درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

85/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 65 الی 67

 

﴿وَاللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ﴾(65)﴿وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُم مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَناً خَالِصاً سَائِغاً لِلشَّارِبِينَ﴾(66)﴿وَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَرِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾(67)

 

حيات، آن عامل هماهنگ كنندهٴ ادراك و فعل است يعني موجودي كه درك مي‌كند و كار مي‌كند و بين درك و كارش هماهنگي است به طوري كه ادراكش اشراف بر فعل او دارد و فعل او از ادراك او رهبري مي‌گيرد و هدايت مي‌شود اين را مي‌گويند حيات و اين مراتب تشكيكي فراواني دارد از حياتِ گياهي گرفته تا حيات حيواني تا حيات انساني و برتر.

قهراً در هر جا حيات هست ادراك هست و كوشش هست، منتها ادراك اگر ضعيف بود، كوشش ضعيف بود، آن حيات ضعيف است و اگر مياني بود آن حيات متوسط است و اگر نهايي بود آن حيات كامل.

درباره اين گياهان ادراكشان ضعيف، كوششان ضعيف و حياتشان هم ضعيف خواهد بود آنها كه حدّ خاص كوشش را و حدّ خاص فعل را در حيات دخيل مي‌دانند اينها را زنده نمي‌دانند و اطلاق حيات را بر اينها يا مجاز مي‌دانند يا با قرينه ذكر مي‌كنند و مانند آن، ولي حيات مقول به تشكيك است و شامل همه مراحل مي‌شود ﴿فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ حيات فرشته‌ها با اختيار همراه هست، نه با جبر فرشته‌ها مختاراً معصوم‌اند، نه مجبوراً جبري در كار نيست منتها علم قوي دارند علم قوي و شهود قوي باطن سيّئات و معاصي را نشان مي‌دهد، باطن سيّئات و معاصي لجن هست و شعله هست و سوزش هست و دردهاي ديگر و هيچ انسان عاقلي به اين طرف حركت نمي‌كند مثل اينكه غالب انسانها نسبت به اين مصرف زباله‌ها معصوم‌اند، خب به طرف زباله رفتن، زباله را مصرف كردند ديگر حرام است ديگر، چون زيانبار است ولي هيچ عاقلي به طرف زباله نمي‌رود براي اينكه مي‌داند از بوي او باخبر است، از ضرر او باخبر است، از نفرت‌آوري او باخبر است به طرف او نمي‌رود.

باطن گناهان و آن سيّئات و معاصي هم همين طور است فرشته‌ها و انسانهاي كامل از درونِ معاصي كه زباله است باخبرند همان طوري كه انسانهاي عادي از ظاهر زباله باخبرند انسانها با اراده و اختيارِ خود از اين زباله‌ها فاصله مي‌گيرند نسبت به اين زباله‌ها معصوم‌اند، انسانهاي كامل، فرشته‌هاي معصوم نسبت به سيّئات و معاصي هم اين‌طورند جبري در كار نيست، خب.

رسيديم به آيه بعد كه فرمود: ما از لبنيات اين دامها به شما بركات فراواني داديم درباره اين دام بركات فراواني را ذات اقدس الهي ذكر كرد بخشي در سورهٴ مباركهٴ «انعام» است كه آيه 142 انعام همين بود فرمود: ﴿وَمِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشاً كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ فرمود از منافعش استفاده كنيد راههاي شيطنت را طي نكنيد اين راههاي شيطنت را طي نكنيد در بحثهاي كشاورزي هم هست در بحثهاي خرما و انگور و اينها هم هست كه بعد اشاره مي‌شود.

در همين سورهٴ مباركهٴ «نحل» آيه هشتاد آنجا هم باز سخن از بعضي از منافع انعام است آيه هشتاد سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين است كه ﴿وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّن بُيُوتِكُمْ سَكَناً وَجَعَلَ لَكُم مِن جُلُودِ الْأَنْعَامِ بُيُوتاً تَسْتَخِفُّونَهَا يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَيَوْمَ إِقَامَتِكُمْ وَمِنْ أَصْوَافِهَا وَأَوْبَارِهَا وَأَشْعَارِهَا أَثَاثاً وَمَتَاعاً إِلَي حِينٍ﴾ اين آيات متنوّع است بعضي از اين آيات راجع به باربري اين ايام سخن گفتند، بعضي از اين آيات راجع به شيردهي اين انعام، لبنيات اينها سخن گفتند، بعضي از اين آيات راجع به گوشت اين انعام سخن گفتند، بعضي آيات راجع به پوست اين انعام سخن گفتند، بعضي از آيات راجع به پشم و كُرك و موي اينها سخن گفتند اين پنج، شش طايفه از آيات ناظر به اين پنج، شش بخش از منافع انعام است.

