درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

86/02/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 89

 

﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم مِنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيداً عَلَي هؤُلاَءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ وَهُديً وَرَحْمَةً وَبُشْرَي لِلْمُسْلِمِينَ﴾(89)

 

جريان معاد گذشته از اينكه يك امر اعتقادي و ضروري است عنايت به معاد در تأمين صلاح جامعه سهم مؤثري دارد زيرا انسان وقتي به مسئول بودن خود توجه كرد و عنايت كرد كه در مشهد و محضر خداست و در مشهد فرشتگان است در محضر انبياست، در محضر ائمه (عليهم الصلاة و عليهم السلام) است بيشتر خودش را كنترل مي‌كند.

فرمود: ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ﴾ يعني به ياد روزي باشيد كه ما همه شما را مشهودٌ عليه انبيا قرار مي‌دهيم اين ﴿يَوْمَ نَبْعَثُ﴾ مربوط به معاد است اين يك، وقتي مربوط به قيامت شد شهادت در قيامت به عنوان اداي شهادت است نه تحمّل شهادت زيرا در قيامت عملي نيست روز حساب است دنيا روز عمل است و آخرت روز حساب، پس اگر در قيامت اين شهود شهادت مي‌دهند اين شهادت ناظر به مقام اداست نه مقام تحمل اين دو مطلب.

مطلب سوم آن است كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» به طور عام فرمود آيه 41 و 42 سورهٴ «نساء» ﴿فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَي هؤُلاَءِ شَهِيداً﴾ ما براي هر امت شاهدي را احضار مي‌كنيم و تو را هم به عنوان شاهد آنان احضار مي‌كنيم حالا شاهد بر شهدا يا شاهد بر امم و شهدا كه سيأتي ان‌شاءالله.

در آنجا «مجيء» به معناي عام است چون تفصيل نيست كه قاطع شركت باشد آن تشريفات خاص را اين عنوان «مجيء» ندارد فرمود: ﴿فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَي هؤُلاَءِ شَهِيداً﴾[1] اين ﴿جِئْنَا﴾ براي همه آمده است هم براي انبياي قبلي، هم براي وجود مبارك پيغمبر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) اما در محل بحث تفصيل قاطع شركت است لذا فرمود: ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم مِنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيداً﴾ اين تفصيل چون قاطع شركت است اين ﴿جِئْنَا﴾ بار ارزشي دارد نسبت به آن ﴿نَبْعَثُ﴾ ما آن شهدا را مبعوث مي‌كنيم، برمي‌انگيزانيم ولي شما را مي‌آوريم، پس اگر مجيء عمومي باشد براي همه هست چه اينكه همه در قيامت مي‌آيند اما وقتي وجود مبارك پيغمبر را با انبياي خاص مي‌سنجند درباره آنها سخن از بعث است، درباره وجود مبارك پيغمبر سخن از مجيء.

پرسش:...

پاسخ: ﴿جِئْنَا﴾ گفته، اما ﴿جِئْنَا﴾ در مقابل بعث نيست همان «مجيء» به معناي عام است كه درست هم هست همه را در قيامت مي‌آورند اما عمده در سورهٴ مباركهٴ «نحل» آن تفسير است كه قاطع شركت است در سورهٴ «نحل» فرمود نسبت به انبياي ديگر بَعث است، نسبت به وجود مبارك پيغمبر خاتم(عليهم الصلاة و عليهم السلام) مَجي است ﴿يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ ﴿نَبْعَثُ﴾ تعبير فرمود ولي درباره وجود مبارك حضرت فرمود: ﴿وَجِئْنَا بِكَ﴾ «مَجيء» گاهي به معناي عام است كه براي همه انبياست، گاهي در مقابل «بعث» قرار مي‌گيرد كه معناي تشريفي خاص خودش را دارد.

