درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

86/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 77 الی 80

 

﴿وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ﴾(77)﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾(78)﴿أَلَمْ يَرَوْا إِلَي الطَّيْرِ مُسَخَّرَاتٍ فِي جَوِّ السَّماءِ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾(79)﴿وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّن بُيُوتِكُمْ سَكَناً وَجَعَلَ لَكُم مِن جُلُودِ الْأَنْعَامِ بُيُوتاً تَسْتَخِفُّونَهَا يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَيَوْمَ إِقَامَتِكُمْ وَمِنْ أَصْوَافِهَا وَأَوْبَارِهَا وَأَشْعَارِهَا أَثَاثاً وَمَتَاعاً إِلَي حِينٍ﴾(80)

 

در ذيل آيه قيامت از قدرت مطلقهٴ ذات اقدس الهي سخني به ميان آمد كه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ﴾ اين ذيل هم دليل گذشته است و هم سند آينده هم دليل اين است كه ﴿لِلَّهِ غَيْبُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ و هم سند مطالبي است كه بعد از اين ذكر مي‌كند نمونه‌هايي از قدرت بيكران خدا را در آفرينش انسان، در آفرينش علم و قدرت، در اعطاي علم و قدرت به انسان، در جعل انسان خليفةالله، در جعل انسان كه او بتواند فنّان و بديع و نوآور باشد و مانند آ‌ن مطرح است درباره پرنده‌ها هم مظاهر قدرت الهي زياد است اينكه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ﴾ نموداري از قدرت مطلقه خدا را ذكر مي‌كند.

يكي درباره انسان است كه فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ اصل آفرينش انسان كه از يك نطفه انساني به اين صورت دربياورد ﴿أَلَمْ نَجْعَل لَهُ عَيْنَيْنِ ٭ وَلِسَاناً وَشَفَتَيْنِ ٭ وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ﴾[1] دهها كار خارق‌العاده درباره يك قطره آب انجام داد اينها ناظر به قدرت مطلقهٴ خداي سبحان است، بعد خدا علم خلق مي‌كند، قدرت خلق مي‌كند و اين علم و قدرت را به انسان عطا مي‌كند فرمود: ﴿وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ﴾ مجاري فراگيري علم و قدرت را به انسان عطا مي‌كند اين هم يك.

علمها هم ديگر بالأخره يا تجربي است يا تجريدي يا تلفيقي از تجربه و تجريد يا نظير فيزيك و شيمي و علوم حسّي و تجربي است يا نظير الهيات و فلسفه است يا نظير رياضي است كه تلفيقي از تجريدي ـ تجربه است اينها با مجاري ادراك مشخص مي‌شود فرمود خداوند هم وسايل علوم تجربي را به شما داد به نام سمع و بصر، هم وسايل علوم تجريدي را به شما داد به عنوان فؤاد چون اين دل با حسّ و بَصَره و سمع بي‌ارتباط نيست علوم تلفيقي هم بهره شما خواهد شد اين سه، اينها را انجام داد تا شاكر باشيد هم در پيشگاه خدا شاكر باشيد هم اينكه اين نعمت را حق‌شناسي كنيد بجا صرف كنيد.

بعد نمونه‌اي از قدرت الهي را در جريان آفرينش پرنده‌ها ذكر كرد فرمود: ﴿أَلَمْ يَرَوْا إِلَي الطَّيْرِ مُسَخَّرَاتٍ فِي جَوِّ السَّماءِ﴾ در جريان پرنده كرامتهاي فراواني است كه در آيات گوناگون به آن كرامتها اشاره شده گاهي در كيفيت بال و پر زدن اينها سخن مي‌گويد كه ﴿صَافَّاتٍ وَيَقْبِضْنَ﴾[2] كجا بال را بگشايد، كجا بال بزند، كجا صفيف داشته باشند، كجا دفيف داشته باشند، چه گروهي صفيفشان بيشتر از دفيف باشد، چه گروهي دفيفشان بيشتر از صفيف باشد كه يكي از نشانه‌هاي حرام گوشت و حلال گوشت بودن همين پرنده‌ها شدّت صفيف و دفيف است، خب.

