درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

86/08/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 109 الی 112

 

﴿لاَ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ﴾(109)﴿ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُوا مِن بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَصَبَرُوا إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾(110)﴿يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَن نَّفْسِهَا وَتُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ وُهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ﴾(111)﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ﴾(112)

 

در اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «نحل» دو جريان را بازگو فرمود يكي اينكه عده‌اي بعد از ايمان عالماً عامداً كفر ورزيدند ﴿شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً﴾[1] اين را تحليل فرمود كه غضب الهي دامنگير اينهاست، عذاب عظيم به انتظار اينهاست، از هدايت ويژه الهي محروم‌اند و مطبوع‌القلب و السمع و البصرند در نتيجه غافل‌اند ﴿لاَ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ﴾[2] بعد تحليل فرمود، فرمود منشأ همه اين خسارتها اين است كه ﴿اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَي الْآخِرَةِ﴾[3] قهراً حبّ دنيا مي‌شود «رأس كلّ خطيئه»[4] يعني تمام اين خطرات چندگانه‌اي كه ذكر شده است منشأش حبّ دنياست.

جريان ديگر وضع كساني است كه بعد از ايمان هجرت كردند و جهاد كردند و صبر كردند اينها اگر لغزشهايي هم داشته باشند مورد مغفرت الهي‌اند در روزي كه أحدي به كمك أحدي قيام نمي‌كند اينكه فرمود: ﴿لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ ٭ يَوْمَ تَأْتِي﴾ يعني در صحنه‌اي كه هيچ‌كس به داد كسي نمي‌رسد و هر كسي گرفتار كار خودش است در آن روز اينها سرفرازند، پس اين دو جريان.

از اينجا معلوم مي‌شود كه آنهايي كه فقط هجرت كردند بعد اهل جهاد نبودند، اهل صبر و بردباري نبودند سر از سقيفه به درآوردند و مانند آن مشمول اين نيستند زيرا استقامت را در اين آيه شرط كرده است، گاهي لفظ استقامت مطرح است مثل ﴿الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا﴾[5] گاهي لفظ استقامت مطرح نيست ولي جريان، جريان استقامت است مثل همين جريان هجرت و جهاد و صبر، پس صِرف هجرت بدون جهاد يا بدون صبر و استقامت كه گاهي هجرت باشد، گاهي سر از سقيفه دربياورد اين مغفرت الهي شامل حال او نخواهد شد.

پرسش: حاج آقا خب آنها هم هجرت كردند جنگ هم رفتند جهاد هم كردند.

پاسخ: نه، خب اگر جنگ و جهاد كردند با امام زمانشان كه نبايد جهاد بكنند كه ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود در غدير به وجود مبارك حضرت امير اين سِمت را از طرف من بده و به مردم هم بگو «من كنتُ مولاه فهذا عليٌّ مولاه»[6] بعد هم وجود مبارك حضرت فرمود: «يا علي حربك حربي»[7] آن روز امام زمان وجود مبارك حضرت امير بود، حرب او، حرب پيغمبر است ديگر حرب پيغمبر كه ديگر فسق نيست كه خب كفر است ديگر، خب.

بنابراين اينكه مرحوم خواجه(رضوان الله عليه) در متن تجريد دارد كه «مخالف عليّ(عليه السلام) فسقة و محاربه كفره» سرّش همين است يك وقت كسي با حضرت امير مخالفت مي‌كند، معصيت مي‌كند خب اين مسلمانِ فاسق است، يك وقت نه، در برابر او مي‌ايستد اين ديگر مسلمان نيست. اين مي‌شود «حربك حربي» اين «حربك حربي» حربِ پيغمبر چه حُكم است؟ معصيت ظاهري است يا كفر است؟ حالا احكام اسلام بر برخي باز بار بود آن سعهٴ رحمت ولايت مطلب ديگر است، خب.

فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُوا مِن بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَصَبَرُوا إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾ انسان توقع دارد كه در كنار اين هجرت و آن جهاد و آن صبر بالاتر از مغفرت و رحمت پاداش داده بشود بگوييم ﴿لُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ يا ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾[8] كذا و مانند آن، اما اين مغفرت و رحمت گويا پاداش كمي است در حالي كه مي‌فرمايد نه خير، شما بدانيد اين مغفرت و رحمت در چه زماني است ﴿لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ ٭ يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَن نَّفْسِهَا﴾ روزي كه همه گرفتارند اينها راحت‌اند اين نفس دوم تأكيد از نفس اول است مثل «رأيت زيداً نفسه» يعني «ذاته» همه گرفتار خودشان‌اند.

