درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

86/02/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 89

 

﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم مِنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيداً عَلَي هؤُلاَءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ وَهُديً وَرَحْمَةً وَبُشْرَي لِلْمُسْلِمِينَ﴾(89)

 

تتمّهٴ مطالبي كه مربوط به شهادت است مطرح بشود تا ان‌شاءالله وارد بحث ذيل اين آيه نوراني بشويم.

مطلب اول اين است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اسوه براي همه مردم است برابر آيه سورهٴ «احزاب» كه ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[1] .

دوم اين است كه آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آمد كه ﴿وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً﴾[2] آنجا مبسوطاً بحث شد كه منظور اين نيست كه شما الگوي ديگران باشيد آنجا اين است كه پيغمبر شاهد بر شما باشد، شما شاهد بر ديگران و بحث مبسوطش در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت.

مطلب سوم آن است كه قضاي الهي مسبوق به شهادت است نه ملحوق به شهادت، شهادت شهود براي بيان اينكه حُكم خدا صادق است نيست او صدق محض است نيازي به شاهد ندارد قضاي الهي مسبوق به شهادت شاهد است يعني بعد از اينكه متهم حاضر شد و شهود شهادت دادند، مطلب بيّن‌الرشد شد براي همه ثابت شد آن‌گاه ذات اقدس الهي حُكم مي‌كند «طريق الي الجنة و طريق الي النار» كه اين شهادتها براي تثبيت جرم متّهم است، صحّت اسناد جرم به متهم نه براي اثبات صحّت قضاي ذات اقدس الهي.

مطلب چهارم آن است كه اين شهادتها هم براي تثبيت بيشتر و تحكيم بيشتر است از يك سو و هم يك كيفر رواني است براي متهم از سوي ديگر كه متهم مي‌فهمد در حضور چه اشخاصي دست به تباهي زده است وگرنه خودش اعتراف مي‌كند در بخشهايي دارد ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ﴾[3] خب اگر خود متهم اعتراف به گناه دارد ديگر لازم نيست شاهد داخلي به نام اعضا و جوارح، شاهد خارجي به نام پيغمبر و امام(عليهم السلام) شهادت بدهند همه اينها براي تثبيت تأكيد اصل شهادت از يك سو و تنبيه و تعذيب رواني از سوي ديگر است.

مطلب ديگر اينكه شاهدها فراوان‌اند روايات عرض اعمال هم نشان مي‌دهد كه عده زيادي از ذوات مقدس(عليهم السلام) اعمال ما را مي‌بينند اين هم اثر دنيايي دارد كه ما مراقب خود باشيم، هم اثر اخروي دارد و هم كمالي است براي آنها البته اين موجودي كه به مقام تجرّد رسيده است به خلافت الهي رسيده است چه ما بدانيم چه ندانيم، چه بخواهيم يا نخواهيم اعمال ما در مَشهد اوست ولي اثر تربيتي‌اش اين است كه اگر ما بدانيم كه آن ذوات مقدس(عليهم السلام) اعمال ما را مي‌بينند يا اعمال ما به حضور ايشان عرضه مي‌شود بيشتر مراقب خودمان هستيم اين اثر تربيتي را هم دارد.

در جريان معاد كه سيدناالاستاد احياناً اگر در بعضي از تعبيراتشان آمده است كه آن بدن مثل بدن دنياست در حقيقت عين دنياست چون در خود دنيا هم اين بدني كه الآن ما داريم اين مثل بدن ده سال قبل است نه عين او چون تمام ذرّات بدن ما در هر چند سالي كلاً عوض مي‌شود نه بعضاً اين‌چنين نيست كه ذرّات مغز محفوظ بماند آن هم براي اينها روشن نشد هنوز وگرنه يك موجود مادي، ساكن و آرام نيست هيچ ذرّه‌اي از ذرّات بدن ما نيست كه تغييرپذير نباشد، تبديل نشود اين غذاهايي كه ما مي‌خوريم تبديل مي‌شود اين غذاي عُرفي تبديل مي‌شود به غذاهاي طبّي، بعد تبديل مي‌شود به غذاهاي فلسفي اين نان و گوشتي كه سرِ سفره مي‌آورند به آن مي‌گويند غذا، غذاي عُرف است وقتي خورديم و تبديل شد به بعضي از موادي كه در دستگاه گوارش آماده شده است اين مي‌شود نزد طبيب مي‌گويند اين ديگر حالا غذاست وقتي كه تبديل شده است به آن مقتضي شبيه مقتضي يعني بعضي از اينها شده مو، بعضي از اينها شده ناخن، بعضي از اينها شده پوست، بعضي از اينها شده گوشت، بعضي از اينها شده پي، بعضي از اينها شده چربي، بعضي از اينها شده استخوان اين مي‌شود غذا، غذا آن است كه شبيه مقتضي يعني غذاخور باشد.

