86/02/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 89
﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم مِنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيداً عَلَي هؤُلاَءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُديً وَرَحْمَةً وَبُشْرَي لِلْمُسْلِمِينَ﴾(89)
قيامت كه روز حق است هيچ مجالي براي رِيب و ابهام نيست لذا متن عمل حاضر ميشود كه مجرم اعتراف ميكند بعد هم با تعجب ميگويد ﴿مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا﴾[1] از اين جهت ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾[2] از اين جهت كه هيچ ابهامي نيست مجرم اعتراف ميكند ولي براي تثبيت بيشتر از يك سو و اثبات اين مطلب «علي رئوس الاشهاد» از سوي ديگر هر كس كه ميآيد شاهدي او را همراهي ميكند آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «ق» آمده است ناظر به اين است كه هر كسي با شاهد محشور ميشود آيه 21 سورهٴ مباركهٴ «ق» اين است ﴿وَجَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ﴾ هر كسي با سائق ميآيد سائق كسي است كه از پشت سر همراهي ميكند اگر اين شخص اهل سعادت و بهشت باشد آن كه پشت سر است به عنوان بدرقه ميآيد كه فرمود ما نسوق اهل تقوا و متّقين را به طرف بهشت سوق ميدهيم كه اين فرشتگاني كه از پشت سر اهل تقوا را همراهي ميكنند به عنوان بدرقه است.
اما آن فرشتگاني كه تبهكاران را از پشت سر همراهي ميكنند كه ﴿نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَي جَهَنَّمَ وِرْداً﴾[3] آنهايي كه ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[4] همان طوري كه رائي يك رَمه آنها را از پشت سر هِي ميكند اينها هم از پشت سر اين فرشتگان هم از پشت سر آنها را به طرف جهنم هِي ميكنند بالأخره هر كسي سائقي دارد كه از پشت او را همراهي ميكند يا براي بدرقه است يا براي هِي كردن شاهد هم هست كه او را همراهي ميكند و به اعمال او گواهي ميدهد ﴿وَجَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ﴾[5] .
براي تثبيت بيشتر اعضا و جوارح هم شهادت ميدهند حالا در هر مقطع است يا براي بعضيهاست دون بعضي آن را ذات اقدس الهي ميداند كه اعضا و جوارح شهادت ميدهند دهن بسته ميشود و مانند آن.
لكن شهادت دادن انبيا براي آن است كه هم مسائل فردي آن جامعه روشن بشود، هم مسائل جمعي آنها، هم پيوندي كه امت با امام و رهبر خود دارد هم مشخص بشود فرمود: ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ همان طوري كه ﴿مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ﴾[6] در جريان شهادت هم همين طور است شاهد هر امت از خود آن امت است اين هم يك مطلب.
مطلب ديگر اينكه اگر از اينگونه آيات ما نتوانيم اعمال فردي را بفهميم كه تحت شهود و شهادت انبياي الهياند آن دو آيهاي كه در سوره مباركهٴ «توبه» بود كه ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ﴾[7] و آيهٴ ديگري هم كه قريب به اين مضمون است اين مطلق است هم اعمال فردي را شامل ميشود، هم اعمال جمعي را كه ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ﴾ عمل شما خواه عملي باشد كه مربوط به مسائل فردي شماست يا عمل جمع شما و عمل جمعي شما، پس اگر از اين آيات كه راجع به امت است ما نتوانيم اعمال فردي را استفاده كنيم از آن آيات كاملاً ميشود گذشته از اينكه اينها ظاهراً اختصاصي به اعمال جمعي ندارند.
مطلب ديگر اينكه قرآن چگونه مهيمن بر كتابهايي است كه قبل از نزول قرآن آمده و خود قرآن آن وقت نبود.