در آخرت در عين حال كه همه جمع‌اند «يوم الجمع» است «يوم الفصل» است يعني زندگي، زندگي فردي است با اينكه برابر سورهٴ «واقعه» ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[9] با اينكه همه بشر در حشر اكبر كنار هم هستند اما هر كسي مهمان سفرهٴ خودش است از احدي كاري ساخته نيست كه مشكل ديگري را حل كند ﴿لاَ تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً﴾[10] ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ ٭ وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ٭ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ﴾[11] سرّش اين است كه ﴿لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ﴾[12] هر كسي آن روز گرفتار كار خودش است چون تمام اعمال دوران زندگي يك‌جا نقد به او نشان داده مي‌شود بعد او هم تعجب مي‌كند ﴿مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا﴾[13] شهود فراواني هم با او هستند دستِ او، پاي او، سرِ او، زبان او، همه عليه او دارند شهادت مي‌دهند اين فقط بايد دفاع كند لذا گاهي يا دروغ مي‌گويد يا تهمت مي‌زند يا مي‌گويد ﴿مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾ يا مي‌گويد ﴿إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ﴾ آن ائمه كفر ما را گمراه كردند ما بي‌تقصير بوديم از اين بهانه‌ها چه بگويند كه ﴿مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾[14] دروغ بگويند يا بگويند ﴿إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ﴾[15] آنها را بخواهند متّهم كنند فايده‌اي ندارد اينها يا با فرشته‌ها در مخاصمه‌اند يا با اهل حساب در مخاصمه‌اند يا با اهل كتاب در مخاصمه‌اند يا با اهل ميزان در مخاصمه‌اند در اين مواقف فراواني كه دارند، اگر برابر سورهٴ «عبس» ﴿لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ﴾ يعني شغلِ شاغل مثل دِيْن مستوعب در دِيْن مستوعب كسي فراغتي ندارد سورهٴ مباركهٴ «عبس» آيه 37 اين است ﴿لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ﴾ كسي يادش نيست كه الآن يادش نيست كه چه كرده است اما همه اعمال در برابر او نقد است بايد از همه اينها پاسخ بدهد لذا با اينكه ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ﴾[16] اما زندگي قيامت زندگي فردي است يعني مشكل يكديگر را حل نمي‌كنند مثل دنيا نيست كه كسي براي ديگري خانه بسازد آن يكي جامه اين را بدوزد اين يكي براي او كشاورزي كند آن يكي براي اين دامداري كند اين طور نيست هر كسي در كنار سفره خاصّ خودش نشسته است.

پرسش: شفاعت هم همين طور است.

پاسخ: حالا توهّمي كه قاضي عبدالجبار كرده درباره شفاعت آن را هم امام رازي نقل كرد آن را هم ان‌شاءالله در ذيل همين آيه پاسخ مي‌دهيم، خب.

غرض آن است كه اگر جريان هجرت و جهاد و صبر كه از فضايل مهم ديني‌اند در آيه 110 ذكر شد انسان توقع داشت كه خدا بفرمايد مهاجر، مجاهد، صابر را ما به ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[17] هدايت مي‌كنيم، اما وقتي مي‌فرمايد: ﴿لَغَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ اين انسان احساس مي‌كند كه خب بايد بيش از اين به اينها داده بشود، بعد مي‌فرمايد نه، اين غفران و رحمت در روزي است كه همه گرفتارند آن وقت اين غفران و رحمت الهي قهراً پيامدهاي فراواني دارد. چه موقع ﴿لَغَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ است؟ اين مفعول‌فيه است براي جمله بعد ﴿يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَن نَّفْسِهَا﴾ همه مشكل خودشان را دارند، خب.

بعد فرمود هيچ ظلمي هم نيست چون به صورت نفي جنس در قرآن كريم ظلم را نفي كرد فرمود: ﴿لاَ ظُلْمَ الْيَوْمَ﴾[18] اصلاً ظلمي نيست نه ذات اقدس الهي به كسي ظلم مي‌كند نه ديگري توان آن را دارد كه به ديگري ظلم بكند به عنوان نفي جنس فرمود اصلاً در معاد ظلمي نيست. خداي سبحان كه ﴿وَلاَ يِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً﴾ بالقول المطلق چه در دنيا، چه در آخرت، ولي آخرت جاي ظلم نيست خدا كه قادر است كه عدل محض است، ديگران كه ظالم‌اند كه دستشان بسته است، پايشان بسته است، دهنشان بسته است كاري از آنها ساخته نيست آنها كه در دنيا ظالم بودند در آخرت ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾[19] است كاري از آنها ساخته نيست آنكه كاري از او ساخته است كه عدل محض است لذا به صورت نفي جنس فرمود: ﴿لاَ ظُلْمَ الْيَوْمَ﴾ اليوم ظلم نيست ﴿يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَن نَّفْسِهَا وَتُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ﴾ هر كسي هرچه كرد همان را به او وفا مي‌كنند.

