درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

86/02/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 90 الی 92

 

﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَي وَيَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾(90)﴿وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَلاَ تَنقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلاً إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ﴾(91)﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّتي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثًا تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبي مِنْ أُمَّةٍ إِنَّما يَبْلُوكُمُ اللّهُ بِهِ وَ لَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾(92)

 

آن آيه نوراني كه فرمود ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ﴾ گذشته از اينكه جزء جوامع الكلم است و بسياري از احكام فقهي، حقوقي و اخلاق را در بر دارد از جهت اين كه شامل مسائل محلي يك، منطقه‌اي دو، بين المللي سه، از اين جهت هم جزء جوامع الكلم است بيان ذلك اين است كه آيات گاهي احكام داخله اسلامي را مبسوطاً در بر دارند از اين جهت جزء جوامع الكلم‌اند اگر قواعد فقهي يا قواعد اصولي و مانند آن آمده است اين مربوط به داخله حوزه اسلامي است اگر گفتند قاعده «لاتنقض اليقين أبداً بالشك»[1] يا قاعده برائت عقلي، برائت نقلي و قواعد اصولي يا فقهي اينها جزء جوامع است يعني داخل حوزه ديني جزء جوامع است بعضي از آيات گذشته از اينكه به اصطلاح درون‌مرزي را به همراه دارند نسبت به برون‌مرزي هم جامع‌اند ما در جهاني كه زندگي مي‌كنيم با سه گروه رو به روييم يك گروه مسلمان كه خودي‌اند اين مي‌شود محلي يك گروه موحداني‌اند مثل مسيحيها كليميها كه اهل كتاب‌اند اين مي‌شود منطقه‌اي يك گروه انسانهايي هستند كه روي زمين زندگي مي‌كنند و هيچ ديني را هم نپذيرفتند اين مي‌شود بين المللي اسلام نسبت به همه اينها حكم دارد آن آيه يا آن روايتي كه اين بخشهاي سه‌گانه را زير مجموعه خود داشته باشد آن هم جزء جوامع الكلم است اين آيه نوراني ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالعَدْلِ﴾ هم نسبت به مسائل درون‌مرزي جزء جوامع الكلم است هم نسبت به گروهها و اقوام و احزاب برون‌مرزي جزء جوامع الكلم است رعايت عدل واجب است چه نسبت به مسلمانها چه نسبت به مسيحيها چه نسبت به كفار ظلم حرام است چه نسبت به مسلمان چه نسبت به اهل كتاب چه نسبت به كافر اين‌چنين نيست كه ظلم نسبت به كافر روا باشد يك وقت است جنگ است، جهاد است، دفاع است، حمله است، خب انسان دفاع مي‌كند يك وقت است كسي است كه كاري به آدم نداشت نه در تبعيد نه در قطعنامه نه در تحريم نه در مبارزه نه در فتنه‌گري نه در جاسوسي هيچ كاري عليه اسلام و مسلمين نكرد اينها را ذات اقدس الهي فرمود شما مي‌توانيد با اينها رابطه حسنه داشته باشيد و زندگي مسالمت‌آميز يك و نسبت به اينها عدالت را رعايت كنيد دو و خدا عادلها را ولو نسبت به كفار هم باشند دوست دارد اين سه در سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» كه قبلاً هم به مناسبت اين آيه بحث شد ما را به اين كفار برون مرزي كه كاري به ما نداشتند يعني در تحريم سهمي نداشتند در قطعنامه صادر كردن عليه اسلام و مسلمانها كاري نداشتند در فتنه‌انگيزي و جاسوسي عليه اسلام و مسلمانها كاري نداشتند خدا مي‌فرمايد ما شما را نهي نمي‌كنيم نمي‌گوييم با آنها رابطه نداشته باشيد سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» آيه هشت اين است ﴿لا يَنْهاكُمُ اللّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ ٭ إِنَّما يَنْهاكُمُ اللّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلي إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ با كشورهايي كه كاري با شما نداشتند بدرفتاري نكردند يك كافر بي‌آزاري‌اند خدا نهي نمي‌كند نمي‌فرمايد با آنها رابطه نداشته باشيد بلكه نسبت به آنها برّ و نيكي كنيد نسبت به آنها عادل باشيد و خدا عادل را دوست دارد پس اين ﴿إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اْلإِحْسانِ وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبي﴾ مي‌تواند جزء جوامع الكلم باشد كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود «اوتيت جوامع الكلم»[2] كل قرآن جوامع الكلم است هر آيه‌اي نسبت به خود جوامع الكلم است منتها بعضي از آيات نسبت به آيات ديگر جامعيت بيشتري دارند كه فرمود «اوتيت جوامع الكلم» هم ﴿إِنّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ﴾[3] تام است هم «اوتيت جوامع الكلم» آن چون كوثر است منشأ خير كثير است اين چون جامع الكلم است مطالب فراواني را زير مجموعه خود دارد هم كوثر بودنش با جامع الكلم بودن هماهنگ است هم جامع الكلم بودنش با كوثر بودن هماهنگ است اين آيه نوراني از آن قبيل است فحشا نسبت به هر سه گروه بد است يعني محلي منطقه‌اي بين المللي بغي نسبت به هر سه گروه بد است عدل و احسان و ﴿إِيتَاءِ ذِي القُرْبَي﴾ نسبت به هر سه گروه خوب است حالا اگر كسي برادر كافر داشت يا خواهر كافر داشت نسبت به انها هم بايد ﴿إِيتَاءِ ذِي القُرْبَي﴾ داشته باشد در اين بخش از آيات كه فرمود ﴿وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَي أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً﴾[4] همين است ديگر آن جواني كه در صدر اسلام بيعت كرد با وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) پدر و مادر او مشرك بودند به او گفتند چرا دست از دين سنتي برداشتيد ما از تو راضي نيستيم اصرار كردند كه او مرتد بشود اين جوان آمد حضور مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) جريان را عرض كرد آيه نازل شد كه حرف اطاعت پدر و مادر و ساير مخلوقها مرزي دارد حرف پدر و مادر اطاعت پدر و مادر در مسائل دنيايي درست است اما در مسائل اعتقادي و ديني نبايد حرف آنها را گوش داد ﴿وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَي أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا﴾ اما ﴿وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً﴾ بالأخره پدر است مادر است ولو كافر مشكلات دنيايي اينها را حل كنيد احسان كنيد مسكن مي‌خواهند پوشاك مي‌خواهند خوراك مي‌خواهند هزينه دارو و درمان مي‌خواهند اينها را تأمين كنيد خب اينها بر است اينها احسان است اينها ﴿إِيتَاءِ ذِي القُرْبَ﴾ است ولو اينها كافرند بنابراين اين آيه نوراني ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي القُرْبَي وَيَنْهَي عَنِ الفَحْشَاءِ وَالمُنكَرِ وَالبَغْيِ﴾ مي‌تواند از بارزترين مصاديق جوامع الكلم باشد هم نسبت به درون‌مرزي هم نسبت به برون‌مرزي

پرسش ...