مهيمن بودن قرآن نسبت به كتب ديگر براي آن است كه قرآن ديني را كه آورده اسلام است اين يك، و تنها دين مشروع و مقبول الهي هم اسلام است دو، كه ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾[8] اسلام، عقايدي دارد، اخلاقي دارد، احكام فقهي دارد، حقوقي دارد و علوم خطوط كلي اين امور در همه جا يكسان است يعني خطوط كلي عقايد، خطوط كلي اخلاق، خطوط كلي فقه، خطوط كلي حقوق و علوم يكسان است اگر تفاوتي بين اين صاحبان كتابها هست و كتابها با اختلاف همراه هست اين راجع به منهاج و شريعت است كه ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾[9] كه مثلاً فلان گروه نمازشان چند ركعت است و به كدام سَمت است، روزه آنها چند روز است و با چه كيفيت است اينها شِرعه و شريعه و منهاج است كه مختلف است وگرنه خطوط كلي عقايد و اخلاق و احكام و حقوق و علوم يكسان است لذا قرآن كريم ميتواند مهيمن باشد نسبت به اسلام و دين مردم اگر مردم برابر با قرآن عمل كردند معلوم ميشود برابر دين خودشان عمل كردند زيرا قرآن اسلام آورده و اسلام هم عند الله دين واحد است.
درباره قرآن و عترت كه آيا اينها از هم جدايي دارند يا نه قبلاً ملاحظه فرموديد كه اين بحث، بحث مكانت و درجه وجودي است نه مكان و كار فيزيكي اگر گفته شد قرآن و عترت همسان هماند، دو وزنهٴ وزيناند، از هم جدا نميشوند نه يعني در يك مكان با هماند اينها در درجهٴ وجودي با هماند هرگز از نظر درجه وجودي از هم جدا نيستند اگر در قرآن مطالبي باشد كه ـ معاذ الله ـ اهلبيت ندانند در اين درجهٴ وجودي افتراق حاصل ميشود، اگر اهلبيت مقاماتي داشته باشند كه قرآن فاقد آن مقامات باشد ولو به لحاظ باطن اين افتراق قرآن از اهلبيت است در حالي كه ظاهر آن حديث معروف اين است كه هيچ گونه افتراق و جدايي بين اين دو وزنهٴ وزين نيست و منظور همان افتراق مكانت است، بنابراين در تمام درجات و شئون وجودي اينها همسان هماند و با هماند.
پرسش:...
پاسخ: ديگر جدايي ندارند ديگر.
پرسش:...
پاسخ: اگر درجهاي در قرآن باشد كه ـ معاذ الله ـ اهلبيت نداشته باشند اين ميشود افتراق، اگر مقامي اهلبيت داشته باشند كه در قرآن نباشد ميشود افتراق معلوم ميشود كه اين طور نيست تمام آنچه را كه در قرآن كريم است اينها دارند و تمام آنچه را كه اينها دارا هستند در قرآن كريم هست وگرنه افتراق پديد ميآيد.
پرسش:...
پاسخ: براي اينكه در حفظ شريعت وجود مبارك امام خود را فداي قرآن كريم ميكند كه قرآن بماند وگرنه از نظر باطن هيچ فرقي بين اين دو نخواهد بود يكي قرآن كلام خداست قانون ميآورد، يكي هم انسان است كه خليفهٴ خداست، خب.
مطلب ديگر اينكه
پرسش:...
پاسخ: براي اينكه همه اينها يك متكلّم دارند، يك كاتب دارند، از يك جا آمدند، مردم را به همان يك جا دعوت ميكنند اينچنين نيست كه مبدئشان فرق بكند، محتوايشان فرق بكند، مضامينشان فرق بكند اگر ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾[10] اگر همه ﴿مِنَ اللّهِ﴾ هستند و همه ﴿إِلَي اللّهِ﴾ هستند بنابراين وحدتشان محفوظ است منتها آن كه درجه برتر را داراست مهيمن بر قسمتهاي ديگر است.
مطلب ديگر اينكه آنچه معدوم خارجي است ممكن است معلوم باشد براي اينكه گرچه معدوم است در خارج ولي در موطني از مواطن ذهن يا عالم مثال يا عالم برتر وجود دارد اما آنكه معدوم مطلق است يعني نه در موطن عين نه در موطن ذهن، نه در طبيعت، نه در مثال، نه در عقل، نه در هيچ موطني وجود ندارد چنين چيزي معلوم نيست و اگر معلوم شد بر فرض وجود معلوم است نه بالفعل معلوم لذا آن روايت نوراني كه از امام رضا(سلام الله عليه) رسيده است مضمونش آن بود كه ممتنع اگر موجود بشود حُكمش چه خواهد بود خدا ميداند بعد به اين آيه سورهٴ «انعام» اشاره فرمود كه ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنه﴾[11] يعني اينها عودشان و برگشتشان از جهنم به دنيا محال است براي اينكه دنيايي ديگر در كار نيست براي اينكه بساط زمين و آسمان و همه اينها برچيده شد ﴿وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ﴾ شد ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ﴾[12] شد ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[13] شد همه اينها برچيده شد پس رجوع اين كافر از جهنم به دنيا محال است، ولي بر فرض وجود حُكمش چيست آن را ذات اقدس الهي ميداند يعني در ظرف وجود و فرض وجود.
