درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

86/01/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 71

 

﴿وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَي بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلَي مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَهُمْ فيهِ سَوَاءٌ أَفَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ﴾(71)

 

وجوهي براي اين آيه ذكر شده است كه بيشترين وجهي كه مفسران ذكر كردند همان است كه از ابن عباس نقل شد و آن اين است كه ذات اقدس الهي روزيها را به نحو تفاضل توزيع كرده است برخي از شما روزي بيشتري داريد زير دستان فراواني هم داريد كه روزي كمتري دارند آن زير دستان شما كه در نظام برده‌داري عبيد شمايند هرگز حاضر نيستيد كه اينها به اندازه شما از روزي برخوردار باشند كه شما با عبيدتان مساوي باشيد مالك با مملوك در ثروت مساوي باشد اين كار را نمي‌كنيد ولي درباره ذات اقدس الهي اين كار را روا مي‌داريد مالك را با مملوك مولا را با عبد مساوي مي‌كنيد زيرا خدا رب است و معبود، ربوبيت او و معبود بودن او بحق است بتها نه رب‌اند نه معبودند ربوبيت اينها باطل است معبود بودن اينها باطل است شما غير خدا را مساوي خدا قرار مي‌دهيد در ربوبيت و معبوديت همين است كه در قيامت اعتراف مي‌كنند مي‌گويند ﴿إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمينَ﴾[1] اين وجهي كه از ابن عباس نقل شده است مورد قبل خيلي از مفسرين است عده‌اي از مفسران ديگر نظري ديگر دارند و سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) مي‌فرمايد كه اين منظور نيست به قرينه ذيل آيه كه در بحث ديروز گذشت آنها كه معناي اول را ترجيح دادند شواهدي هم براي معناي اول ذكر كردند البته شواهد قرآني براي اصل مطلب هست اما آن شواهد قرآني اين تفسير ابن عباس را تأييد كند نيست اما آن شواهدي كه اصل مطلب را تأييد مي‌كند و آن اين است كه شما كاري كه براي خودتان راضي نيستيد به خدا اسناد مي‌دهيد براي خدا مي‌پسنديد اين معنا در همين سورهٴ مباركهٴ «نحل» قبلاً گذشت يعني آيهٴ 57 سورهٴ «نحل» كه اين آيه قبلاً بحث شد همين مضمون را دارد مي‌فرمايد ﴿وَ يَجْعَلُونَ لِلّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ﴾ شما از داشتن دختر متأثريد راضي نيستيد ولي براي خدا -معاذ‌الله- دختر قائل‌ايد مي‌گوييد فرشتگان مؤنث‌اند يك، دختران الهي‌اند دو، خب چطور براي خودتان دختر قبول نداريد براي خدا دختر مي‌پسنديد اين همان است كه در بخشهاي ديگر فرمود ﴿تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزَي﴾[2] درباره مسائل مالي هم در سورهٴ مباركهٴ «روم» به اين صورت بيان شده است آيهٴ 28 سورهٴ مباركهٴ «روم» اين است ﴿ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ في ما رَزَقْناكُمْ فَأَنْتُمْ فيهِ سَواءٌ﴾ اين آيه را هم مؤيد معنايي قرار دادند كه از ابن عباس بيان شده است اما سخن سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) در ذيل اين است كه ﴿أَفَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ﴾ الآن بحث در مساوي قرار دادن عبد و مولا و مخلوق و خالق و مملوك و مالك نيست مي‌فرمايند به اينكه اين نعمتهايي كه ذات اقدس الهي به شما داد خب شما شاكر باشيد شما يك عده عبيد، زير دست شماست مماليك و عبيد را در اختيار داريد به جاي اينكه شاكر باشيد طغيان مي‌ورزيد اين جحود و انكار شما در برابر نعمت خداست اينها دو معنايي است كه براي آيه ذكر شده است چون محور اصلي اين بحث تفاضل در رزق است احياناً ممكن است موهم اين باشد كه نظام اسلامي حاضر است يك عده غني باشند يك عده فقير باشند يك و نظام اسلامي ثروت را منشأ فضيلت مي‌داند دو و اين تفاوت را به خداي سبحان اسناد مي‌دهد كه خداي سبحان يك عده را افضل از ديگران قرار مي‌دهد سه، اين اوهام چون همه‌اش باطل است بايد به بركت آيات و روايات بطلان اينها روشن بشود اما اين مطلب كه مال داشتن فضيلت نيست فقط امتحان است آن را در موارد فراواني ذكر كرد كه يكي از آن موارد سورهٴ مباركهٴ «سبأ» است الآن محور اصلي اين است كه ذات اقدس الهي هر موجودي را آفريد «كل ما صدق عليه انه شيء فهو مخلوق الله سبحانه وتعالي لقوله سبحانه و تعالي» كه فرمود ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾[3] اصل دوم آن است كه هيچ موجودي را بي‌روزي خلق نكرد فرمود اينها همه عائله من هستند ﴿وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الأرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾[4] ﴿عَلَي اللّهِ﴾ نه لله فرمود من عهده‌دار تأمين روزي