84/03/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره یوسف/آیه 108 الی 111
﴿قُلْ هذِهِ سَبِيلي أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ المُشْرِكينَ﴾(۱۰۸)﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالاً نُوحِي إِلَيْهِم مِنْ أَهْلِ القُرَي أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَفَلا تَعْقِلُونَ﴾(۱۰۹)﴿حَتَّي إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَن نَّشَاءُ وَلاَ يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ القَوْمِ المُجْرِمِينَ﴾(۱۱۰)﴿لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِي الالبَابِ مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَي وَلكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيءٍ وَهُديً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾(۱۱۱)
در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ يوسف وظيفه امت اسلامي را مشخص فرمود اينكه به صورت جمله خبريه آمده است در حقيقت ميتواند صبغه انشايي داشته باشد ظاهرش جمله خبريه است اما به داعيه انشا القا شده است ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي﴾ اين بازگشتش به اين انشاء خواهد بود يعني «يا ايّها الّذين اتبعوني» يا «يا ايّها المؤمنون ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ﴾» اينكه وجود مبارك رسول خدا (صلّي الله و عليه و آله و سلّم) فرمود: راه من اين است كه مردم را به الله دعوت ميكنم و دعوت من هم رو بصيرت و بينايي است پيروان من هم مردم را به الله دعوت ميكنند اين يك گزارش خبري نيست كه فقط از مبلّغان خبر بدهد بعد بلكه يك حكم انشايي است يعني هر كس پيرو من است بايد مردم را به الله دعوت كند اين يك مطلب، مطلب دوم آن است كه دعوت گاهي قولي است گاهي فعلي گاهي با هر دو لسان هر كسي كه مؤمن به رسول خداست بايد مردم را به الله دعوت كند اين اگر اهل قلم يا سخن بود كه با بيان و بنان دعوت ميكند اگر يك شخصي عادي بود با عمل خود با سيره حسن خود دعوت ميكند اينكه از ائمه (عليهم السلام) رسيده است «كونوا لنا زيناً ولا تَكون عَلينا شيناً»[1] همين طور است يك مؤمن عادي با عملش مردم را به الله دعوت ميكند اين چنين نيست كه او يك عملي انجام بدهد و مردم شاهد اعمال خير او باشند و بياثر باشد اين طور نيست اگر كسي به لسان فعل و به لسان حال دعوت بكند تأثيرش از لسان قال و قلم كمتر نيست پس هر كسي كه پيرو رسول خدا (صلّي الله و عليه و آله و سلّم) است مأمور است كه مردم را به الله دعوت كند در حد سعه ايماني خودش. مطلب سوم كه تأييد مطلب دوم است آن است كه هيچ كس نميتواند بگوييد كه من چون به حوزه يا دانشگاه نرفتم و از اين علوم اطلاعي ندارم نميتوانم مردم را به الله دعوت كنم معيار دعوت به الله بصيرت است نه آن علم حوزوي است و نه علم دانشگاهي زيرا وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بصيرتش را با علوم حوزوي و امثال ذلك بدست نياورده، اين علوم حصولي آن بصيرت را شايد نياورد آنكه چشم دل كسي باز ميشود و مردم را دعوت ميكند اين راه فطرت است اگر وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله و عليه و آله و سلّم) نگاري بود به مكتب نرفت مع ذلك ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ دعوت كرد همه انسانها ميتوانند اينچنين باشند منتها او در قلّه است و اوج است افراد ديگر در دامنهاند او به درجه صد رسيده است اينها به درجه يك و دو بالأخره به او ايمان آوردن فطرتي كه خدا داد در همه هست ﴿فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[2] در همه است هر كسي به اندازه خود طعم ايمان را ميچشد و ميتواند مردم را به حق دعوت كند نشان آنكه اين دعوت مشترك است اختصاصي به علما ندارد اطلاق اين آيه است كه ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي﴾ بالأخره هر مؤمني تابع پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است نفرمود «ادعوا الي الله أنا و ان علماهم من امتي» يك وقت است كه لسان اين است «العُلماء وَرثة الأنبياء»[3] خب بله يا ﴿إِنَّمَا يَخْشَس اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ العُلَمَاءُ﴾[4] ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ﴾[5] يا ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا العِلْمِ﴾[6] خب اين آيات ناظر به وصف علماست اما ﴿وَمَنِ اتَّبَعَنِي﴾ كه اختصاصي به عالم ندارد كه فرمود: هركس پيرو من است راه مرا طي ميكند و آن است كه مردم را به الله دعوت ميكند او نميتواند بگويد من كه درس نخواندهام براي اينكه اين راه فطرت اين مدرسه درون مدرسهاي است براي همه منتها وجود مبارك حضرت به آن مرحله كامل عصمت رسيده است ديگران نه همان فطرت ايمانيشان را دارند نه تنها معصوم نيستند بلكه خيلي از معارف را هم نميدانند همان چهارتا كلمهاي كه ميدانند درست عمل بكنند تا مردم را به الله دعوت بكنند بنابراين اين آيه جمله ﴿وَمَنِ اتَّبَعَنِي﴾ اختصاصي به علما و فقها و اينها ندارد البته مسئوليت آنها بيشتر است دعوت آنها هم بيشتر است اجر آنها هم بيشتر هر كسي موظف است دعوت بكند و معيارش هم بصيرت است نه درس حوزوي يا دانشگاهي اگر چشم دل كسي باز شد اين ميتواند مردم را دعوت بكند همان دو كلمهاي كه ميگويد اثر دارد عمده بصير بودن در قبال اعما بودن است.