اينكه فرمود وفا مي‌كنند دربارهٴ مؤمنان توفيهٴ الهي ناظر به اين است كه كم نمي‌گذارد درباره كفار و فسّاق ناظر به اين است كه زيادتر كيفر نمي‌دهد بيان ذينك الأمرين اين است. درباره مؤمنان فرمود هر كسي كار خيري انجام بدهد ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾[20] اين ﴿يَرَهُ﴾ مفهومش اين است كه كم نمي‌گذارد اما نه اينكه بيشتر از آن نمي‌دهد با اينكه آيات فراواني است كه ذات اقدس الهي بيش از آن مقداري كه انسان مؤمن انجام داد به او پاداش مي‌دهد هم ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾[21] يك، هم ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[22] دو، هم ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ﴾[23] كه يكي مي‌شود هفتصد برابر، هزار و دويست برابر ﴿وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ﴾[24] سه، پس نسبت به پاداش حدّي ندارد «فيما يزيد علي العمل» اينكه فرمود: ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾[25] يعني كمتر از كار خير خود را نمي‌بيند يقيناً نه بيشتر را نمي‌بيند.

پرسش: اين آثار خود آن عمل نيست؟

پاسخ: نه، اگر اثر عمل بود كه ديگر فيض جديد نبود، لطف نبود، عنايت الهي نبود.

پرسش:...

پاسخ: بله، گاهي اصلاً چيزي درنمي‌آيد اين يك مثل است آن هم ممثّل آن هم ذات اقدس الهي نه اينكه اثر ذاتي آن دانه گندم باشد در دانهٴ گندم هم خداي سبحان ﴿يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾[26] دوتا كار مي‌كند يكي آنكه آن ريشهٴ خوابيده را بيدار مي‌كند «كما تقدّم» دوم اين است كه مرده را زنده مي‌كند اين ريشه درختها و اينها در زمستان خواب‌اند بهار كه رسيد اين خوابيده‌ها را بيدار مي‌كند «يقظهٴ نائم» يك مطلب است، احياي ميّت مطلب ديگر است. آن خاك، آن كود، آن آبي كه در كنار اين ريشه است اينها كه حيات گياهي ندارند كه، خاك مرده است فرمود وقتي بهار شد ما دوتا كار مي‌كنيم هم خوابيده‌ها را بيدار مي‌كنيم به اينها مي‌گوييم تغذيه كن، امساس كن، بمَك هم مرده‌ها را در كنار اين ريشه و خوشه و شاخه هدايت مي‌كنيم اين خاك مرده را ما به صورت برگ درمي‌آوريم اين ﴿يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ اين تنها مربوط به گياه نيست گياه كه مرده نبود گياه خوابيده بود او را بيدار كرده اين درختي كه زمستان خواب است بهار بيدار مي‌شود اين را مي‌گويند ايغاظ نائم نه احياي ميّت، اما آن خاك واقعاً مرده است يعني حيات گياهي ندارد حالا ممكن است حيات ديگر بر او فرض بشود آن آبي كه در كنار اين گياه است، آن هوايي كه در كنار اين گياه است، آن كودي كه در كنار اين گياه است، آن خاكي كه در كنار اين گياه است اينها همه مُرده‌اند. همين خاك و كود را به صورت سيب و گلابي درمي‌آورد ديگر. فرمود من مرده را زنده مي‌كنم همان طوري كه خوابيده را بيدار مي‌كنم، خب او اين كار را مي‌كند مثلش هم اين است، ممثّلش هم همين است اين طور نيست كه حالا ذاتيِ حبّه اين باشد كه يكي بشود هفتصدتا، ذاتي حبّه هيچ چيز است، اگر او را حركت داده كه حركت مي‌كند، نه كه نه، اگر او را بيدار كردند بيدار مي‌شود وگرنه نه، در مَثل هم همين طور است ممثّل و مَثل هر دو به عنايت الهي است منتها مَثل چون چيز روشني است انسان مي‌بيند براي تفهيم آن ممثّل را در قالب مَثل ذكر كردند.