فتحصّل كه اين ﴿يَوم﴾، يوم قيامت است نه دنيا يك، و اين شهادت مقام اداست نه مقام تحمل اين دو، و همه انبيا براي اداي شهادت حضور دارند اين سه، و هر ادايي مسبوق به تحمل است، هر پيامبري اعمال امت خود را مي‌بيند تا در قيامت شهادت بدهد زيرا ادا اگر مسبوق به تحمّل نباشد «شهدوا بما علموا» نيست، مسموع نيست اين چهار، و همه شهدا حضور پيدا مي‌كنند لكن همه‌شان يكسان نيستند در آن تشريفات عمومي در سورهٴ «نساء» از همه به «مجيء» ياد كرده است ولي در سورهٴ مباركهٴ «نحل» كه محل بحث است كه تفصيل قاطع شركت است اينها را مقابل هم قرار داد فرمود ديگران مبعوث مي‌شوند تو را ما مي‌آوريم، نه مي‌آيي همان طوري كه درباره وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) آمده است كه ﴿إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَي رَبِّي﴾[2] درباره وجود مباركهٴ موسيٰ آمده است كه ﴿جَاءَ مُوسَي لِمِيقَاتِنَا﴾[3] ولي درباره وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نه سخن از ﴿ذَاهِبٌ إِلَي رَبِّي﴾ هست، نه سخن از «جاء الي ميقات ربه» بلكه ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ﴾[4] خودش بندهٴ خودش را مي‌برد جا به جا مي‌كند اين تعبيرها با آنها خيلي فرق مي‌كند، خب.

پرسش: اين .. در جريان همه انبيا.

پاسخ: آن مجيء به معني عام است كه تشريفي در كار نيست اما در سورهٴ «نحل» كه محل بحث است چون تفصيل قاطع شركت است آنجا معلوم مي‌شود يك مجيء تشريفاتي و خاص است فرمود: ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ اما ﴿وَجِئْنَا بِكَ﴾ نه چون تفصيل قاطع شركت است معلوم مي‌شود اين يك مجيء خاص است در مقابل آن «بعث» وگرنه آن مجيء عام شامل همه مي‌شود اين يك بخشي از مطالب كه پنج، شش امر فرعي را زيرمجموعه خود دارد.

فصل ديگر يا فراز ديگري كه مطالب ديگري را زيرمجموعه خود دارد اين است كه شهادت بايد كه براساس علم باشد و اگر شاهدي عالم نباشد نمي‌تواند شهادت بدهد در جريان پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود شما نسبت به گذشته و آينده عالميد آنچه كه مي‌گذرد در حضور شما ديگران هم مي‌بينند شما هم مي‌بينيد اينكه ديگر علم خاص نيست اما آنچه را كه غايب از شماست مربوط به گذشته است و الآن اصلاً نيست جريان طوفان، جريان نوح، جريان قوم نوح، جريان عذاب، جريان نجات، جريان سفينه اينها هيچ كدام نيستند تا شما به آن علم پيدا كنيد اما همه اينها را شما الآن داريد مي‌بينيد.

در بسياري از آيات قرآن كريم كه مربوط به وجود مبارك پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است در آن بحثهاي سالهاي قبل آدرس داد خدا فلان جا نبودي قصه اين است، فلان جا نبودي قصه اين است، فلان جا نبودي قصه اين است، ﴿مَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ﴾[5] لكن قصه اين است ﴿مَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ﴾[6] قصه اين است ﴿مَا كُنتَ بِجَانِبِ الغربَي﴾[7] قصه اين است تمام قدمها را كه لازم بود فرمود تو در طور نبودي، در مناجات نبودي، در ميقات نبودي، در تكفّل مريم نبودي، نبودي، نبودي، نبودي ولي اين است، اين است، اين است، اين معناي اعلام غيب است، اين معناي ﴿تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ﴾[8] است كه فرمود در تمام اين صحنه‌ها در هيچ جا تو حضور نداشتي ولي تك‌تك اينها قصه‌اش اين است اين ﴿تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ﴾، خب.

آن مكالمه‌هايي كه انبيا با امم داشتند تو نبودي ولي صحنه است اين وجود مبارك حضرت را به جايي مي‌برد كه آنها حضور دارند علم يك وقتي علم حصولي است اين در عين حال كه براي ما كه بشر عادي هستيم كمال است، براي انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) نقص است خيلي از چيزهاست كه براي ما كمال است براي آنها نقص، چه اينكه خيلي از چيزها براي انبيا كمال است براي ذات اقدس الهي نقص در بحث ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ﴾[9] آ‌نجا گذشت كه بين تسبيح و تقديس فرق است اينها تكرار نيستند، تشابه لفظي ندارند، ترادف ندارند تسبيح آن است كه تو از هر امر عدمي و سلبي منزّهي از جهل، از اعما، از صمم، از غيبت، از غفلت اينها كه نقص است اين تسبيح است از شريك داشتن و مانند آن.

