86/02/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 77 الی 78
﴿وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾(77)﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾(78)
چون مهمترين مسئلهٴ مشركان بعد از توحيد جريان معاد بود چه اينكه اثربخشترين مسئله در جريان اخلاق و فقه و حقوق همين اعتقاد به معاد و روز حساب است در اين كريمه فرمود اين صحنهاي كه شما ميبينيد ظاهري دارد و باطني، ظاهرش همين است كه شما ميبينيد باطن اين آن طرف اين سماوات و الارض معاد است كه آن غيب است و اين شهادت كه فرمود خداوند عالِم غيبت است و شهادت ظاهرش دنياست، باطنش آخرت است ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّي عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ٭ ذلِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾[1] درباره همين گروه فرمود: يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ﴾[2] اگر فرمود: ﴿يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ بعد فرمود آنها از آخرت غافلاند اين مشعر به اين است كه آخرت باطن دنياست.
پس ظاهر آيه ﴿لِلَّهِ غَيْبُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ نشان ميدهد كه قيامت غيبِ سماوات و ارض است و خدا اين غيب را وقتي اظهار ميكند چه اينكه از آن آيه ﴿يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ﴾ نشان ميدهد كه آخرت باطن دنياست.
پس قيامت ميشود غيبِ سماوات و الارض اين غيب هم مملوك خداست، هم معلوم خداست و فقط خدا مالك غيب است و فقط خدا عالِم به غيب است از تقديم خبر بر مبتدا اين دو نكته برميآيد ﴿وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾، پس قيامت «ما هي» قيامت باطن دنياست كه روزي باطن ظاهر ميشود و آن روزي كه باطن ظاهر ميشود هر چيزي باطن خودش را اظهار ميكند هم ﴿أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا﴾[3] ميشود، هم ﴿يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا﴾[4] ميشود، هم انسان هم ﴿لاَ يَكْتُمُونَ اللّهَ حَدِيثاً﴾[5] ميشود، هم ﴿تُبْلَي السَّرَائِرُ﴾[6] بالقول المطلق چه دربارهٴ آدم، چه دربارهٴ عالَم هر چه درون است ظاهر ميشود اينچنين نيست كه باز چيزي در نهان انسان يا نهان زمين و آسمان باشد پس همه چيز ظاهر ميشود اين معناي قيامت است.
اما حالا چه موقع و چطور ظهور ميكند يك بحث در اين است كه چقدر طول ميكشد قيامت، آن همان آياتي است كه بخشي از آنها در بحث ديروز خوانده شد كه قيامت روزش پنجاه هزار ساله است يك، ﴿إِنَّ يَوْماً عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ﴾[7] است دو، كه مثلاً پنجاه موقف داشته باشد هر موقفي هزار سال باشد يا توجيهات ديگر كه اين مربوط به امتداد خود قيامت است بعد ذيل همان آيه ﴿خمسين أَلْفَ سَنَةٍ﴾[8] همان در جريان منزل زيدبن أرقم آنجا وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمودند: «والذي نفس محمّد بيده»[9] اين روزي كه پنجاه هزار سال است براي مؤمن به اندازه صلات مكتوبه است.
اين يك فصل است كه آن روز چقدر طولاني است يك، آيا نسبت به همه طولاني است يا نسبت به بعضيها كوتاه است، نسبت به بعضي ميانه است، نسبت به بعضي طولاني است دو، اينگونه از مطالب مربوط به آن فصل است.