پرسش ... پاسخ: مردم اينكه معارف عقلي و علمي دقيق دعوت نميكند كه ميگويد راست بگوييد خدا گفته راست بگوييد كم نفروشيد خدا گفته كم نفروشيد و خودش هم راست ميگويد و اهل تطفيف نيست مردم هم باور ميكنند مشكلات اساسي جامعه ما روي اين معارف دقيق علمي و عقلي حوزه و دانشگاه نيست اين رسالهٴ عمليه يك كتاب سادهاي است مشكل عملي ما اينكه به اين رساله عمل نميشود يعني الآن شما چند ميليون پرونده قبل چندين بار اين مسئله مطرح شد الآن چند ميليون پرونده ما در دستگاههاي قضايي داريم به استثنا آن اندكي از پروندهها كه صبغهٴ حقوقي علمي پيچيده دارد بقيه را همان حرفهاي عادي است ديگر يك كسي دروغ گفته يك كسي گران فروشي كرده است يك كسي كم فروشي كرده است يك كسي قاچاق آورده است يك كسي به وعدهاش وفا نكرده است مستأجري بود مالالاجارهٴ را نداده اين چند ميليون پرونده براساس همينهاست اينها الفباي دين است اين چنين نيست كه اينها در تشخيص موضوعات البته اينها گرفتار اشتباه ميشوند اما محور اصلي پروندهها همين الفباي دين است يعني همين رسالهٴ عمليه است اگر به اين رساله عمل بشود ما هيچ مشكلي در جامعه نداريم كسي دروغ نگويد گران فروشي نكند كم فروشي نكند خلف وعده ندهد زيروروي بارش دو گونه نباشد وقتي نوبت اجارهاش تمام شد تخليه بكند بيخود اجاره را بالا نبرد همين حرفهاست.
پرسش ... پاسخ: حالا آن اخلاق فني بايد باشد ولي قسمت مهم همان سيره و روش عالمان دين است خدا رحمت كند سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي در تمام مدّت عمر بارها اسرار كردند كه شما درس اخلاق بگوييد فرمود اخلاق درسي نيست شما بايد طوري باشيد وقتي شاگرد شما را ميبيند متعدي و متخلق بشود شما ميخواهيد سخنران تربيت كني يا متخلق ايشان بارها ميفرمود: اخلاق درسي نيست اگر شما طرزي رفتار كرديد كه گفتار تو با فعل تو يكي بود شاگرد هم تربيت ميشود ديگر چون سرمايه كه در او هست فطرت در او هست همه ما از خوبي لذت ميبريم از صداقت لذت ميبريم از امانت لذت ميبريم به هر تقدير، اينكه فرمود: ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ﴾ گرچه جمله خبريه است ولي پيامش پيام انشايي است وظيفه همه مردم مسلمان را بازگو ميكند چون همه پيرو او هستند و مدركش هم بصيرت است نه مدرك حوزوي ميخواهد نه مدرك دانشگاهي اگر كسي به اين رساله عمليه عمل بكند ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ است ديگر مشكل عميق جامعه اين حرفهايي كه الآن اينجا مطرح است نيست اينها براي خواص است كه حالا وجود مبارك يعقوب چه طور شد پيراهن چه طور شد چه طور اولاً بينا نشد قبلاً نميدانست بعد اين حرفها حرفهاي خواص است مردم كه مشكلشان اين نيست كه چرا وجود مبارك حضرت يعقوب پيراهن را مثلاً قبلاً نميدانست بعدها ﴿إِنِّي لأَجِدُ﴾[7] اينها را كه يا اصلاً نشنيد كه مشكل مردم اينكه گراننفروشند كم نفروشند دروغ نگويند و مانند آن و جامعه هم با اين اصلاح ميشود اينها مطالب دقيق است براي خواص اما مشكل جامعه همان است اگر كسي در هر كاري بتواند كاري بكند كه بيايد خدايا بنام تو اين گفتند هر كاري كه ميكنيد بگوييد ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ يعني كار بايد طوري باشد كه بشود بنام خدا شروع كرد حرام و مكروه را كه نميشود به نام خدا شروع كرد كه قهراً كاري را ميشود گفت كه يا واجب يا مستحب خب اين كه همه ما بلديم همه ما ميتوانيم انجام بدهيم ولي انجام نميدهيم