درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

86/01/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 71

 

﴿وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَي بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلَي مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَهُمْ فيهِ سَوَاءٌ أَفَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ﴾(71)

 

بخشي از اين سورهٴ مباركهٴ «نحل» كه در مكه نازل شد نعمتهاي الهي را ذكر مي‌كند تا مشركان متنبه بشوند و بدانند كه شرك باطل است در اين آيه كريمه چندين وجه محتمل هست يكي از آن وجوه رايج اين است كه خطاب به مشركان است مي‌فرمايد به اينكه شما در شرايط كنوني كه نظام برده‌داري هست مي‌بينيد يك عده مولايند يك عده عبد يك عده مالك‌اند يك عده برده، روزيهايي را هم خداي سبحان به مالكان داده است به اين موالي داده است اين روزيهايي را كه خداي سبحان به اين موالي و مالكها داده است اينها حاضر نيستند كه اين روزي كه از جاي ديگر دريافت كرده‌اند به اين مماليك بدهند كه اين مماليك شبيه موالي ايشان بشوند در آن رزق شريك موالي ايشان بشوند در اين رزق مي‌گويند هرگز مولا و عبد يكسان نيست اين كار رسمي شماست چگونه شما درباره خودتان مي‌گوييد مولا و عبد يكسان نيستند حتماً بايد تفاوت داشته باشند ولي درباره ذات اقدس الهي اين تفاوت را برطرف مي‌كنيد برمي‌داريد كساني كه بندگان خدا هستند به آنها آثار ربوبيت مي‌دهيد آنها را اله مي‌پنداريد آنهارا معبود مي‌پنداريد و آنها را عبادت مي‌كنيد شما بردگان خود را شريك خود نمي‌كنيد ولي بندگان خدا را شريك خدا مي‌كنيد درباره اين اصنام و اوثان همه اينها موجوداتي هستند كه خدا آفريد خلقكم و ما تعبدون ﴿خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ﴾[1] شما مخلوق خدا كه بنده خداست اين را شريك خدا و مساوي خدا قرار مي‌دهيد براي اينكه در قيامت هم اعتراف مي‌كنيد مي‌گوييد ﴿إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[2] اگر رب العالمين را عده‌اي مي‌پرستند ما هم بتهايمان را مي‌پرستيم بتها نزد ما مساوي با رب العالمين است در قيامت كه اعتراف مي‌كنيد ﴿إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ آن روزي كه ﴿لاَ يَكْتُمُونَ اللّهَ حَدِيثا﴾[3] در آن روز در همان آيه دارد كه اينها اعتراف مي‌كنند مي‌گويند ما اين بتها را مساوي الله قرار داديم آن‌گاه ذات اقدس الهي مي‌فرمايند به اينكه شما درباره بردگان خود چنين كاري نمي‌كنيد كه زير دست را شبيه خودتان قرار بدهيد اما زير دستان خدا را شبيه خدا قرار مي‌دهيد اين وجه رايجي است كه زمخشري و ديگران اين را احتمال دادند لكن سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) اين را مي‌پذيرند مي‌فرمايند به اينكه در ذيل آيه ناظر به اين است كه اين نعمتي است و ما اين نعمت را به شما داديم و شما قائل به تسويه نيستيد شما اين كار را نمي‌كنيد يعني ما به موالي نعمت بيشتري داديم يك، به عبيد نعمت كمتري داديم دو، اين موالي و مالكان اموال را بالسويه بين خود و بين بردگان تقسيم نمي‌كنند سه، پس اين تفاوت همچنان محفوظ است چهار و اين نعمت خداست پنج، چرا اين نعمت را شما انكار مي‌كنيد آيه اين را مي‌خواهد بگويد چرا؟ براي اينكه در ذيل آيه دارد كه ﴿أَفَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ﴾ شما چرا اين نعمت الهي را شكرگذاري نمي‌كنيد و جحد مي‌ورزيد جحود داريد كفران داريد براي اين آيه وجوه فراواني ذكر شده است كه يكي پس از ديگري ممكن است در روز بعد بازگو بشود اما آنكه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) معنا فرمودند اين است كه خداوند روزي را يكسان تقسيم نكرد بلكه به بعضيها بيشتر به بعضيها كمتر داد ﴿وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَي بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ﴾ اين يك، آنهايي كه از روزي بيشتري برخوردارند يا از روزي بهتري برخوردارند كمّاً يا كيفا يا خصوص كيفيت مثل كسي كه مولويت دارد و حريت نسبت به كسي كه عبد است و رق اين گونه از روزيها، روزيهاي كيفي است نه كمي فرمود اين روزيهاي متفاوت را خدا داد و شما حاضر نيستيد تقسيم عادلانه بكنيد كه با هم يكسان باشيد اين كار را نمي‌كنيد اين نعمت خداست چرا اين نعمت را انكار مي‌كنيد خب اين مطلب چند سؤال را به همراه دارد و آن اين است كه چگونه ذات اقدس الهي با اينكه عدل محض است قائل به تفاوت شده است و بعضيها را بيشتر بعضيها را كمتر، در قرآن كريم فرمود اولاً اينها معيار سعادت نيست، خير نيست، شرف نيست، ارزش نيست، اينها تكاثر است نه كوثر اين يك، و اين تكاثر هم يك امر ضروري است دو، كه حكمت و مصلحت اين تكاثر را اقتضا مي‌كند و ديگران بايد از اين تكاثر بهره عادلانه ببرند و اين راه نظام ارزشي ندانند دو، اين دو قسمت يكي در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» هست آيه 55 به بعد فرمود مبادا اينهايي كه ما به آنها امكانات بيشتري داديم فرزندان زياد داديم مال زياد داديم خيال بكنند كه ما به آنها خير داديم اين فضيلت نيست يك مقدار اگر بررسي كنيد فضل است نه فضيلت يك مقدار جلوتر برويد مي‌بينيد فضله است حواستان جمع باشد مبادا كسي خيال بكند كه مال بيشتري دارد فضيلت است اين يك زيادي است يك قدري كه جلوتر مي‌رويد بويش در مي‌آيد معلوم مي‌شود اين فضله است ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾[4] اين سه مقطع است فرمود مبادا شما بين كوثر و تكاثر خلط بكنيد اين يك مغالطه است حواستان جمع باشند يك روزي آنهايي كه اين را فضيلت مي‌پنداشتند مي‌گفتند‌ اي كاش ما فضله مي‌داشتيم و اينها را نمي‌داشتيم مگر ابن هشام نقل نكرد مگر در جريان عمرو عاص اين نبود مگر عمرو و عاص هنگام مرگ اين اموالش را نگاه نكرد مگر نگفت «يا ليتها كانت بعرا» ‌اي كاش اينها پشك بود و من يك جا جمع نمي‌كردم و دينم را نمي‌باختم منتها بايد انسان در حال عادي بگويد نه [در] حال احتضار چون در حال احتضار بالأخره وضع روشن مي‌شود ديگر خب همين عمرو و عاص اين بارها به عرضتان رسيد الآن اوراق بهادار هست قبلش آنكه رايج بود سكه بود قبلش هم شمش طلا بود يعني در صدر اسلام اوراق بهادار و اسكناس و اينها كه نبود سكه هم كه نبود هرچه بود همين شمش طلا و شمش نقره بود هر كسي وضع مالي‌اش خوب بود شمشهاي بيشتري داشت هر كسي وضع مالي‌اش خوب نبود شمشهاي كمتري بالأخره يك تكه طلا مي‌بردند در مغازه نانوايي يا قصابي اين يك گوشه طلا را مي‌دادند مي‌كشيدند مي‌گفتند اين دو مثقال طلاست دو مثقال طلا بگيرد فلان مقدار نان بده، فلان مقدار گوشت بده، الآن در روستاهايي كه گاز كشي نشده نفت هم كم است آنها هم همين‌ طور‌ند ديگر اين هيزمها را در آن زيرزمينشان در انبارشان ذخيره مي‌كنند براي زمستان كه با تبر اينها را تقسيم مي‌كنند و در كوره‌ها مي‌گذارند در بخاريهاي محلي در صدر اسلام سرمايه‌ها را در زير زمين نگه مي‌داشتن ديگر در انبار مثلاً يك عده شمش طلا بود يك عده شمش نقره بود اين ثروتهاي سنگين از خاورميانه رفته بود به حجاز از امپراطوري روم هم آمده بود به حجاز اينهايي كه وضع مالي شان خوب بود همان طوري كه الآن در روستاها اين انبارها پر هيزم است براي زمستان آنها هم انبارشان پر اين شمش و طلا بود عمرو وعاص كه مرده بود ورثه او با