86/02/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 89
﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم مِنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيداً عَلَي هؤُلاَءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُديً وَرَحْمَةً وَبُشْرَي لِلْمُسْلِمِينَ﴾(89)
تاكنون روشن شد كه دو بار در اين آيات اخير از «بَعث» سخن به ميان آمد يكي در آيه 84 بود كه فرمود: ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً﴾ و يكي هم در آيه 89 هست كه فرمود: ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً﴾ ذكر «بَعث» گذشته از اينكه مطلوبيت نَفسي دارد كه اصل قيامت و بعث حق است در اينگونه از موارد مطلوبيت غيري هم دارد يعني در قيامت اين مطالب واقع ميشود.
در آيه قبل فرمود كه در قيامت به كفار اجازهٴ سخن گفتن، عذرخواهي داده نميشود چه اينكه تخفيف و مُهلتي هم در تعذيب آنها نيست امور چهارگانه را در آن آيه نفي كردند.
در آيه 89 كه ميفرمايد: ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً﴾ براي اثبات اين است كه اين شهداي در معاد تحت شهادت خاتم انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هستند كه ديگر «حق لا ريب فيه»، پس ذكر بَعث هم مطلوب نَفْسي است در اين دو جا، هم براي اهدافي كه در اين دو آيه به آن اهداف پرداخته شد، اين يك مطلب.
بَعث شهيد غير از بعث مردم است آن بعث مردم يعني احياي مردم اين بعث شهيد يعني از بين زندههاي در معاد خداي سبحان بعضيها را برميانگيزاند براي شهادت نظير ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً﴾[1] كه از بين مردم پيامبري را مبعوث ميكند در قيامت هم از بين مردمي كه در قيامت حاضرند شهدايي را مبعوث ميكند، خب.
مطلب بعدي هم اين بود كه در آن آيه فرمود: ﴿مِنْهُمْ﴾ در اينجا دارد ﴿فِي كُلِّ أُمَّةٍ﴾ تفاوت ﴿فِي كُلِّ أُمَّةٍ﴾
با ﴿مِن كُلِّ أُمَّةٍ﴾[2] اين است كه خاستگاه اين شهيد كجاست، از هر امتي پيامبر آن امت مبعوث ميشود يك حوزهٴ شهادتش كجاست، درباره چه چيزي شهادت ميدهد ﴿فِي كُلِّ أُمَّةٍ﴾ آنجا كه با «في» استعمال شد يعني درباره چه چيزي شهادت ميدهد كه حوزهٴ شهادت را مشخص ميكند آنجا كه فرمود: ﴿مِن كُلِّ أُمَّةٍ﴾ خاستگاه خود شهيد را مشخص ميكند اينكه فرمود: ﴿وَجِئْنَا بِكَ شَهِيداً عَلَي هؤُلاَءِ﴾ براي اينكه هيچ عُذري واقعاً نماند هم آن شهدا معصوماند، هم شهيد شهدا معصوماند و چون شهيد بايد از خود مردم باشد تا در جريان كار آنها باشد سخن در اين است كه آنجا كه فرمود: ﴿مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ﴾[3] كه از خود قوم است ﴿وَإِلَي عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً﴾[4] ﴿وَإِلَي ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً﴾[5] اينها درست است اما لوط كه از قوم خودش نبود، از آن گروه نبود چگونه ميتواند شهادت بدهد پاسخش هم به اين سبك بيان كردند كه قوم شناسنامهاي و نژادي لازم نيست اگر كسي ساليان متمادي در بين قومي زندگي كرد كه از همان جا ازدواج كرد، همان جا زاد و ولد كرد ميتواند خبر بدهد و لوط(سلام الله عليه) در بين قومي زندگي كرد كه از همان جا ازدواج كرد ساليان متمادي در بين آنها بود لذا از اعمال آنها باخبر بود ميتواند شهادت بدهد يك قوم شناسنامهاي لازم نيست.
پرسش: ...