بنابراين اينكه فرمود: ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾[27] حدّش نسبت به نفي اقل است نه نفي اكثر، اما درباره ﴿مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾[28] حدّش نسبت به نفي اكثر است نه نفي اقل.

پرسش:...

پاسخ: بله ديگر، براي اينكه ﴿كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيراً﴾[29] در دنيا ﴿إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ﴾[30] نسبت به مؤمنين ﴿زَادَتْهُمْ إِيمَاناً﴾[31] نسبت به آنها ﴿فَزَادَتْهُمْ رِجْساً﴾.

پرسش:...

پاسخ: چرا، براي اينكه در دنيا هر وقت ﴿وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً﴾ هر آيه جديدي مي‌آمد كفر و نفاق و توطئه و نقشه جديدي مي‌آمد، اگر در دنيا در برابر هر آيه يك نفاق جديد، يك توطئه جديد، يك تحريم جديد، يك نقشه جديد و تازه بود در قيامت هم بشرح ايضاً [همچنين].

خب، درباره ﴿مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾[32] اين حدّش نسبت به نفي مازاد است نه نفي مادون يعني اگر كسي نقصي كرد، معصيتي كرد بيشتر از آن را نمي‌بيند نه كمتر از او را نمي‌بيند گاهي اصلاً ممكن است نبيند، گاهي خيلي كمترش را ببيند اينكه فرمود: ﴿مَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾[33] اين دو آيه نوراني كه «يا من يقبل اليسير و يعفو عن الكثير» از اين آيه گرفته شد ديگر آن بخش پاياني دعاي ابوحمزه ثمالي از اين آيه گرفته شد ديگر «ويعفو عن الكثير» خب خيلي از لغزشهاست كه خدا عفو مي‌كند، پس ﴿مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾ چه شد؟ شما در فقه ملاحظه كرديد كه گاهي تحديد طرفيني است، گاهي نسبت به اقل است، گاهي نسبت به اكثر. گاهي تحديد طرفيني است گفتند دمِ حيض كمتر از اين نباشد، بيشتر از آن نباشد اين حدّينش محدود است، اما درباره مثلاً مسافت هشت فرسخ است گفتند نبايد كمتر باشد حدّ مسافت هشت فرسخ است اين تحديد به لحاظ نفي مادون است نه اينكه اگر بيشتر از هشت فرسخ شد مشكل باشد. در جريان كُر گفتند سه وجب و نيم به توان سه يعني كمتر از اين نباشد نه بيشتر از كُر نيست، گاهي تحديد به لحاظ طرفين است، گاهي به لحاظ احدالطرفين در جريان ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾[34] تحديد به لحاظ نفي اقل است يعني اگر كسي كار خيري كرد كمتر از او را نمي‌بيند يقيناً نه بيشتر از آن را نمي‌بيند در جريان ﴿مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾ تحديد به لحاظ نفي اكثر است يعني يقيناً بيش از آن را نمي‌بيند، نه كمتر از آن را نمي‌بيند گاهي اصلاً ممكن است آن را نبيند. در سراسر قرآن يك‌جا ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾[35] آمده آن هم مربوط به كيفر است نه مربوط به حسنات. فرمود سيّئات و كيفرهايي كه اينها دارند ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ يعني بيش از سيّئات اينها نيست درباره حَسنات كه ما جزاي وفاق نداريم، درباره حسنات آن سه طايفه آيات است يا ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾[36] ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[37] يا ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ﴾.

فتحصّل [نتيجه اين مي‌شود] كه در مسئله توفيه كه فرمود: ﴿وَتُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ﴾ نسبت به كفار نفي زائد است كه بيش از مقدار معصيت عذاب نمي‌شود و نسبت به مؤمنان نفي اقل است كه پاداش كمتر از عمل نيست نه اينكه درباره كفار اين باشد كه ما الا و لابد برابر آن معصيتشان عذاب مي‌كنيم «من هاهنا يظهر بطلان قول قاضي عبدالجبار» كه امام رازي از ايشان نفي شفاعت را نقل كرده اليوم وهابيت و مانند آن هم گرفتار همين وهم باطل‌اند آنكه امام رازي از قاضي نقل كرده اين است كه اينها را مي‌گويند وعيديه مي‌گويند هر كسي گناه كرده بايد به اندازه گناهش بچشد شفاعت يعني چه، براي اينكه خدا فرمود: ﴿تُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ﴾ ديگر نمي‌دانند كه اين ﴿تُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ﴾ يعني بيش از مقدار سيّئه كسي اينها را كيفر نمي‌كند نه اينكه الا و لابد برابر سيّئه ما اينها را عِقاب مي‌كنيم خب خودش فرمود: ﴿وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾[38] شما مي‌گوييد شفاعت با توفيه مخالف است، خب آيه ﴿وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾ چه مي‌گوييد شما كه شفاعت را مخالف توفيه مي‌دانيد عفو الهي را چه مي‌كنيد؟ تخفيف الهي را چه مي‌كنيد؟