پاسخ: يك سگ نسبت به انسان درنده است ولي ظلم نسبت به سگ هم مي‌دانيد شرعاً حرام است كلاب هراش يك مطلب ديگري است اما مسئلة انسان مي‌تواند نسبت به يك سگ ظلم بكند؟ نه اين سگ كاري به آدم ندارد اينجا هم بسته است يك وقت كلبي جزء كلاب هراش است مزاحم است موزي است خب آدم دفاع مي‌كند اما يك سگي است آنجا بسته مگر مي‌شود او را زد ظلم حرام است ولو نسبت به يك كلب چه رسد به يك انسان كاري به آدم ندارند همين آيه هشت سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» دارد كه آن كافري كه در تحريم، در قطعنامه، در جاسوسي در تبعيد، در اخراج عليه شما كاري نكردند و كاري نمي‌كنند نيكي كنيد نسبت به اينها خدا نهي نمي‌كند كه شما نيكي نكنيد بلكه خدا مقسطين را دوست دارد كه اين ضمناً ترغيب به عدل و احسان است نسبت به اينها حالا آنها يك وقتي بدرفتاري كردند، كردند آن وقت پاسخ آن يك بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) دارد كه «ردوا الحجر من حيث جاء فان الشر لا يدفعه الا الشر»[5] ستم‌پذير نباشيد از خودتان دفاع كنيد هر جا سنگ ستم آمد اين سنگ را همان‌جا برگردانيد آن وقت آنجا آدم سنگ پراكني مي‌كند اما دفعتاً شروع بكند به ظلم اين شرعاً حلال نيست مگر آن جنگهاي ابتدايي هم در حقيقت احسان است براي اينكه آنها نمي‌گذارند احكام الهي به مردم برسد بازگشت جهاد ابتدايي هم در حقيقت به دفاع است و بازگشت دفاع هم به دفع ظالم است خب پس اين آيه جزء جوامع الكلم است كه هم درون‌مرزي هم برون‌مرزي هم نسبت به اخلاق و فقه و حقوق و مسائل جامعه‌شناسي و مانند آن هم نسبت به اقوام و ملل و گروهها به دنبال اين اصل جامع كه جوامع الكلم است اصول ديگري كه آنها هم تا حدودي جوامع الكلم‌اند منتها نه به جامعيت آيه قبلي و آن وفاي به عهد است وفاي به عهد هم در اسلام جزء محكم‌ترين واجبهاي ديني است عهدي كه خدا كرده بايد وفا بكنيم با خدا كرديم عهدي كه خدا با ما كرده او يقيناً وفا مي‌كند چون فرمود ﴿أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ﴾[6] خب عهدي كه با ديگران كرديم وفا واجب است با مسلمان ديگر عهد كرديم وفا واجب است با اهل كتاب عهد كرديم وفا واجب است با مشركين عهد كرديم وفا واجب است اين جزء احكام بين المللي اسلام است نظير خريد و فروش و مانند آن جريان كافر حربي كه در حال حرب و محاربه و جنگ است كلاً حسابش جداست براي اينكه او براي خونريزي آمده اما در حال سِلم در حال هدنه وفاي به عهد نسبت به هر كسي واجب است چه مسلمان باشد چه اهل كتاب باشد چه كافر عهد هم گاهي عهد خدا با ماست ما تعهد الهي را با خدا تعهد سپرديم در قبال عهد خدا قبول كرديم كه فرمود ﴿أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ﴾ او از ما تعهد گرفته ما هم تعهد سپرديم كه او را به وحدانيت بپذيريم مبدأ و معاد را بشناسيم وحي و نبوت را بشناسيم او را اطاعت كنيم اين مي‌شود عهدي كه خدا از ما گرفته ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ﴾[7] عهد ابتدايي كه ما با خدا بستيم همين عهد و نذر و يمين است كه در كتابهاي فقهي هست آن‌قدر ذات اقدس الهي بر اساس بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه‌سجاديه كه فرمود «الدّاني في علوه و العالي في دنوه»[8] آن قدر در عين علو دنو دارد كه با ما طرف معامله مي‌شود گاهي با ما بيع مي‌كند گاهي با ما عهد مي‌بندد گاهي طرف خريد و فروش ماست گاهي طرف معاهده ماست اين عهد و يمين عهدي است با او مي‌بنديم ديگر عاهدت الله كه اين كار را بكنم عاهدت الله كه فلان كار محرم و مكروه را نكنم عاهدت الله كه اين كار واجب و مستحب را انجام بدهم اين عهد يك پيمان طرفيني است نظير بيع و اصولاً بيعت را هم كه قبلاً مستحضر شديد بيعت را هم بيعت گفتند براي اينكه بيع مي‌كنيم ما، ما با خدا بيعت مي‌كنيم يعني چه يعني خريد