تقديس آن است كه كمالهاي محدود هم لايق شما نيست ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ﴾ كه شما نقص داشته باشي، ظلم داشته باشي، جهل داشته باشي، سهو داشته باشي، نسيان داشته باشي، خطاي علمي داشته باشي، خطيئه عملي داشته باشي، از همه اينها منزّهي اينها جزء صفات سلبيه توست ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ﴾ علم انبيا براي تو كوچك است، علم اوليا براي تو كوچك است، علمهاي محدود براي تو كم است، كمالهاي محدود براي تو كم است تو مقدس‌تر از آن هستي كه در حدّ انبيا عالم باشي، در حدّ اوليا عالم باشي آنها بالأخره بشرند ذاتشان ممكن است، علمشان هم ممكن است، ذاتشان محدود است، علمشان هم محدود.

تقديس عبارت از تنزيه ذات اقدس الهي است از كمالات وجودي محدود، تسبيح عبارت از تنزيه ذات اقدس الهي است از نقص، پس بنابراين خداي سبحان هم از جهل منزّه است، هم از علم محدود، هم از عجز منزّه است، هم از قدرت محدود، قدرت محدود آن بقيه‌اش كه عجز است با تسبيح حل مي‌شود، اين بقيه‌اش كه كمال است با تقديس منتفي مي‌شود قهراً ذات اقدس الهي داراي قدرت ازلي نامتناهي خواهد بود.

انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هم نسبت به افراد عادي يعني علما، علمشان منزّه از آن است كه حصولي باشد، با اجتهاد باشد، با مظنّه باشد و امثال ذلك علمشان شهودي است، جزمي است و «لا ريب فيه» است، اگر چنين علمي را ذات اقدس الهي به انبيا(عليهم السلام) و همچنين ائمه(عليهم الصلاة و عليهم السلام) داده است اين به آن معناست كه تو آنجا نبودي ولي صحنه اين است، خب.

حالا علم به معدوم چگونه تعلّق مي‌گيرد؟ علم شهود است، كشف است، حضور است و ظهور اينها با عدم سازگار نيست اگر چيزي معدوم شد ظهوري ندارد تا براي كسي مشهود باشد در بحثهاي معاد كاملاً ملاحظه مي‌فرماييد كه اگر چيزي در دنيا موجود شد اين از همان سرزمين يا از همان زمان رخت برمي‌بندد اما در نشئهٴ خود هست اينكه همه ما در قيامت عرض مي‌كنيم ﴿مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا﴾[10] همين است ديگر تمام اعمال ما، عقايد ما، اخلاق ما يك جا ثبت است ما همه آنها را مي‌بينيم نه اينكه يك نامه‌اي باشد در آنجا نوشته باشد كه فلان شخص در فلان روز فلان كار خير را كرده است يا فلان كار معصيت را انجام داد اينكه عمل نيست خب بر فرض نوشته شده باشد مگر ما يادمان هست، اما وقتي متن عمل را مي‌بينيم ناچاريم اعتراف مي‌كنيم مي‌گوييم بله اين كار ماست ﴿مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا﴾ نه اينكه اينها در نامه عمل بنويسند كه فلان شخص در فلان ساعت فلان حرف بد را زد يا فلان شخص در فلان ساعت آن ذكر خوب را گفت، خب اگر اين طور بنويسند كه ديگر يادمان نيست ما از كجا يادمان باشد حالا چنين نوشته‌اي، طوماري به ما نشان بدهند خودِ عمل را به ما نشان مي‌دهند خود عمل هست، اگر خود عمل هست «كما هو الحق» پس اين صحنه‌هاي گذشتهٴ انبياي پيشين(عليهم السلام) در موطني حضور و ظهور دارد.

و اگر روح انسان كامل بالا رفت به عنايت الهي به اشهاد الهي همان صحنه‌ها را مي‌بيند مي‌شود علم غيب علي الشهاده نه علم غيب به نحو علم حصولي الآن ما هم علم غيب پيدا كرديم، چرا؟ براي اينكه ما مي‌دانيم نوح(سلام الله عليه) بود، كشتي‌اي بود، طوفان بود، غرق بود همه اينها علم غيب است ديگر ما كه تجربه نكرديم كه، با دليل حسّي و تجربي و اينها كه نيافتيم كه هيچ ترديدي نداريم كه نوح(عليه السلام) بود، طوفان بود، غرق بود، سرزميني بود اينها غيب است ديگر چه كسي به ما گفته؟ قرآن به ما گفته همين علوم را ذات مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دارد به علم حضوري نه به علم حصولي كه ما داريم، به نحو صد در صد نه با آن كم و زيادي كه ما داريم، خطا ناپذير است نه به آن نحوي كه سهوپذير است كه ما داريم، با تعليم الهي و علم لُدنّي خداست نه به آن ظواهري كه ما از ظاهر آيه و روايت استفاده مي‌كنيم، خب.

