درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

86/02/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 84 الی 89

 

﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ثُمَّ لاَ يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَلاَ هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ﴾(84)﴿وَإِذَا رَأَي الَّذِينَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَلاَ هُمْ يُنْظَرُونَ﴾(85)﴿وَإِذَا رَأَي الَّذِينَ أَشْرَكُوا شُرَكَاءَهُمْ قَالُوا رَبَّنَا هؤُلاَءِ شُرَكَاؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُوا مِن دُونِكَ فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكَاذِبُونَ﴾(86)﴿وَأَلْقَوْا إِلَي اللَّهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَمَ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾(87)﴿الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ زِدْنَاهُمْ عَذَاباً فَوْقَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُوا يُفْسِدُونَ﴾(88)﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم مِنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيداً عَلَي هؤُلاَءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ وَهُديً وَرَحْمَةً وَبُشْرَي لِلْمُسْلِمِينَ﴾(89)

 

چون سورهٴ مباركهٴ «نحل» بخش قابل توجهي از آن در مكه نازل شد و تتمّه آن در مدينه و مسائل اصلي آن روز همين اصول دين بود يعني توحيد و نبوت و معاد، اگر اين اصول به كمال برسد، فروع هم به همراه او خواهد بود لذا جريان معاد را به دنبال مسئله توحيد و نبوت ذكر فرمود.

فرمود روزي در پيش است كه ما از هر امتي شاهد آن امت را مبعوث مي‌كنيم يعني قيامت هست، همگان مبعوث مي‌شوند و سؤال و جوابي هم هست، محكمه‌اي هست، مدّعي و شاهدي هم هست، قاضي و داوري هم هست، پاداش و كيفري هم هست پاداش و كيفرش كه بهشت و جهنم است در اينجا سخن از شاهدان مطرح است.

فرمود: ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً﴾ وقتي اين شاهد مبعوث شد اين شاهد مورد اعتراف طرفين است يعني هم قاضي به عدل او گواهي مي‌دهد، هم مشهودعليه او را به رسميت مي‌شناسد اين شاهد بايد در دنيا كه ظرف تحمل شهادت است حضور علمي داشته باشد تا در آخرت كه ظرف اداي شهادت است ظهور عملي داشته باشد در محكمه شاهد ظهور عملي دارد همان شاهد در حين حادثه ظهور علمي دارد حضور علمي دارد كسي كه در حين حادثه حضور علمي نداشت يعني در وقت حادثه نبود و نديد و آگاه نيست چنين كسي در محكمه شهادت او مسموع نيست او بايد براساس «شهدوا بما علموا» سخن بگويد وقتي چيزي را نمي‌داند چگونه شهادت بدهد.

پس شهدا كساني‌اند كه گذشته از مقام عدل كه مرضي‌الطرفين‌اند از نظر علم هم در حين حادثه حضور و شهود داشتند و ديدند از اينجا معلوم مي‌شود كه پيغمبر هر امت، شاهد اعمال آن امت است و اين دو آيه‌اي كه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» است براي نبوت عام است نه نبوت خاص منتها دربارهٴ پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه وارد شده است، تنصيص شده است براي اهميت مسئله است فرمود: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ﴾[1] گرچه وجود مبارك خاتم(عليه آلاف التحية و الثناء) اشرف انبياست اما همه انبيا نسبت به اعمال همه اممشان آگاهي دارند اين آيه درباره تمام امم صادق است كه ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ﴾ هم خدا مي‌بيند هم پيامبر شما، اگر پيامبر هر امت شاهد اعمال آن امت نباشد ديگر در محكمه شهادت او مسموع نيست اگر ذات اقدس الهي او را عالِم كرد متّهمان در معاد مي‌گويند خدايا اين شاهد كه خودش در صحنه نبود كه ببيند تو به او خبر دادي اين حجت تام است، آن شهادت مسموع نخواهد بود.

از اينجا معلوم مي‌شود كه اين مربوط به نبوت عام است نبوت خاص نيست يعني هر پيغمبري عالِم به اعمال امت خودش هست و اين دو آيه سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه فرمود: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ﴾ اين اختصاصي به پيغمبر خاتم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ندارد براي همه انبياست البته آن تفاوت عظيمي كه بين پيامبر اسلام و انبياي ديگر محفوظ است آن سرِ جايش هست در همين آيه هم به آن تفاوت اشاره مي‌شود، پس پيامبر هر امتي شاهد اعمال آن امت خواهد بود ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً﴾.

