86/08/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 111 الی 117
﴿يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَن نَّفْسِهَا وَتُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ وُهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ﴾(111)﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ﴾(112)﴿وَلَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ وَهُمْ ظَالِمُونَ﴾(113)﴿فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلاَلاً طَيِّباً وَاشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِن كُنتُم إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ﴾(114)﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾(115)﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذا حَلاَلٌ وَهَذا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُوا عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ لاَ يُفْلِحُونَ﴾(116)﴿مَتَاعٌ قَليلٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾(117)
سرّ اينكه آيات زيادي خوانده شد براي اينكه بخش قابل توجهي از اين آيات در سورهٴ مباركهٴ «بقره» مائده انعام در اين سه سوره تفسيرش گذشت.
در جريان ﴿يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ﴾ مواقف قيامت زياد هست در بعضي از مواقف آن عرصهٴ حشر اكبر به احدي اذن سخن داده نميشود ﴿لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾[1] ولي در موقف ارض در موقف تطاير كتاب، در موقع حساب، در موقع صراط، در موقف ميزان در اينگونه از مواقف سؤال و جواب هست لذا در سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» يك بخشش آمده است ﴿فَيَوْمَئِذٍ لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾[2] در آن مقطع جا براي سؤال و جواب نيست چون هر كسي با آن علامت خاص ميآيد، چرا ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾؟ براي اينكه ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ﴾[3] خب اگر هر كسي با علامت خاص ميآيد ديگر سؤال ندارد كه از آن طرف مؤمنان هم ﴿سِيَماهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ﴾[4] كه در تورات و انجيل آمده همين حقيقت در قيامت هم ظهور ميكند. پس در آن مقطع ﴿فَيَوْمَئِذٍ لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾[5] در موقف ديگر در مقطع ديگر ميفرمايد: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[6] اينها را بازداشت كنيد تا ما از اينها سؤال بكنيم يك ايست بازرسي است ﴿وَقِفُوهُمْ﴾ يعني اينها را متوقف كنيد، چرا متوقف كنيد؟ براي اينكه ميخواهيم از اينها سؤال كنيم.
پس آن موقفي كه ﴿فَيَوْمَئِذٍ لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ با موقف ديگري كه فرمود: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ اينها منافاتي ندارد، پس در يك بخش روزي است كه ﴿لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾[7] در بخش ديگر كه موقف حساب است و ميزان است و امثال ذلك ﴿تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَن نَّفْسِ﴾.
مسئله بعد كه خيلي سؤال ميشود جريان خلود است اين خلود مكرّر بحث شد و اگر آيهاي باز درباره خلود صحبت فرمود ممكن است كه باز آن مسئله خلود ذكر بشود كه چطور كسي در دنيا مدت محدودي گناه ميكند و به طور نامحدود معذّب ميشود؟
مطلب بعدي آن است كه اين ضرب مَثل در بحث ديروز مشخص شد كه اين سه صفت يكي مربوط به امنيت اجتماعي است، يكي مربوط به امنيت طبيعي و جغرافيايي است، يكي هم مربوط رفاه اقتصادي فرقشان مشخص شد كه فرمود ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً﴾ كه مسائل امنيت اجتماعي سياسي است، ﴿مُّطْمَئِنَّةً﴾ مسئله اقليمي و جغرافيايي است ﴿يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن كُلِّ مَكَانٍ﴾ كه مسئله رفاهي و اقتصادي است، ولي امام رازي ميگويد اين بالأخره تكرار است، چرا؟ براي اينكه مقصود از اين ﴿مُّطْمَئِنَّةً﴾ چيست؟ اگر اطمينان اجتماعي و سياسي است كه به همان امنيت برميگردد، اگر اطمينان اقتصادي است كه به ﴿يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن كُلِّ مَكَانٍ﴾ برميگردد چارهاي جز تكرار نيست. آنگاه خودشان جواب ميدهند كه عقلا گفتند كه سه چيز است كه تكرارش و تكثيرش زيانبار نيست يكي امنيت است، يكي مسائل رفاهي است، يكي هم جريان اقتصادي. امنيت است، يكي صحّت است، يكي هم مسئله اقتصاد. بعد از اينكه خودشان اين اشكال را كردند كه اين موهم تكرار است ميفرمايد در جواب اينچنين گفته شد كه عقلا اين شعر را نقل ميكنند كه:
ثلاثة ليس لها نهاية الأمن و الصحّة و الكفاية
سه چيز است كه حدّي ندارد تكثير آنها، تكرار آنها زيانبار نيست يكي امنيت است، يكي صحّت است، يكي كفايت آنگاه ميفرمايند ﴿آمِنَةً﴾ ناظر به امنيت است، ﴿مُّطْمَئِنَّةً﴾ ناظر به هواي سالم، آب سالم است كه باعث صحّت است ﴿يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن كُلِّ مَكَانٍ﴾ ناظر به كفايت مالي است، اما خب آن تحليلي كه در بحث ديروز گذشت شايد از تكرار مصون باشد.