تبر اين طلاها را تقسيم كردند مثل اينكه با تبر اين هيزمها را تقسيم مي‌كنند خب همين عمرو و عاص طبق نقل همين ابن هشام مورخ معروف رو كرد به اين طلاها گفت «يا ليتها كانت بعرا» اين كاش اين پشك شتر مي‌بود و من دينم را نمي‌فروختم غرض اين است كه اينها سه مرحله است اول اين است كه كسي خيال نكند كه اين فضيلت است اين يك فضل است يك برتري و افزايش كمي است فضيلت يك مرحله است فضل يك مرحله است فضله هم مرحله سوم فرمود اينها مي‌رسند به جايي آيات هم همين سه طايفه است كه ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾[5] كه اين آيات در سورهٴ مباركهٴ «توبه» بود خوانديم در سورهٴ «هود» بود خوانديم عمده اين است كه در درجه اول كسي خيال نكند اينها فضيلت است تا بگويد كه خداي عادل و حكيم چگونه ناعادلانه ـ معاذ‌الله ـ بركات را تقسيم كرده فرمود اينها خير نيست اين يك اين مرحله اول كه آيات سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» و آيات سورهٴ مباركهٴ «فجر» عهده دار اين مرحله اولي است آيه 55 سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» اين است كه ﴿أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِين ٭ نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ﴾ اينها خيال مي‌كنند ما به اينها مال داديم، فرزند داديم اين خير به اينها داديم ﴿بَل لاَّ يَشْعُرُونَ﴾ اينها شعور ندارند ما داريم اينها را مي‌آزماييم گاهي هم نه، مي‌خواهيم آنها را با همين بگيريم اينها را سرگرم كنيم با همين اولاد و مال بگيريم اين يك بخشي از سورهٴ «مؤمنون» بعد فرمود ﴿إِنَّ الَّذِينَ هُم مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهم مُشْفِقُون ٭ وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُون ٭ وَالَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ يُشْرِكُون ٭ وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَي رَبِّهِمْ رَاجِعُون ٭ أُولئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ﴾ خير در جاي ديگر است اين پس بخش اول و مرحله اولي در سورهٴ مباركهٴ «فجر» فرمود عده‌اي ثروت كه تكاثر است و نه كوثر اين را خير مي‌پندارند و كرم الهي آيه پانزده به بعد سورهٴ مباركهٴ «فجر» اين است ﴿فَأَمَّا الْإِنسَانُ﴾ يعني توده مردم ﴿إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَن ٭ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَن ٭ كَلاّ﴾ فرمود توده مردم اين‌طورند كه اگر ما آنها را مبتلا به ثروت بكنيم خيال مي‌كنند خير است اينها نمي‌دانند مبتلا به ثروت‌اند مبتلا يعني ممتحن «ابتلاه الله» يعني «امتحنه الله» اگر مبتلا به فقر بكنيم يعني ممتحن به فقر بكنيم خيال مي‌كنند اين اهانت است ﴿كَلاّ﴾ هم آن امتحان است هم اين امتحان ما كسي را اهانت نمي‌كنيم و كسي را هم بيجا تكريم نمي‌كنيم ﴿أَمَّا الْإِنسَانُ﴾ يعني توده مردم ﴿إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ﴾ اگر او را مبتلا به مال بكند به حسب ظاهر او را اكرام بكند كه به زعم او اكرام است نه اكرام الهي چون ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾[6] معيار كرامت نزد خدا تقواست و نه ثروت ﴿إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ﴾[7] نه ما اكرام نكرديم شما را، شما را در كلاس ثروت داريم امتحان مي‌كنيم ديگري را در كلاس فقر داريم امتحان مي‌كنيم مثل اينكه الآن كه ما سالميم ما مبتلا به سلامتيم آن كه در بيمارستان در بستر آرميده است او مبتلا به مرض است اين‌چنين نيست كه سلامت ابتلا نباشد خب خدا دارد امتحان مي‌كند كه ما از اين سلامت چه بهره‌اي مي‌بريم ديگر

