درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

85/03/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره حجر/آیه 87 الی 91

 

﴿وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعاً مِنَ المَثَانِي وَالقُرْآنَ العَظِيمَ﴾(۸۷)﴿لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَي مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾(۸۸)﴿وَقُلْ إِنِّي أَنَا النَّذِيرُ المُبِينُ﴾(۸۹)﴿كَمَا أَنزَلْنَا عَلَي المُقْتَسِمِينَ﴾(۹۰)﴿الَّذِينَ جَعَلُوا القُرْآنَ عِضِينَ﴾(۹۱)

 

برخي از مطالب آيات قبل اين است كه گروهي به آيه ﴿خَلَقْنَا السَّماواتِ و اْلأَرْضَ[1] تمسك كردند براي جبر چه اينكه عده‌اي هم به اين آيه براي تفويض استدلال كردند كه هر كدام از اين دو استدلال موهون است و ناقص زيرا گرچه ذات اقدس الهي همه موجودات را آفريد ولي هر كدام از آنها را با مبادي خاصي خلق كرد يعني جمادها را با آن طبايعشان آفريد، گياهان را با آن غرايزشان آفريد و حيوانات را با آن اميالشان آفريد و انسانها را با اراده‌ها آفريد هر كدام از اينها كاري انجام مي‌دهند به استناد آن مباديشان انجام مي‌دهند انسان هر كاري را كه انجام مي‌دهد چه اطاعت، چه عصيان به استناد اراده و اختيار خود انجام مي‌دهد بنابراين استناد خلقت عالم به خداي سبحان مستلزم جبر نيست زيرا اگر كار بدون واسطه به خداي سبحان استناد پيدا كند جبر است اما از راه مبادي علل و اسباب خودش كه در كارهاي انسان اراده و اختيار از اسباب اوست با حفظ همه اين مبادي به خداي سبحان استناد پيدا كند مستلزم جبر نيست.

مطلب ديگر اينكه افرادي كه ناقص‌الخلقه به دنيا مي‌آيند اگر در اثر تقصير پدر و مادر به اين آسيب مبتلا شدند آن پدر و مادر در قيامت مسئول‌اند ولي اگر بر اساس يك سلسله حوادث پيش‌بيني نشده و بلاياي طبيعي مبتلا شدند آن را ذات اقدس الهي جبران مي‌كند در صورتي كه همان جا روشن بشود كه اگر اين شخص سالم بود صالح مي‌شد ولي اگر آنجا روشن شد كه اگر اين سالم بود به جمع تبهكارها مي‌پيوست او بايد خدا را شاكر باشد كه به اين راه آلوده مبتلا نشد.