پرسش:...
پاسخ: خب، البته ديگر بله سيدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله عليه) ميفرمايند اين ﴿مُّطْمَئِنَّةً﴾ يك حلقه ارتباطي است بين اوّلي و سوّمي وقتي جامعه مطمئن است كه هم از امنيت برخوردار باشد هم از مسائل اقتصادي وگرنه آنجا نميماند اگر امنيت نباشد ناچارند آنجا جلاي وطن كنند، اگر امنيت باشد مسائل اقتصادي نباشد، شغل نباشد بيكاري اينها را تهديد بكند ناچارند مهاجرت كنند، اگر مهاجرت نميكنند همانجا ميمانند مطمئناً براي اينكه ﴿يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن كُلِّ مَكَانٍ﴾ و اگر مهاجرت نميكنند براي اينكه در امنيتاند اگر جايي ترور باشد، وحشت باشد، امنيت نباشد خب مهاجرين زيادند جايي بيكاري باشد، كمكاري باشد، شغلي نباشد، گراني باشد، قحطي باشد مهاجرت زياد است پس اين ﴿مُّطْمَئِنَّةً﴾ يك حلقه ارتباطي بين امنيت است و مسائل كفايت اقتصادي اين هم يك بيان لطيفي است ولي به هر تقدير آن امنيت اجتماعي اول، اين اطمينان جغرافيايي دوم آن مسئله رفاه اقتصادي سوم، اگر ما بگوييم سرزميني است مطمئن نه جاي آتشفشاني است نه گُسل زلزله است نه رانش كوه است و امثال ذلك خب سرزميني است مطمئن اسنادش به قريه هم درست است، اما ما در جريان امنيت كه مسائل امنيت اجتماعي است ناچاريم به لحاظ اهل قريه معنا كنيم ﴿يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن كُلِّ مَكَانٍ﴾ به لحاظ اهل قريه معنا كنيم، اما اگر گفتيم نه، امنيت جغرافيايي دارند جاي مطمئني است، سرزمين خوبي است و اسلام هم دستور داده شما اگر روستايي هستيد يا شهري مواظب باش در جايي زندگي كن كه از اين طمأنينه برخوردار باشد ديگر تكرار نيست.
يك بيان نوراني از امام صادق(سلام الله عليه) آمده است كه شايد در بحثهاي قبل هم اين حديث گذشت كه حضرت فرمود: «لا تطيب السكنيٰ إلا بثلاث» سه چيز است اگر كسي بخواهد در روستا يا شهر زندگي كند بدون آنها زندگي گوارا نيست «لا تطيب السكنيٰ إلا بثلاث الهواء الطيّب والماء الغزير والأرض الخوّاره»[8] هواي پاك كه آلوده نباشد نه آلودگي صوتي داشته باشد نه آلودگيهاي طبيعي و طبّي داشته باشد آلوده نباشد «الهواء الطيّب والماء الغزير» آب فراوان داشته باشد براي كشاورزياش، براي دامدارياش، براي شُربش، براي شستشوياش «والأرض خوّاره» يك زمين حاصلخيزي هم داشته باشد. فرمود جايي ميخواهي زندگي كني بايد اين سه شرط را داشته باشد سه شرط ديگر هم كه مربوط به مسائل علمي و فرهنگي است آنها را جداگانه در حديث ديگر ذكر فرمود. اين را وجود مبارك حضرت درباره محيط زيست و فضاي انتخابي شهر و روستا بيان فرمود، خب اين ميشود ﴿مُّطْمَئِنَّةً﴾ اگر جايي هواي سالم داشته باشد، زمين حاصلخيز داشته باشد، آب فراوان داشته باشد از نظر موقعيت اقليمي و جغرافيايي ارض مطمئن است گذشته از اينكه آن گُسل زلزله نيست، آن رانش نيست، آن آتشفشاني نيست و مانند آن.
