85/12/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 68 الی 69
﴿وَأَوْحَي رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ﴾(68)﴿ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلَاً يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾(69)
ضمن بررسي آيات توحيد و بيان ذكر دامداري و پيدايش و پرورش شير در آيات قبل به جريان زنبور عسل و پيدايش و پرورش عسل پرداختيم.
در بخش دامداري طليعهٴ سخن را به فعل خدا آغاز نكرده، به وحي خدا آغاز نكرده فرمود: ﴿وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً﴾ كه ﴿نُسْقِيكُم مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَناً خَالِصاً﴾ نفرمود ما به انعام وحي فرستاديم كه اينها تغذيه كنند، شير توليد كنند و ما از شير اينها شما را بهرهمند كنيم فرمود: ﴿وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً﴾ آنگاه جريان شير و پيدايش شير كه بين فَرث و دَم است آن را به خود اختصاص داد فرمود: ﴿نُسْقِيكُم مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ﴾ ولي در جريان زنبور عسل بر اثر اهتمامي كه به اين مسئله بود از همان آغاز جريان وحي الهي را مطرح كرد فرمود: ﴿وَأَوْحَي رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً﴾ در جريان انعام يعني گاو و گوسفند اين طور نيست كه آنها براساس درك حيواني خود بتوانند در كارگاه خودشان شير توليد كنند و بين فَرث و دَم شير خالص ارائه كنند اين مقدور آنها نيست چه اينكه مقدور هيچ انساني هم نيست، لكن آن اهميتي كه براي زنبور عسل هست براي گاو و گوسفند نيست زندگي گاو و گوسفند ميتواند جمعي باشد، ميتواند فردي اما جمعي آنها به صورت رَمِه است، نه به صورت جامعه ولي زندگي زنبور عسل به صورت رَمه نيست به صورت جامعه است يعني ملكهاي دارند، فرماندهي دارند، فرماندهي دارند، مسئول حفظ كندو دارند، دمِ درِ كندو كسي ميايستند كنترل ميكند اين يك زندگي متمدّنانهاي است مشابه اين درباره موريانه گفته شده و مانند آن اين يك زندگي رَمهاي اردويي نيست كه در رمهسراها و دامداريها باشد اين يك زندگي متمدّنانهاي است كه از ملكه دستور ميگيرند براساس اين خصوصيات صدر اين بخش به وحي الهي مزيّن شده است.
مطلب ديگر اينكه اين فعل يك فعل ماضي نيست در برابر فعل مضارع يا اسم فاعل كه ﴿وَأَوْحَي رَبُّكَ﴾ يعني در گذشته اين طور بود اين بيان سنّت الهي است گذشته، حال، آينده اين طور است كه ذات اقدس الهي به زنبور عسل وحي ميفرستند وحي فرستاد، وحي ميفرستد و وحي خواهد فرستاد اين ميتواند از يك جهت نسبت به ذات اقدس الهي اين فعل ماضي منسلخ از زمان باشد گرچه گيرندگان اين وحي يا در ماضياند يا در حالاند يا در استقبال اين بيان سنّت الهي است.
مسئله سوم مطلب بعدي آن است كه وحي اصولاً از سنخ شعور و آگاهي است منتها كارِ آگاهانه يا حرفِ آگاهانه يك وقت است كه آن مطلب علمي، آن سخني كه كسي ميگويد براساس شعور و آگاهي است، يك وقت است كاري كه انجام ميدهد براساس شعور و آگاهي است وحي گاهي به قول تعلّق ميگيرد، به علم تعلّق ميگيرد، گاهي به فعل تعلّق ميگيرد، گاهي يك مطلب علمي را به كسي ميفهمانند، گاهي بخش تصميم و اراده و عزم و نيّت و اينها را در كسي با وحي القا ميكنند وحي علم غير از وحي فعل است چه اينكه در طرف مقابل هم همين طور است چه در طرف خير، چه در طرف شرّ گاهي به بخش ادراكيِ انسان يك فيضي ميرسد، گاهي به بخش اجرايي او.