يك فصلي از بحث اين است كه حالا قيامت چه موقع قيام ميكند، طول ميكشد يا زود است، اين آياتي كه دارد ﴿يَرَوْنَهُ بَعِيداً ٭ وَنَرَاهُ قَرِيباً﴾[10] ناظر به اين فصل دوم است كه آنها خيال ميكنند قيامت خيلي طول ميكشد حالا مدّت قيامت چقدر است همان فصل اول است در فصل دوم اين است كه فاصله ما تا قيامت چقدر است طولاني است يا كوتاه مدت است فرمود: ﴿إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً ٭ وَنَرَاهُ قَرِيباً﴾ اين يك، آن ساعتِ كلّي ﴿كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ است اينكه فرمود: ﴿كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ نفرمود «كلمح البصر أو هو أسرع» كه به فصل اول برگردد اين به فصل دوم برميگردد كه فاصله ما تا قيامت چقدر است آيهاي كه دارد ﴿إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً ٭ وَنَرَاهُ قَرِيباً﴾ براي فصل دوم است، تعبير ﴿وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ نه «أو هو اقل» نه «أو هو أسرع» ﴿أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ اين ناظر به فصل دوم است و خودِ قيامت چون ﴿تَأْتِيهِم بَغْتَةً﴾[11] پس اقرب ﴿كَلَمْحِ الْبَصَرِ﴾ اين تازه درباره قيامت كبرا، درباره قيامت صغرا امر روشنتر است فاصله ما تا قيامت ما كه همان برزخ اول است، قيامت صغراست «من مات فقد قامت قيامته»[12] تا وارد قيامت كبرا بشويم اين يقيناً ﴿كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾.
در اين ﴿أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ سه مرحله است براي اينكه يك تشبيهي داريم، يك انعكاس تشبيه داريم اگر ما يك جا تشبيه داشتيم يك مطلب است، يك جا تطبيق داشتيم دو مطلب است، انعكاس تشبيه داشتيم سه مطلب است بيانذلك اين است كه اگر ما گفتيم ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ﴾ اين يك مطلب است يعني بعضيها مثل حيواناتاند، اما اگر گفتيم «فالصورة صورة انسان و القلب قلب حيوان»[13] كه در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه هست اينجا دو مطلب داريم يعني عدهاي به مرز حيوانيّت نزديك ميشوند يك، بعد در اثر رسوخ ملكات سيّئه حقيقتاً حيوان ميشوند اين دو، پس «فالصورة صورة انسان و القلب قلب حيوان» اما اگر انعكاس تشبيه داشتيم اين سه مطلب است فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[14] يعني بگوييد «الانعام كالكفار» نه «الكفار كالانعام» اگر ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ شد آنكه تاكنون مشبّه بود حالا ميشود مشبّهبه، آنكه تاكنون مشبّهبه بود حالا ميشود مشبّه اگر ميگفتيم اين كفار «كالانعام» هستند حالا بايد بگوييم «الانعام كالكفار» هستند چون اينها ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ هستند اگر ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ هستند اگر دامداري بخواهد گاوش را توبيخ كند ميگويند كالكافري چون اين اضل است ديگر.
پس يك مرحله قرب به حيوانيّت است، يك مرحله تساوي و همسطح با حيوانيت است كه هر دو در قرآن و روايات هست، يك مرحله از حيوانيت گذشتن است كه حيوان ميشود فرع اينها ميشوند اصل ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ در اين بحثهاي سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين سير نزولي ذكر شده است كه بعضيها آن فطرت را رها ميكنند به طرف حيوانيت نزديك ميشوند، بعد در سطح حيوانيتاند، بعد از حيوانيت پستتر ميشوند نزديك گياه ميشوند، بعد در سطح گياه ميشوند، بعد از گياه پايينتر ميشوند نزديك جماد ميشوند، بعد ﴿فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ كه مرحله ششم يا هفتم سقوط است كه از حَجَر هم پستتر ميشود براي اينكه بعضي از احجارند كه ﴿وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ﴾[15] است بعضي از سنگها هستند كه منشأ پيدايش چشمههاي جوشاناند اين دلها از آن سنگ هم پستتر است اين شش، هفت مرحله است در قوس نزول طفره محال است چه در صعود، چه در نزول اينچنين نيست كه اگر موجودي از مرحله هشتم بخواهد هبوط كند بدون طيّ مراحل وسطا برسد به مرحله دوم يا اول اين مراحل وسطا را حتماً طي ميكند حالا يا سريع يا وطيء اين فرق نميكند استحاله طفره چه در قوس صعود باشد چه در قوس نزول يعني كسي كه درجه دو هست بخواهد به درجه هشت برسد حتماً اين مراتب وسطا را طي ميكند حالا يا سريع يا وطيء كسي كه از درجه هشت ميخواهد بيفتد از پله هشت نردبان ميخواهد بيفتد يقيناً اين مراتب وسطا را طي ميكند حالا يا سريع يا وطيء.