اگر همينها را انجام بدهيم ميشويم بصير آن وقت بدي گناه براي ما روشن ميشود تلخي گناه براي ما روشن ميشود تبعاً طرزي قرار ميگيريم كه از گناه منزجر ميشويم اين نعمتي است ديگر خب پس ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ نه عليٰ علم حوزوي ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ نه عليٰ مدركٍ هر كه بينا است در سورهٴ مباركهٴ حج فرمود: بعضيها نابينا هستند بعد فرمود ظاهرشان بيناست ﴿لاَ تَعْمَي الأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَي القُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾[8] بعضيها چشمشان باطنشان باز است ميشوند بصير خب پس مشكل جامعه يك جيز ديگر است مشكل علمي خواص چيز ديگر است و همه مسئولاند كه ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ دعوت بكنند و راهش هم راه همه هست حالا اگر وجود مبارك حضرت ساليان متمادي درس حوزوي يا دانشگاهي ميخواند خب مردم ميتوانستند بگويند كه حالا ايشان ساليان متمادي با استعداد درس خواند به آن مقام اجتهاد مطلق رسيد ما كه درس نخوانديم اما اين ﴿وَلاَ تَخُطَّهُ بِيَمِينِكَ﴾[9] است (ما كنت تعليماً ايمانٌ ايمانٌ قبلك) است اين ﴿بَعَثَ فِي الأُمِّيِّينَ رَسُولاً﴾[10] است اين نگار مكتب نرفته است اين از درون برخاست اين راه درون هم كه براي همه هست منتها براي حضرت كوثر جوشيد براي ديگران يك قطره اين يك قطره را كه خدا وعده داد كه همان يك قطره كافي است كه خود آدم سالم ميشود و حرف آدم سالم هم در ديگران اثر ميكند خب.
پرسش ... پاسخ: حالا اين [را] كه ميگويند ما يك ميزاني داريم ديگر حالا اين اشخاصي كه مخاطب اين حرفها هستند اگر خودشان صاحب نظرند كه توجيهشان ميكنند كه اين چنين نيست بايد بر كتاب و سنّت الهي عرضه بشود اگر مقلدند ميگويند ما از آن مراجع علميمان ميپرسيم مگر هر كسي ادعا كرده آدم حرفش را قبول ميكند به ما گفتند شما يك ميزاني داريد بنام وحي كتاب و سنّت قرآن و عترت اگر خودتان اهل تحقيقايد حرفهاي مدعيان را با اين ميزان به سنجيد هم خودتان اگر اهل تحقيق نيستيد به مجتهدانتان مراجعه كنيد كه آنها حرفهاي مدّعيان را با كتاب و سنّت به سنجند اگر مطابق نبود مضروب علي الجدار است اين هم راهش ديگر در سوره مباركه ملك هم آمده است كه بالأخره انسان يا خودش نظير چشمه جوشان است يا از چشمه جوشان آب ميگيرد آيه ده سوره مباركه ملك اين است ﴿وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾[11] جهنميان گفتند كه ما اگر خودمان اهل خرد و فكر و عقل بوديم به مقصد ميرسيديم يا گوش به [حرف] خردمندان و عقلاً ميداديم به مقصد ميرسيديم بالأخره انسان يا نسمع بايد باشد بشود مقلد فهميده يا نعقل بايد باشد بشود مجتهد ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ نه اين باشد نه آن ميشود اصحاب سعير ديگر نمونههايي هم كه ذكر شد اين بود كه انسان يا خودش مثل چشمه بايد از درونش آب بجوشد يا استخري باشد كه از چشمه آب گرفته است اگر نه استخري است كه از چشمه آب گرفته باشد نه چشمهاي است كه از خود بجوشد خود جوش باشد خب ميخشكد ديگر يك كسي كه نه مجتهد است و نه حرف مجتهد را گوش ميدهد نه مرجع است و نه حرف مرجع را گوش ميدهد خب ميشود اصحاب سعير جمعش ممكن است يعني آدم هم خودش جزء عقلاء باشد و هم هرجا خرد جمعي عقلي پيدا شد استدلالي پيدا شد نسبت به آنها هم كاملاً احترام بكند آن هم گوش بدهد اين ديگر كاملتر هست.