انسان گاهي همان طوري كه بارها ملاحظه فرموديد براساس آن عقل نظري كه دارد بخشهاي علمي دارد كه جزم و قطع و مظنّه و امثال ذلك به آن شأن برميگردد، يك بخش اجرايي دارد كه عزم، نه جزم عزم، تصميم، اراده، اخلاص، محبّت و مانند آن به اين بخش برميگردد مردان الهي اين دو قوّهشان هماهنگ است يعني آنچه را كه ميدانند عمل ميكنند و آنچه را هم كه عمل ميكنند براساس علم است عالِم بي عمل يا مقدس بي علم اينها گرفتار تفكيكاند گاهي چيزي را ميدانند عمل نميكنند، گاهي چيزي هم كه عمل ميكنند براساس عمل و آگاهي نيست.
غرض اين است كه در انسان اين دو شأن هست بخشي كه مربوط به جزم علمي است، بخشي كه مربوط به عزم عملي است. ذات اقدس الهي گاهي در آن مجراي جزم علمي مردان الهي به آنها علم عطا ميكند مثل اينكه براي انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) وحي تشريعي ميفرستند كه حُكم اين است فلان كار واجب است، فلان كار مستحب است، فلان كار حرام است اينها علوم الهياند كه به انبيا القا ميشود يا در گذشته اين طور بود، در آينده اين طور است، وضع بهشت اين طور است، وضع جهنم اين طور است، وضع اعراف اين طور است، وضع برزخ اين طور است اينها علوم وحياني است كه به انبياي الهي(عليهم السلام) القا ميشود.
گاهي در بخش عزم، اراده و تصميم وحي ميشود اين را ميگويند وحي فعل اين ديگر مختصّ انبيا نيست اينكه فرمود: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ﴾ درباره ائمهٴ مطلق كه فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ درباره ائمه به معناي مطلق و به معناي حق اينها وحي فعل دارند گرچه وحيِ علمشان بحث ديگري دارد ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ﴾ ما در آن دستگاه تصميمگيري اينها يك وحياي ايجاد ميكنيم به اينها القا ميكنيم اين كار را بكنيد اينها علاقه به اين كار پيدا ميكنند طرح و برنامهريزي دارند، گرايش به اين سَمت دارند، اراده و اخلاصشان به اين سَمت است كه اين وحيالفعل است كاري به وحيالعلم ندارد.
از اين قبيل وحيالفعل، نه وحيالعلم همان است كه درباره مادر حضرت موسي(سلام الله عليهما) آمده است كه ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي﴾ كه اين كار را بكُن اين تصميم گرفت با جِد كه اين كار را انجام بدهد فرمود ما به آن مركز تصميمگيري مادرِ موسي وحي فرستاديم اين تصميم را بگير.
در جريان زنبور عسل و مانند آن اين به آن بخش عزم و اراده و فعلشان وحي شده است ﴿وَأَوْحَي رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي﴾ ذات اقدس الهي به آن مجراي اراده و تصميم و عزم زنبور عسل وحي فرستاد كه اين كارها را بكن البته دربارهٴ انسان نفسِ انسان از آن جهت كه مجرّد است در محدوده تجرّد نفس هر چه واقع بشود مجرّد است يك، با آگاهي همراه است دو، اما مثل اينكه قدرت ذات اقدس الهي عين علم اوست اينچنين نيست كه قدرت در مقابل علم باشد گرچه مفهوماً از هم جداياند ولي قدرت او عين علم اوست.