پس بنابراين اينكه فرمود: ﴿وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ «هاهنا امور ثلاثه» يكي اينكه نزديك «لمح بصر» است تا تشبيه سامان بپذيرد، يكي اينكه از «لمح بصر» گذشته است آن وقت «لمح بصر» نزديك به اوست، پس مرحله اوليٰ قُرب به «لمح بصر» است، مرحله دوم چون طفره محال است، همسطح «لمح بصر» است، مرحله سوم از «لمح بصر» گذشتن است فرمود قيامت وضعش اين است.
اگر بفرمايد: «او اقل» معلوم ميشود ناظر به آن سورهٴ «معارج» است كه يا سورهٴ «حج» است كه قيامت مثلاً براي شماها كمتر از هزار سال است يا پنجاه هزار سال است ولي نزد ذات اقدس الهي «لمح بصر» است يا اقل، اگر ناظر به قلّت زمان قيامت بود يعني به فصل اول برميگشت مناسب بود بفرمايد «أقل» و اگر مربوط به اين بود كه چه موقع چه اندازه ميگذرد باز ميفرمود «أسرع» اما فرمود: ﴿أَقْرَبُ﴾ يعني به شما نزديكتر است دفعتاً آدم ببيند وضع عوض شده.
خدا غريق رحمت كند سيدناالاستاد مرحوم علامه بارها ميفرمود بعضيها در خانهشان نشستند يا محلّ كارشان نشستند دفعتاً ميبينند اوضاع عوض شده يك عده را ميبينند كه قبلاً نميديدند، يك عده را كه قبلاً ميديدند حالا نميبينند يك صحنه ديگر است، يك وضع ديگر است حالا يا خوب يا بد اين اصلاً نميداند كه مُرد بعد از چند سال ميفهمد كه مُرد اين حالتي كه هست اينجا جاي ديگر است نه اينكه اين يك مسافرت مكاني باشد اين را آورده باشند اينكه مرده را در قبر تلقين ميكنند يعني بفهم كه تو مُردي ما هم بعد ميميريم «وان الموت حق و أن السؤال في القبر حق و ان الكذا حق و ان الكذا حق» خيليها نميدانند كه مُردهاند و اين حالتي كه پيششان آمده حالت مرگ است چون دفعتاً ميبينند اوضاع عوض شده اگر انشاءالله اهل روح و ريحان باشند كه وضعشان بسيار خوب است، اگر خداي ناكرده اهل تلخكامي باشند كه ميبينند در زحمتاند و ضجّهشان بلند است اما نميدانند چه شده بعدها ميفهمند كه مُردند و اينكه در قبر بارها ملاحظه فرموديد الفباي دين را سؤال ميكنند براي آن است كه آن تامّهٴ موت تمام اعصاب و سلولها را خُرد كرده مسائل مشكل را در امتحانات سؤال ميكنند نه الفبا را، از هر مسلماني سؤال بكنند «من ربك» «ما دينك» «ما كتابك» «ما قبلتك» خب اگر بگويد كه راحت است مگر هر كسي ميتواند بگويد من مسلمانم، هر كسي ميتواند بگويد قبله من كعبه است آن قدر حادثه دشوار است كه اين الفبا از ياد همه ميرود اگر وضع، وضع عادي بود كه مسائل مشكل را سؤال نميكردند اينكه الفباي دين را سؤال ميكنند براي اينكه ياد كسي نيست، خب.
از اينكه فرمود: ﴿أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ احتمال اينكه مطلب به فصل دوم برگردد هست يعني همان طوري كه ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾[16] معاد هم همين است ديگر ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾[17] است ديگر رجوعِ به اوست ديگر اگر ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾ است و اگر «هو أقرب إلينا من حبل الوريد» است با ما هست ما نميبينيم وقتي هم كه برگرديم اقرب از «لمح بصر» ميبينيم كه در محضر اوييم.
