درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

86/02/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 79 الی 82

 

﴿أَلَمْ يَرَوْا إِلَي الطَّيْرِ مُسَخَّرَاتٍ فِي جَوِّ السَّماءِ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾(79)﴿وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّن بُيُوتِكُمْ سَكَناً وَجَعَلَ لَكُم مِن جُلُودِ الْأَنْعَامِ بُيُوتاً تَسْتَخِفُّونَهَا يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَيَوْمَ إِقَامَتِكُمْ وَمِنْ أَصْوَافِهَا وَأَوْبَارِهَا وَأَشْعَارِهَا أَثَاثاً وَمَتَاعاً إِلَي حِينٍ﴾(80)﴿وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً وَجَعَلَ لَكُم مِنَ الْجِبَالَ أَكْنَاناً وَجَعَلَ لَكُمْ سَرَابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَسَرَابيلَ تَقِيكُم بَأْسَكُمْ كَذلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ﴾(81)﴿فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ الْمُبِينُ﴾(82)

 

همان طوري كه برهان توحيد گاهي در سطح عميق و علميِ كامل است، گاهي در سطح تمثيل و خطابه و مانند آن، كه فرمود: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَّمْلُوكاً﴾[1] جريان نعمتهاي الهي هم همين طور است گاهي نعمتهاي عظيم را ذكر مي‌كند مثل نعمت نبوّت، نعمت امامت، نعمت ولايت ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً﴾[2] ﴿بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ﴾[3] و مانند آن، گاهي هم نعمت پرنده‌ها و مسكن و اثاث‌البيت و اينهاست براي اينكه مردم يكسان نيستند، اگر در سورهٴ «آل‌عمران» و در سورهٴ «انفال» گاهي مي‌فرمايد: ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾[4] ، گاهي مي‌فرمايد: ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾[5] معارف الهي هم درجات دارد گاهي آن برهان عميق توحيدي است، گاهي ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَّمْلُوكاً﴾ نعمتهاي الهي هم مراتبي دارد، گاهي نعمت نبوت و امثال ذلك است كه ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً﴾ گاهي هم همين نعمتهاي ظاهري است.

مطلب ديگر اين است كه در جريان آفرينش فرشته‌ها فرمود: ﴿مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ﴾ مرحوم امين‌الاسلام در مجمع‌البيان مي‌فرمايد ﴿مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحمٰن﴾[6] يعني همان طوري كه خداي سبحان آب را زير ماهي نگه مي‌دارد كه ماهي كاملاً در كمال آزادي از روي آب نه روي دريا از روي آب در بين دريا حركت كند و فرو نرود، در فضا هم خداي سبحان اين هوا را نگه مي‌دارد زير اين پرنده كه پرنده روي اين هوا حركت كند و فرو نرود.

اين سخن حق است ولي آيه اين را نمي‌گويد و لازم هم نيست كه آيه را بر اين حَمل بكنيم ايشان مي‌فرمايند امساك طير عبارت از امساك هواست توسّعاً گفته مي‌شود، خير خودِ پرنده را در هوا نگه مي‌دارد خود پرنده را نگه مي‌دارد نمي‌گذارد بيفتد نه اينكه هوا را نگه مي‌دارد نمي‌گذارد فرو برود آن هم ممكن است ولي آيه ناظر به آن نيست ﴿مَا يُمْسِكُهُنَّ﴾ يعني خود اين طير را ﴿إِلَّا اللَّهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾.

پرسش:...

پاسخ: درست است آن امور به اسباب خودش هست اما مسبّب اسباب چه كسي است؟ فرمود ذات اقدس الهي اينها را سبب قرار داده است و مي‌تواند جلوي اينها را هم بگيرد سبب هم منحصر در اينها نيست اوست كه «ابي الله أن يجري الاشياء الا بالأسباب»[7] اما ذات اقدس الهي مسبّب اين اسباب است اگر كسي موحّد خالص باشد همواره آن مسبّب را مي‌بيند مي‌گويد خدا را شكر كه از اين راه مشكل مرا حل كرد اين‌چنين نيست كه به سبب تكيه كند ولي علي أي حال در همان ساختار بدن حيوان اسبابي مي‌آفريند كه اين حيوان در فضا بماند كه در بحث ديروز اشاره شد اين با قانون سببيّت منافاتي هم ندارد.