خب، ﴿آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن كُلِّ مَكَانٍ﴾ اين اختصاصي به مكه هم ندارد، اما اينكه آيا دعاي حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) مخصوص آن زمان است يا همه أزمنه را دربرميگيرد ظاهراً مخصوص آن زمان نيست و همه أزمنه را دربرميگيرد كه ﴿وَأَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ﴾[9] الآن هم به دعاي حضرت ابراهيم سرزمين مكه معمور است و متنعّم. ﴿يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً﴾ يعني فراوان ﴿مِن كُلِّ مَكَانٍ﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «قصص» هم آمده است كه ﴿يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[10] فرمود مگر اينها نميبينند كه جاي ديگر ناامن است و اينجا امن ﴿يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ از هر جا، هر ميوه، بهترين محصول در مكه پيدا ميشود سرازير ميشود به مكه جبايه ميشود، برچين ميشود، جمعآوري ميشود در مكه اين دعاي حضرت ابراهيم است و برابر آن دعا در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» آن دعا آمده، در سورهٴ مباركهٴ «قصص» استجابت آن دعا اشاره شده ﴿أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَماً آمِناً﴾ كه ﴿يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ﴾[11] مردم جاي ديگر در اختطافاند، آدمربايي جاي ديگر زياد است در مكه نيست خَطفه يعني ربودن، اختطاف يعني ربودن فرمود: ﴿يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ﴾ در جاي ديگر آدمربايي فراوان است ولي مكه امنيت هست گذشته از اينكه ﴿يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[12] اين ﴿آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً﴾ قابل تطبيق بر جريان مكه هست گرچه مَثل است اختصاصي به آن سرزمين ندارد.
پرسش: شايد بهتر اين است كه رزقاش در خودش توليد بشود يا از آن اطرافاش بيايد.
پاسخ: بالأخره يا از خودش داشته باشد يا از اطراف بيايد اطراف كه بيايد رايگان كه نميآيد اينها هم ناچارند توليداتي دارند، صادراتي دارند در قبالش وارداتي منتها حالا مكه خصيصهاي دارد كه بركت حرم به همه سرزمين ميرسد و تمام سرزمينها هم بايد بركاتشان را تقديم بكنند وگرنه ساير سرزمينها كه رايگان يك تجارت يكجانبه نيست كه مردم هديه بياورند كه اگر گفتند ﴿يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن كُلِّ مَكَانٍ﴾ خودش هم توليد دارد ديگر، اگر سرزميني بود زمينش حاصلخيز بود، آبش هم ماء غزير و فراوان بود، هوايش هم طيّب بود خب آن هم دامداري و كشاورزي خوبي خواهد داشت ديگر.
پرسش:...
پاسخ: فرق نميكند نعمتها متعدّد است.
