86/03/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 97 الی 100
﴿مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾(97)﴿فَإِذَا قَرَأْتَ القُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾(98)﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾(99)﴿إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَي الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ﴾(100)
ايمان و عمل صالح آثار فراواني دارد كه بخشي از آنها در دنيا ظهور ميكند و قسمت مهمّ آن در آخرت آنچه در دنيا ظهور ميكند همان حيات طيّبه است نه حيات دنيايي او را ما طيّب ميكنيم زيرا حيات دنيا قابل طيّب شدن نيست «دار بالبلاء محفوفة»[1] حيات دنيا ﴿لَهْوٌ وَلَعِبٌ﴾[2] ومانند آن ولي انسان مادامي كه در دنيا هست ممكن است به حيات طيّب برسد فرق است بين اينكه حيات دنيايي او را ما طيّب ميكنيم كه اين سخن ناصواب است زيرا دنيا قابل تطييب نيست و بين اينكه اين شخص مادامي كه در دنيا هست به حيات طيّب ميرسد مثل معرفتي كه از وجود مبارك امام صادق رسيده است يا قناعتي كه از وجود مبارك حضرت امير رسيده است اينها معارف اعتقادي، اخلاقي و اوصاف كمالي است كه هر كدام از اينها ميتواند وسيلهٴ حيات طيّب اين شخص را فراهم بكند.
اما ﴿وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ﴾ مربوط به آخرت است كه شامل همگان ميشود شايد نكتهاي كه درباره حيات طيّب ضمير را مفرد آورد براي اينكه هر كسي در دنيا عمل صالح خاص داشت حيات طيّب مربوط به همان عمل صالح را پيدا ميكند در آخرت پاداش همگان بهشت است از اين جهت ممكن است كه در تعبير دوم ﴿وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ﴾ جمع آورده باشد و در تعبير اول مفرد كه «مَنْ» هم صلاحيت آن را دارد مرجع ضمير مفرد باشد، هم مرجع ضمير جمع، اما اينكه فرمود: ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ﴾ چون قبلاً در همين سورهٴ مباركهٴ «نحل» آيه 89 فرمود: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ﴾ اگر قرآن تبيان كلّ شيء است و وجود مبارك آن حضرت و امّت مرحومه مأمور به قرائت قرآن و تدبّر در قرآناند مناسب آن آيه اين آيه را نازل فرمود كه ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ يعني اكنون كه ما اين كتاب را ﴿تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ﴾ نازل كرديم، شما هم موظفيد اين را بخوانيد و تدبّر كنيد هنگام شروع به قرائت به خدا پناهنده بشويد اينكه فرمود: ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ نظير آن است كه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» فرمود: ﴿إِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا﴾ آيه 152 اين است ﴿وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا﴾، ﴿وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا﴾ نه يعني بعد از اينكه سخنتان تمام شد عدل را رعايت كنيد، بلكه منظور آن است كه وقتي ميخواهيد سخن بگوييد چه در داوري، چه در غير داوري وقتي ميخواهيد سخن بگوييد عادلانه سخن بگوييد نه «اذا قلتم و فرقتم من القول فاعدلوا» خب آنجا يعني «اذا أردتم القول فاعدلوا» در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» هم نظير اين آمده است كه ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ آيه 53 سورهٴ مباركهٴ «احزاب» اين است كه ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ اگر همسران پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) چيزي را خواستيد پشت در و ديوار بخواهيد بدون حجاب نخواهيد، خب اينكه فرمود: ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ﴾ نه يعني «اذا فرقتم من السؤال متاعاً» خب وقتي سؤال تمام شد ديگر پشت پرده و پشت در و ديوار اثر ندارد كه آن وقتي كه داريد ميخواهيد سؤال كنيد بايد پشت پرده و پشت در و ديوار باشد ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ﴾ يعني «اذا أردتم أن تسئلوهنّ فأسئلوهنّ من وارء حجاب».
پس در اينگونه از موارد منظور از ﴿إِذَا قَرَأْتَ﴾ يعني «اذا أردت أن تقرأ القرآن».
پرسش:مثل اينكه چادر سرش كرده آمده..