تمام مار و عقرب عالم هم هستم چه در دريا چه در صحرا حيوان آبزي حيوانات خشك زي اينها عائله من هستند من عهده‌دار روزي آنها هستم حالا اگر كسي ظلم كند نان دهن كسي را بگيرد البته يك كيفري هم بايد براي او معين كرد وگرنه ما روزي هر كسي را معين و هر دابّه‌اي را معين كرديم راه رسيدن به آن روزي را هم به آن نشان داديم كه ﴿قَدَّرَ فَهَدَي﴾[5] و مال را در جامعه هم طرزي قرار داديم كه به منزله خون بدن فرد است همان ‌طوري كه خون بدن بايد به همه اعضا برسد تا عضوي فلج نشود و اين‌طور نباشد كه بعضيها خون بگيرند بعضيها محروم بمانند مال هم در جامعه اين‌طور است ما بر اساس تشريح و تدوين و قانون‌گذاري مال را اين‌طور قرار داديم مال هم منشأ فضيلت نيست اما مال منشأ فضيلت نيست آن را در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» آيهٴ 35 به بعد به اين صورت فرمود، فرمود ﴿وَقَالُوا﴾ يك عده گفتند ﴿نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلادًا وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ﴾ اما اين سخن صحيح نيست ﴿قُلْ إِنَّ رَبّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ ٭ وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفي﴾ فرمود اينها وسيله فضيلت نيست اينها شما را به خدا نزديك نمي‌كند اينها يك آزموني است بعد هم خواهيم گفت اين فضل به صورتهاي قذارت هم در مي‌آيد مبادا كسي خيال كند كه داشتن فضيلت است اينها شما را به خدا نزديك نمي‌كند اينها يك وسيله آزموني است و ما اين مال را قرار نداديم كه شما اين را ذخيره كنيد نظير خون كه به بعضي از اعضا برسد و به جاي ديگر نرسد پس مال مقرب نيست اين هم يك اصل اصل. ديگر در سورهٴ مباركهٴ «حشر» بيان كرد آيه هفت سورهٴ «حشر» اين است كه ما اين اموال را كه گفتيم به مستمندان بدهيد، به فقرا بدهيد، به سادات بدهيد، به ابناي سبيل بدهيد در اختيار ديگران قرار بدهيد براي اين است كه ﴿كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ اْلأَغْنِياءِ مِنْكُمْ﴾ مبادا اين دولت بشود، دولت بشود، دولت را دولت گفتند چون تداول مي‌شود فرمود مال بايد تداول بشود به دست همه مردم برسد يعني اگر ما افراد جامعه را حاشيه‌نشين يك دائره 365 درجه بكنيم اين مال كه به منزله خون است بايد در كل اين دايره 365 درجه دور بزند در يك منحني خاص و يك قوس مخصوص بخواهد دور بزند همان‌جا بگردد بقيه مي‌شوند فلج فرمود الآن كه شما مي‌بينيد اين مال دولت بين‌الاغنيا، است چه نظام كاپيتال غرب اين‌طور بود و هست چه نظام سوسيال پوسيده شرق اين‌طور بود در نظام كاپيتال غرب مثلاً ثروت در دست يك گروه خاصي است يك چند نفرند كه سرمايه‌دار رسمي‌اند تجارت رسمي‌شان اين است كه اين دو هزار اتومبيل مي‌خرد آن دويست تا هواپيما مي‌فروشد آن صد تا كشتي مي‌فروشد آن پنج تا شركت مي‌فروشد بقيه عمله‌اند اين‌طور نيست كه ثروت دست همه مردم باشد كه يك چند نفري‌اند كه در غرب سرمايه دارند تجارت آنها هم سخن از يك اتومبيل و دو اتومبيل نيست اينها روزانه پنج هزار ماشين بخرد آن دويست تا هواپيما بخرد آن چهل تا كشتي مي‌خرد او پنج تا شركت مي‌فروشد او پنج تا شركت مي‌خرد اين‌طور است اين دولة و ﴿دُولَةً بَيْنَ الأغْنِيَاءِ مِنكُمْ﴾ است يعني اين خون مملكت كه مال است در يك منحني خاصي مي‌گردد يعني اگر شما يك دايره 360 درجه‌اي رسم كرديد در يك بيست درجه يا سي درجه اين همان‌جا مي‌گردد بقيه فلج است ديگر فرمود اين كار در اسلام روا نيست نظام سوسيال شرق هم همين ‌طور، دولت سالاري‌شان همين ‌طور بود كه ثروتها در اختيار دولت بود مردم هيچ كاره بودند در نظام كاپيتال غرب توده مردم هيچ كاره‌اند فرمودند نه آن سرمايه‌داري نه اين سوسيال ﴿كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ اْلأَغْنِياءِ مِنْكُمْ﴾[6] نباشد بايد به دست همه برسد خب بعد هم حالا البته استعداها فرق مي‌كند مقدرات فرق مي‌كند آزمونها فرق مي‌كند بعضي بيشتر دارند بعضي كمتر دارند آن ديگر در اختيار كسي نيست آن‌كه موحد است مي‌گويد اينها آزمون الهي است آن كه ملحد است مي‌گويد شانس بالأخره به يك چيزي بايد حرف خودش را توجيه كند وقتي به مبدأ علمي معتقد نشد به خرافات تن در مي‌دهد مي‌گويد شانس، بخت، اتفاق، كه اينها همه‌اش خرافات است آنچه كه اصل است آزمون است مقدر است آسمان و زمين آزمون قضا و قدر كه حساب شده، كتاب شده و همه چيز دارند فرمود اين مال را ما به شما داديم و مي‌دهيم و مي‌آزماييم و بدانيد كه اگر خداي ناكرده در اين آزمون سر فراز به در نيامديد همين مال مثل همين فرزند دشمن شما خواهد شد يك موجبه كليه دارد و يك موجبه جزئيه، موجبه كليه و