درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

86/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 101 الی 102

 

﴿وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ﴾(101)﴿قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَهُديً وَبُشْرَي لِلْمُسْلِمِينَ﴾(102)

 

يكي از عناصر محوري همين سورهٴ مباركهٴ «نحل» جريان وحي و رسالت و نبوت و نزول آيات بود كه در آغاز اين سوره به اين صورت بيان شد فرمود آيه دوم ﴿يُنَزِّلُ الْمَلاَ ئِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَي مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُوا أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ﴾ آغازش با همين تنزيل امر الهي شروع شد در آيه 24 فرمود وقتي وحي مطرح است دو گروه، دو نظر متفاوت دارند ملحدان در جواب اين سؤال كه ﴿مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ﴾ ﴿قَالُوا أَسَاطِيرُ الاَوَّلِينَ﴾ كه بحثش گذشت، وقتي از ملحدان سؤال بكنيم خدا چه چيزي نازل كرد؟ ﴿مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ﴾ جواب را مرفوع مي‌دهند، نه منصوب ﴿قَالُوا أَسَاطِيرُ الاَوَّلِينَ﴾ ما سؤال كرديم از مفعول آنها از خبر جواب مي‌دهند، ما سؤال مي‌كنيم ﴿مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ﴾ آنها مي‌گويند: ﴿قَالُوا أَسَاطِيرُ الاَوَّلِينَ﴾ يعني «هي أساطيرُ الأولين» چيزي خدا نازل نكرد جواب را به رفع مي‌دهند كه اين اسطوره است وحي نيست، نازل نشد بافته است، اما «اذا قيل للذين آمنوا ماذا أنزل ربكم» ﴿قَالُوا خَيْراً﴾ اينها به نصب جواب مي‌دهند يعني ما اصل انزال را قبول داريم يك، آن هم كه نازل شد خير و رحمت و بركت است دو.

اينها دوتا امر مثبت ارائه كردند، آنها دوتا امر منفي. اين گروه كه در آيه 24 آمده است ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا أَسَاطِيرُ الاَوَّلِينَ﴾ قدم به قدم به دنبال بهانه‌اند و قدم به قدم اين سورهٴ مباركه وحي را و نزولات الهي را به حق مي‌ستايد و تبيين مي‌كند تا مي‌رسيم به آيه 98 اين سوره كه گذشت ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾. به دنبال همين فرصت‌طلبي مشركان و ملحدان وقتي آيات عوض مي‌شود تبديل گاهي به نسخ است نظير جريان قبله كه از قدس به كعبه منتقل شد يا به نحو تعميم و تخصيص است، گاهي به نحو صلح و جنگ است، گاهي به نحو شدّت و نرمش است اين آيات برابر مواضع مختلف و ازمنه و امكنه مختلف دستورات متنوّع مي‌آيد مثل اينكه طبيب دستور مي‌دهد كه در آن چند ماه اول فلان كپسول را مصرف كنيد، در فلان ماه ديگر اين كپسول را مصرف نكنيد كپسول ديگر مصرف كنيد فلان قرص را مصرف كنيد اين درمان است ديگر ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾ اگر شفا است دردها را با داورهاي متنوّع درمان مي‌كند براي هر دردي در هر مقطعي داروي ويژه است. اين اختلاف نيست، اين هماهنگي كامل است، وقتي تبديلي به صورت نسخ رخ داد يا تعميم و تخصيص رخ داد يا شدّت و لِين رخ داد يا جنگ و صلح رخ داد كه گاهي فرمود: ﴿إِن يَكُن مِنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِاْئَتَيْنِ﴾ گاهي يكي بر ده نفر پيروز مي‌شود، گاهي مي‌فرمايد: ﴿الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً﴾ خب اين حالات مختلف باعث نزول آيات مختلف است ذات اقدس الهي مي‌فرمايد كه فرصت‌طلب از اين تبديل آيات سوء استفاده مي‌كند و عوام را هم تحريك مي‌كند مي‌گويد اينها افتراست براي اينكه اگر اوّلي حق بود، دوّمي چيست؟ اگر دوّمي حق است، اولي چيست؟ باز گفت هر دو حق است چون حالات مختلف است ﴿وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ﴾ او مي‌داند در چه مقطعي، چه حكم صادر كند، چه حكم نازل كند.