مطلب بعدي آن است كه در اين بخش ذات اقدس الهي به رسولش فرمود ما هم به تو نعمت داده‌ايم هم بر اساس آنچه در آيه 79 آمده است كه فرمود: ﴿فَانتَقَمْنَا مِنْهُم﴾ ما از آنها انتقام گرفتيم از تبهكاران هر عصر هم انتقام مي‌گيريم نسبت به مجرمين هم ما بلا نازل كرديم ﴿كَما أَنْزَلْنا عَلَي الْمُقْتَسِمينَ﴾ پس ﴿وَلَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثاني و الْقُرْآنَ الْعَظيمَ﴾ به تو بهترين نعمت را داديم و نسبت به دشمنان تو هم انتقام گرفتيم پس بنابراين جا براي نگراني تو نيست ﴿فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ... ٭ إِنّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئينَ[2] تا پايان آيه كه اينها مقابل هم هستند آن ﴿وَلَقَدْ آتَيْناكَ﴾ با ﴿كَما أَنْزَلْنا﴾ مقابل هم‌اند احتمال ديگر اين است كه اين ﴿كَما أَنْزَلْنا﴾ ذيل ﴿إِنّي أَنَا النَّذيرُ الْمُبينُ﴾ باشد يعني بگو من انذار دهنده‌ام به صورت شفاف عذاب الهي را به تبهكاران اعلام مي‌كنم چه اينكه ذات اقدس الهي همين كار را كرده است به وسيله انبياي ديگر و به وسيله من بر تبهكاران امت من عذاب نازل كرده است و مي‌كند ﴿كَما أَنْزَلْنا عَلَي الْمُقْتَسِمينَ﴾ كه حالا توضيحش خواهد آمد در اينجا چهار مطلب را متوجه پيغمبر ( صلي الله عليه و آله و سلم) كردند كه دو تا نهي است و دو تا امر آن دو تا كه نهي است يكي اينكه فرمود: ﴿لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلي ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجًا مِنْهُمْ﴾ ديگري ﴿وَلا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ﴾ است آن دو تا كه امر است يكي ﴿وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنينَ﴾ است يكي هم ﴿وَ قُلْ إِنّي أَنَا النَّذيرُ الْمُبينُ﴾ است اين اوامر و نواهي متعدد بعد از آن است كه عظمت نعمت الهي را بازگو كرد فرمود ما ﴿سَبْعًا مِنَ الْمَثاني﴾ به تو داده‌ايم كه اين تنوين براي تفخيم و تعظيم و تجليل است چه اينكه وصف قرآن به عظمت هم نشانه آن است كه اين نعمت، نعمت عظماي الهي است ﴿وَلَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثاني﴾ يك، ﴿وَ الْقُرْآنَ الْعَظيمَ﴾ در بحث ديروز ملاحظه فرموديد خود عنوان ايتاء بالاتر از عنوان انزال است نازل كردن يعني از بالا ما اين مطلب را براي شما فرستاديم اما كرامت را و جلالت را به همراه داشته باشد از اين كلمه استفاده نمي‌شود از كلمه ﴿أَنْزَلْنا﴾ برنمي‌آيد كه آنچه ما نازل كرديم كرامت است و با كرامت همراه بود ممكن است با كرامت همراه باشد ولي اين كلمه نمي‌فهماند ولي ﴿إِنّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ[3] مي‌فهماند ﴿آتَيْناكَ﴾ مي‌فهماند ما به تو عطا كرديم يا اتيان كرديم اينها اين كرامت را به همراه دارد پس تعبير ﴿آتَيْناكَ﴾ از يك سو، تنوين ﴿سَبْعًا﴾ از سوي ديگر، وصف قرآن به عظمت از سوي سوم نشان مي‌دهد كه نعمت عظمايي را خداي سبحان به رسولش داده است و اگر رسالت يك منتي است بر مؤمنين ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَي الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً﴾ خود وحي هم منتي است منّت يعني «هي النعمة العظمي» است نه منت يعني ممنون كردن آن نعمت بزرگ را مي‌گويند منّت، «المنّة هي النعمة العظمي» چون نبوت، رسالت، وحي و مانند آن نعمت عظماي الهي است فرمود: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَي الْمُؤْمِنينَ[4] همين نعمت كه نعمت عظماست و از او به منت ياد مي‌شود در درجه اول نصيب خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) شده است ﴿إِنّا سَنُلْقي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً﴾ اين منت الهي است نعمت عظماي الهي است كه اوين بار و بلاواسطه نصيب پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌شود بعد نصيب امت به وسيله پيامبر پس.

پرسش: ...

پاسخ: بله عطف كلّ بر جزء است براي اينكه خود ﴿سَبْعًا مِنَ الْمَثاني﴾ چون ﴿مِنَ الْمَثاني﴾ ﴿مِنَ﴾، مِنِ تبعيضيه است و خود كل قرآن مثاني است برابر آيهٴ سوره «زمر» كه در بحث ديروز اشاره شد معنا اين‌چنين مي‌شود كه ما 7 آيه از مثاني به تو داديم كه خود قرآن مثاني است و خود قرآن عظيم را هم به تو عطا كرديم اين تفاوت جزء و كل مصحح عطف است اين از قبيل عطف شيء علي نفس نيست و از قبيل ذكر خاص بعد از عام نيست بلكه ذكر كل بعد از جزء است و همين مقدار كه تغاير داشته باشند مصحح عطف است ولي عظمت ايتاء از يك سو آن سبع از سوي ديگر و وصف قرآن و عظمت از سوي سوم اين نشانه آن است كه نعمت عظيمي خداي سبحان به وجود مبارك پيامبر عطا كرده است.