اين سه مرحله هست فيلسوف يك طور مي‌گويد، طبيب يك طور مي‌گويند، توده مردم طور ديگر مي‌گويند هر روز ما داريم ذرّات بدنمان را تحويل شده مي‌بينيم اگر كسي خالي را دست اوست مي‌گويد اين خال، خال كودكي است دهها بار عوض شده منتها چون ظريف‌كاري است و منبّت‌كاري است و دقيق است و شبيه قبلي است اينها خيال مي‌كنند همان خال دوران كودكي است تمام بدن ما در طيّ اين هفتاد، هشتاد سال چندين بار عوض شده است و ما، ماييم سرّش آن است كه وحدت ما به روح ماست همين طور هم در آخرت هست ما با همين بدن با همين وضع و عين همين ﴿بَلَي قَادِرِينَ عَلَي أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ﴾[4] محشور مي‌شويم بدون كمترين ترديد ولي مثل دنياست در دنيا عين بدن كه نيست، شبيه آن است منتها چون خيلي ظريف‌كاري است ما خيال مي‌كنيم عين همان است وگرنه عين كه باقي نيست در عالم دنيا كه.

پرسش:...

پاسخ: اگر اشكال داريد جلوتر بنشينيد، خب.

مطلب ديگر اينكه اينها مربوط به مسائلهايي است كه شده، اما آنچه كه مربوط به ذيل آيه است فرمود: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ وَهُديً وَرَحْمَةً وَبُشْرَي لِلْمُسْلِمِينَ﴾ فرمود ما كتابي نازل كرديم كه اين همه چيز را بيان مي‌كند هدايت هست، رحمت هست، بشريٰ هست اينها مسائل ارزشي است شما را راهنمايي مي‌كند به مبدأ، راهنمايي مي‌كند به معاد، راهنمايي مي‌كند به بهره‌برداري صحيح، راهنمايي مي‌كند كه بيراهه نرويد راه كسي را هم نبنديد و اگر بيراهه نرفتيد بشرا و رحمت و اگر بيراهه رفتيد يا راه كسي را بستيد كه انذار است و عذاب اين براي همه مردم است منتها آنكه طَرفي مي‌بندد و بهره مي‌برد گروه مسلمانها هستند وگرنه اين هدايت است و رحمت است و بشرا است ﴿لِلنَّاسِ أَجْمَعِينَ﴾[5] اگر فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾[6] يا ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[7] براي آن است كه جهانيان مي‌توانند از ذات مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بهره‌هاي فراواني ببرند منتها آنهايي كه استفاده مي‌كنند گروه متّقيان‌اند، مسلمين‌اند، مؤمنين‌اند و مانند آن.

اينها براي تعبير ﴿هُديً وَرَحْمَةً وَبُشْرَي﴾ است اما هيچ كدام از اينها نشان تقييد ﴿تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ نيست بنابراين مي‌توان گفت كه قرآن كريم همان طوري كه مبيّن عقايد است از يك سو، مبيّن اخلاق است از سوي ديگر، مبيّن احكام فقهي است از سوي سوم، مبيّن مسائل حقوق فردي و جمعي است از سوي چهارم، مبيّن علوم هم هست از سوي پنجم اين مدّعا. در طليعهٴ مدّعا كه شايد دهها بار گفته شد منتها حالا چون به صورت تقرير درنمي‌آيد، مباحثه نمي‌شود زودگذر است.