پاسخ: شهيد يعني به عصمت او شهادت ميدهد اين راهي را كه الميزان طي كرده است اين است كه اين شهيدِ شهدا به مقام آنها شهادت ميدهد نه به اعمال آنها اين شهادت ميدهد كه اينها معصوماند، اشتباه نميكنند، عادلاند، خلاف نميگويند و مانند آن، خب.
اما اينكه در اين تعبير آيه 89 فرمود: ﴿وَجِئْنَا بِكَ شَهِيداً عَلَي هؤُلاَءِ﴾ مرحوم امينالاسلام در مجمعالبيان و عدهاي از مفسران ديگر گفتند ﴿وَجِئْنَا بِكَ شَهِيداً عَلَي هؤُلاَءِ﴾ منظور از اين ﴿هؤُلاَءِ﴾ امت خود پيغمبر است اما خب سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) استدلالي دارند كه اين ﴿هؤُلاَءِ﴾ به آن شهدا برميگردد يعني از هر امتي يك پيامبري، يك شهيدي كه شهادت ميدهد و وجود مبارك پيغمبر اسلام(عليهم الصلاة و عليهم السلام) شهيدِ آن شهداست مرحوم امينالاسلام و ساير مفسّران ميگويند ﴿وَجِئْنَا بِكَ شَهِيداً عَلَي هؤُلاَءِ﴾ يعني ما تو را شهيد امت خودت قرار داديم چه اينكه هر پيامبري را شهيد امت خودش قرار داديم اينكه فرمود: ﴿جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ﴾[6] شامل پيامبر اسلام هم ميشود اما براي شرف و اهميت وجود مبارك حضرت جداگانه ذكر شده است اين خلاصه نظر آن آقايان و اين هم نظر سيدناالاستاد حالا ببينيم كدام يك از اين دو نظر راجحتر است، خب.
اينها مطالبي بود كه تصريحاً يا تلويحاً در طي اين روزها گذشت، اما آنچه كه در اين نوبت مطرح است اين است كه آيات معاد جريان قيامت را كه ذكر ميكند به عنوان اينكه يك روزي است كه يقيناً واقع ميشود مطرح است كه يوم حق است، حق بودن آن يعني ثابت است، هيچ ترديدي در او نيست اين يكي كه به اصطلاح به «كان»ي تامّه برميگردد.
مطلب ديگر كه به «كان»ي ناقصه برميگردد يعني آنچه در آن روز اتفاق ميافتد حق است و عدل اگر سؤال هست، اگر تطاير كتب هست، اگر انطاق جوارح هست، اگر ايست بازرسي هست، اگر ميزان هست، اگر گفتگو هست، اگر احتجاج هست، اگر استدلال هست اينها همهشان حق است، پس هم «كان»ي تامه حق است يعني «معاد حق لا ريب فيه» هم «كان»ي ناقصهاش حق است يعني جميع آنچه كه در معاد اتفاق ميافتد از همان ايست بازرسي ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[7] تا ﴿نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ﴾ ﴿تُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ﴾ ﴿تَشْهَدُ أَرْجُلُهُم﴾[8] همه اينها «حق لا ريب فيه» آن «كان»ي تامه، اين «كان»ي ناقصه، خب.
اين دو مطلب كه يكي به «كان»ي تامه برميگردد، يكي به «كان»ي ناقصه در اين تعبيرات ديني ما كم نيست ما درباره اين تلقين ميّت كه ميگوييم بدان «أن الموت حق و أن التطاير الكتب حق و أن انطاق الجوارح حق و أن السؤال في القبر حق» به اين ميّت ميگوييم بدان اينها واقع ميشود اينها ثابت است تو الآن در اين نشئهاي براي ما هم هست براي ديگران هم هست كه بدان «أن الموت حق» يعني مرگ ميآيد معاد هم حق است يعني ميآيد بدون ترديد، اين يك مطلب.