در نفس كه يك موجود مجرّد است هر چه در منطقه عالي نفس رُخ ميدهد آن با تجرّد همراه است، با آگاهي همراه است، با حضور و ظهور همراه است، عزم او هم علمي است چه اينكه جزم او هم علمي است علمي بودن عزم او يعني با آگاهي همراه است يعني يك مطلبي است معلوم سنخ، سنخ فعل است منتها يك فعل روشن يك وقت است سنگ يك كاري را ميكند، يك وقتي نفسِ ناطقه يك كاري را ميكند كارِ نفسِ ناطقه هر چند مسبوق به علم است كه اول تصوّر دارد، تصديق دارد و مانند آن اما وقتي به مرحله عزم رسيده است هنوز به دست و پا هبوط نكرده آن مرحله، مرحلهٴ علم است با اينكه عزم است، با اينكه كار است يك كار مجرّد است اما وقتي به دست و پا رسيد يك فعل مادّي شد ديگر خب البته حساب خاصّ خودش را دارد.
در جريان زنبور عسل فرمود اين وحيها را ما داديم پس بنابراين اينچنين نيست كه اين كار مخصوص زنبور عسل باشد البته همان طوري كه در انسانها، در انبيا، در اوليا، در اصفيا، در مرسلين(عليهم الصلاة و عليهم السلام) درجات وحييابي آنها مختلف است، وحي آنها هم درجاتي دارد دربارهٴ حيوانات هم درجات و مراتب زياد است آنكه فرمود: ﴿وَنُسْقِيكُم مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ﴾ اين كار را به خودش اسناد ميدهد اين كار، كار معالواسطه است كار بلاواسطه كه نيست وقتي كار معالواسطه است نه كار بلاواسطه يعني در دستگاه اين دامها وحي عملي ما اينچنين ظهور ميكند آن كار مرموز ما اينچنين ظهور ميكند.
پس گاهي صدر داستان با وحي شروع ميشود مثل ﴿وَأَوْحَي رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ﴾ براي اهميّت جريان زندگي متمدّنانه و جمعي زنبوران است، گاهي هم در اثناي قصّه خداي سبحان كار را به خودش اسناد ميدهد كه در جريان دامها فرمود: ﴿وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُم مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ﴾، خب.
پس وحي گاهي به مقام علمي برميگردد، گاهي به مقام عملي، گاهي وحي فعل است، گاهي وحي قول چه اينكه در طرف مقابل كه كار منحوس و شرّ است آن هم همين طور است گاهي در واهمه و قوهٴ خيالِ يك كسي شيطان شبهات علمي القا ميكند كه ﴿وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾ تمام اين شبهات، تمام اين اشكالات عليه دين اين منشأ شيطاني دارد هرگز نفس انسان كه با فطرت ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ خلق شد سازندهٴ اين شبهات ضدّ ديني نيست يك، هرگز از بيرون فرشتههاي رحمت اين شبهات ضدّ ديني را در درون جان كسي القا نميكنند دو، اين همان شياطين است كه ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾ اين سه، تمام اشكالات منشأ شيطنت دارد منتها شيطان ابزار دست او در بخشهاي علمي وهم است و خيال كه ابزار كار اوست اين به عاقله راه ندارد، اما وهم و خيال وقتي شيطنت كردند عاقله مثل يك امامي است كه جامعه حرف او را گوش ندهد ناچار خانهنشين ميشود عاقله به منزلهٴ امام جماعت دستگاه نفس است اما وقتي كه اسير شد «ما منا الا مقتول أو مسموم» زنداني شد خيال و وهم او را به اسارت گرفتند كار را خيال و وهم انجام ميدهند تعبير قرآن كريم درباره اين عده اين است كه اينها مختالاند كه ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ مختال باب افتعال است كه در برابر باب تفعّل باب تفعّلاش شهرت دارد كه ميگوييم تخيّل، باب افتعالش كمتر شهرت دارد اختيار ولي قرآن كريم زياد به كار ميبرد ميگويد مختال است، مختال يعني انسان خيالباف، خيالزده كه در حدّ خيال حركت ميكنند نه در حدّ عقل.