﴿فَأَذَاقَهَا اللَّهُ﴾ بعد اينها ﴿فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ﴾ حالا برخيها چيز گفتند چرا اينها جمع قلّه ذكر كرد در اين جهت فرق نيست چه نعمت بفرمايد، چه انعام بفرمايد، چه نعمتها بفرمايد وقتي كفران نعمت شد خداي سبحان خب ميگيرد ديگر در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» قبلاً بحثش گذشت كه حضرت تهديد كرد كه ﴿لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ﴾[13] در آنجا وعيدش تلويحي است و وعدهاش تصريحي فرمود: ﴿لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ﴾ با «نون» تأكيد ثقيله و با «لام» و بالصراحه ديگر تصريح كرد ﴿لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ﴾ اما «لئن كفرتم لاعذّبنكم» نفرمود فرمود: ﴿لَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ﴾ اين يك تلويح است. در اينجا دارد ما آن تلويح را عملي كرديم ﴿فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ﴾ خب اين جوع و خوف سرزمين همان سرزمين است ما آن خوف را كه امنيت بود تبديل به خوف كرديم، آن نعمت سوم كه ﴿يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن كُلِّ مَكَانٍ﴾ اقتصاد بود تبديل به گرسنگي و گراني و قحطي كرديم سرزمين همان سرزمين است، اما اينها در سرزمين يك وقت است زلزلهاي ميآيد، خَسفي ميآيد آنها يك مصلحت ديگر است ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾[14] ديگر آنجا ارض مطمئن نيست ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ﴾[15] ديگر آنجا سرزمين مطمئن براي آنها نيست، اما ما دو نعمت از اين سه نعمت را گرفتيم، خب كسي گرسنه است و امنيت ندارد جاي خوب و آب و هواي خوب به چه دردش ميخورد او ميخواهد فرار كند نميتواند، ميخواهد آنجا بماند نميتواند اينكه ﴿يَأْتِيهِا رِزقَها رَغداً مِن كُلِّ مَكَانٍ﴾ الآن ديگر مهفوف به عذاب شد اين ملبوس شد به لباس عذاب اين كجا ميخواهد فرار كند و منظور از لباس عذاب هم لباس ظاهري نيست كه آدم لباس را از بربكَند، اگر كسي گرسنگي او را دربرگرفت، هر جا برود همين مشكل را دارد يك وقت است خانه كسي آتش ميگيرد، خب فرار ميكند از خانه بيرون ميآيد محفوظ ميماند، يك وقت جامهٴ او مشتعل ميشود لباس را از برميكند محفوظ ميماند، يك وقت بدني او ميسوزد ميميرد و راحت ميشود، يك وقت ـ معاذ الله ـ ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾[16] اين قِسم چهارمش را چه كار بكند؟ اگر خداي ناكرده عذاب از دل برخاست انسان ﴿ثُمَّ لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَي﴾[17] اين طور نيست كه بميرد و راحت بشود كه.
بنابراين اگر عذاب به بدن رسيد محدود است خب بالأخره انسان مدّتي جزع ميكند و ميسوزد و ميميرد و راحت، اما اگر خداي ناكرده ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾[18] شد ديگر ﴿ثُمَّ لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَي﴾[19] اينگونه از عذابهايي كه منشأش كفر است ميشود ﴿فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ﴾ اينها هرجا باشند همين طورند ديگر ﴿أَيْنَما يُوَجِّهْهُ لاَ يَأْتِ بِخَيرٍ﴾[20] . بنابراين امنيت از اينها گرفته شد، رفاه اقتصادي از اينها گرفته شد، حالا سرزمين خوش آب و هوا براي آدم گرسنه و فقير چه ارزشي دارد؟ ﴿فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ﴾ البته براي اينكه معلوم بشود قَريه گناهي ندارد اهل قريه است تعبير به ﴿يَصْنَعُونَ﴾ فرمود، اگر هم ميفرمود «بما صنعت» منظور همان اهلش بود.
خب، حالا به تعبير فخررازي از مَثل به ممثّل منتقل شدند قبلاً مَثل را ذكر كردند حالا وارد ممثّل شدند كه سرزمين مكه است البته اين حدسي است كه ايشان ميزنند ﴿وَلَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ﴾ كه آنها نعمتهاي سهگانه مادي بود، حالا نعمت معنوي ﴿وَلَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ﴾ حرف رسول را تكذيب كردند خودشان اهل كذب بودند يك، پيامبر را تكذيب كردند دو، خطرش دامنگير اينها شد سه كه حالا اينها را ذكر ميكنند.