پاسخ: نه، اين ظرف است در ظرفي كه ميخواهي قرآن قرائت كني استعاذه كن.
پرسش:...
پاسخ: بله، اين در آن ظرف است منتها ظرفي است كه همراه با شرط است.
پرسش:...
پاسخ: بله، امّا حرفهايي كه معناي ظرفي است كه شرط را به همراه دارد يك شرط محض است كه اصلاً معناي ديگري او را همراهي نميكند در اينگونه از موارد نيست اين «اذا» با «إن» فرق ميكند اگر فرموده باشد «إن» همان شرط محض است اما «اذا» يعني اين خب حالا اگر شرط هم باشد معنايش اين نيست كه اگر سؤال كردي بعد از اينكه «إن سألتم» يعني اگر سؤال كرديد برويد پشت ديوار.
پرسش:...
پاسخ: نه خب اين به معناي فعل مضارع نيست همه جا فعل مضارع نيست ما خيلي از موارد داريم كه ﴿فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلاَةَ فَاذْكُرُوا اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً﴾[3] آنجا گفتند به اينكه ﴿إِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلاَةَ﴾ يعني نمازتان تمام شد.
پرسش:
پاسخ: نه، منظور اين است كه ﴿إِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلاَةَ﴾ همين تعبير «اذا» هست با فعل ماضي منتها ما آنجا ميگوييم ﴿إِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلاَةَ﴾ يعني «اذا أردتم أن تقضي الصلاة و تفعل الصلاة و تصلّوا» اين كار را بكنيد اما آنهايي كه مثل جامع قرطبي نقل كردند گفتند ﴿فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلاَةَ فَاذْكُرُوا اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً﴾ اين آيه مثل اوست آيه محل بحث ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ مثل ﴿فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلاَةَ فَاذْكُرُوا اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً﴾ آنجا چه ميگوييد آنجا ﴿قَضَيْتُمُ﴾ يعني ﴿قَضَيْتُمُ﴾ ديگر فعل ماضي است ديگر البته ما با شواهد خاص داريم به اينكه آن «اذا أردتم أن تصلّوا فكذا وكذا» بعضيها نشسته، بعضيها ايستاده، اما آنها ميگويند به اينكه ﴿فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلاَةَ فَاذْكُرُوا اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً﴾ معناي خاص خودش را دارد فعل ماضي است و بعد از اينكه نمازشان تمام شد در حال قيام يا قعود به ياد خدا باشيد اگر ما در ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾[4] به معناي «اردتم» ميگيريم ﴿إِذَا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ﴾[5] «أردتم» ميگيريم «نمط أن عرفته فقل فيه النمط» «اردتم» ميگيريم براساس اين شواهدي است كه او را همراهي ميكند اينجا هم همين طور است ﴿إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ﴾ يعني «اذا أردت أن تقرأ» كم نيستند كساني كه ميگويند اين «اذا» همين ادبا هستند ديگر بخش عظيمي از اين ادبيات كه «اذا» براي چيست، «إن» براي چيست براي ما شيعهها كه نيست كه اين مغني است براي سنّيهاست، اين جامي است براي سنّيهاست، اين كافي است براي سنّيهاست بسياري از كتابهاي ادبي براي اينهاست ديگر همينها فتوا دادند كه ﴿إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ﴾ هم اين حُكم، حُكم وجوبي است، هم براي بعد از قرائت است خب اينها هم اديباند ديگر آن هم جامع قرطبي نقل ميكند حالا ما شواهدي كه داريم ميگوييم ﴿إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ﴾ يعني «اذا أردت أن تقرأ القرآن» و نكته هم او را همراهي ميكند كه بعد از قرائت قرآن آنها ميگويند بعد از قرائت قرآن استعاذه بكن، چرا؟ چون همين كه قرآن خواندي، ثواب بردي و ثواب در دستت است او ميخواهد اين ثواب را بگيرد وسوسه ميكند شما به اين توفيق رسيديد، با خدا صحبت كرديد يا كلام خدا را شنيديد وقتي قرآن خوانديد ثواب نقد در دست شماست شيطان وسوسه ميكند كه شما به مقامي رسيديد در اين حال استعاذه كنيد و استعاذه واجب است.