مطلب اول اين است كه نبايد توقع داشت كه علمِ اسلامي و غير اسلامي، فيزيك اسلامي و غير اسلامي، زمين‌شناسي اسلامي و غير اسلامي مثل فرش دستباف و ماشيني با هم فرق مي‌كنند كه اگر اسلامي شد مي‌شود دستباف، غير اسلامي شد مي‌شود ماشيني و بالعكس فرق بين اسلامي و غير اسلامي نظير فرش فرق دستباف و ماشيني نيست حالا روشن مي‌شود كه معناي اسلامي بودن چيست يك، و ما اصلاً علم غير اسلامي نداريم دو، و اين مصادره كردنها و غارت كردنهاي علوم اسلامي است سه، و به نام ديگران ثبت دادن است چهار.

اما مطلب اول ما به چه علمي مي‌گوييم اسلامي؟ ما چرا اصول را مي‌گوييم اسلامي؟ براي اينكه ذات اقدس الهي در قرآن كريم در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اين جمله را فرمود: آيه 15 سورهٴ مباركهٴ «اسراء» ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ و ائمه(عليهم السلام) فرمودند: «رفع ... و ما لا يعلمون»[8] ما برائت نقلي را از اين آيه و از آن روايت استفاده مي‌كنيم آن‌گاه بحثهاي فراواني درباره برائت هست كه آن مرفوع آيا مؤاخذه است يا حكم وضعي است يا هر دو است يا أحدهما بالاصاله است ديگري بالتبع كار جهل را مي‌گيرد يا نه، قصور را مي‌گيرد يا نه، تقصير را مي‌گيرد يا نه، اين اماره است يا نه، با امارات ديگر چه فرقي دارد، اين اصل است يا نه، با اصول ديگر چه فرقي دارد.

دهها مسئله‌اي كه از همين يك آيه با آن يك روايه كه جمعاً دو خط نمي‌شود تشكيل دادند بحثهاي برائت اين طور است ديگر بحثهاي استصحاب هم همين طور است همه اينها را ما با عقل مي‌فهميم ما كه اخباريگري را نپذيرفتيم هيچ كدام از اينها هم كه در آيه نيست در روايت هم نيست كه آيا اين شكّ در مانعيّت موجود را برمي‌دارد يا شكّ در وجود مانع را، مؤاخذه را برمي‌دارد يا حُكم وضعي را، جميع آثار را برمي‌دارد يا اظهر آثار را هيچ كدام از اينها در آيه نيست در روايت نيست همه اينها را عقل مي‌فهمد، پس ما اگر از آيه‌اي يا روايتي به كمك عقل دهها مسئله را فهميديم اين يك علمي را تشكيل مي‌دهد علم به معناي مجموعهٴ مسائل كه موضوعاتي دارد و محمولاتي دارد و مبادي نه علم به معناي «الصورة الحاصلة من الشيء لدي العقل» كه اين مفهوم علم است علم يعني مجموعهٴ اين فن فقه علم است، اصول علم است، فلسفه علم است و فيزيك علم است ما چرا مي‌گوييم اصول اسلامي است براي اينكه خدا اين جمله را گفته ما هم داريم حرف خدا را تفسير مي‌كنيم، خب اگر دهها برابر همين جمله را خدا درباره مسائل كيهان‌شناسي و آسمان و زمين گفته باشد و عقل بيايد اينها را ارزيابي بكند اين اسلامي نيست آن وقت اصول مي‌شود اسلامي حالا قدم به قدم ما مسئله خلقت كلّ آسمان و زمين را تشريح بكنيم در بخشي از آيات دارد كه خدا آسمان و زمين را خلق كرد، خب اين صبغهٴ فلسفي دارد، صبغهٴ كلامي دارد اين صبغهٴ علمي ندارد.