بعد فرمود: ﴿وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّن بُيُوتِكُمْ سَكَناً﴾ فرمود شما بالأخره نيازي به مسكن داريد، به آرامش داريد، و جايي كه آرام بگيريد اين يا طبيعي است يا صناعي، طبيعي هم يا به صورت ساختگي است يا پيش‌ساخته است آن مسكن طبيعيِ پيش‌ساخته به نام كَهف است و كِن است و امثال ذلك كه «كهوف» و «اكنان» را خدا در قرآن ذكر مي‌كند دامنهٴ كوه مسافراني هستند در سينهٴ كوه غارهايي هست زاغه‌هايي هست كه به آنجا پناهنده مي‌شوند يك شب يا دو شب قافله آنجا مي‌ماند اين «كهوف» و «اَكنان» اينها خانه‌هاي طبيعي پيش‌ساخته است كه هر مسافري آنجا پناهنده مي‌شود، هر كارواني يك چند شبي، يك شبي، دو شبي، يك روزي، دو روزي در اين كَهف و كِن مي‌ماند كه در آيه بعد فرمود: ﴿وَجَعَلَ لَكُم مِنَ الْجِبَالَ أَكْنَاناً﴾ كِن جاي استتار همان كَهف و اينهاست اينها خانه‌هاي طبيعيِ پيش‌ساخته است.

اما خانه‌هاي طبيعي كه شما بشر مي‌سازيد آن را در بخشهاي ديگر فرمود كه ﴿تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً فَارِهِينَ﴾[8] آنها كه امكانات بيشتري داشتند ويلاها را از خود كوه درست مي‌كردند نه در دامنهٴ كوه ويلا درست مي‌كردند اين سنگهاي كوه را مي‌تراشيدند اتاق درست مي‌كردند الآ‌ن هم آثار باستاني‌شان هست ورودي دارند، خروجي دارند، نگهبان دارند كه ﴿وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً فَارِهِينَ﴾ شما اين سنگهاي كوه را مي‌تراشيد و اتاق درست مي‌كنيد اين براي مُطرفين و سلاطين متمكّن اينها خانه‌هاي طبيعي يا پيش‌ساخته است يا بعد مي‌سازند.

اما خانه‌هاي صناعي بالأخره انسان يا از سنگ و گِل و خشت و سيمان خانه مي‌سازد كه غير منقول است يا نه، خانه‌هاي صحرايي و عشايري مي‌سازد مثل چادر كه منقول است.

پس چهار قِسم شد همه اقسام چهارگانه را در اين دو بخش آيات مشخص كرد فرمود پناهگاه به شما داديم، خانه تراشي به شما داديم. خانه صناعي به شما داديم، خانه منقول به شما داديم، خانه غير منقول به شما داديم، لوازم‌ بيت داديم، وسيله گرما و سرما به شما داديم ﴿لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ﴾، خب اينها نعمتهاي ظاهري است همه اينها را ذات اقدس الهي عطا كرده است انسان در برابر نعمت بايد شاكر باشد.

آن آيه سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» كه مي‌فرمايد: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً﴾[9] آن يك نعمت ديگر است آن كجا و اين كجا درباره نعمت نبوت آن مطالب عالي را بيان كرده، درباره نعمت مسكن و اثاث‌البيت اين را ذكر كرده چون همه يكسان نيستند اگر مردم «علي درجات» ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾[10] هستند و اگر قرآن ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[11] است، اگر برخيها اوحدي‌اند، برخي متوسط‌اند، برخي ضعيف آيات قرآن هم همين درجات و مراتب را دارد فرمود: ﴿وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّن بُيُوتِكُمْ سَكَناً﴾ حالا يا بيوت طبيعي يا بيوت صناعي كه شما مسكن انتخاب مي‌كنيد، سكونت پيدا مي‌كنيد، آرام مي‌گيريد اين كارد را كه گفتند سِكّين براي اينكه مانع حركت مذبوح است او را ديگر از حركت مي‌اندازد اين عامل سكونت است، عامل سكون است ﴿جَعَلَ لَكُم مِّن بُيُوتِكُمْ سَكَناً﴾ اين براي خانه‌هاي غير منقول.