پس دليلشان ظاهر ادبي «اذا» با فعل ماضي است يك، برهان عقلي هم او را همراهي ميكند دو، ظاهر امر هم دليل بر وجوب است سه، اين سه تا حرفي است كه قرطبي در جامع نقل ميكند اما ما طبق شواهدي كه داريم هم حمل بر استحباب ميشود، هم ﴿إِذَا قَرَأْتَ﴾ يعني «اذا أردت أن تقرأ القرآن» شواهد فراواني هم هست اين ﴿إِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ يعني «اذا أردتم» ﴿إِذَا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلاَةِ﴾ يعني «اذا أردتم» ﴿وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا﴾ يعني «اذا أردتم» اين شواهد فراواني كه بعضي در سورهٴ انعام است، بعضي در سورهٴ احزاب است، بعضي در سورهٴ مائده است نشان ميدهد كه «اذا» در اينگونه از موارد كه روي فعل ماضي درآمده به معناي «اذا أردتم» است البته اراده بايد متّصل به فعل باشد چون ارادهٴ متّصل به فعل، فعل انجام نشده را به منزلهٴ انجام شده قرار ميدهد كه مستقل محقّقالوقوع در حكم ماضي است وگرنه ارادهٴ منفصله كه اين كار را نميكند كه، اگر كسي قصدش اين است كه بعدها قرائت قرآن بكند اين ارادهٴ منفصله آن قرائت نيامده را به منزلهٴ آمده نميكند مضارع را ماضي نميكند، اما ارادهٴ متّصله است كه مضارع را به منزلهٴ ماضي ميكند «اذا أردت أن تقرأ» را به ﴿إِذَا قَرَأْتَ﴾ تبديل ميكند اين ارادهٴ متّصله است كه فعل مضارعِ آيندهٴ محقّقالوقوع را در حكم ماضي قرار ميدهد، خب.
﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾ عمده آن است كه اينكه فرمود: ﴿مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾ اين «رجيم» كه «فعيل» است گاهي معني فاعل است، گاهي معني مفعول شيطانْ رجيم است يعني رَجم كننده است يا رَجم شده نسبت به ذات اقدس الهي رجم شده است فرمود: ﴿فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ﴾،[6] نسبت به انبيا و ائمه(عليهم السلام) رجم شده است براي اينكه شياطين دسترسي به آن ذوات مقدس ندارند، اما نسبت به توده مردم گاهي «رجيم» به معني «فاعل» است، گاهي «رجيم» به معني «مفعول» خب اين تعبير كه درباره نگاه به نامحرم است كه «النظرة سهمٌ من سهام ابليس»[7] معلوم ميشود او رجيم به معني راجم است نه معني مرجوم اين رجم تيراندازي كه اختصاصي به نگاه به نامحرم ندارد كه ربا كه بدتر از اوست معاصي بزرگتري هم هست كه از او بدترند، خب همه اينها رجم شيطان است ديگر، پس شيطان رجيم است به معناي راجم نسبت به عدّهاي، رجيم است به معناي مرجوم نسبت به عدّهاي اين استعاذه باعث ميشود كه انسان يا از تيررس او بيرون ميآيد كه او ديگر نميتواند راجم باشد يا همين رجم خود شيطان است او را طرد ميكند او را رجيم به معني مرجوم ميكند.
علي اي حال اقلّ فائده استعاذه اين است كه انسان از تيررس شيطان ميرود بيرون هم «النظرة سهمٌ من سهام ابليس»، هم ساير گناهان سهمياند از سهام ابليس، پس اعوذ بالله من الشيطاني كه راجم است و اعوذ بالله من الشيطاني كه ميخواهم با اين كار او را مرجومش كنم.