بعد مي‌فرمايد اين همه راههاي شيري كه مي‌بينيد، اين ستاره‌هاي ثابت و سيّار كه مي‌بينيد، اين كرهٴ ارض كه مي‌بينيد حركتهايش را هم وضعي و انتقالي مي‌بينيد اينها همه قبلاً بسته بودند ما بازشان كرديم ﴿أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا﴾[9] الآن مي‌بينند كه كُرهٴ قمري از جاي ديگري درآمده، ستاره‌اي از ستاره ديگر متولّد شده، استخراج شده اول به صورت يك سنگ بزرگ بود كم‌كم به اين صورت درآمده فرمود كلّ اين مجموعه بسته بود مگر راه شيري حساب يك ميليارد و دو ميليارد فرسخ است اين ستاره‌ها ﴿فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ٭ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ﴾[10] مگر حساب هزارتا و صد هزار تاست فرمود همه اينها بسته بود ما بازشان كرديم اين يك مطلب، خب چند روز طول كشيد تا شما اين بسته‌ها را باز كنيد شش روز اين هم قدم سوم ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾[11] اين ايام مستحضريد نه يوم در برابر ليل است، نه مجموع شب و روز را مي‌گويند يوم نظير صلات يوميه اين يوم در برابر ليل نيست مجموع شب و روز هم نيست به معناي دهر و روزگار هم نيست كه «الدهر يومان يومٌ لك و يومٌ عليك»[12] براي اينكه هنوز حركتي بوده، هنوز شمس و قمري نبوده، هنوز ليل و نهاري نبوده، هنوز ماه و سالي نبوده تازه دارد ماه و سال شكل مي‌گيرد، پس بايد به معناي مناسب با آن باشد حالا چه تطوّري هست، هر تطوّري دوره‌اي و طوري چندين ميليون سال نوري طول مي‌كشد آن را ﴿اللَّهُ يَعْلَمُ﴾ و با علم مي‌شود مقداري از آنها را فهميد، اين هم يك گام، خب.

حالا اين شش روز چند روز سهم آسمانها شد، چند روز سهم زمين شد، چند روز سهم «بين‌الارض و السماء» شد اين را هم قدم به قدم مشخص كرد فرمود: ﴿خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ﴾[13] تا كُرهٴ زمين جدا بشود و تسديع شود و قطبش مشخص بشود و استوايش مشخص بشود و منطقه‌هاي سوزان و كويري‌اش مشخص بشود و دريا و صحرايش مشخص بشود و جاي معادنش مشخص بشود اين دو روز طول كشيد، آسمان چند روز طول كشيد؟ ﴿ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ﴾[14] فرمود هنوز آسمان گاز بود ما بعد از اينكه كار زمين را ساختيم به آفرينش و پردازش آسمان پرداختيم اين هنوز به صورت گاز بود ﴿ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ ... فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ﴾ دو روز طول كشيد تا ما اين گاز را به صورت شمس و قمر دربياوريم اينكه مي‌بينيد آفتاب اين قدر زيباست اصلش يك مُشت دود بيشتر نبود ما اين دود را به اين صورت درآورديم بعدش هم دود مي‌كنيم ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[15] مي‌شود، خب.

پس ﴿خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ﴾ ﴿ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ ... فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ﴾ آن دو روز و اين دو روز، چهار روز اين دو روز هم مي‌ماند وسط بين موجودات بين ارض و السماء آيا در آسمان و زمين خبري هست؟ فرمود بله، جنبنده‌هايي در زمين هست، جنبنده‌هايي در آسمان هست ﴿وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَابَّةٍ﴾[16] اينها هست، بعد فرمود ما اينها را كه به اين صورت درآورديم همه اينها را براي روز بازرسي و ارزيابي اعمال و عقايد شما دوباره برمي‌گردانيم حالت اول ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[17] مي‌شود، ﴿إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ﴾[18] مي‌شود، ﴿وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ مي‌شود، ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ﴾[19] مي‌شود، ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ﴾[20] مي‌شود، ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ مي‌شود كلّ اين نظام برمي‌گردد ﴿فَإِذَا هُم بِالسَّاهِرَةِ﴾[21] وارد صحنه‌اي مي‌شويد كه آن صحنه براي شما سابقه ندارد، خب.

قدم به قدم ذات اقدس الهي اينها را گفته اين يك خطّ «رفع ... و ما لا يعلمون»[22] شده چندين جلد كتاب اصول برائت آن وقت اين مي‌شود اسلامي، آن وقت اگر ما تحقيق بكنيم در آن نمي‌شود جهان‌شناسي اسلامي، كيهان‌شناسي اسلامي، زمين‌شناسي اسلامي منتها هر علمي را با ابزار خاصّ او بايد فهميد علوم عُرفي را با بناي عقلا و با عُرف و با لغت مي‌شود حل كرد، اما علوم عقلي را كه با بناي عقلا و عرف حل نمي‌كنند علوم عقلي را اگر عقل محض باشد با براهين تجريدي و اگر ملفّق باشد از موادّ مادي ساخته شده باشد با عقل تجربي و حس و تجربه كمك مي‌گيرند اين هم يك مطلب.