﴿وَجَعَلَ لَكُم مِن جُلُودِ الْأَنْعَامِ بُيُوتاً﴾ از پوست اين شترها، گاوها، گوسفندها شما خانه‌هاي غير منقول در صحراها و عشايري كه زندگي مي‌كنيد مي‌سازيد ﴿بُيُوتاً﴾ كه اين بيوت قابل نقل و انتقال است در رحلت شتا و صيف، در رحلت ييلاق و قشلاق شما اين خانه‌هايتان را جابه‌جا مي‌كنيد در تابستان همين خانه‌ها را به منطقه‌هاي خنك مي‌بريد، در زمستان همين خانه‌ها را به منطقه گرم مي‌بريد كه آرام بگيريد ﴿تَسْتَخِفُّونَهَا﴾ يعني احساس خفّت و سبكي مي‌كنيد در همان نقلشان، چه موقع ﴿تَسْتَخِفُّونَهَا﴾ آن روز كوچكتان، كوچ ييلاقي‌تان، كوچ قشلاقي‌تان ﴿يَوْمَ ظَعْنِكُمْ﴾ يعني روز كوچ‌تان حالا يا مي‌خواهيد تابستان حركت كنيد يا مي‌خواهيد براي پاييز حركت كنيد وقتي هم كوچ كرديد مي‌خواهيد سرپا كنيد اين خيمه‌ها را برايتان سخت نيست ﴿يَوْمَ ظَعْنِكُمْ﴾ خواه «رحلةالشتاء» خواه «رحلةالصيف» اين ﴿يَوْمَ ظَعْنِكُمْ﴾ كوچ است و ﴿وَيَوْمَ إِقَامَتِكُمْ﴾ روزي هم كه مي‌خواهيد حالا چادر بزنيد بمانيد اين براي شما آسان است چادر زدن، جمع كردن، نقل و انتقال دادن براي شما آسان است ﴿تَسْتَخِفُّونَهَا يَوْمَ ظَعْنِكُمْ﴾ يك، ﴿وَيَوْمَ إِقَامَتِكُمْ﴾ دو اينها خانه‌هاي منقول، آنها هم خانه‌هاي غير منقول حالا لوازم بيت، اثاث بيت را از كجا براي شما فراهم كرده؟

فرمود: ﴿وَمِنْ أَصْوَافِهَا وَأَوْبَارِهَا وَأَشْعَارِهَا أَثَاثاً وَمَتَاعاً إِلَي حِينٍ﴾ فرمود از پشمهاي اين انعام مثل گوسفند كه پشم دارد يا وَبَر و كُرك اين انعام كه شتر كُرك دارد بعضي از حيوانات ديگر هم كُرك دارند يا موهاي اين انعام مثل بُز كه مو دارد از موها، از كُركها، از پشمها فرش تهيه مي‌كنيد، وسيله استراحت تهيه مي‌كنيد، لباس تهيه مي‌كنيد، اثاث‌البيت شما اينهاست ﴿أَثَاثاً﴾ يعني لوازم بيت ﴿وَمَتَاعاً﴾ كه از آن بهره مي‌بريد.

اين ﴿إِلَي حِينٍ﴾ به عنوان تنازع مي‌تواند متعلّق باشد به همه گذشته نظير «هذا شهر عظمته و كرّمته و شرّفته و فضّلته علي الشهور»[12] كه مفعول با واسطه است براي همه علي‌التنازع اين هم ﴿إِلَي حِينٍ﴾ متعلّق است مفعول با واسطه است براي همه يعني «جعل لكم من بيوتكم سكنا الي حين» تا وقت مرگتان بالأخره همه فاني مي‌شويد ديگر «و جعل لكم من جلود الأنعام بيوتاً الي حين» «تستخفّونها يوم ظعنكم و يوم اقامتكم الي حين» ﴿وَمِنْ أَصْوَافِهَا وَأَوْبَارِهَا وَأَشْعَارِهَا أَثَاثاً وَمَتَاعاً إِلَي حِينٍ﴾ اين ادب قرآن كريم است كه نعمت را كه مي‌شمارد مبدأ فاعلي و غايي را هم ذكر مي‌كند چه كسي كرد، براي چه چيزي كرد، تا چه موقع كرد كه جريان مرگ و فنا و زوال يادمان نرود كه صبغهٴ موعظه‌اش هم محفوظ بماند بالأخره اينها از بين رفتني است و شما ماندني هستيد، خب.