اين كارها را انجام دادند بخشي هم مربوط به اين است كه اين جرم سنگين چگونه در فضا مي‌ماند هم بال و پر زدن اينها، هم ديدن اينها و هم اينكه ساختار آنها طوري است كه اينها بتوانند پرواز كنند و هم آيين پَر كشيدن و پرواز كردند ﴿قَدَّرَ فَهَدَي﴾[3] شما ببينيد گاهي براي اين تالابها صدها كيلومتر يا هزارها كيلومتر از منطقه قطبي و استوايي يا از قطبي به قطب ديگر اينها مي‌آيند شبها، روزها در هواي ابري، در شب تاريك اينها راهها را طي مي‌كنند ﴿قَدَّرَ فَهَدَي﴾ سالي يك بار شايد اينها مثلاً اين راه را طي كنند براي اوّلين بار هم كه بخواهند طي كنند ديگر اشتباه نمي‌كنند فاصله چند صد كيلومتري يا چند هزار كيلومتري را طي مي‌كنند اين همان ﴿قَدَّرَ فَهَدَي﴾ است فرمود اينها را چه كسي در فضا نگه مي‌دارد؟

پس آيين پرواز را، آيين صفيف و دفيف را در آيات ديگر بيان فرمود، اصل نگهداري اين جرم سنگين در فضا را اينجا ذكر مي‌كند كه ﴿مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ﴾[4] در سورهٴ «ملك» به اين صورت آمده است، خب.

قاعده اين است كه حالا يا ثِقل طبيعي است يا فشار هواست يا جاذبه زمين است طبق يكي از علل سه‌گانه اين جرم سنگين از بالا به پايين مي‌آيد ولي اين نمي‌آيد همين طور نگه مي‌دارد، مي‌ماند همان خدايي كه اين كُرات را در فضا نگه مي‌دارد براساس جاذبه خداي سبحان با ارادهٴ خاصّ خود اينها را نگه مي‌داد طرزي اينها را ساخت كه ساختمان بدن اينها با رهنمود الهي مي‌تواند مدّتي در فضا بماند آن دُم اينها، آن بال اينها، اين پَر اينها، اين كم حجمي استخوان اينها، اين نيرومند بودن عضلات اينها، اينكه بارداري اينها براي تكثير و توليد مثل به تخم‌گذاري است نه حامله شدن وگرنه بار سنگين را بايد حمل مي‌كردند در فضا براي پرنده‌اي كه بخواهد مادر بشود خيلي دشوار است كه با آن حال پَر بكِشد براي پرنده‌ها معمولاً تخم‌گذاري را ذات اقدس الهي مقرّر فرموده است.

فرمود شما اين امور را كه بررسي كنيد اين نظم يك ناظمي مي‌خواهد از يك طبيعت كور اين نظمهاي محيّرالعقول هرگز ساخته نخواهد بود اين معجزه است، آيت است، سراسر جهان معجزه الهي است، آيات الهي است براي همگان هم آيت است منتها آن كه مي‌بيند اهل ايمان است ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ مثل اينكه درباره قرآن كه ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[5] است براي مؤمنين نافع است كه فرمود: ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾[6] ﴿لِتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ﴾[7] وگرنه اين ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است كه ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ﴾ اين طور نيست كه آيات براي منكران نباشد منتها اينها كه نابينا هستند آيات الهي را نمي‌بينند.

فرمود اينها نمي‌بينند، نگاه نمي‌كنند به طرف طير كه اينها مسخّر در فضا هستند ﴿مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ﴾[8] جز خدا كسي اينها را نگه نمي‌دارد.

امساك گاهي در مقابل تحريك است، گاهي در مقابل هبوط و سقوط ﴿فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ﴾[9] يا نگه داشتن يا رها كردن اينجا امساك در مقابل رها كردن نيست، اينجا امساك در مقابل افتادن و سقوط است با اينكه اينها در حال حركت‌اند در حال امساك نيستند اما نسبت به سقوط فرمود: ﴿مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحمن﴾ پس امساك گاهي در مقابل تحريك است كه نگه داشت در قبال اينكه نگذاشت حركت كند يك وقت است كه نه، امساك در مقابل سقوط است يعني نگه دار كه نيفتد نه نگه دار كه حركت نكند اين امساك در مقابل سقوط است ﴿مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ﴾ «لجميع مردم» لكن آنها كه استفاده مي‌كنند مؤمنان‌اند كه بينايند ﴿لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾.

