درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

86/03/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 91 الی 92

 

﴿وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَلاَ تَنقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلاً إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ﴾(91)﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّتي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثًا تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبي مِنْ أُمَّةٍ إِنَّما يَبْلُوكُمُ اللّهُ بِهِ وَ لَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾(92)

 

بعد از اينكه آن اصل جامع را كه به منزله جوامع الكلم است بيان فرمود كه ﴿إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَاْلإِحْسانِ وَإيتاءِ ذِي الْقُرْبي﴾[1] عهدهايي كه انسان با خداي خود چه درباره خود و چه درباره جامعه انجام مي‌دهد و همچنين عهدهايي كه با يكديگر انجام مي‌دهند چه محلي باشند يعني در حوزه اسلامي باشد چه منطقه‌اي باشد در حوزه موحدان و اهل كتاب باشد چه بين المللي باشد با كفار باشد رعايت اين عهد واجب است وفاي اين عهد واجب است و اين اختصاصي به حوزه اسلامي ندارد در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آن آيه گذشت كه هيچ كسي را از حقش محروم نكنيد حقوق همگان را به آنها عطا كنيد يكي از جوامع الكلم همان آيه سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است آيه 85 كه فرمود ﴿فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْميزانَ وَلا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْياءَهُمْ﴾ اين از آن جوامع الكلم است فرمود چيزي از حق مردم كم نگذاريد نفرمود لاتبخسوا المؤمنين يا اهل الكتاب فرمود: ﴿النّاس﴾ خواه آن طرف داد و ستد شما مسلمان باشد خواه اهل كتاب، خواه كافر آن چيزي كه شما قرار گذاشتيد خواه عين باشد خواه منفعت باشد خواه انتفاع باشد خواه حق هيچ كدام از اين امور چهارگانه را درباره آن فرق سه‌گانه كم نگذاريد بخس يعني نقص، «بَخَسَ» يعني كم گذاشت مي‌فرمايد چيزي از مردم كم نگذاريد خواه مسلمان باشد خواه اهل كتاب، خواه كافر آن چيزي كه كم مي‌گذاريد خواه عين باشد، خواه منفعت باشد، خواه انتفاع باشد، خواه حق همه اينها صبغه مالي دارد هيچ كدام از اين عناوين چهارگانه را درباره هيچ فرقه‌اي از اين سه فرقه بشري كم نگذاريد اين آيه 85 هم از جوامع الكلم است كه فرمود ﴿وَلا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْياءَهُمْ﴾ كه در ذيل همين آيه 85 سوره «اعراف» آن وقتي كه بحث مي‌شد اشاره شد كه اگر كسي تدريس كتابي را به عهده گرفته تدوين مقاله‌اي را به عهده گرفته سخنراني مجلسي را به عهده گرفته اين بخواهد سرهم كند وقت مردم را تلف كند به اين آيه عمل نكرده براي اينكه وقت مردم را كم گذاشته حرمت مردم را رعايت نكرده حق مجلس را ادا نكرده اگر كسي بنا شد براي كسي درس بگويد بايد خوب مطالعه كند با كسي بحث بكند بايد خوب مطالعه بكند در يك زمينه پژوهشي داشته باشد مقاله‌اي بنويسد نوآوري داشته باشد اين برود جمع آوري بكند حرفهاي ديگران را اين ديگر نوآوري نيست اين مشمول حرمتي است كه اين آيه 85 او را، كار را تحريم كرده فرمود چيزي از مردم كم نگذاريد در ذيل آن آيه سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بحث شد فرمود ﴿وَلا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْياءَهُمْ﴾ در جمله قبلش هم اين بود ﴿فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْميزانَ﴾ حذف متعلق هم يفيد العموم است اين ﴿فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْميزانَ﴾ نسبت به مسلمان يا اهل كتاب يا كافر آن مكيل مي‌خواهد