پرسش:...

پاسخ: چون ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ دارد ديگر در يكي از اين دو آيه سورهٴ مباركهٴ «توبه» ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ دارد كه منظور ائمه(عليهم السلام)اند ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾[2] در بحث سورهٴ «توبه» گذشت ذيل اين آيه رواياتي است كه ائمه(عليهم السلام) فرمودند منظور از ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ همان ائمه(عليهم السلام)اند، خب.

پرسش:...

پاسخ: كلّي و جزئي مگر اينكه ذات اقدس الهي نخواهد عملي را كسي ببيند آبروي او را بخواهد حفظ بكند همان طوري كه در دعاي نوراني كميل هم هست «و كنت أنت الرقيب عليَّ من ورائهم و الشاهد لما خَفي عنهم و برحمتك أخفيته و بفضلك سترته» اصلاً ملائكهٴ موكّل را ذات اقدس الهي فرستاده براي ضبط اعمال ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ ٭ يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ﴾[3] اين ملائكه را اصلاً فرستاده براي ضبط اعمال ما اگر يك وقتي ذات اقدس الهي خواست آبروي يك مؤمن را حتي نزد آن ملائكه موكّل هم حفظ بكند اجازه نمي‌دهد كه آن ملائكه اين كار را ببينند و بنويسند و ديگر معاقب هم نيستند مورد مؤاخذه خدا هم نيستند چون ذات اقدس الهي پوشانده «و برحمتك أخفيته و بفضلك سترته» «و الشاهد لما خَفي عنهم» اما خفايش اين طور نيست كه آنها غفلت كردند «و برحمتك أخفيته و بفضلك سترته» آن ممكن است ذات اقدس الهي بين خود و بين بنده‌اش رابطه‌اي برقرار كند كه نگذارد آبروي او نزد اهل‌بيت هم برود اين روايت نوراني از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از كتاب شريف نهج‌الفصاحه در چند سال قبل يكي، دو بار خوانده شد كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود به ذات اقدس الهي عرض كرد كه اعمال امت مرا در قيامت به من واگذار كن كه من قاضي باشم براي اينكه ممكن است در بين اعمالشان كاري باشد كه من شرمنده بشوم نسبت به انبياي ديگر و امم ديگر و حاضر نباشم كه امم ديگر و انبياي ديگر بفهمند كه در بين اعمال امّت من چه هست، بعد ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اعمال امت تو را من شخصاً به عهده مي‌گيرم براي اينكه ممكن است در بين اعمال آنها عملي باشد كه حتي مصلحت نباشد تو ببيني و اينها نزد تو خجل بشوند اين را در نهج‌الفصاحه هست بعد همين روايت نوراني را فريدالدين عطار نيشابوري در آن منطق‌الطير به نظم درآورده همين حديث را، خب.

پرسش:...

پاسخ: بله، بله، حالا هفته‌اي دو روز آن كلّ اعمال را يكسره بررسي مي‌كنند.

پرسش:...

پاسخ: اگر كسي اهل حجاب و عَفاف بود نه اهل حجاب بود يعني رو گرفت يا نامحرم را نگاه نكرد و اينها حجابهاي ابتدايي است اگر كسي اهل حجاب بود از هر گناهي خجالت كشيد اگر يك وقتي خداي ناكرده پايش لغزيد ممكن است ذات اقدس الهي آبروي او را حتي نزد امام زمان هم حفظ بكند اين دليل بر امتناع نيست اين آيه عرض كنم كه مطلق كه فرمود: ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ﴾[4] خب با دعاي نوراني كميل مثلاً توجيه مي‌شود يا با آن حديث نهج‌الفصاحه توجيه مي‌شود علم اينها به اعلام الهي است ديگر اگر ذات اقدس الهي خواست آبروي مؤمني را حفظ بكند حتي نزد امام زمانش آبروي او نرود، اين ممكن است محال نيست البته، خب.

پرسش:...

پاسخ: نه ديگر امتي نيست همه‌شان امتهاي اسلامي‌اند الي يوم القيامه هر كسي بيايد بايد زير پوشش اسلام باشد و اگر خداي ناكرده نپذيرفت ديگر مشكل خودش است.