مردم مكه خودشان دروغ ميگفتند، دروغ ميگفتند يعني چه؟ بالأخره آنها يك شريعت جعلي داشتند بتها را ميپرستيدند قانوني هم داشتند، بتها را بر اساس ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[21] ميپرستيدند ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي﴾[22] ميپرستيدند و مانند آن. حلال خدا را هم حرام ميكردند، حرام خدا را هم حلال ميكردند قانوني بالأخره ميخواستند داشته باشند ديگر چه چيزي حلال است، چه چيزي حرام است آنها هم برابر با بدعتي كه داشتند قانوني را تصويب ميكردند. خداي سبحان ميفرمايد كه اين بدعتهايي كه شما گفتيد اينها دروغ است يعني اينكه گفتيد ﴿خَالِصَةٌ لِذُكُورِنَا وَمُحَرَّمٌ عَلَي أَزْوَاجِنَا﴾[23] اين براي زنهاي ما حرام است فقط براي مردهاست اين دروغ است، دروغ است يعني چه؟ يعني اين محمول براي اين موضوع نيست، باز يعني چه؟ يعني احكام الهي، قوانين ديني يك اعتبار محض نيست كه برابر با قراردادهاي اجتماعي باشد يك وقت است ميگويند فعلاً چون اين خيابان در دست تعمير است عبور يك طرفه است يك چراغ قرمزي هم آنجا ميگذارند اين يك قرارداد اجتماعي است براي برقرار نظم در محدودهاي. احكام الهي كه محمولي را براي موضوع ذكر ميكنند، موضوعي را صاحب محمول ذكر ميكنند از دو طرف به واقعيّت تكيه ميكند اين اعتبارات ديني نظير اعتبارات قانوني و اجتماعيِ مردمي نيست كه پايش به جايي بند نباشد از يك طرف به ملاكات و مصالح و مفاسد واقعي تكوينيِ حقيقي وصل است يك، از سوي ديگر در آينده همينها به صورت بهشت و جهنم درميآيد دو، پس مسبوق به حقيقتهاي تكويني است به نام ملاكات، هم ملحوق به حقايق تكويني است به نام عذاب جهنم، اما قراردادهاي دنيايي اين طور نيست كه ملاكات نفسالأمري داشته باشد، واقعيتي داشته باشد اينها برابر تشخيص خود مردم است گاهي اشتباه ميكنند، گاهي اشتباه نميكنند و بر فرض هم اگر كسي تخلّف كرد و از چراغ قرمز رد شد اين طور نيست كه همين به صورت شعله عذاب دربيايد البته او را تعذيب ميكنند، تنبيه ميكنند كه نظم را به هم زد، مگر اينكه نظام اسلامي باشد كه اين حُرمت به شرع برگردد.
قوانين شرعي اعتبارياتي هستند كه از آنها به اعتبارات نفسالأمري گاهي ياد ميشود زيرا هم مسبوق به حقايق تكوينياند آن ملاكات است، هم ملحوق به حقايق تكوينياند كه بهشت و جهنم است يعني عسل در بهشت هست يقيناً نهر عسل هم هست ﴿وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّي﴾[24] اما اين عسل را كندو و زنبور عسل نساخت اين عسل را خُلق حَسن ساخت، اين عسل را عقيدهٴ حَسن ساخت، اين عسل را عمل صالح ساخت اين عسل با زنبور توليد نشد ولي عسل است ديگر ﴿وَأَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ﴾ يا ﴿أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَأَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ﴾[25] نهرهايي از شير هست، نهرهايي از آب هست، نهرهايي از عسل هست، نهرهايي از خَمر هست. اينها حقايق خارجياند اين حقايق خارجي را عقايد و اعمال و اخلاق ميسازد ديگر در بسياري از آيات بدون كلمهٴ «ما» و حرف «ما» ذكر فرمود: ﴿إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[26] ﴿جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[27] نه «بما كنتم تعملون».
خب، پس اين اعتبارات يك اعتبارات واقعي است و قابل برهان است چون قابل برهان است اين محمول اگر براي اين موضوع بود اين قضيه صادق است، اين محمول اگر براي اين موضوع نبود اين قضيه كاذب است، پس اگر اين محمول براي آن موضوع نبود اين قضيه، قضيه كاذب است و باطل، اگر بود اين قضيه، قضيه صادق است و حق «هذا أمرٌ».