خوراكي باشد يا غير خوراكي هرچه هست اگر چيزي به پيمانه گذاشتيد چيزي را به وزن گذاشتيد به كسي خواستيد بدهيد كم نگذاريد بنابراين ﴿فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْميزانَ وَلا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْياءَهُمْ﴾ كه آن آيه 85 جزء جوامع الكلم بود كه سورهٴ مباركهٴ «اعراف» گذشت در اينجا فرمود طبق اين يكي دو شأن نزولي كه مرحوم امين‌الاسلام و ديگران نقل كردند هر كدام از اينها مي‌تواند درست باشد منتها مورد تطبيق آيه است نه تفسير آيه اينها يك وقتي با وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بيعت مي‌كردند بعد يك حادثه‌اي پيش مي‌آمد يك قبيله‌اي يك قدرت كاذبي پيدا مي‌كردند اينها نقض عهد مي‌كردند به آن قبيله مي‌پيوستند تارتاً به اين گروه تارتاً به آن گروه اين پيمانشان و اين سوگندشان را ابزار كسب قرار دادند همين كه مي‌گويند استفاده ابزاري، استفاده ابزاري يعني همين يك روزي با پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) معاهده مي‌كردند همين كه طرف مقابل قوي شد فوراً نقض عهد مي‌كردند فرمود اين كارها را نكنيد ﴿وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللّهِ إِذا عاهَدْتُمْ﴾ يك ﴿وَلا تَنْقُضُوا اْلأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكيدِها﴾ دو، انگيزه ترك وفاي به عهد انگيزه نقض يمين اين مي‌تواند به دنبال آن راه افتادن باشد براي اينكه انسان يا از ضرر مادي محفوظ مي‌ماند يا به نفع مادي برسد فرمود اين كارها را نكنيد چون رهايي از ضرر يا رسيدن به منفعت با كار حرام ممكن نيست هيچ ممكن نيست با كار حرام با فعل حرام و معصيت از ضرر برهد و به منفعت برسد اين كار را نكنيد ﴿وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللّهِ إِذا عاهَدْتُمْ﴾ يك ﴿وَلا تَنْقُضُوا اْلأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكيدِها﴾ دو، انگيزه شما از عدم وفاي به عهد انگيزه شما در نقض يمين اين است كه ﴿أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبي مِنْ أُمَّةٍ﴾ اگر يك گروهي قوي‌تر از گروه ديگر شد فوراً دست از آن بيعت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌كشيد براي اينكه يك عده برجسته‌تر شدند يك عده روآمدند يك حزبي روآمد يك گروهي روآمد «ربوه» آن برجستگي و آن تل را مي‌گويند براي اينكه نسبت به قسمتهاي ديگر روآمده برجسته شده ربا هم از همين ماده است كه ناقص واوي است ربي نيست ربو است ربوه هم اين برجستگي در بيابان است و اگر اين شيء ربوه شد يك وقت است ريشه دارد مثل جبل خب جبل يك ربوه‌اي است يك برجسته‌اي است كه مي‌ماند يك وقت هست اين طوفانهاي گردبادي اين شنها را جمع مي‌كند شنهاي كوير را يكجا تپه مي‌كند اين ربوه است برجسته است اما اين ريشه‌اي ندارد ربا هم از همين برجستگيهاست اين‌گونه ربوه است نه ربوه نظير جبل كه ريشه‌دار باشد فرمود يك وقتي يك حزبي روي كار مي‌آيد ربوه پيدا مي‌كند برجسته مي‌شود يك باندي يك تشكيلاتي يك گروهي فوراً شما مسير حكم شرعي را عوض بكنيد عهد خدا را نقض بكنيد عهدي كه با يكديگر كرديد يميني كه در برابرش سوگند ياد كرديد انشاء كرديد با هم، هم قسم شديد كه در اين مسئله نسبت به اين نظام وفادار باشيد حالا يك حزبي روآمده شما فوراً برگرديد وفاي به عهد را ترك كنيد گرفتار نقض يمين بشويد اين كارها را نكنيد خب در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» فرمود: ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً﴾ پس آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيه 85 آمده است جزء جوامع الكلم است كه جهاني بودن اين حكم را ثابت مي‌كند آنچه هم كه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيه 34 آمده است آن هم