و قرآن كريم روي اين جهت هم عنايت دارد كه براي اينكه اثبات كند چيزي نيست ميفرمايد خدا نميداند، اگر چيزي را خدا نداند معلوم ميشود نيست ﴿قُلْ أَتُنَبِّؤُنَ اللَّهَ بِمَا لاَ يَعلَمُ فِي السَّماوَاتِ وَلاَ فِي الْأَرْضِ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «يونس» آيه هيجده اين است كه ﴿وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ ما اين بتها را از آن جهت ميپرستيم كه شفيع ما هستند آنگاه جوابي كه ذات اقدس الهي ميدهد اين است فرمود: ﴿قُلْ أَتُنَبِّؤُنَ اللَّهَ بِمَا لاَ يَعلَمُ فِي السَّماوَاتِ وَلاَ فِي الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾ شما چيزي را گزارش ميدهيد ميگوييد ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا﴾ اينها شفعاي شما هستند اين را خدا نميداند، خدا نميداند يعني نيست ديگر اگر اينها شفعا بودند يقيناً خدا ميدانست براي اينكه ﴿وَهُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلهٌ﴾[14] ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيم﴾[15] است ﴿عَلَي كُلِّ شَيءٍ شَهِيدٌ﴾[16] است، اگر چيزي را خدا نميداند معلوم ميشود معدوم محض است.
شفيع بودن بتها را خدا نميداند يعني نيست چون اگر بود معلول شيء بود ديگر اگر چيزي موجود باشد شيء است و خدا ﴿بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ﴾[17] است اما اگر چيزي نيست، خب نيست معدوم محض است ظهور ندارد علم كشف است، ظهور است، حضور است علم «حضور شيء عند شيء» هست «ظهور شيء لشيءٍ آخر» است اگر شيء نبود خب ظهوري ندارد كه.
فرعون هم مشابه همين ادعا را ميكرد ميگفت موسايي حرفي ميزند كه من نميدانم اين كسي كه ادعا ميكرد و ميگفت كه ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي﴾[18] ﴿مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي﴾[19] او هم چنين لازمي را بر حرفش مترتّب كرد كه حرفي را كه موسي ميزند من نميدانم يعني نيست ـ معاذ الله ـ خب.
بنابراين معدوم از اين جهت كه معدوم است شيء نيست اين يك، و علم «ظهور شيء عند شيء» هست «حضور شيء عند شيء» هست «كشف شيء عند شيء» هست و مانند آن دو، پس معدوم محض معدوم نخواهد بود اين سه، نه ممكن است چيزي در موطني معدوم باشد در موطن ديگر موجود به لحاظ آن موطني كه موجود است معدوم است يا شيئي معدوم باشد ولي فرض وجود بشود، خب فرض وجود يعني فرض شيئيّت وقتي فرض شيئيّت شد و علم در آن فرض ممكن است به او تعلّق بگيرد.
مطلب مهمي كه اين روزها محور بحث بود اين است كه اين ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ براي تثبيت اصل مسئله است و شهادت هم آنجا شهادت تكويني است براي اينكه اعضا و جوارح حرف ميزنند و خود متن عمل هم حاضر است ظاهر عمل حاضر است، باطن عمل حاضر است و مانند آن ديگر شهادت دنيايي نيست كه براساس «انما اقضي بينكم بالبينات و الأيمان»[20] دو شاهد بخواهيم براي اينكه اين شاهد در برابر يمين نيست اصل شهادت براي تثبيت مسئله است خب دست شهادت ميدهد، پا شهادت ميدهد.
در دنيا كه شهادت در محاكم با شهادت دست و پا نيست در دنيا شهادت است در قبال يمين و خطابردار هم هست، اما آنجا خود متن عمل حاضر است از يك سو، اعضا و جوارح شهادت ميدهند از سوي ديگر، انبيا شهادت ميدهند از سوي سوم و اين شهادت در مقابل يمين نيست لذا تعدّد هم لازم نيست.