حالا اين سؤال را خودِ مردم حجاز كردند يا از فطرت اينها دين استخراج كرده اين سؤال خيلي عميق و لطيف است اين سؤال را چه كسي كرده، چطوري اين سؤال شده سؤال اين است كه ﴿أَيَّانَ مُرْسَاهَا﴾[18] كشتي قيامت چه موقع لنگر مياندازد اين را چه كسي سؤال ميكند ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا﴾ «ارسا» يعني لنگر انداختن، «مرسا» اسم مكان است يعني لنگرگاه «راسيه» «رواسي» همان لنگرها هستند كه خداي سبحان كوهها را لنگر زمين قرار داده ﴿جَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ﴾[19] ﴿أَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ﴾[20] مبادا شما مَيدان و اضطراب پيدا كنيد.
وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) فرمود اين كشتي لنگرش «بسم الله» است، جريانش هم «بسم الله» است ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْريها وَمُرْسَاهَا﴾[21] من اگر بگويم «بسم الله» اين راه ميافتد و اگر بگويم «بسم الله» اراده كنم بايستد، ميايستد اين طور نيست كه ما در اين طوفان لنگرگاه داشته باشيم كه، خب پس «مُرسا» اگر اسم مكان باشد لنگرگاه است، اسم زمان باشد زمان لنگر است معلوم ميشود اين كشتي قيامت هست، توفنده هست، در حال گشت هست يك وقتي لنگر مياندازد ﴿أَيَّانَ مُرْسَاهَا﴾[22] اين سؤال را چه كسي كرده عرب، حجاز آنها كه مقدورشان نبود اين سؤال را بكنند.
در سورهٴ مباركهٴ «معارج» راجع به فصل اول سخن گفته است يعني آيه چهار سورهٴ «معارج» اين است كه ﴿تَعْرُجُ الْمَلاَئِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خمسين أَلْفَ سَنَةٍ﴾ اين مربوط به فصل اول است، اما در بخشهاي ديگر كه دارد ﴿أَيَّانَ مُرْسَاهَا﴾ اين سؤال از چه گروهي نشئت گرفته است بسيار سخت است سورهٴ مباركهٴ «نازعات» آيه 42 اين است كه ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا﴾ اين كشتي چه موقع لنگر مياندازد معلوم ميشود كشتياي هست، كالاهاي فراواني دارد، طوفان هم هست، توفنده هم هست، در حال حركت هم هست يك وقتي مسافرايش را پياده ميكند لنگر مياندازد كه در بندرگاه پياده كند بالأخره ديگر ﴿أَيَّانَ مُرْسَاهَا﴾.
اين بحث در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» مقداري گذشت در سورهٴ «اعراف» آيه 187 به اين صورت بود ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا﴾ فرمود در جواب آنها بگو، بگو ما يك حساب ديگري داريم عند الله كه آن حسابش در قوس نزول است و محفوظ است، اما در قوس صعود كه ما در اين جوامع بشري مثل شما داريم زندگي ميكنيم مگر ما ميتوانيم در جريان قيامت تصميم بگيريم نه هضم آن ممكن است، نه علم او براي اينكه بار او به قدري سنگين است كه آسمانها و زمين نميتوانند اين بار را تحمّل كنند لذا همه عوض ميشوند، همه ميميرند فرمود بگو چه توقّعي از ما داريد ما به عنوان يك بشر عادي دربارهٴ كلّ قيامت اظهار نظر كنيم ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي﴾[23] البته از سورهٴ مباركهٴ «جن» برميآيد كه وجود مبارك پيغمبر و اهلبيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) از جريان حقيقت معاد آگاهاند ﴿لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ﴾ نه «لا يعلم» اگر بخواهد تجلّي كند جلوهٴ خدا در قيامت ظهور پيدا بشود به وسيلهٴ خود خداست، چرا؟ چون آن قدر اين حادثه سنگين است كه كلّ جهان را عوض ميكند، خب جهان تاب او را ندارد ديگر ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ جريان ساعت طوري است كه آسمانها نميتوانند اين نظير بار امانت نيست كه آسمانها نتوانند كشيدن قرعه كار به نام ما زدند، خير عالَم و آدم با ساعت زير و رو ميشوند ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ بلااستثنا اگر نظير امانت بود بله، آسمان و زمين نميتوانستند حمل بكنند انسان حمل ميكرد، اما مسئله ساعت است، نه امانت فرمود بارش به قدري سنگين است كه آسمانها را درهم ميكوبد، زمين را درهم ميكوبد، آنچه در آسمان است درهم ميكوبد، آنچه در زمين است درهم ميكوبد، آنچه بينالارض والسماء است درهم ميكوبد ﴿إنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾[24] اين عالمتكاني است، جهانلرزه است نه زمينلرزه آخر چه كسي ميتواند آرام بگيرد شما چه توقّعي داريد مَني نيستم در آنجا خبر بدهم به اينكه چه موقع ميآيد در فلان تاريخ ميآيد تاريخ رخت برميگردد چه موقع و كجا از بين ميروند شما مگر سؤال از چه موقع نكرديد، از تاريخ سؤال نكرديد يا از كجا سؤال نكرديد، از مكان سؤال نكرديد زمان و زمين رخت برميبندد چه توقّعي داريد من بگويم در فلان تاريخ ميلادي يا هجري است اين طور نيست كه ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ لاَتأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً﴾[25] اين كارِ عظيم دفعتاً صورت ميگيرد فضلاً از آن قيامت صغرا ﴿لاَتأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا﴾ مثل اينكه تو نسبت به قيامت عالِمي اصلاً كلّ صحنه عوض ميشود شما عوض ميشويد، ارواح عوض ميشوند، ابدان عوض ميشوند، روابط ارواح و ابدان عوض ميشوند ﴿قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللّهِ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَيَعْلَمُونَ﴾[26] ، خب.
پرسش:...
پاسخ: اينها اشراط الساعة است ديگر در جريان رجعت، در جريان ظهور حضرت(سلام الله عليه) كه همه اينها حق است اينها اشراط الساعة است اينها مقدّمات قيامت است قبل از اينكه قيامت بشود حضرت ظهور ميكند جريان رجعت است و امثال ذلك، خب.
پرسش:...
پاسخ: باطن دارند ديگر اليوم قيامت كه هست در رواياتي كه از ائمه مخصوصاً از وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) هست فرمود: «ليس منّا من لم يقل بوجود جنّة و النار».
پرسش:...
پاسخ: چرا، بهشت خلق شده است، جهنم خلق شده است، بهشت الآن مخلوق است، جهنم الآن مخلوق است در روايات ما فراوان است اهلبيت فرمودند هست منتها ما بعد به آن ميرسيم يك چيز معدوم نيست موجود هست منتها ما از اين طرف داريم به آن سَمت حركت ميكنيم.
پرسش:...
پاسخ: چرا؟ درون آسمان و زمين است چرا ماورا باشد.
پرسش: طاقت ندارد آسمان و زمين
پاسخ: ظاهرش طاقت ندارد، اما باطنش كه طاقت دارد كه.
پرسش:...
پاسخ: بله، تجلّياش براي ظاهر است، نه براي باطن وقتي كه باطن ظهور كرد اين ظاهر تجلّي ميكند وقتي تجلّي كرد ظاهر درهم ميكوبد باطنش ميماند وقتي كه تجلّي كرد ذات اقدس الهي ﴿فَلَمّا تَجَلّي رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَخَرَّ مُوسي صَعِقاً﴾[27] موسي كه نمُرد نابود كه نشد كه مدهوش شد و نه بيهوش، خب پس باطن سرِ جايش محفوظ است، ظاهر البته آن توان را ندارد كه تحمل بكند، خب.
پس ﴿وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ اگر «هو أقل» بود به يك معنا، «هو أسرع» بود به يك معنا، «هو أقرب» بود به يك معنا، خب اين چنين صحنه است.
مطلب ديگر اينكه شما ميبينيد الميزان همچنان الميزان است با اينكه تقريباً پنجاه سال از عمر شريف اين تفسير ميگذرد دهها تفسير فارسي و عربي نوشته شده شما اين حرفها را ببينيد چگونه اين سيد بزرگوار از آيه اينها را دارد درميآورد كه ميفرمايد اين از غرر آيات ماست يعني اين در چهرهٴ سورهٴ «نحل» اين ميدرخشد اين از غرر آيات ماست، خب.