اين مي‌شود علم شهودي با اين علم مي‌شود شهادت داد ديگر با اين علم مي‌توان شهادت داد از اينجا معلوم مي‌شود كه نسبت به آينده هم همين طور است حالا وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه فرمود: «تنام عيني و لا ينام قلبي»[11] همين است ابورافع مي‌گويد من در مسافرتي همراه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بودم حضرت خوابيده بود من رفتم شاخه درخت را بشكنم ببينم حضرت مي‌فهمد يا نه، مي‌بيند يا نه، حضرت در همان عالم فرمود چه مي‌كني ابورافع تو خيال كردي من كه خوابيدم قلب من هم مي‌خوابد «تنام عيني و لا ينام قلبي»، خب اين است ديگر اگر اين شد نسبت به آينده هم همين طور است ديگر آن وقت اين دو آيه‌اي كه در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» است كه هر كاري كه بكنيد ﴿فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ﴾ چه گذشته، چه حال، چه آينده همه را وجود مبارك پيغمبر مي‌بيند نه اينكه ﴿فَسَيَرَي اللّهُ﴾ مربوط به به زمان حضور و حيات آن حضرت باشد هر كاري كه شما انجام بدهيد در زمان حيات خود پيغمبر، پيغمبر مي‌بيند، خب اگر اين مقيّد به زمان حيات پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود، مقيّد مي‌كرد به قيد آن حيات مثل اينكه امان بودن آن حضرت براي امت مقيّد به حال حيات اوست او را مقيّد فرمود، فرمود: ﴿مَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِم﴾[12] نفرمود ما براي ابد اينها را عذاب نمي‌كنيم كه فرمود وجود مبارك تو، وجود عنصري تو رحمت است مادامي كه شما در بين اين امتيد ما اينها را عذاب استئصال نمي‌كنيم ﴿مَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾ اما مسئله رؤيت را كه نفرمود اگر اين باشد لازمه‌اش اين است كه الآن وجود مبارك پيغمبر هم ـ معاذ الله ـ نبيند ما داريم چه كار مي‌كنيم در حالي كه اين ﴿فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ﴾[13] در كنار هم قرار گرفته خب ﴿فَسَيَري اللهُ﴾ اين «سين» كه «سين» تسويف نيست اين «سين» تحقيق است مثل استجاب، استكبر اينها كه «سين» تحقيق است سين تسويف و امثال ذلك كه نيست، خب ﴿فَسَيَرَي اللّهُ﴾ يعني چه؟ يعني يقيناً خدا مي‌بيند خدا الآن مي‌بيند يا براي هميشه؟ براي هميشه ﴿وَرَسُولُهُ﴾ هم همين است منتها يكي بالذات، يكي بالطبع، يكي بالاصاله، يكي بالتبع، يكي بالذات، يكي بالعرض ذات اقدس الهي عالم بالذات است وجود مبارك حضرت به تعليم الهي مي‌داند.

بنابراين اينكه در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» فرمود: ﴿مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾[14] حضرت هم «شهيداً للناس» است براي همه اين طور نيست كه مخصوص مؤمنين باشد، نه خير مؤمن و كافر مخصوص عصر خودش باشد، مخصوص اعصار بعدي نباشد، خير عصر خودش و اعصار بعدي، مؤمنين خودش و كفار، جميع را او مشاهده مي‌كند براي اينكه در مقطعي است كه همه را دارد مي‌بيند فرشتگان مي‌بينند اينكه معلّم فرشتگان است اگر فرشتگان در برابر انسان كامل سجده دارند ﴿فَسَجَدَ الْمَلاَئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾[15] انسان كامل خب همينها هستند ديگر در برابر آدم(سلام الله عليه) كه سجده كردند در بحثهاي آدم ملاحظه فرموديد كه شخصِ آدم نبود، مقام انسانيت بود اين مقام انسانيت در هر عصري به وسيله پيغمبر آن عصر ظهور مي‌كند آن وقت به صورت حضرت آدم(سلام الله عليه) درآمده بود، بعد به وسيله انبياي ديگر و انسانهاي كامل ديگر اين مقام انسانيت است كه مسجود فرشته‌هاست در پيشگاه انسانيت خضوع مي‌كند فرمود نمونه‌هاي كاملش اينها هستند، خب اگر فرشته‌ها عالِم‌اند يعني شاهدند نه به علم حصولي بلكه به علم شهودي همه اين اسرار را مي‌بينند معلّمان اينها كه انسانهاي كامل معصوم‌اند به طريق اُوليٰ بايد ببينند.