و فروش مي‌كنيم ما بيع مي‌كنيم او هم مي‌خرد ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾ بعد فرمود ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ﴾[9] ما فروختيم او هم خريد اين شده بيعت اگر ما بيع نكنيم كه بيعت نيست ما اگر جانمان و مالمان را به او نفروشيم كه بيعت نكرديم وقتي بيعت نكرديم داعيه استقلال داريم مي‌شود ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الأَعْلَي﴾[10] ـ معاذ الله ـ اگر بيعت كرديم ديگر مالك نيستيم ﴿لاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلاَ حَيَاةً وَلاَ نُشُوراً﴾[11] چون فروختيم اگر فروختيم مالك چه چيزي هستيم؟ اگر كسي واقعاً با خداي سبحان بيعت كرد «لا يملك لنفسه» تكويناً كه آن‌طور هست نيازي به بيعت نيست اما در نظام تشريع ما اگر ايمان نياورديم خيال مي‌كنيم مالك خودمان هستيم اينكه عده‌اي داعيه استقلال و آزادي دارند براي اينكه بيعت نكردند نفروختند بيع نكردند مي‌گويند در محيط من، مال من، حق من وقت من از اين حرفها دارند اما كسي كه واقعاً ايمان آورده است يعني بيعت كرده ديگر وقتي بيعت كرده نه تنها تكويناً ﴿لاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلاَ حَيَاةً وَلاَ نُشُوراً﴾ تشريعاً هم همين ‌طور است ديگر حالا اگر كسي فرش خودش را فروخت ديگر اين هيچ حقي درباره اين فرش ندارد ديگر هر تصرفي از اين به بعد در اين فرش بكند بايد به اذن مشتري باشد ما هم وقتي بيعت كرديم ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ﴾ هر تصرفي كه در جان و مالمان بكنيم او بايد اذن بدهد ديگر اگر كسي بخواهد دست خودش را خون بياورد خب او چون اذن نمي‌دهد اين حرام است ديگر مگر كسي مي‌تواند به بدن خودش آسيب برساند مگر كسي مي‌تواند مال خودش را هدر بدهد اسراف كند تبذير كند نه چون اين مال از آن او نيست اگر بيعت نكرده ـ معاذ الله ـ خب اين ديگر ﴿أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾[12] است اما اگر بيعت كرده ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾[13] واقعاً بيعت كرده يعني بيع كرده وقتي بيع كرده واقعاً مالك نيست در محدوده شرع مالك نيست نه در محدوده تكوين لذا هر تصرفي كه اين مي‌كند او بايد اجازه بدهد بخواهد دهنش را باز كند حرف بزند او بايد اجازه بدهد كه اگر غيبت است نه، دروغ است نه، كذب است نه، مسخره است نه، اهانت است نه، هُمزه است نه، لُمزه است نه، نصيحت است آري، ارشاد است آري، تعليم است آري، دهن باز بكند هر حرفي را بزند كه نمي‌شود براي اينكه بيعت كرده اين دهن در اختيار اوست تشريعاً نه تكويناً، تكويناً كه خب هر كسي در اختيار اوست آن كسي كه بيعت كرده تمام اعمال او بايد به اذن ذات اقدس الهي باشد ديگر حالا در جريان عهد هم همين‌ طور است ما وقتي تعهد سپرديم به ذات اقدس الهي حالا يا ابتدائاً تعهد سپرديم گفتيم عهد كرديم كه فلان كار را نكنيم عهد كرديم كه حرف لغو نزنيم عهد كرديم كه سيگار نكشيم عهد كرديم كه به بطالت وقت نگذرانيم عهد كرديم كه كذا عهد كرديم اين عهدي است كه ما با او كرديم اما او تعهدي كه از ما سپرده است ايمان است اعتقادات اصول است و مسائل فرعي ديگر بقيه را از ما تعهد نگرفته بقيه جزء منطقة الفراغ است جزء مباحات است فرمود اين كارها براي شما مباح است اما اگر كسي عهد كرده كه ديگر گعده نكند به اصطلاع قعده نكند وقت تلف نكند هر سريال را نبيند هر فيلمي را هم تماشا نكند آنچه را كه اتلاف وقت است نبيند اين را تعهد كرده بايد به عهدش وفا كند فتحصل يا عهد عهد اوست ما امضا