مطلب ديگر اينكه انسان يك مطلب دروغي را ميگويد يعني محمولي را به موضوعي اسناد ميدهد كه آن موضوع داراي محمول نيست ولي اين مجموعه را به شخصي اسناد ميدهد كه او چنين گفته است اين ميشود افترا، پس «فهاهنا أمران الكذب الافتراء» پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود شما دوتا مطلب داريد يكي اينكه عالمانه حرف نميزنيد، يكي اينكه مفتريانه سخن ميگوييد. عالمانه نيست براي اينكه اين حرمتي كه شما به بعضي از اشيا اسناد داديد گفتيد اين براي زنها حرام است، چرا؟ چه كسي گفته؟ اين محمول براي اين موضوع نيست آن موضوع صاحب اين محمول نيست اين قضيه صدق نيست اين يكي، بعد هم گفتيد اينها را خدا گفته اين ميشود افترا لذا مسئله كِذب و كَذب را جداگانه مطرح ميكند، مسئله فِريه و افترا را جداگانه مطرح ميكند. وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد هم از نظر علمي شما اين قضيهتان درست نيست، هم از نظر اخلاقي شما مُفتري هستيد، خب به چه كسي داريد نسبت ميدهيد اين دوتا كار را حضرت به اينها تفهيم كرد.
فرمود: ﴿فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ الله حَلاَلاً طَيِّباً﴾ انسان گرفتار اجوفين است ديگر فرمود شما اين ﴿فَكُلُوا﴾ امر اباحي است نه امر وجوبي يا استحبابي يعني از حلال طيّب بهره ببريد ﴿وَاشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِن كُنتُم إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ﴾ آخر شما خدا را قبول داريد ميگوييد ما بتها را ميپرستيم براي اينكه ما را به خدا نزديك بكند، اگر خدا را قبول داريد بايد قانون او را بپذيريد و از اين دو خطر در امان باشيد خطر كذب و خطر افترا. كذب و افترا را با اين بيان ذكر ميفرمايد، ميفرمايد محرّمات الهي مشخص است ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ﴾ اين چهار چيز را ﴿الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ﴾ اين ﴿مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ﴾ اينكه انسان براي بزرگداشت كسي به نام ناميِ زيد اين گوسفند را ذبح كند اين ﴿أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾ است قبلاً اينچنين بود و در جاهليت هم همين طور بود كه براي بتها قرباني ميكردند فرمود اينكه شما صدا را بلند ميكنيد ميگوييد «للصنم والوثن» «للعزّيٰ والهُبل» اين ﴿أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾ اِهلال همان صوت بلند كردن است شما اينكه صدا را بلند ميكنيد ميگوييد اين به نام ناميِ فلان اين ﴿أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾ ميشود اين ميشود ميته اين حرام هم هست نجاست حُكم ديگر است، حرمت حُكم ديگر.
فرمود بعضي از چيزها حرامگوشتاند، بعضي از چيزها چون ذبح آنها صحيح نيست حرامگوشت ميشوند ميته و لحم خنزير و دَم ذاتاً حراماند گاو و گوسفند و شتر ذاتاً حلالاند اما اگر قرباني بشوند «للصنم والوثن» ﴿أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾ اين ميشود حرام شما اينها را حلال ميدانيد آن وقت بعضي از چيزهايي كه حلال است آنها را حرام ميكنيد كم را زياد ميكنيد، زياد را كم ميكنيد ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ﴾ حالا نام مبارك الله بايد در ذبح گاو و گوسفند از يك سو، در نَهر شتر از سوي ديگر برده شود مستحضريد كه نام ذات اقدس الهي تنها به اين نيست كه بگويند «بسم الله الرحمن الرحيم» اگر بگويند «الله اكبر» «لا إله الا الله» «سبحان الله» «لا حول و لا قوة الا بالله» با هر كدام از اين كلمات مباركه ذبح بكنند يا نَهر بكنند اين مذكّيٰ است اينكه شما ميبينيم بعضي از ادعيه ما اوّلش «بسم الله» ندارد بعضي تعجب ميكنند كه چطور دعا «بسم الله» ندارد ما دعاي بدون «بسم الله» نداريم براي اينكه ﴿كل أمر لم يبدأ بسم الله» فهو كذا و كذا منتها «بسم الله» لازم نيست در دعاي كميل اين باشد «بسم الله الرحمن الرحيم» «اللهم»، «اللهم» بسم الله است ديگر، غالب اين ادعيه اوّلش «بسم الله» نيست، اما اسماي ديگر است «اللهم كذا» «إلهي كذا» خب اين به اسم خداست ديگر مگر دعا بدون اسم خدا شروع ميشود همه اينها اسم خدا دارد منتها اسم خدا گاهي با «الله اكبر» است، گاهي با «إلهي» است، گاهي با «اللهمّ» است «اللهمّ صلّ علي» خود همين اسم خداست مثل اينكه شما در ذبح حيوانات يا نَحر حيوانات بگوييد «اللهمّ صلّ علي محمّد و آل محمّد» نام ذات اقدس الهي را برديد ديگر ﴿لاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾[28] اين مثل نماز نيست كه يك ذكر خاص داشته باشد بله نماز و امثال نماز كه دستور خاص آمده است بايد اول «بسم الله» باشد بعد فلان آيه، بعد فلان آيه اين كلمات قرائتش مشخص است اما جايي كه گفتند شما نام خدا را ببريد گفتند هر كاري كه ميخواهيد بكنيد نام خدا را ببريد، خب ميگوييد «الله اكبر» «لا إله الا الله» «لا حول و لا قوة إلاّ بالله» صلوات ميفرستيد همه اينها نام خداست ديگر.