از همين قبيل است فرمود: ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً ٭ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْويلاً﴾ در بعضي از آيات فضايل وفاي به عهد و وفاي به ميثاق را ذكر مي‌كند در برخي از آيات رذائل نقض عهد و نقض يمين را ذكر مي‌كند گاهي براي اهميت مسئله مي‌فرمايد ما در قيامت عهد را مسئول قرار مي‌دهيم مستحضريد كه آن متعهد مسئول است نه عهد ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً﴾ عهد مسئول نيست مسئول عنه است فرشتگان الهي در آن موقف بازرسي و ايست بازرسي كه دستور مي‌رسد ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾[2] آنها مي‌شوند سائل اين افراد مي‌شوند مسئول آن وقت سؤال مي‌كنند از عقائد آدم، اخلاق آدم، احكام آدم، اعمال آدم آنها مسئول‌عنه‌اند شخص مسئول است و مأموران الهي سائل‌اند سائل‌اند يعني زيرسؤال مي‌برند نه سؤال به معناي استعطاع يا استفهام ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾ يعني اينها زير سؤال‌اند نه سؤال استعطاعي كه چيزي بخواهند يا استفهامي كه چيزي بفهمند خب پس آنها يعني مدبرات امر مأموران الهي سائل‌اند يعني زير سؤال مي‌برند و افراد مسئول‌اند يعني زير سؤال مي‌روند مورد سؤال هم عقائد است و اخلاق است و احكام است و حقوق است و امثال ذلك عهد مسئول‌عنه نه مسئول اينكه فرمود: ﴿فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْميزانَ﴾[3] ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً﴾[4] اگر آن حرف جر به آن صله محذوف باشد كه ﴿إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً﴾ كه خب معناي روشني دارد اما اگر صله‌اش محذوف نباشد خود عهد مسئول باشد اين ناظر به اهميت مسئله است مثل ﴿إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ ٭ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ﴾[5] آنجا خود آن دختركي كه زنده به گور شد او مسئول است از او سؤال مي‌كنند كه گناهت چه بود اين براي اهميت مسئله است نه اينكه آن مسئول عنها باشد اگر از قبيل حدف صله باشد خب معناي روشن و متوسطي دارد اما اگر از قبيل ﴿إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ ٭ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ﴾ باشد معناي حساس‌تري دارد بالأخره عهد آن چنان مهم است كه ذات اقدس الهي از خود او سؤال بكند كه چرا به تو عمل نكردند خب اين‌طور مي‌شود خب ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً﴾ و اين مطلق است حذف متعلق هم «يدل علي العموم» اين صحنه بين المللي بودن او هم حافظ است در صدر اسلام خود مشركين با هم حلفي داشتند حلف‌الفضول بود حلفهاي ديگر بود همين كه يك گروهي رومي‌آمد اينها پيمان‌شكني مي‌كردند به عهدشان عمل نمي‌كردند به يمينشان عمل نمي‌كردند همان خوي جاهلي در اوائل اسلام هم ظهور كرد آيه آمد آن را تقبيح كرد در بعضي از روايات ما هست كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به يكي از اصحاب فرمود «ان بيننا وَبينهم حبلاً» يك طنابي بين ما و اينها هست ما چطوري نقض بكنيم از عهد به حبل ياد شده است يعني يك طرف طناب به دست آنهاست يك طرف طناب به دست ما، ما خط‌كشي كرديم مرزبندي كرديم ما چطوري نقض عهد بكنيم بنابراين اگر انسان با كافر هم عهد بست تا او نقض عهد نكرده است انسان مأمور است به عهدش وفا كند در بحث ديروز اشاره شد كه فرمود كيّس و زرنگ باشيد ﴿وَإِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلي سَواءٍ﴾[6] اگر مي‌ترسيد آنها فريبكاري كنند نقض عهد كنند و فريبتان بدهند فوراً اين عهد را نزد آنها پرت كنيد آنها كساني‌اند كه ﴿لا يَرْقُبُونَ في مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلا ذِمَّةً﴾[7] ال همان تعهد است فرمود آنها