كرديم يا عهد، عهد ماست و او امضا مي‌كند البته ما وقتي بخواهيم عهد بكنيم او امضا بكند بايد محلل باشد ديگر ما كه نمي‌توانيم نسبت محرم عهد بكنيم كه فرمود عهد چه با خدا كردي چه با خلق خدا كردي ﴿أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّه﴾ ماده وفا در قرآن به اين صورت ثلاثي مجرد استعمال نشده ظاهراً هر چه هست ﴿أَوْفُوا﴾ است و ﴿أُوفِ﴾ هست و ﴿يُوفُونَ﴾ است و امثال ذلك فرمود شما به عهد من وفا كنيد من هم به عهد شما وفا مي‌كنم ﴿أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُم﴾[14] خداي سبحان از ما تعهد گرفته است كه ايمان بياوريم و عمل صالح داشته باشيم بعد به ما تعهد سپرده است كه اگر كسي اين كار را كرد من عهده‌دار بهشت او هستم حيات او را تأمين مي‌كنم سعادت دنيا و آخرت او را تأمين مي‌كنم و مانند آن فرمود ﴿أَوْفُوا بِعَهْدِي﴾ آن عهدي كه از طرف من انشا شده و شما گفتيد قبلت و امضا كرديد ﴿أُوفِ بِعَهْدِكُمْ﴾[15] آن تعهدي كه من به شما دادم او را هم من امضا بكنم در بيع همينطور است در عهد هم همينطور است اينها زير مجموعه آيه ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالعَدْلِ وَالإِحْسَانِ﴾ است فرمود ﴿أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدتُّم﴾ گاهي ذات اقدس الهي به صورت فعل مضارع مي‌فرمايد ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ﴾ كه جزء جوامع الكلم است و متن است و سرفصل اين بخش اخير است گاهي هم امر مي‌كند مي‌فرمايد ﴿أَوْفُوا﴾ مثل اينكه امر مي‌كند مي‌فرمايد ﴿إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَي﴾[16] تثبيت مسئله درباره عهد و درباره يمين اين است كه فرمود ﴿أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَلاَ تَنقُضُوا الأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا﴾ اين ﴿بَعْدَ تَوْكِيدِهَا﴾ يعني بعد ان حلفتم و اقسمتم يعني بعد از استقرار عهد و بعد از استقرار يمين وقتي كاملاً مستقر شد ديگر وفا واجب است چه نسبت به يكديگر چه نسبت به ذات اقدس الهي ﴿أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدتُّم﴾ اين شرطي نيست كه مفهوم داشته باشد چون صيغ لبيان الموضوع براي بيان ديگر نيست مفهوم ندارد ﴿وَلاَ تَنقُضُوا الأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا﴾ چون قبل التوكيد كه ديگر يمين نيست اين وَكَد با اَكَد يكي است تأكيد و توكيد يكي است اصلش مثال واوي است «وَكد» است منتها تبديل شده به همزه كه شده اكد و اكّد وگرنه همزه اصلي نيست «اكّد» اصلش «وكّد» بود در اين گونه از موارد به آن اصل برمي‌گردد ﴿بَعْدَ تَوْكِيدِهَا﴾ اين بافته شد محكم شد اين را به هم نزنيد.

مسئله يمين، سوگند نزد هر ملتي هم محترم است فرمود اين را هم شما هم داشته باشيد اگر وقتي ديديد بيگانه از اين حسن عمل شما دارد سوء استفاده مي‌كند مي‌بيند شما مسلمين نسبت به اين عهد وفاداريد نسبت به يمين وفاداريد مي‌خواهد حيله كند از آن جهت كه «الاسلام يعلو و لا يعلي عليه»[17] و مؤمن هم عاقل است و فتنه ديگري در او اثر نمي‌كند قبل از اينكه ديگري فتنه كند و او را غافلگير كند اين عهدنامه‌ها و قطعنامه‌ها را نزد آنها پرت كنيد شما كه مي‌دانيد اين فتنه كرده فرمود اگر احساس هراس كردي مي‌داني كه اين دارد خيانت مي‌كند ﴿فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَي سَوَاءٍ﴾[18] با اصراري كه قرآن كريم دارد در وجوب رعايت عهد در وجوب رعايت يمين و سوگند و تعهد و قطعنامه فرمود وقتي كه ديديد بيگانه دارد