عمده آن است كه اين ﴿وَجِئْنَا بِكَ شَهِيداً عَلَي هؤُلاَءِ﴾ يعني شماي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را ما شهيد آن امت خود شما قرار ميدهيم يا شهيد امم قرار ميدهيم يا شهيد شهدا قرار ميدهيم يا نه مطلق انحصار اينكه اين شهيد ﴿عَلي هؤُلاَءِ﴾ منظور از ﴿هؤُلاَءِ﴾خصوص شهدا باشد اين اثباتش آسان نيست.
سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) نظر شريفشان اين است كه اين ﴿جِئْنَا بِكَ شَهِيداً عَلَي هؤُلاَءِ﴾ به شهدا برميگردد يعني هر پيامبري شهيد اعمال امت خودش هست و وجود مبارك پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شهيد بر آن شهداست و اين شهادت هم ناظر به شهادت به مقام آنهاست كه آنها را تعديل ميكند نه شهادت بر اعمال آنها باشد اختصاص اين ﴿هؤُلاَءِ﴾ به شهدا از يك سو و تصرّف در شهادت كه شما شهيد عصمت آنها و صحّت عدالت آنها باشيد از سوي ديگر اين تغيير سياق را به همراه دارد كه شهادت اول مربوط به شهادت اعمال امت باشد، شهادت دوم مربوط به تعديل شهود باشد اين تفاوت سياق دليل ميطلبد.
ايشان گاهي به فرمايش حضرت عيسي در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «مائده» استشهاد ميفرمايند در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيه 116 و 117 اين است در قيامت ذات اقدس الهي به حضرت مسيح ميفرمايد كه ﴿ءَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ﴾ وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) در جواب عرض ميكند ﴿سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ﴾ بعد فرمود: ﴿مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِي بِهِ﴾ به حضرت باريتعالي عرض ميكند كه من به امتم جز فرمان شما چيزي را ابلاغ نكردم به آنها گفتم ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ﴾ خدا پروردگار من است، پروردگار شماست، من او را عبادت ميكنم شما هم بايد هم او را عبادت كنيد ﴿وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً مَا دُمْتُ فِيهِمْ﴾ من مادامي كه در بين اينها بودم شهيد بودم و بعد از توفّي من كه مرا شما توفّي كرديد و در بين مردم نبودم ديگر من شاهد نبودم شما شاهد بوديد.
﴿فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ﴾، خب اين نشان ميدهد كه شهادت انبيا مقطعي است مادامي كه در بين امت هستند شهيدند و آن آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» هم كه دارد آيه 143 سورهٴ «بقره» ﴿وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَي النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً﴾ اين نشان ميدهد كه پيامبر شاهد بر اين شهداست و اين شهدا شاهد اعمال مردماند و وجود مبارك عيسي مادامي كه بود شاهد بود مادامي كه در بين افراد نيست شاهد نيست، خب.
اين البته با آن آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» تفاوتي دارد كه در خلال بحثهاي گذشته ذكر شد ايشان ميخواهند بيان كنند كه پيامبر هر امتي شهادتش محدود است به اين آيه ميخواهند استشهاد كنند در حالي كه آيه پاياني سورهٴ «مائده» ظاهرش ناظر به اين است كه آن شهادت همراه با مراقبت و مسئوليت آن وقتي بود كه من در بين مردم باشم وقتي هم كه از مردم فاصله گرفتم ديگر من مراقب مردم نيستم مسئول نيستم تا آن وقتي كه من بودم اينها را به توحيد دعوت ميكردم نه تثليث يا تثنيه و شما مراقب مردميد در هر حال ﴿كُنتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ﴾ نه «كنت الشاهد» گرچه در ذيل فرمود: ﴿وَأَنْتَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ﴾[21] اما از اينكه عرض كرد تو بعد از من تو رقيبي يعني من تا بودم رقيب بودم، مراقب بودم.
رقيب به آن مسئولي ميگويند كه رَقبه ميگشايد گردن ميگشايد ببيند كه طرف چه ميكند اينها كه در امتحان رقيباند، مراقباند سركشي ميكنند اگر كسي سر خم بكند جلوي خودش را ببيند ديگر نميفهمد اين دانشآموزان و دانشجويان چه ميكنند كه اين بايد گردن بكشد، سر بلند كند سركشي كند تا ببيند افراد چه ميكنند اگر كسي سر را زير بگذارد و جلوي خودش را نگاه بكند كه رقيب نيست.