ايشان ميفرمايند مشكل مردم حجاز درباره معاد اين بود كه خب چيزي كه پوسيده و فاسد شده و از بين رفته چگونه زنده ميشود؟
ميفرمايند استدلال قرآن كريم به قدرت مطلقهٴ ذات اقدس الهي است بيان ذلك اين است كه اشيا نسبت به هم محدوديت دارند، مقيّدند، مشروطاند كه اگر مثلاً «الف» بخواهد در «باء» اثر كند بالقول المطلق نيست مشروط است كه اگر فلان شرط باشد، فلان حال باشد، فلان زمان باشد اثر ميكند وگرنه نميكند اين در سماوات اين طور است، ارضين اين طور است، ارواح اين طورند، انبيا اين طورند، اوليا اين طورند كه اگر بخواهند مثلاً در چيزي اثر كنند شرطي دارد اما درباره ذات اقدس الهي شرط محال است.
بيان ذلك اين است كه اگر قدرت خداي سبحان مشروط باشد كه خداوند اگر بخواهد فلان چيز را ايجاد كند شرطش اين است كه فلان امر هم باشد كه اگر آن امر نباشد خدا قدرت ندارد اين فرمود محال است، چرا؟ براي اينكه اگر «الف» را ذات اقدس الهي بخواهد ايجاد كند تعلّق قدرت خدا به «الف» مشروط به اين باشد كه «باء» يافت بشود يا در فصل «باء» باشد يا در سرزمين «باء» باشد يا با حضور «باء» باشد معنايش اين است كه اگر آن شرط نبود قدرت نيست اين يك، و چون قدرت عين ذات است معنايش اين است كه اگر فلان شيء نبود ذات نيست ـ معاذ الله ـ و چنين چيزي مستحيل است لذا قدرت ذات اقدس الهي بالقول المطلق، مطلق است و هيچ شرط برنميدارد و اگر شرطي هست از دو ناحيه است يا اشيا به قياس بعضيها الي بعض است يا فيضيابي اشيا بالقياس الي الله (سبحانه و تعالي) هستند يعني اگر كسي بخواهد از بركت اهلبيت فيضي ببرد بالأخره ولايت شرط است، ايمان شرط است، ارتباط شرط است، مودّت شرط است، محبّت شرط است، اطاعت دستورات آنها شرط است اگر بخواهد از ذات اقدس الهي فيض بگيرد عبوديت شرط است، اعتقاد شرط است.
شرط يا براي خلق است بالقياس الي الخالق يا براي مخلوقهاست بعضهم بالقياس الي بعض وگرنه در طرف ذات اقدس الهي هيچ شرطي نيست او «بكلّ شيء قدير» است از عموماتي است كه تخصيص نخورده و نميخورد، مطلقاتي است كه تقييد نداشته و ندارد بالقول المطلق او قادر است اين طور نيست كه اگر بخواهد كاري بكند شرط داشته باشد، خب چون اينچنين است وقتي بخواهد مُرده را زنده كند اين چه محذوري دارد.
در جريان احياي مُرده كه رجعت از اين قبيل است، احياي مردهاي كه انبيا و اوليا(عليهم السلام) داشتند به عنوان معجزه يا كرامت از اين قبيل است، اين غير از رجوع از فعل به قوه است، رجوع از فعل به قوه در تناسخ است يعني اين روحي كه در بدن زيد بود حالا يا در طرف سعادت يا در طرف شقاوت به كمال رسيد اين برگردد به بدن كودك نوزاد تعلّق بگيرد كه بشود «لا يعلم شيئا» اين معناي رجوع از فعل به قوه است كه حُكم خاص خودش را دارد اما اگر روح با همان نصاب و قَدري كه داشت چه در بُعد سعادت، چه در بُعد شقاوت به بدن خودش تعلّق بگيرد براي تكميل راه خودش اينكه رجوع از فعل به قوه نيست اين كار خودش است.