پرسش:...

پاسخ: بله، اسلامي نداريم ما الي يوم القيامه اسلام است ديگر اين اسلام هست الي يوم القيامه و اهل‌بيت هم هستند الي يوم القيامه وجود مبارك حضرت وقتي ظهور كرد ديگر ظهورش جزء اشراط الساعه است خيلي به قيامت نمي‌ماند كه، خب.

فرمود: ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً﴾ اين درباره شهيد كه جزء نبوت عام است اختصاصي به پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ندارد ﴿ثُمَّ لاَ يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا﴾ در اينجا هم ﴿كَفَرُوا﴾ هست هم ﴿ظَلَمُوا﴾ هست هم ﴿أَشْرَكُوا﴾ هر مشركي كافر و ظالم هست، اما هر كافر و ظالمي مشرك نيستند اين يك، هر كافري ظالم هست اما هر ظالمي كافر نيست اين دو، اين تفاوت اين سه عنوان اين است كه آن دو نسبت به مشرك عام مطلق‌اند و مشرك نسبت به آنها خاصّ مطلق آن دو نسبت به يكديگر عموم و خصوص مطلق دارند كه ظالم عام مطلق است و كافر خاصّ مطلق، خب.

﴿ثُمَّ لاَ يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا﴾ به آنها اذن عذرخواهي نمي‌دهند در قرآن كريم چند طايفه آيات هست كه به حَسب ظاهر پيامهاي گوناگوني دارند در بخشي از آيات هست كه اينها حرف نمي‌زنند در بعضي از آيات هست كه اينها سخن مي‌گويند اين گفتگوي كفّار و ظالمان و مشركان با اينكه اينها مأذون نيستند سخن بگويند به چند وجه توجيه شده است يا به تعدّد موقف توجيه مي‌شود كه در بعضي از مواقف كه مثل ايست بازرسي است و مانند آن حقّ سخن ندارند، در موقف ديگر مجازند اين يك، يا افراد فرق مي‌كنند بعضي افراد حقّ سخن دارند، بعضي افراد حقّ سخن ندارند و مصالحي كه ذات اقدس الهي مي‌داند اين دو، يا افراد نسبت به ذات اقدس الهي حقّ حرف ندارند گرچه خودشان مي‌توانند با يكديگر سخن بگويند سه، اين سه وجه و همچنين وجوه ديگر مي‌تواند عامل رفع اختلاف اين دو طايفه آيات بشود.

مطلب ديگر اين است كه اين عذرخواهي براي چيست؟ يك وقت است انسان مي‌خواهد تخليه خاطر كند، خودش را سبك كند آن يك حرف ديگر است وگرنه عذر بياورد و گناهان خودش را بخواهد توجيه كند اين توجيه‌پذير نيست.

در سورهٴ مباركهٴ «قيامت» آيه سيزده فرمود: ﴿يُنَبَّؤُا الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ ٭ بَلِ الْإِنسَانُ عَلَي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ ٭ وَلَوْ أَلْقَي مَعَاذِيرَهُ﴾ فرمود ولو انسان عذرهاي فراواني هم معاذير خود را كه جمع آورد عذرهاي خود را ارائه كند القا كند مي‌داند همه اينها بي‌اثر است چون خودش را خوب مي‌شناسند ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ﴾ كه اين «تاء» «تا»ي مبالغه است مثل علامه نه «تا»ي تأنيت براي اينكه انسان كه مذكّر است انسان نسبت به خود خيلي بيناست ولو عذرخواهي هم بكند، خب وقتي عذرش هيچ اثري ندارد هم خودش مي‌داند خلاف مي‌گويد، هم مخاطب مي‌داند كه اين عذر وجيه نيست، خب چرا به او اذن اعتذار بدهد؟ پس ﴿لاَ يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ﴾ به آنها اذن اعتذار داده نمي‌شود براي اينكه اين عذرها بي‌اثر است خود انسان مي‌داند اين عذرها بي‌اثر است، مخاطبش هم كه مي‌داند اين عذرها بي‌اثر است، چرا؟ براي اينكه تمام راههاي عذر در دنيا بسته شد آنچه كه وسيله عذر بود اينها در دنيا انبيا راه عذرشان را بستند.