بنابراين اين وهمي است كه آنها گرفتار شدند و اين سخني كه امام رازي از قاضي نقل كرده است آن سخن ناصواب است.

پرسش: استاد ببخشيد! خود عمل را مي‌بينند يا جزاي عمل را مي‌بينند؟

پاسخ: خود عمل را مي‌بيند الآن مثلاً اگر كسي حرف طبيب حاذق را نشنيد و ناپرهيزي كرد و غذاي چرب يا ترش و شيرين را كه براي او زيانبار است خورد همين عمل به صورت دل‌درد درمي‌آيد اين جزاي كار اوست يا نه، اين همان است يا نه اين لازم نيست كه دو روز بعد كه دل‌درد مي‌گيرد آن خوردن را مي‌بيند كه اين خوردنِ غذاي مسموم همان است كه به صورت دل‌درد درآمده چيز ديگري كه نيست كه، كسي اين شخص را آسيب نرسانده كه اين غذاي مسمومي را خورده بعد دل‌درد گرفته اين عين اوست يا نه؟ اگر قرآن كريم بعضي از كارها را مرض مي‌داند فرمود: ﴿فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾[39] يا ﴿فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾[40] بعد فرمود تقوا داشته باشيد يعني پرهيز كنيد اگر كسي ناپرهيزي كرد مي‌گويد ﴿ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ﴾[41] ﴿هذَا مَا كُنتُم بِهِ تَمْتَرُونَ﴾[42] ﴿جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[43] ﴿تُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ﴾ اينكه فرمود: ﴿بِمَا كَسَبَتْ﴾[44] يك، ﴿مَا عَمِلَتْ﴾ دو، ﴿بِمَا تَسْعَي﴾[45] سه، اين سه طايفه آيات همه يك پيام دارد ديگر الآن در محاورات در ادبيات ما اگر ما بگوييم جزاي اين ناپرهيزي آن دل‌درد است مجاز گفتيم؟ خب آن غذاي سمّي به اين صورت درآمد ديگر چيز ديگري كه نيست كه، اين سه تعبير را ملاحظه مي‌كنيد يكي در سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» است در سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» آيه 22 اين است كه ﴿وَخَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَلِتُجْزَي كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ﴾ يكي هم در سورهٴ مباركهٴ «طه» است آيه پانزده سورهٴ «طه» ﴿لِتُجْزَي كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَي﴾ يكي هم همين محل بحث است كه فرمود: ﴿تُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ﴾ خواه ﴿مَّا عَمِلَتْ﴾ باشد، خواه ﴿مَا تَسْعَي﴾ باشد، خواه ﴿مَا كَسَبَتْ﴾ باشد هر سه يك پيام دارد اين عمل است كه به آن صورت درمي‌آيد تازه اين حرفهاي مياني است نه حرفهاي نهايي.

