85/12/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره نحل/آیه 63 الی 64
﴿تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَي أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾(63)﴿وَمَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَهُديً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾(64)
بعد از بيان ادله توحيد و همچنين وحي و نبوت مشكلات جامعه را ذكر فرمود كه چرا اينها به دو گروه تقسيم شدند بعضي مؤمناند و بعضي كافر، فرمودند اينها هيچ توجيهي براي اين اختلاف ندارند زيرا اختلاف اگر منشأش اختلاف نظر باشد تو مبيّني، تو معلّمي هم براي تودهٴ مردم معلّمي، هم براي خواصّ آنها مدرّس خوبي هستي و اگر منشأش اهواء و اغراض و امثال و اينها باشد عامل شيطنت است تو مسئله شيطنت را براي آنها تبيين كردي خطر شيطانگرايي را براي اينها معيّن كردي، پايان تلخش كه جهنم است براي اينها مشخص كردي، بعد سوگند ياد كرد ﴿تَاللهِ﴾ يعني قسم به خدا يعني قسم به خودم اينها كه الآن در برابر دينِ تو موضع گرفتند مشابه كسانياند كه در برابر انبياي قبلي موضع گرفتند.
در بحثهاي قبل فرمود: ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾[1] دلهاي اينها شبيه هم است همان طوري كه انبيا حرفهاي شبيه هم آوردند ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِن الْكِتابِ﴾[2] كفار هم بر اساس ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ در برابر انبيا موضع گرفتند فرمود مهمترين عامل انحراف اينها شيطنت است اينها نميدانند كه به دام چه كسي افتادند شيطان اول وسوسه ميكند با شبهات اينها را به دام خود ميكشد يك سلسله امور را براي اينها لذيذ جلوه ميدهد تا آن گرايشهاي اينها را جذب بكند يك سلسله اوهام را، اواطيل را، خيالات را به جاي عقل مينشاند تا انديشهها و علم اينها را مهار كند اين ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾[3] از همين باب است هيچ كسي اشتباه نميكند مگر در اثر نفوذ شيطنت شيطان براي اينكه اشتباه به اين است كه يا موضوع را عوض كرده يا محمول را عوض كرده يا رابطه موضوع و محمول را درست ارزيابي نكرده ميشود مغالطه تمام اين اقسام سيزدهگانه مغالطه به وسيله شيطنت شيطان است ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾.
بعد از اينكه اينها را در مسائل علمي به دام كشيد وهم و خيال را به جاي عقل نشاند، شهوت و غضب را به جاي عقل عملي مينشاند آن عقل عملي كه «عبد به الرحمن واكتسب به الجنان»[4] آن را معزول ميكند و اين شهوت و غضب و اين گرايشها را به حساب عقل عملي ميگذارند وقتي عقل عملي را معزول كرد، شهوت و غضب به جاي او مينشينند، عقل عملي اگر فرمانروا باشد به جاي شهوت محبت الهي دارد، محبت اولياي الهي دارد ﴿إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ﴾[5] دارد و مانند آن و به جاي غضب دفاع دارد، جهاد دارد، مجاهد نستوه ميشود .. حرم رسول ميشود كارهاي دفاعياش را در آن راه دفاع و جهاد صرف ميكند، اگر عقل عملي معزول شد آن وقت شهوت به جاي محبت مينشيند، غضب به جاي دفاع مينشيند به جاي اينكه با بيگانه بجنگد در درونِ خود اختلاف ايجاد ميكند، به جان هم ميافتند ميشوند اوس و خزرج.