پرسش: عاطف و معطوف بايد يك ... با هم داشته باشند؟

پاسخ: فرق دارند ديگر كل و جزء است ديگر اين براي اهميتش جداگانه ذكر شده است اگر قرآن كل است و سبع مثاني جزئي از كل است عطف كل بر جزء است اين تغاير كل و جزء محفوظ است و اين جزء را جداگانه معطوف عليه قرار داد براي اهميتي كه هست و از آن جهت كه شايد دو بار نازل شده گفتند سبع مثاني يا در هر نمازي دو بار خوانده مي‌شود به استثناي وصف گفته شد سبع مثاني يا محتواي او تقسيم بين وظيفه عبد در برابر مولا و لطف خدا نسبت به عبد است از اين جهت گفته شد مثاني و وجوه فراواني هم كه برخي از آنها در نوبتهاي قبل اشاره شد پس آنچه را كه خداي سبحان به وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) عطا كرد نعمت عظماي الهي است در برابر اين فرمود كه ديگر شايسته نيست چشمت به نعمتهاي مادي ديگران متوجه باشد ﴿لاتَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلي ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجًا مِنْهُمْ﴾ اين يك نهي ﴿ولا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ﴾ اين دو نهي بلكه چه كار كن؟ به اين دو امر عمل كن ﴿وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنينَ﴾ اين يك امر ﴿وَ قُلْ إِنّي أَنَا النَّذيرُ الْمُبينُ﴾ اين دو امر يعني همان طوري كه ﴿أَشِدّاءُ عَلَي الْكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ[5] اينجا هم ﴿وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنينَ﴾ نسبت به تبهكاران و بيگانگان بفرمايد: ﴿إِنّي أَنَا النَّذيرُ الْمُبينُ[6] آنچه درباره مؤمنين آمده است ﴿وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنينَ﴾ مي‌تواند مطابق با آيه پاياني سوره مباركه «توبه» باشد كه در آيه 128 سوره «توبه» به اين صورت آمده است ﴿لقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ﴾ اين دو وصف رأفت و رحمت از اوصاف ذات اقدس الهي است همين دو وصف را كه از اوصاف فعليه الهي است براي خليفه خود كه مظهر اسم اعظم اوست قائل شده است فرمود پيامبر هم ﴿بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ﴾ خداوند رئوف و رحيم است بالذات و وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بالخلاف و بالعرض و بالتبع ﴿بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ﴾ است اين رأفت پيامبر، رحمت پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) رحمت خاصه است همان طوري كه ذات اقدس الهي ﴿الرَّحْمنِ﴾ است نسبت به همه موجودات ﴿الرَّحِيمِ﴾ است نسبت به مؤمنان وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ[7] است به لحاظ رحمت رحمانيه ﴿بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ[8] است به لحاظ رحمت خاصه خداوند يك رحمت عام دارد «برحمتك التي وَسِعَت كل شيء»[9] يك رحمت خاص دارد كه نصيب مؤمنين است كه ﴿فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ[10] پيامبرش هم يك رحمت عام دارد كه﴿وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ[11] يك رحمت خاصه هم دارد كه به بهرهٴ مؤمنان است فرمود: ﴿بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ﴾ آنچه را كه در بخش پاياني سوره مباركه «توبه» آمد كه ﴿بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ﴾ در اين بخش پاياني سوره [مباركه] «حجر» هم به صورت دستور ذكر شده است كه ﴿وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنينَ﴾ در سوره مباركه «كهف» اين ﴿لا تَمُدَّنَّ﴾ را شايد بتوان به آن صورت نهي تعدي استفاده كرد يعني صورت از اين محرومان برندار اين ﴿لا تَمُدَّنَّ﴾ به اين