موجبه جزئيه‌اش به اين است كه در سورهٴ مباركهٴ «تغابن» به نحو موجبه كليه بدون استثنا آيه پانزده اين است ﴿إنّمٰا أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ﴾ يعني هر جا مال و فرزند هست آزمون الهي است براي هر كسي، استثنا هم ندارد اما آنجا كه موجبه جزئيه است در همان سورهٴ «تغابن» آيهٴ چهارده اين است كه ﴿إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ﴾ مال هم در حكم همينهاست بالأخره فرمود بعضي از همسرهاي شما بعضي از فرزندان شما دشمن شمايند خب اگر فرزند صالح بود كه عدو نيست ولي همان فرزند صالح هم فتنه و آزمون الهي است پس يك موجبه كليه است كه جميع اموال و جميع اولاد چه صالح چه طالح اينها فتنه و آزمون الهي‌اند اما كسي كه از اين فتنه و آزمون سرفراز به در نيامده همسر او دشمن اوست فرزند او دشمن اوست او براي فرزند تلاش و كوشش مي‌كند در حالي كه براي آن دشمن دارد تلاش و كوشش مي‌كند كم‌كم از اين به بعد اين فضل مي‌شود فضله كه در بحث ديروز اشاره شد آن فضله شدن كجاست؟ آن را هم در بحثهايي كه قبلاً داشتيم در سورهٴ مباركهٴ «توبه» به اين صورت بيان فرمود آيهٴ 103 سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين است فرمود ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ آنكه مرحوم شيخ طوسي و ديگران احتمال دادند اين است كه اين ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ جمله در محل نصب است تا صفت باشد براي صدقه برخيها خواستند بگويند جواب امر است يعني كه ضمير ﴿تُطَهِّر﴾ ضمير «انت» است به پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) برمي‌گردد كه تو آنها را تطهير مي‌كني اينكه مي‌گويند ما رفتيم مالشان را پاك كرديم ريشه قرآني دارد اما آن مرجع، پاك كننده نيست نقد مرحوم شيخ طوسي و ديگران اين است كه اگر ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ يعني تو پاك بكني كه بشود جواب امر بايد مجزوم باشد ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ اگر جواب امر باشد و ضمير «انت» فاعلش باشد اما اينكه مرفوع است معلوم مي‌شود جمله در محل رفع است صفت است براي صدقه جواب امر نيست يعني «خذ من اموالهم صدقة مطهرة» خب وجوهات پاك مي‌كند چه چيزي را پاك مي‌كند؟ شخص را پاك مي‌كند ديگر بقيه مال را پاك مي‌كند ديگر پس معلوم مي‌شود آلوده است تا وجوه نداد آلوده است اين دارد با آلوده زندگي مي‌كند حالا آن يك بحث ادبي خاص است كه آيا ضمير «انت» فاعل ﴿تُطَهِّر﴾ است يا ضمير هي كه به صدقه برمي‌گردد به هر تقدير اين شخص آلوده است آن مال، آلوده است بايد تطهير بشود غالب شما در بحثهاي فقهي مأنوس هستيد الآن غَسل با آب قليل رايج نيست آب جاري فراون است زير شير فراوان است آب كر فراوان است ولي در جايي كه با آب قليل بخواهند يك پارچه آلوده‌اي را بشويند گفتند دوبار آب بريزيد بعد عسر لازم است يعني اين پارچه را بايد فشار بدهيد پارچه را فشار بدهيد يعني چه؟ يعني تا غساله از اين پارچه بيرون نرفت اين پارچه نجس است خروج غساله مايه طهارت اين پارچه است اين معناي عسر است وگرنه فشار دادن براي چه فشار بدهيد چرا در آب جاري فشار نمي‌خواهد چرا در آب كر فشار نمي‌خواهد آنكه ما يقبل العسر است مثل پارچه آن را بايد فشار داد تا آن چيزي كه آلوده است و تا بيرون نرفت اين پارچه را آلوده نگه مي‌دارد آن بيرون برود خروج غساله مايه طهارت اين ثوب معسور است خروج آن وجوه شرعي مايه طهارت بقيه مال و صاحب مال است اينكه گفتند ما رفتيم مالمان را پاك كرديم خودمان پاك شديم اين است خب فتحصل كه فضيلت نيست اولاً، فضل است ثانياً و اگر بجا صرف نشود فضله است و آلوده است و اين آلودگي در قيامت ظهور مي‌كند حالا قرآن كريم با لسان ادب سخن گفته چون كتاب ادب است در روايات كه ديديد ديگر چيزي براي اغنيا باقي نگذاشتند كه گفتند «من كان همته ما يدخل بطنه كان قيمته ما يخرج من بطنه»[7] ديگر چيزي در روايات براي اين بيچاره‌ها باقي نگذاشتند كه خب حالا برسيم به اصل عظمت اقتصاد حالا بحث، بحث اقتصاد نيست ولي حالا چون آيه مطرح كرده اين عناصر كلي و محوري‌اش مشخص بشود اصل اقتصاد را دين تكريم كرده، تجليل كرده لازم دانسته كه نه فردي فقير باشد نه جامعه‌اي فقير البته فقر طبيعي قابل علاج نيست فقر طبيعي در اثر خردسالي يا كهنسالي يا تصادف يا بيماري اين امر ضروري است نمي‌شود ما بگوييم جامعه‌اي داشته باشيم كه در آن جامعه كودك نباشد سالمند نباشد مريض نباشد تصادفي نباشد قهراً فقير طبيعي هست چاره در اين نيست اما فقر اقتصادي نبايد باشد يعني هيچ كسي نبايد گرفتار باشد هيچ كسي نبايد بي‌دارو باشد بي‌قضا باشد بي‌مسكن باشد

‌پرسش ...

پاسخ: بله خب آن را كه قرآن كريم فرمود ﴿وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا﴾[8] انسان جم نه جمع جم يعني انبوه جيم و ميم مشدد فرمود شما خيلي مال دوست داريد دوستي‌تان به مال خيلي است و چه مال كم چه مال زياد هركسي مال خودش را دوست دارد و خيلي هم دوست دارد آن يك مسئله است كه اين را بايد تعديل كرد ﴿مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون﴾[9] يك بحث در اين است كه حرفي كه اسلام براي گفتن دارد اين است كه فقر طبيعي قابل علاج نيست فقر اقتصادي قابل علاج است علاجش را قرآن كريم فرمود كه ثروت به اندازه لازم آفريده شده ثروت به منزله خون مملكت است كه بايد در همه مردم جريان داشته باشد اينكه مي‌گويند اصل 44 اينكه مي‌گويند تسهيلات اينكه مي‌گويند اشتغال‌زايي اينكه مي‌گويند بيكاري‌زدايي براي اينكه دست همه برسد حالا برسيم به اصل مسئله اقتصاد يك و كراهت مزدوري دو و اينكه مستحب است انسان براي خودش كار بكند حالا يا كم يا زياد اصل عظمت اقتصاد را مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) در جلد پنجم اصول كافي صفحه 71 «باب الاستعانة بالدنيا علي الآخرة» روايات فراواني از اهل بيت(عليهم السلام) ذكر مي‌كنند كه داشتن وسيله خوبي است كه انسان مي‌تواند با داشتن با تقوا باشد براي اينكه مشكلات مالي كه نداشته باشد حواسش جمع است آبرويش محفوظ است «نعم العون علي تقوي الله الغني» از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است كه ﴿رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي اْلآخِرَةِ حَسَنَةً﴾[10] فرمود «رضوان الله و الجنة في الآخرة و المعاش و حسن الخلق في الدنيا» خب داشتن زندگي آبرومند اين جزء حسنه دنياست بعد روايت سيزدهم اين باب كه مهم‌ترين روايتي است كه مقصود ما از نقل كليني همين است اين است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به خداي سبحان عرض كرد «بارك لنا في الخبز و لا تفرق بيننا و بينه فلولا الخبز ما صلينا و لا صمنا و لا ادينا فرائض ربنا» عرض كرد خدايا بين جامعه ما و نان مملكت فاصله نينداز اين نان در قبال لباس نيست اين نان يعني اقتصاد كه هم پوشاك، هم مسكن، هم وسائل نقليه و مانند آنكه جامعه نيازمند به بيگانه نباشد عرض كرد خدايا اگر نان مملكت با بركت نباشد مردم در يك كشوري گرسنه باشند دين‌داري سخت است با اينكه خودش سه سال با همراهانش در شعب ابي‌طالب در محاصره بودند اين را براي شخص خودش كه نفرمود فرمود «لولا الخبز ما صلينا و لا صمنا و لا ادينا فرائض ربنا» اين هم يك اصل كه اقتصاد در اسلام نهايت حرمت را دارد اما گرايش به ثروت فضيلت نيست داشتن مال فضيلت نيست همان مقداري كه آبرو محفوظ بماند در همين باب روايت سوم اين است كه از وجود مبارك ابي‌عبدالله سؤال شده است كه «ما بال اصحاب عيسي(عليه السلام) كانوا يمشون علي الماء و ليس ذلك في اصحاب الرسول»(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) چطور اصحاب عيساي مسيح روي آب راه مي‌رفتند ولي در بين اصحاب رسول ما كسي نبود در آب راه برود فرمود آنها وضع دنيايشان تأمين شده بود به اين فكر نبودند كه به دنبال مال حركت كنند «قال ان اصحاب عيسي(عليه السلام) كفوا المعاش و ان هولاء ابتلوا بالمعاش» آنها ذات اقدس الهي يك مقداري به اينها داد اينها خيلي به فكر مال فراهم كردن نبودند در معنويت حركت كردند بله توانستند روي آب راه بروند اما اصحاب حضرت همين كه غنايم جنگي آمده اين بيشتر بگيرد آن بيشتر بگيرد اين با او دعوا بكند او با اين بجنگد همين ‌طور بود كسي كه به دنبال مال است ولو دارد كار حلال مي‌كند اين ديگر پايش روي آب مي‌لغزد پس معلوم مي‌شود اين فضيلت نيست فضيلت در جاي ديگر است اين يك سلسله مباحث است كه ما را به اهميت و عظمت اصل اقتصاد دعوت مي‌كند