پرسش ...

پاسخ: «بزعمه» ديگر در ذيل آيه دارد كه نه ما او را اكرام نكرديم ﴿فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ﴾ بزعمه ﴿وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ﴾ ﴿كَلَّا﴾ ما چه و اكرام كرديم او را؟ او خيال كرده ما او را اكرام كرديم ديگري هم ﴿إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ ٭ كَلَّا﴾ ما چه اهانت كرديم ما شما را داريم مي‌آزماييم اين بخش اول بحث

پرسش ...

پاسخ: خب حالا بخش دوم بحث چرا ذات اقدس الهي اين زيد را بر عمرو فضيلت داد اين با حكمت او با عنايت او با عدل او سازگار نيست مي‌فرمايد شما بحثهاي جهان‌بيني‌تان را از بحثهاي اجتماعي و خانوادگي جدا كنيد يك وقتي بحث كلان داريد يك وقتي بحث ريز آيات هم بحث كلانش را مشخص كرده هم بحث ريزش را مشخص كرده ولي مغالطه و خلط اين دو بحث را تجويز نكرده شما در جهان‌بيني در كلان‌نگري يك سلسله بحثهايي داريد در آن خطوط ريز هم يك سلسله بحثهايي داريد هر دو را هم قرآن مشخص كرده اگر بگوييد چرا عده‌اي را ذات اقدس الهي بر عده ديگر ترجيح داد مي‌گوييم اين سؤالتان را تا آخر داشته باشيد ديگر دست نگذاريد روي شناسنامه افراد بگوييد چرا اين فقير است و آن غني است از كلي پايين نياييد بگوييد چرا بعضيها غني‌اند بعضي‌ فقير، اگر پايين نيامديد اين سؤال كلانتان يك جواب كلان دارد و آن اين است كه مساوات بدترين بلا براي جامعه است اگر همه مردم چون اين تفاوت در ثروت مربوط به استعداد است يكي ذوق مهندسي دارد، يكي ذوق پزشكي دارد، يكي ذوق دامداري دارد، يكي ذوق كشاورزي دارد «الناس معادن كمعادن الذهب و الفضة»[8] بعضي استعدادشان كم است بعضي استعدادشان زياد است بعضي فقط كارگر و باربرند بعضي مهندس و طبيب‌اند قهراً آنها درآمدشان بيشتر است اينها درآمدشان كمتر است اگر بگوييد به اينكه اين تصاوير نارواست خب بايد مبادي اين اختلاف رخت بربندد يعني همه مردم نظير آنچه كه از كارخانه استكان‌سازي و فرش‌بافي و اينها در مي‌آيد يك قد و يك اندازه و يك قواره و يك استعداد و يك خاص باشد آن وقت همه ذوق مهندسي داشته باشند اول ويران شدن عالم است همه بشوند طبيب، همه بشوند مهندس، همه بشوند روحاني، همه بشوند كشاورز، همه بشوند دامدار، اگر يكسان باشد اين مساوات هست تساوي هست ولي اولين لحظه فروپاشي نظام هستي است پس الا و بايد بايد اختلاف باشد بعضي ذوق مهندسي، بعضي ذوق كارگري، بعضي ذوق پزشكي، بعضي ذوق باربري بعضي براي آن كار بعضي براي اين كار اين سؤال كلان، اگر يك قدري اين سؤال را تنزل داديد گفتيد چرا آن مهندسان باربر نشدند و چرا باربران طبيب نشدند مي‌گوييم بسيار خوب ما الآن جا را عوض مي‌كنيم ولي روي شناسنامه افراد دست نگذاريد بحث را از آن حالت كلاني پايين نياوريد جهان‌بيني‌تان دست نخورد وارد مسائل ريز نشويد مي‌گوييم بسيار خوب ما آن مهندسان را به جاي كارگران گذاشتيم، كارگران را به جاي مهندسان گذاشتيم باز سؤال محفوظ است بالأخره يك عده حتماً بايد ذهب و فضه باشند، يك عده هم حتماً بايد معدن زغال سنگ باشد تا اينجا سؤال كلان و جواب كلان. اما حالا فلان شخص طبيب نشد و باربر شد و فلان شخص كه باربر زاده است طبيب شد و باربر نشد اينها را «لست ادري» اينها امور جزئي است امور جزئي هزارها راز و رمز پيچيده داد غذاها مؤثر است خصوصيت پدر مؤثر است، خصوصيت مادر مؤثر است، نطفه مؤثر است، تربيت مؤثر است، خانواده مؤثر است بستگان مؤثرند، ارحام مؤثرند، جامعه مؤثر است، مؤثر است كه چرا اين زيد اين‌طور شد عمرو آن‌طور نشد اينها حوادث جزئي است حوادث جزئي كه بحث فلسفي برنمي‌دارد و اسرار عالم هم همين است فتحصل در بخش اول ذات اقدس الهي براي كسي كوثر باز نكرد اين از لطيف‌ترين بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است كه در بخش پاياني نهج‌البلاغه آمده است فرمود «الغني و الفقر بعد العرض علي الله»[9] چه كسي توانگر است چه كسي تهيدست است كه امروز معلوم نمي‌شود «بعد العرض علي الله» روز محاسبه آن روز معلوم مي‌شود چه كسي توانگر است و چه كسي تهيدست «الغني و الفقر بعد العرض علي الله» پس اين به هيچ وجه معيار شرف نيست مي‌ماند مطلب دوم خب پس تفاوت الا و لابد مصلحت و حكمت است و مساوات الا و لابد مفسده است اين دو، يك عده حتماً بايد طبيب باشد يك عده حتماً بايد روحاني باشند يك عده حتماً بايد پزشك باشند يك عده حتماً بايد دامدار باشند يك عده حتماً بايد فان يك عده هم حتماً بايد كارگر و باربر باشند بالأخره يك عده بايد طبيب باشند يك عده بايد پرستار، مريض هم به طبيب محتاج است هم به پرستار تاس‌گير