در اوايل سورهٴ مباركهٴ «نساء» آنجا اشاره شد مبسوطاً كه جزا چهار قِسم است جزايي است براي تشفّي مثل اينكه مظلوم از ظالم دارد انتقال مي‌گيرد ﴿النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ﴾[46] اين دارد براي تشفّي قلب خودش انتقال مي‌گيرد اين انتقامي است حق و عدل براي تشفّي خودش. جزاي بالاتر از او جزايي است كه قاضي محكمه از يك انسان بزهكار مي‌گيرد اين براي تشفّي نيست اين براي برقرار نظم جامعه است اگر كسي كار بدي كرده است قاضي او را تهديد مي‌كند حالا يا حد جاري مي‌كند يا تعزير براي برقرار امنيت جامعه اين براي تشفّي قلب قاضي نيست اين دو قِسم انتقام و جزا. قِسم سوم كه قدري به ذهن ممكن است نزديك‌تر بيايد همان جريان انتقام و جزاي طبيب است كه از بيمار ناپرهيز مي‌گيرد، قِسم چهارم كه ادقّ از اينهاست و به معاني قرآن نزديك‌تر است اين است كه انتقامي كه وليّ از كودك بازيگوش مي‌گيرد، اگر يك مار خوش‌رنگي در يك قفس باغ‌وحش باشد آن مادر به اين كودك بگويد دست به مار نزن يا اگر بخاري شعلهٴ قشنگ دارد مادر به اين كودك بازيگوش بگويد دست به اين آتش نزن اينكه ناپرهيزي كرد، حرف مادر را نشنيد و دست به آتش زد نظير طبيب نيست كه بعد از دو روز دل‌درد بگيرد هم‌اكنون مي‌سوزد جزا اين است منتها حالا ما چشم بسته‌ايم و نمي‌بينيم كه نمي‌دانيم كه گناه زباله است، گناه واقعاً آتش است اما سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود مال يتيم را نخور براي اينكه اين مال آتش در شكم است ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا﴾ ﴿إِنَّمَا﴾ يعني ﴿إِنَّمَا﴾ ﴿إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ عذابي هم در بعداً در قيامت است ﴿وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً﴾[47] اما آن ﴿سَيَصْلَوْنَ﴾ است اين الآن آتش است مي‌گوييد نه، چشمت را پاك كن، چشم ملكوتي پيدا كن دهن اين رباخوار را ببين، ببين آتش دارد فرو مي‌رود يا نه، دهن اين مال يتيم‌خور را ببين آنها كه اهل اين كارند گفتند در كتابهايشان هم نوشتند آدمهاي منظّمي هستند مي‌گويند اينهايي كه فتنه‌گرند، توطئه دارند، اختلاف ايجاد مي‌كنند، وقتي حرف مي‌زنند ما مي‌بينيم آتش از دهنشان درمي‌آيد.

خب، اگر كسي لياقت آن را داشت و در محضر امام زمانش بود مثل وجود مبارك امام سجاد در صحنه عرفات يا مثل وجود مبارك امام باقر در صحنه عرفات هر دو بزرگوار اين كار را كردند اين روايت از هر دو بزرگوار نقل شده است در جريان «ما أكثر الضجيج و أقل الحجيج»[48] حضرت فرمود حاجي كم است ناله زياد است مي‌گويي نه، ببين خب همانهايي كه در برابر امام زمانشان ايستادند به اين صورت بودند ديگر اين‌چنين نيست كه اگر كسي معصيت كرده بعداً آتش بخورد كه الآن دارد آتش مي‌خورد منتها آدم مست، آدمي كه «سكرة الحياة الدنيا» دامنگيرش شد تخدير شده است مگر آدم تخديرشده آدمش را كه بردند در اتاق عمل يا بيهوش مطلق است يا بيهوش موضعي مگر او احساس مي‌كند تمام بدنش را قطعه قطعه مي‌كنند او درد نمي‌بيند كه چون حواسش جاي ديگر است فرمود اينها مست دنياي‌اند تخدير شده‌اند اگر به هوش بيايند دفعتاً دادشان بلند است اينكه فشار مرگ و درد شروع مي‌شود، اينكه دفعتاً اينها حال مرگ آن حالت تخديري برطرف مي‌شود مثل كسي كه بردند اتاق عمل دفعتاً به هوش آمد، خب ناله‌اش بلند است ديگر براي اينكه اعضاي او را قطعه قطعه كردند اين هم همين طور است اين‌چنين نيست كه بعدها آن بعدها براي ﴿وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً﴾ است اما ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾[49] الآن، بعد ﴿وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً﴾ پاداش اين‌چنين است، كيفر اين‌چنين است لذا وقتي كسي دست به گناه مي‌زند مي‌گويند اينها ديوانه‌اند براي اينكه اگر عاقل باشند كه دست به چنين كاري نمي‌زنند، خب. فرمود: ﴿وَتُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ وُهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ﴾ هيچ ظلمي هم نيست شفاعت «حقّ لا ريب فيها» توفيه و معنايش نفي كيفر به لحاظ مافوق است و نفي پاداش به لحاظ مادون.

پرسش:...

پاسخ: اين شايد الآن در طي اين 25 سال 25 بار اين سؤال گفته شد، جواب گفته شد و گوشه‌اي از اين حرف در آن روايتي است كه مرحوم شيخ در رسائل عرض كردند آن شايد بيش از بيست بار اين سؤال و جواب گفته شد چون اينها بازگو مي‌شود و چاپ مي‌شود تكرار نشود.