فرمود آنكه رَقبه ميكشد مراقب است، رقيب است من بودم تا مادامي كه در بين مردم بودم وقتي هم كه از بين مردم فاصله گرفتم ديگر من مسئوليت نداشتم نه ديگر من شهادت نميدهم در سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود وجود مبارك عيسي در قيامت براي همه مردم شهادت ميدهد چه آنهايي كه در آن عصر بودند چه آنهايي كه وجود مبارك حضرت در بينشان بود يا بعداً فاصله گرفت آيه 159 سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين است قبلش فرمود: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ يَقِيناً ٭ بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللّهُ عَزِيزاً حَكِيماً ٭ وَإِن مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً﴾ در روز قيامت وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) شاهد همه اهل كتاب است چه آنهايي كه حضرت در بين آنها بود، چه آنهايي كه حضرت از آنها فاصله گرفت.
پس شهادت به اين معنا كه هر پيامبري شهيد اعمال امت خودش هست در جريان حضرت عيسي مخصوص آن زماني نبود كه آن حضرت در بين آنها باشد هر پيامبري نسبت به اعمال امت خودش شهيد است چه در بين آنها باشد، چه در بين آنها نباشد اما آنچه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آمده است كه من مادامي كه بودم شهيد بودم يعني شهيد رقيب، شهيد مسئول، شهيد مراقب كه اينها خلاف نكنند اين را در سورهٴ مباركهٴ «مائده» نفي كرده.
علي اي حال اختصاص ﴿وَجِئْنَا بِكَ شَهِيداً عَلَي هؤُلاَءِ﴾ به اينكه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شهيدِ شهداست اين چند محذور دارد يكي تفكيك سياق است كه شهادت قبلي به معناي شهادت بر اعمال است اين شهادت دوم، شهادت بر مقام است به معني تعديل.
دوم اينكه اين ﴿هؤُلاَءِ﴾ كه ميتواند به همه امم و شهدا برگردد چرا به امت او برنگردد، چرا به همه امم برنگردد، چرا به مجموع برنگردد، چرا به خصوص شهدا برگردد در بين اين احتمالات چهارگانه چرا به خصوص شهدا برگردد اثبات اين آسان نيست، خب.
پرسش:...
پاسخ: براي تثبيت مسئله است، تأييد مسئله است كه همگان بفهمند كه آن همگان كه عمل را نميشناسند خود شخص عمل را ميشناسد كه ميگويد ﴿مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا﴾[22] اما ديگران از كجا بفهمند زيد مجرم است همين ديگراني كه در دنيا از زيد حمايت ميكردند در قيامت از كجا بفهمند كه زيد مجرم واقعي است اما وقتي اين شهود شهادت ميدهند معلوم ميشود كه زيد مجرم واقعي است، خب.
پرسش:...
پاسخ: براي اينكه در حشر اكبر براي همگان ثابت بشود از چند جهت مسئله شهادت تثبيت خواهد شد، خب.
از اين بحث كه فراغت حاصل شد ميرسيم به ذيل آيه كه فرمود: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُديً وَرَحْمَةً وَبُشْرَي لِلْمُسْلِمِينَ﴾ ما قرآن را براي اينكه همه چيز را بيان كند نازل كرديم و اين كتاب هدايت عمومي است، رحمت عمومي است، بشارت عمومي است از اينكه هدايت است براي مسلمين عمومي و رحمت و بشراي عمومي است حرفي در آن نيست براي اينكه آن آياتي كه دارد كه ﴿يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً ٭ وَدَاعِياً إِلَي اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِيراً﴾[23] آنجا براي مردم است بهرههايي كه از وجود مبارك حضرت از هدايت، رحمت و بشراي آن حضرت ميبرند آن بهرهها نصيب مسلمانها ميشود وگرنه وجود مبارك حضرت به عنوان ﴿نَذِيراً لِلْبَشَرِ﴾[24] آمده است ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَي عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ﴾[25] آمده است، ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾[26] آمده است ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[27] آمده است اگر اين آيات جهاني بودن يعني همگاني و هميشگي، كلّي و دائم براي هر فرد در هر زمان اين آيات سند خوبي است اگر در قبالش فرمود: ﴿هُديً وَرَحْمَةً وَبُشْرَي لِلْمُسْلِمِينَ﴾ نظير ﴿ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾[28] است يعني براي همگان هدايت است ولي بهرهاش را متّقين ميبرند در اين بخش مفسّران نوعاً اتّفاق دارند كه قرآن ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ﴾[29] لكن بهرهاي كه ميبرد همان قشر خاص است.