بحث، بحث كلان و كلي است كه به مبدأ فاعلي و غايي برمي‌گردد صدر و ساقه‌اش حكمت است و مصلحت مي‌ماند ريز قضيه كه حالا چطور فلان شخص تاس‌گير بيمارستان شد، شده پرستار فلان شخص پزشك شد اين براساس بحث فلسفي نيست، بحث قرآني نيست صدها علل و عوامل پيچيده دارد كه انسان بايد تحقيق بكند كه چرا اين شد اين يكي، گاهي همين كسي كه پرستار است پرستار زاده‌ها مي‌شوند طبيب و طبيب زادگان مي‌شوند پرستار ما يك گوشه جريان را مي‌بينيم عالم كه تمام نشده تمام جهان هم همين ده، بيست سال نيست كه ما در آن زندگي مي‌كنيم يا اين صد سال نيست كه ما زندگي مي‌كنيم خيليها بودند كه اغنيا زاده بودند امروز فقيرانه به سر مي‌برند خيليها هستند كه مستضعف زاده بودند امروز وضع ديگري دارند اين همين ‌طور برمي‌گردد دست به دست برمي‌گردد دولت را هم دولت مي‌گويند چون تداول مي‌شود اگر كل جريان را آدم نگاه كند كه اصلاً قدرت سؤال ندارد كه چطور شد اين آقا شما از آبا و اجدادش باخبريد؟ در طليعه سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود كه شما با ايتام مردم بدرفتاري نكيند وگرنه بعد از مرگ شما با فرزندان شما همان طور مي‌شود ما از اينها باخبريم فرمود ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّهَ﴾[10] شما با ايتام بسازيد وگرنه بچه‌هاي شما بعد از مرگ شما آسيب مي‌بينند اينها را مي‌دانيم؟ هرگز نمي‌دانيم اگر ما از اسرار گذشته بي‌خبريم از اسرار فعلي بي‌خبريم حق سؤال هم نداريم كه چرا اين شخص پرستار بيمارستان است آن طبيب، خير دو سال ديگر بچه‌هاي همين مي‌شوند طبيب بچه‌هاي او مي‌شوند پرستار

پرسش ...

