86/08/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 125 الی 128
﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾(125)﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ﴾(126)﴿وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلاَ تَكُ فِي ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ﴾(127)﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُم مُحْسِنُونَ﴾(128)
دعوت همان طوري كه ملاحظه فرموديد گاهي بر اساس علم حصولي است همين دعوتهاي تبليغي، تعليمي و مانند آن است كه با علم و علمي همراه است يعني يا مفيد قطع است يا مفيد طمأنينه و براي اوحدي از پيروان اسلام دعوت به علم شهودي است كه بر اساس تهذيب نفس افرادي مثل حارثة بن مالك تربيت ميشوند كه آنها دعوت ميشوند كه بهشت و جهنم را ببينند نه بهشت و جهنم را باور كنند.
اين دعوت شهودي براي خود آنها كمال است يك، اگر آنها از علوم حكمت و كلام برخوردار باشند ميتوانند مشهود خود را معقول كنند، برهاني كنند دو. آن عارفي كه بتواند مشهود خود را معقول كند، تعليم بدهد، تأليف كند كم است، ولي اين راه ممكن است و اگر نتواند مشهود خود را برهاني كند و معقول كند، يافتههاي خود را تبيين كند لااقل بعضي از آثارش را بازگو ميكند براي ديگران نافع است اين هم مطلب بعدي و حدّاقل آن است كه چون مرد وارسته است از مشهودات خود خبر ميدهد و عدهاي هم باور ميكنند اينها بركات دعوت به شهود است.
مطلب ديگر اينكه حكمت چه به بود و نبود عالم برگردد يعني جهانبيني، چه به بايد و نبايد برگردد يعني اخلاق و فقه و حقوق و سياست كه اينها حكمت عملياند و آن بود و نبود و جهانبيني حكمت نظري است. همه اينها كه در حوزه علم و دانشاند كار عقل نظري است، عقل نظري است كه ميفهمد، اما باور كردن و پذيرفتن كار عقل عملي است.
بنابراين آنچه را كه جناب فخررازي گفتند و مرحوم صدرالمتألهين بر همان اساس مَشي كردند كه ايمان را جزء حكمت عملي آوردند اين ناصواب است. ايمان جزء حكمت نيست، فعل است و كار عقل عملي است يعني انسان چه در مسائل حصول، چه در مسائل فروع، چه در حكمت و كلام، چه در اخلاق و فقه و حقوق هرجا سخن از دانش است كار عقل نظري است، هرجا جاي پذيرش و قبول است خواه در اصول دين مثل ايمان به مبدأ و معاد، خواه در فروع دين مثل پذيرش وجوب نماز و روزه و مانند آن و عمل به آنها همه اينها كار عقل عملي است يعني اراده و تصميم و نيّت كار عقل عملي است آنچه به نام «ما عبد به الرحمن واكتسب به الجنان»[1] است اين كار عقل عملي است اما آنچه كه مربوط به فهم و انديشه است كار عقل نظري است البته اصطلاح معروف تقريباً بيش از اين اصطلاح اخير است.
مطلب بعدي آن است كه اين دعوت به حكمت گاهي براي تبليغ است، گاهي براي تعليم است، گاهي براي تأييد است و گاهي براي اتمام حجت. عدهاي را ذات اقدس الهي ميداند كه اينها نميپذيرند و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم ميداند كه حرف در اينها اثر نميكند و خود اينها هم بالصراحه ميگويند حرف شما در ما اثر نميكند معذلك اين دعوت ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾[2] است يك، ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[3] است دو، تا آخرين لحظه براي تذكره و اتمام حجت و اميد به توبه و اينها در اينها مطرح است سه، بنابراين اگر جايي را خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميداند كه اين شخص يا اين گروه ايمان نميآورند دعوت لغو نيست.
در سورهٴ مباركهٴ «يس» صريحاً خداي سبحان اعلام كرده است فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾ آيه ده سورهٴ «يس» همين است فرمود چه انذار كني، چه انذار نكني بيتفاوت است. در بخشهايي از سورهٴ مباركهٴ «شعراء» مثل آيه 136 سورهٴ «شعراء» خود كفار به پيامبر عصرشان ميگفتند چه بگويي، چه نگويي براي ما يكسان است ﴿قَالُوا سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾ نه تنها «وعظت أم لم تعظ» نگفتند «سواء علينا أوعظت أم لم تعظ» گفتند ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾ اصلاً اگر نباشي هم براي ما يكسان است چه موعظه بكني، چه اصلاً نباشي، جزء واعظان نباشي براي ما يكسان است، خب اين گروه را انبيا دعوت ميكنند ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾[4] يك، ﴿ لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾ دو و تا آخرين لحظه هم اميد برگشت و توبه و انابه هم هست سه.
