86/03/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 95 الی 97
﴿وَلا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللّهِ ثَمَنًا قَليلاً إِنَّما عِنْدَ اللّهِ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾(95)﴿ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَما عِنْدَ اللّهِ باقٍ وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾(96)﴿مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾(97)
بعد از اينكه حكم فقهي وفاي به عهد را ذكر فرمود و همچنين حكم فقهي نقض يمين را ذكر كرد به حكم كلامي اين كارها پرداختند كه پاداش آخرت است و اين را با يك تحليل عقلي ذكر كردند كه اگر كسي وفاي به عهد نكرد يا يمينش را نقض كرد براي بهره دنياست و لذايذ دنيا. بهرههاي دنياي فانياند پاداشي كه نزد خداست باقي است بر اساس دو قياسي كه در روزهاي اول گذشت كه هر دو به روال شكل اول بود نتيجه ميداد به اينكه «ما عند الله خير» و آنچه كه نزد شماست خير نيست همين معنا را به صورت كلي در آيه بعد به اين صورت ذكر فرمود كه ﴿ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ همان طوري كه در بحثهاي عبادي برخي «خوفا من النار» برخي «شوقا الي الجنة» و عدهاي هم «حبا لله» عبادت ميكنند در جريان وفاي به عهد وفاي به يمين پرهيز از نكث عهد پرهيز از نقض يمين هم سه گروهاند عدهاي «خوفا من النار» عدهاي «شوقا الي الجنة» عده هم «حبا لله» است در جريان ﴿ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ اين براي افراد مياني و متوسط است آنها كه جزء احرارند «تلك عبادة الاحرار»[1] كه «حبا لله» عبادت ميكنند براي آنها نميفرمايد «ما عند الله باق» يا «ما عند الله خير» بلكه براي آنها ميفرمايد ﴿و الله خير و ابقي﴾[2] اين آيات سه طايفه است براي اينكه مردم سه گروهاند يك طايفه وعيد به عذاب است آنها كه نقض عهد ميكنند نكْث يمين دارند و مانند آن براي يك عده وعده به بهشت است كه ميفرمايد ﴿وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ يا ﴿ما عِنْدَ اللّهِ خَيْرٌ﴾ براي اوحدي از مردان الهي كه عهد الله را و عهد الناس را حبا لله كه «تلك عبادة الاحرار» رعايت ميكنند نميفرمايد ما «عند الله خير» ميفرمايد «و الله خير و ابقي» آنچه كه در سورهٴ «قصص» هست و آنچه كه در سورهٴ «طه» است اين تفاوت را ميرساند در سورهٴ مباركهٴ «طه» به اين صورت آمده است كه ﴿وَ اللّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾ نه ﴿ما عِنْدَ اللّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾ آيه 73 سورهٴ مباركهٴ «طه» اين است ﴿إِنّا آمَنّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾ اينهايي كه آن فداكاري را كردند و حاضر شدند كه به بدترين وجه شكنجه بشوند به وسيله درباريان فرعون و دست از وجود مبارك موساي كليم (سلام الله عليه) برندارند آنها حرفشان اين است كه ﴿وَ اللّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾ اما اوساطي از مردم سخن از ﴿ما عِنْدَ اللّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾[3] است نه ﴿وَ اللّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾ ميفرمايد آنچه نزد خداست آيه شصت سورهٴ مباركهٴ «قصص» اين است ﴿وَ ما أُوتيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زينَتُها وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾ خب پس اين سه طايفه آيات براي آن است كه مردم سه گروهاند و اين تثليث هم برابر آن تقسيم معروف است كه عبادت سه درجه