مطلب بعدي آن است كه آيا چرا ﴿إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ﴾ در بحث ديروز اشاره شد كه شيطان ميگويد من سرِ راه راست كمين ميگيرم ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾[8] آنجا كه ميدان بازي است، ميدان لهو است، ميدان لغو است كه آنها حوزهٴ خود من است من آنجا لازم نيست كمين بگيرم اينها را از آن صراط مستقيم بازداشتم آوردم در اين ميدان لهو و لعب اينجا ديگر من كمين نميگيرم اينها ديگر در محدودهٴ مناند ميروم جايي كه راهزني كنم، كمين كنم، كمين كردن اينكه ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ و همه ما هم مأموريم اين راجح شرعي را به نحو استحباب عمل بكنيم اين براي هر كسي نسبت به حوزهٴ كاري او فرق ميكند بعضيها هستند كه قرآن كه ميخوانند ميگويند «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» كسي ميخواهد در اتاقش تنها برود قرآن ميخواند براي اينكه به حضور قلب برسد، توفيق تدبّر پيدا كند، معاني خوب نصيبش بشود، در خدمت قرآن كريم باشد اين قرآن در جان او حضور و ظهور پيدا كند براي اينكه مانعي پيدا نكند ميگويد «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» اما يك وقتي كسي خطيب است، واعظ است، خطيب جمعه و جماعت است، مدرّس است، مؤلّف است، مصنّف است اين دارد در بحثهاي قرآني وارد ميشود اين وقتي ميگويد «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» هم براي خودش ميگويد، هم براي مخاطبانش و خوانندههايش و شنوندههايش كه مبادا در قلمرو اين بحثها شيطنت راه پيدا كند من پناه ميبرم به خدا از شيطاني كه كارشكني ميكند يا در من يا در مخاطبان من يا در هر دو اين معناي لطيف را از سورهٴ مباركهٴ «حج» ميتوان دريافت كرد ذات اقدس الهي فرمود پيامبران اختصاصي به پيغمبر خاتم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ندارد پيامبران (عليهم الصلاة و عليهم السلام) هر وقت تصميم گرفتند كه جامعه را اصلاح كنند شيطان آنجا حضور پيدا ميكند، شيطان آنجا حضور پيدا ميكند كجا پيدا ميكند؟ در محدودهٴ جان پيامبران كه معصوماند يا نه در قلمرو تعليم انبيا، تأثير انبيا، تهذيب انبيا، ترويج انبيا، تبليغ انبيا، تدريس انبيا آنجا حضور دارند اينكه فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّي أَلْقَي الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ﴾ ناظر به همين بخش است در سورهٴ مباركهٴ «حج» فرمود در حوزه كاري انبيا شياطين حضور پيدا ميكنند آيه 52 سورهٴ مباركهٴ «حج» ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّي﴾ آرزو كرد كه جامعهاش را اصلاح كند اين اُمنيه خود را گاهي با تدريس، گاهي با تأليف، گاهي با تبليغ، گاهي با خطابه، گاهي با ارسال بيان ميخواهد محقَّق كند همين كه پيامبر الهي آرزو كرد اُمنيهاش اين است در اين صدد برآمد كه جامعه را اصلاح كند اينها در حوزه اجتماعي و قلمرو تبليغي پيامبر حضور پيدا ميكنند آنجا جا پيدا ميكنند نه در محدوده جان پيامبر ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّي أَلْقَي الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ﴾[9] در محدوده جامعه شيطان آنجا حضور فعال پيدا ميكند نميگذارد حرف او اثر كند بعضيها را منصرف ميكند، بعضيها را منحرف ميكند از اين طرف سخنان نغز و شيواي انبيا(عليهم السلام) وارد قلب آنها ميشود، از آن طرف ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾[10] آنها مكرّر شبهات و مغالطات و امثال ذلك ميريزند بالأخره اينها را سرگردان ميكنند تا آن جا كه ممكن است اينها تلاش و كوشش دارند ﴿إِلَّا إِذَا تَمَنَّي أَلْقَي الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ﴾ البته ذات اقدس الهي انبيا را كمك ميكند ﴿فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ سرانجام ذات اقدس الهي انبيا را موفّق ميكند و دسيسههاي شياطين را از بين ميبرد.
