86/08/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 115 الی 119
﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾(115)﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذا حَلاَلٌ وَهَذا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُوا عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ لاَ يُفْلِحُونَ﴾(116)﴿مَتَاعٌ قَليلٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾(117)﴿وَعَلَي الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا مَا قَصَصْنَا عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾(118)﴿ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابُوا مِن بَعْدِ ذلِكَ وَأَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾(119)
در سورهٴ مباركهٴ «نحل» كه مكه نازل شد گاهي به حوادث مربوط به مكه هم ميپردازند آن ضرب مَثلي كه ذكر فرمودند گرچه اختصاصي به مكه ندارد ولي قابل تطبيق به جريان مكه هست كه مكه داراي اين سه وصف بود هم آمن بود، هم مطمئن بود، هم در رفاه اقتصادي بود كه ﴿يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن كُلِّ مَكَانٍ﴾[1] بعد گرفتار كفر شد و عذاب اليم به سراغ بعضيها آمد.
اينكه اهل مكه آيا عذاب جوع و خوف ديدند يا نه؟ مرحوم امينالاسلام طبرسي در مجمع از بعضيها از ابنعباس و اينها نقل كرد، اگر مردم مكه گرفتار عذاب شده باشند با دعاي وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) منافاتي ندارد. وجود مبارك ابراهيم خليل در دعايي كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» از آن حضرت نقل شد فرمود خدايا اهل مكه را متنعّم بكن ﴿وَارْزُقْ أهله مِنَ الَّثمَرَاتِ﴾[2] سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين است ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ﴾ كدام اهل؟ ﴿مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ﴾ اين بدل بعض من الكل است اينكه فرمود: ﴿وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ﴾ بعد فرمود: ﴿مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ﴾ يعني «وارزق» مؤمنين اهل مكه را، آنگاه ذات اقدس الهي در پاسخ فرمود: ﴿قَالَ وَمَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلي عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾[3] آنها كه اهل مكهاند ولي كفر ورزيدند مقداري در دنيا از نعمتهاي الهي برخوردارند، بعد به عذاب الهي گرفتار ميشوند، اگر گروهي از اهل مكه گرفتار عذاب الهي شدند نه با دعاي ابراهيم خليل(سلام الله عليه) منافات دارد، نه آن آيه منافي اين مطلب است زيرا دعاي آن حضرت در محدودهٴ ايمان و مردان باايمان بود براي اينكه گرچه اول فرمود: ﴿وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ﴾ اما بلافاصله فرمود: ﴿مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ﴾ و خداوند هم تكليف كفار را جدا كرد، اين يك مطلب.
مطلب ديگر اين است كه آنكه مرحوم امينالاسلام در مجمع از ابنعباس و ديگران نقل كرد آن را فرمود به دعاي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يعني به نفرين پيغمبر آنها گرفتار شدند همان طوري كه آيات قرآن «يفسر بعضها بعضا» روايات هم «يفسر بعضها بعضا» ادعيه هم اينچنيناند، زيارات هم اينچنيناند، ادعيه هم «يفسر بعضه بعضا» زيارات هم «يفسر بعضه بعضا» و مانند آن. آن دعاي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در كنار دعاي حضرت ابراهيم قرار گرفت، دعاي حضرت ابراهيم نسبت به مؤمنان بود و نفرين وجود مبارك پيغمبر نسبت به كفار، پس اگر آيه محلّ بحث سورهٴ «نحل» را بر مردم مكه تطبيق بكنيم باز محذوري ندارد، البته اين ضرب مثل است اختصاصي به مردم مكه ندارد و گروهي از كفار در هفت سال گفتند به عذاب گرسنگي و فقر مبتلا شدند اين را از ابنعباس و اينها نقل كردند.
مطلب بعدي آن است كه اين آيه تحريم ميته و لحم خنزير و دَم مسفوح ﴿وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ﴾ كه در دو سورهٴ مدني و در دو سورهٴ مكّي نازل شد يعني در «بقره» و «مائده» نازل شد، در «انعام» و «نحل» نازل شد. «بقره» و «مائده» مدنياند، «نحل» و «انعام» مكّياند.