در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيه 164 به بعد اين است ﴿وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً﴾ عده‌اي به انبيا مي‌گفتند آخر شما چرا با اين كفار اين همه گفتگو مي‌كنيد خدايا يا اينها را به عذاب شديد معذّب مي‌كند يا از بين مي‌برد وقتي كه بارها احكام الهي، حِكم ديني را اينها پشت سر گذاشتند ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[5] چرا با اينها صحبت مي‌كنيد؟ ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾ ما تمام راههاي عذر را بايد ببنديم ديگر، ديگر كسي در قيامت نگويد اگر بار دهم مي‌گفتي اثر مي‌كرد يا بار يازدهم مي‌گفتي اثر مي‌كرد يا اگر مي‌نوشتي اثر مي‌كرد يا اگر پيام مي‌دادي اثر مي‌كرد ما همه راهها را داريم طي مي‌كنيم كه ديگر عذري نماند ﴿قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾.

بنابراين پس انبيا(عليهم السلام) «أعذروا و أنذروا» هم انذارشان به حدّ نصاب رسيده است، هم عذرشان، عذرآوري‌شان ديگر راه براي اعتذار جديد نيست لذا ﴿لاَ يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ﴾[6] اين براي اين، حالا اعتذار اينها كه اثر ندارد ﴿وَلاَ هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ﴾ يك وقت است كه استعتاب با عذر همان طور كه در بحثهاي قبل گذشت اين است كه اعتذار براي توجيه تبهكاريهاي قبلي است كه ما اين كاري كه كرديم يا خلاف نبود يا اگر خلاف بود ما معذور بوديم انسان از دو راه عذر دارد يا براي اينكه آن كار خلاف نيست يا براي اينكه كار خلاف است ولي او جاهل بود، ساهي بود، ناسي بود، مضطر بود، ملجأ بود معذور است فرمود ما همه آن راهها را كه بستيم پس اعتذار براي توجيه تبهكاري قبلي است.

استعتاب براي توجيه كارهاي قبلي به لحاظ بعدي است بگويند بسيار خب ما بد كرديم ولي حالا شما ببخشيد شما از ما راضي باشيد شما صرف‌نظر كنيد اينها استعتاب بكنند يعني از اينها طلب بكنند كه شما عُتبا طلب بكنيد، رضايت طلب بكنيد به خدا بگوييد خدايا راضي بشو از ما، خدايا از ما بگذر، خدايا عِتاب مي‌خواهي بكني، بكن يك قدري عتاب بكن ولي صرف‌نظر كن.

فرمود كسي به اينها استعتاب نمي‌كند اجازه نمي‌دهد كه اينها رضايت‌خواهي كنند مي‌بينيد اين تصادفهايي كه شده تا آنجايي كه ممكن است سعي مي‌كنند كه بگويند اين تقصير نداشت حالا كه ثابت شد بيّن‌الغي بودن كار آنها درصدد گرفتن رضايت‌اند اين كار رضايت‌خواهي يك استعتاب است يعني اگر بگويند شما برويد از اولياي دَم رضايت بگيريد اينها را استعتاب كردند آنها هم مي‌آيند عُتبا و رضايت طلب مي‌كنند.

در اين دو بخش از قرآن كريم فرمود اينها نه عذر دارند كه تبهكاريهاي قبلي خود را توجيه كنند بگويند ما خلاف نكرديم، نه به آنها اجازه داده مي‌شود كه بعد از اثبات خلاف بيايند رضايت طلب بكنند چون همه راهها را قبلاً بستند ﴿وَلاَ هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ﴾، خب.