وزن حق است اعمال را ميسنجند كه همه اينها به «كان»ي تامه برميگردد يكي اينكه به «كان»ي ناقصه برميگردد يعني وزني كه در قيامت هست آن وزن حق است اين همان است كه در اوايل سورهٴ مباركهٴ «اعراف» گذشت كه فرمود: ﴿وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾[9] نه «و الوزن حق» نه اينكه وزني هست، نه اينكه ترازويي هست، سؤالي هست، جوابي هست، صراطي هست نه خير صراط حق است، وزن حق است، جواب حق است، سؤال حق است، حق است يعني چه؟ اينكه فرمود: ﴿وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ نه «و الوزن حق» يعني اعمال شما را كه ما ميخواهيم بسنجيم ميزان ترازو هست، ترازو در يك كفّه وزن را ميگذارند، در يك كفّه موزون را الآن وقتي ميخواهند نان را بسنجند چه كار ميكنند در اين ترازو يك كفّهاش سنگ ميگذارند، يك كفّهاش نان آن سنگ را ميگويند وزن، آن نان را ميگويند موزون در اين ادبيات ميگويند اين كلمه بر وزن «فاعلٌ» است اين كلمه بر وزن «فعيلٌ» است اين «فاعلٌ» و «فعيلٌ» و «مفتعلٌ» و «تفاعل» و «تفعّل» و «مفاعله» اينها پارهسنگ ادبيات نحوي است كه با اين اوزان آن كلمات را ميسنجند «مكافات» بر وزن چيست؟ بر وزن «مفاعله» است منتها تبديل به «الف» شده اينها را ميگويند موزون آن «مفاعله» و «فاعل» و «فعيل» و اينها را ميگويند وزن ميگويند اين ثلاثي مجرّد بر وزن «فَعَل» است «فَعل يفعِل» است يا «يفعَل» است يا «يفعُل».
پس ما يك وزن داريم، يك موزون در دنيا همين طور است الآن يك طبيب با آن ميزان الحراره و دماسنج حرارت بدن بيمار را ميسنجد آن حرارت بدن موزون است اين ميزان الحراره با آن جيوهاي كه دارد آن خودش ميزان است آن بالا و پايين كردنش وزن.
پس ما يك وزن داريم، يك موزون در قيامت عقايد، اخلاق، اعمال، مسائل حقوقي و اخلاقي و رفتاري را با حقيقت ميسنجند نه با پارهسنگ يا امور ديگر ﴿وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾[10] يعني حق را يك طرف ميگذارند، نماز را يك طرف ميگذارند حق را يك طرف ميگذارند، تبليغ را يك طرف ميگذارند اگر اين حق بود، حقيقت بود پاداش دارد، بازار بود، بازاري بود پاداش ندارد ﴿وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾.
پس دو مطلب است يكي به «كان»ي تامه برميگردد كه «المعاد حق» قيامتي هست، يكي به «كان»ي ناقصه برميگردد كه جميع شئون و تكتك اين شئوني كه در آنجا هست حق است، اگر گفتند ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[11] حق است، اگر گفتند سؤال ميكنيم حق است، اگر پاسخ ميدهيم حق است و مانند آن.