مطلب ديگر اينكه بيان لطيفي مرحوم ميرداماد(رضوان الله عليه) در قبسات دارد الآن حضور ذهن ندارم كه در كدام صفحه قبسات است ايشان ميفرمايد ما از كجا بدانيم به اينكه رابطه روح از اين بدن مادي بالقول المطلق منتفي است از كجا بفهميم؟
در تعبيرات ديني ما اين است كه مرگ مثل خواب است و خواب هم مثل مرگ است «النوم أخ الموت»[28] ما كه ميخوابيم بخش وسيعي از پيوند روح و بدن قطع ميشود ديگر روح در عالَم خودش در رؤياهاي خودش يا انشاءالله رؤياهاي صادق نصيب اوست يا گرفتار اضغاث و احلام است و در وادي خودش سير ميكند بعد هنگام صبح هم «الحمد لله الذي احياني بعد ما اماتني» روح به اين بدن تعلّق ميگيرد و ما بيدار ميشويم نه زنده ميشويم.
در خواب بخش وسيعي از تعلّقات روح از بدن قطع است اين بدن درك نميكند، كاري انجام نميدهد، روح با بدن مثالي در عالَم رؤياي خودش هست دوباره برميگردد مقداري از تعلّقات روح به اين بدن هست در سطح گياه و بخشي از سطوح حيواني كه غذاهايي كه اين شخص خورده هضم ميشود، نَفس ميكشد و مانند آن مرگ هم «أخ الموت» است «النوم أخ الموت»[29] شايد اينچنين باشد اينكه ما ميبينيم در كنار قبور بزرگان دعا مستجاب است ولو اين شخص هزار سال قبل بوده و الآن اين بدن خاك شده از كجا جزم پيدا كنيم كه رابطه آن روح به اين بدن بالقول المطلق قطع شده است چه ميدانيم برهان عقلي كه نداريم، دليل نقلي هم كه نداريم بلكه دليل نقلي از آن طرف تأييد ميكند اين حرف لطيف مرحوم ميرداماد است لذا هيچ كس نميتواند بگويد ارتباط روح به اين بدن به نحو سالبهٴ كلي منقطع شد تا آدم بگويد خب اين قبر اين بدن پوسيد چه فايده دارد شما كنار اين قبر، خير همين بدن بود كه در خدمت آن عالِم ربّاني بود، آن عالم ربّاني با كمك گرفتن از اين بدن فلان كتاب را نوشته، فلان مطلب را بيان كرده، خب چرا در كنار اين بدني كه در اين قبر خاك شده است ما دعا نكنيم و بركت نگيريم اين است، بنابراين با مسئله تناسخ خيلي فرق ميكند، با مسئله رجوع از فعليت به قوه خيلي فرق ميكند و مانند آن.
در بخش ديگري ذات اقدس الهي فرمود شما را من با سرمايههاي فراواني خلق كردم پس شما بخواهيد قدرت الهي را بگيريد ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ شما در جريان معاد مشكلي نداريد بازگشت شما هم براي تبيين به مسئله مبدأ باشد تا روشن بشود ما همه اين كارها را درباره شما كرديم شما هيچ بوديد ما قدم به قدم شما را جابهجا كرديم، ساختمان داديم، ساخت و ساز داديم، ساز و كار داديم به اين صورت درآورديم يك قطره آب را ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾[30] اگر محتلم ميشديد چه ميشد، مقداري روي لباسهايتان تَر ميشد ما آن را به اين صورت لؤلؤ لا لا درآورديم مگر نيست آنها نُطف غيرمخلّقه است شما نُطف مخلّقه ديگر ما اين كارها را كرديم ديگر درباره قدرت ما شما چه ترديد داريد؟
فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ به پدر و مادر فرمود حواستان جمع باشد كارتان امناست ﴿ أَفَرَأَيْتُم ما تُمْنُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾[31] كار شما امناست، كار ما خلقت است امنا هم كه كاري نيست از حيوانات هم برميآيد، از ديگري هم برميآيد از پدر و مادر غير از اِمنا چه كاري ساخته است فرمود اين اِمنا كه كرديد آن جاسازي و سازگاري قرار مكين دادن، بين صلب و ترائب خارج كردن و در قرار مكين دادن كه بخشي را شما داريد به خودتان نسبت ميدهيد اينها كار ماست ما ساختمان دروني او را شروع ميكنيم از نطفه به علقه، به مضغه، به ﴿كَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ همه اين كارها را انجام ميدهيم ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[32] بعد فرمود: ﴿خَلَقَكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقاً مِن بَعْدِ خَلْقٍ﴾ ما چندين ماه دستور داديم ساختمان بدن شما را تجهيز بكنند ﴿خْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقاً مِن بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلاَثٍ﴾[33] حالا كه اين كارها را كرديم در همان جا به شما چشم داديم، در همان جا گوش داديم، در همان جا به شما دل داديم با اين ساختمان خاص شما را بيرون آورديم وقتي كه در همان جا ميخواستيم ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ بشود ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾[34] بشود ساختمان شما را از نظر بدن مجهّز كرده بوديم ولي ساختار روحتان را هم تصفيه كرديم ما شما را با سرمايه آفريديم چيزي بدون سرمايه ما خلق نكرديم همان ساختماني كه ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾[35] هست ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[36] هست همان جا ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[37] هست ما شما را با اين سرمايه آفريديم.