پاسخ: ارزش كار افراد را ذات اقدس الهي در قرآن مشخص كرده، اهل بيت مشخص كردند اگر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دست يك كارگر را مي‌بوسد ارزش او را مشخص كرده بارها به عرضتان رسيد كه دست كارگر را مي‌بوسد نه دست مزدور را فرمود براي خودت كار بكن ما كجاي فقه داريم كه اجير شدن، مزدور شدن مستحب است در روايات اجاره كه كتاب اجاره را شايد خيليهايتان آشناييد آنجا تقريباً نهي تنزيهي است كه شما خودتان را اجير نكن مزدور نكن براي خودت كار بكن كاركردن مستحب است دست كارگر را ذات مقدس حضرت بوسيد نه دست اجير را كه آدم براي ديگري كار بكند اينكه گفتند شما اين قانون اساسي خدا امام و شهدا را غريق رحمت كند بخش وسيعي از سرمايه‌هاي مملكت رفته به طرف تعاوني براي همين جهت است بخش خصوصي را با تعاوني دارند تقويت مي‌كنند كه اصرار قانون اساسي بود همين جهت بود كه بگذاريد مردم براي خودشان كار بكنند نه مزدور ديگران باشند در آن روايت كه تشويق نشده يك وقت وزارت كار اينها را جمع كرده كارگرها را خيال كرد ما براي آنها حديثي مي‌خوانيم كه وجود مبارك پيغمبر دست مزدور را بوسيد آن روز كه ما آن حرف را نمي‌دانم چند سال قبل بود نقل كرديم براي بعضيها تلخ بود سعي كردند اين را چاپ نكنند خيال كردند كه اسلام كه مي‌گويد دست كارگر را بايد بوسيد پيغمبر دست كارگر را بوسيد يعني دست مزدورها را كه عده‌اي سرمايه‌دار باشند كار بكنند عده‌اي هم اجير باشند خب اين را كه نگفتند كه گفتند كار خوب است كارگر عزيز است نه مزدور خب براي خودت كار بكن دولت هم موظف است مشكلات اينها را حل بكند به اينها وام بدهد تسهيلات بكند اينها براي خودشان كار بكنند اينها فرق گذاشتن بين اين در دستورات ديني ما هست فرق گذاشتن بين مزدوري و كارگري در دستورات دين ما هست خب فتحصل بحث مادامي كه بحث كلان است قرآن حرف روشني دارد وقتي ريز شد ما حق سؤال نداريم نه اينكه به ما گفتند سؤال نكن گفته تو نمي‌داني از چه چيزي داري سؤال مي‌كني مي‌خواهي اعتراض بكني از آبا و اجداد اين خبر داري از نطفه‌هاي اين خبر داري؟ از قضاي پدر و مادر اين خبر داري از ﴿شَارِكْهُمْ فِي الأمْوَالِ وَالأوْلاَدِ﴾[11] خبر داري؟ اينكه ذات اقدس الهي فرمود كه شيطان شريك پيدايش بعضي از فرزندهاست شريك مال هست مشخص است آنجا كه سخن از ربا هست رشوه هست رانت خواري است اين ﴿شَارِكْهُمْ فِي الأمْوَال﴾ هست اما «شاركهم في الاولاد» چه؟ گفتند اگر كسي خداي ناكرده روز، نامحرمي را ديد شب به هوس همان نامحرم در كنار همسرش رفت مي‌شود «شاركهم في الاولاد» اين خطر هست از اينها با خبري يا هيچ خبر نداري

فرمود آن كه در خانه داريد همين است ديگر اينها را چرا نگاه مي‌كنيد نه اينكه به طمع اين برويد آنجا نگاه كنيد فرمود وقتي كه آن كه در خانه داريد همين است خب چه داعي داريد اين را نگاه كنيد؟ نه اينكه اينجا نگاه كن هوسمند بشو برو هوست را آنجا پياده كن با اين اشتياق كه بشود «شاركهم في الاولاد» در بحثهاي روايت خمس ملاحظه فرموديد اگر كسي عين يعني عين نه ذمه نه دِين اگر عين غير مخمس را مهريه زن خود قرار بدهند مي‌شود «شاركهم في الاموال، شاركهم في الاولاد» شما مال چه كسي را مهريه قرار داديد يك وقت است در ذمه قرار مي‌دهيد خب حرف ديگر است يك وقتي عين غير مخمس را داريد مال سادات و مال امام را داريد مهريه قرار مي‌دهيد مي‌شود «شاركهم في الاولاد» ديگر آن فرزند ديگر فرزند طيب و طاهر درنمي‌آيد صدها راز و رمز است كه ما نمي‌دانيم آن وقت با نمي‌دانيم چه اعتراضي مي‌توانيم بكنيم فتحصل كه اصل مال فضل است نه فضيلت، فضيلت را در همان سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» مشخص كرده است كه خشيت الهي، ايمان الهي، تقواي الهي، خوف الهي اينها فضيلت است داشتن مال، داشتن فرزند، خيال خير است نه خير اينها آزمون است در سورهٴ مباركهٴ «فجر» فرمود اينها ابتلاست بعضي مبتلا به ثروت‌اند بعضي مبتلا به فقرند ما كسي را احترام نكرديم كسي را هم تحقير نكرديم همه اينها در قيامت حسابش مشخص مي‌شود

‌پرسش ...