مطلب بعدي آن است كه تسخير قبلاً هم اين بحث گذشت در مقابل قسر است قسر با «قاف» و «سين» يعني فشار، تحميل، از قرآن به خوبي برمي‌آيد كه عالَم براساس قسر يعني قهر، فشار، تحميل اداره نمي‌شود عالم براساس تسخير اداره مي‌شود تسخير آن است كه هيچ تحميلي، هيچ فشاري بر موجود نيست اين موجود خاصيتي دارد، لوازمي دارد، ملازمي دارد، ملزوماتي دارد، مقارناتي دارد و با اينها حركت مي‌كند.

اين لوازم و ملزومات و مقارنات گاهي هدر مي‌رود، گاهي حكيمانه مصرف مي‌شود باراني كه مي‌بارد از قلهٴ كوه سرازير مي‌شود به سينه كوه مي‌آيد، به دامنه كوه مي‌آيد اينها همه يك سير طبيعي است بالأخره آب به طرف پايين حركت مي‌كند براساس ثِقلي كه دارد.

لازمهٴ اين آب اين است كه به طرف پايين حركت بكند بله، بيراهه نمي‌رود اگر كشاورز ماهري باشد اين آب را تسخير مي‌كند، راه به آن مي‌دهد، سد مي‌بندد، بجا مصرف مي‌كند كه در مزارع و مراتع و باغات و امثال ذلك به كار برود نباشد هرز مي‌رود بالأخره به گودال و گودي فرو مي‌رود اگر آبي به چاه ريخت، به گودالي رفت برخلاف مسير نرفت اين مي‌خواهد به جاي پايين برود، رفت ولي اگر كسي او را راهنمايي بكند كه به پاي يك نهال و درخت و مزرعه و مرتع برود اين را مي‌گويند تسخير كرده يعني تمام كارهايي كه انجام مي‌دهد برابر با خواستهٴ خود اوست آب را كه در لوله نگذاشت با فشار بالا ببرد بشود فوّاره، اگر آب را گذاشته در لوله و با فشار او را بالا برد اين را مي‌گويند قسر با «قاف» و «سين» يعني فشار آورد روي آب، اما وقتي آبي كه از بالاي كوه دارد مي‌آيد اين را به مزرعه راهنمايي مي‌كنند اينكه قسر نيست اين تسخير است، تسخير آن است كه تمام كارهايي كه روي اين انجام مي‌شود مطابق با آفرينش خود اوست، مطابق با لوازم و ملزوم و ملازمات و مقارنات اوست منتها حكيمانه است.

فرمود ما چيزي را در جهان با قسر و قهر و فشار و شتاب تحميلي اداره نمي‌كنيم همه را براساس تسخير اداره مي‌كنيم آسمانها مسخّرند، زمين مسخّرند هيچ عاملي نيست كه فشاري بر زمين بياورد، آسمان بياورد، منظومه شمسي را تحت فشار قرار بدهد، راه شيري را تحت فشار قرار بدهد، انسان را يا حيوان را يا نبات را يا جماد را تحت فشار قرار بدهد اين‌چنين نيست همه اينها براساس تسخير دارند كار مي‌كنند يعني همه اينها خواصّي دارند يك، راهنمايي دارند كه اين اشيا را برابر خواصّشان هدايت مي‌كند دو، اين مي‌شود تسخير.

فرمود پرنده‌ها اين طورند ما فشاري بر اينها نياورديم كسي هم بر اينها فشار نمي‌آورد اينها مسخّرند، راهنمايي مي‌شوند ما اينها را راهنمايي كرديم كه اينها پَر بكشند، كجا بروند ﴿قَدَّرَ فَهَدَي﴾[10] همين است در سورهٴ مباركهٴ «هود» و امثال «هود» كه داشت ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[11] همين بود ديگر يعني هيچ دابّه و جنبنده‌اي نيست كه شامل انسان و پرنده هم مي‌شود مگر اينكه پيشاني و پيشانوي او در اختيار خداست زمام هر كسي به دست خداست و خدا او را بر صراط مستقيم مي‌برد اگر احياناً او خودش تنبلي بكند در وسط راه كجراهه برود به سوء اختيار خودش رفته است وگرنه رهبري عام، رهبري ﴿عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ است.