در خطبه نهجالبلاغه آن اوايل نهجالبلاغه است فرمود اين مسئله شستشوي مغزي اين تخليه ذهن اين تخليه عقل عملي، تخليه عقل نظري به وسيله شيطان هست اين شيطان احرام ميبندد كه يك راهي را در درون كعبهٴ دل باز ببيند و نفوذ بكند مردان الهي كه هميشه متذكّرند وقتي يك وسوسهاي ببينند ميبينند اين اثر پاي شيطنت شيطان است كه احرام بسته، در حريم كعبه دل ميخواهد طواف كند تا درِ كعبه را باز ببيند و وارد بشود ﴿إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾[6] اين طائف اين طواف كنند كه دور كعبه دل دارد طواف ميكند اينها ميفهمند كه اين حرامي است نه مُحرم فوراً اين را بيرون ميكنند و راحتند اما اگر كسي غافل باشد درِ دل هم باز است او هم طواف ميكند در فرصت مناسبت وارد درِ دل ميشود، وقتي وارد درِ دل شد اين در را ميبندد، وقتي اين در را بست حرفهاي وعّاظ و علما و انبيا و رهبران الهي در اين دل ديگر نفوذ نميكند از گوش به گوش در ميرود چون دل را او بسته است اينكه فرمود: ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم﴾[7] يا ﴿أَمْ عَلَي قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾[8] همين است وگرنه كسي كه اين دل را قفل نميكند كه مگر اينكه شيطان برود داخل از پشت در را ببندد.
فرمود: ﴿أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَي قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ قفل دل همان سيّئات و معاصي است اين از پشت ميبندد وقتي كه بست كليدش هم دست خودش است هر حرفي را كه انبياي الهي القا بكنند اين چون دل بسته است فرو نميرود ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[9] خودشان هم ميگويند ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾[10] چه بگويي، چه نگويي براي ما يكسان است براي اينكه اگر اين درِ دل از پشت بسته شد، خب نفوذ ندارد، وقتي شيطان وارد شد و درِ دل را بست و از پشت قفل كرد و كليد هم دست خودش است آنجا شروع ميكند به تخمگذاري، وقتي شروع كرد به تخمگذاري بعد از اينكه اين تخمهايش را توليد كرده است اين تخمها را زير پر ميگيرد و اينها را به صورت جوجه در ميآورد، وقتي كه به صورت جوجه در آورد اينها در فضاي دل راه ميروند اينكه ميبينيد در درون دل يك عده آشفتهاند، مطمئن نيستند چون ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[11] هميشه وسوسه دارند، همواره دارند در غرقاباند، در اضطراباند اين كار را بكنند، آن كار را بكنند، اين خلاف را بكنند، آن خلاف را بكنند، اين معصيت را بكنند، آن معصيت را بكنند، اين را ببينند آن را ببينند اين همه دبيب و جُنبش اين دابّههاست.
وقتي اين آشيانه كرد و تخمگذاري كرد و اين جوجه بچهها را بارآورد كل فضاي دل را تملّك ميكند، وقتي اتاق فرمان را، اتاق فكر را در برگرفت آن وقت چشم در اختيار اوست، گوش در اختيار اوست، دست و پا در اختيار اوست از آن به بعد با چشم او هر نامحرمي را كه ميخواهد ببيند، ميبيند با زبان او هر حرف خلاف و دروغ و غيبتي را كه ميخواهد بگويد ميگويد اين خطبه را در همين بيانات نوراني حضرت امير در خطبهٴ نهجالبلاغه ملاحظه بفرماييد.
در آنجا دارد كه شيطان وقتي كه وارد شد «فباض و فرّخ في صدورهم»[12] اول آشيانه ميكند، وكر و آشيانه ميسازد وقتي آشيانه ساخت «فباض و فرّخ في صدورهم» بيضه ميگذارد، تخمگذاري ميكند در همان دل و اين تخمها را زير پَر خود ميگيرد اينها را جوجه ميآورد «دبّ و درج» حالا اين جوجهها دبيب دارند، وقتي دابّه شدند دبيب دارند، جنبش دارند، حركت دارند، اضطراب دارند متدرّجاً راه ميرود از آن به بعد كلّ فضاي دل را اينها گرفتند، وقتي گرفتند «فنظر بأعينهم و نطق بألسنتهم» با چشمِ اينها كار ميكند چون اينها را به اسارت گرفته ديگر «و نطق بألسنتهم» با زبان اينها حرفِ خودش را ميزند.