آنچه را كه در اين آيه كه راجع به لبنيات است محلّ بحث است نكته‌اي است كه در آن پنج، شش طايفه نيست آنجا كه سخن از پشمِ اوست، كركِ اوست، مويِ اوست و پوستِ اوست كه وسايل گرمي برايشان فراهم مي‌شود چادر مي‌زنيد از همين پوستها و از همين پشمها و از اينها آنجا به عنوان عبرت ياد نكردند، اما در جريان شير كه بين فَرث و دَم است به عنوان عبرت ذكر كردند تا صبغهٴ آيت بودن هم داشته باشد آن پنج، شش مطلبي كه از سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» و آيه هشتاد اين سورهٴ و آيه چهار و پنج همين سورهٴ «نحل» كه قبلاً گذشت آيه سه و چهار و پنج، آيه هشتادي كه در پيش داريم آنها از عبرت بودن مسئله لبنيات سخني به ميان نياوردند اما اين آيه اين خصيصه را دارد.

بعد فرمود: ﴿وَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَرِزْقاً حَسَناً﴾ كه «نسقيكم و نطعمكم» از ميوه‌هاي خرما و انگور كه شما از اين ميوه اين درختها سَكر مي‌گيريد و رزق حَسن در تفسير زمخشري اين حرف هست، در تفسير كشاف اين حرف هست در تفاسير ديگر اين حرف هست احتمال اينكه منظور از اين سَكر خَمر باشد هست منتها متوجه شدند كه سَكر چگونه مورد يادآوري خداست بعد پاسخهاي متعدّد دادند گفتند اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «نحل» در مكه نازل شد و هنوز شراب تحريم نشده بود اين يك، جوابي كه امام رازي و ديگران نقل كردند البته، جواب ديگر گفتند در عين حال كه اين حرام است و قرآن كريم آن را ياد كرد چون قبل از تحريم بود از يك سو، ولي در همين آيه راجع به قُبح او سخني به ميان آمده است بالالتزام براي اينكه اين را در مقابل رزق حَسن قرار دادند، اگر در قبال رزق حَسن قرار دادند معلوم مي‌شود شيء قبيح است، چون شيء قبيح هست آن‌گاه منظور آيه اين است كه خداي سبحان بركات فراواني به شما داد، شما اين بركات فراواني كه از خرما و انگور نصيبتان مي‌شود چيز قبيح از آن درست مي‌كنيد اين هم منّت است، هم سرزنش يعني ما به شما نعمت داديم شما آن را در جاي فاسد استفاده مي‌كنيد اين جواب دوم در غالب اين تفسيرها هست.

زمخشري در كشاف نقل مي‌كند كه برخيها گفتند سَكر همان نبيذ است، نبيد است، آب‌ جو است كه الآن كه در اينجا سخن از آبِ جو نيست همان عصير خرما و عصير و عصارهٴ انگور است ولي چون نبيد را از چيزهاي ديگر هم مي‌گيرند و منظور آن است كه اين عصير عِنبي يا عصير ذبيبي وقتي عصير تَمري وقتي ذهاب ثلثين شد پاك است و منظور از اين سَكر همان نبيذ است كه تطهير شده است و پاك است، بعضي از مشايخ همين معتزلي زمخشري مي‌گويد كه بعضي از مشايخ ما «غير كتابٍ» يعني چند كتاب درباره حليّت نبيذ نوشتند بعد وقتي پير شدند و سالمند شدند و فرتوت شدند به ايشان پيشنهاد دادند كه شما براي تقويت‌تان يك مقداري از اين نبيذ مصرف بكنيد او تحاشي كرد و نخورد به او گفتند شما چند جلد كتاب در حليّت اين كار نوشتيد، گفت نه اين خوردني نيست بالأخره پرهيز كرده بود از خوردن نبيذي كه خودش چند جلد كتاب در حليّت آن نوشت.