اما نسبت به علوم حوزوي و دانشگاهي اين اصطلاحات اينها را بلد نبوديد بله ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ اين علوم حوزوي و دانشگاهي را بلد نبوديد اما آن سرمايههاي اصلي را ما به شما داديم اين طور نبود كه ما شما را بيسرمايه خلق كرده باشيم ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ آن سرمايه اصلي است تمام تلاش و كوششتان اين باشد كه يك سلسله مهمانهايي دعوت كنيد كه با صاحبخانه نجنگد همين، خيلي تعليم قرآني است فرمود ما كه شما را لُخت خلق نكرديم كه اين خانه صاحبي دارد آن الهام ماست ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ اين اصطلاحاتي را كه ياد ميگيريد اين مزاحم آنها نباشد علمي تهيه كنيد كه صاحبخانه را بيرون نكند و خفه نكند اين كار را بكنيد اين ميشود ﴿لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ ما به شما گوش داديم، چشم داديم، دل داديم كه اين ﴿لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ را تعلمون كنيد اما بدانيد كه با آن صاحبخانه اصليتان هماهنگ باشد چيزي ياد بگيريد كه بالأخره با ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ هماهنگ دربيايد ديگر وگرنه خداي ناكرده ما بالأخره آن صاحبخانه را تقويت ميكنيم اين مهمان ناخوانده را بيرون كند اين همان بود كه قبلاً خوانديم ﴿وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَي أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلاَ يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً﴾ ما يك مدتي مهلت ميدهيم بقيه اين مهمانهاي مزاحم را همهشان را بيرون ميكنيم آن وقت ميشود ﴿لِكَيْلاَ يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً﴾[38] اينكه با آن سرمايه دروني زندگي نميكرد كه اين با انا و كذا و كذا كه از بيرون آموخته بود زندگي ميكرد ما اين را از او گرفتيم او را مسلوبالحيثيه كرديم فرمود: ﴿لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ مواظب باشيد صاحبخانه را بيرون نكنيد صاحب اصليتان را بيرون نكنيد.
پرسش:...
پاسخ: نه ديگر خودِ خداي سبحان «جَعَل» نه اينكه ذات اقدس الهي محكوم اين جَعل باشد او ﴿جَعَلَ لِكُلِّ شَيءٍ قَدْراً﴾[39] پس او بايد قَدر نداشته باشد بايد نامتناهي باشد آن كه براي هر چيزي اندازه قرار داد خودش بايد بياندازه باشد لذا ميشود قدرت مطلقه، خب.
پس اينكه فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ اين ناظر به مرحلهٴ علوم ميزبان با مهمان است فتحصّل كه يك مرحله ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾[40] است، يك مرحله هم ﴿يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقاً مِن بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلاَثٍ﴾[41] است در سورهٴ مباركهٴ «زمر» است، يك مرحله هم كه در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» است كه ﴿النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً﴾ بعد او را عظام قرار داديم ﴿فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾[42] بعد در همان تشكيلات به شما سامعه و باصره و فؤاد كه مركز تصميمگيري و جزم و عزم است داديم و در همان مرحله علوم اوليه را سرمايه شما قرار داديم و شما را نسبت به اين علوم رايج حوزه و دانشگاه بدون اطلاع قرار داديم وسيله فراهمگيري را قرار داديم كه شما علمهايي تهيه كنيد كه با آن علمهاي صاحبخانه بسازد.
«و الحمد لله رب العالمين»