بنابراين اين پنج، شش مطلب است كه زيرمجموعه فصل دوم قرار گرفته آن هم پنج، شش مطلب بود كه زيرمجموعه فصل اول قرار گرفته.

پرسش:...

پاسخ: خب بله ديگر هر عملي را اگر ذات اقدس الهي مصلحت بداند آن را نشان ديگران هم مي‌دهد، اگر نداند كه خب آن را مستور نگه مي‌دارد در روايات معاد ملاحظه مي‌فرماييد در صحنه قيامت كه ﴿لاَ يَرَوْنَ فِيهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِيراً﴾[16] در بهشت هم همين طور است، در صحنه قيامت هم همين طور است صحنه قيامت كه ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[17] شمسي نيست، قمري نيست چون بساط ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ ٭ وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ﴾[18] بساط همه منظومه شمسي برچيده شده آن صحنه‌اي است دائمي، گسترده هر كه نور خودش را به همراه خودش بايد ببرد ديگر، لذا بعضيها جاي پاي خودشان را هم نمي‌بينند كه كجا پا بگذارند اينها كساني هستند كه در دنيا هم همين طور بودند ﴿إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراهَا﴾[19] .

پرسش:...

پاسخ: خب البته اگر كسي توبه كرده ذات اقدس الهي آن اعمال خير را نشانشان مي‌دهد، آن اعمال شر هم تبديل به خير مي‌كند يا مَحو مي‌كند يا «وامحو عنا سيّئاتنا» يا «بدل سيئاتنا حسنات» و هر چه مي‌بيند حَسنات مي‌بيند، خب.

پرسش: يكي از آن شهود قرآن است آيا .. قرآن هم مانند پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)..

پاسخ: بله آن را مرحوم كليني(رضوان الله عليه) يك روايت مفصّل و نوراني از ائمه(عليهم السلام) نقل كرد كه قرآن وقتي وارد صحنه قيامت مي‌شود با آن جلال و شكوه كه وارد مي‌شود خيليها خيال مي‌كنند اين جزء فقها و حكما و علماست بعد مي‌بينند كه از صف همه اينها مي‌گذرد بعد خيال مي‌كنند مثلاً يكي از شهداست، بعد مي‌بينند از صف شهدا هم مي‌گذرد از صدّيقين و صالحين است مي‌بينند از همه اينها مي‌گذرد از صف اوليا مي‌بينند از صف اينها مي‌گذرد تا برسد به آن قله اين روايت نوراني را مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در همان جلد دوم اصول كافي نقل كرده كه قرآن با چه جلال و شكوهي وارد صحنه قيامت مي‌شود آن هم بايد شهادت بدهد ديگر، خب اين همان باطن قرآ‌ن است.

بنابراين اينكه فرمود ﴿يَوْمَ نَبْعَثُ﴾ براي معاد است و شهادت هم اداي شهادت است نه تحمّل شهادت و مجيء هم فرق مي‌كند نسبت به وجود مبارك پيغمبر.

اما اينكه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي همه مردم مبعوث شده است برابر آيه 28 سورهٴ مباركهٴ «سبأ» اين است ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيراً وَنَذِيراً﴾ اگر براي همه مردم هست، خب همه مردم هم ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ﴾[20] همه مسئول‌اند همه هم بايد مورد شهادت قرار بگيرند وجود مبارك پيغمبر شاهد بر همه است اختصاصي به مؤمنان ندارد اينكه فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيراً وَنَذِيراً﴾[21] قهراً پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شاهد كافّهٴ ناس است.

اما اينكه فرمود در سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه پيامبر مي‌بيند چه اينكه ذات اقدس الهي بالذات مي‌بيند اين اختصاصي به زمان حيات آن حضرت ندارد در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيه 94 اين است كه ﴿يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لاَتَعْتَذِرُوا لَن نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ وَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ﴾ خدا و پيامبر عمل شما را مي‌بينند، خب خدا و پيامبر عمل شما را مي‌بينند، نه يعني مادامي كه زنده‌اند عمل شما را مي‌بينند اگر مقيّد بود به حال حيات نظير آيه سورهٴ «انفال» تقييد مي‌كرد اين آيه 94 در سورهٴ «توبه» و همچنين آيه 105 سورهٴ «توبه» اينها مطلق است ﴿وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ كه بر اهل‌بيت(عليهم السلام) تطبيق شده است اين مؤمنون، خب خدا مي‌بيند كه اين «سين»، «سين» تحقيق است نه تسويف عمل شما را مي‌بيند مطلق است اين طور نيست كه عمل يك گروه را ببيند، عمل گروه ديگر را، عمل مردم اين عصر را ببيند عمل مردم اعصار ديگر را نبيند نيست پيامبر هم همين طور است.