حالا مطلب ديگر اگر كسي راديويي را ساخته، تلويزيون را ساخته يا سفينه دريايي و صحرايي ساخته اين را خودش ساخته، بعد دفترچه راهنما هم خودش نوشته، بعد مهندسان و كارشناسان را هم خودش تربيت كرده آن سازندهٴ اين سفينه، آن دفترچهٴ راهنما، آن مهندسان كارشناس را براي ما فرستاده تا به ما ياد بدهد كه اين هواپيما چطور ساخته شده، قطعات يدكي‌اش چطور است، چطور استفاده بكنيم، چطور بهره بهينه ببريم، چطور اگر استفاده كرديم آن آسيب مي‌بيند، كجايش صحيح مي‌شود كجايش آسيب مي‌بيند، چه كار كنيم كه صحيح بماند، چه كار كنيم كه فاسد نشود، چه كار كنيم اگر فاسد شده ترميم بكنيم آيا آن شركتي كه آن شخصي كه اين سفينه را ساخته، دفترچه راهنما نوشته، كارشناس تربيت كرده، كارشناس را براي ما فرستاده، در درونِ درون ما هم استعداد را خلق كرده كه اينها را بفهميم حالا كه ما اين سفينه را فهميديم نبايد بگوييم اين علم از اوست يا بايد بگوييم اين علم از اوست.

ذات اقدس الهي سماوات و ارض را آفريده اين قرآن دفترچهٴ راهنماي اين مثلث است يعني «العالم ما هو» يك، يك ضلع «الانسان ما هو» دو، ربط انسان و عالم «ما هو» سه، اين مثلث در اين كتاب نوشته است، در اين دفترچه راهنما نوشته است انبيا كه كارشناسان و مهندسان‌اند نزد خودشان با علم لَدنّي همه اينها را پرورانده يكي را ارسال كرده، يكي را انزال كرده دفترچه را انزال كرده، كارشناس را ارسال كرده كه معلم ما باشد آن وقت همه چيز را به ما ياد داده منتها آن كسي كه سفينه ساخته يا هواپيما ساخته ديگر به ما عقل نداده او فقط آهن‌پاره داده ذات اقدس الهي هم عالَم داده، هم آدم داده، هم پيوند داده، هم معلوم داده، هم علم آن وقت اين الهي نيست، اسلامي نيست ما دلمان مي‌خواهد وقتي فيزيك اسلامي شد يك مباني ديگر داشته باشد مثل فرش دستباف خير ما علم غير اسلامي محال است داشته باشيم منتها غاصبانه مي‌گوييم علم سكولار است چه چيزي سكولار است.

اگر ما آيه هم نداشته باشيم اگر اين همه آياتي كه قدم به قدم درباره آسمان و زمين آمده، درباره كوهها آمده، درباره انسان‌شناسي آمده از نطفه و علقه و مضغه بيش از جريان آسمان و زمين آمده، اگر هيچ نمي‌داشتيم فقط ﴿خَلْقِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ﴾[23] مي‌داشتيم باز هم اين علوم، علوم اسلامي بود چرا؟ براي اينكه ما چرا مي‌گوييم تفسير علم اسلامي است ما در اينكه تفسير علم اسلامي است ترديد نداريم كه، چرا؟ براي اينكه ما داريم تبيين مي‌كنيم كلام خدا را، قول خدا را خدا چنين گفت، خدا چنين گفت، خدا چنين گفت، آن زمين‌شناس هم دارد تبيين مي‌كند فعل خدا را خدا چنين كرد، خدا چنين كرد، خدا چنين كرد، خدا چنين كرد، خب حالا چطور تفسير مي‌شود اسلامي و زمين‌شناسي اسلامي نيست سرّش آن است كه اينها اسلامي حرف مي‌زنند و قاروني فكر مي‌كنند مي‌گويند ما خودمان فهميديم، خب علم ما را كه او داد يك، در درونِ درون آن استعداد را كه او تعبيه كرد دو، معلّم براي ما فرستاده به عنوان «يثيروا لهم دفائن العقول»[24] سه، اين مثلث در درون ما، آن مثلث هم بيرون در درون ما چه كار مي‌كنيم ما اين علم را از معلم جدا كرديم يك، حركت را از محرّك جدا كرديم دو، خودمان بوديم گفتيم ما خودمان زحمت كشيديم و خودمان عالم شديم اين علم مي‌شود بشري فيزيك بشري است در جهان چه كار كرديم؟ در جهان هم همين سه كار را كرديم آن بال ﴿هُوَ الأوَّل﴾[25] را قطع كرديم، بال «هو الآخر»[26] را قطع كرديم اين روپوش و روكش و بدنه‌ساز و ساختار و زيرساختاري كه به عنوان خلقت بود ما از متن و حاشيهٴ اين جهان كَنديم به در آورديم اين را كرديم طبيعت، بيرون سه خيانت كرديم، در درون هم سه خيانت كرديم.