سوء استفاده مي‌كند و مي‌خواهد فريب بدهد و اسلام و مسلمين را آسيب برساند در اين گونه از موارد بر شما وفاي به عهد واجب نيست ﴿فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَي سَوَاءٍ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «توبه» چون خود اصل اين سورهٴ «توبه» به عنوان قطعنامه صادر شده است آيه چهار به بعد ﴿إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ المُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئاً وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَي مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُتَّقِين﴾ در بخشهاي ديگر فرمود اگر اينها به عهدشان وفا كردند شما هم به عهدتان وفادار باشيد اگر اينها پيمان‌شكني كردند و عهد را شكستند شما هم عهد را رعايت نكنيد ﴿وَإِن نَكَثُوا أَيْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَأَيْمَانَ لَهُمْ﴾[19] در اين گونه از موارد برهاني كه قرآن كريم ذكر مي‌كند چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» بحثش قبلاً گذشت فرمود با يك كفاري كه هيچ تعهد بين المللي براي اينها محترم نيست نمي‌شود با اينها زندگي كرد فرمود ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الكُفْرِ﴾[20] با پيشگامان كفر با رهبران كفر مبارزه كنيد نه براي اينكه كافرند خب مي‌شود با كافر زندگي مسالمت‌آميز داشت برهاني كه قرآن كريم اقامه مي‌كند اين نيست كه انهم لا ايمان لهم چون ايمان ندارند مبارزه كنيد خب خيليها هستند كافرند بنابر اين نيست كه انسان در هر عصري مثل وجود مبارك ولي عصر(ارواح العالمين له الفداه) آن‌طور زندگي كند آن مخصوص آن حضرت است كه ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾[21] مي‌شود اما در حال عادي اگر كسي مزاحم آدم نبود آدم نبايد به سراغش برود اما در اين آيه فرمود ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ﴾ چرا ﴿إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ﴾ آخر اينها هيچ قطعنامه‌اي كنوانسيوني عهدنامه‌اي ﴿لاَيَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلّاً وَلاَ ذِمَّةً﴾[22] خب اينها وقتي به قطعنامه به پيمان به تعهد بين المللي به هيچ چيزي اعتنا نمي‌كنند شما چطور مي‌خواهيد با آنها زندگي كنيد فرمود ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ﴾ چرا ﴿إِنَّهُمْ لاَأَيْمَانَ لَهُمْ﴾ نه لا ايمان لهم اينها يمين‌شناس نيستند قطع‌نامه‌شناس نيستند سوگندشناس نيستند تعهدنامه‌شناس نيستند امضاشناس نيستند تفاهم‌شناس نيستند شما چطور مي‌توانيد با اينها زندگي كنيد با كافر مي‌شود زندگي كرد اما با مستكبر كه نمي‌شود زندگي كرد كه در بخشهاي ديگر هم فرمود ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلي سَواءٍ﴾[23] هشيار باشيد هشيار سياسي باشيد اگر ديديد آنها دارند كلاه سرتان مي‌گذارند فوراً تعهدتان را نزد آنها پرت كنيد اگر ورقه‌اي نزد شماست ﴿فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَي سَوَاءٍ﴾ براي اينكه او دارد فتنه مي‌كند فريب مي‌دهد مگر فريب خوردن فضيلت دارد آن وقت اسلام و مسلمين را زير بار ظلم يك گروه فريبكار شما ببريد اينكه روا نيست خب در عين حال كه وفاي به عهد را واجب مي‌داند در عين حال كه حفظ عدل را واجب مي‌داند در عين حال كه مي‌فرمايد طرف عهد شما چه مسلمان باشد چه اهل كتاب باشد چه كافر باشد رعايت عهد و يمين واجب است مي‌فرمايد در صورتي كه فريب نخوريد شما پس تمام اينها زير مجموعه همان عدل و احسان خواهد بود كه فريبي در كار نباشد