پس زِمام هر موجودي به دست خداست يك، خدا هم تدبير و راهنمايي مي‌كند دو، فقط ﴿عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ هدايت مي‌كند سه، ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾، پس چيزي در عالَم به نام قسر و فشار و قهر و اينها در كار نيست منتها در داخل كارهاي انسان بعضهم نسبت به بعض يك ظلمي هست، يك جوري هست و مانند آن در برابر حيوانات پرنده‌ها و مانند آ‌ن براساس تسخير حركت مي‌كنند ﴿قَدَّرَ فَهَدَي﴾ هم ناظر به همين قسمت است كه هر موجودي را مجهّز آفريد يك، براي او هدف قرار داد دو، ساختار دروني او را طوري قرار داد كه با پيمودن راه به آن هدف و مقصد مي‌رسد سه، هم نظام داخلي را هدايت كرده است، هم نظام غايي را، هم راه بين داخل و غايت را نشان داده است و راهنمايي كرده است، خب.

پرسش: كه سالها در هوا مي‌پرند مثلاً

پاسخ: هر موجودي كه در هوا مستقيماً دارد حركت مي‌كند يا غير مستقيم دارد حركت مي‌كند معلوم مي‌شود مسير اصلي او همين است، خب.

اين در مورد جريان پرنده‌ها گاهي ممكن است گفته بشود كه خب اگر ذات اقدس الهي در قرآن كريم ما را به پرنده‌ها هدايت مي‌كند خب خودِ انسان يك موجوداتي بالاتر و برتر از پرنده‌ها خلق مي‌كنند اين هواپيماها كه سريع‌السير هستند از اين پرنده‌ها بيشترند، اين سفينه‌هاي فضايي با سرنشين و بي‌سرنشين به مراتب از اين پرنده‌ها هوشمندترند، اين كار از بشر هم ساخته است.

در آيه قبل فرمود: ﴿جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ﴾ شما داريد كار خدا را با يكديگر مي‌سنجيد مي‌گوييد فلان كار بهتر از فلان كار است، اما در اين ارزيابي به جاي اينكه بگوييد فلان كار خدا بهتر از فلان كار خداست غاصبانه آن كار خدا را به خود اسناد بدهيد مي‌گوييد اين كار بشر قوي‌تر از آن كار خداست.

بيان ذلك اين است كه خداي سبحان فرمود بشر قبلاً نطفه‌اي بيش نبود ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾[12] همينها كه مبتكر و مخترع‌اند و فنّاور اگر جزء آن مياهي بودند كه نُطف غير مخلّقه بود پدرانشان در احتلام اينها را در لباسهايشان خيس مي‌كردند اين چه چيزي بود؟ فرمود شماها دو گونه‌ايد بعضيها نُطف غير مخلّقه‌اند كه در احتلام به لباس مي‌ريزند، بعضيها نطف مخلّقه‌اند ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾ پس آنكه به خود بشر برمي‌گردد همين يك قطره آب است از آن به بعد همان خدايي كه طائران را آفريد، به آنها بال و پَر داد، آيين پرواز داد، در فضا اينها را نگهداري مي‌كند، به اينها صفيف و دفيف ياد مي‌دهد همان خدا اين ﴿مَنيٍّ يُمْنَي﴾ را به اين صورت ﴿جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ﴾ درآورده، همين خدا ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[13] كرده، همين خدا ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[14] كرده، همين خدا انسان را خليفهٴ خود قرار داده، همين خدا به انسان ياد داد كه چگونه هواپيما بسازيد، چگونه سفينه بسازيد.