سرّ تعدّد نزول چه در اين بخش چه در بخشهاي ديگر ميتواند براي اين نكته باشد البته اين بحث مربوط به علوم قرآن است بحث تفسيري نيست مسائل علوم قرآن به قرآنشناسي برميگردد كه وحي يعني چه؟ نزول يعني چه؟ تعدّد نزول يعني چه؟ مكّي و مدني بودن يعني چه؟ اين ديگر به علوم قرآن برميگردد كاري به تفسير ندارد. در جريان تعدّد نزول كه نكات فراواني است يكي از آنها اين است قرآن كريم گرچه در اواخر عمر مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به صورت كامل جمعآوري شد ولي در اوايل امر يا در اواسط امر به صورت يك كتاب مدوّن كه در خانههاي همه مردم و در دسترس همه مردم باشد نبود در سينههاي مردم بود، در حافظههاي مردم بود و در اوراق خاصّي نوشته شده بود، البته در نزد اهلبيت و اينها كلّش بود لذا گاهي مردم مكه محتاج بودند به اين مطالب، گاهي مردم مدينه محتاج بودند، گاهي حضري، گاهي سفري لذا اين آيات متعدّد و مكرّر نازل ميشد براي اينكه مردم مكه از جريان مدينه بيخبر بودند، مردم مدينه از جريان مكه بيخبر بودند اگر قرآن هر آيهاي كه جزء ميشد به صورت جزوه، به صورت كتاب مدوّن در اختيار همه قرار ميگرفت ديگر نيازي به تكرار نزول آيات نبود، اما از اينكه بعضي آيات در مكه نازل شد همان آيات دوباره در مدينه نازل شد براي اينكه مردم مدينه از جريان مكه بيخبر بودند و بالعكس.
مطلب ديگر اينكه در همين تعدّد نزول نكات فراواني هم هست، گاهي اين آيه با سابق و لاحق كه جمع ميشود ظهوري دارد و سابق و لاحق را هم تشريح ميكند، وقتي سابق و لاحقش كه عوض شد همين آيه كه نازل ميشود يك ظهور ديگري پيدا ميكند سابق و لاحق خودش را هم با ظهور ديگر تشريح ميكند اين است كه هم سباق آيه يك، هم سياق آيه دو با اين تعدّد نزول فرق ميكند اينچنين نيست كه صِرف تكرار باشد نظير ترجيعبند در سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» حتي آنجا هم تكرار نيست هر كدام از اين ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾ معناي خاصّ خودش را دارد، حتي ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ كه 114 بار نازل شده است يك بار در وسط سورهٴ مباركهٴ «نمل» و 113 بار هم در آغاز 114 سوره به استثناي سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين آيات هر ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ هر كدام معناي خاصّ خودش را دارند «كما تقدّم» اين طور نيست كه اين تكرار لفظي باشد لذا شما ميبينيد در كتابهاي فقهي ميگويند اگر كسي قصد سورهاي دارد بايد «بسم الله» را به قصد آن سوره بخواند آنهايي كه ميگويند قرائت آن سُوَر عزائم نه آيات عظيمه قرائت سُوَر عزائم براي جُنُب اشكالي دارد ميگويند اگر «بسم الله» را هم به قصد آن بخواهد بگويد محذور دارد و اين جمله دعاي كميل را هم كه «لا يستوون» بخواهد به قصد اينكه جزء سورهٴ مباركهٴ «فصلت» است بخواند اشكال دارد. غرض اين است كه «بسم الله»ها كه مكرّر نازل شد هر كدام معناي خاص خودش را دارد تكرار نيست.
پرسش: اينكه يك سوره در سه يا چهار مرحله بر پيامبر نازل شد «بسم الله»اش هم تكرار ميشد يا نميشد؟
پاسخ: يك سوره سه بار نازل شد؟
پرسش: نه، مثلاً سورهٴ بقره در يك مرحله نازل نشد كه.