مطلب ديگر اينكه، اينكه فرمود: ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾ اين ذيل ناظر به همين بخش است كه شما وظيفهتان دعوت است خدا ميداند چه عدهاي اهل قبولاند، چه عدهاي اهل نكولاند ولي اين كار را شما حتماً تا آخرين لحظه بايد انجام بدهيد اين طور نيست.
پرسش ...
پاسخ: يعني اگر اينها نپذيرفتند ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً﴾[5] نه از اينها قَهر بكن، هَجر جميل اينكه ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّي عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ٭ ذلِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾[6] نگران اينها نباش حالا نپذيرفتند، نپذيرفتند ولي تو تا آخرين لحظه دعوت بكن.
پرسش...
پاسخ: بله، رها كن حالا نپذيرفتند، نپذيرفتند اين طور نيست كه حالا شما غصه بخوري اين قدر خودت را در رنج بيندازي. در بخشهايي فرمود: ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾[7] ، ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً﴾[8] اين دوتا آيه در دو مقطع بلكه آيه سوم در مقطع سوم دارد كه خيلي خودت را فشار نياور خب نپذيرفتند، نپذيرفتند، اما ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً﴾ يك وقت است آدم قهر ميكند از جامعه فاصله ميگيرد نظير يونس(سلام الله عليه) همه انبيا بزرگوار را كه قرآن كريم نام ميبرد به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض ميكند كه ميفرمايد: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ﴾[9] «واذكر في الكتاب كذا و كذا و كذا و كذا» يعني به ياد اينها باش سيرهٴ اينها، سنّت اينها، روش اينها، برخورد اينها، اينها در گذشته بود، اما نسبت به حضرت يونس(سلام الله عليه) كه ميرسد ميفرمايد: ﴿وَلاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾[10] مبادا مثل يونس باشي كه او را ماهي بلعيد كه او فاصله گرفت و قومش را رها كرد تو اگر رها ميكني هَجر جميل باشد يعني نگران اينها نباش قلباً از اينها فاصله بگير چون اينها بالصراحه ميگويند چه باشي، چه نباشي، خدا هم فرمود چه انذار بكني، چه نكني در اينها اثر ندارد اينها به پيامبرانشان ميگفتند يعني مشابه همين گروه نه اشخاص معيّن ميگفتند ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾[11] .
در بخشهايي از قرآن كريم فرمود آنچه را كه كفار به انبياي گذشته ميگفتند همانها را به تويِ پيامبر ميگويند چون ﴿قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾[12] دلهاي اينها قَسي است، يكسان است، شبيه هم است، ولي تو هَجر جميل داشته باش شايد در بين اينها كساني باشند يا فرزنداني از اينها متولّد بشوند كه اهل ايمان باشند، اسراري در عالم است كه واقعاً مقدور كسي نيست ما هم در زندگيمان كساني را ميشناسيم كه در تمام مدت پنجاه، شصت سالي كه انسان با آنها رابطه داشتند يك وقت نشد كه به حسينيه يا مسجدي كه در كنار خانهٴ آنهاست سري بزنند، اما خدا به اينها بچههايي ميدهد كه ببينيد در صف اول نماز جماعتاند. اسرار عالم قابل پيشبيني نيست اين ﴿يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ﴾[13] به هيچ وجه قابل پيشبيني نيست، ولي انسان تا زنده است بايد دعوت بكند هم ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾[14] كه يك آيه است، هم ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾[15] كه آيه دوم است، هم اميد و رجا براي انابه و توبه كه تا آخرين لحظه است اين هم دستورات ديگر.
بنابراين فرمود: ﴿هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾ ولي شما تا آخرين لحظه بايد دعوت را بكنيد حالا چه كسي ميپذيرد، چه كسي نميپذيرد ذات اقدس الهي عالمتر و آگاهتر است.