وقتي پيامبر، امام(عليهم الصلاة و عليهم السلام) ميگويند «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» بعد شروع ميكنند به تأليف، تدريس، تبيين، تبليغ، خطابه و مانند آن براي صيانت حوزهٴ تبليغيشان از دخالت شيطان است خطباي جمعه و جماعت هم همين طورند آنها هم وقتي ميگويند «اعوذ بالله» يعني هم براي خودشان، هم براي مخاطبانشان، انبيا(عليهم السلام) اين كارها را ميكنند دفعاً براي خودشان ديگران دفعاً و رفعاً چه براي خود، چه براي ديگران اينكه در طليعهٴ بحثها گفته ميشود «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» براي اينكه در حوزه درس و بحث شيطنت راه پيدا نكند اين كار كه مخصوص انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) نيست او كه گفت ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾[11] به همه تهديد كرده درباره انبيا و ائمه(عليهم السلام) كه دارد انبيا و مرسلين اگر تصميم گرفتند شيطان در حوزه تصميم آنها كارشكني ميكند اين رأس امور است شاگردان آنها، علماي پيرو دين آنها هم درصدد اصلاح جامعه بربيايند شياطين در حوزه تبليغي آنها نفوذ پيدا ميكنند اين است كه اگر آن خطيب، آن نويسنده، آن گوينده در اول گفتار يا اول نوشتار خودش به خدا پناه ببرد بخش وسيع از حوزهٴ خود را ميتواند تأمين كند، پس گوينده اگر چيزي را گفته تنها براي صيانت خود نيست بلكه براي حوزه تدريسي خود، تأليفي خود، تبليغي خود و مانند آن است انبيا اين كار را دارند كه ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾.
در روايات ما هست كه به قاري قرآن و صاحب قرآن گفته ميشود «اقرأ و ارقه»[12] بخوان و بالا برو در دنيا انسان ممكن است يك قرآن را ختم بدهد چون خواندن قرآن و قرائت ظاهري قرآن دشوار نيست آدم ممكن است اين شش هزار و اندي آيه را يكي پس از ديگري بخواند و تمام بكند اما در قيامت اينچنين نيست بعضيها چهار آيه ميخوانند خسته ميشوند، بعضيها پنج آيه را ميخوانند خسته ميشوند، بعضيها پنجاه آيه را ميخوانند خسته ميشوند اين طور نيست كه هر چه كه بخواهد آنچه كه مثل دنيا بخواهد بتواند بخواند كه هر طوري كه عمل كرده است به هر آيهاي كه عمل كرده است آن را ميتواند بخواند به آن آيهاي كه عمل نكرده است يا متوجّه نشده است آن را نميتواند بخواند اين طور نيست كه «يقال صاحب القرآن إقرأ و أرقه» مثل دنيا باشد كه پشت سر هم بتواند يك قرآن را ختم بدهد وگرنه خب هر كس به درجات فراواني ميرسد بعضيها سه، چهار آيه را ميتوانند بخوانند براي اينكه به اين سه، چهار آيه عمل كردهاند همين سه، چهار آيه را فهميدند، بعضيها آيات بيشتري را فهميدند آيات بيشتري را عمل كردند و هكذا و هكذا «يقال لصاحب القرآن إقرأ وأرقه».
پرسش:...