پرسش: اين روايات تخصيص نميزند آن عام را؟
پاسخ: نه، آنها حمل بر افضل ميشود مگر جايي كه قرائت لازم باشد. آن روايتي كه «كلّ أمرٍ ذي بال لا يذكر بسم الله»[29] ؟ خب آن «بسم الله» است ديگر ما هم «بسم الله» ميگوييم ديگر وقتي گفتيم «لا حول و لا قوّة الا بالله»، «بسم الله» گفتيم ديگر، اگر قرائت باشد خب بله بايد بگوييم «بسم الله الرحمن الرحيم» اما اگر گفتند نه، نام خدا را ببريد، هر كاري كه ميكنيد نام خدا را ببريد «لا حول و لا قوّة»، «الله اكبر»، «سبحان الله»، «بسم الله»، «الحمد لله» و اينها در ذبح و نَحر حيوانات هم همين طور است فتوا هم همين است.
بنابراين اگر گفته شد ﴿أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ﴾ يعني گفته بشود به نام ناميِ فلان شخص، خب بله اين ميشود مُردار اما اگر گفته بشود «لا حول و لا قوّة إلا بالله»، «سبحان الله»، «الحمد لله»، «شكراً لله» خب همه اينها نام ذات اقدس الهي است ديگر.
پرسش: حاج آقا اگر همه اينها گفته نشد اشكالي دارد؟
پاسخ: اگر دستور برسد مثل نماز بله، خب.
پرسش:...
پاسخ: بله، آن ذكر به لفظ نيست و موضوعيت دارد در قلبش بگويد «اللهم صلّ» نه كافي نيست، در قلب بگويد «لا إله الا الله» كافي نيست اين بله بايد ذكر لفظي لازم است. خب، يعني از نظر حُكم فقهي، حُكم لفظي لازم است حالا در ثواب و اينها البته مطلب ديگر است يعني از نظر حُكم فقهي كسي نگويد «لا إله الا الله»، «بسم الله»، «الحمد لله»، «شكراً لله»، «لا حول و لا قوة الا بالله» اين مردار است عمداً البته اگر نگويد.
پرسش: با صلوات هم ميشود ذبح كرد؟
پاسخ: خب بله، «اللهم» ولي بايد بداند كه «اللهم»، «اللهم» است يعني «يا الله» اين مناداست ديگر، اگر كسي نداند خب مشكل خودش است ولي اين نام ذات اقدس الهي است ديگر يعني «يا الله صلّ علي كذا» خب شما گفتيد يا اصلاً صلوات نفرستاديد گفتيد «يا الله»، «يا رحمن»، «يا رحيم» بعد ذبح كرديد يا نَحر كرديد ذكر خدا را گفتيد ديگر ولي حتماً بايد آدم ذكر را بگويد با لفظ.
پرسش: فارسي يا عربي فرق نميكند؟
پاسخ: فارسي، عربي فرق نميكند به نام خدا، يكي بگويد به نام خدا، خدايا به نام تو اين طوري بگويد.