است عابدان سه گروهاند يا «خوفا من النار» است يا «شوقا الي الجنة» يا «حبا لله» اينجا هم ﴿ وَما عِنْدَ اللّهِ ﴾ را براي يك عده افراد متوسط ﴿وَ اللّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾ را كه در سورهٴ «طه» آمده است براي اوحدي ذكر ميكند ﴿ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ اين ﴿ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ يك بقاي بالعرض است آن بقايي كه در سورهٴ «طه» به ذات اقدس الهي اسناد داده شده است بقاي بالذات است ﴿وَ اللّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾ بالذات ﴿وَما عِنْدَ اللّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾ بالعرض اينها به دنبال آن ابقاي بالذاتاند نه ابقاي بالعرض به دنبال آن خير بالذاتاند نه خير بالعرض ﴿ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ وفاي به عهد و پرهيز از نقض عهد نكْث يمين نكْث عهد و مانند آن يك سلسله دشواريها را به همراه دارد براي اينكه از لذايذ نقد بايد صرفنظر كنند بايد صبر كنند بر طاعت صبر كنند از معصيت اين دوتا صبر را به همراه دارد و دشوارترين كار همين وفاي به عهد جريان صبر است لذا به دنبال وفاي به عهد و پرهيز از نقض عهد و يمين جريان فضيلت صبر و اجر صابران را ذكر ميكند ميفرمايد: ﴿وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذينَ﴾ اين هم التفات از غيبت است به خطاب آن هم با متكلم معالغير ياد ميكند و با تأكيد كه ما حتماً اجر صابران را دو چندان ميكنيم ﴿وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ اين ﴿بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ ميتواند يك توجيهي باشد براي اينكه فرمود: ﴿يُوَفَّي الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ﴾[4] اين ﴿بغير حساب﴾ بودن معنايش اين نيست كه ـ معاذ الله ـ بيحساب كار ميكند چون ﴿إِنّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾[5] يك ﴿وَ كُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ﴾[6] دو مگر ميشود در پيشگاه ذات اقدس الهي كه نظم محض است كار، بيحساب باشد بدون نظم باشد بدون كتاب باشد ﴿بغير حساب﴾ يعني به حساب در نميآيد نه اينكه بيحساب كار ميكند اين به حساب در نيامدن چند مصداق دارد يك وقتي اجر فراوان ميدهد اجر فراوان ميدهد به طوري كه قابل شمارش نيست آن اجرهاي فراواني كه با ابديت همراه است با حسابهاي عادي قابل شمارش نيست اين يك بخش ديگر كه با جريان آيات محل بحث مناسب است اين است كه برابر حساب نيست برابر حساب نيست يعني چه؟ يعني اگر كسي جزء صابران بود گرچه آيه مطلقي بعد از اين هست اينها مثتباناند معارض هم نيستند تقييدي در كار نيست هم مطلق سر جايش محفوظ است هم مقيد سر جايش محفوظ است آن مطلق را در آيه بعد ميخوانيم براساس نظم عادي اگر باشد اگر كسي ده تا عمل آورد هر كدام يك درجه خاصي از اخلاص را به همراه داشتند يك درجه خاصي از صبر را به همراه داشتند بايد در برابر هر عمل جزاي مناسب آن عمل را بدهند اين را ميگويند اجر به حساب. اما اگر ده عمل خير را صابر ارائه كرد يكي اعليٰ بود بقيه اوسط و ضعيف و ذات اقدس الهي كريمانه رفتار كرد همه را به حساب آن اعلي پاداش داد اين معلوم ميشود كه به حساب عادي نيست ديگر اگر به حساب عادي باشد كسي ده تا عمل آورده ده درجه داشت هر كدام برابر درجه خاص خود بايد پاداش بگيرند مگر ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ﴾[7] نيست؟ خب اگر اين ده تا عمل است ده درجه است آن عملي كه درجه يك است با عمل درجه دو دو نوع اجر دارد همه را شما به اندازه درجه ده پاداش بدهيد اين معلوم ميشود كه براساس حساب نيست ديگر براساس حساب نيست يعني كريمانه رفتار ميكنيد نه اينكه بينظميد شما ميخواهيد ببخشيد اين ميتواند اين طور ﴿وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ يعني همه اينها را به قيمت همان احسن ميخريم مثل همان مثالي كه پريروز ذكر شده است كه اگر طَبَقداري دستفروشي مثلاً هزارتا ميوه روي اين طبقش هست ده تايش از همه برجستهتر است كسي كريمانه معامله بكند همه اينها را به قيمت آن ده تا از او بخرد اين ﴿باحسن ما كانوا يعملون﴾ پاداش داده است اين «بغير حساب» با او رفتار كرده است نه يعني بينظم بلكه منظماً با او رفتار كرده است و منظماً با او احسان كرده است و كرامت ﴿وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ اين معنايش اين نيست كه خداي سبحان به اطاعت اينها پاداش ميدهد نه به مباحات چون در برابر مباحات نيست مباحات كه اصلاً جزا ندارد خب اين درباره كساني كه صابرند خب كساني كه شاكرند كساني كه راضياند كساني كه اهل تسليماند كساني كه اهل تفويضاند آنها هم داراي درجاتاند نسبت به آنها چه؟ ميفرمايد اين را كه ما ذكر كرديم براساس تناسب با بحث بود ولي ما آن اصل كليمان به عنوان وعده اين است كه ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ اين اختصاصي به صابران ندارد هر كسي حسن فعلي داشت يك اين حسن فعلي او با حسن فاعلي همراه بود دو يعني هم كار خوب كرد هم آدم خوبي بود كار خوب كرد كاري را قرآن خوب ميداند كه مطابق با حجت عصر باشد قرآن چه كاري را عمل صالح ميداند؟ كاري را كه مطابق با اسلام باشد ديگر اگر كسي الآن به طرف قدس نماز بخواند به طرف بيت المقدس نماز بخواند اين عمل صالح نيست عملي را قرآن صالح ميداند كه مطابق با حجت عصر باشد حالا چه عبادي چه معاملي پس عمل بايد صالح باشد يك شخص هم بايد مؤمن باشد دو به حدي باشد كه از هماهنگي عمل خوب و عامل خوب به حيات طيب برسد سه چنين شخصي در قيامت فرمود ﴿وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ اين منافات ندارد با اطلاق سورهٴ مباركهٴ «زلزله» اذا زلزل ميگويد ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ﴾[8] اما حالا در برابر اين بهشت ميرود اين را كه وعده نداد كه هر كس هر كاري انجام بدهد چه شر چه خير در قيامت ميبيند
پرسش:
پاسخ: البته تعبيري كه ذات اقدس الهي دارد همه اين تعبيرات تشويقانه است چه تعبير بيع چه تعبير اشترا چه تعبير اجر اين تعبير تشويقانه مثل اين كه انسان به كودك خردسالش ميگويد اگر شما اين مقدار در امتحانات موفق شديد اين مقدار من اجر به شما ميدهم اين مقدار به شما مزد ميدهم خب اين براي خودش كار ميكند اين ديگر اتحاد عوض و معوّض است جمع عوض و معوّض است اين براي خودش كار ميكند ولي پدر براي تشويق به او جايزه عطا ميكند و مانند آن اجر و مزد در برابر كار است ما كه اجير ذات اقدس الهي شديم بايد براي او كار بكنيم در حالي كه براي خود كار ميكنيم و از او مزد ميگيريم در جريان بيع هم همينطور است اينكه ما با خدا بيعت ميكنيم يعني بيع ميكنيم اين «تاء» نظير تاي مصدريه است يك وقت ميگوييم بيع يك وقتي ميگوييم بيعت ما جان خود را به او ميدهيم كه براي خود كار كنيم نه براي او چيزي را به ذات اقدس الهي عطا نميكنيم آن وقت خداي سبحان در اين بيع ظاهري كه ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ﴾[9] كه صورتاً بيع است ثمن به ما ميدهد كه اين در حقيقت جمع عوض و معوّض است جان ما براي ما بهشت هم