در پايان آن خطبهٴ همام كه آن شخص به وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) دهنكجي كرد حضرت فرمود: «أهكذا تصنع المواعظ»[13] بعد به حضرت بيادبي كرد عرض كرد اگر موعظه اثر ميكند، خب پس چرا در شما اين اثر را نكرد، فرمود: «نفث الشيطان علي لسانك» اين شيطان دميده، او حرف زده منتها با زبان تو دارد حرف ميزند تو نميداني به اينكه هر حرفي در هر كسي به اندازه او اثر ميكند آن سيلي كه بخواهد عليبنابيطالب را ببرد آن سيل را خدا هنوز خلق نكرده مگر هر سيلي ميتواند سلسله جبال البرز را ببرد، بله اين سيلها ميتواند فلان تپه و فلان تپه ماهوري و فلان خانه را ببرد اما قله دماوند را كه نميتواند ببرد كه فرمود اين حرفي كه زدي، اين اعتراضي تو كردي اين شيطان در دهنات دميده، خب.
براساس آن مبنا بعضي ميشوند «شياطين الانس» اينها تشبيه و مجازي و اينها اگر در كلمات شعرا بود قابل اين بود كه انسان حمل بكند بر تشبيه، ولي خب ـ معاذ الله ـ اينها كه از اين قبيل نيستند اينها معصوماند همهشان از سنخ ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾[14] است وحي الهي را به اين صورت تبيين كردند، گاهي ميبينيد يك عده در غرقاباند، مضطرباند و به هر كاري هم دست ميزنند اما نميدانند منشأش چيست كه، آن وقت مشكل اين شخص اين است كه شيطان شناسنامه او را عوض كرده، خود او را معزول كرده يك، خودش يعني شيطان آمده در درونش، آن حريم او نشسته دو، بعد گفت تو من هستي، وقتي كه اين حقيقت او و هويت او را عوض كرده، خودش به جاي او نشسته ميگويد تو من هستي آن وقت حرفهاي خود را به زبان او ميزند آن وقت اين شخص ميگويد من گفتم، من نظرم اين است در حالي كه اين نظر شيطان است، نه نظر او فرمود: «فنظر بأعينهم و نطق بألسنتهم»[15] با زبان اينها حرف ميزند آنگاه كار، كارِ شيطان است بعد به شخص ميگويد تو اين كار را كردي كار، كار خيلي خوبي هم هست ﴿فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ﴾ يعني اعمال جعلي كار، كار شيطنت است به دست اين شخص انجام گرفته ميگويد كارِ توست و كارِ خوبي هم هست ﴿فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ﴾ اين اعمال را به آنها نسبت ميدهد ميگويد كارِ شماست در حالي كه كار خودش هست اين «شياطين الانس» اين طور كار ميكنند همان طوري كه در طرف رحمت فرشتههاي رحمت اين كار را ميكنند.
بنابراين اگر آدم باور كرد كه اين حرفها تشبيه و مجاز نيست چه اينكه نيست بيشتر مراقب خودش است، خب.
در اين آيه ذات اقدس الهي فرمود اينها مشكل علمي ندارند مشكل عملي دارند در بحث مربوط به سورهٴ مباركهٴ «قيامت» آنجا هم هست كه آنها شبههٴ علمي ندارند شهوت عملي دارند فرمود اينها مشكلشان درباره معاد چيست؟ ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَ لَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ﴾[16] اينها خيال ميكنند اين استخواني كه پودر شده ما نميتوانيم اين استخوان پودر شده را دوباره احيا كنيم. آن خدايي كه هيچ را به اين صورت درآورد، خب اينها كه پراكندهاند و متفرقاند ﴿بَلَي قَادِرِينَ عَلَي أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ﴾ ما نه تنها استخوان او كه درشتترين عضو اوست ميتوانيم دوباره به حال اول برگردانيم اين خطوط ظريف و زيباي سرانگشت او را به حال اولش برميگردانيم.
پس اينها مشكل علمي ندارند، شبههٴ علمي ندارند ﴿بَلَي قَادِرِينَ عَلَي أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ * بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾[17] اين ميخواهد جلويش باز باشد «اَمام» يعني جلو يك خطّ قرمز، يك ترمز، يك جلوبندي نداشته باشد هر كاري ميخواهد بكند آزاد باشد اين ولنگار، ولنگار، ولنگار يعني اين، اگر كسي كه انگارهٴ او وِل بودن است اين كلمه بسيط نيست مركّب است اگر انگارهٴ او، ديدِ او، انگيزهٴ او، درك او وِل بودن است چنين آدمي را ميگويند ولنگار يعني انگارهٴ او وِل بودن است.