اگر مقيّد بود نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» آمده تقييد مي‌كرد آيه 33 سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين است كه ﴿وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ﴾ ما عذاب را از امت تو برمي‌داريم اما نه مطلقا مادام حيات پربركت شما مادامي كه وجود عنصري شما در بين امت هست اين امت را به عذاب استئصال معذّب نمي‌كنيم، خب اگر علم پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به اعمال مردم هم مقيّد به حيات او بود ديگر مقيّد مي‌كرد به طور مطلق در رديف نام ذات اقدس الهي نمي‌آورد پس اين علمها مطلق است و همه اعمال و عقايد را اينها به اذن ذات اقدس الهي مي‌بينند.

مطلب بعدي آن است كه دربارهٴ اهل‌بيت(عليهم السلام) كه ما آيا نصّي داريم كه اينها همتاي قرآن كريم‌اند همان حديث نوراني «اني تارك فيكم الثقلين» يك نصّ معتبري است ديگر براي اينكه در همان نص حديث معتبر فرمود: «لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض»[22] اگر قرآن مقامي داشته باشد، درجه‌اي داشته باشد، مرتبه‌اي داشته باشد، باطني داشته باشد كه اهل‌بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) در آن مرتبه يا باطن يا آن مقطع يا آن قيد حضور نداشته باشند اين مي‌شود اوّلين مرحله افتراق در حالي كه در همان حديث دارد «لن يفترقا» اينها از هم جدا نيستند، اگر اهل‌بيت(عليهم السلام) معارفي را بدانند كه در قرآن نباشد، پس «افترق القرآن عن اهل‌البيت» اگر قرآن حقيقتي داشته باشد كه اهل‌بيت ـ معاذ الله ـ ندانند، پس «افترق اهل‌البيت عن القرآن» خود اين حديث شريف دارد اينها از هم جدا نيستند و اگر فرمود اينها حبل خدا هستند و احد الطرفي اين حبل بيد الله (سبحانه و تعالي) است درباره امامت و ولايت هم همين طور است آن هم درجاتي دارد كه مرتبه عاليه‌اش بيد الله (سبحانه و تعالي) است.

اما حالا برسيم به فرمايش سيدناالاستاد شايد نوبت امروز مجال ندهد بعضيها خواستند بگويند چون اين آيه محل بحث آيه 89 ﴿نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ مربوط به دنياست اين شهادت صدر آيه هم مربوط به دنياست، در حالي كه خير آيه گاهي صدرش مربوط به دنياست ذيلش مربوط به آخرت است گاهي بالعكس است الآن دارد كه شما به ياد قيامت باشيد بعد مي‌فرمايد ما قرآني فرستاديم كه همه نيازهاي شما را در بردارد دنيال چه چيزي مي‌گرديد اين ذيل كه فرمود: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ﴾ كه مربوط به دنياست معنايش اين نيست كه آن صدر هم كه مربوط به شهادت است شهادت مربوط به دنيا باشد، خب.

مطلب ديگر اينكه در بحث ديروز به اينجا رسيديم كه اگر در محكمه قيامت نقصي پيدا بشود در شاهد يا در آن كسي كه سوگند ياد مي‌كند ترميمش به قيامت است ولي در قيامت اگر نقصي پيدا شد ترميمش به چيست؟ لذا قيامت جا براي نقص نيست محكمه بايد يا بيّن‌الرشد باشد براي مؤمنان يا بيّن‌الغي باشد براي كافران ديگر قطعي و يقيني باشد مطابق با واقع باشد، پس هيچ اشتباهي چيزي نبايد باشد براي اينكه متن عمل حضور دارد آن شاهدان هم معصوم‌اند نه عادل كه مثلاً عدالت مانع تعمّد كذب است ولي مانع سهو و خطا كه نيست، ولي عصمت مانع سهو و خطاست اين در بحث ديروز گفته شد.