پس اعتذار نيست يك، استعتاب نيست دو، آن دو امر ديگر هم كه باز در بحث ديروز گذشت آنها هم مطرح است ﴿وَإِذَا رَأَي الَّذِينَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمْ﴾ يك، ﴿وَلاَ هُمْ يُنْظَرُونَ﴾ دو، وقتي كه تخفيف نباشد، عفو هم به طريق اُوليٰ نيست وقتي خفّت و سبكي در عذاب نباشد يقيناً عفو هم نيست پس عفو نيست، تخفيف نيست، مهلت هم نيست همان طوري كه قيامت ﴿تَأْتِيهِم بَغْتَةً﴾[7] اين عذاب فراگير هم ـ معاذ الله ـ ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾[8] اين طور نيست كه نظير دنيا راه براي فرار باشد در دنيا آتشها بالأخره فرارپذير است يعني ما آتشي نداريم فرارپذير نباشد وقتي فرش آتش گرفته آدم مي‌رود كنار يا فرش را مي‌اندازد بيرون، خانه آتش گرفته از خانه مي‌رود بيرون نجات پيدا مي‌كند، لباس آتش گرفته لباس را درمي‌آورد محفوظ مي‌ماند، بدن آتش گرفته مي‌سوزد راحت مي‌شود بالأخره بدن را رها مي‌كند ديگر، اما اگر جان آتش گرفته ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾ اين كجا مي‌تواند فرار كند فرارپذير نيست اين مثل تَن نيست كه بگويد بسوزد من راحت مي‌شوم اينهايي كه اصحاب اخدود بودند يا اين عزيزاني كه در جبهه‌هاي جنگ خمپاره مي‌ديدند بالأخره بدن سوخت تا لحظاتي كه اين بدن مي‌سوزد اينها در زحمت‌اند تازه اگر شهيد در زحمت باشد.

سيدناالاستاد مرحوم علامه مي‌فرمودند اصلاً اينها تا اين سو هستند البته آسيب مي‌بينند، دلهره دارند اما وقتي وارد آن صحنه مي‌خواهند بشوند هيچ آسيبي احساس نمي‌كنند اصلاً در خونشان كه دست و پا مي‌زنند آدم خيال مي‌كنند دارند جان كَندن سختي را پشت سر مي‌گذارند ولي ايشان فرمودند مثل اين است كه يك انسان تشنهٴ خستهٴ گرمازده‌اي وارد يك استخر كوثري بشود و مشغول شنا باشد اين دست و پا زدنشان آن است.

به هر تقدير اين راحت است بالأخره حالا بر فرض كسي را مثل اصحاب اخدود سوزاندند اين تا بدن مي‌سوزد در زحمت است بعد راحت مي‌شود ديگر اما «الا چه سازم به ناري كه در دل نشيند» اين اگر آمده ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ شد و ﴿الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾ شد اين ديگر ـ معاذ الله ـ راهي ندارد كه لذا فرمود تخفيف به هيچ وجه ندارد اين به نحو سلب كلي فرمود تخفيف ندارد تخفيف‌پذير نيست عذاب يوم القيامه چون سيّئات هم از همين دل برخاست ديگر البته اين براي ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ است اين براي ﴿الَّذِينَ أَشْرَكُوا﴾ است، خب.

پرسش: آن دل مي‌سوزد يا جان مي‌سوزد؟

پاسخ: جان مي‌سوزد.

پرسش:...

پاسخ: بله، آن مي‌شود جهنم هم امر رب است اين جهنّمي شده ديگر مگر آنجا امر رب پروردگار نيست اين طرف بيايد امر رب است منتها رحمت الهي، آن طرف برود امر رب است عذاب الهي با جسم مي‌سوزد الآن هم در دنيا عذاب براي روح است بدن را كه مي‌زنند اين بدن اگر روح توجه نكند، روح توجهش را از اين بدن سلب بكند مثل اينكه بي‌حسّي موضعي كردند يا كسي را بيهوش كردند كه توجه روح از اين عضو يا مقطعي فاصله گرفت يا كلاً فاصله گرفت اين بدن را در اتاق عمل ارباً اربا [پاره پاره] مي‌كنند هيچ دردي هم در كار نيست براي اينكه روح با اين عضو الآن كار ندارد.

بدن ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾[9] وقتي مي‌خواهند روح را برنجانند بدن را مي‌سوزانند، اگر روح توجّهش را از اين بدن قطع بكند ديگر عذابي در كار نيست.

فتحصّل كه روح هست يك، بدن هست دو، روح اصل است سه، بدن فرع است چهار، در هيچ مقطعي انسان بي‌بدن نيست منتها اگر روح توجّهش را از بدن كم كرد يا قطع كرد آن بدن را به هر صورت دربياورند درد نيست چون بدن كه درد احساس نمي‌كند آن نيروي مُدركه است كه درد احساس مي‌كند اين نيروي لامسه است كه از شئون نفس است درد احساس مي‌كند نيروي لامسه كه براي بدن نيست ما يك گوش داريم يك سمع، يك عين داريم يك باصره اينها را در كتابهاي فقهي در بحث ديات ملاحظه فرموديد كه اگر گوش كسي را ببرند چقدر بايد ديه بدهند، اگر سامعهٴ او را از بين ببرند چقدر بايد ديه بدهند، چشم كسي را در بياورند چقدر بايد ديه بدهند، باصرهٴ او را يعني بينايي او را از او بگيرند چقدر بايد ديه بدهند ما يك باصره داريم، يك عين، يك سامعه داريم، يك اُذن، يك لامسه داريم، يك يد و پا و مانند آن، خب.