فرمود اينها ولنگارند انگارهٴ آنها وِل بودن است ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ يعني جلويش باز باشد وگرنه اگر حرف علمي دارد، خب جوابش همين است ديگر اين خيال ميكند ما مُرده را نميتوانيم زنده كنيم اين يعني چه؟ وقتي ما هيچ را به اين صورت درآورديم ﴿قَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئاً﴾[18] اصلاً «ليس» تامّه است «لا شيء» را ذات اقدس الهي به اين صورت درآورد حالا كه اينها همه هستند و پراكندهاند، مشكل شما چيست.
پس فرمود شما مشكل علمي نداريد شبههٴ علمي نداريد شهوتِ عملي داريد نه شبههٴ علمي ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾[19] ميخواهد جلويش باز باشد اينها را ميگويند ولنگار يعني انگارهٴ آنها وِل بودن است فرمود ما اينها را چطور جاري كنيم.
ذات اقدس الهي به رسولش فرمود اينها مشكل علمي ندارند اينها تحت حمايت شيطاناند، تحت ولايت شيطاناند ﴿فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوم﴾ همان طوري كه وليّ مشركان قبلي بود، وليّ مشركان فعلي هم هست و عذاب اليم هم به انتظار آنهاست، اما آنهايي كه نه، شهوت عملي ندارند ميخواهند چيز بفهمند راه برايش باز است منشأ اختلافات، اختلافات علمي ديگر آنها كه واقعاً مشكل عملي، شهوت عملي، شيطنت، چيزي ندارند اختلاف نظر دارند ديگر، خب اختلاف سليقه است، اختلاف نظر است، اختلاف نظر، اختلاف سليقه با وجود معصوم برطرف ميشود، خب آدم مراجعه ميكند حق مُبين به ترازو ديگر اين هم كه ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾[20] است خب تو هم برايشان حق را روشن ميكني، در زمان حضور و ظهور معصوم(سلام الله عليه) كه جا براي شبههٴ علمي نيست.
فرمود تو توده مردم را در جلسات عمومي، نمازجمعهها، نماز جماعتها سخنراني ميكني، براي علمايشان هم كه درس خصوصي داري آن وقت چه مشكل عملي دارند اينها ما اين كتاب را هم فرستاديم تو بيان بكني در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» گذشت كه شما از دو راه ميتوانيد يعني دو راه هست براي تبيين انتقال معارف به مردم يكي راه عمومي است كه همان تعليم عمومي است آيه 79 سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» اين بود يكي راه عمومي در نمازجمعهها حرف ميزني، در مسجدها حرف ميزني، در خطبههاي غدير و امثال غدير حرف ميزني يكي هم راه خصوصي است كه با اصحابت به آنها درس ميگويي انبيا هم همين طورند نه تنها شما.
[در] آيه 79 سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» فرمود:﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَاداً لِي مِن دُونِ اللّهِ﴾ فرمود هيچ پيامبري از طرف ذات اقدس الهي كتاب و حُكم و نبوت دريافت نكرد كه ـ معاذ الله ـ مردم را به خود دعوت كند كه بشود رژيم ارباب و رعيتي فرهنگي ـ فكري اينچنين نيست همه را به «الله» دعوت ميكند، خب به مردم چه ميگويند، پس هرگز به مردم نميگويند كه به طرف ما بياييد، بلكه مردم را به طرف «الله» دعوت ميكنند ﴿ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَاداً لِي مِن دُونِ اللّهِ﴾، خب پس به مردم چه ميگويند؟ به مردم ميگويند ﴿وَلكِن كُونُوا رَبَّانِيِّينَ﴾، خب اين را به همه مردم ميگويند يا به شاگردانشان ميگويند، به شاگردان خصوصيشان ميگويند شما علماي رباني باشيد، خب به شاگردانشان كه ميگويند شما علماي رباني باشيد، چطور علماي رباني باشند؟ علماي رباني چه كار ميكنند؟ علماي رباني مثل خود انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) دو كار دارند يك كار عمومي دارند سخنرانيهاي عمومي دارند، منبرهاي عمومي دارند براي هدايت مردم كه آن هم رحمت و بركت است، يك جلسات خصوصي و درسهاي خصوصي حوزوي و دانشگاهي مثلاً دارند.