معناست كه نگاه طولاني و ممتدّ نسبت به ذخاير دنيا نكن خُب گاهي به چشم انسان مي‌افتد اما نگاه بدوزد به آن نگاه بكني يعني طمع داشته باشي وقتي مي‌گويند چشمش به ديگري است يعني چشم طمع دارد اين نگاه را نكن ﴿لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ﴾ آنچه در اين سوره «حجر» است مي‌تواند برابر آنچه در سوره مباركه «طه» قبلاً اشاره شد باشد يك، و مي‌تواند برابر آنچه در سوره مباركه «كهف» است اشاره باشد كه در اين نوبت مطرح است در سوره «كهف» آيه 28 به اين صورت آمده است ﴿وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ و الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ ولا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا و لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا و اتَّبَعَ هَواهُ و كانَ أَمْرُهُ فُرُطًا﴾ فرمود همين محرومان و مستضعفان و با همين ضعفا بساز از ديرزمان به انبيا پيشنهاد مي‌دادند كه آمدن ما در مجلس شما به نفع ما نيست با وضع ما سازگار نيست شما اين فقرا و محرومان و اين يقه‌چركينها را از مجلستان بيرون كنيد تا ما بياييم به نوح پيامبر (علي نبينا و آله عليه الصلاة و عليه السلام) اين پيشنهاد را دادند به انبياي ديگر هم همين پيشنهاد را مي‌دادند درباره نوح نازل شد ﴿يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ و الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ[12] مبادا اينها را بيرون بكني نوح هم به آن اغنيا و سرمايه‌داران رسماً اعلام كرد كه اگر من اينها را از مجلس طرد كنم كه شما بياييد آن وقت چه كسي مرا از خدا حفظ مي‌كند؟ من جواب خدا را چه بگويم؟ اين سخن مردم آن عصر بود به نوح پيامبر به انبياي ديگر هم همين را مي‌گفتند به وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم همين پيشنهاد را مي‌دادند در آيه 28 سوره مباركه «كهف» آمده است ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ و الْعَشِيِّ﴾ اينها كه صبح و شام به نام خدا و به ياد خدا هستند، دستورات دينيشان را انجام مي‌دهند با اينها باش ديگران خواستند بيايند خواستند نيايند اينها ﴿بِالْغَداةِ و الْعَشِيِّ﴾ يعني بامداد و شامگاه به ياد خدا ﴿يُريدُونَ﴾ وجه خدا را ﴿وَلا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُم﴾ مبادا چشمانت از اينها تعدي كند به اغنياء دوخته بشود ﴿تَريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا﴾ اين ﴿لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ﴾ كه در آيه سوره «طه» و بخش پاياني سوره «حجر» كه محل بحث است آمده اگر هماهنگ هم بودند يعني خيلي نگاه توقع‌آميزي به اين ذخاير دنيا نداشته باش اما اگر گفته شد ﴿لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ﴾ ناظر به اين است كه چشمت از فقرا برنگير كه به اغنيا بدوزي آن وقت با آيه 28 سوره «كهف» هماهنگ است جامع مشتركش اين است كه مبادا براي ذخاير دنيا اين محرومها را ترك كني اگر چشمت به اغنيا بود لازمه‌اش ترك فقراست اگر همت‌ات و طمعت ﴿زَهْرَةَ الحَيَاةِ الدُّنْيَا[13] بود لازمه‌اش ترك ايثار و نثار و تواضع و تحمل فقر و مانند آن است جامع مشتركي دارند ﴿وَلا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا ولا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا واتَّبَعَ هَواهُ و كانَ أَمْرُهُ فُرُطًا ٭ وقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ[14] مبادا حرف آنها پيشنهادهاي آنها را بپذيري بنابراين آيه محل بحث هم مي‌تواند مرتبط به آيه سوره «طه» باشد هم مي‌تواند مرتبط به آيه سوره «كهف» گرچه به سوره «طه» مناسب‌تر است.