پاسخ: نه، نه خير «بسم الله» تكرار نميشود هر وقت «بسم الله» نازل ميشد ميفهميدند سورهٴ قبلي به پايان رسيد و سورهٴ بعد آغاز شده است اين «بسم الله»ي كه نازل ميشد سرفصل بود به منزلهٴ فصلي جديد بود كه اصحاب ميفهميدند سورهٴ قبل به پايان رسيد و سورهٴ بعد شروع شد، خب.
پرسش: اگر پيغمبر به يك مكان ديگري مسافرت ميرفتند و به جاي مدينه جاي ديگري را انتخاب ميكردند احتمال داشت آيات تغيير كند؟
پاسخ: ممكن است، ولي موضوعات تغيير پيدا ميكرد مثلاً در جريان حجاز بودند آنجا سخن از گلابي و اينها نبود لذا در قرآن از گلابي و اينها نيست يا نحوه تشبيهات مربوط به خاورميانه است، اگر در خاور دور بود يا باختر دور بود ممكن بود ميوههاي گوناگون يا تشبيهات گوناگون اينها عوض بشود ولي اينها جزء فروعات است و هيچ نقشي در خطوط كلي دين ندارد، خب.
پرسش: چرا از ميان حرام گوشتها فقط خنزير را فرمود؟
پاسخ: ديگر بعضي از امور را در قرآن كريم بيان فرمود چون محلّ ابتلا شايد بيش از ديگران همين خنزير بود و اينها.
پس بنابراين اين مربوط به تعدّد نزول است آنگاه فرمود بدعت نگذاريد نه چيزي كه در دين است از دين خارج كنيد و نه چيزي كه در دين نيست بر دين بيفزاييد ﴿وَلاَ تَقُولُوا﴾ كه فرمود ناظر به تحريم بدعت و تشريع است ﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ﴾ اينچنين است كه كذب خبري و كذب مُخبري، فرق بين كذب و افترا در بحث ديروز گذشت. فرمود اينهايي كه بر خدا افترا ميبندد اهل فلاح و رستگاري نخواهند بود منشأ اين افترابستن هم محبّت دنياست براي دنيا چنين كاري ميكنند دنيا هم متاع قليل است و زودگذر ﴿لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ اينها نه اينكه تنها مالِ كم گيرشان ميآيد، اگر كلّ دنيا هم گيرشان بيايد باز متاع قليل است خود دنيا ﴿مَتَاعٌ قَلِيلٌ﴾ نه اينكه يك متاع كم و حقوق كمي به اينها ميدهند، اگر كلّ دنيا را هم به اينها بدهند باز نسبت به قيامت و نسبت به آخرت متاع قليل است ﴿مَتَاعٌ قَلِيلٌ﴾ ﴿وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾.
خب، حالا «فان قلت» اگر اينها جزء محرّمات است پس چرا برخي از امور بر گروهي از اين يهوديها تحريم شده است؟
ميفرمايد آنها تحريمهاي مصلحتي است يك سلسله ستمها و معصيتهايي را اينها مرتكب شدند ما بر اينها تحريم كرديم و ما به اينها ظلم نكرديم اينها در اثر سوء رفتار خود طيّباتي را بر خودشان تحريم كردند. اين جواب آن سؤال است فرمود: ﴿وَعَلَي الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا مَا قَصَصْنَا عَلَيْكَ مِن قَبْلُ﴾ چون سورهٴ مباركهٴ «انعام» قبل از «نحل» نازل شد و در سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه مكّي است و قبل از سورهٴ «نحل» كه آن هم مكّي است نازل شد جريان تحريم بعضي از امور بر يهوديها در آن سوره آمده است. فرمود در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيه 145 و 146 به اين صورت است ﴿قُل لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلَي طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ اين آيه 145 بعد فرمود: ﴿وَعَلَي الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَمِنَ الْبَقَرِ وَالْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُمَا إِلَّا مَا حَمَلَتْ ظُهُورُهُمَا أَوِ الْحَوَايَا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ﴾ چرا اين كار را كرديم؟ ﴿ذلِكَ جَزَيْنَاهُم بِبَغْيِهِمْ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ﴾ اينها چون معصيت كردند و ظلم كردند ما بعضي از اين طيّبات را بر آنها تحريم كرديم در بخشهاي ديگر اين را بازگو فرمود در آيه محلّ بحث سورهٴ مباركهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَعَلَي الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا مَا قَصَصْنَا عَلَيْكَ مِن قَبْلُ﴾ يعني آنچه را كه ما در جريان سورهٴ مباركهٴ «انعام» قبلاً براي شما بازگو كرديم نسبت به يهوديها تحريم كرديم خب «فان قلت» اگر شما محرّماتتان همان چهارتاست چرا اينها را بر يهوديها تحريم كرديد؟ فرمود: ﴿وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ در اثر بدرفتاري و ﴿فَبِِظُلْمِهِمْ﴾[4] ﴿وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِيَاءَ﴾[5] ﴿وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا﴾[6] اينها را علتهايي است كه در قرآن كريم در سورهٴ مباركهٴ «انعام» و غير «انعام» آمده كه در اثر ظلم و رباخواري و بَغياي كه اينها داشتند ما طيّباتي را بر اينها تحريم كرديم.
پس حرام بالاصاله همان چند چيز است اينها حرامهاي مصلحتي است كه بر اينها تحريم كرديم بلكه انشاءالله توبه كنند و برگردند در همانجا فرمود به بَغياي كه اينها داشتند ما تحريم كرديم و ما به اينها ستم نكرديم و اينها خودشان گرفتار ستم شدند لذا اين امور بر اينها تحريم شد در آيه 146 سورهٴ مباركهٴ «انعام» اينچنين بود فرمود: ﴿ذلِكَ جَزَيْنَاهُم بِبَغْيِهِمْ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ﴾ پس اگر كسي بگويد محرّمات بر صهاينه چيست؟ اين در اثر اينكه ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ﴾[7] چيزهايي كه بالاصاله طيّب است ما بر اينها تحريم كرديم.
پرسش: اگر احكام اسلام مطابق با واقع است آيا ميشود به خاطر ظلم اينها آنها را حرام كرد؟
پاسخ: بله ديگر اين هم مطابق واقع است هر وقت واقعيت عوض شد ذات اقدس الهي اين نعمت را از اينها ميگيرد خداي سبحان اين نعمت را به افراد مؤمن ميدهد يك، به كافري كه فقط از نظر عقيده كفر ميورزد ميدهد دو، اما اگر به كافري كه دست به كُشتن پيغمبر بزند ﴿قَتْلِهِمُ الْأَنْبِيَاءَ﴾ بشود، دست به خونخواري بزند ﴿وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا﴾ بشود ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا﴾ ﴿وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِيَاءَ﴾ ﴿وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا﴾ كذا و كذا و كذا ﴿حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ﴾[8] ذات اقدس الهي گاهي اين نعمتها را از اينها ميگيرد، بعد هم راه توبه را باز ميكند در همين آيه محلّ بحث فرمود اگر اينها برگردند باز آن محرّمات مصلحتي بر اينها حلال ميشود تتمّه بحث آيه كنوني ما اين است كه ما به اينها ظلم نكرديم، اينها به خودشان ظلم كردند ولي اگر اينها برگردند ذات اقدس الهي فيضش را برميگرداند ﴿ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابُوا مِن بَعْدِ ذلِكَ وَأَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾، اما آن محرّمات ذاتي با توبه، حلال نميشود انسان چه توبه بكند چه نكند لحم خنزير حرام است، دَم مسفوح حرام است، مِيته حرام است، ﴿مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾ حرام است اما اين حرامها مصلحتي كه به عنوان كيفر است و تعقيب الهي است اينها با توبه برميگردد.