فرمود: ﴿فَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَلاَ هُمْ يُنْظَرُونَ﴾ مهلتي هم به آنها داده نمي‌شود براي اينكه در تمام اين مدّتها ذات اقدس الهي به اينها مهلت داد فرمود اين مهلتهايي كه ما به اينها مي‌دهيم خيال نكنند به سود اينهاست، ﴿وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ﴾[10] ما اِملاء كرديم، اِملاء كرديم، اِملاء كرديم، سالها مهلت داديم ديگر «أملا» يعني «أمهل» فرمود كفّار خيال نكنند ما اين همه مهلت به آنها مي‌دهيم به سود اينهاست، خب.

﴿وَإِذَا رَأَي الَّذِينَ أَشْرَكُوا شُرَكَاءَهُمْ قَالُوا رَبَّنَا هؤُلاَءِ شُرَكَاؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُوا مِن دُونِكَ﴾ مشركان در قيامت شركايشان را مي‌بينند، گاهي مي‌گويند ما كه اينها را نمي‌پرستيديم اين همان بود كه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت كه مي‌گفتند ﴿مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾[11] اما اينجا به خدا عرض مي‌كنند اينها شركاي ما هستند كه ما اينها را مي‌پرستيديم اين يا براي آن است كه اينها از قداست برخوردارند مثل فرشته‌ها، مثل قدّيسين بشر چون گروهي فرشته‌ها را مي‌پرستيدند، گروهي وجود مبارك حضرت عيسيٰ و مانند آن را «ابن‌الله» مي‌دانستند، گروهي «عزيربن‌الله» مي‌گفتند، گروهي «المسيح‌بن‌الله» مي‌گفتند كه مي‌خواهند از قداست اينها استفاده كنند يا نه، مي‌خواهند بهانه كنند كه اينها ما را گمراه كردند آن‌گاه فوراً اين معبودان اينها مي‌گويند شما دروغ مي‌گوييد ما هرگز شريك‌الله نيستيم، شريك باري نيستيم ما هم به شما نگفتيم ما را بپرستيد شما هم در حقيقت ما را نمي‌پرستيديد برابر هوس و خيال و دستور جن عمل مي‌كرديد.

فرشته‌ها در قيامت مي‌گويند ﴿سُبْحَانَكَ ... بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ﴾[12] فرشته‌هايي كه معبود اينها بودند مي‌گويند خدايا ما هرگز با اينها رابطه نداشتيم و اينها حرف جن را اطاعت مي‌كردند در معاد ذات اقدس الهي به وجود مبارك حضرت مسيح(سلام الله عليه) مي‌فرمايد ﴿ءَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ﴾[13] اگر من گفته بودم شما مي‌دانستيد من هرگز چنين چيزي نديدم من اينها را دعوت به توحيد مي‌كردم اينها نزد خودشان مشمول تبهكاري ديگر شدند.

بنابراين اينكه مشركان به خداي سبحان عرض كنند اينها شركاي ما هستند يا مي‌خواهند از قداست اينها استفاده كنند يا نظير آنچه كه در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «احزاب» گذشت درباره مستكبران مي‌گفتند ﴿هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا﴾[14] اينجا هم مي‌خواهند همان بهانه را پياده كنند كه بگويند اينها ما را گمراه كردند آن‌گاه معبودان اينها كه به زعم اينها معبود بودند به خداي سبحان عرض مي‌كنند در همان صحنهٴ قيامت مي‌گويند هرگز ما معبود اينها نبوديم، اينها ما را عبادت نمي‌كردند ﴿قَالُوا رَبَّنَا هؤُلاَءِ شُرَكَاؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُوا مِن دُونِكَ فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكَاذِبُونَ﴾ اين بتها به مشركان مي‌گويند دروغ مي‌گوييد شما ما را نپرستيديد شما برابر هوايتان عمل كرديد نه خدا دستور داد، نه ما گفتيم و نه ما راضي بوديم اگر قدّيسين بشرند اين‌چنين‌اند و اگر فرشتگان‌اند كه آن‌چنان‌اند ﴿فَأَلْقَوْا﴾ يعني آن شركا ﴿إِلَيْهِمُ﴾ يعني «الي المشركين» ﴿الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكَاذِبُونَ﴾ اين سخن را كه شما دروغ مي‌گوييد به اينها القا كردند.