هيچ رغبتي ندارند كه به تعهداتشان عمل بكنند به قطعنامه‌ها به امضاها عمل بكنند همين كه شما الآن مي‌بينيد فرمود اينها اين‌طورند ﴿لا يَرْقُبُونَ﴾ درباره مؤمن ﴿إِلاًّ وَلا ذِمَّةً﴾ نه رقابتي، نه رحامتي، نه عهدي، نه يميني هيچ چيز را رعايت نمي‌كنند محور اصلي‌شان اين است كه ﴿أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبي مِنْ أُمَّةٍ﴾ هر گروهي هر حزبي روآمد به آن سمت حركت مي‌كنند فرمود شما اين‌چنين نباشيد كه محور كارتان اين باشد كه هر كسي روآمد به آن سمت برويد شما حق‌مدار و حق‌محور باشيد انگيزه مردم در جاهليت همين بود رسم و روال رسمي مردم در جاهليت همين بود كه هر كس رومي‌آمد به آن سمت مي‌رفتند فرمود اين نباشد حالا هر كسي روآمد شما به آن سمت برويد شما حق‌محور باشيد و لاغير پس اينكه فرمود در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً ٭ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْويلاً﴾[8] اين ناظر به بعد اثباتي وفاي به عهد و وفاي به يمين است آيه محل بحث ناظر به بعد سلبي اوست كه نهي كرده است فرمود اگر اين كار را كرديد ثمر عملتان را از دست داديد كه حالا با آن مثال مشخص مي‌شود خب فرمود به اينكه ﴿وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَلا تَنْقُضُوا اْلأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكيدِها﴾ يعني «بعد تثبيتها» آن «ايمان نقص» نظير جدالي كه در حال احرام تحريم شده است مثل بلي و الله و لا و الله اينها كه اثري ندارد از اينكه گفت ﴿وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَيْكُمْ كَفيلاً﴾ معلوم مي‌شود سوگند به الله است در بحث ديروز هم اشاره شد كه متعلق يا بايد مباح باشد يا بايد راجح عهدهايي كه انجام مي‌گيرد نظير ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[9] يعني اوفوا بالعهود متعلق بايد حلال باشد وگرنه ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبا﴾[10] آن عهدهاي ربوي را شامل نمي‌شود عهدهاي نقض و لاف و معصيت را هم شامل نمي‌شود و مانند آن پس اين بايد حلال باشد حالا اگر راجح نبود لااقل حلال باشد با تفاوتي كه بين متعلق يمين و عهد هست ﴿وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَلا تَنْقُضُوا اْلأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكيدِها وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَيْكُمْ كَفيلاً﴾ شما كه سوگند ياد كرديد يعني آن كفيل ماست او شاهد ماست او مراقب ماست در محضر او به عنوان مظهر او ما اين كار را انجام داديم مسئله ضمان در كتاب فقه مستحضريد كه اين ضمان گاهي به معناي خاص خودش هست كه همان تعهدات مالي است گاهي به معناي اعم است آن وقت هم ضمان فقهي را شامل مي‌شود هم حواله فقهي را شامل مي‌شود هم كفالت فقهي را شامل مي‌شود ضمان و حواله و كفاله سه باب از ابواب فقهي‌اند كه كاملاً بحثهاي آنها از هم جداست ولي جامع مشتركشان همين مسئله ضمان است كه اين ضمان گاهي نسبت به شخص است گاهي نسبت به تن و بدن است گاهي كسي ضامن مي‌شود كه اگر اين مضمون‌عنه اين مال را نپرداخت من بپردازم يا اگر خودش حاضر نشد من حاضر بشوم اگر مسئله مال بود مي‌شود ضمان و اگر مسئله تن و بدن بود مي‌شود كفالت ولي جامع اينها مسئله ضمان است خب فرمود شما خدا را كفيل قرار داديد شاهد قرار داديد در حضور او اين كار را كرديد و مي‌گوييد اگر مثلاً ما نباشيم خدا تأمين مي‌كند خب اگر شما خدا را شاهد قرار داديد مراقب قرار داديد كفيل قرار داديد ناظر قرار داديد در حضور او و با امضاي او اين كار را انجام داديد حتماً بايد وفادار باشيد نسبت به يمينتان ﴿وَلا تَنْقُضُوا اْلأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكيدِها وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَيْكُمْ كَفيلاً﴾ گاهي ذات اقدس الهي مي‌فرمايد ما مي‌دانيم گاهي مي‌فرمايد مي‌بينيم اين مواردش فرق مي‌كند علم او همان شهود اوست او كه علم حصولي به معناي صورت ذهني كه نقص است براي خداي سبحان آنجا هم كه مي‌فرمايد ﴿إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ﴾ برابر همان آيه 61 سورهٴ مباركهٴ «يونس» است كه قبلاً قرائت شد فرمود هر كاري كه انجام مي‌دهيد ﴿إِلاّ كُنّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا﴾ ما شاهديم علم ما شهودي و حضوري است اگر در سورهٴ مباركهٴ «علق» آمده است ﴿أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللّهَ يَري﴾[11] اگر در سورهٴ مباركهٴ «يونس» آمده است ﴿إِلاّ كُنّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا﴾ آنها مبين و مفسر اين آيه محل بحث‌اند كه ﴿ إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ﴾ ﴿يَعْلَمُ﴾ يعني يشهد ﴿يَعْلَمُ﴾ يعني ﴿يَري﴾ نه ﴿يَعْلَمُ﴾ يعني صورت ذهنيه اين قضيه در ذهن ذات اقدس الهي حاصل است كه او منزه از مفهوم و ذهن و امثال ذلك است خب ﴿إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ﴾ بعد فرمود اين كار شما، شما از يك طرفي با پيغمبر بيعت كرديد ﴿إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللّهَ يَدُ اللّهِ فَوْقَ أَيْديهِم﴾[12] و مانند آن با پيغمبر بيعت كرديم بعد از طرفي يك حزبي روآمد ربوه شد فوراً دست برداريد اين كار صحيح نيست اين كار، كار حُمق است ديگر كه انسان اول اين پشمها را به صورت نخ دربياورد و بتابد و محكم بكند دوباره اين را به صورت آن حالت اولي دربياورد ارتداد همين است اينكه فرمود: ﴿لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالمَنِّ وَالأَذَي﴾[13] همين است اين كار، كار حمق است گاهي تعبير قرآن اين است كه آدم عاقل اين كارها را نمي‌كند گاهي تعبير قرآن اين است كه كسي كه سفيه است راه ابراهيم خليل را ترك نكند گاهي هم از همه اينها روشن‌تر مثال به آن «مرأة حَمقاء» مي‌زند كه نظير اين زن نباشيد آنجا كه مي‌فرمايد ﴿وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهيمَ إِلاّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ﴾[14] ناظر به سفاهت است آنجا كه درباره رباخوار دارد ﴿الَّذينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلاّ كَما يَقُومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ﴾[15] رباخوار مخبطانه قيام و قعود دارد اين هم ناظر به جنون طرفداران فكرهاي ربوي است اينجا هم به اين حُمق مثال بيان كرده است فرمود ﴿وَلا تَكُونُوا كَالَّتي نَقَضَتْ غَزْلَها﴾ مثل اين زن نباشيد حالا چنين زني بود يا نبود چون به عنوان تمثيل است يعني آن رايطه يا ريطه كه گفتند اين زن يك عده‌اي را اجير كرده بود صبح تا ظهر اين پشمها را مي‌تابيد و به صورت نخ مستحكم در مي‌آورد از ظهر به بعد اينها را باز به حالت پشم درمي‌آورد فرمود اين كار همان طور است شما از يك طرفي با دست مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بيعت كنيد از طرفي دستتان در دست بيگانه‌ها باشد همين است ديگر اين كار، كار احمقانه است اين كار، كار حمق است اين تحقير نيست اين تحقيق است در نوبتهاي قبل هم به عرضتان رسيد كه اگر قرآن كريم درباره يك عده دارد ﴿فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ﴾[16] يا ﴿كَمَثَلِ الْحِمارِ﴾[17] اين تحقيق است نه تحقير چون خود كتاب صدر و ساقه‌اش ادب است مي‌فرمايد اينها واقعاً ﴿إِنْ هُمْ إِلاّ كَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[18] اگر چشم باطن داشته باشيد مي‌بينيد اينها حيوان‌اند كسي را نمي‌خواهيم تحقير كنيم اولين راهش اين است كه شما چشم پيدا كنيد ببينيد اينها واقعاً انسان‌اند يا