اين كار مع‌الواسطهٴ خداست فرمود آنكه به عهده شماست اگر ما آن فيض را برداريم كه ﴿لِكَيْ لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً﴾[15] مسبوق به نطفه‌اي بوديد كه ﴿لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً﴾ ملحوق به جسد فرتوتي هستيد كه ﴿لِكَيْ لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً﴾ اين براي شما چه چيزي براي شماست كه حساب خودتان را در برابر خدا قرار داديد حرف قاروني مي‌زنيد مي‌گوييد كار بشر اين است، كار خدا آن است، خير شما در همين مجموعه هستيد، در سلسله فيض خداي سبحان‌ايد ذات اقدس الهي گاهي بلاواسطه كاري مي‌كند، گاهي مع‌الواسطه كاري مي‌كند، گاهي با مجاري ادراكي شما كار انجام مي‌دهد مثل اينكه با مجاري ادراكي و تحريكي پرنده‌ها كار انجام مي‌دهد پس ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ اينكه براي شماست اين است دو روز هم دير بشود ﴿يُرَدُّ إِلَي أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً﴾ اين براي شما، آن ﴿نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾[16] براي شما به پدران هم فرمود: ﴿أَفَرَأَيْتُم ما تُمْنُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾[17] كار پدران و مادران هم امناست «نقل النطفه من موضع الي موضع آخر» است كه يك كار جسمي است كار اِمنا كجا، خلقت كجا ﴿أَفَرَأَيْتُم ما تُمْنُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾ همان طوري كه به كشاورزها فرمود شما اين بذرها را از انبار مي‌آوريد در مزرعه همين، يك حركت جسماني است اما آنكه اين بذر را زنده مي‌كند به او حيات مي‌دهد يك بخش‌ آن را به نام ريشه به درون مي‌برد، يك بخش‌ آن را به نام خوشه به شاخه بالا مي‌آورد او ماييم، ﴿ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾[18] شما كارتان حرث است ﴿أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ﴾[19] كار ما زرع است، حيات‌بخشي است حالا اگر كشاورزي بگويد من خودم زحمت كشيدم اين باغ را سبز كردم، اين نهال را سبز كردم، اين مزرعه را سبز كردم اين همان حرف قارون را مي‌زند ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾[20] ، خب.

اينكه آدم آيه را اصل بداند اين غصب است كار براي خداست، نعمت براي خداست كسي به خودش اسناد بدهد جز غصب چيز ديگري نيست فرمود چه چيزي براي شماست؟ نگوييد بشر سفينه خلق كرده بگوييد ذات اقدس الهي به بشر مجاري ادراك حسّي و تجربي داد ﴿جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ﴾ به بشر مجاري ادراك تجريدي داد ﴿وَالْأَفْئِدَةَ﴾ به بشر ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[21] داد تا او بتواند از اين مجاري ادراكي و تحريكي، از اين مجاري تجربي و تجريدي فنّي بياورد او بايد شاكر باشد.

اين جريان اعتماد به نفس و كوشش خودم و تلاش خودم و اينها غافل از آن شهود الهي است ﴿أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ﴾[22] اين ﴿أَلَمْ يَرَوْا﴾ ﴿أَلَمْ يَرَوْا﴾ همين است ديگر فرمود چرا نمي‌بينيد آن كسي كه كار خدا را به خود اسناد مي‌دهد اين واقعاً نابيناست در جريان پرنده هم همين طور است.

بنابراين اگر سفينه است، اگر هواپيما هست، اگر موجوداتي هستند كه از پرنده‌ها دقيق‌تر و سريع‌السيرترند، اگر پرنده‌اي براي تالاب از قطب به قطب حركت مي‌كند اين سفينه از كُره‌اي به كُره ديگر حركت مي‌كند و دقيق‌تر است، پيام مي‌فرستد، تصوير مي‌فرستد، عكس‌برداري مي‌كند، آهنگ مي‌فرستد، آهنگ مي‌گيرد همه اينها عنايتهاي الهي است كه به وسيله عقل بشر در جامعه ظهور پيدا كرده است.

هيچ عالِمي آن قدر قدرت ندارد تا بگويد من عقلم را يك ثانيه حفظ مي‌كنم، كسي مي‌تواند؟ يك ثانيه بگويد اين هوش و اين استعداد و اين قدرت و اين حياتي كه من دارم تا يك ثانيه مي‌توانم حفظ بكنم ممكن نيست اگر درباره پرنده‌ها ﴿مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ﴾[23] درباره همه ما هم «لا يبقينا الا الرحمن» آن وقت چه كسي مي‌تواند با يك نفس كشيدن بتواند به اندازه يك نفس كشيدن قول بدهد كه من هستم، خب وقتي ماييم و عجز محض چه حق داريم بگوييم به اينكه كار ماست، خير كار ذات اقدس الهي است از اين راه خداي سبحان نعمت به ما داد ﴿لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾، خب.

اين آيه و علامت و نشانه خداي سبحان براي همه است لكن مؤمنين استفاده مي‌كنند.

پرسش:...

