِعُوا﴾ ميدان مسابقه و مضمار ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾[30] راه مستقيم اگر كسي بخواهد طي كند به اندازه آسمان و زمين است خب اگر جادهاي به اندازه آسمان و زمين بود تصادف ندارد سرعت هم حدّ ندارد، سبقت هم حدّ ندارد مانعي نيست كسي مزاحم كسي نيست فرمود شما مسابقه بدهيد در راهي كه به طرف بهشتي كه ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ خيرات، راه بهشت است ديگر حالا اگر هزار نفر در اين مسجد جمع شدند همهشان متواضع و باتقوا بودند همهشان در كمال عدل و آرامش اينجا مينشينند اما اگر در بين اين جمعيّت دوتا آدم متكبّر بود اول دعواست بالأخره هر مسجدي، هر سالني، هر جايي يك جاي به عنوان صدر است ديگر تازه اول دعواست كه من ميخواهم بالا بنشينم راه خير هيچ برخورد ندارد فرمود به اندازه مساحت آسمان و زمين است حالا اگر ما جادهاي داشته باشيم ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ جاي تزاحم نيست جادّه عدل اين است، جاده تقوا اين است، جاده ادب اين است، جاده تواضع اين است هيچ كسي مزاحم كسي نيست همه بخواهند مؤدّب باشند، همه بخواهند متواضع باشند، همه بخواهند عادل باشند هيچ زحمتي نيست چرا بهشت ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ﴾[31] چون هيچ كسي چون ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ﴾ هيچ تزاحمي با هم نيست اين هم همين طور است اما.
پرسش: ...
پاسخ: بله ديگر، براي كسي كه بخواهد نرود اين است اما اگر وقتي خواست مؤمن و عادل بود «كالبرق الخاطف» ميگذرد در همان رواياتي كه دارد اين «أدقّ من الشعر و أحدّ من السيف»[32] فرمود براي مؤمن از اينها وسيعتر است «كالبرق الخاطف» ميگذرد.
خب، مثل برق، برق جهندهاي كه در آسمان پيدا ميشود لحظهاي عبور ميكند «كالبرق الخاطف» مؤمن از صراط ميگذرد چطور اگر يك رقم سنگين رشوه به كسي بدهند وقتي وارسته باشد به آساني ميگويد نه، اما وقتي كسي آلوده باشد يا زيرميزي يا روميزي به انواع حِيل بالأخره خودش را آلوده ميكند او نميتواند ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ﴾[33] ميافتد طرف راستش، طرف چپش، زيرش امواج آتش است هر طرف بيفتد آتش است فرمود: ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ﴾ «نَكب عن الطريق» يعني افتاد اما اينكه باورش هست كه اين آلوده است به آساني ميگويد نه ديگر در برابر نامحرم چطور يك عده خودشان را به آساني كنترل ميكنند يك عده نه، اينكه به آساني ميگويد اين نامحرم است نبايد نگاه كنيم اين به سرعت چشم بست ديگر اين هم به سرعت «كالبرق الخاطف» ميگذرد همان طوري كه از گناه به سرعت ميگذرد، از صراط مستقيم هم به سرعت ميگذرد همان كه تنگ كرده است باز ميكند همينجا اگر يك عده ﴿جَعَلْنَا عَلَي قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً﴾ همين خدا ميفرمايد: ﴿أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَي نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾[34] يك عده را مشروحالصدر ميكند، دلش را باز ميكند براي پذيرش معارف الهي مكرّر ﴿قُل رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾[35] ، ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾، ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾، ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾ به دنبال پيامبر است اين ميشود «العلماء ورثة الأنبياء»[36] آن يكي ميگويد ﴿هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾[37] ، ﴿هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾، ﴿هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾، اين يك جهنم سيّار است همان طوري كه خدا به جهنم در قيامت ميفرمايد: ﴿هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾ اين هم به دنبال افزايش صفر است تمام ثروتها را داشته ميخواهد مكرّر ميخواهد صفر بر صفر، صفر بر صفر افزوده كند اين هر روز ميگويد ﴿هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾، او ميگويد ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾ آن كه ميگويد ﴿هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾ براي او «أدقّ من الشَعر» هست و «أحدّ من السيف»[38] هست و ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ﴾[39] اينكه ميگويد ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾ «كالبرق الخاطف» ميگذرد.
خب، فرمود: ﴿انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً﴾ چون اينها خودشان پاي خودشان را بستند ديگر كسي كه اينها را نبست كه اينكه با دستشان، با پايشان خودشان را بستند در غُل گرفتار كردند اين است انبيا نيامدند دست و پاي كسي را ببندند آنها آمدند دست و بال مردم را باز كنند كه ﴿وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ﴾[40] حالا اگر كسي حاضر نشد كه تحت رهبري پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحية والثناء) آن اِصرش را باز كند، آن اغلال را باز كند ديگر قدرت رفتن ندارد ﴿انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»