جناب فخررازي در ذيل همين آيه كه ما براي هر قومي شاهدي احضار مي‌كنيم دارد به اينكه اين شاهدها اگر حجّت نباشند نقل كلام مي‌كنيم در شاهد اين شاهد كه اينها كه حرفشان حجت نيست، پشتوانه حرفها اينها چه چيزي است؟ اگر شاهدِ آن شاهدها هم حرفشان حجت نباشد ما نقل كلام مي‌كنيم در شاهدِ شاهد فيتسلسل پس اين شاهد بايد حرفش حجت باشد اين يك مطلب، مي‌گويد پس در هر عصري جماعتي بايد باشند كه حرفشان حجت است اين دو مطلب، از اينجا مي‌فهميم كه اجماع حجت است اين سه مطلب. سخن از عصمت به ميان نمي‌آورد سخن از حجيت اجماع است اينها براي حجيت اجماع كه در اصول براي اينها مطرح است از اين‌ گونه شواهد بهره مي‌برند مي‌گويند اين آيه دليل است بر اينكه در هر عصري عده‌اي هستند كه مطلب را درك مي‌كنند و ضبط مي‌كنند و ادراك و ضبط اينها هم حجت است اين همان معناي حجيت اجماع است، خب.

اولاً در آيات سخن از قول نيست، سخن از اجماع نيست سخن از انبياست همه جا مفرد است ﴿نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً﴾ يك، ﴿جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ﴾[23] دو، همه جا سخن از مفرد است ثانياً اجماع حجت است؟ بله اجماع حجت است اما در حدّ عدل نه در حدّ عصمت ما درباره تك‌تك اين مجمعين احتمال خطا مي‌دهيم حالا شما كه عدالت تك‌تك اينها را معتبر نمي‌دانيد حالا بر فرض تك‌تك اينها عادل باشند اين افراد مُجمع، اينها كه اجماع كردند چون عادل‌اند اين عدلشان مانع تعمّد كذب است ولي درباره تك‌تك اينها ما احتمال خطا و سهو و نسيان مي‌دهيم هيچ كدام از اينها منزّه از خطا نيستند مجموع اين افراد هم بيش از ظنون متراكم و متاخم نتيجه‌اي نمي‌دهند براي اينكه ما احتمال خطا را در تك‌تك اينها مي‌دهيم مجموع هم كه وجود ندارد تا بشود معصوم اين عصمت را از كجا درمي‌آوريد اگر مي‌خواهيد بگوييد حجت است بله، حجت دنيايي هست به زعم شما حالا يا مبناي ديگر كه بعد اشاره مي‌كنيم، ولي حجت آخرت نيست ما اين احتمال اشتباه را چطور جبران بكنيم؟ پس نه آيه اين مطلب را دارد براي اينكه آيه همه‌اش مفرد است و نه اين مطلب، مطلب درستي است.

اما عمده آن است كه همين اجماع كه در تفسير اهل سنّت مكرّر خودش را نشان مي‌دهد در كتابهاي اصول اهل سنّت خودش را كاملاً نشان مي‌دهد متأسفانه با همين وضع به اصول ما راه پيدا كرده اصول ما كه مي‌تواند با جلال و شكوه باشد الآن اين آفت را دارد مي‌بينيد در اين تدوين كتابهاي اصولي مي‌گويند منابع دين عقل است و كتاب است و سنّت است و اجماع اين اجماع را در قبال كتاب و سنّت معمولاً مي‌آورند در حالي كه اجماع نزد ما شيعه‌ها به هر تقريبي كه تقرير بشود به زيرمجموعه سنّت برمي‌گردد چه لطفي باشيم، چه دخولي باشيم، چه كشفي باشيم چه هر راهي داشته باشيم مي‌گوييم اجماع كاشف از ورود معصوم(سلام الله عليه) يا كاشف از رضاي معصوم(سلام الله عليه) يا كاشف از لطف معصوم(سلام الله عليه) است به سنّت برمي‌گردد همان طوري كه شهرت روايي و فتوايي خبر واحد و متواتر همه اينها از سنّت حكايت مي‌كند نه در برابر سنّت، اجماع هم اگر حجت باشد چه منقولش، چه محصّلش منقولش كه به وسيله دليل خبر واحد حجت است، محصّلش هم به سنت برمي‌گردد نه در برابر سنّت.