همه اين حرفها را كه مي‌بينيد درصدد توجيه برآمدند كه منظور از اين سَكر خَمر است، ولي توجيهش اين است كه قبل از نزول حُرمت اين آيه نازل شده است بعداً تحريم شده يا در همين آيه به قُبح او اشاره شده اين حرفهايي است كه در تفسير زمخشري هست، در تفسير فخررازي هست و غالب مفسّران عامه هم كه يا اشعري‌اند يا معتزلي يا از كشّاف كمك مي‌گيرند يا از تفسير كبير فخررازي، اما جريان تفسير قرآن به قرآن كه اينجاها خودش را نشان مي‌دهد اين در الميزان ظهور كرده بارها به عرضتان رسيد تفسير قرآن به قرآن اين نيست كه كار با معجم حل بشود مثلاً ما مي‌خواهيم بگوييم عدالت در قرآن چيست آياتي كه مربوط به عدل و اعدلوا و اينهاست جمع‌بندي بكنيم و بعد به يكديگر ارجاع بدهيم و هماهنگ بكنيم و بگوييم تفسير قرآن به قرآ‌ن است اين كار قبل از الميزان بود، بعد از الميزان هم كه رواج پيدا كرده.

اين معناي تفسير قرآن به قرآن نيست، تفسير قرآن به قرآن كه اين مطلبي اين است كه در اين آيه است ببينيم اين مطلب در صدر و ساقه قرآن در كجاها آمده كاري به لفظ نداريم ممكن است با لفظ ديگر آمده باشد اينجا جايِ المعجم نيست المعجم را مي‌بوسيم مي‌گذاريم كنار به سراغ معنا و مطلب اين آيه مي‌رويم، بعد اين مطلب را با آيات ديگر قرآن بررسي مي‌كنيم آن وقت اين مطالب را جمع مي‌كنيم مي‌شود تفسير قرآن به قرآن.

سيدناالاستاد مي‌گويد اين كتاب كه ذات اقدس الهي قرآن را به عنوان نور، به عنوان حكمت، به عنوان هدايت، به عنوان رحمت و اينها معرفي كرده كتابي كه نور است نمي‌آيد رجس را به عنوان منّت ذكر بكند در سورهٴ مباركهٴ «مائده» سخن از تحريم خَمر كه نيست، خب كذب را هم تحريم كرده، غيبت را هم تحريم كرده فرمود اين اصلاً پليدي است ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ ... رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ﴾[1] يك كتابي كه نور است، حكمت است، رحمت است، هدايت است بيايد بگويد به اينكه ما درخت خرما را براي شما آفريديم، درخت انگور را براي شما آفريديم شما از او رجس مي‌سازيد اين چه منّتي است؟! شما از او ﴿مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ﴾ مي‌سازيد چه منّتي است فقط عِتاب محض است و آيه درصدد بيان نعمت است اگر چيزي بود كه مثلاً راه انساني بود ممكن بود در بخشهاي ديگر درباره همين درختِ انگور و امثال ذلك فرمود از ثمراتش از بهره‌هايش استفاده كنيد ﴿وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ﴾[2] يعني اين درخت يا اين دام يا آن كشاورزي منافع فراواني دارد ولي به دنبال گامِ شيطان نرويد آن وقت خودش بيايد بگويد ما چنين چيزي خلق كرديم كه شما از آن بهره سَكر مي‌بريد.

قرآن اصلاً اين را نمي‌گويد، نه اينكه اين را گفته منتها قبل از تحريم بود اصلاً اسلام با حُرمت ميگساري و زنا و بت‌پرستي شناخته شد در همان طليعهٴ امر مسئله روزه و حج و اينها به تدريج آمده، ولي در طليعهٴ امر حُرمت بت‌پرستي، حرمت ميگساري، حرمت زن‌بازي در همان طليعهٴ اسلام آمده است، خب.

بنابراين اين مي‌شود تفسير قرآن به قرآن فرمود هرگز اين احتمال را نبايد داد كه منظور از اين سَكر خمر است آن وقت بعد بياييم توجيه بكنيم.

مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در صافي اين روايت را نقل مي‌كند كه از عيّاشي نقل مي‌كند كه منظور از اين «سكر»، «خمر» است ولي نسخ شده است بعد مي‌گويد كه، خب اينكه در طليعهٴ اسلام مسئله حرمت خمر زبانزد بود اسلام با حرمت خمر شناخته شده است اصلاً اين نسخ شده است چه موقع حلال شده بود كه الآن نسخ شد بعد مي‌گويد كه منظور از اين نَسخ، نسخ سكوت است يعني اسلامي بالصراحه در اين زمينه سخن نمي‌گفت الآن سكوت را شكست و بالصراحه گفته است.