خيانت بيرون ما همين بود كه ﴿هُوَ الأوَّل﴾ را قطع كرديم «هو الآخر» را قطع كرديم خلقت را به صورت طبيعت درآورديم گفتيم زمين؛ زمين، زمين است اما خلقت است، نعمت است، رحمت است، بركت است اينها را هم بگو قرآن مي‌گويد زمين ارض است، خلقت است، نعمت است، رحمت است، بركت است، آيت است اينها را هم بگو ﴿هُوَ الأوَّل﴾ را بگو «هو الآخر» را بگو شما آمديد لاشهٴ خلقت را در دبيرستانها و دانشگاهها در متون درسي آورديد اين شده لاشهٴ علم آنچه كه مربوط به درون ماست آن استعداد دروني را به عنوان «دفائن العقول» خدا داد اين را آمديم انكار كرديم يك، معلّمي كه اين دفينه را كَند و كاو مي‌كند به نام انبيا و اوليا، آشكار مي‌كند اينها را نپذيرفتيم دو، علم هم كه خروج از قوّه به فعليت است و ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[27] است به خودمان اسناد داديم سه، اين سه كار را دربارهٴ عالِم كرديم، آن سه كار را دربارهٴ معلوم كرديم گفتيم فيزيك اسلامي و غير اسلامي ندارد كه اين بلا را اگر شما به سر فقه و اصول دربياوري هم ديگر اصول اسلامي و غير اسلامي هم نداريم كه، بلا را به سر تفسير دربياوريد هم ديگر تفسير اسلامي و غير اسلامي نداريم كه اصلاً محال است ما فيزيك غير اسلامي داشته باشيم مثل اينكه ما محال است تفسير غير اسلامي داشته باشيم ما داريم فعل خدا را تفسير مي‌كنيم چطور فعل خدا اسلامي نيست ما با بركت نور خدا داريم كار او را مي‌فهميم مگر علم براي ما نبود مگر ما قبلاً ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾[28] نبوديم مگر بعداً اگر دير دفنمان بكنند نبايد شامّه را بگيرند كه ما بدبو بشويم «جيفه» نيستيم ما همين هستيم آنكه براي ماست ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾ بعدش هم مي‌شود «جيفه» كه تمام بستگان و صاحب مُرده مي‌گويند زود دفنش كنيد كه بويش درنيايد ما اين هستيم آنكه به ما داد محرّك بود كه حركت عطا كرد ما را از قوه به فعليت درآورد «يثيروا لهم دفائن العقول»[29] براي انبياست «دفائن العقول» را خدا به ما داد، «مثير دفائن العقول» يعني شكوفا كننده كه معلمان ما هستند آن را خدا فرستاد، دالان انتقالي از قوه به فعل يعني حركت را كه بايد به محرّك اسناد داد نه به متحرّك آن را خودش به عهده گرفته فرمود: ﴿وَعَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾ بعد فرمود اگر رهايت كنم ﴿لِكَيْ لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً﴾[30] مثل همان روز اول درمي‌آيي اينهايي كه آلزايمر مي‌گيرند همين است ديگر.