اينها براي آن بيوت منقول آن هم بيوت غير منقول اما آن خانه‌هاي طبيعيِ غير منقولِ پيش‌ساخته مثل كَهف آن را الآن اشاره مي‌كنند ﴿وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً وَجَعَلَ لَكُم مِنَ الْجِبَالَ أَكْنَاناً﴾ بالأخره شما كه مسافرت مي‌كنيد در راه كه مسافرخانه نيست الآن هم همين طور است آنهايي كه مسافرتهاي بياباني بين شهري دارند البته رستوران و مسافرخانه پيدا مي‌شود، اما اينها كه مسافرتهاي عشايري دارند كه بخشي وسيعي الآن هم همين طور است اينها كه در راه مسافرخانه ندارند اينها اكنان و جبال براي آنها خانه است و مسافرخانه هم هست و آسايشگاه و اينها.

فرمود از اَكنان، كِنها، غارها و حفره‌ها و پناهگاه‌هايي كه در دلِ كوه قرار داديم آسايشگاه رهگذري شماست و براي شما سايه قرار داديم براي منطقه‌هاي استوايي كه سوزان است، آفتاب مستقيم مي‌تابد، آنجا خيلي گرم است يكي از بهترين نعمتها هواي لطيف و خنك و سايبان است لذا مسئله ظِل و ظلال و سايه و سايه‌بان و اينها براي آنها به عنوان يك نعمت مطرح است و لباسي كه آنها را از حرارت و گرما نجات بدهد مطرح است نه از سرما براي اينكه آنها سرمايي ندارند و نيازي دارند به سايه و لباسي كه آنها را از حرارت نجات بدهد در بخشهاي ديگر البته احتياج دارند به لباسهاي گرم‌كُن آن را هم به اجمال ذكر فرمود، فرمود: ﴿وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً﴾ براي شما سايه‌بان قرار داد اين سايه هم رحمت است همان طوري كه آن خانه رحمت است سايه رحمت است همان طوري كه درخت رحمت است هر چيزي كه سايه دارد رحمت است خود سايه هم رحمت است.

براي منطقه‌هاي سوزان سايه از بهترين نعمتهاست ﴿وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً وَجَعَلَ لَكُم مِنَ الْجِبَالَ أَكْنَاناً وَجَعَلَ لَكُمْ سَرَابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ﴾ سَرابيل جمع سِربال است و به معني قميص يعني پيرهن، نه پارچه، پارچه را مي‌گويند ثوب، پيرهن را مي‌گويند قميص سِربال همان قميص است يعني پيرهن براي شما قرار داد كه شما را از حرارت نجات مي‌دهد براي منطقه‌هاي سوزانِ استوايي آن پيرهن و جامه‌اي كه مانع حرارت باشد نعمت است.

﴿وَجَعَلَ لَكُمْ سَرَابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ﴾ در اين كتابهاي ادبي هم ملاحظه فرموديد كه گاهي مفعول محذوف مي‌شود براي اينكه با قرينه همراه هست اينجا هم «تقيكم الحرّ و البَرد» آن بَرد محذوف است يعني لباسهايي كه شما را از سرد و گرم، از سرما و گرما حفظ بكند منتها حالا چرا حَر ذكر شد بَرد حذف شد؟ براي نياز مردم آن منطقه به اين حَر، لباس حافظ از حَر.

﴿وَسَرَابيلَ تَقِيكُم بَأْسَكُمْ﴾ در دفاعها، در مبارزاتي كه داريد زره‌هايي براي شما خلق كرده، كلاه‌خودي خلق كرده كه شما را در جنگها حفظ مي‌كند اينها همه نعمتهايي است كه در صلح و جنگ از اين نِعم برخورداريد ﴿وَسَرَابيلَ تَقِيكُم بَأْسَكُمْ﴾ و اين نعمتهاي به عنوان نمونه است وگرنه نعمتهاي الهي خيلي بيش از اينهاست ﴿كَذلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ﴾ اختصاصي به اينها ندارد اينها تمثيل است، اينها تعيين است نعمتهاي فراواني است هم اينها را اتمام مي‌كند هم نعمتهاي ديگري كه اقوام ديگر دارند حالا ما با منطقهٴ حجاز روبه‌روييم اينها به عنوان تعيين نيست به عنوان تمثيل است اگر كساني كه مخاطب اين آيات بودند در منطقه‌هاي قطبي زندگي مي‌كردند ممكن بود ذات اقدس الهي لباسهايي كه آنها را از سرما حفظ بكند بيان كند.

