درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

86/08/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 111 الی 113

 

﴿يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَن نَّفْسِهَا وَتُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ وُهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ﴾(111)﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ﴾(112)﴿وَلَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ وَهُمْ ظَالِمُونَ﴾(113)

 

بعد از اينكه جريان ايمان عده‌اي كه با عمل صالح زندگي كردند و نقل جريان كفر كساني كه با عمل طالح به سر بردند و نقل جريان تقيّه و همچنين نقل جريان هجرت و جهاد و صبر فرمود اگر كسي اين فضايل را داشت ﴿إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[1] كه ربّ پيامبري كه ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[2] است يقيناً با رأفت و رحمت معامله مي‌كند.

چه روزي خداي سبحان به عنوان غفور و رحيم ظهور مي‌كند؟ روزي كه هر كسي گرفتار كار خودش است ﴿يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَن نَّفْسِهَا﴾ كه معناي مجادله با آن اوضاعش گذشت. ﴿وَتُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ﴾ توفيه اختصاصي به مسئله كيفر ندارد چه اينكه اختصاصي به مسئله پاداش ندارد هر دو قِسم را شامل مي‌شود هم دربارهٴ مؤمناني كه با عمل صالح از پاداش برخوردارند ايفا و توفيه به كار رفت، هم درباره كافراني كه تبهكارانه به سر بردند توفيه به كار رفته است. در سورهٴ مباركهٴ «نور» آيه 39 به اين صورت است ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّي إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفّاهُ حِسَابَهُ﴾ كه توفيهٴ حساب درباره كفر و كافران به كار رفته است. بنابراين توفيه اعم از پاداش مؤمنان و كيفر كافران است.

مطلب ديگر اينكه ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ٭ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾[3] اگر كسي در هنگام مرگ عملي داشت بعد از مرگ آن عمل را مي‌بيند. برخي از اعمال‌اند كه قبل از مرگ جابه‌جا مي‌شوند، اگر ما دليلي داشتيم، روايات معتبري داشتيم چه اينكه داريم حَسنات غيبت‌كننده در ديوان اعمال غيبت‌شده نوشته مي‌شود يا سيّئات غيبت‌شده در ديوان اعمال غيبت‌كننده نوشته مي‌شود اين نصوص حاكم بر آيه ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ٭ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾ است، چرا؟ براي اينكه اين نصوص مي‌گويد اين حسنات، عمل غيبت‌كننده نيست از اين تاريخ به بعد عمل غيبت‌شده است، اگر غيبت‌كننده حسنات خود را در قيامت نديد با آيهٴ ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾ معارض نيست زيرا آن رواياتي كه دارد اعمال منتقل مي‌شود حاكم بر اين آيه است يعني از اين تاريخ به بعد ديگر اين حَسنه عمل آن غيبت‌كننده نيست تا ببيند. انسان هنگام مرگ هر عملي كه در ديوان اعمال او نوشته شده او را بعد از مرگ مي‌بيند اين جابه‌جاييها قبل از مرگ كه صورت مي‌گيرد حاكم بر اطلاق آيه ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾ است از اين به بعد ديگر آن حَسنه، عمل غيبت‌كننده نيست يا فلان سيّئه، عمل غيبت‌شده نيست هر كسي در هنگام مرگ هر عملي كه دارد بعد از مرگ مي‌بيند عين آن را، خب و توفيه هم در بحث ديروز اشاره شد كه ناظر به نفي اقل است در بعضي از موارد و ناظر به نفي اكثر است درباره موارد ديگر لذا فرمود: ﴿وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ﴾.