عمده آن است كه آيا اين قرآن كه خدا كه فرمود: ﴿تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ﴾ يعني همه معارف و علوم هم در قرآن هست يا نه ﴿تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ﴾ اينكه مربوط به سعادت است و هدايت است و تعليم كتاب و حكمت است و تزكيه نفوس هر چه كه مربوط به رسالت انبياست در قرآن كريم است اما علوم و دانشهايي كه مربوط به هدايت انبيا نيست اين در قرآن كريم نيست آيا اين است.
پرسش:...
پاسخ: بله، اين در همه مواقف نيست در همان جا در همان سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» آن دارد كه سؤال و جواب هم نيست با اينكه در سورهٴ صافات و ساير سور دارد كه ﴿وَقِفُوهُمْ﴾ ﴿قِفُوهُمْ﴾ يعني بازداشتشان كنيد ﴿وَقِفُوهُمْ﴾ چرا؟ براي اينكه ﴿إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[30] در سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» دارد كه ﴿يَوْمَئِذٍ لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾[31] هيچ كسي زير سؤال نميرود اين يك جاي مخصوصي است، خب چرا زير سؤال نميرود؟ براي اينكه ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ﴾[32] اين براي آنجاست در آنجايي كه مجرم با علامتش شناخته ميشود كسي در اينجا با اين صورت درآمده اين به صورت گرگ درآمده حالا اين بايد سؤال بكند كه در دنيا بودي درنده بودي اين دليل ندارد كه ﴿فَيؤمَئِذ﴾ در آن موقف ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ چرا؟ چون ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ﴾ چه سؤال بكنيم آنجايي كه مجرم با سيما، سيما يعني علامت نه يعني صورت، سِمه، موسوم، سِمه سيما يعني نشانه، علامت اگر كسي نشان دار آمده در مقطعي آنجا نه جاي شهادت است نه جاي سؤال خب براي چه سؤال بكنيم اين پاسخ اينكه سؤال نيست در كنارش آمده در آن مقطع ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ چرا؟ چون ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ﴾ اما همه مواقف قيامت كه اين طور نيست كه افراد با آن سيماي خاص ظهور بكنند و در آنجا جاي سؤال و جواب نباشد. بنابراين آن ايست بازرسي كه فرمود: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[33] سرِ جايش محفوظ است، اين مقطع كه ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾[34] محفوظ است، مسئله شهادت محفوظ است، مسئله حضور شهود ﴿يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ﴾[35] محفوظ است و مانند آن، خب.
آيا اين علوم و معارف در قرآن كريم هست يا نيست؟ آيا قرآن براي تعليم علوم هم آمده است يا نه؟ آيا سعادت بشر در رهنمود علمي قرآن هست يا نه؟ خب چطور شما ميبينيد بحثهاي عميقي به عنوان برائت نقلي از جملهٴ ﴿مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾[36] از اين جمله نوراني مطالب فراواني به عنوان برائت نقلي استفاده ميشود عقل است كه از اين يك جملهٴ نقلي مطالب فراواني درميآورد، خب اگر بخشي از آيات قرآن كريم مربوط به اين است كه آسمان و زمين اول بسته بودند و بعد ما بازشان كرديم ﴿أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا﴾[37] اينها بسته بودند بعد از همديگر با انفجار با ميلاد از هم جدا شدند اين يكي.