پاسخ: خداوند، نه خداوند گاهي بلاواسطه، گاهي مع‌الواسطه كار انجام مي‌دهد محتاج به غير نيست خودِ همين افرادي هم كه الآن كار انجام مي‌دهند الآن براساس همان پايه عنايت الهي ايستاده‌اند كه اگر اين عنايت الهي برداشته بشود معلوم شود بود و نبود همه كس لحظه به لحظه حيات افاضه مي‌شود، لحظه به لحظه علم افاضه مي‌شود، لحظه به لحظه توانايي سمع و بصر در تجربي احساس مي‌شود، لحظه به لحظه توانايي عقل در آن علوم تجريدي افاضه مي‌شود اين نظير لحظه به لحظهٴ نوري است كه از كارخانه برق به اين لامپ مي‌آيد اگر يك لحظه رابطه‌اش از كارخانه قطع بشود، خب اين لامپ خاموش است ديگر.

اين طور نيست كه انسان نظير آن بِنا و بَنّا كه مثال زدند در حدوث محتاج به مبدأ باشد ـ معاذ الله ـ در بقا محتاج به مبدأ نباشد كه در جميع حالات انسان محتاج به ذات اقدس الهي است در بحثهاي قبل هم داشتيم كه ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ﴾[24] اسناد فقير به انسان كه مي‌گوييم «الانسان فقير» از قبيل اسناد زوجيت به اربعه نيست كه بگوييم «الأربعة زوج» براي اينكه زوجيّت عين ذات اربعه نيست لازمهٴ ذات است از او جدا نمي‌شود ولي فقر عين هويّت ماست، نه عين ماهيّت ما، ماهيّت ما دون آن است كه فقر الي الله باشد آنكه لياقت آن را دارد كه فقر الي الله و ربط الي الله باشد آن هستي ماست، هستي ما «ذات ثبت له الحاجه» نيست نظير اربعه كه «ذات ثبت له الزوجيه» زيرا اگر فقر براي ذات از سنخ زوجيت اربعه بود لازم ذات بود، چون لازم در مرتبه ملزوم نيست متأخّر است پس مرتبه ملزوم زوجيت را ندارد اربعه مي‌گويند داخل در مقوله كَمّ است و زوجيّت كيف مخصوص به كَمّ زوجيّت داخل در مقابل كِيف است به حساب مشّاء اربعه داخل در مقوله كم اينها از هم جداي‌اند و اربعه ملزوم است و زوجيت لازم آن مقدّم اين متأخّر.

اگر فقر براي هويّت ما از سنخ زوجيت اربعه بود لازمه ذات بود معلوم مي‌شود كه در مرحله ذات، فقر نيست، اگر در مرحله ذات فقر نيست پس استقلال و غناست و اين محال است، بلكه فقر براي هويّت ما به منزله ناطق براي انسان است يعني فصل مقوّم ماست.

اين بيان نوراني سيدالشهداء كه دارد «أنا الفقير في غناي فكيف لا أكون فقيراً في فقري»[25] فرمود آن وقتي كه من دارم، ندارم چه رسد به وقتي كه ندارم «أنا الفقير في غناي فكيف لا أكون فقيراً في فقري» اين تحليلش است اين‌چنين نيست كه فقر براي ذات ما از سنخ زوجيت اربعه باشد كه لازم ذات باشد بلكه عين هويّت ماست، اگر عين هويّت ما، عين فقر است خب او «دائم‌الفيض علي البريّة»[26] است «دائم الفضل علي البريّه» است اگر اين فيض يك لحظه‌اي نيايد خب انسان مي‌شود ﴿لِكَيْ لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً﴾[27] ، بنابراين هر ابتكار و اختراعي كه انسان دارد بايد شاكر باشد كه به عنايت الهي از اين مجراي فيض خداي سبحان توفيقي نصيب او شده است، خب.

فرمود: ﴿أَلَمْ يَرَوْا إِلَي الطَّيْرِ مُسَخَّرَاتٍ فِي جَوِّ السَّماءِ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ نظير اين تعبير هم قبلاً گذشت كه ﴿لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ مثل ﴿لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ ﴿لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾[28] «لقوم كذا و كذا» اين غير از ﴿لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ است وقتي گفتيم اين گروه اهل ايمان‌اند يعني نژادشان نژاد ايماني است وقتي گفتيم ﴿لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ غير از للعلماء است يا للعالمين است اگر گفتيم للعالمين يعني اينها عالم‌اند، اگر گفتيم ﴿لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ يعني گروه اينها گروه علمي است كسي كه گروهش گروه ايمان است اين خلط مبحث ندارد همه اينها را به عنايت الهي مي‌داند در عين حال كه مجاري علم را هم كاملاً به حساب مي‌آورد نظير آنچه كه در جريان زنبور عسل گذشت.