خيال و وهم ابزار شيطنت شيطاناند تمام اين شبهات را شيطان القا ميكند به خيال، اگر بخواهد در بخشهاي عملي شيطنت كند كه ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ﴾ وسوسه ميكند فلان كار را بكن، فلان گناه را بكن، فلان جا را نگاه بكن، فلان غذا را بخور اين وسوسه در بخش شهوت و غضب اثر ميكند يعني گرايش به حرام نه در درون هيچ كسي است براي اينكه ذات اقدس الهي انسان را طيّب و طاهر خلق كرد ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ باب داد و او را با فطرت الهي آفريد نه از بيرون فرشتههاي رحمت به شهوت و غضب او كمك ميكنند كه به سَمت حرام گرايش داشته باشد اين همين است كه ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ﴾ اين شياطين حالا يا شياطينالانس يا شياطينالجن گاهي شبهات علمي را به وهم و خيال در بخش نظر واريز ميكنند، گاهي شبهات عملي را در بخش شهوت و غضب نفوذ ميدهند بيگانه از بيرون بخواهد اثركند يا اثر علمي است يا اثر عملي ابزار هر كدام مشخص است آشنا هم اگر بخواهد در انسان اثر كند يا علمي است يا عملي ابزار آنها مشخص است فرشتگان با عقل نظري كار دارند در بخش علم، با عقل عملي كار دارند در بخش عمل.
درباره حيوانات هم همين طور است آنها هم يك مرحله درك دارند يك مرحله گرايش و انجام كار در اين بخش ذات اقدس الهي فرمود ما به زنبور عسل وحي فرستاديم كه اين كارها را انجام بدهد، خب كار، كار علمي است مسبوق به علم هم خواهد بود ولي علمي هست كه به عمل منتهي ميشود، نه علمي كه به عمل منتهي نشود اين كارِ عالمانه را خداي سبحان به زنبور عسل وحي فرستاده است كه از چه كسي اطاعت كنند، از چه كسي اطاعت نكنند و مانند آن.
﴿وَأَوْحَي رَبُّكَ﴾ براي اهميت مطلب هم مخاطب ذات مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شد فرمود ربّ تو اين كار را كرده است گرچه به طور عام ميفرمود مطلب درست بود به مردم هم خطاب ميكرد مطلب درست بود ولي مطلبهاي دقيق را ذات اقدس الهي متوجه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميكند كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براساس ﴿لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾ براي مردم تبيين كند، خب.
خداي سبحان به نحل يعني به طبيعت زنبور عسل اين وحي را فرستاده است اين وحي اين است كه زنبور عسل مثل دامها نيستند كه هر جا بچرند و هر جا بخوابند اين طور نيست اول بايد يك مسكن مناسب داشته باشند، داشتن مسكن براي هر موجودي لازم است اما يك عده غارنشيناند، كهف نشيناند، كوهنشيناند، دامنه كوهاند، زير سنگاند اينها يك بيت شريف بيت رفيع ندارند همان طوري كه بيوت انسانها فرق ميكنند بعضي از بيوتاند كه ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ بيوت حيوانات هم فرق ميكند بعضي از بيوت همان كهفاند همان زير سنگاند اين مورها اينچنيناند اين مارها اينچنيناند به مار و مور دستور داده نشد كه يك خانه شش ضلعي مهندسي شده بسازيد اينها جزء آن بيوت نيستند اما درباره نحل فرمود نحل را ما وحي فرستاديم كه چه از سُنّتي، چه از صنعتي خانههاي خوب انتخاب بكنيد ﴿وَأَوْحَي رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً﴾ منتها براي اهميت مطلب اين كلمه ﴿بُيُوتاً﴾ قبل ذكر شده وگرنه اين ﴿بُيُوتاً﴾ متعلّق به همه اينهاست «اتّخذي من الجبال و من الشجر و إما يعرشون اتّخذي بيوتاً» يا «اتّخذي بيوتاً من الجبال و الشجر و إما يعرشون»، خب.