بعد وقتي آسمان و زمين بخواهند مسوّا بشوند آسماني داشته باشيم، زميني داشته باشيم شش دوره طول ميكشد ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾[38] اين دو، بعد هم فرمود زمين را ﴿وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحَاهَا﴾[39] آن هم در دو روز، بعد هم فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ ٭ فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ﴾[40] آن هم دو روز اين مواد گازي را ذات اقدس الهي به صورت آسمانهاي هفتگانه درآورده بعد تأمين روزيهاي مردم هم در چهار فصل تعبيه شده است ﴿قَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾[41] ، خب قدم به قدم كيهانشناسي را، آسمانشناسي را، زمينشناسي را، گازشناسي را، توليد ستارهها را اينها را شفافتر، روشنتر از مسائل اصولي گفته حالا علم اصول ميشود جزء علوم اسلامي و قرآن بيان كرده اما كيهانشناسي و سپهرشناسي و زمينشناسي و مواد اوليشناسي اينها جزء علوم اسلامي نيست اينها را بيان نكرده، خب چرا مگر اينها در هدايت بشر دخيل نيست، مگر اينها در رشد بشر دخيل نيست، مگر اينها تشويق نميكند بشر را به تحقيق كردن. اين مصادره كردن عقل خطرهاي فراواني را دارد عقل را آدم مصادره بكند بگويد بشري است در برابر شرع قرار بدهد بگويد اين مطلب عقلي است آن مطلب شرعي است بعد بگويد ما نياز به شرع نداريم شرع ـ معاذ الله ـ اقلّي را گفته نه اكثري را بعد كمكم تفكّر سكولاري پيش بيايد كه شرع يك محدودهٴ خاصّي دارد، علوم بشري محدودهٴ خاصّي دارد، كيهانشناسي براي بشر است از تخوم دريا الي اعناق سما اينها را بشر ميفهمد آن وقت فقه و اصول را شارع مقدس ميگويد اين ارباً اربا كردن دين است ﴿تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزَي﴾[42] خب چطور آن ميشود اسلامي آن ميشود اسلامي نيست.
پرسش:...
پاسخ: همان درباره باران قدم به قدم درباره پيدايش باران اين نسيمي كه اول از درياي مديترانه حركت ميكند اول كه طوفان نيست اين اول نسيمي است بعد كمكم كه حركتش سريع شد ميشود يك باد بعد تندباد كمكم طوفان، كمكم تبديل به ابر، كمكم ابر را بالا ببرد، ابر را بارادار بكند، بباراند ﴿نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَي الْأَرْضِ الْجُرُزِ﴾[43] خب همه اينها را قدم به قدم گفته آن وقت عقل اگر از اينها مطالبي را دربياورد ميشود غير اسلامي آن وقت شكّ در مقتضي استصحاب جاري است يا نه، آيا برائت براي رفع مانع موجود است يا موجوديت مانع بشود اسلامي يا نه؟ ﴿نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ﴾ شما عقل را بياييد در حكم نقل نگوييم براي خود من است آن وقت اين چطور ما وقتي خواستيم بگوييم اين علم، علم اصول اسلامي است اول مفردات را معنا ميكنيم، بعد فهم عُرفي را تعيين ميكنيم، پيشينه تاريخ بحث را ميآوريم، حرف اقدمين را، بعد قدما، بعد متأخّرين را، بعد متأخّرالمتأخرين را جمعبندي ميكنيم، روزانه اخبارمان را اندازه ميكنيم ميگوييم كتاب خدا اينچنين گفت وقتي كه علم دقيقتري پيش آمد ميگوييم ما اشتباه كرديم علم خدا اينچنين نبود اين احكام عقلي، احكام فقهي، احكام روايي كه در قرآن كريم است شما از صدر اسلام تا الآن چند تحوّل پيدا كرديد مرحوم علامه(رضوان الله عليه) ميگويند اقوال او، آراي او به اندازهٴ كتابهاي اوست خب همه را هم به شرع نسبت ميدهد.
هر چه را كه بشر روشمندانه، مجتهدانه از كتاب و سنّت فهميد آن ميشود شرع به معناي حجت حالا يا مُصيب است است يا مخطي شما در فاصله بئر و بالوعه .. چند قول است كه بين اين بئر و آن بالوعه چند متر بايد فاصله باشد مگر كم اختلاف هست در نزح بئر كم اختلاف هست در «في ما يقبل العسر» كم اختلاف هست در اينكه ما اگر پارچهاي را در آب جاري شستيم حُكمش مشخص است، در آب قليل شستيم مشخص است، در آب كُر خواستيم بشوييم حُكمش چيست مگر كم اختلاف است همه اينها را هم به حساب دين ميآورند ديگر هر چه كه ما بر روشمندانه فهميديم ميگوييم فهم ماست براي ما حجت است، اگر مصيب بوديم انشاءالله دو اجر داريم، اشتباه كرديم كه اميدواريم بعد بفهميم و جبران بكنيم و يك اجري داريم.
پرسش:...
پاسخ: ديگر با اين بيان ميشود ثابت كرد.
«و الحمد لله رب العالمين»