پرسش ...

پاسخ: بله طلبش، حرصش، ولعش نسبت به او نبود اما درباره اصحاب حضرت همين كه يك مختصر غنايمي آمد همه به جان هم افتادند

اما اين مطلب كه مزدوري مكروه است اين روايات هم در كتاب الاجاره وسائل آمده هم در كتاب المكاسب و البيع در باب اجاره در آن جلدي كه مربوط به اجاره است دارد به اينكه اگر كسي خود را اجير و مزدور ديگري كرد روزي خودش را بست براي اينكه هرچه درآمد و فرآورده خودش دارد صاحب كار مي‌برد به او يك چيزي مي‌دهد هم در باب «ابواب ما يكتسب به» وسائل طبع مؤسسه آل‌البيت(عليهم السلام) جلد هفدهم صفحه 238 باب 66 عنوان باب اين است كه مزدوري حرام نيست ببينيد مكروه است حرام نيست چرا؟ براي اينكه رواياتي آمده مزدوري را منع كرده يك، رواياتي آمده اجاره را تجويز كرده دو، جمع فقهي اين دو طايفه روايات اين است كه آن روايت مانعه حمل بر كراهت مي‌شود سه «باب كراهة اجارة الانسان نفسه و عدم تحريمها» اين باب براي اين است كه اجاره دادن حرام نيست اين است كه اصرار نظام اسلامي بر اين است كه اصل 44 پياده بشود تسهيلات بانكي بشود كه هر كسي براي خودش كار كند تعاوني را تقويت بكنند براي همين جهت است اگر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دست يك كارگري را بوسيد آنجا كه ندارد دست مزدور و اجير را بوسيد كه حالا از كجا آن شخص براي خودش كار نكرد؟

‌پرسش ...