اين ﴿بُيُوتاً﴾ اين تنويناش كه براي تفخيم و تعظيم است نشان همان خانه مسدّس و شش ضلعي مهندسي است كه اينها با هندسه خاص ميسازند كه زواياي مساوي داشته باشد، آن زواياياش شبيه منفرجه باشد، عسل در آنجا حرام نشود، گرفتنش آسان باشد و مانند آن و چون اين اوها براي هميشه هست آن نحل هم براي طبيعت زنبور عسل است، نه زنبور عسل خاص لذا همه اينها همين خانه شش ضلعي را ميسازند گفتند بيش از چهار هزار زنبور و نحوه پيدايش عسل تاكنون كشف شده است در طول تاريخ اما الآن به همه اينها را كه بررسي ميكني ميبينيد همين خانه مسدّس و شش ضلعي حساب شده است كه دارند ميسازند، خب.
﴿وَأَوْحَي رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ﴾ حالا يا از سنّت مثل جبال و شجر يا از صنعت از اين داربستها جريان ﴿مِمَّا يَعْرِشُونَ﴾ اين داربستها در سورهٴ مباركهٴ «رعد» مبسوطاً آنجا گذشت كه داربست چيست، چطور داربست ميكنند، اينجا هم براي زنبور اين كار را كردند فرمودند شما مثل مار و مور نيستيد كه در لانه بخزيد و آنجا ذخيره كنيد شما يك جاي برجسته ميخواهيد، فضاي باز، محيط باز، جاي شفّاف و روشن كه ميخواهيد بهترين غذا را تحويل بدهيد كه پاك باشد، تمييز باشد، آلوده نباشد، گرفتنش آسان باشد اينكه غذاي زيرزميني نيست كه لذا شما يا بالاي كوه يا بالاي درخت يا بالاي داربستها يك جايي را تهيه كنيد و يك مسدّس بسازيد كه جاسازي داشته باشد، جاي مناسب داشته باشد.
«وأَوحي رَبُك إلي النّحْل أَن اتّخِذِي منَ الْجبال و من الشّجر و ممَّا يعرشون بيوتاً» اين بيوتاً كه مفعول است متعلّق به همه است منتها قبل ذكر شده يك خانه خاصي كه اين تنوينش نشانه آن است، خب.
﴿وَأَوْحَي رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ﴾ حالا كه مسكنتان تهيه شده است از هر ميوهاي تغذيه كنيد اين ﴿مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ﴾ مستحضريد كه هر حيواني، هر ميوهاي را نميخوريد چه اينكه هر اسب يا هر گاو يا هر گوسفندي هر علفي را نميخورند اين پوزي كه اول ميزنند اين وسيلهٴ دفاعي اينهاست تشخيص ميدهند كه اين براي آنها حلال است يا براي آنها حرام اگر زيانبار باشد ميدانند براي آنها حرام است نميخورند و اگر سودمند باشد همين است حلال و حرام آنها به همان زيانبار بودن و سودمند بودن طبيعي آنهاست شما ميبينيد چه سگ، چه گربه، چه حيوانات ديگر اينها غذايي را كه پوز نمالند، پوز نزنند، بو نكنند نميخورند اين انساني كه متأسفانه بعضي براي او فرق نميكند حلال و حرام اينكه ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ گفته شد براي همين است وگرنه حيوانات همهشان يك مرز خاصّ خودشان دارند زنبور عسل هم بشرح ايضاً [همچنين] او هم اين طور نيست كه جميع ميوهها و گياهان و گُلها و شكوفهها براي او سودمند باشد اينكه گفته شد ﴿مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ﴾ نظير آنچه كه درباره قصه حضرت سليمان(سلام الله عليه) آمده است كه آن امرأ سبا ﴿وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ﴾ اين كلّ نسبي است، نه نفسي وقتي گفته ميشود زيد مدير كلّ فلان مؤسسه است اين كلّ نسبي است يعني در داخلهٴ اين وزارتخانه يا در اين بخش او مدير كل است يا مدير كل بالمعني المطلق اين هم ﴿مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ﴾ اين طور نيست كه هر گياهي چه تلخ، چه شيرين، چه عسلزا، چه غير عسلزار براي او سودمن است اين آنچه كه مناسب با خود آنهاست بخورد.