براي تبيين مطالب قبلي يك و زمينه‌سازي براي مطالب آيات بعدي دو، مَثلي را خدا ذكر مي‌فرمايد ضرب مَثل براي آن است كه دامنهٴ آن ممثّل تنزّل بكند در دسترس فهم اوساط مردم قرار بگيرد اينها بفهمند گرچه در قرآن آيات فراواني است كه دسترسي به آنها مقدور اوساط از مردم نيست، ولي هيچ مطلبي در قرآن نيست كه قابل فهم براي همه نباشد زيرا همان آياتي كه مطالبش عميق است به وسيله آيات ديگر به صورت قصه و داستان از يك سو، به صورت امثال از سوي ديگر تنزّل داده مي‌شود تا همه بفهمند لذا اين كتاب ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[4] است با اينكه آيات عميقي در اين كتاب هست كه خواص مي‌فهمند لذا در بخشهايي از قرآن كريم به ضرب‌المثل و انحاي امثال اشاره كرد در سورهٴ مباركهٴ «زمر» آيه 27 و 28 اين است ﴿وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ﴾ اين كتاب چون براي هدايت همه مردم است و بسياري از مردم توفيق رفتن به حوزه‌ها و دانشگاه‌ها را نداشته و ندارند ما با ضرب مَثل آن ممثّل را تنزّل مي‌دهيم تا در دسترس فهم همه قرار بگيرد ما در قرآن براي هر مطلبي مثل زديم يا خودمان مَثل را ذكر كرديم يا به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور داديم كه اين پيام را به آنها برسان ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَثَلاً﴾[5] ضَربِ مَثل بكن مَثل را خدا بيان مي‌كند ولي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد تو اين را براي مردم بيان بكن.

﴿وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ﴾ بعد مي‌فرمايد: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِيهِ شُرَكَاءُ﴾[6] كه مسئله توحيد را آنجا با مَثل حل مي‌كند. اينجا هم مي‌فرمايد كه ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن كُلِّ مَكَانٍ﴾ گاهي به صورت مَثل اين مطلب را بيان مي‌كند، گاهي به صورت قصه. اين مَثل كلّي است گذشته و حال و آينده را در برمي‌گيرد اما آ‌ن قصه «قضية في واقعة» هست و در كنارش از سنّت الهي خبر مي‌دهد همين مطلبي را كه در سورهٴ مباركهٴ «نحل» كه محلّ بحث است به عنوان ضرب مَثل ذكر فرمود در سورهٴ «سبأ» آيه پانزده به بعد به اين صورت فرمود: ﴿لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ﴾ منطقه سبأ را مثال مي‌زند كه يك سرزمين خاصّي است فرمود اين سرزمين خاص از دو طرف چپ و راستش باغستان فراواني بود ﴿لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ﴾ آن آيت و علامت اين است كه ﴿جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَشِمالٍ﴾ ما به آنها هم گفتيم ﴿كُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ﴾ اما ﴿وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ﴾ سرزميني است طيّب و پاك و آماده و پربركت پروردگار بخشنده هم كه به شما نعمتهاي فراواني داد و خواهد داد. اين گروه ﴿فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْ‌ءٍ مِن سِدْرٍ قَلِيلٍ ٭ ذلِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُوا﴾ بعد اصل كلي را ذكر كرد فرمود: ﴿وَهَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ﴾ آنجا «قضية في واقعه» بود بعد در ذيلش فرمودند اين اصل كلّي است سنّت كليه الهي همين است اختصاصي به اين منطقه ندارد.

در آيه محل بحث مي‌فرمايد كه ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً﴾ ديگر اختصاصي به سرزمين سبأ و مانند آن ندارد آنچه كه در سورهٴ «سبأ» واقع بود قصه است، آ‌نچه كه در سورهٴ «نحل» است مَثل است ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً﴾ آ‌ن مَثل اين است سرزميني است كه از جهات فراوان متنعّم است ﴿قَرْيَةً﴾ قريه اعم از روستا و شهر است كوچك و بزرگ بر هر دو هم اطلاق مي‌شود بر خود مدينه هم يعني شهر هم قريه اطلاق مي‌شود ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً﴾ يك، ﴿مُّطْمَئِنَّةً﴾ دو، ﴿يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن كُلِّ مَكَانٍ﴾ سه.