بنابراين ما پرنده‌شناسيِ غير ديني نداريم، پرنده‌شناسي الا و لابد ديني است، جانورشناسي غير ديني نداريم اينكه مي‌گويند جانورشناسي مگر ديني و غير ديني دارد سرّش آن است كه اينها اين نظام را از مبدأ جدا كردند، خلقت را پشت سر گذاشتند، طبيعت را به خلقت دادند، ﴿هُوَ الأوَّل﴾[29] را نديدند «هو الآخر» را نديدند اين خلقت را به صورت طبيعت ديدند اين سه كار را نسبت به معلوم كردند. سه خيانت هم نسبت به علم و عالِم كردند آن‌گاه قهراً گفتند مگر فيزيك مي‌شود ديني باشد يا حيوان‌شناسي مي‌شود ديني باشد.

اين سه خيانتي كه نسبت به معلوم كردند اين بود كه ﴿هُوَ الأوَّل﴾ را از جهان حذف كردند «هو الآخر» را از جهان حذف كردند كار خدا كه خلقت است اين را زودودند طبيعت را به اين معلوم دادند اين شده لاشه خارج اين سه كاري كه نسبت به عالم كردند اين بود كه آن فطرت درون كه سرمايه است او را انكار كردند، انبيا كه آمدند اين فطرت را شكوفا كردند «يثيروا لهم دفائن العقول»[30] اين را هم انكار كردند.

آنكه ما را از قوّه به فعل آورد و موهبت علم به ما عطا كرد و فرمود: ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[31] اين را هم انكار كردند هر سه را غاصبانه مثل قارون به خودشان اسناد دادند گفتند ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾[32] ما خودمان زحمت كشيديم اين بشري است آن وقت به خودشان حق دادند بگويند مگر ما فيزيك اسلامي داريم يا شيمي اسلامي داريم يا پرنده‌شناسي اسلامي داريم خب شما آمديد كالاي صاحب‌خانه را غصب كرديد در خانه خودتان فرش كرديد بعد گفتيد براي ماست اصلاً ما فيزيك غير اسلامي نداريم، شيمي غير اسلامي نداريم علمِ غير اسلامي مستحيل است براي اينكه خلقت‌شناسي است و كار خالق است و هدف خلقت آن عالِم هم سرمايه اوّلي را خدا داد، شكوفايي آن سرمايه به وسيله رهبران الهي بود كار خداست، آنكه دستِ ما را گرفته از قوّه به فعل بيرون آورده به عنوان ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾ كار خداست وگرنه يك لحظه يكي از اين ذرّات را جابه‌جا بكند انسان گرفتار فراموشي مي‌شود خب مثل اينكه عده‌اي در آخرهاي عمر اين طور آلزايمر مي‌گيرند.

اين تحليل آن كار است اصلاً ما فيزيك غير اسلامي نداريم، شيمي غير اسلامي نداريم، درياشناسي، صحراشناسي، پرنده‌شناسي، جانورشناسي غير اسلامي نداريم اگر ﴿لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ بود يعني گروهِ خون اينها فهم است اينها هيچ چيز را به حساب خودشان نمي‌آورند در عين حال سرفرازند مي‌گويند ما خليفةالله‌ايم به خودشان اجازه مي‌دهند كه بگويند ما جانشين خدا در زمينيم آن وقت براي اين جامهٴ خلافت براي آنها برازنده است.

آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه درباره خلافت فرمود: «لقد تقمسها فلان»[33] اينها هم همين كار را كردند اينها الآن تغمّص كردند آن جامهٴ خلافت را كه ذات اقدس الهي بر پيكر آدم پوشيد اينها غصب كردند به صورت جامهٴ اصالت درآوردند گفتند ما داريم اين كار را انجام مي‌دهيم كار، كار ماست، خير اين جامهٴ خلافت را خدا بر بدن ما پوشيد و يكي از واژه‌هاي مقدّس قرآني همين كلمه استعمار است اين كلمه با همان قداستي كه دارد به صورت نحس‌ترين كلمه درآمده.