﴿ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ﴾ اين امر هم امرِ تكويني است يعني ما براي شما اين غذا را آماده كرديم شما بايد بخوريد و بعد فرمود اين راهي كه شما طي ميكنيد راه خداست همان طوري كه آن ساختن مسدّس و شش ضلعي سبيلالله است تشخيص اين شكوفههاي سودمند و عسلزا هم سبيلالله است، تغذيه اينها هم سبيلالله است، تبديل اينها به عسل هم سبيلالله هست، از چه جايگاهي عسل درميآيد اين هم اختلاف كردند كه آيا از طرف دُم هست يا از طرف دَم هست آن هم اختلاف كردند كه عسل از كدام طرف درميآيد ولي بالأخره از دستگاه گوارشي او كه شبيه دستگاه گوارشي دامهاست ﴿مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ﴾ است آنجا هم از بين آلودگيها اين عسل مصفّا درميآيد اين طور نيست كه كاملاً دستگاه گوارش جدا باشد، دستگاه تصيفهشده باشد آنجا هم همين كار را ذات اقدس الهي انجام ميدهد فرمود اينها سبيلالله هست، اينها ﴿سُبُلَ رَبِّكِ﴾ است اين راهها را طي بكن و اينكه فرمود: ﴿يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ﴾ اين ﴿يَخْرُجُ﴾ يك امري است كه به داعي انشا القا ميشود خارج ميشود يعني بايد خارج بشود اينچنين نيست كه حالا عسل آنجا بماند اين يك، يا عسل خود به خود خارج بشود بدون فرمان و رهبري كسي اين دو، نظير آنچه كه درباره قصه حضرت موساي كليم آمده است كه خداي سبحان فرمود تو اين كودك را در يك صندوقي بگذار و اين صندوق را به دريا بينداز از آنجا يك امر غايبي دارد در سوره مباركهٴ قصص ملاحظه بفرماييد آيه هفت اين است ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ﴾ اينها همه وحيالفعل است ﴿فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلاَ تَخَافِي وَلاَ تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾ آن هم وجود مبارك موساي كليم در صندوق قرار گرفت و مادرش اين كار را انجام داد آنگاه خداي سبحان فرمود به اينكه در بخش ديگر ﴿فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ﴾ اين امر است ديگر امر غايب است يعني به دريا امر كرديم كه اين صندوق را، اين قفسه بسته شده را غرق نكند به طرف شمال و جنوب و بيگانه نبرد مستقيم بياورد به طرف ساحل ﴿فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ﴾ آنگاه كسي اين را بگيرد كه هم دشمن ماست، هم دشمن او تا اينكه در دستگاه دشمن دوست خودمان را بپرورانيم اينجا هم اگر فرمود: ﴿يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا﴾ نه دارد خداي سبحان خبر ميدهد اين جمله خبريهاي است كه به داعي انشا القا شده يعني بايد خارج بشود، اين راه را نشان داديم، اين هم سبيلالله است، اين راهي است كه ما تعيين كرديم، عسل هم بايد سبيلالله را طي كند، دستگاه گوارشي زنبور هم بايد سبيلالله را طي كند، خودِ زنبور هم بايد سبيلالله را طي كند همه اينها ميشود سبيلالله، خب.