پرسش ... پاسخ: حالا براهين عقلي فرق ميكند ديگر ملاحظه بفرماييد در اين بحثهايي كه ذات اقدس الهي ما را راهنمايي كرده كه در محور علم حركت كنيم بالأخره انسان در قضايا يا تصديق ميكند يا تكذيب ديگر از اين دو حال كه بيرون نيست فرمود شما اگر يك مطلبي را بخواهيد نفي كنيد بايد عالمانه و محققانه باشد بخواهيد اثبات كنيد بايد عالمانه و محققانه باشد در نوبتهاي قبل فرمود اگر شما رهرويد اين رهرويتان بايد محققانه و عالمانه باشد راهنماييد بايد كه اين راهنماييتان طبق تحقيق باشد آنچه كه در اين نوبت مطرح است اين است كه شما در هر شرايطي هستيد بالأخره يا به مطلبي ميگوييد آري يا ميگوييد نه هم آريتان محققانه باشد هم نهتان محققانه باشد نه تصديقتان بدون تصور باشد نه تكذيبتان بدون تصور باشد هم اثبات مسبوق به تحقيق باشد هم نفي مسبوق به تحقيق قهراً انسان رها نيست در اين دو محدوده بسته است در مدار بسته است يعني از اين طرف بخواهد تصديق كند اثبات كند سرش به سنگ ميخورد تا محققانه تصديق كند بگويد آري از آن طرف بخواهد در رود نفي كند اين هم سرش به سنگ ميخورد تا محققانه بگويد نه اگر محققانه بود راه باز است اگر محققانه نبود سرش به سنگ ميخورد اين دو تا آيه در جمعبندي شده است در روايتي وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) طبق نقل مرحوم كليني در همان كتاب علم كافي هست دو آيه يكي در سورهٴ مباركهٴ اعراف هست در سوره اعراف آيه 169 اين است ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الكِتَابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الأَدْنَي وَيَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنَا وَإِن يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ يَأْخُذُوهُ﴾[12] محل شاهد اين است ﴿أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثَاقُ الكِتَابِ أَن لاَيَقُولُوا عَلَي اللّهِ إِلاَّ الحَقَّ﴾[13] اين تعهد الهي است كه انسان هر وقت اثبات ميكند ميگويد آري ميپذيرد تصديق ميكند بايد محققانه باشد اين ميثاق خداست ﴿أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثَاقُ الكِتَابِ أَن لاَيَقُولُوا عَلَي اللّهِ إِلاَّ الحَقَّ﴾ بالأخره انسان در مسائل اعتقادي در مسائل اخلاقي در مسائل فقهي و حقوقي هر حرفي ميزند عليالله است حالا يا نسبت به اسماي حسناي خداست يا نسبت به قوانين خداست نسبت به اخلاق خداست نسبت به آداب خداست بالأخره به كار خدا بر ميگردد ديگر حالا فرق نميكند چه در مسائل حكمت و كلام باشد كه اعتقادي است چه در مسائل اخلاق و فقه و حقوق باشد كه فرعي است فرمود انسان هر حرفي را كه ميزند بايد محققانه باشد اين نسبت به اثباتش در بخشهاي ديگر هم فرمود اينها تكذيبشان هم محققانه نيست سورهٴ مباركهٴ يونس آيه 39 اين است ﴿ بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ﴾[14] اينها نسنجيده تكذيب كردند تأويل نيامده باطل نيامده اگر متشابه بود به محكمات ارجاع ندادند به خود ظاهر متشابه مراجعه كردند تأويل متشابه پيش انبيا و اولياست به اذنالله اينها مراجعه نكردند همين طور گفتند نه ﴿ بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا﴾ اين از لطايف و غرر روايات ماست كه مرحوم كليني در كتاب العلم كافي نقل كرده است از وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) به چند نسخه «انّ الله [سبحانه تعالي] خص حضّ حصّن» به سه نسخه خب «عباده بآيتين من كتابه ان لايقولوا حتي يعلموا و لا يردّوا ما لم