جريان اشهاد و استشهاد و شهادت هم براي همين حق بودن مسئله اين سؤال و جواب است و پاداش دادن است و كيفر دادن است و مانند آن چرا جزا حق است، چرا كيفر حق است براي اينكه همه چيز روشن شده است سؤال هست به جا نه بيجا جواب ميخواهد، شهادت هست به جا مشهودعليه بايد پاسخ بدهد، خب اگر شهود آمدند شهادت دادند طوري بود كه هيچ ترديدي نبود آن وقت بهشت ميشود حق، جهنم ميشود حق نه بهشت هست، جهنم هست آن «كان»ي تامه است بله «الجنة حق و النار حق»[12] اما اين شخص بايد برود بهشت حق است يعني بجاست آن شخص بايد برود به جهنم حق است يعني بجاست اين «كان»ي ناقصه است يعني اين عدل است، خب اين چه موقع ثابت ميشود؟ بعد از اينكه مراسم شهادت تكميل بشود، شهادت هم بايد طوري باشد كه چون براي صحنه قيامت است «مما لا ريب فيه» باشد در خود قيامت و درباره خود قيامت هم ملاحظه فرموديد كه دارد كه ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾[13] اين ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ هم به «كان»ي تامه برميگردد، هم به «كان»ي ناقصه برميگردد ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ يعني هيچ ترديدي نيست كه قيامت واقع ميشود اين يك، دوم اينكه آن روز ظرف شك نيست كه كسي شك كند كه آيا مستحق است يا نه، اعتراض كند، ترديد كند، چرا؟ چون متن حق و متن عمل حاضر است اگر متن عمل حاضر است، اعضا و جوارح هم شهادت ميدهند خود انسان هم در بعضي از مقاطع اعتراف ميكند ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾[14] ديگر جا براي ترديد نيست آن روز جا براي دروغ نيست نه كسي دروغ نميگويد جا براي دروغ نيست جِدّ كسي براي دروغ متمشّي نميشود و فرض هم ندارد الآن در اين شبستان مسجد، وسط اين مسجد درخت وجود ندارد هيچ كدام از ما نميتوانيم به ديگري بگوييم در شبستان مسجد درخت بود جِد متمشّي نميشود اما وقتي رفتيم بيرون نسبت به شخصي كه غايب از اين صحنه است بله كذب متمشّي ميشود ممكن است كسي بگويد در مسجد درخت بود يا فلان شخص بود اما در حضور هم جا براي كذب نيست صحنه قيامت كه صحنه شهود اولين و آخرين است همه اعمال حاضر است جا براي كذب نيست.
پس بنابراين ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾[15] به نحو «كان»ي تامه، ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ به نحو «كان»ي ناقصه نه در اصل وجود آن روز ترديد است يك، نه اينكه آن روز ظرف شك است نه آن روز مشكوك است نه مشكوكفيه نه ميشود درباره خود آن شك كرد، نه ميشود در آن روز راجع به مطلبي شك كرد چون همه مطالب آنجا حاضرند براي اين صحنه شهادت بايد شهادت حق باشد «من جميع النواحي» لذا گذشته از اينكه اعضا و جوارح را بيان ميفرمايد، حضور اعمال را بيان ميفرمايد، ميفرمايد بهترين شهود كه انبيا و اولياي الهي هستند در صحنه حاضرند و شهادت ميدهند براي اينكه اين شهادت به نصاب كمالش برسد كساني بايد باشند كه در سه مقطع معصوماند اگر شهيد آن شاهد در اين مقاطع سهگانه معصوم نباشد احتمال خلاف هست.
مقطعي كه حضور پيدا ميكند در حين حادثه، حادثه را تحمّل ميكند، ميبيند، ميبيند بايد خوب بفهمد معنا را خوب بفهمد اين شخص كه اين حرف زده مقصودش را بداند چه چيزي است، آنكه دفاع كرده مقصودش را بداند چه چيزي است در فهميدن اشتباه نكند اين ممكن است در گفتگو و گفتمان دو نفر حضور داشته باشد اما مطلب را نفهمد كسي بايد باشد كه خوب اين مطالب حقوقي را درك بكند ممكن است عادل باشد ولي در فهم اگر اشتباه كرده اين تحمل شهادتش تام نيست، پس در مقطع تحمل شهادت بايد ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ باشد پس عدالت كافي نيست، اگر خوب درك كرد در حفظ و ضبط و نگهداري و نگهباني و اينها هم بايد معصوم باشد، خب خيلي از افرادند كه حافظهشان معصوم نيست كم ميشود، زياد ميشود، يادش ميرود مگر معصوم كسي است كه اصلاً هيچ مطلبي را سهو نكند اينكه نيست كه.
اگر كسي در ضبط و نگهداري و نگهباني مطلب كم و بيش در درون حافظه او نقصي پيدا شد اين با عدالت او منافات ندارد ولي بالأخره اين جا براي «ريب فيه» هست نه ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ و اگر در معاد شهادتي خلاف بود ديگر راه براي درمان و علاج نيست در دنيا اگر شهادت خلاف بود در آخرت جبران ميشود، در آخرت اگر خلاف بود كجا جبران بشود اين است كه در محدودهٴ نگهباني و نگهداري و ضبط هم بايد معصوم باشد.