فرمود: ﴿وَلكِن كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ﴾ يك، ﴿وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ اين دو تعليم عمومي است، اما تدريس كه خصوصي نيست يك خطيب جمعه تعليمش عمومي است، يك سخنران همايشها تعليمش عمومي است، اما تدريسش كه ديگر عمومي نيست كه، كه همه حضور داشته باشند كه، خب.
فرمود شما بايد عالِم رباني باشيد مردم را هم به عالِم رباني دعوت كنيد، عالِم رباني كارش اين است كه توده مردم را تعليم و خواص را تدريس كار انبيا هم همين طور بود، خب.
در حضور انبيا و ظهور معصومين(عليهم الصلاة و عليهم السلام) جا براي هيچ شبههٴ علمي نيست الآن ممكن است اختلاف نظر داشته باشند اين اختلاف نظر حجّت است و توافق ممكن نيست يك امر ضروري است، اما ناهماهنگي و اختلاف عملي و اينها هم در كار نيست، ولي اختلاف نظري است آن روز با حضور انسانِ كاملِ معصوم(سلام الله عليه) اختلاف نظر هم در كار نيست فرمود ما تو را فرستاديم براي اينكه مطالب را به مردم بيان كني، اگر كسي مشكل علمي دارد با برهانِ شما حل ميشود، مشكل عملي آنها دارند با نصيحت شما حل ميشود اگر نه آن بود، نه اين تحت ولايت شيطان است ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾[21] ، خب اين ديگر چارهپذير نيست ﴿وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ آن ديگر مربوط به دوزخ است، پس اين دو راه هست.
مطلب بعدي آن است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) توده مردم را از راه ﴿هذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ﴾[22] آگاه ميكرد چطوري وجود مبارك پيغمبر مطالب را براي مردم ميگفت؟ اين تعليم نبود بعد امتحان بگيرد اينچنين نبود در مسجد مطالبها را براي مردم ميگفتند بعد وارد جامعه ميشدند صحّت و سُقم اعمال را به عرض حضرت ميرساندند حضرت دوباره اينها را در مسجد دعوت ميكرد ميفرمود آن مطالبي كه ما گفتيم بخشي را درست فهميديد و عمل كرديد، بخشي را يا درست متوجه نشديد يا اگر متوجه شديد درست عمل نكرديد دوباره اينها را ميبرد در مسجد، در جبهههاي جنگ هم همين طور بود دستورات نظامي را در مسجد تبيين ميكردند با هم ميرفتند جبهه، بعد از جبهه برميگشتند اعمال را ارزيابي ميكردند پيروزي يا شكست را تحليل ميكردند ميگفتند اينجا كه درست عمل كرديد پيروز شديد آنجا كه درست عمل نكرديد شكست خورديد راهش هم همين است.
اين ﴿هذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ﴾[23] همين است فرمود تو بايد تبيين كني صيغهٴ تفعيل است كه براي تكثير است و اينها بيان هم همان مصدر باب تفعيل است بايد خوب براي مردم بيان كني طوري كه ﴿فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغا﴾[24] باشد، پس راه تبيين عمومي آن است، راه تدريس خصوصي اين است، اما راهي براي اوحدي از انسانها هم هست.
قرآن يك سلسله مطالبي دارد كه آن مطالب را نه اينكه پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نگفته باشد در دسترس كسي نيست.
در روايات ما آن طوري كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) از وجود مبارك حضرت صادق(سلام الله عليه) نقل كرد آمد كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در تمام مدت عمرش با احدي به اندازه فكر خودش حرف نزد، خب اگر با احدي به اندازه فكر خود حرف ميزد چه كسي بود او را بفهمد اين را در جلد اول اصول كافي همان كتاب عقل و جهل طبق اين چاپي كه الآن اينجا هست صفحهٴ 23 كتاب العقل و الجهل صفحهٴ 23 حالا ممكن است چون چاپها فرق ميكند اصل باب را كه عرض كنيم مشخص ميشود كتاب العقل و الجهل حديث دوازدهم همان حديث يا هشام، يا هشام است كه معروف است اين حديث پانزدهم است.