يعلموا»[15] فرمود: ذات اقدس الهي اينها را در يك قلعه دو ديواره بلند در اين دو برج و بارو اينها را نگه داشتند «حصن» يعني اينها را در حصن حصين نگه داشت نه از اين طرف ميتوانند در روند نه از آن طرف اگر بخواهند چيزي را قبول كنند پاسپورت ميخواهد اگر قبول كردند محققانه گفتند آري راه باز است ميتوانند بروند وگرنه بسته است اگر خواستند بگويند نه پاسپورت ميخواهد گذرنامه ميخواهد اگر گذرنامه دادند ميگويد خب محققانه ميگوييد نه بفرماييد آزاديد وگرنه اين تو گيرند حصن در اين حصن گير شان انداخته است يا حظ تشويق كرده يا «خص عباده و آيتين» اين سه نسخه طبق سه قرأت مضمونش يكي است كه جزء غرر روايت ماست اين در معرفتشناسي جزء اصول اصلي ماست كه ما هر چه گفتيم آري بايد بعد از تحقيق باشد گفتيم نه بعد از تحقيق باشد حالا آن رواياتي كه دارد «كفيٰ بالمرء كذباً أن يحدّث بكل ما سمع»[16] زير مجموعه اين اصول معرفتشناسي است اينها مبنا است آن روايت بگويد در دروغگويي آدم همين بس كه هرچه شنيد نقل بكند خب هرچه شنيدد كه درست نيست تحقيق كنيد ﴿ فَتَبَيَّنُوا﴾[17] را براي چه گفتند پس ما در بخش تصديق محقق در بخش تكذيب محقق آن وقت ميشويم ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ آن وقت اين راه حوزه و دانشگاه نميخواهد بالأخره هر كسي ميتواند بفهمد كه اين حرف راست يا دروغ است ديگر آن مطالب عميق عقلي را كه در جامعه مطرح نميكنند كه هيچ كس نميآيد در جامعه برهان صدّيقين و نميدانم شبهه ابنكمونه يا ترتب كفايه را مطرح كند كه مشكل جامعه ترتب كفايه نيست مشكل جامعه همين درغگويي و كمفروشي و گرانفروشي است اصلاح جامعه به همين است تربيت مردم به همين است يعني به همين رساله عمليه است، اگر كسي بخواهد برابر اين جامعه را اصلاح كند ميتواند ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ باشد بنابراين اطلاقي كه اين آيه دارد ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي﴾ اين مربوط به علما نيست نعم در مسائل بلند توحيدي آنجا جاي تؤده مردم نيست در همان سورهٴ مباركهٴ آلعمران كه قبلاً بحث شد آنجا آيه هيجده اين ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا العِلْمِ قَائِماً بِالقِسْطِ لاَ إِله إِلاَّ هُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ﴾[18] اين از بيانات نوراني امام سجاد (سلام الله عليه) است كه در فضل علم و عالم همين بس كه خداي سبحان نام علما را همراه فرشتگان در كنار نام خود ميبرد ميفرمود: خدا به وحدانيت شهادت ميدهد ملائكه به وحدانيت شهادت ميدهند علما به وحدانيت شهادت ميدهند خب توحيد يعني چه برهان صديقين يعني چه؟ اين البته براي علماست مشكل جامعه هم اينها نيست اصلاح جامعه هم به اينها نيست دعوت الي الله هم به اينها نيست آن دعوتي كه وظيفه همه ما هست آن ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ است همان است كه به اطلاع روزانه ماست پس ما در هر بخشي كه باشيم چه محقق باشيم چه مرجع بايد محقق باشيم تقليد ما بايد به تحقيقي باشد چه اينكه مرجعيت ما بايد تحقيقي، پس دو طايفه از آيات كه در سوره مباركه حج بود يكي تعيين كننده وظيفه رهرو يكي تعيين كننده وظيفه راهنما آيهاي كه در سوره مباركه ملك هست وظيفه هر دو را بيان ميكند چه آنها كه اهل سمع و تقليداند چه آنها كه اهل عقل و تحقيقاند آيهاي كه در سوره مباركه اعراف و يونس آمده است وظيفه مشترك همه را بيان ميكند ميفرمايد شما بالأخره اگر محققايد در رشته خودتان اگر مقلدايد در