مقطع سوم مقطع اداي شهادت است خيلي از موارد است كه انسان مطلب را خوب ميفهمد يك، حافظهاش هم قوي است خوب نگهداري ميكند دو، ولي در مقام ادا يا اضطراب است يا حالتهاي رواني است كه سبق و لحوقي پيدا ميشود كم و زياد ميشود يا سبق لسان دامنگيرش ميشود زبانش طوري كه ميخواهد ادا كند ادا نميكند اين هم باز همان مشكل را دارد كسي بايد باشد كه ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾[16] باشد منطقهٴ لسان او، اداي او هم معصوم باشد و اين فقط انبيا هستند و اهلبيت(عليهم السلام) اينگونه از افراد را در محكمهٴ معاد حاضر ميكنند تا شهادت بدهند قهراً مسئله ميشود بيّنالرشد ديگر ميشود ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ ديگر هيچ ترديدي در آن نيست، خب.
پس اينكه اصراري كه قرآن كريم دارد كه ما از هر امتي شهيدي ميآوريم كه پيامبر آن امت باشد البته غير پيامبر هم ممكن است كسي شهيد باشد مثل امام(سلام الله عليه) چون در سورهٴ مباركهٴ «زمر» اشاره شده بود كه در آنجا دارد كه ﴿وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا﴾ بعد دارد ﴿وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ﴾[17] خب اين شهدا غير از آن نبييناند براي اينكه تفصيل قاطع شركت است خود نبيين شاهدند و افراد ديگري هم كه غير نبييناند آنها هم شاهدند آنها بايد امام معصوم باشند ديگر.
پرسش: فرموديد كه اينكه در قيامت شركي مطرح نيست اما آيهاي كه ميفرمايد ... ما را برگردانيد تا عمل صالح انجام بدهيم كلا قدر اگر اينها .. باز همان گناه را ...
پاسخ: بله ديگر اينكه خبر نميدهند اين ادعاست اين در جهنم وقتي كه رفتند از وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) سؤال كردند كه آيا ذات اقدس الهي عالِم به معدومات هست فرمود بله، نه تنها عالم به معدومات هست عالم به ممتنعات هم هست يك، و عالم به ممتنعات بر فرض وجود هم هست دو بعد به اين آيه سورهٴ «انعام» استشهاد ميكند ميفرمايد عدهاي در جهنم جَزَع ميكنند ميگويند ما را برگردانيد به دنيا تا اينكه ما جبران بكنيم ذات اقدس الهي ميفرمايد خير ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾[18] چون ما چندين بار اينها را آزموديم و مهلت داديم اينها اگر برگردند به دنيا باز همان تبهكاري را ادامه ميدهند رجوع از جهنم به دنيا محال است براي اينكه بساط دنيا برچيده شد اگر ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ﴾ هست، اگر ﴿وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾[19] هست، اگر ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[20] هست كلّ اين نظام برچيده شد ديگر دنيايي نيست تا كسي از قيامت برگردد به دنيا، پس رجوع از جهنم به دنيا ميشود محال ولي بر فرض كه اين محال واقع بشود چه خواهد شد ذات اقدس الهي ميداند، خب.
اينها آن طورند آنها فقط جَزع ميكنند و ادّعا ميكنند بعضيها هم در همان اوايل سورهٴ مباركهٴ «انعام» دارد به اينكه اينها دروغ ميگويند در قيامت كه ﴿وَاللّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾[21] آنجا ذات اقدس الهي فرمود: ﴿انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾[22] در آنها بحثهاي اوايل سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت كه اين ترفند دروغگوها جدّي نيست اين ظهور ملكات كذب است مثل آدم دروغگو وقتي در خواب دارد حرف ميزند حرفهاي كاذبانه ادا ميكند چون عادت كرده به دروغ اين جدّي در كذب ندارد ولي برابر همان ملكاتش كار ميكند در دنيا زبان در اختيار خود انسان است، در آخرت زبان در اختيار ملكات اوست.