هم امنيت اجتماعي، سياسي، حقوقي داشت، جنگي نبود، غارتي نبود، قتل و خونريزي نبود، كسي مزاحم اينها نبود اينها در امنيت بودند كه از بهترين نعمتهاي الهي است و آرام بود اختلاف داخلي هم نداشتند، جنگ و خونريزي داخلي هم نداشتند نه از بيرون كسي به اينها آسيب مي‌رساند، نه در داخل گرفتار شقاق و نفاق بودند هم امنيت و طمأنينه طبيعي داشتند، هم امنيت و طمأنينه‌هاي سياسي و اجتماعي. سياسي و اجتماعي هم بود كه اشاره شده. امنيت و طمأنينه طبيعي اين است كه اين مكان از آفات طبيعي منزّه بود يك وقت است يك منطقه كوهستاني است اين روستا يا اين شهر در معرض آتشفشاني است اين ديگر مطمئن نيست يا در كنار گُسل زمين‌لرزه‌اي است اين ديگر مطمئن نيست، يا در قبال رانش كوه و دامنه كوه قرار گرفته اين ديگر مطمئن نيست، اگر جايي باشد كه روي گُسل زلزله نباشد، رانش كوه نباشد، آتشفشاني قله‌ها نباشد اين مطمئن مطلق است، اين آمن مطلق است. اينها امنيتها و طمأنينه‌هاي طبيعي است، آنها كه قبلاً ياد شد امنيت و طمأنينه‌هاي سياسي، اجتماعي است.

از نظر مسائل اقتصادي هم فرمود: ﴿يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن كُلِّ مَكَانٍ﴾ حالا يا خودش توليدات متقابل دارد، صادرات و واردات دارد، مازاد توليدش را صادر مي‌كند و كمبود واردات را تأمين مي‌كند يا نه، در اثر عنايت الهي روزيهاي فراواني از هر طرف به آ‌نجا مي‌رسد نظير مكه كه خود هيچ ندارد و لبريز از نعمتهاي الهي است. خود مكه نه جا براي دامداري است، نه جا براي كشاورزي است اما روزيهاي فراوان در مكه در فصول چهارگانه است به بركت دعاي حضرت ابراهيم خليل كه ذات اقدس الهي دعاي ايشان را در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» بيان كرد كه قبلاً اين بخش خوانده شد. وجود مبارك ابراهيم خليل به ذات اقدس الهي عرض كرد كه ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمفحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِنَ الَّثمَرَاتِ﴾[7] مكه با اينكه از خودش هيچ چيزي ندارد، اما نعمتهاي فراواني از هر طرف آنجا سرازير مي‌شود در سورهٴ مباركهٴ «قصص» خداي سبحان مي‌فرمايد شما جريان مكه را مگر نمي‌بينيد كه اين مكه هم امن است، هم رزقش ﴿ مِن كُلِّ مَكَانٍ ﴾ مي‌آيد در سورهٴ «قصص» آيه 56 و 57 اين است ﴿وَقَالُوا إِن نَتَّبِعِ الْهُدَي مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا﴾ بعد مي‌فرمايد: ﴿أَوَ لَمْ نُمَكِّن لَهُمْ حَرَماً﴾ اين مكه را ﴿آمِناً﴾ همه‌جا قتل و غارت است ولي مكه آرام است ﴿يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ جِبايه مي‌شود، برچين مي‌شود، جمع‌آوري مي‌شود هرجا هر نعمت خوبي هست مي‌آورند مكه اين بر اثر دعاي حضرت ابراهيم است ديگر، خب شهري كه خودش فاقد كشاورزي صحيح و دامداري صحيح باشد و همه نعمت در همه فصول فراوان باشد اين به بركت الهي است. ﴿يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ رِزْقاً مِن لَدُنَّا وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ﴾ اين قَريه حالا يا مكه است يا غير مكه بر فرض مكه باشد اختصاصي به مكه ندارد اين مَثل عام است و هر سرزميني اعم از روستا و شهر را شامل مي‌شود ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن كُلِّ مَكَانٍ﴾ اين عناصر سه‌گانه در كمتر جايي جمع مي‌شود بعضي جاها امنيت اجتماعي مي‌بينيد هست، ولي امنيتهاي اقليمي و جغرافيايي نيست، بعضيها به عكس بعضيها هر دو امنيت هست ولي اقتصاد فراوان و روزي فراوان در آنجا ظهور ندارد ولي در مكه همه اين سه عنصر جمع‌ بود و مانند مكه. ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً﴾ كه ﴿كَانَتْ آمِنَةً﴾ يك، ﴿مُّطْمَئِنَّةً﴾ دو، ﴿يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً﴾ يعني فراوان ﴿مِن كُلِّ مَكَانٍ﴾ سه.