مطلب بعدي در اين كريمهٴ ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ﴾ كه اين شبيه آيات مَدَني است و گفته شد اين در جريان جنگ اُحد نازل شده است و برخيها نقل كردند وقتي حمزهٴ سيدالشهدا(سلام الله عليه) آن طور مثله شد برخيها گفتند كه اگر ما در جنگهاي آينده به آنها دسترسي پيدا بكنيم جبران ميكنيم، بيش از اين ميكنيم، بدتر از اين ميكنيم و مانند آن. در اين فضا اين آيه نازل شد كه اگر خواستيد عِقاب كنيد، عقوبت كنيد از عدل نگذريد ولو نسبت به مشرك فضلاً از كافر، فضلاً از مسلم اينها كه مشرك بودند. اهل كتاب را تعبير به كافر ميكنند ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ﴾[16] كذا و كذا اما اينكه ميبينيد مشركين و كفار را كنار هم ذكر ميكنند گرچه كافر معناي عامّي دارد كه مشرك را هم شامل ميشود اما چون تفصيل قاطع شركت است ﴿لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتَّي تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ﴾[17] كه مشرك را در كنار كافر، كافر را در كنار مشرك ذكر ميكند منظور از كفار همان اهل كتاباند كه به نبوت خاصّه كفر ميورزند و منظور از مشركين همان بتپرستاند.
فرمود نسبت به بتپرستها شما بايد عدالت را رعايت كنيد. عدالت چيزي نيست كه تخصيصپذير باشد يك حُكم قطعيِ عقلي و نقلي است. ظلم حرام است ولو نسبت به مشرك در بحثهاي قبل هم داشتيم ظلم حرام است ولو نسبت به سگ مگر آدم ميتواند سگ را ظلم بكند، حالا «كلاب هراش» مطلب ديگر است كه مزاحم و موذياند اما سگي كه بالأخره يا «كلب معلَّم» است يا «كلب حائط» است كسي حق ندارد نسبت به سگ ستم بكند او اگر دارد پارس ميكند، حمله ميكند انسان بايد از خودش دفاع بكند.
فرمود اگر خواستيد حالا اين يك بيان لطيفي فخررازي دارد كه پنج، شش نكته را ايشان از اين كريمه استفاده ميكند. دارد ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ﴾ اگر خواستيد معاقبه بكنيد يعني ما كه دستور معاقبه نميدهيم، ما كه دستور انتقام نميدهيم بر فرض شما خواستيد انتقام بگيريد از عدل نگذريد. ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ﴾ اگر خواستيد معاقبه كنيد كه انتقام بگيريد ﴿فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ﴾ اين از باب مشاكله است آنها كه عِقاب نكردند آنها ظلم ابتدايي كردند شما عقب ظلم آنها كه عقوبت ميگويند، عِقاب ميگويند به همين مناسبت است كه عقب آن سيّئه است. اگر به دنبال ظلم آنها شما خواستيد انتقام بگيريد به همان اندازه باشد آنها اگر يك نفر را كُشتند شما هم يك نفر را، پس مرحلهٴ اول تعريض است كه انتقامگيري خوب نيست نسبت به مشركين نه نسبت به كفار يا مسلمين. نسبت به مشركين فرمود انتقامگيري خيلي روا نيست ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «بقره» اصل جريان تقابل به مثل را دستور داد آيه 194 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود ﴿الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾ نسبت به مسائل شخصي اين امر، امر اباحه است نه ايجاب. فرمود اگر كسي نسبت به شما عداوتي را اعمال كرد، تعدّي كرد به حقّ شما ﴿فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾ نه بيشتر. آن امر فقط براي اباحه است، ترخيص است. اينجا كه ميفرمايد ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا﴾ اين هم براي ترخيص است ﴿فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ﴾ اين مرحلهٴ اُوليٰ.
اين تعريض را باز كرد به صورت تصريح درآورد اين ﴿عَاقَبْتُمْ﴾ كه تعريض است يعني اين كار را نكنيد، انتقام نگيريد براي اينكه عفو بهتر از انتقام است. همين معنا را كه ضمناً فهماند عفو بهتر از انتقام است همين را باز كرد فرمود: ﴿وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ﴾ اين هم به عنوان اصل كلّي باز هم به عنوان قضيه شرطيه، اگر خواستيد انتقام بگيريد از عدل نگذريد، اگر صبر كرديد، عفو كرديد، بخشيديد صبر بهتر است. مرحله سوم اين اگر را برداشت و امر كرد فرمود: ﴿وَاصْبِرْ﴾ البته اين را به خصوص وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خطاب كرد چون اوست كه ميتواند اينگونه عفوها را اعمال بكند البته امّتش هم تأسّي ميكند اين بخش سوم است. اول تعريضاً فرمود انتقام خوب نيست، بعد تصريحاً فرمود گذشت و صبر بهتر از انتقام است، بعد هم امر به صبر كرد ﴿وَاصْبِرْ﴾.