پاسخ: خب بايد كاري كرد به سَمتي حركت كرد كه يا تعاوني بشود يا شركتهاي ديگر بشود كه مردم براي خودشان كار بكنند چون عزت را ذات اقدس الهي براي مؤمن مشخص كرد انسان مي‌خواهد شكم سير بشود غرض اطعام است يا غرض اكرام؟ شما يك مهماني را كه دعوت مي‌كنيد مي‌خواهيد شكمش را سير كنيد يا مي‌خواهيد اكرام كنيد بندگان الهي مؤمنان اينها ضيوف الرحمان‌اند تنها در ماه مبارك رمضان نيست كه ضيوف الرحمان‌اند تنها در حج عمره نيست كه ضيوف الرحمان‌اند در هر عبادتي در هر حالتي اگر مؤمن مؤمنانه به سر مي‌برد جزء ضيوف الرحمان است ضيوف را بايد اكرام كرد، نه اطعام بناي نظام اسلامي اين نيست كه شكم مردم پر بشود بنا بر اين است كه با اكرام اينها تأمين بشوند خب وگرنه كسي شك ندارد كه اجاره حلال است كه مي‌بينيد سوق و سياق اين روايات اين است كه اگر كسي خودش را اجير كرد معصيت نكرد حرام نكرد يعني چه؟ يعني اگر ما گفتيم به اينكه «من آجر نفسه فقد حظر نفسه الرزق»[11] آن به عزت شما به كرامت شما به شئون انساني شما با او هماهنگ نيست بله معصيت نيست

پرسش ...

پاسخ: حالا همان در روايات هم آمده اصلاً

پرسش ...

پاسخ: بله همان در روايت هم آمده كه وجود مبارك حضرت مي‌فرمود انسان مي‌خواهد بنايي كند بزازي كند كشاورزي كند هر كاري بخواهد بكند ولي خب شركت چرا مزدوري؟ يك شركتي است يك مؤسسه‌اي است تعاوني مي‌آيند با شما قرارداد مي‌كنند شما اگر پست‌تر از آنها نباشيد آنها از شما پست‌تر نيستند هر دو بندگان خداييد اما برويد در سر جاده يك كارگري را برداريد او با يك سفره نان خشك بيايد در خانه‌تان اين را جلويش را مي‌گيرند وگرنه همين را حضرت همين روايتي را كه مي‌خوانيم به آن استدلال كرده فرمود مگر آدم خانه بخواهد بسازد لباس بخواهد بدوزد تنها خودش مي‌تواند نه‌خير تنها نمي‌تواند ولي با يك شركت قرارداد مي‌كند يك شركتي است مأموران دارد كارمند دارد كارگزار دارد براساس تعاوني است نه براساس اجاره با آن شركت مذاكره مي‌كند من خانه مي‌خواهم بسازم من مي‌خواهم لباس بدوزم من مي‌خواهم نان درست كنم با هم قرار داد مي‌كنيد نه شما تفاخر داريد نه او حالا حضرت همينها را در اين روايت ذكر كرده كه الآن مي‌خوانيم

پرسش ...

پاسخ: خب حالا بالأخره نسبت به مزدوري بودن راحت است

روايت اول باب 66 كه مفضل‌بن‌عمر از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل مي‌كند اين است كه «من آجر نفسه فقد حظر نفسه الرزق» بعد در روايت ديگر دارد «كيف لا يحظره و ما اصاب فيه فهو لربه الذي آجره» روايت دوم كه تجويز مي‌كند مسئله اجاره را اين است كه ابن‌سنان از وجود مبارك ابي الحسن(عليه السلام) نقل مي‌كند «سالته عن الاجاره» فرمود «صالح لا بأس به» اجاره حرام نيست براي اينكه وجود مبارك موساي كليم خودش را اجير شعيب كرد فرمود «لا بأس به» اجاره عيب ندارد «صالح لا بأس به اذا نصح قدر طاقته فقد آجر موسي(عليه السلام) نفسه و اشترط» بعد گفت ﴿أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ﴾ كه اين آيه را به دنبالش ذكر مي‌كند در روايت ديگري كه در باب اجاره هست آنجا وجود مبارك حضرت مي‌فرمايد بالأخره اجاره يك امر ضروري است چرا حرام باشد؟ خب اين راه دارد و آن اين است كه اگر تعاوني شد اگر شركت شد اين شخص مأمور مي‌شود از تعاوني كه تعاوني خودش سهم دارد با ديگران يكسان است و عهده‌دارند پيمانكاري را قبول مي‌كنند خانه آقا را مي‌سازند دامداري او را تأمين مي‌كنند كشاورزي او را تأمين مي‌كنند يك حقي هم كه تأمين شده مي‌گيرند اين براي او كار كرده او هم براي اين كار كرده اين شده معامله پاياپاي در باب اجاره وسائل مبسوطاً همين استدلالهاي حضرت هست كه اگر اجاره ممنوع باشد خب مردم از كار و زندگي مي‌مانند در اين روايات مي‌فرمايد «لا بأس به» عيب ندارد اين نشان آن است كه آن رواياتي كه منع كرده اجاره را ناظر به كراهت است سرّش اين است كه مردم در تمام حالات ضيوف الرحمان‌اند منتها در ماه مبارك رمضان در حج عمره بهتر و ضيف را بايد با اكرام روزي داد نه با اطعام آن وقت با اصل ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾[12] هماهنگ است