خب، بعضي آقايان سؤال كردند كه ما مي‌خواهيم مثلا ًدر تفسير موضوعي و اينها مثلاً كار بكنيم در همين مسئله هجرت اولاً آدم وقتي مي‌خواهد محقّق بشود خدا غريق رحمت كند مرحوم بحرالعلوم را مرحوم بحرالعلوم يك چهار جلد كتاب نوشته به نام الفوائدالرجاليه رجال مصطلح نيست ولي فوايد رجالي را دارد بعضيها هستند كه چه در حوزه، چه در دانشگاه بروند عمري شاگردند، بعضيها هستند كه نه بعد از هشت، ده سال براي خودشان استاديار و دانشيار و استاد مي‌شوند ايشان يعني مرحوم بحرالعلوم(رضوان الله عليه) در كتاب شريف الفوائدالرجاليه دارند كه در حوزهٴ درسي كه صاحب مدارك و صاحب معالم اين دو بزرگوار دايي و همشيرزاده بودند هم‌درس بودند، هم‌بحث بودند با هم مي‌رفتند درس به استاد مي‌گفتند كه ما اينجا كه امروز كه دوشنبه است اين بحثي كه كرديد تا شنبه بعد اجازه بدهيد نياييم از شنبه به بعد مي‌آييم آن طلبه‌هاي عادي مي‌گفتند ما هر روز بايد درس بخوانيم پوست تا پوست كتاب هم بايد بخوانيم. اينها مي‌گفتند درس آن نيست كه شما داريد مي‌خوانيد درس اين است كه اين مقداري كه خواندي روي آن كار بكني استاد گفت روش درس همين است كه اين دو نفر دارند مرحوم بحرالعلوم نقل مي‌كند كه استاد به ساير طلبه‌ها گفت اين دو نفر در آينده نزديك پژوهشگر خوب، محقّق خوب، مصنّف خوب، مؤلف خوب مي‌شوند كتابشان به دست شما مي‌رسد و شما همچنان شاگرديد و همين طور هم شد آن يكي صاحب مدارك شد مدارك نوشت در شرح شرايع اين يكي اصولي نامي شد، شده صاحب معالم وقتي آدم وارد درس مي‌شود يك وقت است انسان مي‌خواهد درس بخواند كه جلساتش را اداره كند، منبرش را اداره كند اين تفسير نيست، يك وقت نه مي‌خواهد بعد حافظ قرآن بشود، حافظ معارف قرآن بشود، مدرّس بشود، مفسّر بشود اين راه تفسير است اين پيش‌مطالعه مي‌خواهد دقيقاً، حضور در درس مي‌خواهد دقيقاً، مطالعه بعد از درس مي‌خواهد دقيقاً، داشتن هم‌بحث قوي مي‌خواهد دقيقاً، نوشتن آثار درس مي‌خواهد در مرتبهٴ پنجم دقيقاً، جمع‌بندي اين و عرضه با استاد يا استاديار ديگر مي‌خواهد سادساً تا بشود مدرّس بعدي در سال پنجم يا ششم يا هفتم يا هشتم وگرنه عمري را آدم مي‌شود شاگرد. الآن همين‌ را اگر كسي خواست مسئله هجرت را ممكن است درباره هجرت بحث كند چون درباره جهاد اصغر و اوسط و اينها بحث كردند ولي درباره هجرت كمتر بحث كردند هجرت ما هي؟ هجرت كم هي؟ هجرت صغرا داريم، هجرت وسطا داريم، هجرت كبرا داريم اين اقسام اينها را معنا كردن، از آيات درآوردن، از روايات كمك گرفتن اين مي‌شود يك رساله «في ما يرجع الي الهجره» آن وقت اين راههاي ابتدايي‌اش هم اين است كه از المعجم‌المفهرس انسان كمك مي‌گيرد بعد هم اينكه الميزان موفق شد اين است كه اين تفسير قرآن به قرآن اگر در مدار المعجم‌المفهرس و اينها باشد قبل از الميزان بود بعد از الميزان هم رواج پيدا كرد اين تفسير قرآن به قرآ‌ن نيست از طبري كه الآن يازده قرن از تفسير او گذشته و به تعبير صاحب المنار او تفسير او اُمّ‌التفاسير است خب آنها قبول دارند گفتند تفسير طبري اُم‌ّ‌التفاسير است. اينكه شما مي‌بينيد مرحوم امين‌الاسلام در مجمع‌البيان دارد صُدّي اين‌چنين گفته، مجاهده اين‌چنين گفته، قتاده اين‌چنين گفته خود امين‌الاسلام كه ارتباطي با اين تابعين ندارد غالب اينها را از فرمايشات شيخ طوسي در تبيان مي‌گيرد خود شيخ طوسي هم سيصد، چهارصد سال يا بيشتر فاصله دارد با صدّي و مجاهد و مقاتل اينها را از طبري مي‌گيرد طبري يك مفسّر فَحلي است اينكه صاحب المنار مي‌گويد تفسير طبري اُمّ‌تفاسير است براي اينكه اين طبري از خودش تا سُدّي، از خودش تا مجاهد، از خودش تا مقاتل سند دارد حدّثني فلان استاد از فلان استاد از فلان استاد از صدّي هرچه را كه طبري گفته مسند است و بعد مرسلش را شيخ طوسي در تبيان دارد مُرسل مرسلش را امين‌الاسلام در مجمع‌البيان دارد وگرنه اينها ارتباطي با صدّي ندارند، با مجاهد ندارند، با مقاتل ندارند آن يك فحل ديگر است الآن مي‌شود همان طبري دارد كه تفسير قرآن يفسّر بعضه بعضا «القرآن يفسّر بعضه بعضا» اينكه از الميزان درنيامده از طبري تا الميزان از الميزان تا طبري اين حرف بود هم در طبري ديديدم هم اين حرف را امام رازي در تفسيرش دارد كه قرآن «يفسّر بعضه بعضا» هم در المنار محمدعبده و ديگران مكرّر دارند قرآن «يفسّر بعضه بعضا» اما غالب اينها در مدار المعجم‌المفهرس است اما آنجايي كه آيات به هم مرتبط‌اند هيچ كلمه‌اي از اين در آن نيست، هيچ لغتي از آن آيه در اين نيست، اما پيامشان، محتوايشان، براهينشان يكي است اين مرد ميدان طباطبايي است كه اين ارزيابي مي‌كند آن وقت محتواي اين، براهين اين، ادله اين را با ادلهٴ آن هماهنگ مي‌كند مي‌شود قرآن «يفسّر بعضه بعضا».