پاسخ: ﴿نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَعِيشَتَهُمْ﴾[12] اين رحمت عامه است، نه رحمت خاصه درباره نبوت هم همين را رد كردند آنها كه گفتند ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلَي رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ﴾[13] در سورهٴ «زخرف» به دنبال او اينها جمله‌اي كه شما خوانديد آمده اينها گفتند كه چرا فلان سرمايه‌دار مكه يا فلان سرمايه‌دار طائف يا فلان سرمايه‌دار مدينه او پيغمبر نشد فرمود ﴿أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَعِيشَتَهُمْ﴾ اينها را ما مي‌دانيم چه مصلحت است ما مي‌دانيم حكمت چه است ما مي‌دانيم در مسائل رحمت عامه چطور تقسيم بكنيم در مسائل رحمت خاصه چطور تقسيم بكنيم اين‌طور است

پرسش ...

پاسخ: بله بله درست است و همين خوب است ديگر اينها مؤيد است دعاي نوراني وجود مبارك حضرت هم همين‌طور است «علي فقراء بالغناء» اين «علي فقراء ... بالغناء» اين دعاي نوراني وجود مبارك حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) را وقتي شما اين را بررسي كنيد مي‌بينيد پنجاه و يكي، دو فضيلت است اين 52 اصل حكومت مهدي موجود موعود(سلام الله عليه) را مشخص مي‌كند يعني اگر كسي بخواهد قانون اساسي حكومت حضرت را وقتي مشخص بكند اين52 اصل علمايشان چطور، حكامشان چطور، اغنيايشان چطور فقرايشان چطور، مرضايشان چطور، مرده‌هايشان چطور، زنده‌هايشان چطور و علي الكذا و علي الكذا و علي الكذا اين را خوب بررسي كنيد اين دعايي است كه لابد هر روز مي‌خوانيد چه دعايي بهتر از او بالأخره ما در كنار سفره آن حضرتيم ديگر

پرسش ...

پاسخ: نه رفع نياز است خودش مشكل جامعه را حل مي‌كند كمتر كسي است كه بتواند فقيرانه مؤمن باشد كمتر كسي است و اگر كسي نيازمند بود مشكل جدي پيدا مي‌كند اما دو مطلب است مردم نمي‌توانند فقر را تحمل كنند با اين دعاها بايد حل بشود اما اگر ذات اقدس الهي كسي را در كلاس فقر نشانده امتحان كرده او را تحقير نكرده و كسي را در كلاس ثروت نشانده او را مال داده او را تجليل نكرده فرمود ﴿كَلاَّ﴾ نه آن است نه اين ما داريم شما را امتحان مي‌كنيم وقتي امتحان مي‌كنيم شما در كلاس امتحان نشستيد كه جاي اكرام و اهانت نيست «الغني والفقر بعد العرض علي الله»[14] اما فقر چيز بسيار دردناكي است در روايات ما هم هست كه «ما ضرب الله سبحانه و تعالي العباد بسوط اوجع من الفقر»[15] سوط با سين و طاي مؤلف يعني تازيانه فرمود ذات اقدس الهي هيچ فرد يا جامعه‌اي را با تازيانه‌اي دردناك‌تر از فقر نزد و خداي سبحان هم هيچ كسي را فقير نكرده به اندازه كافي نازل كرده كه در بحثهاي قبل هم داشتيم اما مشكلات جامعه اين است كه يك عده مستكبران حق اينها را دارند بلع مي‌كنند وگرنه خدا كسي را فقير نكرده اگر به‌ طور عدل و حكمت تقسيم بشود همه كس همه چيز دارند منتها يك قدري بيشتر، يك قدري كمتر فرمود اينها عائله من‌اند من مار و عقرب را بي‌روزي نگذاشتم ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الأرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾[16] چند بار اين آيه سورهٴ «هود» و غير «هود» خوانده شد فرمود من معيلم اينها هم عائله من‌اند همه هم شناسنامه دارند هيچ موجودي را فرمود من بي‌روزي نگذاشتم

پرسش ...