اما مطلب ديگري كه مربوط به توده ماهاست ما بايد بدانيم كه معيار فضيلت چيست اگر كسي در حد عادي زندگي مي‌كند همين مطالب را مي‌تواند درك كند اما اگر كسي خواست جزء اصحاب خاص اهل بيت بشود همان راهي كه اصحاب عيساي مسيح(سلام الله عليه) طي كردند آن راه را بخواهد برود اين تحليل ادبي لازم است در نهج‌البلاغه وجود مبارك حضرت امير چيزي براي اغنيا باقي نگذاشته خوب نگاه كنيد در خطبه 160 آنجا اوضاع را مبسوطاً خطبه مفصلي هم است خطبه 160 نهج‌البلاغه «امره قضاءٌ و حكمة و رضاه امان و رحمة يقضي بعلم و يعفو بحلم» از اينجا شروع مي‌شود بعد مي‌فرمايد كه انبيا نداشتند وجود مبارك عيسي اين‌طور بود وجود مبارك موسي اين‌طور بود و اگر بخواهيد «و ان شئت ثلثت بداود» من نمونه سوم ذكر مي‌كنم داوود پيامبر با حصير بافي با تشكيلاتش اداره مي‌كرد تا مي‌رسد به جريان پيغمبر كه بخش پاياني اين خطبهٴ 160 است فرمود «وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مَا يَدُلُّكُ عَلَي مَسَاوِئِ الدُّنْيَا وَ عُيُوبِهَا إِذْ جَاعَ فِيهَا مَعَ خَاصَّتِهِ وَ زُوِيَتْ عَنْهُ زَخَارِفُهَا مَعَ عَظِيمِ زُلْفَتِهِ» بعد فرمود «فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ» هر كسي نظريه پردازي كند خلاصه نظريه اين است كه انبيا مخصوصاً خاتمشان(عليهم الصلاة و عليهم السلام) نداشتند اين يك دو آيا داشتن كمال است يا نه؟ سه اگر داشتن كمال است پس خدا اين كمال را به انسانهاي كامل نداد اين كه كسي نمي‌تواند ملتزم بشود كه معلوم مي‌شود داشتن كمال نيست كه انسانهاي كامل از آن منزه بودند و هو المطلوب پنج چون اين كمال نيست آنهايي كه دارند يك چيز بي كمال را دارند شش پس خدا تحقير كرده تصغير كرده كسي را كه سفره‌اش را پهن كرده اين پنج شش سطر را خوب گوش بدهيد فرمود «فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ» اين حجيت عقل است در تحليل مسائل اقتصادي اين كه روايت تعبدي كه نيست كه فرمود شما عقلتان را داور قرار بدهيد «فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ أَكْرَمَ اللَّهُ مُحَمَّداً(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بِذَلِكَ أَمْ أَهَانَهُ» يعني «أ اكرمه ام اهانه» خب اين كه همه ما مي‌دانيم وضع مالي پيغمبر ضعيف بود از دو حال بيرون نيست يا خدا او را اكرام كرد يا اهانت اگر داشتن مال كمال است پس خدا او را اهانت كرد چرا؟ براي اينكه كمال را به او نداد ديگر «اكرمه» آن همزه‌اش محذوف است «أ اكرمه ام اهانه» «فَإِنْ قَالَ أَهَانَهُ» اگر كسي بگويد كه ذات اقدس الهي ـ معاذ‌الله ـ پيامبر و ساير انبيا را در اثر فقر اهانت كرده است «فَقَدْ كَذَبَ وَ اللَّهِ الْعَظِيمِ» قسم به خداي بزرگ دروغ گفته است «بِالْإِفْكِ الْعَظِيمِ» «فَقَدْ كَذَبَ وَ اللَّهِ الْعَظِيمِ بِالْإِفْكِ الْعَظِيمِ وَ إِنْ قَالَ أَكْرَمَهُ» اگر گفت نه ذات اقدس الهي انبيا مخصوصاً وجود مبارك حضرت را گرامي داشت كه اينها با زندگي ساده به سر بردند پس «فَلْيَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيَا لَهُ» آن كسي كه سفره رنگارنگ به او داده او را توهين كرده اين مي‌شود علي اگر كسي بخواهد آن راه را طي كند اين است خب كسي نگران نيست فرمود خدا اينها را توهين كرده اين كه مي‌بينيد با فشار به دنبال آن مي‌روند براي اينكه اين تحليلها برايشان روشن نشد خب بالأخره آدم تلاش و كوشش بكند نشد نشد ديگر زير ميزي و روي ميزي و رانت خواري و رشوه خواري اينها ديگر براي چه؟ تازه اين حلالش را مي‌گويد تازه اين درباره رزق حلال است بالأخره انسان مسافر است هر چه سبك‌تر بهتر و بالاتر زمخشري نقل مي‌كند بعد از اين كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين فرمايش را فرمود شما با زير دستانتان با عدل و مساوات و مواسات رفتار كنيد اول كسي كه قيام كرد اباذر بود خود حضرت امير هم آن جرياني كه به قنبر فرمود اين دو پيرهني كه خريديم هر كدام زيباتر است تو جوان‌تري بگير همين بود ديگر بعد از اين كه دستور حضرت داد كه فرمود بالأخره با زير دستانتان اين‌طور رفتار كنيد اباذر اين كار را كرد زمخشري مي‌گويد ديگر كسي نديد كه زيردستان اباذر لباسش كمتر از لباس خود ابي ذر بيارزد خب اين مي‌شود اباذر و ماندگار آن هم وجود مبارك حضرت امير است كه حسابش جداست كه به قنبر فرمود بالأخره تو جوانتري اين دوتا پيرهني كه ما خريديم هر كدام كه بهتر است تو بگير