فرمود نعمتِ خود را بر شما تمام مي‌كند اين مصدر مضاف اگر نعمت مصدر باشد آن هم مفيد اطلاق و عموم است يعني تمام نعمتها را ذات اقدس الهي تمام مي‌كند چيزي كه شما احتياج داشته باشيد، چيزي كه مورد حاجت شما باشد و خدا خلق نكند اين‌چنين نيست.

پرسش:...

پاسخ: حالا ممكن است ثوب ابحريري براي مرد حرام باشد، براي زن كه حرام نيست خيلي از موارد است كه با پارچه‌هاي ابحريري انسان از حرارت نجات پيدا مي‌كند يا از برودت با پارچه‌هاي ديگر نجات پيدا مي‌كند اما نه به نحو پوشيدن يك وقت است كه با انحاي ديگر با پرده‌گذاري و مانند آن از حرارت و برودت جلوگيري مي‌كند يا زنها استفاده مي‌كنند اينكه درصدد بيان اطلاق نيست كه ما بگوييم اين دليل است بر اينكه حتي حرير براي مردها جايز است اين في‌الجمله دارد نِعم الهي را ذكر مي‌كند اما براي زنها چه چيزي، براي مردها چه چيزي، پوشيدن چه چيزي، پرده چه چيزي اينها را كه درصدد بيان آنها نيست، خب.

﴿لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ﴾ تا مُنقاد بشويد و بهترين انقياد همان اسلام است يعني انسان در برابر عقايد الهي، اخلاق الهي، فقه الهي، حقوق الهي معتقد باشد و مؤمن باشد و عمل كند اين بهترين راهِ تسليم شدن است ديگر، خب.

بعد فرمود: ﴿فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ الْمُبِينُ﴾ به رسول خودش(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود حالا شما اتمام حجّت كردي، همه اينها را شمردي، نعمتهاي ظاهري را شمردي، نعمتهاي باطني را شمردي در سورهٴ مباركهٴ «لقمان» و بعضي از آيات ديگر آمده است كه ﴿أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً﴾[13] نعمتهاي ظاهر داد، نعمتهاي باطن داد، نعمتهاي باطن نبوّت است، ولايت است، امامت است، عصمت است، معجزه است يك، عقل است، فطرت است، هوش است، خردورزي است دو، اينها نِعم باطني است نعمتهاي ظاهري هم ﴿جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ﴾ از يك سو، بيوت و اصواف و اوبار و اشعار ﴿أثٰاثاً وَمَتَاعاً إِلَي حِينٍ﴾[14] از سوي ديگر، پس ﴿أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً﴾ تا شما هم شاكر باشيد بالأخره انسان در پيشگاه ولي‌نعمت خود بايد خاضع باشد اگر جزء اوحدي انسانهاست ولي‌نعمت خود را بايد در ارسال رسل و انزال كتب بداند اگر جزء افراد اوساط و ضعاف است ولي‌نعمت خود را بايد در سايه ساختن خانه و لوازم بيت و امثال ذلك بداند.