پرسش: اهل قريه مراد نيست.

پاسخ: نه، خود قريه اين است ديگر چون رزق براي اهل قريه است اما آمن بودن، مطمئن بودن براي خود قريه است همان طمأنينه‌هاي طبيعي كه تشريح شد روي گسل زلزله نيست، روي رانش كوه نيست، روي آتشفشاني نيست اينها مربوط به خود قريه است سرزميني است از هر نظر آرام. خود اهل قريه هم به بركت نعمتهاي الهي از همين روزيها متنعّم‌اند، خب.

پرسش: در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» فرمودند ﴿رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ﴾[8] اهل اقامه صلات نيستند كه.

پاسخ: بله، لذا خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿فَكَفَرَتْ﴾ حالا در جريان قوم سبأ هم همين طور است حالا چه موقع خدا بخواهد اينها را بگيرد معلوم نيست مقداري ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾[9] يا به بركت زائران و معتمران و حاجيان است كه آن سرزمين را مأمون نگه داشت.

پرسش:...

پاسخ: حالا اين با ذيل آيه الآن هماهنگ مي‌كنيم.

خب، فرمود اين هست ﴿فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ﴾ اينها به نعمتهاي خدا كفر ورزيدند ما دوتا نعمت به اين سرزميني كه به عنوان مَثل ذكر شده است داديم حالا يكي از نمونه‌هايش مكه است وگرنه اين مَثل اختصاصي به شهر مكه ندارد فرمود نعمتهاي ظاهري را داديم اينها كفر ورزيدند، نعمت باطني هم داديم پيامبر فرستاديم كفر ورزيدند در برابر كفران نعمت ظاهري به يك سلسله عذاب معذّب شدند، در برابر تكذيب نعمت باطني هم به يك سلسله عذاب گرفتار شدند هر دو را جداگانه در دو آيه ذكر مي‌فرمايد.

اما درباره كفران نعمت ظاهري فرمود ما اين نعمتها را داديم ﴿فَكَفَرَتْ﴾ اين قريه به لحاظ اهل قريه ﴿بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ﴾ براي اينكه بفهماند منظور اهل قريه است ديگر «بما صنعت» نفرمود، فرمود: ﴿بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ﴾ نظير آن بحثي كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيه چهار گذشت در سورهٴ «اعراف» آيه چهار اين بود ﴿وَكَم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ نه «هي قالت» اين ﴿قَائِلُونَ﴾ از «قيلوله» است نه «قَوَل» اينها را يا شب كه بيتوته كرده بودند، خوابيدند عذاب كرديم يا روز در حال خواب قيلوله و استراحت و آسايش بودند اينها را عذاب كرديم اين از «قَيَل» است نه از «قَوَل» ﴿أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ كه مشغول قيلوله‌اند.