بايد اين‌چنين تبيين بشود كه منابع معرفتي و حجت در فقه يا حجت تفقّه در دين عقل است و نقل، نقل يا كتاب است يا سنّت، سنّت يا با خبر كشف مي‌شود يا با شهرت يا با اجماع هر كدام از خبر، شهرت، اجماع به دو قِسم تقسيم مي‌شود خبر يا واحد است يا متواتر، شهرت يا روايي است يا فتوايي، اجماع يا محصّل است يا منقول اجماع بر فرض اعتبار زيرمجموعه سنّت است در رديف شهرت و خبر است نه در برابر سنّت اما همين را دست نخورده، آكبند از كتابهاي اهل سنّت آمده در اصول و براساس آن دارد بحث مي‌شود كه ادلهٴ ما عقل است و كتاب است و سنّت است و اجماع، خير ادلهٴ ما عقل است و كتاب است و سنّت آن سنّت را ما با اين امور كشف مي‌كنيم.

غرض اين است كه جناب فخررازي خيال كرده آيه ناظر به اجماع است در حالي كه به هيچ وجه مربوط به اجماع نيست و اجماع هم مشكل قيامت را حل نمي‌كند و البته در دنيا اگر شرايط خاصي داشته باشد عند بعض حجت است، خب

اما برسيم به فرمايش سيدناالاستاد.

پرسش:...

پاسخ: به عصمت برمي‌گردد ديگر آن شاهد بايد معصوم باشد و هست، آن شاهد بايد معصوم باشد و هست كه در بحث ديروز به عصمت شاهد رسيديم ديگر آن يا پيغمبر است يا امام(عليه السلام) ديگر.

پرسش: در قرآن..

پاسخ: نه، غرض آن است كه آنكه مقبول است و ذات اقدس الهي انبيا را و معصومين را شهدا قرار داده است و در تقريب اين جملهٴ نوراني قرآن كه شهدا بايد معصوم باشند در بحث ديروز به اين نتيجه رسيديم كه در دنيا شاهد اگر عادل باشد كافي است، ولي در قيامت عدالت كافي نيست شاهد حتماً بايد معصوم باشد براي اينكه در دنيا اگر شاهد اشتباه كرده است جبران‌پذير است، اما در قيامت اگر اشتباه بشود جبران‌پذير نيست لذا شاهد «يوم القيامه» الا و لابد بايد معصوم باشد گذشته از متن عمل، گذشته از كرامتي كه ذات اقدس الهي با اعجاز و كرامت خاص خود دست و پا را گويا مي‌كند آن شاهدي كه اعمال ما را ديد و شهادت مي‌دهد بايد معصوم باشد اجماع به درد قيامت نمي‌خورد، اگر هم تازه معتبر باشد به درد دنيا مي‌خورد.

پرسش:...

پاسخ: آن مربوط به دنياست آخر، در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آنجا راجع به قيامت نيست آيه 143 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود ﴿وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَي النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً﴾ اگر مربوط به قيامت باشد طبق رواياتي كه وارد شده است ائمه(عليهم السلام) هم فرمودند كه منظور از ﴿شُهَدَاءَ عَلَي النَّاسِ﴾ ماييم، اگر اطلاق دارد مي‌تواند دنيا را شامل بشود، اگر مربوط به قيامت است آن رواياتي كه در ذيل اين آمده كه فرمودند منظور از ﴿شُهَدَاءَ عَلَي النَّاسِ﴾ ماييم تأمين مي‌كند عصمت شهود را.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] نساء/سوره4، آیه41.
[2] صافات/سوره37، آیه99.
[3] اعراف/سوره7، آیه143.
[4] اسراء/سوره17، آیه1.
[5] قصص/سوره28، آیه46.
[6] آل عمران/سوره3، آیه44.
[7] قصص/سوره28، آیه44.
[8] هود/سوره11، آیه49.
[9] بقره/سوره2، آیه30.
[10] کهف/سوره18، آیه49.
[11] ـ بحارالانوار، ج73، ص189.
[12] انفال/سوره8، آیه33.
[13] توبه/سوره9، آیه105.
[14] سوره سباء، آيه 28.
[15] حجر/سوره15، آیه30.
[16] انسان/سوره76، آیه13.
[17] واقعه/سوره56، آیه49 ـ 50.
[18] تکویر/سوره81، آیه1 ـ 2.
[19] نور/سوره24، آیه40.
[20] اعراف/سوره7، آیه6.
[21] سوره سباء، آيه 28.
[22] ـ مستدرك الوسائل، ج7، ص255.
[23] نساء/سوره4، آیه41.