﴿قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ﴾ تو فقط افترا بستي به خدا براي اينكه خدا عليمِ محض است و عليمِ محض كه ناهماهنگ سخن نمي‌گويد در حالي كه اين اختلاف، عين حكمت و هماهنگي است. اين جمله ﴿وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ﴾ جمله معترضه است و دليل تبديل است.

﴿قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ﴾ بفرمايد اينها بعضيهايشان عالم‌اند منتها حالا كتمان مي‌كنند، ولي اكثري اينها نمي‌فهمند اصلاً جريان چيست ﴿بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ﴾. تديل دو قِسم است يك تبديل معقول است، يك تبديل غيرمعقول. تبديل معقول همين است كه برابر مصالح و حِكَم متنوّع آيات مختلف نازل بشود كه در عين حال كه اختلاف است هماهنگي دارند كاملاً با هم. يك تبديل غيرمعقول است كه در سورهٴ مباركهٴ «يونس» به عنوان پيشنهاد كافران نقل شده است و رَد شد.

در سورهٴ «يونس» آيه پانزده اين بود كه ﴿وَإِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذَا أَوْ بَدِّلْهُ﴾ وقتي آيات الهي بر مشركان تلاوت مي‌شود آنها مي‌گويند يا يك كتاب ديگر بياور يا اگر همين كتاب است مطالبش را عوض كن. آنها كه مي‌گويند تبديل بكن يعني حرفت را عوض بكن، اگر به يك پيامبر گفتند حرفت را عوض بكن يعني ما را به توحيد دعوت مي‌كني عوض بكن، سخن از ابطال شرك است اين را عوض بكن، وثني و صنمي را جهنّمي مي‌داند اين را عوض بكن، منطقت را عوض بكن اين غيرمعقول است. يك پيامبر مكتبش را عوض كند يعني چه؟ نه حق است، نه مقدور اوست فرمود: ﴿ما لي أن ابدل من ابتغا نفسي﴾ من چه چيزي را عوض بكنم؟

آنها حرفشان اين نيست كه اين تبديل سورهٴ «نحل» را اگر بياوري ما قبول داريم، تبديل سورهٴ «يونس»، تبديل مكتب است، تبديل منطق است تبديل سورهٴ «نحل» با حفظ مكتب و منطق است يعني همين منطق، همين مكتب بايد محفوظ بماند منتها در شرايط مختلف، احكام مختلف دارد. آنها مي‌گويند حرفت را عوض بكن اگر به ديگري بگويند كه صاحب مكتب است حرفت را عوض بكن ﴿ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذَا أَوْ بَدِّلْهُ﴾ منطقت را عوض بكن، سخنت را عوض بكن يعني مكتب را عوض بكن اين مكتب عوض شدني نيست ﴿مَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلاَلُ﴾ حق را عوض بكنم ديگر هيچ چيزي نيست.

حق را بردارند كه ضلال جايِ حق نمي‌نشيند، اما حق را حفظ بكنند در مقاطع مختلف، آيات مختلف، مصالح مختلف، بيماريهاي مختلف، درمانهاي مختلف را به همراه دارد اين يك تبديل معقولي است، پس تبديل سورهٴ «يونس»، تبديلي است محال چون باطل به جاي حق نمي‌نشيند. تبديل سورهٴ «نحل»، تبديلي است حق و ممكن، بلكه لازم براي اينكه طبق مصالح مختلف، احكام بايد مختلف باشد. ﴿وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ﴾ او بهتر مي‌داند بلكه او عليم است، گاهي اين صيغه افعل، افعل تعييني است، نه افعل تفضيلي اين‌چنين نيست كه ديگران مي‌دانند و خدا بهتر مي‌داند اعلم از ديگران است نظير ﴿وأُولُوا الاَ رْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾ كه در آنجا افعل تفضيلي است در اين‌گونه از موارد افعل تعييني است يعني «والله أعلم و أنتم لا تعلمون» اين‌چنين نيست كه شما هم عالميد، خدا هم عالم است منتها خدا اعلم از شماست. ﴿وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ﴾ اين جمله معترضه است، پس تبديل حكيمانه و عالمانه است.