پاسخ: خيلي مؤثر است گفتند انسان دقيق باشد تلاش كند كوشش كند فرمود روي دوش زمين راه برويد و روزي بگيريد ﴿فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها﴾[17] مگر آدم روي دوش زمين بخواهد سوار بشود كوه‌شناسي كند برود بالاي كوه معدن شناسي كند از دل اين زمين معدن طلا و نقره ونمي‌دانم ذغال سنگ دربياورد يا از دل اين زمين معدن نفت و گاز دربياورد كار آساني است فرمود روي دوشش سوار بشويد روزي بگيريد دلتان بخواهيد ما همين‌طور روزي برايتان تهيه كنيم بله ما چنين عالمي داريم به نام بهشت ما اين روزها بحث ﴿أَوْحَي رَبُّكَ إِلَي النَّحْل﴾ بود اما اين نهر يك كندو مي‌خواهد البته اگر شما مؤمن و باعمل صالح بوديد آنجا كه رسيديد نهر عسل در اختيار شماست ﴿وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّي﴾[18] آن نهر عسل ديگر از كندو درنيامده از زنبور و نيش درنيامده سخن از يك كيلو و هزار كيلو و ده هزار كيلو نيست نهر روان است چنين عالمي هم ما داريم وقتي شما شرايط را فراهم كرديد مي‌رويد آنجا و مي‌نوشيد اما اينجا كه هستيد بايد با زحمت و تلاش با كوشش فرمود مگر من شما را نيافريدم مگر من اين عالم را نيافريدم آن كسي كه اين عالم را آفريد، مهندس اين عالم است، بناي اين عالم است، قسم خورد فرمود قسم ياد مي‌كنم كه مصالح ساختماني انسان سختي است ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ﴾[19] كبِد همين دستگاه گوارش است اما كبَد يعني رنج فرمود من سوگند ياد مي‌كنم انسان تا روي زمين است در رنج است اينجا جاي آسايش نيست من هشتاد سال او را مي‌آزمايم تا نهر عسل به انتظار او باشد ﴿أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَأَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ﴾[20] اينهاست چهارتا نهر جاري است به انتظار او اين هشتاد سال را يا صد سال را خوب امتحان بدهد ما ميلياردها سال براي ابد او را در كنار آن نهرها پذيرايي مي‌كنيم اين كجايش بر خلاف رحمت است فرمود سوگند ياد كرد انسان تا انسان است در زحمت است اينجا جاي آسايش نيست منتها هر كسي .. بسياري از سرمايه‌داران هستند كه اينها هميشه شبها بايد با قرص خواب بخوابند شما خيلي از كارگرها را مي‌بينيد كه در كنار خيابان صاف گرفته خوابيده لذتي كه او دارد رفاهي كه او دارد آسايشي كه او دارد هرگز خيلي از سرمايه‌داران ندارند مشكل اين است كه اينها نمي‌دانند آن بدبختها چه مي‌كشند خب بنابراين خود اراده انسان، تلاش انسان، سعي انسان ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾[21] اما تلاش و كوشش بايد سر جايش محفوظ باشد فتحصل كه بحث مادامي ك>ه كلان است و جهان‌بيني است جواب روشني دارد وقتي ريز شد مي‌بينيد خود اين سؤال با چندين ابهام همراه است.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] صافات/سوره37، آیه96.
[2] شعراء/سوره26، آیه98.
[3] نساء/سوره4، آیه43.
[4] توبه/سوره9، آیه55.
[5] توبه/سوره9، آیه55.
[6] حجرات/سوره49، آیه13.
[7] فجر/سوره89، آیه15.
[8] ـ كافي، ج8، ص177.
[9] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 452.
[10] نساء/سوره4، آیه9.
[11] اسراء/سوره17، آیه64.
[12] زخرف/سوره43، آیه32.
[13] زخرف/سوره43، آیه31.
[14] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 452.
[15] ـ شرح نهج‌البلاغه، ج20، ص301.
[16] هود/سوره11، آیه6.
[17] ملک/سوره67، آیه15.
[18] محمد/سوره47، آیه15.
[19] بلد/سوره90، آیه4.
[20] محمد/سوره47، آیه15.
[21] نساء/سوره4، آیه32.