پرسش: روايتي كه در اصول كافي در ابتداي هر دعايي بايد حمد و سپاس و الهي را بكند.
پاسخ: بله، حمد فارسي باشد، عربي باشد «كلّ أمرٍ ذي بال لا يذكر بسم الله»[30] نه كلمه «بسم الله الرحمن الرحيم» هر چيزي كه نام خدا برده نشود، بله أبتر است، بيثمر است خب «لا حول و لا قوة إلا بالله» نام خداست ديگر «الحمد لله» نام خداست، «سبحان الله» نام خداست، «الله اكبر» نام خداست.
پرسش: آنجا هم بايد قصد قربت داشته باشد؟
پاسخ: نه، عبادت كه نيست، عبادت كه نيست ميخواهد ثواب ببرد بله، اما اين نام خدا را بايد ببرد بالأخره وگرنه نام خدا خودش با قربت همراه است ديگر.
﴿وَاشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِن كُنتُم إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ ٭ إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ﴾ يك، ﴿وَالدَّمَ﴾ دو، ﴿وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ﴾ سه، ﴿وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِه﴾ چهار، البته ﴿فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ اين چهارمين بار است كه اين آيات گفته شد ديگر ما در جزئيات اين آيه بحث نكنيم. اوّلين بار در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 173 مبسوطاّ بحث شد كه ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ دوّمين بار سورهٴ مباركهٴ «مائده» است آيه سه كه فرمود: ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ﴾ بعد ﴿وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبْعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ﴾ كه اينها ملحق به مردار است ﴿وَمَا ذُبِحَ عَلَي النُّصُبِ﴾ كه اين ﴿أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾ است در حقيقت. بار سوم در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آمده است آيه 145 ﴿قُل لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلَي طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ﴾ بار چهارم همين است كه فعلاً محلّ بحث است پس خصوصيات اين آيه ديگر اينجا مبسوطاّ بحث نميشود ولي مشخص شد كه آنها كم و زياد كردند ﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذا حَلاَلٌ وَهَذا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُوا عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ﴾ اين دوتا امر را اينجا ذكر ميكند ميفرمايد ما محرّمات را گفتيم شما چيزي را ميخواهيد بر زنها حرام كنيد، چيزي را بر مردها حرام كنيد أو بالعكس اين قضيه «في نفسها كاذبة» يك، كار شما افتراست دو.
به لحاظ كِذب مُخبري شما مُفتري هستيد، به لحاظ خبري اين قضيه كاذب است مستحضريد ما يك كِذب مُخبري داريم يك كذب خبري آن دروغگو اگر به كسي اسناد نداد فقط گرفتار كذب مُخبري است، اگر همين را به كسي اسناد داد گذشته از اينكه گرفتار كذب مُخبري است، مُفتري هم هست، فِريه بسته خبر كاذب است در هر دو حال خبر از آن جهت كه مصداق فريه است افتراست و مُخبر، مُفتري است. فرمود شما دوتا كار كرديد يكي حرف غيرعالمانه زديد محمولي را به موضوعي اسناد داديد كه واقعاً نيست اينكه گفتيد ﴿خَالِصَةٌ لِذُكُورِنَا وَمُحَرَّمٌ عَلَي أَزْوَاجِنَا﴾[31] خب براي چه؟ چه كسي گفته اين براي زنها حرام است؟ دوّم اينكه ﴿لِّتَفْتَرُوا﴾ اين «لام»، «لام» عاقبت است نظير ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾[32] لام غايت نيست لام عاقبت است فرمود پايان كارتان همين افترا بستن است ديگر يا اصلاً نه، هدف اصليتان افترا بستن است شما همين را به ذات اقدس الهي نسبت داديد ﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ﴾ شما يك قضيه دروغي را با زمان ميبنديد ميگوييد اين حلال است آن براي زنها حرام است اين قضيه كاذب است اين فقط بر اساس زبان است واقعيت كه نيست آن وقت اين را به خدا اسناد ميدهيد.
از آن جهت كه محمول براي موضوع نيست «قضيةٌ كاذبة» از آن جهت كه خدا اين را نفرمود شما به خدا نسبت بدهيد ﴿لِّتَفْتَرُوا عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ﴾ بعد فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ لاَ يُفْلِحُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»