فرمود ما اين نِعم را گفتيم، مُنعم را هم گفتيم ﴿لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ﴾ حالا ﴿فَإِن تَوَلَّوْا﴾ به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود حالا اگر اينها اعراض كردند شما مسئول نيستيد ﴿فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ الْمُبِينُ﴾ ولي تو بايد ابلاغ كني، ابلاغ شفاف و روشن ابهام در حرفت نباشد اگر اينها نيازي به استدلال دارند اين را بيّن كني مقدّمات مطوي را مستور را مشهور كني تو مفسّري ﴿أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾[15] تو تبيين كني، تو تفسير كني، تو تحليل كني، احتجاج كني و به صورت شفاف اينها بفهمند آن وقت اين مي‌شود بلاغ، بلاغ مبين يك وقت است كه انسان مي‌گويد من گفتم شما مي‌خواهيد بفهميد مي‌خواهيد نفهميد اين كار انبيا نيست، كار انبيا تفهيم است نه صِرف سخنراني اينكه فرمود بلاغِ مبين باشد اين را هم در آيات ديگر تشريع كرد فرمود شما انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) موظّفيد حرف را به درونِ جان اينها برسانيد ﴿فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً﴾[16] حرف را تا دلشان بايد برسانيد از آن به بعد اينها مختارند به گوش‌شان برسانيد كافي نيست شما كه معلّم به معناي مدرّس نيستيد كه بگوييد من درسم را گفتم حقوق مي‌خواهم كه شما معلّميد يعني علم را بايد منتقل كنيد به جان اينها در بحثهاي قبل هم گذشت كه نفس در فهميدن مضطرّ است يعني وقتي مقدّمات حاصل شد، برهان حاصل شد انسان ديگر نمي‌تواند بگويد من نمي‌خواهم بفهمم، فهميد از آن به بعد بخواهد ايمان بياورد بين نفس و بين ايمان كه فعل است، نه علم بين نفس و بين ايمان كه فعل است اراده فاصله است مي‌خواهد ايمان بياورد مي‌خواهد نياورد اين‌چنين نيست كه اگر كسي مطلبي را فهميد خب حالا گردن بنهد فرمود از آن به بعد اينها مختارند ﴿إِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ الْمُبِينُ﴾ بايد ابلاغ كني، به درون جان اينها هم برساني كه اينها بفهمند اگر واقعاً نفهميدند خب حجت بر اينها تمام نشد وقتي فهميدند حالا ﴿إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً﴾[17] آنها ديگر خودشان از آن به بعد آزادند.

﴿فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ الْمُبِينُ﴾ اما رسول من شما كار خودت را كردي بلاغ كردي، بلاغ مبين كردي، حرف را به جان اينها رساندي اينها فهميدند ﴿يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ﴾ اما ﴿ثُمَّ يُنكِرُونَهَا﴾ يعني اين از نظر علمي نزد اينها معرفه است ولي از نظر عمل نزد اينها نكره است وقتي انكار مي‌كنند يعني نمي‌شناسند اين درد در اوايل طلبگي هست اگر كسي اين را خداي ناكرده معالجه نكند بعد وقتي وارد جامعه شد يك آفتي است در اوايل طلبگي آن وقتي كه جامع‌المقدمات يا سيوطي يا مغني يا جامي را با رفيقش در حجره بحث مي‌كنند ثالثشان خداست هيچ كسي نيست اما در حجره فهميد كه حق با رفيق اوست اما مي‌خواهد بالأخره نپذيرد اين درد وقتي اين شخص وارد جامعه شد مي‌شود آفت جامعه براي اينكه ﴿يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَا﴾ خب تو كه مي‌داني حق با رفيق توست همين الآن خودت را معالجه بكن بگو حق با شماست الحمدلله ديگر بخواهد خودش هم نشان بدهد و حرف خودش را توجيه كند اين درد وقتي مُزمن شد، وقتي وارد جامعه شد همين است ديگر شما ببينيد هر جايي كه در اين مملكت وسيع اختلافي هست يك گوشه‌اش به اين لباس برمي‌گردد سرّش اين است كه ما خودمان را در حجره‌ها نساختيم وقتي روشن شد، روشن شد ديگر از آن به بعد ديگر چرا آدم، خب به جاي اينكه تسليم حق بشود تسليم باطل مي‌شود يك وقت است كه از اين طرف بهتر از آن طرف هست يا مساوي است مي‌گويد خب حالا چرا ما او را قبول كنم اين را قبول مي‌كنم اما يكي حق است ﴿فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلاَلُ﴾[18] يك طرف فرشته‌ها هستند و انبيا و اوليا به رهبري ذات اقدس الهي، يك طرف هم شياطين‌الانس و الجن‌ هستند چرا آدم اين طرف بيايد، اگر ما در حجره‌ها خودمان را ساختيم وقتي وارد جامعه شديم ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾[19] خب بعضي از روحانيون وقتي وارد يك منطقه مي‌شوند مصداق اين كريمه‌اند ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾ اين نورانيتي است در آن منطقه، خب.