مطلب دوم كه خيلي مهم است بحثي كه خيلي مهم است همان جرياني است كه قبلاً هم ما با اين دشواري روبهرو بوديم كه ﴿لكِن كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ ما يك نفس ظالم داريم يك نفس مظلوم. در مسئله ظالم و مظلوم در كتابهاي عقلي ملاحظه فرموديد مسئله اتحاد عالم و معلوم را گفتند يعني كسي به خودش علم دارد اين لفظ عالم و لفظ معلوم دوتاست، مفهوم عالم و مفهوم معلوم دوتاست، ولي آن ذات يكي است كسي كه به خودش علم دارد اينچنين نيست كه عالم يكي باشد، معلوم ديگري باشد گاهي عالم غير از معلوم است مثل اينكه كسي به شجر و حجر علم دارد، يك وقت به خودش علم دارد اينجا عالم و معلوم يكي است اين دوتا مفهوم اقتضاي تغاير نميكند اما ظالم و مظلوم الا و لابد مقتضي تغايرند براي اينكه ظلم در جايي است كه ظالم محدودهاي دارد، مظلوم محدودهاي دارد، حقوق هر دو مشخص است، أحدهما از مرز خود تعدّي ميكند به محدودهٴ ديگري ميرسد اين ميشود ظلم، اگر ما يك چيز داشتيم به نام «الف»، «الف» يك سلسله حقوقي دارد، يك حوزهٴ حقّي دارد و حُكمي دارد و مشخص است آن وقت «الف» در همان حوزه «الف» تعدّي ندارد تا بگوييم «الف» به خودش ظلم كرده. اتحاد ظالم و مظلوم نظير اتحاد عالم و معلوم نيست كه معقول باشد اين غيرمعقول است.
بنابراين معلوم ميشود كه ما دوتا خود داريم، خودي است كه ظاهراً ذات اقدس الهي در اختيار ما گذاشته، خودي است كه چراغ راه است چراغ است براي ما نيست ما امينيم و امانتداريم نبايد در او تصرّف بكنيم مثل اينكه به مسافري ميگويند من يك چراغ خوب به شما ميدهم اين چراغ براي من است ولي به تو ميدهم كه راه را ببيني مبادا اين چراغ را خاموش كني. آن خودِ اصلي، اين امانت الهي است اين همان خليفهٴ الهي است اين ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[9] است اين وقتي شعر سنايي خوانده شد كه:
كعبه را جامه كردن از هوس است ياي بيتي جمال كعبه بس است
وقتي ميخواستند كعبه را بيارايند جناب حكيم سنايي گفت شما كعبه را مزيّن نكنيد براي اينكه همان «ياي» بيتي كه خدا در قرآن براي كعبه گفته است جمال كعبه همان است «كعبه را جامه كردن از هوس است ٭٭٭ ياي بيتي» كه خدا به ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليها) فرمود: ﴿طَهِّرَا بَيْتِيَ﴾[10] «ياي بيتي جمال كعبه بس است» زيور كعبه همين است جمال انسان هم در همان «ياي» روحي است كه ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾ اين ﴿رُّوحِي﴾ كه به او مربوط است و نور است و چراغ است و بيّنالرشد است اين ديگر براي ما نيست اين را به ما داد كه چراغ ما باشد، در درون ما هست، ماييم ميگوييم من، اما اين من همان منِ امانتي است. يك منِ حيواني است كه بله، خود ماييم ﴿يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ﴾[11] ما موظفيم از آن منِ الهي كه به «ياء» ختم شده است ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾ كه آن نور است و شفاف است و مضيء است او را خاموش نكنيم، تاريك نكنيم از او كمك بگيريم راه اين منِ حيواني را حفظ بكنيم.