﴿قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ﴾ تو فِريه بستي، پيامبر نيستي، چرا؟ براي اينكه اگر از طرف خدايي، خدا حق مي‌گويد و اين دو سخن اوّلي اگر حق است، دوّمي باطل؛ دوّمي اگر حق است، اوّلي باطل. پاسخش اين است كه هر دو حق است و در دو مقطع نازل شده است و در دو جهت است كه هر كدام مقتضي آن حُكم خاص است ﴿قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ﴾.

پس فرمودند افترا نيست ﴿بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ﴾ جاهلانه سخن مي‌گويند. در پاسخ آ‌نها بگو من فِريه نبستم يك، آن هم كه آورد، آورنده از هر نظري قداست دارد مقدّس از سهو است، مقدّس از نسيان است، مقدّس از عصيان است، منزّه از تبديل بي‌جاست او روح‌القُدُس است، روحي است مقدّس و منزّه از هر عيب و نقص از او به عنوان «الروح الأمين» ياد مي‌شود او بالقول المطلق امين است نه سهو دارد، نه نسيان دارد، نه عصيان دارد، نه جهل دارد، امينِ محض است. اين‌چنين نيست كه اين ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾ فقط مخصوص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) باشد از عرض تا قلب مطهّر رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همه افرادي كه ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ همه اينها ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾ هستند اين وسطها همه‌شان امين‌اند چون خداي سبحان فرمود ما اينها را حَرَس به عنوان پاسداشت، پاسدار، حَرس، اسكورت مخصوص خودم رقيب اينها هستم، خودم مواظبم. كسي است كه ﴿يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ﴾ من از آنجا كه نازل شد تا مهبط وحي، فرودگاه وحي كه قلب مطهّر حضرت است ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ﴾ قدم به قدم خودم حضور دارم، رصد دارم من، رصد مي‌كنم من ﴿يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً﴾ پيشاپيش يك عده فرشته‌ها مي‌آيم، دنبالهٴ يك عده فرشته‌ها مي‌آيم من آن قدر رصد مي‌كنم ﴿لِيَعْلَمَ﴾ اين ضمير به الله برمي‌گردد ﴿أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ﴾ تا آنجا كه به گوش امت مي‌رسد كلام الله است از آن به بعد مردم مختارند در قبول مختارند، در نكول مختارند، در تحريف مختارند، در تصحيح مختارند. از آن به بعد تحريف ممكن است يعني كسي كه آيات الهي را فهميده، حجت خدا بر او بالغ شده از آن به بعد ممكن است عوض بكند، بله عوض مي‌كند، اما تا به گوش او برسد مصون از تحريف است اين وسطها نه تنها تا به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برسد از تحريف مصون است كه از زبان مطهر حضرت تا گوش جامعه ممكن است آسيب ببيند، خير به گوش جامعه هم مي‌رسد همان كه خدا گفته، اگر گفته شد ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ را شنيديد بگوييد لبيك براي اينكه او دارد حرف مي‌زند اين‌چنين نيست كه حرف بيايد تا لبان مطهر حضرت ـ معاذ الله ـ قطع بشود كه، از اين به بعد هم كلام الله است منتها اين گوينده، تريبون خدا دست اوست دارد حرف خدا را مي‌زند اين مثل بلندگوست اين طور نيست كه حرف اين وسطيها باشد، حرف فرشته باشد يا حرف پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) باشد كه، اين كلام الله است مي‌آيد از همين كانال عبور مي‌كند تا به گوش مردم برسد از آن به بعد ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾.