خب، پس براي اينكه روشن بشود منظور خود قريه نيست در آنجا فرمود: ﴿فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾[10] در اينجا هم براي اينكه روشن بشود كفر براي اهل قريه است، امنيت براي قريه است، طمأنينه براي قريه است، ﴿يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن كُلِّ مَكَانٍ﴾ براي قريه است، منتها بهره‌اش را اهل قريه مي‌برند ولي كفر براي اهل قريه است ﴿فَكَفَرَتْ﴾ يعني اهل قريه ﴿بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ﴾ نه «بما صنعت أو كانت صنعت».

خب، اين در قبال نعمتهاي ظاهري اين مي‌شود خسارت دنيا. كساني كه خسارت دنيا مي‌بينند همين است آن نعمت را از دست دادند، آن روزيها را از دست دادند به گرسنگي مبتلا شدند آن امنيت و طمأنينه را از دست دادند به هراس و ناامني مبتلا شدند اين دو عامل را ذات اقدس الهي براي اينها بازگو كرده به اينها گوشزد كرده در سورهٴ مباركهٴ «قريش» فرمود: ﴿فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ ٭ الَّذِي أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ﴾[11] كه مشكلات اقتصادي اينها را برطرف كرد ﴿وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ مشكلات امنيتي اينها را برطرف كرد هم امنيت به اينها عطا كرد، هم اقتصاد به اينها عطا كرد اين دو نعمت را اينها بايد پاس بدارند ﴿فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ﴾ كه ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ اينها چون ﴿كَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ﴾ يك، ﴿وَالْخَوْفِ﴾ دو، هر دو نعمت را گرفت تازه اينها مربوط به نعمتهاي دنيا و كفران نعمت دنيا و عِقاب دنيوي است هنوز به مسئله آخرت نرسيدند چون مسئله وحي و نبوت را هنوز مطرح نفرمود.

پرسش: تناسب اذاق با لباس چيست؟ چشيدن با لباس چه تناسبي دارد؟

پاسخ: وقتي كه اشكال كردند كه «هل اللباس يذاق» بعضيها نقدي كردند بر مؤمنين صدر اسلام مگر لباس پوشيدني است آنها كه به قرآ‌ن اعتقادي نداشتند فرمودند شما اگر از عربهاي فصيح سؤال مي‌كرديد و سهمي هم از فصاحت داشتيد مي‌دانستيد كه اينها در اشعارشان در امثالشان مسئله ذوق را در كنار لباس مطرح كردند يك وقت است كه چشيدن است، يك وقت است نوشيدن. آنجا كه جاي نوشيدن است مي‌گويند «شُرب» آنجا كه چشيدن است مي‌گويند «ذُق» وقتي بخواهند كم هست مي‌گويند «ذُق» وقتي بخواهند بگويند زياد است مي‌گويند «شُرب». «ذُق» چشيدن است و «شُرب» نوشيدن.