خب، حالا صبر بسيار سخت است بعد از جريان اُحد و آن مثله كردن حمزه سيدالشهدا و اينها خب خيلي سخت است ديگر. فرمود درست است سخت است، اما ﴿وَمَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ﴾ به كمك الهي ميتواني صبر كني چون بسياري از اينها با همين مسائل اخلاقي ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[18] هدايت ميشوند اينها كه اهل برهان نيستند، اينها كه اهل حكمت و تعقّل و اينها نيستند اينها اهل عاطفهاند جامعه عطوف را بايد با خُلق كريم هدايت كرد. همين امام رازي از بعضي مشايخ نقل ميكند كه «كمال الطريق صدق مع الحق و خُلق مع الخَلق» بخواهي مردم را هدايت كني، راه كامل را بروي، با خدا راست باش، با مردم عطوف. الآن جامعه ما كه مثلاً هفتاد ميليون جمعيت دارند حداكثر يك ميليون ما خيلي خوشبين باشيم يك ميليون اهل پژوهش و تحقيقاند، دينشان را از قرآن و روايات دارند به طور قطع آن 69 ميليون دينشان را از اين لباس دارند، از حسينيه و مسجد دارند، خب اگر اين لباس، حسينيه، مسجد بخواهد دين اين 69 ميليون را اداره كند با اخلاق بايد اداره كند، مگر با برهان آنها اداره ميشوند آنها عمل ميبينند عمل صالح ديدند دين ميپذيرد ديندار ميشوند و خداي ناكرده عمل طالح ببينند نگراناند. اكثريت قريب به اتفاق يعني اين 69 ميليون اينها دينشان را از حسينيه و مسجد و همين شما آقايان دارند ديگر. اينكه گفتند «كمال الطريق صدق مع الحق و خُلق مع الخَلق» آنها اگر به حوزهها ميآمدند يا به مثل ما يا بهتر از ما ميشدند ما هم اگر خداي ناكرده توفيق نصيب ما نميشد به حوزهها نميآمديم به كوي و برزن ميرفتيم مثل اينها يا نازلتر از اينها ميشديم.
اين است كه فرمود: ﴿ وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلاّ بِاللَّهِ﴾ جاهليتي كه در تمام آن فضاي تيرهاش به عدد انگشتان دست افرادي بودند كه سواد خواندن و نوشتن داشتند شما اين جامعه را ميخواهي با علم باسواد كني يا با اخلاق ميخواهي باسواد كني الآن جهان غرب هم همين طور است، شرق هم همين طور است. بنابراين اصرار قرآن كريم روي اخلاق براي همين جهت است مگر مردم آن فرصت را دارند كه بيايند برهان صديقين را يا برهانهاي ديگر را ارزيابي كنند يا آن دقايق جواهر را ببينند يا لطايف رسائل را ببينند اين طور نيست كه، مردم اخلاق ميخواهند و با اخلاق اصلاح ميشوند. فرمود: ﴿وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلاّ بِاللَّهِ﴾، خب تحمل جگرهاي بريده افرادي مثل حمزهٴ سيدالشهدا كار آساني نيست گرچه درباره خصوص حمزه وارد شده است كه جگر بريدند اما در زيارت عاشورا و امثال عاشورا دارد «وابن آكلة الأكباد» معلوم ميشود كه تنها كَبد وجود مبارك حمزه نبود عدهٴ زيادي هم بودند و عدهٴ زيادي هم «آكلة الأكباد» بودند تنها خصوص هند نبود اين كارها را ميكردند مگر تحمل اين سانحه آسان است فرمود: ﴿ وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلاّ بِاللَّهِ﴾ يك، نسبت به آن منافعي كه از دست دادي، شهدايي كه از دست دادي، خطرهايي كه قبلاً متوجه تو كردند، منافعي كه از تو گرفتند نسبت به آنها ﴿ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ﴾. نسبت به آينده هم هراسناكي كه آسيبي به تو برسانند ﴿ وَلاَ تَكُ فِي ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ﴾ نه گذشته در تو اثر بگذارد كه صبر نكني، نه احتمال هراس آينده و تهديدهاي آن آيندهٴ اينها تو را وادار كند كه صبر نكني، چرا؟ برهان مسئله اين است آنكه تمام قدرت در اختيار اوست كمك توست ﴿إِنَّ اللَّهَ﴾ اين ﴿إِنَّ﴾ دليل آن امر و نهي است.