فن خودتان هيچ چيزي را بيجهت آري نگوييد هيچ چيزي را هم بيجهت نه نگوييد همه اينها جمعبندي شده ميرود خدمت آيه محل بحث كه ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي﴾ نفرمود «ادعو الي الله علي اجتهادهٍ علي حكمتٍ علي فقاهتٍ» تا مخصوص يك گروه خاصي باشد ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ و هر كس بصير بود هم ميتواند هم بايد كه اين جمله، جمله انشائيه است اما اينكه در بحث ديروز اشاره شد كه ذات اقدس الهي فرمود مسئله نبوت عامه است يك امر ضروري است و هرگز جامعه را رها نميكند همان طوري كه برهان عقلي هست برهان نقلي هم هست از چند آيه استفاده شد يكي آيه سوره مباركه بينه اين آيه [سورهٴ مباركهٴ] بينه را هم يك بار ديگر ملاحظه بفرماييد سورهٴ مباركهٴ بينه دليل نبوت عام است نبوت عام يعني وحي ضروري است نبوت ضروري است جامعه را رها نميكند نه اينكه جامعه دست از شرك و كفر بر نميدارند تا وحي بيايد چون اگر وحي آمده دست از شرك و كفر بر ميدارند نه خير جامعه اگر هم وحي بيايد دو قسم خواهد بود بعضي همچنان بر كفر و شركشان اصرار ميورزند بعضيها دست بر ميدارند اما آنكه استثناپذير نيست و جامعه و انسانيت را رها نميكند ضرورت وحي و نبوت است آيه پيامش اين است ﴿لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الكِتَابِ وَالمُشْرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتَّي تَأْتِيَهُمُ البَيِّنَةُ﴾[19] يعني منفك از بينه و رسالت نيست يعني بينه اينها را رها نميكند همان طوري كه ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ﴾[20] كل امة لها نبيٌ و رسول مرگ هيچ فردي را رها نميكند بُدِّ ضروري اوست وحي و نبوت هم هيچ امتي را رها نميكند ﴿وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلاَ فِيهَا نَذِيرٌ﴾[21] بعد از اينكه وحي آمد نبوت آمد از آن به بعد ديگر مختارند ﴿ وَقُلِ الحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ﴾[22] ﴿وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ﴾[23] ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً﴾[24] بعد ديگر مردم دو دستهاند يك عدّه كافر يك عدّه مؤمن اين سوره هم همان را ميخواهد بفرمايد ميفرمايد: وحي و نبوت براي جامعه ضروري است الاّ و لابد براي جامعه پيامبر خواهد آمد حجت خدا بالغ ميشود از آن به بعد يك عدّه ايمان ميآورند يك عدّه كفر حالا تتمه آيه اين ﴿ مُنفَكِّينَ حَتَّي تَأْتِيَهُمُ البَيِّنَةُ﴾ بينه كيه چيه ﴿ رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُوا صُحُفاً مُّطَهَّرَةً ٭ فِيهَا كُتُبٌ قَيِّمَةٌ﴾[25] اين براي مردم حتمي است و خدا ميفرستد رسول ميفرستد كتاب ميفرستد و مانند آن امّا از اين به بعد مردم دو دستهاند ﴿وَمَا تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا الكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ البَيِّنَةُ ٭ وَمَا أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلاَةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذلِكَ دِينُ القَيِّمَةِ ٭ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الكِتَابِ وَالمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أُولئِكَ هُمْ شَرُّ البَرِيَّةِ﴾[26] از اين به بعد مردم دو دستهاند همان كفار و مشركين يك عدّه خب برميگردند يك عدّه نه بر كفر و شركشان اسرار ميورزند اينها ﴿فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ﴾ يك عدّه ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ البَرِيِّةِ ٭ جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبِّهمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْري مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ﴾[27] فتحصل نبوت ضروري است مما لاريب فيه بعد از او مردم دو دستهاند يك عدّه ميپذيرند يك عدّه نميپذيرند نه اينكه مردم دست از شرك برنميدارند تا پيامبر بيايد كه اگر آمد دست برميدارند خير خيليها هستند كه بعد از اينكه پيامبر آمده است ﴿وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ﴾[28] خب پس ماييم و وظيفه ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ و چون داعي الي الله بايد قبلاً خودش را ارزيابي بكند ما بايد ببينيم كه واقعاً بصير هستيم يا نه اگر نيستيم انشاءالله بصير بشويم اين جريان جعفرطيّار جعفركذّاب كه گفته شد جعفرتوّاب بگوييد اين هم نظير برادران حضرت يوسفاند خب اينها هم تواب بودند ديگر اينها پيغمبرزاده بودند و توبه كردند كه گفتند ﴿يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا﴾[29] آنجا هم اگر درباره آن بزرگوار گفته شد كه اين جعفر كذّاب نيست بل جعفر توّاب است او هم از همين قبيل است ولي منظور آن است كه يك سابقه سوئي براي افراد ممكن است تنها خوبي پدر كافي نيست بعد ممكن است اصلاً توبه نكند نظير ﴿إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ﴾[30] كه وجود مبارك نوح (سلام الله عليه) فرمود: ﴿ يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلاَ تُكُن مَعَ الكَافِرِينَ ٭ قَالَ سَآوِي إِلَي جَبَلٍ يَعْصِمُني مِنَ المَاءِ قَالَ لاَ عَاصِمَ اليَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَن رَحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا المَوْجُ فَكَانَ مِنَ المُغْرَقِينَ﴾[31] ديگر به توبه هم نرسيد يك وقت است نظير جعفر است كه گفتند توبه كرده است شده جعفر توّاب يا نظير برادران يوسف است كه گفتند ﴿يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا﴾[32]
پرسش ... پاسخ: اينكه بله لازم است براي اينكه اين توده مردم كه احكامشان را از فقها ياد ميگيرند ديگر اگر خود مردم احكامشان را از چه بايد ياد بگيرند از فقيه ياد بگيرند اما دعوت اليالله مخصوص فقيه است يا امر به معروف وظيفه همه هست يا وظيفه فقيه وظيفه همه هست «كونوا لنا زيناً و لا تكون علينا شيناً»[33] وظيفه فقيه هست يا وظيفه همه وظيفه همه هست.
پرسش ... پاسخ: بله اينها همه از فقها ميگيرند فقها هم از امام معصوم ميگيرد احكام را از آنها ميگيرد ولي بصيرت را بعد از فهم احكام عمل ميكنند و پيدا ميكنند
پرسش ... پاسخ: يعني اين عوام كه ﴿وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ﴾[34] است گوش به حرف مرجعش ميدهد فتوا را از مرجع ميگيرد عمل ميكند ميشود بصير وقتي بصير شد حرفش در ديگران اثر ميكند اگر نابينا باشد كه ﴿لاَ تَعْمَي الأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَي القُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾[35] كه گرفتار ﴿لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾[36] ميشود كه ﴿كَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾[37] اين ديگر بصير نيست اين اعماست آن كسي كه نسمع است گوش به حرف مرجع ميدهد و احكام را از او ياد ميگيرد و عمل ميكند ميشود بصير قهراً ميشود «كونوا لنا زيناً و لا تكون علينا شيناً»[38] خواهد بود خب.