مطلب ديگر اينكه اين خفض جناح همان طوري كه اشاره شد براي اين است كه تو كه قدرت پركشيدن داري و مي‌تواني پرواز كني پرها را پهن كن و اين مستضعفان را زير پرت بگير تا پر در بياورند، آيين پرواز را ياد بگيرند و پر بكشند اين كارها را انجام بده آن‌گاه فرمود چون تبشير با انذار همراه است فرمود: ﴿إِنّي أَنَا النَّذيرُ الْمُبينُ﴾ درست است كه نسبت به مستضعفان و محرومان و مؤمنان خفض جناح داريد اما نسبت به طاغيان همچنان انذار الهي را ابلاغ مي‌كني كه مي‌شود بشير نذير خُب اين كمال يا عدل ﴿وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثاني﴾ است يعني تو صفح جميل داشته باش محزون نباش براي اينكه به تو نعمت داديم و به دشمنانت نقمت يا ذيل ﴿إِنّي أَنَا النَّذيرُ الْمُبينُ﴾ باشد كه من به شما اين هشدار را مي‌دهم چه اينكه خداي سبحان فرمود ما نسبت به مقتسمين تصميمي گرفتيم بلا نازل كرديم نازل مي‌كنيم و مانند آن اما مقتسمين چه كساني هستند؟ مقتسمين را آيه بعد مشخص كرد فرمود: ﴿الَّذينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضينَ﴾ آنها كه قرآن را عضه عضه، تكه تكه، بخش بخش كردند عضه يعني پاره، تكه، جزء اصلش عضو است آن «واو» حذف شد «هاء» به جاي «واو» قرار گرفت اصلش عضو بود لذا جمعش عضين شد خُب عضه يعني پاره اينها قرآن را پاره پاره كردند اين سوره در مكه نازل شد گروهي در مكه تصميم گرفته بودند كه درباره قرآن كارهاي گوناگون بكنند و گروهي هم در مدينه تصميم ديگري داشتند گرچه اين آيه از نظر لفظ شامل گروهي است كه در مكه كارها را تقسيم مي‌كردند و قرآن را عضه عضه و بخش بخش كردند و بخشهايش هم الآن ذكر مي‌شود ولي ملاكش شامل كساني كه در مدينه اين كارها را كردند هم مي‌شود بيان ذلك اين است كه در مكه عده‌اي مقاومت كردند ديدند كه قرآن دارد گسترش پيدا مي‌كند لذا آمدند كارها را تقسيم كردند بعضي گفتند من درباره سوره «بقره» تصميم مي‌گيرم بعضي گفتند من درباره سوره «آل‌عمران» تصميم مي‌گيرم و مانند آن گرچه اين سوره‌ها در مدينه نازل شد ولي در مكه آمدند گفتند ما درباره فلان آيه يا درباره فلان آيه تصميم مي‌گيريم تصميمهايي كه گرفتند اين است كه بعضيها گفتند كه اين سِحر است بعضي گفتند اين شعر است بعضي گفتند اين اسطوره و افيون و افسانه است بعضي گفتند اين فريه و دروغ است و مانند آن اينكه مي‌بينيد توهينهاي فراواني، تهمتهاي زيادي، اسنادهاي بيشماري در قرآن كريم نقل شده است براي اين تقسيم كاري است كه تبهكارها كرده‌اند ديگر آن كسي كه مي‌گفت اين سِحر است نمي‌گفت اين جنون است و صاحبش مجنون است چون بالأخره سِحر جزء فنون غريبه است دقتي مي‌خواهد و ظرافتي مي‌خواهد يك هوش تندي مي‌خواهد ولو در راه باطل اين با جنون سازگار نيست يا شعر گفتن با جنون سازگار نيست آنهايي كه گفتند اين جنون است و آورنده‌اش _معاذالله_ مجنون است اينها يك گروه بودند يك گروه مي‌گفتند اين افسون و اسطوره است كه داستانهاي نوح و انبياي ديگر را نقل مي‌كند نظير داستان رستم و اسفندياري كه عجم نقل مي‌كنند بعضيها گفتند اين سبكي كه دارد سبك شعر است بعضي هم مي‌گفتند به اينكه اين چون خيلي فصاحت و بلاغتش بالاست اين سِحر است اين يك تقسيم كار بود وگرنه يك نفر در يك مقطع هم بگويد سِحر است هم بگويد جنون خُب اين تهمت نمي‌گيرد اين يك طور تقسيم كار تقسيم كار ديگر اين بود كه بعضيها درباره شخص پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌گفتند ساحر، شاعر، مفتري، مجنون پس گاهي تقسيم درباره قرآن است بالاصاله ﴿الَّذينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضينَ﴾ نسبت به پيغمبر مي‌شود بالتبع كه لازمه‌اش اين است بعضيها مستقيماً درباره پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين تهمتها را روا مي‌داشتند كه نسبت به قرآن بشود بالتبع يا از همان اول بعضيها درباره قرآن سخن مي‌گفتند بعضيها درباره پيامبر كه هر كدام ثابت مي‌شد ديگري بالتبع