آن‌گاه اين مشركان سراسيمه مي‌شوند هيچ راهي ندارند به خدا پناه مي‌برند مي‌گويند ما تسليميم، ما مسلميم، ما منقاديم، ما مطيعيم ﴿وَأَلْقَوْا﴾ همين مشركين ﴿إِلَي اللَّهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَمَ﴾ ما اسلام، تسليم، انقياد را به پيشگاه شما تقديم مي‌كنيم ﴿وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾ آنچه را كه به عنوان شرك و بت‌پرستي داشتند مي‌گفتند ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[15] ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي﴾[16] همه اينها مي‌بينند گُم شده نظير همان متوهّمي كه در بيابان وقتي دارد حركت مي‌كند گاهي درختي را متحرّك مي‌بيند گاهي برابر آن شدت تمثّل ممكن است آن موهومش متمثّل بشود خيال بكند كه الآن ديوي در كار است يا حيواني در كار است وقتي آفتاب طلوع كرده مي‌بيند خبري نيست چيزي نيست وقتي در قيامت ﴿يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ﴾[17] مي‌بيند اين چيزهايي كه جزء اوهام بود همه رخت بربست، چيزي دركار نيست ﴿وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾.

در اين صحنه كفار دو قِسم‌اند بعضيها جزء رهروان كفرند، پيروان كفرند اينها عذاب خاصّ خودشان را دارند، بعضيها جزء ائمه كفرند كه ﴿جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ﴾[18] اينها كه جزء ائمه كفرند هم گمراه شدند، هم گمراه كردند عذاب مضاعف دارند چون گناه مضاعف داشتند ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ يك، ﴿وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ دو، ﴿صَدُّوا﴾ يعني «صرفوا عن سبيل الله» راه خدا را با نوشتن، با گفتن، با فيلم، با تئاتر بستند نگذاشتند اين نسل نو به مقصد برسد صدّ عن سبيل كردند يعني «صدّ الناس صرفوهم عن سبيل الله» اينها «ضلّوا و أضلّوا» «كفروا و صدّوا» «فصدوا و أفصدوا» چون دو گناه كردند ﴿زِدْنَاهُمْ عَذَاباً فَوْقَ الْعَذَابِ﴾ فوق آن عذابي كه ديگران دارند اينها را معذّب مي‌كنيم براي اينكه اينها دو گناه كردند دو عذاب بايد بچشند ﴿بِمَا كَانُوا يُفْسِدُونَ﴾ نه «يَفسدون» اينها هم فاسد بودند هم مفسد، هم ضال بودند هم مُضل، لذا عذاب مضاعف دارند.

اما در اين صحنه‌اي كه اولين و آخرين حاضرند برابر سورهٴ «واقعه» ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[19] از هر امتي پيامبري را به عنوان شاهد مبعوث مي‌كنند آن وقت در اين صحنه عمومي اين در اين صحنه عمومي كسي را مي‌آورند نه مبعوث بكنند در دنيا اول ذات اقدس الهي مردم را خلق كرد البته اولين كسي كه خلق كرد پيغمبر بود وجود مبارك حضرت آدم، ولي براي تودهٴ مردم، مردم خلق مي‌شوند بعد از بين مردم رجال الهي را به نام انبيا مبعوث مي‌كند اين خاصيت بعثت است. اين معنا دربارهٴ پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) صادق است كه ﴿بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً﴾[20] اين هست كه از بين مردم يك شخصيت ممتازي را برمي‌انگيزاند.