پرسش:...
پاسخ: بله، خب آنجا كه منحصر نفرمود كه فقط اعضا شهادت ميدهند كه اعضا شهادت ميدهند، جوارح شهادت ميدهند، زمين شهادت ميدهد، مسجد شهادتش را حكايت ميكند، حرم شهادتش را حكايت ميكند از عدهاي نسبت به عدهٴ ديگر همه اينها شهادتشان، شفاعتشان، شكايتشان محفوظ اما آنكه فوق اينهاست و جا براي هيچ ترديد نيست شهادت آن معصومان است، خب.
تا اينجا روشن شد كه اصرار قرآن بر اينكه شهدا از انبيا هستند اين است كه بشود ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ قهراً رابطه بين شهادت و آن اعمال و جريان محكمه هم يك رابطهٴ ضروري و تكويني است نه قراردادي لذا قابل انكار نيست به هيچ وجه قابل انكار نيست هر كسي در صحنهٴ معاد جزم پيدا ميكند كه بالأخره يا مجرم است يا بريء ديگر جا براي توهّم و شك و امثال ذلك نخواهد بود اين منشأ آن، خب.
پس شهادت در قيامت از سنخ تهميد و اظهار شهود اجباري و اطلاعرساني غيبي و شهود و امثال ذلك نيست بلكه اينها معصومانه شهادت ميدهند، معصومانه تحمل ميكنند، معصومانه حفظ ميكنند، معصومانه شهادت ميدهند.
سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) دارد كه تبيين آيات شهادت كار آساني نيست براي اينكه از آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» برميآيد كه انبيا مستقيماً شاهد اعمال امتاند ولي پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شاهد اعمال انبياست، البته از خود آن آيه به اين صورت شفاف برنميآيد از آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» و «نساء» و آيه سورهٴ «نحل» چنين استنباط ميشود آيه 143 سورهٴ «بقره» اين است كه ﴿وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَي النَّاسِ﴾ كه بعد اين ﴿أُمَّةً وَسَطاً﴾ بر ائمه(عليهم السلام) تطبيق شده است ﴿وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً﴾ پس ائمه(عليهم السلام) شاهد اعمال امتاند و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شاهد ائمه است، شاهد شهداست و معالواسطه شاهد اعمال است نه بلاواسطه از اين آيه اينچنين استفاده ميكنند.
از آيه سورهٴ مباركهٴ «نساء» هم ميفرمايند همين مطلب برميآيد آيه 41 سورهٴ «نساء» اين است ﴿فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَي هؤُلاَءِ شَهِيداً﴾ ما از هر امت يك شهيدي، پيامبري كه از خود آنهاست به عنوان شاهد حاضر ميكنيم و تو را شاهد بر آن شهدا قرار ميدهيم كه ﴿هؤُلاَءِ﴾ را اشاره ميگيرند بر شهدا مؤيّد اين مسئله هم آيات پاياني سورهٴ مباركهٴ «مائده» است در آيه 116 سورهٴ «مائده» اينچنين آمده است كه در قيامت ذات اقدس الهي به عيسيبنمريم(سلام الله عليهما) اينچنين دارد ﴿وَإِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ ءَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ﴾ گاهي انسان در محكمه براي اعتراض به تبهكار به آن رهبرشان ميگويد تو گفتي؟ يعني با اينكه تو نگفتي با اينكه تو خلاف اين كار باطل اينها را به اينها راهنمايي كردي اينها بيراهه رفتند در اينجا ذات اقدس الهي به عيسي(سلام الله عليه) ميفرمايد كه ﴿ءَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ﴾ تو مردم را به اين دعوت كردي كه خدا هست و عيسي هست و مريم به اين تثليث فرا خواندي؟ ﴿قَال﴾ عيسي(سلام الله عليه) در جواب عرض ميكند ﴿سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ﴾ من حق ندارم چيزي كه باطل است بگويم ﴿إِن كُنتُ قُلْتُهُ﴾ اگر گفته بودم ﴿فَقَدْ عَلِمْتَهُ﴾ شما ميدانستي براي اينكه ﴿تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ﴾ تو از ذات ما باخبري ما از شما بياطلاعيم ﴿إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ﴾ بعد عرض ميكند آيه 117 ﴿مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِي بِهِ﴾ من به مسيحيها جز همان توحيدي كه تو دستور دادي چيز ديگري نگفتم به آنها چه گفتم؟ گفتم ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ﴾ توحيد حق است، خداي جهان رب من و رب شماست بايد او را بپرستيد ﴿وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً مَا دُمْتُ فِيهِمْ﴾ مادامي كه من در بين امت بودم شاهد بودم، اما ﴿فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ﴾ وقتي مرا قبض كردي تو شاهد آنهايي، البته تو همه حال شاهدي، ولي بعد از من شهادت فقط به عهده شماست ﴿وَأَنْتَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ﴾ قبل از من، با من، بعد از من ﴿عَلَي كُلِّ شَيْءٍ﴾ سهيد هستيد ولي بعد از من تنها كسي كه شهيد است شماييد من ميدانيد كه تا بودم اين حرفها نبود.