مي‌فرمايد اينها همين كه لب زدن تمام بدنشان را گرفته براي اينكه بفهماند لب زدن اين عذاب كلّ بدن را مي‌پوشاند جمع كرد بين «لُبس» و بين «ذُق» نه «لَبس»، «لَبس» يعني اشتباه «لُبس» يعني پوشيدن ﴿بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ﴾[12] يعني اشتباه مي‌كنند «لُبس» يعني پوشيدن «ذُق» يعني چشيدن نه نوشيدن اينها همين كه لب بزنند كلّ بدن را مي‌پوشاند، چه چيزي مي‌پوشاند؟ گرسنگي مي‌پوشاند، تشنگي مي‌پوشاند، ترس مي‌پوشاند، اين نهايت فصاحت است كه بين «لُبس» و «ذُق» جمع كرده ﴿فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ﴾ اگر كسي گرسنه باشد، اما شما نتوانيد گرسنگي او را تشخيص بدهيد اين ملبوس به جوع نيست اما اگر گرسنگي‌اش طوري باشد كه مدّتي غذا نخورده، لاغر شده، استخوانهايش روشن شده، اين پوستهايش به استخوانهايش رسيده اين گرسنگي شده لباس او كه كاملاً شما وقتي چنين آدمي را مي‌بينيد مي‌فهميد اين را مي‌گويند «لُبس جوع» گرسنگي اين را پوشانده كه هر كس اين آقا را ببيند مي‌فهمد گرسنه است فرمود: ﴿فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ﴾ همين معنا درباره خوف هم هست شما اگر كسي را ببينيد مي‌لرزد خب مي‌فهميد كه امنيت ندارد ديگر، رنگش زرد شده، مي‌لرزد، لكنت گفتار دارد اين را احساس مي‌كنيد كه اين مهفوف به ترس است، پوشيده و پيچيده به هراس است ﴿فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ﴾. تازه اين مربوط به كفران نعمتهاي دنياست ﴿فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ﴾. اين مَثل كلّي است و سنّت الهي كه اين مي‌شود خسران دنيا. اما ﴿وَلَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ﴾ ما در برابر آن امنيت، طمأنينه «إتيان رزق من كلّ مكان كه سه عنصر مادّي بود در قبال آن اين رحمت و معنويت وحي و نبوت را هم براي آنها مقرّر كرديم ﴿وَلَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ﴾ كه ﴿بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ﴾[13] پيامبري از اينها آمد كه ديگر نگويند اعجميٌ و عربي ما خودمان عربيم پيامبر ما غير عرب اين حرف را نزنند ما از خود آنها، از قوميت آنها، از جنس آنها پيامبري بر آنها فرستاديم ﴿فَكَذَّبُوهُ﴾ آنجا آن نعمت امنيت و طمأنينه و رزق فراوان را ﴿فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ﴾ اينجا اين رسالت و وحي و نبوت را تكذيب كردند ﴿فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ وَهُمْ ظَالِمُونَ﴾ در حالي كه اينها به خود ظلم كردند به دين ظلم كردند معذّب‌اند، عذاب شدند.

پرسش: حاج آقا عذابشان چه بوده؟

پاسخ: عذاب الهي است ديگر، عذاب الهي بله، عذاب الهي را مربوط به آخرت ذكر كرده است اينها ﴿يدخلون النار﴾ ديگر.

خب، در جريان شدّت عذاب در قرآن كريم براي هر گناهي عذاب شديد قائل نيست گناه‌هاي كفر و گناه‌هاي اعتقادي را به عذاب شديد تحديد كرد يك، قتل و غارت و ظلم به ديگران را به عذاب شديد تحديد كرده دو و اگر در بعضي از موارد دربارهٴ دروغ هم و مانند آن عذاب شديد آمده است دروغها هم فرق مي‌كند بعضي از دروغها كذب علي الله است، كذب علي الرسول است كه گذشته از حُرمت تكليفي، اثر وضعي هم دارد كه روزهٴ ماه مبارك رمضان را باطل مي‌كند خب كذب علي الله عمداً، كذب علي الرسول عمداً مي‌گويند مبطل صوم است، پس بعضي از دروغها گذشته از آن حُكم تكليفي، حُكم وضعي را هم به همراه دارند، اما «والذي ينبغي أن يقال» اين است كه گناه هر گناهي پرخطر است در بحثهاي قبلي هم گذشت كه هر گناهي سر از شرك درمي‌آورد در ذيل آيه ﴿مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ﴾[14] كه در آن آيه فرمود اكثر مؤمنين، مشرك‌اند آنجا به اين بيان رسيديم كه روح هر معصيتي را انسان تحليل بكند به كفر برمي‌گردد، به شرك برمي‌گردد منتها ذات اقدس الهي غفور رحيم است، ستّار است و سريع‌العقاب نيست و مانند آن درباره مؤمنين.