پاسخ: خب خود همين اين زمينه است براي اينكه انشاءالله الرحمن معانياش را بفهمند يك، و عمل بكنند دو، و بالا بروند سه، اگر صرف قرائت قرآن بود به آنها ميگويند كه شما چون در دنيا ده تا قرآن يا صد تا قرآن يا كمتر و بيشتر قرآن ختم كردي يا قرآن حفظ كردي ثمرهٴ آن حفظ قرآنتان اين است، اما اينجا هر چه بخواني بالا بروي نيست بله، ده سال قرآن خواندي، و كل قرآن را حفظ كردي ثواب حفظ قرآن همين است به او ميدهند، اما بگويند بخوان و بالا برو اين هر چه كه بلد است ميخواند، بلد است يعني معنايش را بلد است، تدبّر كرده، عمقش را رسيده يك، باور كرده دو، خُلقي است متخلّق شده سه، فقهي و حقوقي است عمل كرده چهار، همان پنج، شش تا آيه را ميخواند يا پنجاه، شصت تا آيه را ميخواند يا دويست، سيصد تا آيه را ميخواند برابر فهم او و ايمان او و تخلّق او و عمل او هر اندازه كه عمل كرده است قدرت خواندن دارد، نه هر اندازه كه در دنيا خواند به ما نگفتند «من فعل الحَسَنة» گفتند ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾[13] در قيامت اگر كسي نقد آورد چيزي در دستش است نه در دنيا هر چه كرد، در دنيا هر چه كرد پاداشش هم گرفت، گرفت خيلي از چيزهاست كه انسان در دنيا كارش را انجام ميدهد پاداشش هم نقد ميگيرد، اما بعضي از كارهاست كه فقط پاداشش در قيامت هست فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ نه «من فعل الحسنه» اگر كسي نقد چيزي در دستش هست وارد صحنه قيامت شد آنگاه ﴿فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[14] اگر كسي توانست آنجا چند تا آيه بيشتر بخواند آنگاه معلوم ميشود كه «يقال لصاحب القرآن إقرأ و أرقه»[15] يعني چه، خب.
مطلب بعدي آن است كه اين تعبير كه در بحث ديروز هم اشاره شده است واقعاً استعاذه هم توكّل است، هم عبادت برهان مسئله اين است فرمود شما استعاذه كنيد براي اينكه او بر هيچ كسي تسلّط ندارد معلوم ميشود كه استعاذه، استقلال ميآورد، استقلال ميآورد يعني چه؟ يعني پناهندگي به حِصن توحيد و ولايت آدم را مستقل ميكند شيطان هيچ نفوذي درباره انسان ندارد فرمود شما ﴿فَاسْتَعِذْ﴾ پناهندگي بخواه ما پناهت ميدهيم ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ ٭ إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾ پس معلوم ميشود اين استعاذهٴ به خدا، پناهندگي از خدا و بردن به خدا استقلال است كه از شيطنت محفوظ ميماند.
شرطش يكي تحقّق ايمان است كه از او به فعل ماضي ياد كرد، يكي استمرار توكّل است كه از او به فعل مضارع ياد كرد فرمود: ﴿لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا﴾ يك، ﴿وَعَلَي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾ دو، آن را با فعل ماضي ياد كرد كه ايمانش محقّق باشد، اين را هم به فعل مضارع كه مفيد استمرار است ذكر كرد كه دائمالتوكّل باشد معلوم ميشود استعاذه يك نحو توكّل است بعد در آيه بعد هم اين توكّل را به صورت عبادت معنا كرده است، خب حالا ميرسيم به آن نكته اصلي اينكه ذات اقدس الهي فرمود شيطان هيچ تسلّطي ندارد الاّ ﴿عَلَي الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ﴾ اين ظاهرش استثناي متّصل است ولي باطنش استثناي منقطع، اگر استثناي متّصل بود معلوم ميشود كه جبر فيالجمله را قرآن امضا كرده است، اگر واقعاً شيطان بر بعضيها مسلّط باشد پس آنها مجبورند گرچه ديگران مجبور نيستند ولي آنها كه تحت سلطهٴٰ ابليساند مجبورند ﴿لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ الا﴾ اين ﴿الا﴾ با آيات فراوان روشن شد كه استثناي منقطع است نه متّصل معنايش اين نيست كه شيطان بر بعضيها مسلّط است، خير شيطان بر احدي مسلّط نيست اگر بر كسي مسلّط بود كه ميشد جبر، جبر مطلقا محال است نه بد است كه بشود در حكمت عملي، اگر كسي گفته ميشود كه دو، دو تا پنج تا نيست اين به نحو سالبهٴ كليه است تخصيصپذير هم نيست هيچ دو، دوتايي پنج تا نخواهد شد، هيچ جا هم جبر وجود ندارد «الجبر محالٌ» نه «الجبر