با اين فاز و فضا ميشود ما علم غير اسلامي داشته باشيم اگر با يك «لا تنقض» اين همه معارف درآمد همه را عقل استخراج كرد ديگر الآن هيچ كس ترديد ندارد كه بحثهاي استصحاب بحثهاي اسلامي است، بحثهاي برائت بحثهاي اسلامي است با اينكه اين يك سطر شده هزارها سطر و اين هزارها سطر را عقل استخراج كرده است استنباط كرده است عقل چون حجتالله است سبيلالله را تشخيص ميدهد و تبيين ميكند «قد يصيب و قد يخطي» اينجا هم همين طور است آنگاه زنبور عسل ميشود اسلامي علمِ كندوداري ميشود اسلامي، علم دامداري ميشود اسلامي سرّش اين است كه ما جهان موجود را از منظر خلقت ميبينيم، نه طبيعي ديگر نخواهيم گفت اينها جزء علوم طبيعياند ميگوييم جزء علوم خلقتاند آن روزي كه ما خلقت مبارك را كنار گذاشتيم طبيعت ناميمون را مطرح كرديم علم شد علم طبيعي الآن باور نميكنند كه علوم را ميشود اسلامي كرد اما اگر باور كرديم آنچه در خارج است خلقت است، نه طبيعت كلامالله است، نه طبيعت فعلالله است، نه طبيعت، خب كندوداري، شناخت كند، عسلپروري جزء علوم انساني است خدا چنين كرد، خدا چنين كرد، خدا چنين كرد اين درك ما را هم در اين اضلاع سهگانه مثلث او داد نهاد ما را كه نهاد علمي قرار داد براي اينكه فطرتالله است يك، ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ هست دو، انبيا را فرستاده است كه اين نهاد را شناسايي و شكوفا كنند، اثاره كنند، كند و كاو كند، شيار كنند «و يثيروا لهم دفائن العقول» سه، و آنچه را كه ما با اثاره و شكوفايي كار انبيا گيرمان آمده است براساس ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾ او داد اين سه، خب.
اگر معدن را او آفريد، معدنشناس را او آفريد، تبديل موادّ خام معدن به صنعت را او آفريد آن وقت اين علم اسلامي نيست آن وقت بشر حق دارد بگويد كه اينها فهم بشري است اينها كه كاري به قرآن و سنّت ندارد بشر از خود چه چيزي دارد كه بگويد اين علم، علم بشري است ما يك سرمايهاي داريم كه «الناس معادن كمعادن الذّهب و الفضّه» طبق بيان نوراني رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) داريم مرحوم كليني نقل كرد، يك.
اين سرمايه كه معدن است مواد خام دارد يك معدنشناس ميخواهد كه اينها را شناسايي كند، شيار كند، كندوكاو كند اين معدنها را دربياورد اين دو، وقتي معدنها را درآورد بايد تصفيه كند از سنّتي به صنعتي دربياورد اينها را بسازد سه، تا بيرزد هر سه كار را كه او كرده آن وقت اين الهي نيست اين «الناس معادن كمعادن الذّهب و الفضّه» را او معدن را او در دل ما آفريد كه فرمود من انسان را بدون سرمايه خلق نكردم انبيا را هم فرستاده است برابر اولين خطبه نهجالبلاغه كه زمينشناسي كنند، زمينهشناسي كنند، اثاره كنند، ثور كنند، شكوفا كنند از معدن دربياورند وقتي از معدن درآوردند اين مواد خام را تبديل ميكنند به مواد پخته فرمود: ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾ آن وقت چه چيزي به نام بشر است ممكن است بشر يك چيزي را بفهمد و حجّت خدا نباشد، اگر بشر با همين راه، با همين ابزار يك مطلبي را فهميد همين انسان در ماه مبارك رمضان با دهن روزه دروغ بگويد، بگويد خداي سبحان عسل را اين طور ميسازد نه آن طور اين معصيت كبيره كرده يك، روزه او باطل است دو، قضا دارد سه، كفّاره دارد چهار چون كذب علي الله است، كذب علي الله كه تنها در تفسير قول خدا نيست در تفسير فعل خدا هم هست اگر براي يك كسي ثابت شد خداي سبحان اين طور عسل ميسازد، اين طور شير ميپروراند عالماً عامداً خواست يك كسي را بكوبد دروغ گفته اين در ماه مبارك رمضان روزهاش هم باطل است.