بيان‌ذلك هم اين بود كه اگر كسي خلاف شرع انجام داد سهواً يا نسياناً ذهولاً، غفلتاً، للاضطرار، للإلجا، للاجبار، للاكراه، هيچ‌كدام از اينها كه معصيت نيست بر اساس حديث رفع تنها جايي معصيت است كه شخص عالماً عامداً انجام بدهد يعني سهو و نسيان نيست، اضطرار نيست، اجبار نيست، الجا نيست، خطر نيست و مانند آن نيست عالماً عامداً دارد دروغ مي‌گويد اينكه عالماً عامداً دارد نامحرم نگاه مي‌كند دروغ مي‌گويد اين برگشتش به كفر است ديگر، چرا؟ براي اينكه مي‌گويد خدايا تو فرمودي ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾[15] من هم اين آيه را فهميدم كاملاً هيچ بهانه‌اي هم ندارم تو گفتي نكن، من دارم مي‌كنم بازگشت هر معصيتي به كفر است منتها حالا خدا ارحم الراحمين است ما را حفظ مي‌كند اينكه فرمود: ﴿مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ﴾[16] اين است شما هيچ گناهي را تحليل نمي‌كنيد مگر اينكه به كفر برگردد، اگر اضطرار بود، الجا بود، اجبار بود، اكراه بود يا سهو بود، نسيان بود، خطأ بود، ذهول بود، غفلت بود كه بر اساس حديث رفع برداشته است تنها جايي گناه است كه عالماً عامداً يعني به موضوع علم دارد، به حُكم علم دارد، اضطراري هم نيست، اجباري هم نيست چيزي را فراموش نكرده معنايش اين است كه خدايا تو گفتي اين كار را نكن من هم مي‌دانم تو اين را گفتي من هيچ اضطراري هم ندارم ولي به نظر من بايد بكنم. بازگشت اين گناه اين است اين است كه در روايات دارد «لا يزني الزاني و هو مؤمن»[17] «لا يغتاب المغتاب و هو مؤمن» «لا يصدق الصادق و هو مؤمن» همين است فرمود هيچ مؤمني با حفظ ايمان دزدي نمي‌كند هيچ مؤمني با حفظ ايمان دروغ نمي‌گويد براي اينكه شما وقتي دروغ را تحليل مي‌كنيد سر از اين كفر درمي‌آوريد ديگر حالا او ارحم الراحمين است مهلت مي‌دهد مطلب ديگر است.

بنابراين اگر وقتي درباره دروغ يا امثال دروغ به شدّت عِقاب و مانند آن تحديد شده است جا دارد و آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «هود» آمده است كه خسارت دنيا را مطرح كرده بعد از آن فرمود: ﴿هُمُ الأخْسَرون﴾[18] در اينجا خسارت دنيا را مطرح نكرده يعني در ﴿اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَي الْآخِرَةِ﴾[19] خسارت دنيا نيست خسارت دنيا آن جوع و خوف است كه دامنگير آدم مي‌شود اما كسي دنيا را بر آخرت ترجيح بدهد اين را نمي‌گويند خسارت براي اينكه اين هنوز مغرورانه دارد به سر مي‌برد. بنابراين عذاب شديدي كه گفته شد براي اينكه باطن هر گناهي به همين صورت درمي‌آيد و عذاب تنها در آخرت نيست، در دنيا هم هست حالا چون دارند اذان مي‌گويند به همين اكتفا كنيم.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] نحل/سوره16، آیه110.
[2] نحل/سوره16، آیه107.
[3] زلزال/سوره99، آیه7 ـ 8.
[4] بقره/سوره2، آیه185.
[5] یس/سوره36، آیه12.
[6] زمر/سوره39، آیه29.
[7] ابراهیم/سوره14، آیه37.
[8] ابراهیم/سوره14، آیه37.
[9] فجر/سوره89، آیه14.
[10] اعراف/سوره7، آیه4.
[11] قریش/سوره106، آیه3 ـ 4.
[12] ق/سوره50، آیه15.
[13] جمعه/سوره62، آیه2.
[14] یوسف/سوره12، آیه106.
[15] نور/سوره24، آیه30.
[16] یوسف/سوره12، آیه106.
[17] . الكافي، ج2، ص278.
[18] هود/سوره11، آیه22.
[19] نحل/سوره16، آیه107.