خب، آن مراحل پنجگانه يعني سه مرحله مربوط به تعريض و تصريح و امر به صبر و اين دو مرحله نهي از حُزن بر گذشته و نهي از تنگنا قرار گرفتن از هراس آينده اين امور خمسه را با اين كريمهٴ آخر سورهٴ «نحل» تحليل كرده فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُم مُحْسِنُونَ﴾ آنها كه صِدق «مع الحق» را رعايت كردند، رابطهشان را با خدا حفظ كردند شدند متّقي، آنها كه روابط حَسنهشان را با خلق خدا حفظ كردند شدند ﴿مُحْسِنُونَ﴾ كسي كه اين دو پيوند را حفظ كرد با خدا متّقي بود، با خلق خدا مُحسن بود خدا با اوست.
اين معيّتي كه در قرآن كريم است اينها سه قِسم است يك معيّت قيّوميّه است كه معيّت عام و مطلق است خدا با هر كسي هست در هر شرايطي آن را در سورهٴ مباركهٴ «حديد» آيه چهارم به اين صورت بيان فرمود: ﴿وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾ هرجا باشيد او با شماست در خواب و بيداري، در خلوت و جلوت خدا با شماست اين معيّت قيّوميّه است كه به حال شما عالم است، نسبت به شما قادر است، نسبت به شما سميع است، نسبت به شما بصير است، نسبت به مؤمن و كافر اين آيه صادق است ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾.
يك معيّت ويژه است براي قهر و غلبه و گرفتن آن را ذات اقدس الهي دربارهٴ كساني كه تصميمهاي زشت ميگرفتند فرمود خدا در پشت درهاي بستهٴ افرادي كه بيتوته ميكنند، جلسات خصوصي دارند در جلسات خصوصيشان هست كه همانجا خواست اينها را بگيرد بتواند آيه 108 سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين است كه ﴿يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ﴾ اينها جلسات مخفيانه دارند، محرمانه دارند، كسي از اينها باخبر نباشد، پشت درهاي بسته است، كسي هم آنجا نيست اينها خودشان را از مردم مخفي ميكنند، اما ﴿وَلاَ يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ﴾ اينها كه خودشان را نميتوانند از خدا مخفي كنند كه ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ﴾ خدا با اعضاي شبنشينيهاي سرّي است درون درهاي بسته ﴿إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لاَ يَرْضَي مِنَ الْقَوْلِ﴾ اينها «تبييت» ميكنند. «تبييت» يعني بيتوته كردن، جلسات سرّي شبانه تشكيل دادن، مخفيانه تشكيل دادن اينها كه تبييت ميكنند، بيتوته ميكنند، جلسات شبانه تشكيل ميدهند خدا آنجا با آنها هست كه همانجا اينها را بگيرد.
اين معيّت، معيّت قهر است اين معيّت بر اساس ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾[19] است خدا در كمين است هر كسي را همانجا ميگيرد و اگر خواست كسي را بگيرد نيازي به لشكركشي از جاي ديگر نيست چون در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هست كه «أَعْضَاؤُكُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُهُ»[20] اين در بيانات نوراني حضرت در نهجالبلاغه هست فرمود اعضا و جوارح شما سربازان او هستند، اگر خدا كسي را خواست بگيرد ديگر از جاي ديگر لشكركشي نميكند كه با دست همين زيد، زيد را ميگيرد جايي را امضا ميكند كه نبايد بكند آبرويش ميرود، حرفي نبايد بزند ميزند آبرويش ميرود، جايي نبايد برود ميرود آبرويش ميرود، با پاي او، او را ميگيرد، با دست او، او را ميگيرد، با چشم او، او را ميگيرد، با زبان او، او را ميگيرد، فرمود: «جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ» اگر فرمود: ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأرْضِ﴾[21] اين طور نيست كه فقط ملائكه بيرون و امثال ذلك ستاد الهي باشند كه همه اعضا و جوارح ما ستاد اوست، پس خداي سبحان گذشته از آن معيّت قيّوميّه مطلقه كه نسبت به عادل و ظالم دارد يك معيّت قهّارانهاي نسبت به تبهكار دارد اين دو.