پرسش ... پاسخ: مخصوص داعين مدعو را بصير ميكنند مثل پزشكان چشم پزشك كه نابيناها را بينا ميكنند يا ضعيفالبصر را قويالبصر ميكنند اگر كسي بيراهه ميرود و بصير نيست با دعوت بصير ميشود چون سرمايهاش آن دلمايهاش كه فطرت الهي باشد دارد بعد وقتي عمل بكند اين حجاب برطرف ميشود اين ميشود بصير بينا ميشود. خب در همان آيه هم وعده و وعيد كنار هم ذكر شده است يعني تبشير و انزار كنار هم ذكر شده است در جريان بلعم و سامري هم بناست داشتيم يك كمي بحث ميكنيم كه دارد بحث از مسير اصليش فاصله ميگيرد فرمود: ﴿ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُوحِي إِلَيْهِم مِنْ أَهْلِ القُرَي أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ اين از همه برميآيد اين عبرتگيري ﴿فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الأَبْصَارِ﴾[39] از همه برميآيد ﴿وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَفَلا تَعْقِلُونَ﴾ فرمود: در اين فاز و فضا عدّهاي ايمان آوردند عدّهاي نياوردند ﴿حَتَّي إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ﴾ اينجا كه فرمود: ﴿ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً﴾ راجع به نبوت عام است الآن فرمود: بنا بر اين بود كه انبياء مردم را دعوت بكنند و عدّهاي ميپذيرفتند و عدّهاي نميپذيرفتند آنها كه انبياء (عليهم السلام) از پذيرش آنها نااميد شدند از اين به بعد حكم ديگري دارند چه كساني از پذيرش ايمان قومشان نااميد شدند افرادياند كه يكي از آنها وجود مبارك نوح (سلام الله عليه) است كه آيه 36 سورهٴ مباركهٴ هود اين است كه ﴿وَأُوحِيَ إِلَي نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ﴾[40] ما به حضرت نوح وحي فرستاديم كه بالأخره نه قرن و نيم دعوت كردي همين گروه اندك به تو ايمان آوردند چون خدا به حضرت نوح وحي فرستاد كه ديگر اينها را بعد از اين به تو ايمان نميآورند در سوره مباركه نوح دارد كه ﴿رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَي الأَرْضِ مِنَ الكَافِرِينَ دَيَّاراً﴾[41] براي اينكه ﴿ إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلاَ يَلِدُوا إِلاَّ فَاجِراً كَفَّاراً﴾[42] عرض كرد خدايا اينها ديگر ايمان نميآورند خب اين را وجود مبارك نوح بعد از علم غيبي كه خدا به او افاضه كرده است گفت وگرنه از كجا ميدانست نسل بعد ايمان نميآورند عرض كرد: ﴿ وَلاَ يَلِدُوا إِلاَّ فَاجِراً كَفَّاراً﴾[43] خب اينها هم ميشود يأس انبياء از ايمان آوردن قومشان بعد از يك مدّتي نااميد شدند ﴿ حَتَّي إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا﴾ آنهايي كه كذّبوا قرائت كردند يعني تكذيب شدند خب كذّبوا ميشود به خود انبياء برگردد يعني گمان كردند كه مورد تكذيب قوم جاهل و عنودند اما وقتي كُذبوا آماده نه كذّبوا كذبوا به آن مخاطبي ميگويند كه خبر دروغ به او داده شد در بيانات نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) هست در همان شب نوزده ماه مبارك رمضان كه فرمود: «والله اين ليله همان ليله است «ما كذبتُ و لا كُذبّتُ»[44] از همين قبيل است يعني من نه من دروغ ميگويم نه آن كسي كه به من گفته خبر دروغ به من داده امشب همان شب است «ما كذبّتُ و لاكُذبّتُ» كُذبّتُ يعني خبر دروغ به من دادند اگر قرائت كُذبوا باشد كه همان هو المعروف اين به قوم برميگردد اين بيان نوراني حضرت امام رضا (سلام الله عليه) راهگشاست در تفسير اين قسمت هرگز انبياء گمان نميكردند كه خداي سبحان به آنها خبر دروغ داده باشد بلكه مردم خيال كردند كه وقتي به اينها گفته شد شما پيروز ميشويد خبرشان دروغ درآمده يا نصرت ميآيد اين خبر دروغ درآمده به چه دليل انبياء براي اينكه ما الآن در محوري بحث ميكنيم كه ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ است ﴿علي بينةٍ﴾[45] است ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ خب كسي كه ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ است ﴿علي بينةِ﴾ است ساير انبياء هم همين طوراند ـ معاذاللهـ اينها كه هرگز فكر نميكنند كه خداي سبحان كه فرمود ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ﴾[46] اين خبر ـ معاذاللهـ درست نيست كه پس طبق بيان نوراني امام هشتم كه فرمود: «﴿ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا﴾[47] »[48] نه يعني ظنالرسول بلكه «ظنّوا» آن «والذين مع» آنها كه همراه پيامبرند آنها ظن و گمان كردند كه اين نصرت دروغ است يا نه آن مكذبين آن كفّار آن جهّال عنود آنها گمان كردند كه انبياء كه فرمودند اگر ايمان نياورديد عذاب نازل ميشود _معاذالله_ اين خبري كه انبياء به اينها دادند اين خبر دروغ است بالأخره يا «ظنّ الكفّار» يا «ظنَّ ضعاف المؤمنين» هرگز اين ﴿ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا﴾ به خود رسول بر نميگردد.
«والحمد لله رب العالمين»