مرحوم كليني نقل ميكند كه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) فرمود «ما كلّم رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) العباد بكُنه عقله قطّ» در تمام مدت پربركت 63 سالش با هيچ كسي به اندازه كُنه عقل خود حرف نزد هميشه به اندازه فكر مخاطب با آنها حرف زد، بعد فرمود: «و قال قال رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) انا معاشر الأنبيا اُمرنا أن نكلّم الناس علي قدر عقولهم» ما انبيا مأمور شديم كه با مردم به اندازه عقل آنها حرف بزنيم، خب.
پس يك تعليم عمومي دارد كه ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[25] يك تدريس خصوصي دارد براي خواصّ اصحاب و علما، در ذيل اين حديث پانزده مرحوم صدرالمتألهين(رضوان الله عليه) در شرح اصول كافي اهلبيت عصمت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) را استثنا كرد بعدها مرحوم مجلسي(رضوان الله تعالي عليه) فرمايش مرحوم ملاصدرا را كه ديد او هم اهلبيت را استثنا كرد كه با اهلبيت به اندازه كُنه عقل خودش حرف ميزد، با حضرت امير به اندازهٴ كُنهش چون اينها يك نورند.
اينكه دارد «ما كلم رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) العباد» جمع محلا به «الف» و «لام» دارد «بكنه عقله قط»[26] اين اهلبيت خارجاند با اهلبيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) كه يك نورند به اندازه كُنه عقل خودش حرف ميزد آنها هم كاملاً ميفهميدند چون اينها يك حقيقتاند و يك نورند، خب.
در قرآن كريم درباره وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دو اصل را به عنوان موجبهٴ كليه و سالبهٴ كليه بيان كرده فرمود به عنوان موجبهٴ كليه هر چه او دربارهٴ معارف الهي ميگويد وحي است ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي﴾[27] ممكن نيست دربارهٴ خدا، قيامت، پيغمبري، نبوت، امامت، رسالت و دين حرفي بزند مگر مطابق وحي اين براي اين.
بعد فرمود هر چه را ما گفتيم او گفت و هيچ چيزي را هم مخفي نكرد ﴿وَمَا هُوَ عَلَي الْغَيْبِ بِضَنِينٍ﴾[28] اين هم به نحو سالبهٴ كليه است، «ضنين» يعني بخيل «صاد» «ضاد» «ضنّت» يعني بُخل ورزيدن فرمود اين طور نيست كه او بعضي از اسرار غيبي را، بعضي از مطالبي را كه ما به او ابلاغ كرديم او نرسانده باشد اين طور نيست هر چه ما گفتيم او گفته است، هيچ چيزي را كتمان نكرد ﴿وَمَا هُوَ عَلَي الْغَيْبِ بِضَنِينٍ﴾ ضنّت نميورزد كه نگويد، پس هر چه گفته است وحي ماست، هر چه وحي ما بود او گفته است، هر دو طرف را گاهي به صورت سلب، گاهي به صورت ايجاب بيان كرده است اما اين بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) كه فرمود: «ما كلم رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) العباد بكنه عقله قط» بعد فرمود ما مأموريم كه با مردم به اندازه عقل آنها حرف بزنيم يعني مردم به اندازه عقلشان حرف ما را ميفهمند وگرنه ما چيزي را كتمان نكرديم اين طور نيست كه نگفته باشيم آنچه را كه خداي سبحان به عنوان وحي براي ما فرستاده گفتيم مگر اينكه چيزي را به عنوان اسرار به ما داده باشد نه به عنوان وحي و تبليغ و احكام، همين احكام و همين تبليغ و همين آياتي را كه خداي سبحان براي ما فرستاده و به ما گفته ابلاغ بكنيد ما ابلاغ ميكنيم ولي هر كسي به اندازه فهم خودش ميفهمد، خب.