اين سخن هم ناتمام است، آن روايت هم تام نيست شما يك روايت صحيحِ معتبري ارائه كنيد كه بتوانيد لااقل يك گوشه‌اي از تفسير را به عهده بگيرد.

بنابراين اگر قرآن چنين نوري را به همراه خود دارد هرگز رجس من عمل شيطان را به عنوان منّت و نعمت ذكر نمي‌كند، خب.

﴿تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً﴾ حالا يا معناي شكر است يا شيره است يا رُب است يا انواع و اقسام بهره‌هايي كه از خرما گرفته مي‌شود و از انگور گرفته مي‌شود آنهاست. رزق حَسن هم از باب ذكر عام بعد از خاص است مثل ذكر خاص بعد از عام و نكته‌اي كه درباره اهميت آن خاص است. ﴿تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَرِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾.

مطلب ديگر اينكه مربوط به بحثهاي قبل است اين است كه در جريان مصادره عقل كه عقل را مصادره مي‌كنند همين حرف قاروني كه مي‌گويد بشر مي‌فهمد فهمِ بشري است، خب فهم بشري است يا ذات اقدس الهي بشر را فهماند؟

در سورهٴ مباركهٴ «نحل» دارد به اينكه ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾[3] شما در زادروز ميلادتان كه اصلاً چيزي نمي‌فهميديد مجاري ادراك را كه سمع و بصر و فؤاد است خدا به شما داد ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ﴾ كه ﴿لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ و مانند آن مجاري ادراك را هم به شما داد اين ظرف و ظرفيت ادراك را به شما داد ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[4] را عطا كرد انسان شده عالِم، خب چه چيزي مي‌شود براي عقل، چه چيزي مي‌شود بشري كجا مي‌شود گفت اين علوم بشري است اين دانش، دانش بشري است.

مطلب ديگر اينكه اگر ما اين علوم را اسلامي كرديم و فهميديم عقل حجت خداست مثل صحيحه زراره است و هدايت الهي است خداي سبحان گاهي با زبان نقل سخن مي‌گويد، گاهي با زبان عقل و اين عقل را در كنار نقل قرار داديم و هر دو را زير سايه وحي برديم آن وقت اين علوم هم اسلامي مي‌شود و هم محتواي او و معارف او دگرگون خواهد شد الآن شما مي‌بينيد وقتي كه مي‌خواهند كسي را درمان كنند، يك بيماري را برطرف كنند يا بيماري را درمان كنند منتظر فتواي آزمايشگاه موش‌اند هر چه درباره آزمايشگاه موش به دست آوردند اين را درباره انسان غالباً پياده مي‌كنند و اين مي‌شود بيماري مشترك بين انسان و دام.

نزد اينها انسان يك حيواني است كه حرف مي‌زند همان حيوان ناطق است اما وقتي عقل در رديف نقل آمده در فضاي علوم و علوم اسلامي شد به همين بسنده مي‌كند كه از آزمايشگاه موش هر چه فتوا شنيده درباره انسان بكند يا اين خليفةالله را بايد راه ديگر درمان كرد شما غذاي حلال بدهيد به موش يا حرام بدهيد به موش بالأخره آن مشكلش حل مي‌شود شراب بدهيد به موش يا بخشي از الكل را بدهيد يا راه ديگر مشكل موش حل مي‌شود اما آيا در حرام شِفا هست وقتي عقل، عقلِ الهي كه در برابر نقل زير پوشش وحي به سراغ طب و امثال طب رفت مي‌گويد نه خدا در حرام شفا قرار نداده اين روايت است «لا شِفاء في الحرام»[5] وقتي مي‌خواهد الكل درست كند ديگر آن پنج درصدي كه به نام الكل در اين شربتهاست آن را هرگز نمي‌ريزد و معتقد است اين يك تيرگي شعور مي‌آورد.

وقتي فهميد وجود مبارك امام صادق فرمود: «كسب الحرام يبين في الذريّة»[6] مال حرام نه تنها در خودِ انسان اثر سوء مي‌كند در فرزندها و نوه‌ها هم اثر بد مي‌گذارد در داروسازي اثر مي‌گذارد، در تجويز اثر مي‌گذارد يقيناً فرق دارد اين انسان كه خليفةالله است كجا، آزمايشگاه موش كجا داروهاي مشترك بين دام و انسان كجا اين يك راه تازه‌تري، راه دقيق‌تري را مي‌آزمايد.