براي ما اين شده جمع بين عوض و معوّض اين ديگر بيع نشد در اجاره هم اينچنين است اگر ما اجير شديم خدا به اما اجر ميدهد اين جمع بين عوض و معوّض است براي خود كار ميكنيم و از او اجرت ميگيريم اين نظير همان تعبير تشويقانهاي است كه پدر به كودك دارد براي ترغيب است براي تشويق است وگرنه چه عملي ما براي ذات اقدس الهي انجام ميدهيم كه ما بشويم اجير و خدا بشود مستاجر از كار ما او طرفي ببندد اينطور كه نيست خب پس اصل اين تعبيرات تعبيرات تشويقي است فرمود اگر كسي حُسن فعلي داشت يك و حُسن فاعلي داشت دو و شرايطش طوري بود كه به حيات طيب برسد سه ما در قيامت به بهترين وجه پاداشش ميدهيم يعني اگر او مثلاً در بين هزار عمل ده عمل برجسته دارد ما تمام اعمال او را برابر آن ده عمل حساب ميكنيم اين منافات ندارد با آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «زلزله» آمده است كه ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ﴾[10] آنجا اين «من» مقيد به ايمان نشده نفرمود هر كسي كه يك ذره كار خير كرد بهشت ميرود كه فرمود هر كسي يك ذره كار خير كرد ميبيند بله ميبيند اگر حسن فاعلي ضميمهاش بود اين باعث ورود به بهشت ميشود اگر حسن فاعلي ضميمهاش نشد كافر بود ولي كار خوب انجام داد باعث تخفيف در عذاب ميشود بالأخره عمل خيرش را ميبيند اثر عمل خيرش را ميبيند نفرمود اگر كسي يك ذره عمل خير كرد حيات طيب دارد يا بهشت ميرود كه بنابراين آن اصل كلي سر جايش محفوظ است لازم نيست تقييد بشود نعم، اگر ما يك مطلقاتي داشتيم يا مطلقي داشتيم كه گفت هر كسي كار خير كرد بهشت ميرود اين حتماً بايد مقيد باشد به ايمان چون كافر كه وارد بهشت نميشود حتماً شخص بايد مؤمن باشد كه وارد بهشت بشود اما ما چنين مطلقي در سورهٴ «زلزله» نداريم اين دارد هر كسي يك ذره كار شر بكند ميبيند اين البته اطلاقش محفوظ است چه مؤمن چه غير مؤمن اما درباره اينكه اگر كسي يك ذره كار خير كرد ميبيند اين وعده به بهشت نداده بنابراين اين آن مطلقي نيست كه حتماً بايد تقييد بشود آن هم سر جايش محفوظ است ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ﴾ چون وعدهاي كه در آن نيست.
پرسش:
پاسخ: ﴿عمل صالحا﴾ يا ﴿عملوا الصالحات﴾ خب بله اين آن جمع محلي به الف و لام است يعني خيلي كارها كرده اينها با هم خيلي فرق ندارند مگر اينكه در آن إفراد و جمع گرچه اين عمل صالح هم جنس است شامل ميشود ولي آن جمع محلي به الف و لام است و با عموم مطلب تثبيت ميشود آن كه فرق دارد بين ﴿عمل صالحا﴾ و يا ﴿عملوا الصالحات﴾ با ﴿من الصالحين﴾[11] است «من الصالحين» غير از ﴿عمل صالحا﴾ يا ﴿عملوا الصالحات﴾ است ﴿عمل صالحا﴾ يعني يا ﴿عملوا الصالحات﴾ آن صلاح در مقام عمل است يعني كسي است مؤمن و كار خوب ميكند اما احتمال اينكه احياناً كار بد بكند هست ولي اگر گفته شد ﴿من الصالحين﴾ چه اينكه درباره انبيا (عليهم السلام) فرمود: ﴿كل من الصالحين﴾[12] اين ﴿كل من الصالحين﴾ يعني گوهر ذات او صالح است اين كه كار بد نميكند اين ﴿كل من الصالحين﴾ را در وصف انبيا فرمود اين كه درباره وجود مبارك حضرت ابراهيم آمده است كه ﴿وَ إِنَّهُ فِي اْلآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحينَ﴾[13] يا برخيهاي در دعاها ميگويند خدايا ما را به صالحين ملحق بكن همين است يعني طوري باشد كه گوهر ذات ما صالح باشد كه ديگر هرگز ما آلوده نشويم اين در معرض خطر ديگر نيست اما بر خلاف كسي كه ﴿عمل صالحا﴾ يا ﴿يعمل صالحا﴾[14] يا ﴿عملوا الصالحات﴾[15] كسي كه كار خوب ميكند احيانا ممكن است خداي ناكرده بلغزد.