در قرآن كريم فرمود يك عده فقط به فكر خودشاناند در سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود وقتي مسئله جبهه و جنگ و اينها ميشود اينها همه چيز را فراموش ميكنند فقط به فكر خودشاناند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ﴾[12] اينها فقط به فكر خودشاناند. در سورهٴ مباركهٴ «حشر» ميفرمايد اينها خودشان را فراموش كردند ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[13] پس ما خودي داريم كه همين خود حيواني است، خودي داريم كه نوراني است آن ديگر ما نيستيم درست است كه ميگوييم من، اما اين امانت است مثل اينكه آدم مال ِاماني را ميگويد براي من است ديگر، در برابر ديگران ميگويد براي من است يَد دارد، اما در حقيقت امين است و بايد اين را حفظ بكند. فرمود همينهايي كه به فكر خودشاناند همينها خودشان را فراموش كردند، خب خودِ مذكور با خودِ مَنسي دوتاست ديگر، اگر فرمود: ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ﴾ كه اينها فقط به فكر خودشاناند، بعد درباره همين گروه در سورهٴ مباركهٴ «حشر» ميفرمايد اينها خودشان را فراموش كردند خودِ مذكور با خود منسي يقيناً دوتاست ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اينها خودشان را فراموش كردند.
پس معلوم ميشود نورانيّتي در ماست كه آن «ياء» ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[14] به آن برميگردد آن خليفةالله است، آن فطرةالله است، آن نورالله است، آن روحالله است و آن امانت است در دست ما، اگر اين خود حيواني از مرز خود تعدّي بكند به آن خودِ الهي برسد اين ميشود ظلم. «أحد النفسين» نفس ديگر را ستم كرده است فرمود ما به اينها ستم نكرديم اينها به خودشان ستم كردند و آنجايي كه ميفرمايد اينها به ما ستم كردند آن وقت اينها جور درميآيد اينها به خدا ظلم كردند يا دارد كه اگر خدا را ياري كنيد ظلم به خدا را گفتند يعني ظلم به دين خدا، ظلم به آيين خدا آنها حق است، اما تمام اين بحثها در منطقهٴ سوم است ما بارها شنيديم و گفته شد كه دو منطقه، منطقه ممنوعه است يعني ذات مطلق الهي كه هويّت محض است و كُنه صفات ذات كه عين ذات است اينها منطقه ممنوعه است أحدي به آنها دسترسي ندارد ماييم و نور حق و ظهور حق و فيض حق و آثار حق، ماييم و ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[15] ما با ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ كه ظهور آن ذات اقدس الهي است كار داريم محدودهٴ «بيتي» در همينجاست، محدودهٴ ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[16] همينجاست، ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ﴾[17] فرمود اينها به خدا ظلم كردند ظلم به خدا هم در همين راستاست، ظلم به دين خدا در اين راستاست و نصرت خدا هم در محدوده سوم، در منطقه سوم يعني ظهورات خدا، فيض خدا، آيات خدا و مانند آن.
خب، پس سلباً و اثباتاً، ثبوتاً و نفياً اگر ظلم هست نسبت به اين محدوده فيض است و اگر نصرت است هم نسبت به محدوده فيض اين در حقيقت براي خداست و ما امينيم شايد ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ﴾ به اين امانت هم قابل تطبيق باشد، البته آن امانت اصلي دين است، ولايت است كه اين هم زيرمجموعه همانهاست كه به ذات اقدس الهي برميگردد آن وقت ظلم در اينجا معناي خاص خودش را پيدا ميكند.
پرسش: بدن حيواني ما هم امانت الهي است ديگر.
پاسخ: بدن حيواني را موقتاً تمليك كردند كه گفتند آزادي ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ﴾[18] شما اينجا ﴿يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ﴾[19] و آزادي، البته كلّ جهان مِلك ذات اقدس الهي است اما درباره محدوده تن به ما آزادي دادند كه هرجا ميخواهي بخوري، بياشامي و بنوشي اما درباره محدوده روح محدوديتي است كه اين كارها را نسبت به او نكن، در اين محدوده تجاوز نكن، حالا خواستي بخوري، بياشامي، نياشامي اينها در اين محدوده تن آزادي، ولي كاري نكن كه به اين ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾[20] كه اين در حقيقت فطرت است و دين هم جايش اينجاست، عقل هم همينجاست به اين آسيب نرسان.