كدام حُكمي را علم فهميد و شرعي نبود بنابراين تمام يعني تمام ما علم غير اسلامي نداريم جميع علوم ميشود اسلامي، جميع علوم ميشود الهي منتها ما از آن روزي كه نام مبارك خلقت را گذاشتيم كنار و نام غير مبارك طبيعت را مطرح كرديم گفتيم علوم طبيعي اين آثار منحوس را به همراه دارد، خب.
در آن بخشها فرمود به اينكه ﴿فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَهُ وَاَلْقَيْتُ عَلَيْكَ﴾ كه اين فعل امر غايب است اينجا هم كه فرمود: ﴿يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ﴾ اين تنها گزارش نيست اين يك جمله خبري است به داعي انشا كه بايد اين كار بشود و اين كار هم ميشود يعني اينها راه خداست ﴿فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلَاً﴾ نرم، سخت نيست درباره ديگران فرمود به اينكه ﴿إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَي ٭ وَنُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرَي﴾ سبيل خدا سبيل نرمي است فرمود اصولاً شريعت الهي سمحه سهله است تساهل و تسامح منع شده است اما راه، راه نرمي است اين راه نرم را كسي بخواهد نرود و تسامح كند، تساهل كند ممنوع است اين راه، راه نرمي است شريعت الهي است سمحه است، سهله است درباره انسان شريعت الهي سمحه و سهله است درباره زنبور عسل شريعت الهي سمحه و سهله است ذلل است، ذلول است، نرم است نه ذليل است، نه فرومايه است ذلّت به معناي فرومايگي نيست ذلول به معناي فروتني و نرمي است فرمود اين راه، راه نرمي است سخت نيست يك زنبوري اگر بخواهد كمكاري كند مَلكه كندو و فرماندهان و نگهبانان كندو ميتوانند او را تنبيه كنند براي اينكه ما يك راه نرمي را قرار داديم راه سختي نيست اصولاً زمين را نرم قرار داديم اين ارض را ذلول قرار دادن، نرم قرار ادن براي همين است كه با هر بيل و كلنگي ميشود آن را شيار كرد، با هر وضعي ميشود كندوكاو كرد فرمود ما اين را براي شما نرم قرار داديم كار سخت كه نيست براي شما چيزي براي شما دشوار نيست آن هم همين طور است.
﴿ذُلُلَاً﴾ كه ﴿يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ﴾ حالا از كدام گُل، از كدام گياه بهرهاي ببرد بعضي از عسلها بر اثر گياه خاص سبز رنگاند، بعضي زرد رنگاند، بعضي سفيد رنگاند، بعضي رنگهاي ديگري دارند رنگهايشان مختلف است براي اينكه آن گياهان و آن گُلهايي كه اينها ميمَكند فرق ميكند ﴿شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ﴾.
اين گذشته از اينكه موادّ غذايي خوبي است ﴿فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ﴾ بسياري از بيماريها هم با همين درمان ميشود اصولاً بدن ما به استثناي نمك كه يك ماده غير گياهي است با گياه دارد زندگي ميكند و مناسبترين راه درمان اين بدن هم داروي گياهي است منتها اين حالا متأسفانه رفته كنار اين تخصّص علمي ميخواهد، تخصّص عميق اريق ميخواهد، كيفيت تأثير داروها، تلفيق داروها اينها مشخص است، خب دستگاه بدني كه تمام هويتش با گياه تأمين ميشود درمانش هم بايد با گياه باشد فقط نمك است كه غير گياهي است كه وارد دستگاه بدن ميشود اگر بهترين راه، راه درمان گياهي است مناسبترين رشته هم همين رشته خواهد بود منتها آن روزي كه اين رشته رواج داشت اين را گذاشتند كنار طبّ شيميايي و مواد شيميايي و اينها عرضه شده است كه آثار خاصّ خودش را دارد ولي به هر تقدير ميشود از همين مواد گياهي عالمانه و متخصّصانه آن داروهاي مناسب را فراهم كرد ﴿فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»