ثابت مي‌شد اين هم يك مطلب بخش ديگر اينكه از همان اول آمدند برخيها آن متشابهات را از مرز محكمات جدا كردند و تابع متشابهات شدند كه ﴿فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ و ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ﴾ محكمات را گذاشتند كنار، متشابهات را گرفتند وظيفه آنها اين بود كه متشابهات را ارجاع بدهند به محكمات كه ام‌الكتاب‌اند كودك را بايد به مادرش سپرد فرع را بايد به اصل سپرد متشابه را بايد به امّش كه محكمات است سپرد تا با ارجاع بشود محكم اينها اين كار را نكردند كودك را از مادر گرفتند فرع را از اصل گرفتند متشابه در دستشان مانده به عنوان متشابه وسيله فتنه شده اين وسيله فتنه شده مثل ﴿جَاءَ رَبُّكَ[15] و امثال ذلك فتنه‌برانگيز است ديگر يا ﴿يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ[16] بدون اينكه هدايت معنا بشود اضلال معنا بشود ابتدايي و كيفري معنا بشود خُب اين فتنه برانگيز است ديگر اينها آمدند فرع را از اصل جدا كردند كودك را از مادر جدا كردند اين متشابهات را از ام‌الكتاب جدا كردند عضه عضه كردند و به دنبال اينها راه افتادند كه ﴿فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ[17] اين يك، بخش ديگر آن آياتي كه به سود اينها بود مي‌پذيرفتند آياتي كه به زيان اينها بود نمي‌پذيرفتند كه در سوره مباركه «مؤمنون» و «نور» آنجا آمده ﴿وَ إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنينَ[18] و اگر آيه‌اي به سود اينها نبود اينها فاصله مي‌گرفتند پس از جهات گوناگون اينها قرآن را عضه عضه كردند در حالي كه قرآن نور واحد است آياتش به تعبير حضرت امير (سلام الله عليه) «يصدق بعضه بعضهاً»[19] است يك، «ينطق بعضه ببعض»[20] است دو، اين دو تعبير در سخنان نوراني حضرت امير و ائمه ديگر (عليهم السلام) هست همان طوري كه انبيا هر كدام مصدق ديگرند كتب آسماني هر كدام ﴿مُصَدِّقًا لِما بَيْنَ يَدَيْهِ[21] است اين كتاب كه آخرين كتاب آسماني ذات اقدس الهي است اين هم بعضه مصدق بعض است بعضه ناطق بعض است كه از اين تعبير به عنوان قرآن «يفسر بعضه بعضاً»[22] استفاده شده خُب انبيا همه از يك مبدأ آمدند لذا ﴿مُصَدِّقًا لِما بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ است صحف آسماني همه از يك مبدأ آمدند لذا ﴿مُصَدِّقًا لِما بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ است قرآن كريم هم همه آيات از يك جا آمده است لذا «ينطق بعضه ببعض» «يصدق بعضه بعضاً» است كه از اين مجموعه به عنوان «يفسر بعضه بعضاً» كار دارند اينها آمدند فرع را از اصل جدا كردند متشابه را از محكم جدا كردند آنچه وسيله دست‌آويز بود قرار دادند اين يك نحوه عضه عضه كردن است بنابراين عضه عضه كردن پاره پاره كردن اين را از وحدت جمعي انداختن هم در مكه بود هم در مدينه و اين آيه محل بحث سوره «حجر» گرچه مربوط به مكه است ولي ملاكاً شامل تقسيم كار در مدينه هم مي‌شود جميع اين اقسامي كه قرآن را از آن وحدت جمعي انداختند همه را در بر مي‌گيرد گروه ديگري در ايام مكه كه زائران بيت عتيق از راههاي گوناگون وارد سرزمين وحي مي‌شدند اينها تقسيم كار كردند عده‌اي در آن دروازه شمالي عده‌اي در آن دروازه جنوبي، عده‌اي دروازه شرقي، عده‌اي دروازه غربي اين راههاي گوناگوني كه زائران وارد مكه مي‌شدند در اين راهها با اينها گفتگو مي‌كردند تقسيم كار مي‌كردند مي‌گفتند يك ساحري پيدا شده، يك شاعري پيدا شده، يك كاهني پيدا شده داعيه‌اي دارد مبادا با او گفتگو بكنيد و شما را از آثار نياكانتان باز مي‌دارد اين هم يك نحو تقسيم كار بود فرمود: ﴿كَما أَنْزَلْنا عَلَي الْمُقْتَسِمينَ﴾ مقتسمين كساني‌اند كه قرآن را عضه عضه كردند، پاره پاره كردند هر بخشي را يك گروه به عهده گرفتند توهين و تحقير و اسناد باطل فريه دانستن و مانند آن و ما عذاب الهي را بر اينها نازل كرديم چه اينكه بر اقوام گذشته هم اين عذاب الهي را نازل كرديم.