حيوان نشد ايمان به غيب داشته باشيد به وحي ايمان داشته باشيد نشد يكي دو روز صبر بكنيد بعد معلوم بشود كه به چه صورتي محشور مي‌شوند ديگر اين‌طور نيست كه قرآن بخواهد كسي را تحقير كند فحش بدهد كتاب فحش نيست كتاب تحقيق است اينكه فرمود: ﴿يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾[19] همين‌طور است عده‌اي را به صورتهاي ديگر در همان جريان امام باقر (سلام الله عليه)، در جريان امام سجاد (سلام الله عليه)، مثل همين عرفات كه ملاحظه فرموديد همين طور بود ديگر فرمود: ﴿وَلا تَكُونُوا كَالَّتي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً﴾ اين رشتهٴ پشم را كه مغزول بالقوه بود اين را مغزول بالفعل كرد اين را تابيد بعد اين تابيده را محكم شده را دوباره اين رشته را پنبه كرد به حالت اولي درآمد رشته را پشم كرد به حالت اولي درآمد يعني كار بي‌اثر است و از اول هم ضعيف‌تر است استعدادش هم كمتر خواهد شد ﴿وَلا تَكُونُوا كَالَّتي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ﴾ شما اينجا هم يمينتان را توكيد كرديد اين عهدتان را توكيد كرديد سوگند ياد كرديد به نام خدا ﴿بَعْدَ تَوْكيدِها﴾ اينجا مثل ﴿مِنْ بَعْدِ﴾ است ﴿أَنْكاثاً﴾ كه جمع «نكث» است يعني رشته شده پنبه شده و به صورت پشم درآمده جدا، جدا شده در بخشهايي از قرآن كريم فرمود ما همين كه اينها را رها بكنيم اينها به صورتهاي ديگر درمي‌آيند اينها نكث مي‌كنند آن پيمانهاي الهي را رعايت نمي‌كنند و آن رشته‌ها را و بافته‌ها را دوباره پنبه مي‌كنند اين نكث كارهاي آنهاست اين ﴿ يَنْكُثُونَ﴾ را درباره عده‌اي بيان فرموده است آيه 135 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين است ﴿فَلَمّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلي أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ﴾ اينها نكث عهد مي‌كنند نقض عهد مي‌كنند خب فرمود شما اگر اين كار را كرديد از اعمال قبلي‌تان هيچ طرفي نمي‌بنديد اين ﴿تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ﴾ مي‌تواند جمله حاليه باشد و مي‌تواند جمله استفهاميه انكاري باشد كه مبادا شما سوگندتان را ابزار قرار بدهيد دَخَل اين در تعبيرات حوزوي ما هست كه دفع دخل مقدر دفع دخل مقدر اين دفع دخل مقدر يعني وقتي بيگانه‌اي وارد يك مطلبي مي‌شود اين را مي‌گويند دخيل در اين كلمات و اصطلاحات ادبي هم مي‌گويند اين كلمه عربي نيست دخيل است بيگانه است و وارد شده وقتي كه يك مطلبي با اشكال روبه‌رو بشود اين اشكال جلوي انسجام اين مطلب را مي‌گيرد يعني اگر دليل نتواند مدلول را ثابت كند مدلول نتواند در پناه دليل بيارمد آن اشكال مي‌آيد اين وسط اين داخل مي‌شود كسي كه عهده‌دار اين مطلب است سعي مي‌كند كه اين دليل را به نصابش برساند تا اين دخيل را برطرف كند حالا يا آن دخيل مستور است يا مشهور اگر مشهور باشد كه خب كسي صريحاً اشكال مي‌كند اين مي‌شود دفع دخل مشهور اگر نه، خود گوينده عميق است مي‌داند كه اينجا يك مبدأ مطوي هست كسي اشكال نكرده ولي ممكن است كسي بعدها كسي اشكال بكند مي‌شود دفع دخل مستور نه مشهور اين دفع دخل مقدر، دفع دخل مقدر همين است اگر چيزي بيگانه باشد دخيل باشد اين دخل و دَخَل مثل دغل آفتي است در اين استدلال در بعضي از ادعيه‌هاي ماه پربركت رجب و شعبان مخصوصاً در ماه مبارك رجب هست كه خدايا وضع را طوري قرار بده كه اين كارها «حتي دخلت» در زيارت وجود مبارك ثامن الحجج در بعضي از ادعيه هست «حتي دخلت»، «دخلت» يعني فسدت مدخوله شد فاسد شد اين را به آن مي‌گويند دفع دخل، دخل يعني بيگانه‌اي كه فاسد است و مفسد فرمود شما يك ايماني بياوريد بگذاريد ايمانتان منسجم باشد اين ابزاري نگاه كردن به ايمان و سودطلبي از ايمان اين يك دخل است يك بيگانه است كه در عقيده و ايمان شما