آيه محلّ بحث يك معيّت ويژه است كه نسبت به مؤمنان صالح و متّقيان و مُحسنين دارد كه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا﴾ كه با خدا رابطه خوبي دارند ﴿وَالَّذِينَ هُم مُحْسِنُونَ﴾ بعضي رابطهٴ خَلقيشان خوب است اما صبغهٴ الهي ندارد، بعضيها قداست الهيشان خوب است اما به حال جامعه نافع نيستند اينها از آن معيّت ويژه بهره نميبرند فرمود اگر كسي اين دو عنصر محوري را داشت خدا معيّت خاص دارد نسبت به آنها اينكه فرمود: ﴿ان رحمة الله مع المحسنين﴾ از همين قبيل است. ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُم مُحْسِنُونَ﴾.
ابن حيّان معروف وقتي بيمار شد در اواخر عمرش از او خواستند كه «اُوص» وصيت كن، او گفت من مالي ندارم كه وصيت كنم «لكن اوصيكم بخواتيم سورة النحل» من شما را سفارش ميكنم به بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «نحل» كه همين ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾ است تا به عفو كردن و صبر كردن و باتقوا بودن و بااحسان بودن فضاي آيه نسبت به مشركين است فضلاً از كافرين، فضلاً از مؤمنين. گفت «اوصيكم بخواتيم سورة النحل» يعني چند آيه پاياني سورهٴ مباركهٴ «نحل».
مرحوم صاحب جواهر (رضوان الله عليه) در يكي از اين مجلّدات جواهر آنجا كه مرحوم صاحب حدائق (رضوان الله عليه) نسبت به علماي بزرگوار اصولي ما بيمِهري نشان ميدهد چون اگر با كتاب شريف حدائق مأنوس بشويد از اين تندرويهاي اخباريگري در آن هست اين وقتي ميخواهد به بعضي از علماي اصولي اشكال بكند نميگويد «فيه ضعف» يا «فيه اولاً» ميگويد «هذا يوجب الخروج من الدين» اين «هذا يوجب الخروج من الدين» يك ترجيعبندي شده براي مرحوم صاحب حدائق آخر اين طور كسي حرف نميزند كه، اين طور كسي اشكال نميكند كه، اگر شما روايت را اين طور معنا بكنيد «هذا يوجب الخروج من الدين» اگر شما آقايان با حدائق و صاحب حدائق مأنوس باشيد اين «هذا يوجب الخروج من الدين» را در بسياري از كلمات ايشان ميبينيد.
يكجا نسبت به بعضي از اصوليين كه بيمِهري كرد مرحوم صاحب جواهر (رضوان الله عليه) ميفرمايد كه اين قلم آن قدر قدرت دارد كه صاحب حدائق را سر جايش بنشاند «لو لا خاتمة النحل» اگر نبود بخش پاياني سورهٴ «نحل» ما هم جواب ميداديم منتها پايان سورهٴ «نحل» دارد ﴿وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ﴾ ما برابر بخش پاياني سورهٴ «نحل» داريم جواب ميدهيم اين فرمايش مرحوم صاحب جواهر است در جواهر در پاسخ نقدهاي تند و تيز مرحوم صاحب حدائق.
بنابراين اينكه در اوايل همين سورهٴ مباركهٴ «نحل» فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَي﴾[22] آيه نود همين سورهٴ مباركهٴ «نحل» كه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَي﴾ اين عدل و احسان را در بخش پاياني تبيين كرد كه حتي نسبت به مشركان هم همين طور است، اگر در جريان جنگ اُحد آنها تمثيل كردند يعني مثله كردند، يعني اعضا و جوارح حمزه سيدالشهدا(رضوان الله عليه) را بُريدند شما هم بر فرض خواستيد عِقاب بكنيد ﴿بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم﴾ باشد ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ﴾ و اگر از اينها بگذريد ميشود صبر و احسان ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»