خيلي از اذان نگذرد.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] نحل/سوره16، آیه106.
[2] نحل/سوره16، آیه109.
[3] نحل/سوره16، آیه107.
[4] . ال كافي، ج2، ص131.
[5] فصلت/سوره41، آیه30.
[6] . بحارالانوار، ج28، ص187.
[7] . بحارالانوار، ج24، ص261.
[8] آل عمران/سوره3، آیه15.
[9] واقعه/سوره56، آیه49 ـ 50.
[10] بقره/سوره2، آیه48.
[11] عبس/سوره80، آیه34 ـ 36.
[12] عبس/سوره80، آیه37.
[13] کهف/سوره18، آیه49.
[14] انعام/سوره6، آیه23.
[15] احزاب/سوره33، آیه67.
[16] واقعه/سوره56، آیه49 ـ 50.
[17] آل عمران/سوره3، آیه15.
[18] غافر/سوره40، آیه17.
[19] حاقه/سوره69، آیه30 ـ 31.
[20] زلزال/سوره99، آیه7.
[21] نمل/سوره27، آیه89.
[22] انعام/سوره6، آیه160.
[23] بقره/سوره2، آیه261.
[24] بقره/سوره2، آیه261.
[25] زلزال/سوره99، آیه7.
[26] روم/سوره30، آیه19.
[27] زلزال/سوره99، آیه7.
[28] زلزال/سوره99، آیه8.
[29] اسراء/سوره17، آیه97.
[30] انفال/سوره8، آیه2.
[31] توبه/سوره9، آیه125.
[32] زلزال/سوره99، آیه8.
[33] شوری/سوره42، آیه30.
[34] زلزال/سوره99، آیه7.
[35] نبأ/سوره78، آیه26.
[36] زلزال/سوره99، آیه7.
[37] زلزال/سوره99، آیه7.
[38] شوری/سوره42، آیه30.
[39] بقره/سوره2، آیه10.
[40] احزاب/سوره33، آیه32.
[41] دخان/سوره44، آیه49.
[42] دخان/سوره44، آیه50.
[43] سجده/سوره32، آیه17.
[44] جاثیه/سوره45، آیه22.
[45] طه/سوره20، آیه15.
[46] مائده/سوره5، آیه45.
[47] نساء/سوره4، آیه10.
[48] . مستدرك الوسائل، ج10، ص39؛ بحارالانوار، ج46، ص261.
[49] نساء/سوره4، آیه10.