پرسش: حاج آقا همين ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾ لا وقوعي است يا ذي وقوعي؟
پاسخ: بالأخره امكانش هست ﴿وَمَا ظَلَمُونَا وَلكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ اينها به خودشان ظلم كردند يعني اين انفسي كه در سورهٴ مباركهٴ «حشر» آمده است ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[21] اين را فراموش كردند نه آن انفسي كه در سورهٴ «نساء» هست كه فرمود اينها همهاش به فكر خودشاناند خب آنهايي كه به فكر خودشاناند كه به اين خودِ حيواني ظلم نكردند كه، لكن فرمود: ﴿ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهَالَةٍ﴾ اين راه تا آخرين لحظه باز است، اگر كسي كاري را بر اساس جهالت كرده است و برگشت و اصلاح كرد خداي سبحان بعد از اينها غفور رحيم است، راه توبه باز است اينكه فرمود: ﴿بِجَهَالَةٍ﴾ جهل در مقابل عقل است، نه جهل در مقابل علم. شما بارها ملاحظه فرموديد مرحوم كليني(رضوان الله عليه) آن جلد اول كافي را به عنوان كتاب العقل و الجهل مرقوم فرمودند، بعد از كتاب العقل و الجهل، كتاب العلم را مرقوم فرمودند علم مقابل ندارد مقابل علم جهل علمي است يعني بيسوادي، اما عقل مقابل دارد انسان يا عاقل است يا بر اساس جهالت كار ميكند، اگر «ما عبد به الرحمن واكتسب به الجنان»[22] شد اين ميشود عقل، نشد ميشود جهل در مقابل عقل نه جهل در مقابل علم باسواد هست، درسخوانده است ولي جاهلانه كار ميكند اين جهل در مقابل عقل است.
اين همان بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است كه فرمود: «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لاَ يَنْفَعُهُ»[23] چه بسا درسخواندههايي كه كُشته جهلشاناند جهل در مقابل عقل. مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در مقابل علم، جهلي قرار ندارد كتاب العلمش، كتاب العلم است ديگر، اما آن جنود الجهل و العقلي كه وجود مبارك امام صادق فرمود زمينه شد براي اينكه مرحوم كليني كتابش را اينچنين تدوين كند كتاب العقل و الجهل، جنود عقل و جهل يعني انسان يا اهل بهشت است يا اهل جهنم، اهل جهنم دو قِسماند يا درسخواندهاند يا درسنخوانده اينچنين نيست كه علم آدم را بهشت ببرد كه، عقل آدم را به بهشت ببرد. انسان يا عاقل است يا جاهل يعني يا اهل بهشت است يا اهل جهنم آن اهل جهنم يا درسخواندهاند يا درسنخوانده، اگر «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ» شد، اگر در دعاها، در تعقيبات نماز و مانند آن از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است كه «أعوذ بك من علم لا ينفع»[24] همين است.
توبه هم با اصلاح بايد همراه باشد يك وقت است گناهي شخصي است خب آن توبه كافي است، وقتي است نه، كاري كرده است عدهاي را آلوده كرده حتماً بايد اصلاح كند بازتر از همه همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» مشخص كرده است شما ببينيد در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آنجا كه اصلاح جامعه را لازم ميداند ذات اقدس الهي شخصاً ميفرمايد من توبههاي آنها را ميپذيرم ﴿إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾[25] اين در سورهٴ مباركهٴ «بقره» مشخص فرمود، فرمود بعضي هستند حالا كتابي نوشتند يا حرفي زدند عدهاي را به وسيله نوشتن كتاب يا گفتارشان عدهاي را منحرف كردند توبه اينها به اين است كه ﴿تَابُوا﴾ يك، ﴿وَأَصْلَحُوا﴾ دو، ﴿وَبَيَّنُوا﴾ سه. در اينجاست كه خداي سبحان فقط در جاي ديگر به اين صورت نيست در اين مورد است كه كار خيلي دشوار است فرمود: ﴿فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾[26] صِرف اينكه انسان فسادي را مرتكب بشود بعد توبه بكند كافي نيست، لذا فرمود: ﴿وَأَصْلَحُوا أنّ ربّك مِنْ بَعدِها﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»