در قيامت همين دو، سه مرحله هست اول همگان را ايجاد مي‌كند آن ايجاد همان بعثت است و بَعث عمومي است وقتي همگان را و همهٴ اُمم را جمع كرد از بين هر امتي پيامبر آنها را مبعوث مي‌كند به عنوان شاهد دعوت مي‌كند از بين مشهودعليه و شهدا يعني از بين امم و انبيا كه همه اينها به دو گروه تقسيم شدند 124 هزار نفر به عنوان شاهد مثلاً اولين و آخرين به عنوان مشهودعليه يك نفر را مي‌آورد نه مبعوث كند ﴿وَجِئْنَا بِكَ عَلَي هؤُلاَءِ شَهِيداً﴾[21] ﴿يَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً﴾ اينها شهادت مي‌دهند ﴿وَجِئْنَا بِكَ﴾ نه «ثمّ بعثناك» ﴿وَجِئْنَا بِكَ عَلَي هؤُلاَءِ شَهِيداً﴾ نه «هؤلاء» يعني امت خودت، نه «هؤلاء» يعني امم «هؤلاء» يعني امم و شهداي امم اين چه عظمتي است، چه عظمتي است اگر در قرآ‌ن كريم فرمود كتاب تو مُهيمن بر كتابهاي ديگر است همين است ديگر.

انبياي ديگر هر چه هست ﴿مُصَدِّقاً﴾ ﴿مُصَدِّقاً﴾ ﴿مُصَدِّقاً﴾ اين طور است وجود مبارك عيساي مسيح آمد ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾[22] بود اينها كتاب تو هم ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ هست، هم ﴿مُهَيْمِناً عَلَيْهِ﴾[23] هيمنه دارد، سلطنت دارد، سيطره دارد اگر قرآن هيمنه دارد، سيطره دارد، سلطنت دارد خب آورنده قرآن هم هيمنه دارد، سلطنت دارد، سيطره دارد اين «مهيمن» مخصوص قرآن كريم است ديگر آورندهٴ قرآن كريم هم مُهيمن بر همه است ما آورديم نه تو آمدي يا تو را مبعوث كرديم اين طور نيست خيليها با ما ملاقات مي‌كنند اما ما اجازه مي‌دهيم آنها بيايند، مي‌آيند وجود مبارك ابراهيم هست، ديگري هست ﴿إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَي رَبِّي﴾[24] من دارم مي‌روم، بله وجود مبارك موساي كليم است ﴿جَاءَ مُوسَي لِمِيقَاتِنَا﴾[25] آمد، ما هم او را راهش داديم پذيرفتيم درست است، اما در جريان معراج كه سخن از «ذهب» نيست سخن از «جاء» نيست سخن از بُردن است فرمود من تو را بُردم، من تو را آوردم ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ﴾[26] نه تو آمدي، نه اجازه دادم كه تو بيايي خودم تو را آوردم.

اينجا هم همين است اينجا سخني نيست كه ما تو را مبعوث كرديم يا تو خواستي به طرف ما بيايي اجازه داديم، خير ما تو را آورديم ﴿وَجِئْنَا﴾ اين چه مقامي است، خب.

ملاحظه مي‌كنيد ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم مِنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ﴾ نه «بعثناك» كجا بود كه آورد؟ نزد او بود كه آورد ديگر ﴿وَجِئْنَا بِكَ شَهِيداً عَلَي هؤُلاَءِ﴾ آن‌گاه معلوم است كه ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ يعني چه.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] توبه/سوره9، آیه105.
[2] توبه/سوره9، آیه105.
[3] انفطار/سوره82، آیه10 ـ 12.
[4] انفطار/سوره82، آیه10.
[5] آل عمران/سوره3، آیه187.
[6] مرسلات/سوره77، آیه36.
[7] زخرف/سوره43، آیه66.
[8] همزه/سوره104، آیه6 ـ 7.
[9] نساء/سوره4، آیه56.
[10] آل عمران/سوره3، آیه178.
[11] انعام/سوره6، آیه23.
[12] سوره سباء، آيه 41.
[13] مائده/سوره5، آیه116.
[14] اعراف/سوره7، آیه38.
[15] یونس/سوره10، آیه18.
[16] زمر/سوره39، آیه3.
[17] نور/سوره24، آیه25.
[18] قصص/سوره28، آیه41.
[19] واقعه/سوره56، آیه49 ـ 50.
[20] جمعه/سوره62، آیه2.
[21] نساء/سوره4، آیه41.
[22] مائده/سوره5، آیه46.
[23] مائده/سوره5، آیه48.
[24] صافات/سوره37، آیه99.
[25] اعراف/سوره7، آیه143.
[26] اسراء/سوره17، آیه1.