پرسش ...

پاسخ: بله ما اين كار را كرديم اينها را گرفتار كرديم عذاب الهي گوناگون است گاهي به صورت سيل و صاعقه و زلزله و اينهاست گاهي هم همان طوري كه در سوره مباركه «انعام» گذشت ﴿هُوَ الْقادِرُ عَلي أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا و يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ[23] همه عذابها از سنخ صاعقه و زلزله و طوفان و اينها نيست اختلاف داخلي هم از بدترين انحاي عذاب است كه اينها به جان هم بيفتند اينكه فرمود: ﴿هُوَ الْقادِرُ عَلي أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِكُمْ﴾ مثل سيل و اينها ﴿أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ﴾ مثل زلزله ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا و يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ اين يك عذاب دردناكي است كه به دست خود آدم دامنگير خود آدم مي‌شود از اين عذابها بود اين غارتگريها كه داشتند، اين اختلافهايي كه داشتند اين جنگ داخلي كه داشتند بخشي هم مربوط به همين عذابهاي الهي بود اينها كه قرآن را عضه كردند.

مطلب ديگر اينكه زمخشري در كشاف نقل مي‌كند از جابر نقل مي‌كند كه ما در خدمت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بوديم از منطقه حجر مي‌گذشتيم حجر در فاصله بين مدينه و شام است وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود از اين منطقه زود بگذريد اينجا معطّل نشويد و وارد اين خرابه‌ها هم نشويد «لا تدخلوا مساكن الذين ظلموا» براي اينكه ممكن است دنباله عذاب شما را هم بگيرد بعد زمخشري نقل مي‌كند از جابر كه جابر مي‌گويد كه ديديم طولي نكشيد كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) «اسرع» با سرعت از اين منطقه رد شد «حتي خلّفها»[24] يعني اين مدينه و اين سرزمين ويران شده و عذاب ديده را پشت سر قرار داد آنجا نماند خُب در قرآن كريم قبلاً هم اشاره شد به اينكه آثاري را نقل مي‌كنند، حرف انبيايي را نقل مي‌كنند حرف اممي را نقل مي‌كنند كه يا در همان منطقه زيست مردم حجاز و مانند آن بودند يا نزديك بودند و قابل بررسي چه اينكه وجود مبارك موساي كليم هم همين طور بود بخشي كه مربوط به موساي كليم است هم از همين قبيل است بخشي هم كه مربوط به پيغمبر اسلام (صلّي الله عليه و آله و سلّم) از همين قبيل است گاهي هم خدا مي‌فرمايد: ﴿وَسَكَنْتُمْ في مَساكِنِ الَّذينَ ظَلَمُوا[25] فرمود شما به جاي ظالمين نشسته‌ايد اين شما به جاي ظالمين نشسته‌ايد يك بار معناداري را به همراه دارد يك بار تهديد آميزي را به همراه دارد يعني اينجا يك عده قبلاً بودند بر اثر ظلم به هلاكت رسيدند و شما به جاي اينها نشستيد اگر خداي ناكرده شما هم همان روش را داشته باشيد گرفتار همان عذاب مي‌شويد اين ﴿وَسَكَنْتُمْ في مَساكِنِ الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ اين بار را دارد يك وقت است مي‌فرمايد كه شما به جاي قوم قبلي نشستيد خُب اين ساكت است مثل اينكه گاهي مي‌گويند «اكرم زيداً» آن وقت اين بايد سؤال بشود چرا اكرام بكنيم؟ مي‌گويند لعلمه يا لعدله و مانند آن اما يك وقت مي‌گويند: «اكرم العالم» اين معنا اين سبب را به همراه خودش دارد ديگر جا براي سؤال نيست يك وقت است مي‌فرمايد ما مردم فلان منطقه را هلاك كرديم اين جاي سؤال است و جواب مي‌طلبد اما اگر بفرمايد كه ما ظالمين اين منطقه را هلاك كرديم اين ديگر دليل با خودش است اين ﴿وَسَكَنْتُمْ في مَساكِنِ الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ هم از همين قبيل است.

پرسش: آيه ﴿سِيرُوا فِي الأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ المُجْرِمِينَ[26] چگونه انسانهايي هستند؟

پاسخ: آن هم همين است ديگر يا كساني كه در منطقه ظالمين به سر مي‌برند آيه با آنها سخن مي‌گويد مثل اينكه وجود مبارك موساي كليم گفته و بعضي از انبياي ديگر به اممشان گفتند كه فرمودند اينجا قبل از شما ظالميني بودند و به هلاكت رسيدند و شما به جاي ظالمين نشسته‌ايد اينكه دارد ﴿وَأَوْرَثْنَا القَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا[27] اين است يك وقت است نه اينها جاي خودشان نشستند ظالمين در منطقه ديگر بودند آنها به هلاكت رسيدند وحي الهي فرمود: ﴿سيرُوا فِي اْلأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمينَ[28] عاقبت مفسدين كه اين در دسترس است و قابل تجزيه و تحليل است اما اگر منطقه‌اي آن طرف آب خاور دور يا باختر دور باشد در دسترسي نباشد اولين كاري كه مشركان مي‌كردند اين را وسيله‌اي براي دسيسه و فتنه قرار مي‌دادند مي‌گفتند اين دروغ است مگر آن طرف آب خبري هست باختر دور خبري هست لذا آنها را قرآن كريم نقل نمي‌كند مگر به نحو اجمال كه هيچ ملتي بدون پيامبر نيست اين را جناب زمخشري از جابر نقل كرد كه وجود مبارك پيغمبر به سرعت از آن منطقه گذشت.

خُب فرمود: ﴿كَما أَنْزَلْنا عَلَي الْمُقْتَسِمينَ﴾ اينها كساني هستند كه ﴿جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضينَ﴾.