فرمود به اين صورت است ﴿قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ﴾ كاملاً مي‌بينيد عوض مي‌كند مي‌فرمايد تو بگو، خب اگر تو بگو بايد پيغمبر بفرمايد «نزله روح القدس من ربي» اما فوراً عوض مي‌كند نه خير تا اينجا را تو بگو ﴿قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ﴾ از اين به بعد من با تو دارم حرف مي‌زنم ﴿مِن رَّبِّكَ﴾ وگرنه نظم طبيعي اين است كه بفرمايد «نزله روح القدس من ربي» خدا به پيغمبر مي‌فرمايد كه در پاسخ آنها بگو كه روح‌القدس از طرح پروردگار من آمده ولي كاملاً قطع مي‌كند جمله‌ها را بعضي از جاها مي‌بينيد دركِ آيات قرآني با يك زبان خاصي است يك گوشه‌اش كلام خداست، يك گوشه‌اي كلام ملائكه است، يك گوشه‌اش كلام پيغمبر است، يك گوشه‌اش كلام مردم است، يك گوشه‌اش دوباره كلام خداست با مردم، يك گوشه‌اش كلام خداست با پيغمبر، يك گوشه‌اش كلام پيغمبر است با مردم وگرنه به حسب ظاهر كه آدم دارد مي‌خواند بايد اين طور باشد ﴿قُلْ﴾ به پيغمبر مي‌فرمايد كه بگو «نزله روح القدس من ربي» نه ﴿مِن رَّبِّكَ﴾ اين ﴿نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ﴾ كلام پيغمبر است با مردم اين تمام شد از اين به بعد كلام خداست با پيغمبر ﴿مِن رَّبِّكَ﴾ اين ﴿مِن رَّبِّكَ﴾ مثل ﴿قُلْ﴾ هست كه خدا دارد به پيغمبر مي‌گويد ﴿قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ﴾ در ﴿قُلْ﴾ گوينده خداست، شنونده پيغمبر در ﴿مِن رَّبِّكَ﴾ گوينده خداست، شنونده پيغمبر، در ﴿نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ﴾ گوينده پيغمبر است شنونده مردم.

﴿قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ﴾ اين ﴿مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ﴾ ديگر كاملاً برگشت خدا به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد اين حرف از طرف پروردگار توست ﴿بِالْحَقِّ﴾ چرا اين طور؟ براي اينكه مردم را تثبيت كند، مردم را چطور تثبيت كند؟ مردم در فرهنگ قرآن گياهان و نهالهاي طبيعي و تكويني‌اند فرمود من باغبانم، جهان خلقت باغ است و اينها گُلهاي من‌اند، گياهان من‌اند، درختان من‌اند ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِنَ الاَرْض نَبَاتاً﴾ خب اگر همه مرد و زن را ذات اقدس الهي از زمين مثل درختها رويانيد، مثل گُلها رويانيد بايد آبياري كند. آبياري اين نهال و باغها و گُلها به همين آيات الهي است، خب چه موقع شما اين باغ را آب مي‌دهيد؟ چقدر آب مي‌دهيد؟ در همه فصلها يكسان آب مي‌دهيد، در همه سنين يكسان آب مي‌دهيد، آنجايي كه بايد سمپاشي بكنيد باز هم آب مي‌دهيد چقدر كود مي‌دهيد چقدر تغذيه مي‌كنيد چقدر آب مي‌دهيد خب اينها مختلف است ديگر.

فرمود اين آيات مختلف براي تثبيت ريشه‌هاي اين نهالهاست، اگر ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِنَ الاَرْض نَبَاتاً﴾ خدا مي‌خواهد همه شما شجرهٴ طيّبه بشويد كه ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ﴾ حالا از آن به بعد كسي اين كود را به جاي آب مصرف بكند، آب را به جاي كود مصرف بكند، خب اين مي‌شود شجرهٴ جهنم اين ﴿شَجَرَةً تَخْرُجُ﴾ اين مي‌شود درخت نسوز كه ميوه‌هاي او همه‌اش آتش است. خب ببينيد اين منافق است، اين مُلحد است، اين مشرك است كه درخت است، پربار است، پرثمر است اما همه‌اش آتش اين درخت، درخت نسوز است در جهنم هم اين درختها فراوان است.