قبيحٌ» تا تخصيصپذير باشد چون جبر محال است براي احدي هم نيست، خب اين الاّ ﴿عَلَي الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ﴾ اين بازگشتش به استثناي منقطع است يعني شيطان بر احدي سلطه ندارد فقط يك دعوتنامه ميفرستد ذات اقدس الهي اين كتابهاي آسماني كه فرستاده، دعوتنامه است، انبيا تبليغ كردند دعوتنامه است، ائمه تبليغ كردند دعوتنامه است، ملائكه هدايت ميكنند دعوتنامه است اين همه دعوت كنندگان به خير و حق از يك طرف، شياطين هم ما را به جهنم دعوت ميكنند همين هيچ يعني هيچ كاري ندارند فقط دعوتنامه است تشويق ميكنند آنها هم تشويق ميكنند و ميل ايجاد ميكنند آنها هم ميل ايجاد ميكنند ديگر كاري ابليس نميكند كه بيش از آن را ملائكه نكنند اينكه ذات اقدس الهي استثنا كرده اين استثنا با آن دليل همراه است فرمود هيچ كسي تحت سلطهٴ شيطان نيست مگر اينكه خودش عمداً برود تحت سلطهٴ او اين معنايش استثناي منقطع است ديگر ميشود به صورت سالبهٴ كليه گفت كه «ليس له سلطانٌ علي أحد بالقول المطلق» همين اگر كسي بگويد به اينكه زيد هيچ سلطهاي مگر عمرو ندارد بر اينكه عمرو به ميل خودش بيايد در خانهٴ زيد اين مگر تأكيد ميكند همان سلطهٴ عمرو را و عدم سلطهٴ زيد را زيد هيچ سلطهاي بر عمرو ندارد مگر اينكه عمرو به ميل خودش بيايد در خانهٴ زيد خب اين يعني چه؟ اين تأكيد همان استقلال زيد و عمرو از يكديگر است.
پس اگر در بعضي از موارد آمده است «ليس له سلطان» اين استثنا نيست كه واقعاً استثناي متّصل باشد و معنايش اين است كه شيطان بر بعضيها مسلّط است و عدّهاي مجبورند اين دو، سه تا آيه را ملاحظه بفرماييد آن بخش اساسياش در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» است.
در سورهٴ مباركهٴ «حجر» كه قبلاً بحث شد به اين صورت آمده است آيه 39 به بعد ﴿قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلْأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ٭ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾ من همهشان را اغوا ميكنم آن وقت ذات اقدس الهي فرمود: ﴿هَذا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ ٭ إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾ مگر كسي خودش بيراهه برود و به دنبال تو راه بيفتد تو نميتواني آنها را گمراه كني مگر آنها به دنبال تو بيايند خب اين مؤكّد استقلال افراد است در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» كه در صحنه قيامت محاجّه برقرار ميشود آيه 22 به بعد اين است ﴿وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِن سُلْطَانٍ﴾ در قيامت وقتي منازعه و محاجّه برقرار ميشود شيطان ميگويد من كه سلطنتي بر شما نداشتم چه ملامتي داريد شما من را ميكنيد نه من ميتوانم مشكل شما را حل كنم، نه شما ميتوانيد مشكل را حل كنيد، نه من بر شما حجّت دارم نه شما بر من حجّت داريد من را ملامت نكنيد خودتان را ملامت كنيد من دعوت كردم آمديد ميخواستيد نياييد اين همه انبيا و اوليا و ملائكه(عليهم السلام) دعوت كردند ميخواستيد آن طرف برويد ﴿وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِن سُلْطَانٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنفُسَكُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾.
بنابراين بازگشت هم اين استثنا به صورت استثناي منقطع است و بعد از آيه پاياني كه به آيه صد ميرسيم فرمود: ﴿إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَي الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ﴾ كه درباره ﴿بِهِ﴾ دو وجه بود اين «سلطان» يعني ضرورت به شرط المحمول است يعني ابليس بر هيچ كسي مسلّط نيست، مگر اينكه خود آن اشخاص ابليس را بر خودشان مسلّط بكنند اين معنايش اين است كه ابليس هيچ سلطهاي ندارد ديگر.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيّئات اعمالنا» كه رسيديم به آيه صد سوره مباركهٴ «نحل» انشاءاللهالرحمن بعد از ماه مبارك رمضان.
«و الحمد لله أولاً و آخرا»