ايشان ميخواهند بفرمايند كه از اين آيه برميآيد كه پيامبر هر امت مادامي كه در بين آن امت است شاهد است، اگر از آن امت فاصله گرفت يا رحلت يا مثلاً توفّي و مانند آن ديگر شاهد نيست آن وقت اين بخش پاياني سورهٴ «مائده» نظير همان آياتي است كه در بحث ديروز از سورهٴ مباركهٴ «انفال» خوانده شد از سورهٴ «انفال» اين آيات خوانده شد كه خداي سبحان ميفرمايد پيامبر مادامي كه وجود عنصرياش در بين مردم هست خداي سبحان آن مردم را عذاب نميكند آيه 33 سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين بود ﴿وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾ كه وجود عنصري پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مادامي كه در بين مردم هست منشأ رحمت است عذاب استئصال نميآيد از فرمايش ايشان برميآيد كه شاهد بودن پيغمبر مادامي است كه در بين مردم هست نظير اين آيه كه اگر پيغمبر رحلت كرد ديگر آن رحمت گرفته ميشود.
اثبات اين كار آساني نيست كه مثلاً در زمان حيات فقط علم داشته باشند، خب در زمان حيات مادامي كه وجود عنصري آن حضرت در بين مردم هست، خب مردم در شهرهاي گوناگون هستند در طيّ اين 23 سال افراد فراواني در شهرها بودند كه اصلاً پيغمبر آنها را نديد آنها هم پيغمبر را نديدند وجود مبارك حضرت با چه وضعي اعمال آنها را ميبيند؟ لابد با حضور غيبي و شهود غيبي و علم ملكوتي ميبيند ديگر، اگر اين هست اين بين حيات و ممات فرقي ندارد.
جريان رحمت بودن آن ممكن است خداي سبحان برابر وجود عنصري او يك رحمت خاصي قرار بدهد گرچه اين تنزيل در فرمايشات ايشان نيست اما در جريان شهادت هيچ فرقي بين زمان حيات و زمان رحلت نيست ايشان ميفرمايند كه اعمال امت را به واسطهٴ ائمه كه اين شهداي علي الناساند عالم است مستقيماً خودش شاهد شهادت شهود است، آن شهود، شاهدان اعمال امتاند و پيغمبر معالواسطه است، معالواسطه بودن معنايش اين نيست كه اين واسطه، اول ميفهمد، بعد ذيالواسطه در اينگونه از موارد مثلاً ذات اقدس الهي ﴿وَاللَّهُ مِن وَرَائِهِم مُحِيطٌ﴾[23] ﴿أَنْتَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ﴾[24] وسايط فراواناند اما اول آن ذيالواسطه ميفهمد بعد اين وسايط نه اين است كه خداي سبحان به وسايط شهدا مثلاً آگاه بشود.
وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم همين طور است گرچه ائمه(عليهم السلام) واسطهاند اما اينها واسطهٴ بين پيغمبر و امتاند لكن به واسطهٴ خود پيغمبر و نورانيّت پيغمبر اين فيض نصيب آنها شده است كه شاهد اعمالاند.
در جريان حضرت عيسي آنجا مشكل چيز ديگر است مشكل اساسي جريان حضرت عيسي اين است كه تا من بودم اين حرفها نبود بعداً اين حرفها پيدا شده و شما هم ﴿عَلَي كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ﴾ هستيد جريان تثليث و اب و ابن و روحالقدس و اينها تا من بودم نبود بعد اين حرفها را درآوردند نه اينكه تا من بودم باخبر بودم، بعد وقتي كه من را قبض كردي توفّي كردي يا «رفعه الي السماء» من ديگر نميدانم چه گذشت، خير ميدانم چه گذشت ولي تا من بودم اين حوادث نبود مسئله تثليث و اب و ابن و روحالقدس و اقانيم ثلاثه و اينها نبود تا من بودم توحيد بود بعداً اين حرفها درآمده، بنابراين اين هم ميتواند راهحل باشد حالا البته حرف نهايي هم ممكن است بعداً ارائه بشود.
مطلب ديگر اينكه ايشان ميفرمايند از هر امتي ما شاهدي ميآوريم كه اعمالشان را شهادت بدهد و شما را ميآوريم كه شاهد مقام آنها باشيد اين با وحدت اين سياق سازگار نيست ظاهرش اين است كه سنخ شهادت يكي است ولي ايشان ميفرمايند: ﴿يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ كه اين شهيد اعمال است ولي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شهيد مقام شهداست يعني آنها را تعديل ميكند يا به عصمت آنها گواهي ميدهد نه شاهد اعمال آنها باشد اين هم يك تفكيكي در اين سياق واحد است كه وحدت سياق آنها را تحمل نميكند.
اما مطالبي كه مربوط به شهادتهاي تنزيلي و اينهاست آنها رأساً از اين بحث آيات خارج است اين آيات عهدهدار شهادت اعمال است كسي كه شهيد در معركه است آن را قرآن كريم به عنوان مقتول في سبيل الله ﴿وَ قْتَلْوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾[25] يا ﴿يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾[26] ياد ميكند فقط مرحوم سيد حيدر آملي است كه ميفرمايد احتمال ميدهد مسئله شهدا كه در كنار نبيين و صديقين ذكر شدهاند مقتولين در معركه را هم شامل بشود ولي معمولاً اين بزرگان آن كلمه شهيد كه در قرآن كريم است راجع به شهداي اعمال است كه بر انبيا و ائمه(عليهم السلام) تطبيق ميكنند و آنهايي كه شهيد در جهادند افرادي نازل منزلهٴ آنها هستند مثل كسي كه در هنگام زايمان در گذرد ميگويند ثواب شهيد را دارد يا فلان شخص اگر فلان كار را كرده است ثواب شهيد را دارد يا ثواب حج را دارد يا ثواب عمره را دارد اينها شهادتهاي تنزيلي است و حجهاي تنزيلي و مانند آن است.
اما مهمين بودن وجود مبارك پيغمبر به همان صبغهٴ ملكوتي او برميگردد اگر كسي «كنت نبيا و آدم بين الماء والطين»[27] هست اگر به تعبير مرحوم شيخ مفيد(رضوان الله تعالي عليه) در كتاب شريف امالي از معصوم(سلام الله عليه) نقل ميكند كه وقتي ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾ گفته شد اول كسي كه ﴿قَالُوا بَلَي﴾[28] گفت وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است آن مقامي كه دارند ميتواند مشرف باشد بر همه امم و انبياي امم شاهد باشد نسبت به همه امم و انبياي امم، حضور داشته باشد و علم حضوري همان علم شهودي است منتها اين علم حضوري كه بعضي از بزرگان اهل معرفت دارند با شهودي كه معصومان دارند تفاوت فراواني دارد او هم درجهاش برتر است هم با عصمت همراه است.
«و الحمد لله رب العالمين»