فرمود اينها شجري است كه ﴿تخرج من أصل الجحيم﴾ ﴿طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّيَاطِينِ﴾ اين درخت نسوز همان است خب آنكه كود را به جاي آب صرف مي‌كند، آب را به جاي كود صرف مي‌كند همين درمي‌آيد ديگر، اگر خداي سبحان اين آيات را ايتا كرده و عطا كرده براي تثبيت اين نهال است فرمود: ﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ و تمام كارهاي مثبت ما چه كارهاي علمي و چه كارهاي علمي در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت همه اينها تثبيت هويّت خود ماست فرق ما با درخت اين است كه درخت، قدرت حركت ندارد، قدرت درك ندارد، اگر به او آب دادند رشد مي‌كند وگرنه مي‌خشكد. به ما گفتند به شما آب مي‌دهيم يك، آب هم از كنار شما مي‌گذرد كه آن را خودتان بايد برويد پيدا كنيد دو، وسيله را هم ما به شما مي‌دهيم سه، بعضي از وسايل است كه خودتان بايد برويد پيدا كنيد ما راهنمايي مي‌كنيم چهار. شما بايد بدويد برويد كنار نهر اين نهر جاري و كوثر آب بگيرد به پاي خودتان بريزيد خودتان را تثبيت كنيد در سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه خوانديم اين بود فرمود: ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ كسي كه دارد انفاق مي‌كند حالا يا انفاق علمي يا مالي اين رفته از كوثر يك سطل آب آورده به پاي نهال خود و هويّت خود ريخته خودش را محكم كرده عمل صالح خود آدم را محكم مي‌كند لذا ﴿لا تحرك ..صف» هر زلزله و حادثه تلخي كه بيايد اين نمي‌جنبد براي اينكه از بس آب به پاي خود ريخته كه ريشه دوانده. ﴿تَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ هر كار خيري كه انسان انجام مي‌دهد موقعيت خودش را تثبيت مي‌كند اين مقاوم‌سازي مي‌كند اگر انسان را به بِنا تشبيه بكنيد اين مقام‌سازي براي خودش است، اگر به درخت تشبيه بكنيد اين آبياري به عهده خودش است.

بعضي از آبياريها را ذات اقدس الهي به عهده مي‌گيرد كه فرمود: ﴿لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ اين آيات را، اين احكام و حِكَم را ما نازل مي‌كنيم منتها آن بخش ديگرش كه عمل كردن است به عهدهٴ خود شماست.

پرسش:...

پاسخ: البته، همه فيضها از ذات اقدس الهي است البته، منتها انسان مختار است ﴿لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَهُديً﴾ هدايت و رحمت. خب آنكه نپذيرفت چه؟ خب نپذيرفت، نپذيرفت اما آنكه پذيرفت ﴿وَبُشْرَي لِلْمُسْلِمِينَ﴾.

﴿هُديً﴾ براي ناس است، اما ﴿بُشْرَي﴾ براي مؤمنين و مسلمين است آنكه نپذيرفته چه تبشيري دارد؟ آنكه نپذيرفته، هدايت كردند، هدايت شده ديگر اين ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است اين‌چنين نيست كه اين ﴿لِلْمُسْلِمِينَ﴾ به نحو تنازع مفعول واسطه باشد براي هر دو. آن ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است، اين ﴿بُشْرَي لِلْمُسْلِمِينَ﴾ است خب اگر كسي نپذيرفت چه بشارتي براي است اين جاي انذار است نه تبشير، پس تبديل معقول براي همين است.

جناب فخررازي از ابي‌مسلم اصفهاني نقل مي‌كند كه اصلاً نسخ در شريعت اسلام واقع نشده و منظور از اين تبديل، نسخ است اولاً و مربوط به شرايع گذشته است كه نسخ مي‌شوند ثانياً. اين سخن را غالباً رد كردند گفتند نسخ در شريعت اسلام واقع مي‌شود نظير جريان قبله و امثال ذلك، منتها روح نسخ در مسائل الهي به تخصيص ازماني برمي‌گردد يعني در مسئلهٴ اثبات به حسب ظاهر حُكمي، حُكم ديگر را ابطال مي‌كند ولي ثبوتاً به تخصيص ازماني برمي‌گردد كاشف از اين است كه آن حُكم قبلي زمانش تا الآن بود. يك وقت است قانونگذار بشري است مصالح آينده را و حوادث و رخدادهاي آينده را نمي‌داند قانوني وضع مي‌كند، بعد حادثه‌اي پيش آمد او فهميد كه اين اشتباه بود قانون را برمي‌گرداند اين مي‌شود نسخ يعني تخصيص ازماني نيست اين واقعاً نسخ است يعني اين قانون باطل شد، قانون ديگر آمد.