اينها خيال مي‌كنند انسان يك حيواني است كه حرف مي‌زند اما وقتي از صاحب شريعت سؤال بكني «الانسان ما هو» او كه نمي‌گويد «حيوان ناطق» كه مي‌گويد «حيٌّ متأله» آن زنده الهي‌منش آن انسان است اگر الهي‌روش نباشد انسان نيست ﴿كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[7] آن وقت شما مجازيد كه فتواي آزمايشگاه موش را عمل بكنيد، بله ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ فرقي نمي‌كند اين حيوان ناطق است، آن حيوان خائر است، آن حيوان ساهل است، آن حيوان سابح است، آن حيوان ناهق، است آن حيوان طائر است هر كدام از اين حيوانها يك فصلي دارند يكي در درياست مي‌شود حيوان سابح، يكي در بيابان است مي‌شود حيوان صاهل و ناهق، يكي در فضاست مي‌شود حيوان طائر.

اين همان است ولي وقتي عقل در رديف نقل آمده در فضاي علوم اسلامي اين يك طب تازه‌اي دارد، تحولي در طب ايجاد مي‌كند يك داروسازي دارد در درمان اثر دارد كم‌كم شما الآن ببينيد تمام اين روانشناسي‌هايشان به همين بدن‌شناسي برمي‌گردد اين در حقيقت اسم‌شناسي است، سلول‌شناسي است، مغزشناسي است، دل‌شناسي است به عنوان روانشناسي قرآ‌ن كريم مي‌گويد اگر كسي با داشتن همسر در زن نامحرم طمع مي‌كند اين مريض است اينها اصلاً مرض نمي‌دانند كه كدام طب است كه اين را مرض مي‌داند، كدام روانشناسي است كه به اين فكر افتاده اين آقا را درمان كند.

اينكه در سوره مباركهٴ «احزاب» است كه ﴿فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾[8] آنها اصلاً اين را مرض نمي‌دانند كه قرآن مي‌گويد اگر كسي با داشتن عيال نگاه به نامحرم مي‌كند و طمع مي‌كند اين قلبش مريض است اين يك ديد است آن يك ديد ديگر است آن وقت شما اين را به نزد روانشناسي ببريد نگويد قرآن مي‌گويد كسي كه منافقانه زندگي مي‌كند ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾[9] شما نزد متخصّص قلب ببري، نوار قلب ببري، اكو قلب ببري مرض نمي‌يابد كه، اما وقتي نزد روانشناسي الهي ببري مي‌گويد اين مرض است، راهش هم اين است، درمانش هم آن است، معالجه‌اش هم آن است، پرهيزش هم اين است.

اگر عقل وارد اين علوم الهي بشود و صبغهٴ علمي اين علوم به عقل در كنار نقل قرار بگيرد آن‌گاه روشن مي‌شود كه اين كسي كه طبيب است ديگر لازم نيست به او بگويي سقط جنين حرام است پشت پرده فلان كار را نكن اين هم مثل يك روحاني همان كار حلال و طيّب و طاهر را انجام مي‌دهد، پس هر وقت ما گفتيم ما خودمان فهميديم اين را مصادره كرديم مثل اينكه كسي برود در خانهٴ مردم، فرش مردم را بگيرد مصادره بكند بگويد براي من است، خب اين فرش كه براي او نيست اين عقل واقعاً براي ما نيست، اين فهم واقعاً براي ما نيست اين را به ما دادند.

فرمود يك وقتي داشتيد، يك وقتي هم از شما مي‌گيريم ﴿مِنكُم مَن يُرَدُّ إِلَي أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً﴾[10] چه چيزي براي شماست؟ مي‌گوييد من خودم زحمت كشيدم اين قدر عالِم شدم.