پرسش:
پاسخ: دنيا در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه چند اطلاق دارد دنيا به معناي زمين آسمان دريا صحرا فضا آب درخت دام اينها نعمتهاي الهياند آيات الهياند نقصي در آنها نيست قرآن كريم اينها را مذمت نكرده اينها آيات الهياند هر جايي خداي سبحان از خلقت زمين و آسمان و آب و دريا و حيوان و گياه نام ميبرد با عظمت نام ميبرد اينها آيات الهياند دنيا همين اعتبارات من و ماست كه ميبينيد اين احزاب به جان هم ميافتند كه من بايد اين ميز را بگيرم من بايد آن مقام را بگيرم من بايد اين راي را بياورم من بايد آن سمت را داشته باشم اين دنياست كه اين لهو و لعب است و عاقبت هم اين مردار ميماند اين لهو است و لعب است و تكاثر است و تفاخر است و امثال ذلك كه من بايد داشته باشم تو نبايد داشته باشي اين بايد داشته باشد تو نبايد داشته باشي كه ﴿أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي اْلأَمْوالِ وَ اْلأَوْلادِ﴾[16] اين پنج مرحله است كه بحثهايش قبل گذشت اين ميشود لهو و لعب اما آن دنيا يعني زمين آسمان دريا اين حيات اين مَتْجر اولياست اين آيت الهي است اين مخلوق خداست اين نعمت خداست زمين كه جاي بدي نيست آب كه چيز بدي نيست درخت كه چيز بدي نيست انسان در اينجا زندگي ميكند مَتْجر اولياست در بيان نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) فرمود كه اين حيات دنيا را كه شما مذمت ميكنيد چه چيز آن بد است كجا دروغ گفته كجا خلاف گفته اگر ميبينيد لوازم آسايش را به شما نشان داد آن بيمارستان و قبرستان را هم به شما نشان داد كار خلاف نكرد هرگز دروغ هم نگفت همه چيز را علني به شما نشان داد اگر سلامت را نشان داد مرض بيمارستان را هم نشان داد اگر حيات را نشان داد مرگ مردههاي قبرستان راه هم به شما نشان داد او كه خلافي نكرد شما فريب خورديد «ما غرتكم» بلكه «بل غررتم بها» آن شما را مغرور نكرده اين حيات دنيا عاقلها ميگويند ما يك وظيفهاي داريم بايد در اين انتخابات شركت كنيم بايد در اين مجلس شركت كنيم شد شد نشد نشد ما بيش از اين كه وظيفه نداريم اين ميشود ﴿لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلي ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ﴾[17] ميشود آخرت اما اگر نه ما نشديم الا و لابد تلاش و كوشش بكنيم زحمات ديگران را ناديده بگيريم اين ديگر ميشود دنياي مذموم خب بنابراين دنياي به معناي طبيعت آيت الهي است خوب است يك حوادث روزگار هم اگر ما درست عمل كرديم ميشود مَتْجر اوليا و مزرعه آخرت اگر نه كه ميشود لهو و لعب و امثال ذلك يك عده از همين زندگي مزرعه آخرت درست كردند يك عده از همين زندگي لهو و لعب درست كردند اين كه گفتند دنيا مزرعه آخرت است مزرعه يعني چه؟ يك كشاورز با مزرعهاش چه كار ميكند بعد از اينكه آبياري كرده و اينها سبز شده ساقه در آورده و آن گندمهايش يا برنجهايش بسته شد بعد از يك مدتي درو ميكند وقتي كه رسيد درو ميكند اينها را براي انبار بعد ميآيد خرمنكوبي ميكند براي اينكه آن مغز را از آن كاه جدا بكند آن مغزها را ميبرد عرضه ميكند مواد غذايي قرار ميدهد آن كاهها را هم ميسوزاند چنين كاري هم تشبيهاش در قيامت است الآن اين كه ميبينيد بشر زندگي ميكند اينها ساقههاي سبزاند ﴿كل نفس ذائقة الموت﴾[18] كه فرا رسيد اينها را درو ميكند بعد ميبرند در قبرستانها انبار ميكنند بعد يوم القيامه كه رسيد اينها را از انبار در ميآورند در خرمنكوبي بكوبند ﴿وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾[19] بعد آن مغزها را ميبرند بهشت آن كاهها را ميبرند جهنم اين ميشود «الدنيا مزرعة الآخرة»[20] اينطور نيست كه اين قبرستان جاي بدي باشد كه اينجا الآن انبار است مگر قبرستان بد و خوب از هم جدايند؟ در انبار كه مغز و كاه از هم جدا نيستند كه اين در خرمنكوبي معلوم ميشود آنجا كه ﴿وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾[21] آنجا مشخص ميشود كه صف مجرمان از صف متقيان جدا ميشود يك عده را فريق الي الجنة نعمت ميدهند يك عده را هم در جهنم ميسوزانند
پرسش:
پاسخ: خب بالأخره آنها عاقل ميشوند حيات طيب پيدا ميكنند
پرسش:
پاسخ: بله حيات طيب هست مثلاً قناعتي كه از بيانات نوراني حضرت امير در آمده است در همين دنياست نه آخرت يا آن كه قرطبي از وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) نقل كرد كه معرفت است و التزام به احكام الهي اين در دنياست اما دنيا حيات طيب نيست ما يك روحي داريم كه قانع است و اهل معرفت است اين ميشود حيات طيب يك بدني داريم كه اين بدن ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ في كَبَدٍ﴾[22] اين «البلاء للولاء» است همه مومنين در زحمتاند اين بدن كه مترف و مرفه و مسرف نيست الآن ما اينجا كه داريم در اين مسجد اعظم حرف ميزنيم اين حرف زدنها در اين مسجد هست اما اين معارف كه در مسجد نيست اين مطالب بلند نه در امروز است كه روز سهشنبه است نه در اين زمين است به نام مسجد گوينده و شنونده در مسجداند وگرنه مطلب كه در مسجد نيست اين مطالب علمي كه جا ندارد قناعت اينطور است معرفت اينطور است اين دو روايتي كه از وجود مبارك امام اول و ششم (سلام الله عليهما) نقل شده است بيان مصداق است اينها كه دنيا نيست اينها نه جزء زمين است نه جزء آسمان است نه در زمين است نه در آسمان است اينها در دلهاي مومنين است اين ميشود حيات طيب وگرنه طيب به معناي ملايم اين بر آن نسيم ملايم هم اطلاق شده است فرمود اينهايي كه سوار كشتي ميشوند منتظرند كه ﴿بريح طيبة﴾[23] اينها به طرف شرق حركت بكنند باد مخالف نباشد اين باد هم به طرف شرق حركت كند معتدل باشد تند نباشد كند نباشد معتدل باشد اين كشتي را به مقصد برساند ﴿جرين بهم ريح طيبة﴾ اين ميشود باد طيب طيب به اين معنا بله براي حوادث روزگار هست يا بلد طيب سرزميني كه آبش كافي باشد زمينش حاصلخيز باشد هوايش سالم باشد اينها ميشود بلد طيب اين با قرينه همراه است وگرنه حيات طيب در دنيا نيست اگر انسان است كه ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ في كَبَدٍ﴾[24] و اگر خود دنياست كه ﴿أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ﴾[25] دنيا از آن جهت كه دنياست لهو و لعب است كه نميتواند طيب باشد كه و براساس آن بيانات نوراني هم كه نقل شده است مربوط به كمالات مؤمن است و اوصاف مؤمن خب، وجود مبارك حضرت هم ظهور كرد عقل مردم كامل ميشود اداره مردمي كه عاقلاند آسان است فرمود ﴿وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ و اگر جريان ريح طيب ذكر شده است در بعضي از آيات آن هم ناظر به همين بحهثاي مادي دنياست وگرنه حيات دنيا از آن جهت كه حيات دنياست هرگز طيب نخواهد شد بلد طيب بودن يعني ميوههاي خوب داشتن نه حيات طيب داشتن آيه 15 سورهٴ مباركهٴ «سبأ» اين است ﴿كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبُّ غَفُورٌ﴾ اما اين ﴿بلدة﴾ ميتواند طيب باشد شهري كه آبش خوب است و هوايش خوب است و زمينش حاصلخيز است «بلدة طيب» اما همان جا فرمود: ﴿فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ﴾[26] سيل دمان فرستاديم بساط همه را جمع كرديم چون اينها حيات طيب نداشتند نتوانستند آن «بلدهٴ طيب» را خوب نگه بدارند ما نعمت داديم بعد ديديم لايق نيستند سيل عرم فرستاديم همه را بساطشان را جمع كرده خب درباره همان بلده طيب ميفرمايد ديگر ميفرمايد به اينكه ﴿وَ اشْكُرُوا لَهُ﴾ براي اينكه ﴿بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبُّ غَفُورٌ ٭ فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ﴾[27] اين اضافه موصوف به صفت است سيل بنيانكن دمان همين بلدهٴ طيب را برديم ديگر اما كسي كه داراي حيات طيب است كه خداي سبحان بهشت را براي او آماده كرده در آيات ديگري هم كه جريان طيب مطرح است آن هم از همين قبيل است هرگز حيات طيب را ذات اقدس الهي به دنيا از آن جهت كه دنياست اسناد نميدهد كه بفرمايد دنيا حيات طيب داشته باشد خب.
مطلب ديگر اين كه عمل صالح ممكن است كم كم روح را صالح بكند اما صِرْف عمل صالح كافي نيست مگر اينكه روح به بركت عمل صالح كلاً توبه بكند و مؤمن بشود بي اثر نيست عمل صالح در اصلاح روح چه اينكه صلاح روح بي اثر نيست در اتيان به عمل صالح اما كافي نيست زمينه را فراهم ميكند لكن هرگز كافي نيست و اما آياتي كه ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَ اتَّقَوْا﴾[28] آن هم همينطور است آن بلده را طيب ميكند ولي حيات را طيب نميكند حيات اگر طيب باشد انسان شاكر است و صابر است و راضي بلده اگر طيب باشد ممكن است نظير سوره «سبأ» ﴿فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ﴾ بشود بلده طيب غير از حيات طيب است خب ﴿أَنْزَلَ السَّكينَةَ في قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ﴾[29] هم حيات طيب است ولي براي ارواح مومنين است نه براي سرزمين بدن مادامي كه در دنياست در مكابده است كمالات روح براي او ممكن است حيات طيب بياورد اما همان انبيا و اوليا كه حيات طيب داشتند «ما منا إلاّ مسموم او مقتول»[30] را از آنها شنيده شده است خب.
مطلب ديگر اين كه جزاي قيامت غير از جريان حيات طيب است چون حيات طيب را خداي سبحان وعده داد كه اينها در دنيا هستند به حيات طيب ميرسند معلوم ميشود كه جزاي ذات اقدس الهي در معاد غير از اين حيات طيب است پس بنابراين اينها هم ميشوند ﴿رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي اْلآخِرَةِ حَسَنَةً﴾[31] عدهاي هم در دنيا حسنه دارند هم در آخرت حسنه دارند حسنه دنيا همان حيات طيبه است وگرنه دنيا از آن جهت كه دنياست كه لهو است و لعب است و تفاخر است و امثال ذلك خب در اين گونه از موارد التفات از غيبت است به خطاب يك با متكلم معالغير هم تعبير شده دو و با لام و تأكيد و نون ثقيله است سه ﴿وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ اين ﴿بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ نشان ميدهد كه اينها مردان صالحياند هميشه كار خوب ميكردند از اين كه ﴿ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ فرمود نه «عملوا» به صورت فعل مضارع آن هم مُصدّر به كان ﴿كانوا يعملون﴾ يعني اينها استمرارشان عمل صالح بود استمرارشان كار خير بود ما در بين اين اعمال صالحه كه اينها مستمراً انجام ميدادند آن برجستهترين را انتخاب ميكنيم و همه اعمال اينها برابر با آن برجستهترش انجام ميدهيم حالا آيات بعد انشاءالله روز شنبه.
«و الحمد لله رب العالمين»