يك وقت است كه نه، از همان اول مي‌داند كه اين قانون تا دو سال هست، منتها زبان اين قانون، زبان عام است بعد از دو سال در حقيقت مخصّص مي‌آيد و مي‌گويد كه اين ظاهراً عام بود ولي باطناً خاص بود. روح تخصيص به لحاظ علم الهي، روح نسخ به لحاظ علم الهي به همان تخصيص ازماني برمي‌گردد.

پرسش:...

پاسخ: همان طور است ديگر «بدا» به معني اظهار بعد الإخفا يا اخفاي بعد الإظهار است نه ظهور بعد الخفا و خفاي بعد الظهور براي ذات اقدس الهي كه ﴿بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيمٌ﴾ است ﴿لاَ يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ﴾ است ظهور بعد از خفا يا خفاي بعد از ظهور معنا ندارد اظهار بعد از اخفا يا اخفاي بعد از اظهار است.

خب، پس منظور از نسخ اگر منظور از اين تبديل اگر نسخ باشد وقوعش در شريعت اسلام ممكن است اولاً و نسخ به تخصيص ازماني برمي‌گردد ثانياً.

مطلب سوم، پس اوّلي سخن ابي‌مسلم اصفهاني بود، دوم نقد فرمايش ايشان بود، سوّمين مطلبي كه جناب فخررازي از شافعي نقي مي‌كند اين است كه قرآن با سنّت نسخ نمي‌شود، اگر منظور از نسخ، ابطال است قرآن با قرآن هم نسخ نمي‌شود چون سخن حق كه باطل نخواهد شد كجا باطل شده است روح نسخ به تخصيص ازماني برمي‌گردد، اگر منظور از نسخ همان تخصيص ازماني است خب چه عيب دارد كه قرآن با سنّت نسخ بشود اين تخصيص ازماني شما خيال كرديد كه اين ذوات مقدس كه سخن مي‌گويند اينها جزء علماي عادي‌اند كه با فعل خودشان حرف مي‌زنند همه اينها ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾اند كدام يك از اينها ـ معاذ الله ـ از خودش حُكم درآورده بگويد همه اينها بالأخره از طرف ذات اقدس الهي‌اند بعضي مع‌الواسطه، بعضي بلاواسطه.

اين بيان نوراني ائمه(عليهم السلام) حُكم خداست كه به وسيله اينها به مردم ابلاغ مي‌شود و روح اين نسخ هم به تخصيص ازماني برمي‌گردد، پس اگر منظورتان اين است كه قرآن با سنّت، نسخ نمي‌شود يعني ابطال نمي‌شود اين سخن حق است، ولي قرآن با قرآن هم نسخ نمي‌شود چون قرآن حقّ محض است، حقّ محض كه ابطال شدني نيست. اگر منظورتان از نسخ همان معناي تخصيص ازماني است «كما هو الحق» تخصيص ازماني و همچنين تقييد همان طور كه آيه با آيه ممكن است، آيه با روايت البته روايت بايد معتبر باشد آن هم ممكن است و اين سخن درست است.

مطلب چهارمي كه جناب شافعي دارد اين است كه همان دنبالهٴ مطلب سومشان. استدلال جناب شافعي اين است كه اين آيه ظهور دارد كه فقط قرآن را قرآن تبديل مي‌كند ﴿وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ﴾ آيه را با آيه مي‌شود تبديل كرد آيه را با سنّت نمي‌شود تبديل كرد. اين استدلال جناب شافعي هم تام نيست، خود فخررازي هم اين را رد مي‌كند مي‌گويد آيه كه در صدد حصر نيست آيه كه نمي‌فرمايد «انما نبدّل الآيه بالآيه» تا شما بگوييد آيه با سنّت تبديل نمي‌شود. آيه دارد كه ﴿وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ﴾ خب اگر يك دليل ديگري آمد گفت كه «بدّلنا سنة مكان آية أو سنة مكان آية أو آية مكان سنة» اينها كه معارض نيستند اينها مثبتين‌اند اين چه تعارضي است، چه حصري از اين استفاده مي‌شود؟

از اين آيه استفاده مي‌شود كه البته ما آيه‌اي را با آيه نسخ بكنيم ديگر دلالت ندارد كه آيه فقط با آيه نسخ مي‌شود پس اين فرمايشات جناب شافعي هم تام نيست.

«و الحمد لله رب العالمين»