پرسش ...

پاسخ: بله حضرت قبول نكرد معلوم مي‌شود كه چيز خوبي نبود ديگر فرمود «فَلْيَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيَا لَهُ وَ زَوَاهَا عَنْ أَقْرَبِ النَّاسِ مِنْهُ فَتَأَسَّي مُتَأَسٍّ بِنَبِيِّهِ» اينكه فرمود ﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[13] اين است حالا ما به آنجا نرسيديم لااقل به همين حلال بسنده كنيم فرمود اين كه ﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ اين است شما متأسي بشويد به او «وَ اقْتَصَّ أَثَرَهُ وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ وَ إِلَّا فَلَا يَأْمَنِ الْهَلَكَةَ فَإِنَّ اللَّهَ [سبحانه و تعالي] جَعَلَ مُحَمَّداً(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عَلَماً لِلسَّاعَةِ وَ مُبَشِّراً بِالْجَنَّةِ وَ مُنْذِراً بِالْعُقُوبَةِ خَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا خَمِيصاً وَ وَرَدَ الْآخِرَةَ سَلِيماً» بعد خودش در آن پايان فرمود كه اين منّتي را كه ذات اقدس الهي بر ما گذاشت آن را در خطبه 109 فرمود، فرمود اين منتي را كه خدا بر ما گذاشت از همين جاها معلوم مي‌شود در خطبه 109 نهج‌البلاغه وجود مبارك حضرت دارد كه پيامبر «حَقَّرَ الدُّنْيَا وَ صَغَّرَهَا وَ أَهْوَنَ بِهَا وَ هَوَّنَهَا وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ زَوَاهَا عَنْهُ اخْتِيَاراً وَ بَسَطَهَا لِغَيْرِهِ احْتِقَارا» پيامبر را بر گزيد اختيار كرد سرمايه دار را احتقار كرد حالا اين تازه نسبت به حلال همين مقدارش هم در جامعه ما راه بيفتد ما راحتيم خب حالا اگر دين با اين تحليل چون حضرت فرمود «فلينظر ناظر بعقله» ما بحث تعبدي نداريم بحث تحليل عقلي داريم آن وقت كسي به دنبال آن تلاش و كوشش بيجا نمي‌رود كه فرمود «فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا عَنْ نَفْسِهِ وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ» در بخشهاي ديگر فرمود اين كه خداي سبحان فرمود ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَي الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ﴾[14] اين منّت است بر ما منّت نهاده كه اين چيزها را ما معمولاً وقتي اين آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» را معنا مي‌كنيم ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَي الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ﴾ براساس مسائل عدل و اصلاح جامعه و اخلاق و تقوا اينها مي‌گوييم اما براساس نزاهت از دنيا كه مرحله عاليه است اين را كه مطرح نمي‌كنيم در همان خطبه وجود مبارك حضرت دارد كه بر ما خدا منت نهاد يك كسي را آورد كه الگوي ارزش است كه ما بفهميم كجايي هستيم و كجا بايد برويم.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] شعراء/سوره26، آیه98.
[2] نجم/سوره53، آیه22.
[3] زمر/سوره39، آیه62.
[4] هود/سوره11، آیه6.
[5] اعلی/سوره87، آیه3.
[6] حشر/سوره59، آیه7.
[7] ـ جامع الاخبار، ص179.
[8] فجر/سوره89، آیه20.
[9] تغابن/سوره64، آیه16.
[10] بقره/سوره2، آیه201.
[11] ـ وسائل الشيعه، ج17، ص238.
[12] اسراء/سوره17، آیه70.
[13] احزاب/سوره33، آیه21.
[14] آل عمران/سوره3، آیه164.