بنابراين مصادره كردن عقل معنايش اين است كه كسي نعمت خدا را به نام خود بداند اينكه مي‌بينيد مي‌گويند فهمِ بشري است اينها علوم، علوم بشري است يعني چه؟ غير از مصادره كردن نعمت خدا چيز ديگري نيست اين علم را، اين فهم را خداي سبحان به او داد اين شخص مي‌گويد براي خودِ من است، من خودم فهميدم اينها علوم بشري است، اگر مصادره نشود و عقل در كنار نقل عرضه بشود آن‌گاه يك آزمايشگاه ديگر درست مي‌كنند ديگر انسان را با آزمايشگاه موش درمان نمي‌كنند و آن ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾[11] را درمان مي‌كنند ﴿فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾[12] را درمان مي‌كنند، آنها كه مشكل سياسي دارند مي‌گويند شايد اوضاع برگردد عده‌اي هم بودند در صدر اسلام مي‌گفتند كه شايد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وقتي كه رفته به ميدان زنده برنگردد يا مسلمانها زنده برنگردد، ما چرا رابطه‌مان را با مشركان به هم بزنيم ﴿بَلْ ظَنَنتُمْ أَن لَن يَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَي أَهْلِيهِمْ أَبَداً﴾[13] اينها فكر مي‌كردند كه پيامبر وقتي وارد ميدان شد زنده برنمي‌گردد يا مسلمانها زنده برنمي‌گردند.

فرمود اينها مريض‌اند همان در سورهٴ مباركهٴ «مائده» كه اين آيه بارها گذشت ﴿فَتَرَي الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَي أَن تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَي اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَي مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ﴾[14] فرمود يك عده كه مريض‌اند مي‌گويند ما چرا رابطه‌مان را با كفار قطع بكنيم شايد آنها پيروز شدند نظام ما شكست خورد، بگو ذات اقدس الهي نظامتان را ياري مي‌كند اگر نصرت الهي آمد آن وقت شما جواب خدا را چه مي‌دهيد اينها مرض است و اينها در روانشناسي اصلاً مرض تلقّي نمي‌شود گاهي به عنوان كياست تلقّي مي‌شود.

اگر عقل در برابر نقل وارد اين علوم بشود هم روانشناسي عوض مي‌شود، هم طب عوض مي‌شود، هم داروسازي عوض مي‌شود هم بخشهاي ديگر.

حالا چون در آستانهٴ اربعينيم و اين ايام تعطيل است از حداكثر فرصت را آقايان استفاده كنيد ان‌شاءالله چون بارها به عرضتان رسيد مردم دينشان را از علما دارند، علما دينشان را از كتاب و سنت دارند اگر اين هفتاد ميليون در اين سرزمين به لطف الهي مسلمان‌اند به بركت علماست همينها بخشي مربوط به علماي قبلي است، بخشي مربوط به علماي فعلي و نوجوانهاي اينها و جوانهاي آنها دينشان را از شماها و ان‌شاءالله از آينده‌هاي شما دارند، اگر مردم دينشان را از علما دارند شما هم واقعاً مسئوليد هم ان‌شاءالله عالِم رباني باشيد ﴿بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ﴾، هم ﴿بِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾[15] هم جلسات خصوصي داشته باشيد با درس و بحث افراد خوش‌استعداد را بپرورانيد، هم جلسات عمومي داشته باشيد لازم نيست حرفه‌اي و سخنراني و سخنوري داشته باشيم كه ما همين معارف را كه آرام آرام نقل بكنيم دلهاي مردم اينها را مي‌پذيرد اينها دلمايه مردم است، اگر خداي ناكرده اين معارف به مردم منتقل نشود يا خلأ هست يا بيگانه آن خلأ را پُر مي‌كند.

بنابراين از اين فرصت حداكثر [استفاده را بكنيد] يا جلسات تشكيل بدهيد يا سخنراني مي‌كنيد يا مقاله مي‌نويسيد يا در نشريات ديگر وارد كنيد يا در صدا و سيما حرفتان را به جامعه برسانيد بالأخره زبان گوياي قرآن و عترت باشيد ان‌شاءالله‌الرحمان كه اين معارف الهي را به جامعه منتقل كنيد و بهترين راه ابلاغ معارف الهي «اخلاص العمل لله» است «جعلكم مباركاً أينما كنتم».

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] مائده/سوره5، آیه90.
[2] انعام/سوره6، آیه142.
[3] نحل/سوره16، آیه78.
[4] علق/سوره96، آیه5.
[5] ـ مستدرك الوسائل، ج16، ص438.
[6] ـ كافي، ج5، ص125.
[7] اعراف/سوره7، آیه179.
[8] احزاب/سوره33، آیه32.
[9] بقره/سوره2، آیه10.
[10] نحل/سوره16، آیه70.
[11] بقره/سوره2، آیه10.
[12] فتح/سوره48، آیه12.
[13] فتح/سوره48، آیه12.
[14] مائده/سوره5، آیه52.
[15] آل عمران/سوره3، آیه79.