پرسش:

پاسخ: حضرت به كسي تعهدي نسپرد كه رعايت بكند اگر

پرسش:

پاسخ: آن بعد است آن وجود مبارك امام مجتبي ده سال خون جگر خورد وجود مبارك سيد الشهداء هم بيست سال خون جگر خورد وقتي مردم آگاه نباشند مثل اينكه خود حضرت امير(سلام الله عليه) 25 سال خون جگر خورد و قيام نكرد براي اينكه هيچ راهي براي مبارزه نبود صبح در آن جلسه به عرضتان رسيد كه اگر وجود مبارك حضرت امير فرمود من ديدم تنهايم «فضننت بهم»[24] اين در نهج‌البلاغه هست فرمود من ضنّت ورزيدم حاضر نشدم زن و بچه‌ام كشته بشود خب بالأخره زن و بچه آدم وقتي كشته مي‌شود كه خونش اثر بكند اين معاويه كه داهيه تاريخ بود ماها را مي‌كشت و شهيد مي‌كرد و براي ما مجلس ترحيم مي‌گرفت و جامه مشكي مي‌پوشيد و مجلس را تمام مي‌كرد نام ما هم همان‌جا دفن مي‌شد يك وقتي بچه‌هايم بايد كشته بشوند كه كل خاورميانه را زنده كنند و آن وقت جريان كربلا بود و كردند تا معاويه زنده بود وجود مبارك امام حسن(سلام الله عليه) سوزش داشت و نه سازش وجود مبارك سيدالشهداء ده سال بعد از شهادت امام مجتبي(سلام الله عليهما) هم خون خورد هيچ راهي نيست اين بيان نوراني حضرت امير برهان كامل است برهان جامع است كه «لو لاٰ حضور حاضر و قيام الحجة بوجود الناصر» فرهنگ عمومي، عقل عمومي، شعور سياسي ـ عمومي وقتي همراه نباشد خب آدم تنهاست ديگر يك وقتي آدم قيام مي‌كند خون مي‌دهد كه مردم بفهمند اين خون را بدرقه كنند اما وقتي كه هيچ اثر ندارد خب چرا؟ فرمود چون «حضور حاضر» شد «قيام الحجة بوجود الناصر»[25] شد من قيام مي‌كنم اين عصري بود كه وجود مبارك سيدالشهداء همان را هم تشخيص داد لذا طولي نكشيد كه در بسياري از بخشهاي خاورميانه مخصوصاً كوفه انقلاب شد «يا لثارات الحسين» شد مختار قيام كرد و طولي نكشيد كه دوران اموي منقرض شد مرواني هم كم‌كم در آستانه انقراض قرار گرفت بني‌عباس اگر روي كار آمدند به بهانه خونخواهي بني‌هاشم روي كار آمدند خب بنابراين اينكه فرمود ﴿وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ﴾ اين تأكيد مسئله است و بايد رعايت عهد بكنيد يك ﴿وَلاَ تَنقُضُوا الأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا﴾ گاهي به صورت امر كه امر به احسان است گاهي به صورت نهي كه نقض عهد جزء فحشا و منكر است در آيه قبل فرمود خدا اوامري دارد و نواهي دارد در اين آيه بعضي از مصاديق اوامر را ذكر كرد بعضي از مصاديق نواهي را ذكر كرد ﴿وَ لا تَنْقُضُوا اْلأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَيْكُمْ كَفيلاً﴾ شما وقتي قسم خورديد معناي قسم يعني چه؟ يعني خدا شاهد است خدا ضامن است خدا كفيل است باز يعني چه؟ معناي شاهد كه مشخص است معناي ضامن اصطلاحاً در مسائل مالي است معناي كفيل اصطلاحاً در مسائل بدني است اگر كسي بدهكار است و ديگري ضامن شد معنايش اين است كه اگر اين مديون نداد من مي‌پردازم اين ضمان به دِيْن برمي‌گردد ضامن بايد دين مديون را به دائن بپردازد كفيل كاري به مسئله ضمان مالي ندارد ناظر به ضمان بدني است يك كسي بنا بود به زندان برود يك كفيلي آورده كه ايشان ده روزه كاري دارد بعد از ده روز برمي‌گردد اين كفيل آمده تعهد سپرده كه اگر او نيامد من مي‌آيم اين كفالت تن است نه مال اگر اين شخص فرار كرد به زندان نيامد اين كفيل را مي‌برند اين اصطلاحاً گاهي ممكن است كفيل به جاي ضامن و ضامن به جاي كفيل استعمال بشود يعني فرق فقهي‌اش اين است در اين گونه از موارد كفيل به معني ضامن كفيل به معناي گواه كفيل حتي به معناي عهده‌دار بدني هم آمده فرمود شما كه قسم خورديد معناي قسمتان چيست؟ شما كه گفتيد من اين كار را انجام مي‌دهم «و الله» يعني او را گواه گرفتم او را شاهد گرفتم كه اگر من تخلف كردم او مثلاً كار را به عهده بگيرد چون يمين به غير خدا اثر ندارد نه در محاكم اثر دارد يك، نه در صيغه يمين اثر فقهي دارد دو، نه اثر فقهي دارد نه اثر حقوقي سوگند به غير خدا لغو است نه اثر فقهي دارد كه حنث داشته باشد و كفاره نه اثر حقوقي دارد كه قاضي بگويد «انما اقضي بينكم بالبينات والايمان»[26] و در برابر بينه قرار بگيرد اگر سوگند به غير خدا بود مي‌شود لغو لذا آيه كريمه اين را كان لم يكن گرفته گرچه فرمود ﴿وَلاَ تَنقُضُوا الأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا﴾ اما گويا سوگند به غير خدا كان لم يكن است لذا فرمود ﴿وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَيْكُمْ كَفيلاً﴾ يعني سوگند الله مطرح است سوگند غير الله كه لغو است ما بحثي نداريم درباره او كسي كه سوگند ياد مي‌كند مي‌گويد به جان فلان كس به سر فلان كس اين جعل فلان كس را كفيلاً ضامناً شاهدا اما خب اين لغو است قرآن روي سوگند به غير خدا اصلاً بحث نمي‌كند چون كار لغوي است اگر فرمود ﴿وَلاَ تَنقُضُوا الأَيْمَانَ﴾ كه جمع محلي به الف و لام است ﴿بَعْدَ تَوْكِيدِهَا﴾ كه به همان جمع محلي به الف و لام برمي‌گردد براي اثبات اينكه تمام يمينهايي كه در فقه اثر حنث يا وفا دارد يك، در محاكم در برابر بينه قرار داد چه يميني كه مستقيماً در برابر بينه قرار بگيرد چه يميني كه جزء حلف مردوده است و منكر از انشا او سرباز زد اين يمين را برگرداند به مدعي، مدعي كه بينه ندارد او سوگند ياد كرد در هر دو حال يمين حقوقي محكمه و يمين عهدي فقهي همه بالله است ﴿وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَيْكُمْ كَفيلاً﴾ اين تعبير ﴿قَدْ جَعَلْتُمُ﴾ ناظر به آن است كه سوگند به غير اله لغو است خب

مطلب ديگر اينكه عهد و يمين اينها جزء عقود است منتها انشا است يعني بخشي از اينها ايقا است دو طرفه است منتها ايقاع است منتها دو طرفه است لكن وَعْد جزء عقود نيست لذا واجب الوفي نيست عند غير واحد من الفقهاء برخيها وفاي به وعد را هم واجب مي‌دانند لكن وعد يك انشاي ابتدايي است كه وجوب وفا ندارد و از حريم بحث خارج است گرچه آيات و روايات وفاي به وعد را كرامت مي‌دانند و ترك وفاي به وعد را بر خلاف كرامت مي‌دانند و او را جزء اوصاف دنيه مي‌شمارند اما در فقه آن طبق فتوايي كه مشهور است عهد واجب الوفي است يمين واجب الوفي است ولي وعد واجب الوفي نيست.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] . وسائل الشيعه، ج1، ص245.
[2] . عوالي اللآلي، ج4، ص120.
[3] کوثر/سوره108، آیه1.
[4] لقمان/سوره31، آیه15.
[5] . نهج‌البلاغه، حكمت 314.
[6] بقره/سوره2، آیه40.
[7] یس/سوره36، آیه60.
[8] . صحيفهٴ سجاديه، دعاي 47.
[9] توبه/سوره9، آیه111.
[10] نازعات/سوره79، آیه24.
[11] فرقان/سوره25، آیه3.
[12] جاثیه/سوره45، آیه23.
[13] توبه/سوره9، آیه111.
[14] بقره/سوره2، آیه40.
[15] بقره/سوره2، آیه40.
[16] مائده/سوره5، آیه8.
[17] . من لا يحضره الفقيه، ج4، ص334.
[18] انفال/سوره8، آیه58.
[19] توبه/سوره9، آیه12.
[20] توبه/سوره9، آیه12.
[21] توبه/سوره9، آیه33.
[22] توبه/سوره9، آیه10.
[23] انفال/سوره8، آیه58.
[24] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 26.
[25] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 3.
[26] . كافي، ج7، ص414.