بخواهد راه پيدا كند اين كار را نكنيد اين دَخَل اين دَغَل را نگذاريد در ايمانتان راه پيدا كند ﴿تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ﴾ اين سوگند را دخل قرار داده اين سوگند كه حق نيست اين باطل است اين باطل را در دستگاه دينتان راه داديد چه به شما اعتماد بكنند همين كه بالا آمدي اگر ديديد گروهي ديگر بالا آمد فوراً نقض عهد مي‌كنيد نقض يمين مي‌كنيد به آن طرف گرايش پيدا مي‌كنيد ﴿تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ﴾ خب چرا حالا اين ايمان را اين سوگند را ابزار كار قرار مي‌دهيد با اين سوگند استفاده ابزاري مي‌كنيد براي اينكه ﴿أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبي مِنْ أُمَّةٍ﴾ اين مستحضريد كه مفعول مطلق را در كتابهاي ادبي به حصولي و تحصيلي تقسيم كردند گاهي انسان مي‌گويد «قعدت عن الحرب جبناً» چون ترسيدم نشستم گاهي مي‌گويد نه اين كار را كردم «طلباً للكمال» در كتابهاي ديگر مفعول له اگر هدف است ديگر حصولي نيست الا و لابد تحصيلي است ولي در كتابهاي ادبي اين‌چنين است گاهي آدم نقض عهد مي‌كند براي اينكه ببيند يك حزبي روآمد ﴿أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبي مِنْ أُمَّةٍ﴾ يعني لحصول اين مطلب است گاهي لتحصيل اين مطلب است گاهي مي‌بيند چون يك حزبي، يك باندي روآمد پيمان‌شكني مي‌كنند گاهي پيمان‌شكني مي‌كند تا يك حزبي روبيايد هر دو مشمول اين نهي است ﴿أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبي مِنْ أُمَّةٍ﴾ بعد مي‌فرمايد همه اينها امتحان است هم روآمدن و از رورفتن آزمون است و هم حلف و يمين شما آزمون است و همين كه حلف شما و نقض حلف شما تأثيري داشته باشد ارتباطي داشته باشد براي آن حصول يا براي اين تحصيل هر شش امر، هر شش امر يعني هر شش امر مربوط به اين ضمير «به» است اين‌چنين نيست كه اين ضمير «به»، به روآمدن حزب برگردد همه امور سته مي‌تواند مرجع اين امر ضمير باشد خدا شما را با اينها مي‌آزمايد «إِنَّما يَبْلُوكُمُ اللّهُ بِهِذا» يبلو هم در اوايل سورهٴ مباركهٴ «نساء» ملاحظه فرموديد آيا ناقص يايي است يا ناقص واوي است آنجا «بلي يبلي» است يا «بلي يبلو» است آنجا بحثش گذشت فرمود شما را مي‌آزمايد لباس وقتي كه انسان چند مدت پوشيد كاملاً مي‌تواند درباره اين لباس اظهارنظر كند كه آيا اين دوامش خوب است يا نه اتوپذير است يا نه؟ رنگش ثابت است يا نه؟ تا چه وقت رنگش مي‌ماند در اين‌گونه از موارد اين شخص صاحب لباس مي‌گويد من اين را كهنه‌اش كردم من كهنه‌اش كردم يعني من چندين سال پوشيدم اين را كهنه كردم من مي‌دانم در دوستان همين طور است مي‌گويند من فلان كس را كهنه‌اش كردم من هشت، ده سال با او بودم من مي‌دانم او چطور زندگي مي‌كند اين را مي‌گويند بلوا يعني آزمون مي‌فرمايد خدا مي‌خواهد شما را كهنه كند با اين كار امتحان مي‌كند گاهي ﴿أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ﴾ مي‌شود گاهي دخل مي‌شود گاهي نقض عهد مي‌شود گاهي نقض يمين مي‌شود ﴿إِنَّما يَبْلُوكُمُ اللّهُ بِهِ﴾ و اگر خواستيد بهانه دربياوريد نه خير قيامتي هست و تمام اين اختلافات شما را با اين حل مي‌كند ﴿وَلَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] نحل/سوره16، آیه90.
[2] صافات/سوره37، آیه24.
[3] اعراف/سوره7، آیه85.
[4] اسراء/سوره17، آیه34.
[5] تکویر/سوره81، آیه8 و 9.
[6] انفال/سوره8، آیه58.
[7] توبه/سوره9، آیه10.
[8] اسراء/سوره17، آیه34 و 35.
[9] مائده/سوره5، آیه1.
[10] بقره/سوره2، آیه275.
[11] علق/سوره96، آیه14.
[12] فتح/سوره48، آیه10.
[13] بقره/سوره2، آیه264.
[14] بقره/سوره2، آیه130.
[15] بقره/سوره2، آیه275.
[16] اعراف/سوره7، آیه176.
[17] جمعه/سوره62، آیه5.
[18] فرقان/سوره25، آیه44.
[19] نبأ/سوره78، آیه18.