فرمود اينها مشكل علمي ندارند ﴿يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ﴾ اما همين نعمت‌الله نزد اينها نكره است علماً نعمت‌الله هست، عملاً نكرده است ديگر «لا يعرفونهم» ﴿يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَا﴾ چون ايمان بعد از علم است يعني بعد از اينكه انسان مطلبي را فهميد درباره فهميدن مضطر است، چرا؟ براي اينكه اين مطلب نظري بود، بعد به ضروري رسيد ضروري مثل اجتماع ضدّين محال است، اجتماع مثلين محال است، اجتماع نقيضين محال است انتفاع نقيضين محال است اينها ضروري است نفس وقتي در برابر ضروري قرار گرفت مضطر است ديگر نمي‌تواند بگويد من نمي‌فهمم او فهميد، اين براي بخش علم.

كه بخش جزم اينجاست، از آن به بعد بخش عزم است و اراده است و تصميم‌گيري اينجا ديگر شخص آزاد است آزادي براي اينجاست در علم انسان آزاد نيست در علم ممكن است كسي گوش ندهد، مطالعه نكند، درس و بحث نداشته باشد اينها مقدمات علم است اما وقتي اين مقدمات را طي كرد، گوش داد ديد طرف برهان اقامه كرده است آن نظري پيچيده را آورد آورد آورد به ضروري رساند، ضروري هم طوري است كه انسان در برابر او كه قرار گرفت مي‌شود مضطر اين تا دست و پا بجنبد فهميد حالا نوبت پذيرش است قبول دارد قبول است يا نكول اينجا آزاد است اين ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ﴾[20] ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً﴾[21] و امثال ذلك ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[22] از اينجا به بعد ديگر آزاد است.

فرمود اينها اين ﴿ثُمَّ﴾ كه تعبير كرده براي آن است كه قبول يعني گردن نهادن، باور كردن، ايمان آوردن بعد از مسئله معرفت است فرمود: ﴿يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ﴾ اما ﴿ثُمَّ يُنكِرُونَهَا﴾ و اكثر اينها گرفتار كفرند حالا يا كفر اعتقادي يا كفر عملي ﴿يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَا وَأَكْثَرُهُمُ الْكَافِرُونَ﴾[23] .

گاهي در اين اثنا اين مطلب سؤال شده كه اگر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) صادر اول يا ظاهر اول است و همه كمالات را انسان كامل دارند چگونه خداي سبحان به اينها دستور مي‌دهد براي اينكه شما از قوّه به فعل بياييد نماز شب بخوانيد تا به مقام محمود برسيد يا فلان اطاعت را انجام بدهيد تا به كمال مطلوب نايل بشويد و مانند آن؟

اين را مستحضريد كه ذات اقدس الهي يك ﴿إِنَّا لِلّهِ﴾ به ما آموخت كه ناظر به قوس نزول است، يك ﴿وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾ به ما آموخت كه ناظر به قوس صعود است يعني فيض از ذات اقدس الهي نازل شده است تا به عالَم خاك و ماده و طبيعت رسيد، بعد هم از عالم خاك و ماده كه به صورت انسان شد مي‌شود ﴿يَاأَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾[24] در قوس نزول انسان كامل همه چيز را داشت قوّه هم در آنجا نبود و مرحوم مفيد(رضوان الله تعالي عليه) در كتاب شريف امالي‌شان نقل كردند وقتي ذات اقدس الهي فرمود: ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾ همه انبيا و اوليا و انسانهاي معصوم و غير معصوم همه حضور داشتند اولي كسي كه گفت ﴿بَلَي﴾[25] وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود بعد هم وجود مبارك حضرت امير و اهل‌بيت كه آنجا نور واحدند اين را مرحوم شيخ مفيد(رضوان الله عليه) در كتاب شريف امالي نقل كرد اين درست است به لحاظ قوس نزول آنجا كه هستند همه چيز را داشته و دارند اما وقتي كه آمدند به اين عالَم طبيعت ﴿أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَي﴾[26] است ﴿وَوَجَدَكَ ضَالّاً فَهَدَي﴾[27] اينها هست، اين نقصها هست يكي پس از ديگري بايد با سير و تلاش و كوشش تا در قوس صعود به آن مقام برسند در نتيجه اين دو قوس كه ﴿إِنَّا لِلّهِ﴾ ناظر به قوس اول است ﴿وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾[28] ناظر به قوس دوم معلوم مي‌شود جهان از عقل شروع شده و به عاقل ختم شده اولين موجود عقل است و در قوس صعود كامل‌ترين موجود عاقل ﴿كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾[29] .