پرسش: آقا اين ﴿كَما﴾ تشبيه به چيست؟

پاسخ: همان به دو وجه است ديگر ﴿لَقَدْ آتَيْناكَ﴾ مي‌فرمايد چرا صفح جميل داشته باش؟ چرا ﴿فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الجَمِيلَ[29] چرا نگران نباش؟ براي اينكه ما بهترين نعمت را به تو داديم يك، و بدترين نقمت را دامنگير دشمنان تو كرديم دو، به تو نعمت داديم چه اينكه به دشمنان تو نقمت داديم كه اين ﴿كَما أَنْزَلْن﴾ عدل ﴿لَقَدْ آتَيْناكَ﴾ باشد يا نه تتمه آن امر دوم باشد فرمود: ﴿وَ قُلْ إِنّي أَنَا النَّذيرُ الْمُبينُ﴾ بگو من هشدار مي‌دهم انذار مي‌كنم از طرف ذات اقدس الهي شما را هراسناك مي‌كنم چه اينكه خداي سبحان فرمود من نسبت به مقتسمين بلا نازل كرده و مي‌كنم و مانند آن يعني اين انذار من با آن فعل ذات اقدس الهي همراه است كه آن فعل اين انذار مرا تأييد مي‌كند ﴿كَما أَنْزَلْنا عَلَي الْمُقْتَسِمينَ ٭ الَّذينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضينَ﴾.

پرسش ...

پاسخ: اين ﴿كَما﴾ يا عدل آن ﴿لَقَدْ آتَيْناكَ﴾ است يا ذيل ﴿إِنّي أَنَا النَّذيرُ الْمُبينُ﴾ فرمود به اينها بگو من نذير مبينم كما اينكه يعني خداي سبحان بر مقتسمين اين بلا را نازل كرده است چون ﴿أَنْزَلْنا عَلَي الْمُقْتَسِمينَ﴾ نه اليه ما بر اينها نازل كرديم نه به سوي اينها چيزي نازل كرده باشيم و دليلش هم اين است كه اينها قرآن كريم را عضه عضه كردند به جاي اينكه قرآن را تكريم كنند به وحدت جمعي قرآن بينديشند آمدند ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ[30] كردند آمدند آياتش را تقسيم كردند آمدند محكم را از متشابه جدا كردند و دهها كار ديگر ﴿كَما أَنْزَلْنا عَلَي الْمُقْتَسِمينَ﴾.

پرسش ...

پاسخ: بله ديگر اين ﴿إِنَّا مِنَ المُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ[31] هم همان است مي‌فرمايد شما صبر بكن شما نگران نباش ما كه رها نكرديم دشمنان شما را كه ما به شما نعمت داديم دشمنان شما را گرفتار انتقام كرديم شما نگران چه هستيد اينكه فرمود: ﴿فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الجَمِيلَ[32] دليلش اين است چرا صفح جميل كن براي اينكه به تو نعمت داديم، دشمنت را عذاب كرديم خُب.

پرسش ...

پاسخ: نه اين ﴿الّذين﴾ خودش «و حذف ما يعلم منه جائز» چرا يعلم؟ براي اينكه ﴿الَّذينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضينَ﴾ اينها اين قرآن عظيمي كه وسيله هدايت است ﴿إِنَّ هذَا القُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ[33] اين را آمدند تكه تكه كردند نه خودشان بهره مي‌برند نه گذاشتند ديگري بهره ببرد يا در راههاي ورودي مكه نشستند جلوي مردم را گرفتند، يا بعضي گفتند سحر است بعضي گفتند شعر بعضي گفتند جنون است بعضي گفتند اسطوره است و اينها خُب بر اين گروه خدا نعمت نازل نمي‌كند كه يقيناً نقمت نازل مي‌كند ديگر.

پرسش ...

پاسخ: عدلش يا ﴿لَقَدْ آتَيْناكَ﴾ است كه تناسب اين است كه به تو نعمت داديم به دشمانانت نقمت لذا صفح جميل بكن يا نه تتمه ﴿إِنّي أَنَا النَّذيرُ الْمُبينُ﴾ است چرا؟ براي اينكه مصداق اين نذير مبين بودن همين است كه نسبت به تبهكاران بلا نازل كرديم.

«والحمدلله رب العالمين»

 


[1] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 58.
[2] ـ سورهٴ حجر، آيات 94 و95.
[3] ـ سورهٴ كوثر، آيهٴ 1.
[4] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 164.
[5] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 29.
[6] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 89.
[7] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 107.
[8] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 128.
[9] ـ مفتيح الجنان، دعاي كميل.
[10] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 156.
[11] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 107.
[12] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 28.
[13] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 131.
[14] ـ سورهٴ كهف، آيات 28 و29.
[15] ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 22.
[16] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 93.
[17] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 7.
[18] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 49.
[19] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 18.
[20] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 133.
[21] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 97.
[22] ـ بحارالانوار، ج54، ص218.
[23] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 65.
[24] ـ جامع البيان طبري، ج14، ص66.
[25] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 45.
[26] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 69.
[27] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 137.
[28] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 69.
[29] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 85.
[30] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 150.
[31] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 22.
[32] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 85.
[33] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 9.