اينكه فرمود شما بايد تبيين بكنيد حضرت بيان كرده است بيان عمومي كرده است، بيان خصوصي كرده است، بيان عملي هم كرده است كه فرمود مشكلتان چيست در آيه محل بحث هم اين است كه فرمود: ما اين كتاب را نفرستاديم الا اينكه تو آنچه را كه مورد اختلاف هست بيان كني اول مطالب را بيان ميكني، بعد آنچه را كه اختلاف نظر هست بيان ميكني بعد هم نصيحت ميكني، چون مسائل علمي با نصيحت حل نميشود، حالا اگر كسي در قاعده «لا تعاد» به يك نتيجه رسيده است با چه نصيحتي ميشود اين دو فقيه نامي را متحد كرد آن آقا اجتهادش اين است، اين آقا اجتهادش اين است مگر مسائل علمي با نصيحت حل ميشود؟ مسائل علمي با حضور حجتالله حل ميشود.
وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و همچنين معصومين(عليهم السلام) حجت الهياند، حق محضاند از طرف ذات اقدس الهي اينها اختلافات علمي را حل ميكنند، اگر بعد از آن مشكل عملي پيش بيايد از راه موعظه و نصيحت و تبشير و انذار حل ميكنند اگر خداي ناكرده شيطان نفوذ كرده باشد درِ دل را از پشت قفل كرده باشد آنگاه ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[29] اين راهها هست.
بنابراين اينكه فرمود: ﴿تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَي أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ﴾ اين ضمن سنّت گذشته و تاريخ گذشته و تشابه قلوب گذشته و حال يك تسلّي هم براي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هست فرمود: ﴿فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ﴾ آن شيطان اليوم هم ولي اينهاست، اينها را تحت ولايت خود ميگيرد گاهي عمر انسان تحت ولايت شيطان است و نميداند تحت ولايت كيست حالا «شياطين الانس و الجن» گاهي در او نفوذ ميكنند اينها هم هست گاهي والي است، گاهي دوست است، گاهي ديگري است ﴿فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾، ﴿وَمَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ﴾ شما براي اينكه موارد اختلاف را حل كنيد آمديد ﴿وَهُديً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ﴾ كه ﴿يُؤْمِنُونَ﴾ آنها بعد از اينكه فهميدند ديگر به دنبال جدال باطل نرفتند، چون فرمود ﴿وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ﴾[30] يك عده اهل بغياند بعضي با اينكه حق برايشان روشن شده است دنبال باطل ميروند.
اما سؤالات گذشته بعضيها پاسخ داده شد، بعضيها هم به تدريج ممكن است كه آنهايي كه قبلاً به عرض نرسيد بازگو بشود.
دربارهٴ تأنيث بعضي از كلمات اين چون سماعي است معيار كلي ندارد نميشود گفت آن اموري كه زيبا هستند آنها «كالاُنثي» هستند و مؤنث سماعياند چون بعضي از تعبيرات مثل شمس ممكن است درست باشد اما «ارض» مؤنث معنوي است و مانند آن اينها آنچنان نيست كه زيبايي و اينها در آنها اثر كرده باشد اينها آن وجه ممكن است در بعضي از امور تناسب داشته باشند، ولي در بعضي از امور تناسب ندارند.
اما دربارهٴ اين «اباهي بكم الامم»[31] كه فرزند را بيشتر باشد مثلاً دين ميپذيرد اين در جايي است كه پدر و مادر بتوانند امنيت را از يك سو، آموزش و پرورش را از سوي ديگر، بهداشت را از سوي سوم، محيط زيست را از سوي چهارم و جهات ديگر را تأمين بكنند اما مستحضريد كه در شرايطي كه بخشي از اين امور به عهده پدر و مادر است، بخشي هم به عهده جامعه و نظام تأمين امنيت به عهده ديگران است، تأمين آموزش و پرورش به عهده ديگران است، تأمين بهداشت به عهده ديگران است كسي بگويد «اني اباهي بكم الامم» و فرزند هر چه بيشتر، بهتر در حالي كه نتواند اين مسائل را تأمين بكند آن وقت با مشكل روبهرو ميشود آن وقت بايد حقوق همه اين اضلاع را در نظر بگيرد در چنان وقتي البته «اني اباهي بكم الامم» تام خواهد بود، حالا سؤالات بعدي است انشاءالله در فرصتهاي ديگر.
«و الحمد لله رب العالمين»