بنابراين چه چيزي از آن براي بشر است تا بگوييم فيزيكي بشري است، شيمي بشري است ولي فقه الهي است، خير علم غير الهي محال است معلوم كه كار اوست، علم هم كه فيض اوست، معلّم هم كه فرستادهٴ اوست به همان دليل كه تفسير، اسلامي است فقه، اسلامي است اصول، اسلامي است فيزيك، اسلامي است و اينها كه خواستند دانشگاه را اسلامي كنند خيال كردند اگر نمازخانه درست كردند دانشگاه مي‌شود اسلامي نمازخانه درست كردن، دعاي كميل داشتن، دعاي توسل داشتن، نماز اول وقت خواندن، كلاس دخترها و پسرها را جدا كردند همه اينها كار خوب است اينها مسلمان تربيت كردن است فضا را فضاي اسلامي كردن است، اما دانشگاه اسلامي نمي‌شود دانشگاه به دانش بسته است دانش اگر اسلامي شد دانشگاه مي‌شود اسلامي متون درسي بايد بشود اسلامي باز خيال كردند اگر ما اول «بسم الله» بگوييم و عكس امام و رهبري را بگذاريم و «اللهم كل لوليك الفرج» را بگذاريم و «عجّل لوليك الفرج» را بگذاريم و آن دعاي افتتاح را بگذاريم و آرم جمهوري اسلامي را در اول كتاب چاپ بكنيم اين مي‌شود اسلامي، نه اين اسلامي است نه آن اسلامي، فضا را اسلامي كردن غير از آنكه علوم را اسلامي مي‌كند الآن مگر به ماها مي‌گويند كلاس خواهرها و برادرها جدا باشد خود اين علم اسلامي است به ما مي‌گويد دخترها و پسرها، مردها و زنها كنار هم ننشينند ديگر كسي به ما نمي‌گويد شما طلبه‌ها برادر و خواهر در يك صحن ننشينند اين را كه كسي به ما نمي‌گويد كه خود اين علم كلمه به كلمه پيامش اين است، خود اين حرف كلمه به كلمه پيامش اين است وقتي علم اسلامي شد، متن درسي اسلامي شد قهراً ديگر نه استاد آن كار را مي‌كند كه دختر محجّبه مويش پيدا بشود، نه شاگردان آن كار را مي‌كنند، نه نشريات داخلي آن حرف را مي‌زند اينها در فضاي عطرآگين قرآن و عترت نفس مي‌كِشند هر لحظه مي‌گويند خدا چنين گفت، خدا چنين گفت، خدا چنين گفت، خدا چنين گفت، منتها همان طوري كه براي ما در فقه و اصول مرزي است، خطّ قرمزي است كه هر چيز را به خدا نسبت نمي‌دهيم، هر چيزي را به پيغمبر نسبت نمي‌دهيم تا ثابت نشود، تا حجت نداشته باشيم يا علم يا علمي، يا قطع يا طمأنينه به خدا نسبت نمي‌دهيم آنها هم هر فرضيه را كه به خدا نسبت نمي‌دهند آنها مي‌دانند وقتي كه به حدّ قطع رسيد مي‌گويند خدا چنين كرد، خدا چنين كرد، خدا چنين كرد، اگر به حدّ طمأنينه است مي‌گويند ما مطمئن هستيم خدا چنين كرد، خدا چنين كرد، خدا چنين كرد، اگر فرضيه است مي‌گويند معلوم نيست خدا چنين كرده باشد ما داريم تحقيق مي‌كنيم راه تحقيقش هم حس و تجربه است به كمك عقل.

بنابراين حالا نمونه‌هاي فراوان ديگري هم هست اگر ما داريم فعل خدا را تبيين مي‌كنيم و اين كتاب دفترچهٴ راهنماست آن وقت چگونه ما مي‌توانيم بگوييم ما نزد خودمان فهميديم ما دفترچهٴ راهنماي سفينهٴ دريايي يا فضايي را با عقل مي‌فهميم كه عقل ما براي خود ماست، آن سفينه‌ساز نداد اما درباره شمس و قمر، درباره آسمان و زمين همان آسمان و زمين‌ساز به ما عقل داد كه فرمود: ﴿جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ﴾[31] ما به شما فؤاد داديم تا علوم تجريدي فلسفه و كلام را حل كنيد، به شما سمع و بصر داديم تا علوم تجربي و حسّي فيزيك و شيمي را حل كنيد علوم ديگر هم همين طور است، مسائل ديگر هم همين طور است، احكام و فقه و حقوق هم همين طور است.