بنابراين اين منافاتي ندارد كه در قوس صعود داراي قوه باشند، اما

پرسش:...

پاسخ: در قوس صعود چرا، قوس صعود ذات اقدس الهي اينها را لحظه به لحظه كامل مي‌كنند منتها اين نگاران به مكتب نرفتند تا از كسي درس بياموزند و كامل بشوند فقط در مكتب الهي هستند كه از قوّه به فعل مي‌آيند يك وقت است كه مي‌گوييم به بشر و امثال ديگر محتاج‌اند، نه خير به ديگران محتاج نيستند يك وقتي به ذات اقدس الهي نيازمندند بله در قوس صعود به ذات اقدس الهي نيازمندند دارد ﴿عَسَي أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً﴾[30] در قوس صعود اين طورند ديگر، اما در قوس نزول همه چيز را دارند براي رعايت آن قوس نزول است كه در روايات فراوان است كه همه چيز را اينها مي‌بينند، هر وقت خواستند به آن مخزن الهي مراجعه مي‌كنند «متي شاء علموا» خب.

اما آن مطلب بعدي كه طرح اين آيات آيا براي افادهٴ علمي است يا نه؟ بله، هم مي‌تواند نعمت خدا را ذكر بكند، هم مي‌تواند صبغهٴ توحيدي داشته باشد چه اينكه دارد، هم مي‌تواند بهرهٴ علمي داشته باشد اگر اين ﴿مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾[31] را ذات اقدس الهي فهماند، مسئله اهميت رسالت را ذكر كرد، منشأ بعثت هم ذكر كرد اين منافات ندارد يك فايدهٴ علمي به عنوان فنّ شريف اصول برائت نقلي از آن استفاده بشود كه، اگر از همين يك جمله بحثهاي فراوان اصولي درآمد يا از آيه «نبأ» و «نفر» درباره حجت خبر واحد بعضي استدلال كردند، بعضيها نقد كردند، بسياري از مسائل عميق اصولي را از آنجا درآوردند، اشكالات «مما يمكن الذب» اشكالات «مما لا يمكن الذب» را از همين آيه استخراج كردند آياتي كه مربوط به مسائل خلقت است آن هم ممكن است آثار علمي داشته باشد منتها از يك جملهٴ آيه، اصولي بهره‌هاي فراوان مي‌برد همين مي‌شود دين، از يك جملهٴ قرآ‌ني كه فرمود آسمان و زمين قبلاً بسته بودند ما باز كرديم ﴿أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا﴾[32] از اين آيه ممكن است بهره‌هاي فراوان علمي ببرند و همه‌شان به دين وابسته باشد.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] نحل/سوره16، آیه75.
[2] آل عمران/سوره3، آیه164.
[3] حجرات/سوره49، آیه17.
[4] انفال/سوره8، آیه4.
[5] آل عمران/سوره3، آیه163.
[6] ملک/سوره67، آیه19.
[7] ـ بحارالانوار، ج2، ص90.
[8] شعراء/سوره26، آیه149.
[9] آل عمران/سوره3، آیه164.
[10] آل عمران/سوره3، آیه163.
[11] بقره/سوره2، آیه185.
[12] ـ مفاتيح‌الجنان، اعمال مشترك ماه رمضان.
[13] لقمان/سوره31، آیه20.
[14] بقره/سوره2، آیه36.
[15] نحل/سوره16، آیه44.
[16] نساء/سوره4، آیه64.
[17] سوره انسان، آهيٴ 3.
[18] یونس/سوره10، آیه32.
[19] انعام/سوره6، آیه122.
[20] کهف/سوره18، آیه29.
[21] انسان/سوره76، آیه3.
[22] بقره/سوره2، آیه256.
[23] نحل/سوره16، آیه83.
[24] انشقاق/سوره84، آیه6.
[25] اعراف/سوره7، آیه172.
[26] ضحی/سوره93، آیه6.
[27] ضحی/سوره93، آیه7.
[28] بقره/سوره2، آیه156.
[29] انشقاق/سوره84، آیه6.
[30] اسراء/سوره17، آیه79.
[31] اسراء/سوره17، آیه15.
[32] انبیاء/سوره21، آیه30.