فرمود: ﴿وَأَنشَأَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها﴾[34] قبلاً هم اين آيه گذشت فرمود خداي سبحان شما را از زمين آفريد يك، شما را استعمار كرد يعني چه؟ يعني كلّ سپهر را خلق كرد مسخّر شما، كلّ زمين را خلق كرد مسخّر شما، بين‌الارض و السماء را خلق كرد مسخّر شما از شما خواست كه شما اين منطقه را آباد كنيد اين «الف» و «سين»، «الف» و «سين» طلب تحقيقي است مثل «استجاب» «استعمركم طلب منكم أن تعمر الأرض» و آقاي خود بشويد و به ديگري نيازمند نباشيد، كاري از اين بهتر كه سفره آسمان و زمين را پهن بكند، همه امكانات را فراهم بكند، بعد همه تجهيزات را در درون ما ايجاد بكند فرمود من شما را استعمار مي‌كنم يعني از شما طلب مي‌كنم كه اين محدوده را آباد كن و آقاي خود باشد اين معني استعمار قرآني است.

اما بيگانه‌ها آمدند گفتند كلّ اين محدوده كه براي شماست كار بكنيد براي ما اين مي‌شود كلمهٴ نحس، آن مي‌شود كلمهٴ سعد فرمود: ﴿أَنشَأَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها﴾ خدا مي‌شود مستعمِر شما مي‌شويد مستعمَر از شما خواست كه اين را آباد كنيد و آقاي خود باشيد و مرفّه زندگي كنيد نيازي به كسي نداشته باشيد اين «نعم المال الصالح للرجل الصالح»[35] همين است اگر حلال باشد كه ﴿مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ﴾[36] كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» گذشت فرمود اين همه نعمت را ما براي شما خلق كرديم اين همه نعمت را اين گرگ و گراز دارند مي‌خورند خب شما بخوريد چه مي‌شود مگر؟ مگر بهترين ماهيها را همين گرگ و گرازها نمي‌خورند، مگر بهترين آهوها را همين گرگها نمي‌خورند آن غذاهاي نرم و لطيف كه نصيب حيوانات مي‌شود كه نصيب انسان نمي‌شود كه، خب چطور براي آنها رواست براي ما نارواست فرمود ما اين را كرديم شما آباد بكنيد خودتان استفاده بكنيد منتها بيراهه نرويد راه كسي را هم نبنديد حلال خدا را حلال بدانيد، حرام خدا را حرام بدانيد و مانند آن.

اين مي‌شود استعمار اين استعمار را ﴿بَدَّلُوا تَبْدِيلاً﴾[37] كردند، تحريف معنوي كردند به آن صورت درآوردند به هر تقدير فرمود: ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ آن وقت بخش بعدي مربوط به بيوت است.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] بلد/سوره90، آیه8 ـ 10.
[2] ملک/سوره67، آیه19.
[3] اعلی/سوره87، آیه3.
[4] ملک/سوره67، آیه19.
[5] بقره/سوره2، آیه185.
[6] بقره/سوره2، آیه2.
[7] حاقه/سوره69، آیه48.
[8] ملک/سوره67، آیه19.
[9] بقره/سوره2، آیه229.
[10] اعلی/سوره87، آیه3.
[11] هود/سوره11، آیه56.
[12] سوره قيامت، آيه 37.
[13] شمس/سوره91، آیه8.
[14] علق/سوره96، آیه5.
[15] نحل/سوره16، آیه70.
[16] سوره قيامت، آيه 37.
[17] واقعه/سوره56، آیه58 ـ 59.
[18] واقعه/سوره56، آیه64.
[19] واقعه/سوره56، آیه63.
[20] قصص/سوره28، آیه78.
[21] علق/سوره96، آیه5.
[22] لقمان/سوره31، آیه20.
[23] ملک/سوره67، آیه19.
[24] فاطر/سوره35، آیه15.
[25] ـ مفتيح‌الجنان، دعاي روز عرفه.
[26] ـ مفاتيح‌الجنان، اعمال شب جمعه.
[27] نحل/سوره16، آیه70.
[28] نحل/سوره16، آیه12.
[29] حدید/سوره57، آیه3.
[30] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 1.
[31] علق/سوره96، آیه5.
[32] قصص/سوره28، آیه78.
[33] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 3.
[34] هود/سوره11، آیه61.
[35] ـ مجموعه ورام، ج1، ص158.
[36] اعراف/سوره7، آیه32.
[37] احزاب/سوره33، آیه23.