بنابراين اين هيچ وجهي ندارد كه ما بگوييم ﴿نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ اين ﴿لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ يعني «فيما يرجوا الي الفقه و الاصول و الاحكام» خير، ﴿لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ همه چيز در سعادت ما نقش دارد مي‌گويند چون قرآن براي كتاب سعادت است آنچه كه مربوط به سعادت است ما اين را قبول داريم مگر فهميدن جزء سعادت ما نيست، مگر ما خودمان سفينه بسازيم و ماهواره هوا كنيم جزء سعادت ما نيست حتماً بايد به زحمت ماهواره اجاره كنيم كه آن رقيب خطرناك هر وقت خواست ببندد و شنود داشته باشد اين جزء سعادت ما هست يا نيست ما اگر توانستيم محتاج به بوش و امثال بوش نباشيم اين جزء سعادت ما هست يا نيست، خب چرا ما ماهواره نداشته باشيم، چرا حرفهاي ما را او شنود بكند خب اينكه خدا، خداي همه است، اين دفترچه راهنما براي همه است، خب ما چرا نسازيم، ما چرا نرويم، ما چرا پرچم جمهوري اسلامي را در مريخ نبريم اين جزء سعادت ما نيست، حالا اگر ورزش را برديم آنجا پرچم را بلند كردند براي او هورا مي‌كشيم اما اگر فهميديم و رفتيم مريخ و گفتيم قرآن ما را آنجا برده اين پرچم جمهوري را آنجا نصب مي‌كنيم اين فخر نيست، خب چرا ما اينها را جزء سعادت ندانيم، جزء هدايت ندانيم، جزء شرف ندانيم، جزء كمال ندانيم. وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «الإسلام يعلو و لا يعليٰ عليه»[32] بالاترين، اولين و آخرين حرف را اسلام مي‌زند، خب چرا ما اول و آخر حرف را ما نزنيم اين دارد به ما ياد مي‌دهد حالا شما لحظات و .. اگر مناسب شد گرچه بحث از بحث تفسيري عادي مي‌گذرد در جريان خلقت پيدايش باران كه از نقطه‌هاي دور حالا خطوط كلي را دارد قرآن بيان مي‌كند از نقطه دور اول يك نسيم است، بعد كم‌كم باد مي‌شود، بعد كم‌كم طوفان مي‌شود، بعد ابر توليد مي‌كند، ابر را باردار مي‌كند، ابر را تقسيم مي‌كند، اين بارها را چه موقع به مقصد برسانند، كجا به مقصد برسانند دانه دانه اينها را گفته حالا اگر كسي در هواشناسي و محيط‌شناسي و باران‌شناسي سعي و كوشش بكند اين علم مي‌شود غير اسلامي يا اسلامي نيست آن وقت درباره يك خط ﴿مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ﴾[33] بحث بكنيم مي‌شود اصول اسلامي، خير آن هم اسلامي است اين هم اسلامي ما اصلاً علم غير اسلامي نداريم.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] احزاب/سوره33، آیه21.
[2] بقره/سوره2، آیه143.
[3] ملک/سوره67، آیه11.
[4] سوره قيامت، آيه 4.
[5] بقره/سوره2، آیه161.
[6] سوره سباء، آيه 28.
[7] انبیاء/سوره21، آیه107.
[8] ـ وسائل الشيعه، ج15، ص369.
[9] انبیاء/سوره21، آیه30.
[10] حاقه/سوره69، آیه38 ـ 39.
[11] حدید/سوره57، آیه4.
[12] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 396.
[13] فصلت/سوره41، آیه9.
[14] فصلت/سوره41، آیه11.
[15] تکویر/سوره81، آیه1.
[16] شوری/سوره42، آیه29.
[17] تکویر/سوره81، آیه1.
[18] تکویر/سوره81، آیه2.
[19] زمر/سوره39، آیه67.
[20] ابراهیم/سوره14، آیه48.
[21] نازعات/سوره79، آیه14.
[22] ـ وسائل الشيعه، ج15، ص369.
[23] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 1.
[24] حدید/سوره57، آیه3.
[25] ـ كافي، ج1، ص115.
[26] حدید/سوره57، آیه4.
[27] علق/سوره96، آیه5.
[28] سوره قيامت، آيه 37.
[29] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 1.
[30] نحل/سوره16، آیه70.
[31] نحل/سوره16، آیه78.
[32] ـ من لا يحضره الفقيه، ج4، ص334.
[33] اسراء/سوره17، آیه15.