درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

84/03/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره یوسف/آیه 108 الی 110

 

﴿قُلْ هذِهِ سَبِيلي أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ المُشْرِكينَ﴾(۱۰۸)﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالاً نُوحِي إِلَيْهِم مِنْ أَهْلِ القُرَي أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَفَلا تَعْقِلُونَ﴾(۱۰۹)﴿حَتَّي إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَن نَّشَاءُ وَلاَ يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ القَوْمِ المُجْرِمِينَ﴾(۱۱۰)

 

بعد از اين كه فرمود اكثر مردم در اثر گرفتار حس و حب دنيا از ايمان محروم‌اند و بعد از اينكه فرمود مؤمنان هم دو گروهند اكثري و اقلي بعد سيره علمي و عملي خودش و پيروان علمي خودش را ذكر فرمود تكليف ساير افراد هم مشخص مي‌شود فرمود ﴿قُلْ هذِهِ سَبِيلي﴾ به ديگران بگو مخاطب وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) جامعه بشريت است به دليل اينكه در آيه قبل فرمود ﴿إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعَالَمِين﴾[1] اختصاصي به عرب و فارس و گروه‌هاي اين چنيني كه در خاورميانه‌اند و مانند آن ندارد مردم خاورميانه خاوردور باختر ميانه باختر دور بالأخره مردم كره زمين مشمول ﴿إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعَالَمِين﴾ هستند قهراً مخاطب آن حضرت هم همين وسعت را دارد فرمود ما سه گروهيم بالأخره گروه انبيا هستند و علماً هستند و توده مردم ما روي بينايي شهودي مرم را دعوت مي‌كنيم علما روي بيناييهاي علمي و تحقيقي كه همان علم حصولي و مانند آن است دعوت مي‌كنند توده مردم هم بايد بصيرانه رهبرانشان را انتخاب بكنند اين چنين نيست كه ما ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ دعوت بكنيم مردم مجاز باشند كوركورانه هر كسي را خواستند انتخاب بكند پس اين تثليث با بصارت همراه است در رأس حرم وجود مبارك پيغمبر قرار دارد (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) كه ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ دعوت مي‌كنند در دامنه اين هرم هم اولياي الهي علما فقها حكما مردان حق مبلغان الهي اينها قرار دارند كه ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ دعوت مي‌كنند دامنه اين هرم مردم‌اند كه ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ تشخيص مي‌دهند و مي‌پذيرند خب اگر رهبر ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ دعوت بكن علما ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ دعوت بكنند مردم ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ تشخيص ندهند اين جامعه جامعه فلاح و صلاح است اين كه نخواهد بود اين كه فرمود ﴿قُلْ هذِهِ سَبِيلي أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي﴾ يعني ما كارهايمان دعوت بصيرانه است شما كارهايتان پذيرش بصيرانه باشد بالأخره ما يا محققيم يا مقلد مقلد ديگر نبايد در تقليد مقلد باشد اين بايد در تقليد محقق باشد اين بايد بررسي كند اطمينان پيدا كند كه اين رهبر ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ دعوت مي‌كند اين عالم ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ دعوت مي‌كند پس اينكه فرمود ﴿قُلْ هذِهِ سَبِيلي أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي﴾ اين معنايش اين است كه ما هر سه گروه ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ كار مي‌كنيم هم محققان ما هم مقلدان ما هم رهبران ما هم رهروان ما اين‌طور نباشد كه علما ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ دعوت بكنند مردم مجاز باشد ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ يا علي امي آن ﴿فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا كَارِهُونَ﴾ را در سورهٴ مباركهٴ هود قبلاً گذشت و قرآن كريم آن را محكوم دانست فرمود ما با مخفي كاري و اينها كه موافق نيستيم آيه 28 سورهٴ مباركهٴ هود اين بود كه ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِن رَبِّي وآتَانِي رَحْمَةً مِنْ عِندِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ﴾ خب شما حالا نابيناييد ما كه ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ دعوت مي‌كنيم بنابراين وقتي جامعه رو به فلاح و صلاح مي‌رود كه هم عالمان ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ دعوت بكنند هم مردم ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ تشخيص بدهند و پيروي كنند اين ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي﴾ شامل عالمان و مقلدان مي‌شود روي ملاك تفصيل اين مسئله در سورهٴ مباركهٴ حج است در سورهٴ مباركهٴ حج فرمود مردم دو گروهند يا محققند يا مقلد يا راهنمايند يا رهرو هم راه نمايان بايد راهنماييشان ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ و علي حجة بالغه الهي باشد هم رهروان علي حجة الهيه پيروي كنند نه راهنمايان مجازند بدون حجة الهي دعوت كنند نه رهروان مجازند بدون حجت الهي دنبال كسي حركت كنند سورهٴ مباركهٴ حج عهده دار اين هر دو گروه است آيه سه و چها سورهٴ مباركهٴ حج اين است ﴿ وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ ٭ كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَي عَذَابِ السَّعِيرِ﴾[2] اين راجع به مقلدان و پيروان و رهروان است فرمود بعضي‌ها درباره ذات اقدس الهي به گفتگو و مجادله مي‌پردازند و عالم نيستند اينهايي كه عالمانه سخن نمي‌گويند محقق هم نيستند كه راهنماي ديگري باشند يك مقلد كورند كه تابع ديگران‌اند ﴿وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ﴾ يتبع نه يهدي وقتي كسي خودش اهل علم نباشد ناچار حرف ديگري را گوش مي‌دهد و چون اهل تحقيق نيست نمي‌داند حرف چه كسي را گوش بدهد هر كس به ميل و هوس او نزديك تر است و حرف زد دنبال او مي‌رود ﴿وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ﴾ مريد مارد متمرد يعني سركش كه مرده جمع مارد به معناي متمرد و سركش است مريد يعني اين اگر كسي دنباله روي شيطان مارد مَريد متمرد بود به اين سرنوشت تلخ محكوم است كه ﴿أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَي عَذَابِ السَّعِيرِ﴾ خودش پيشاپيش مي‌رود اينها را هم زنجير كرده كشان كشان مي‌برد به جهنم اين مال مقلدان كور است مال رهروان كور است آيه هشت همين سورهٴ مباركهٴ حج ناظر به راهنمايان كور است فرمود ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُديً وَلاَ كِتَابٍ مُنِيرٍ ٭ ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ القِيَامَةِ عَذَابَ الحَرِيقِ﴾[3] اين هم بدون برهان درباره خداي سبحان و معارف الهي و احكام فقهي و اخلاقي و حقوقي سخن به ميان مي‌آورد قلم مي‌زند و مانند آن نه از راه عقل اين مسائل براي او حل شد نه از راه وحي اين مسائل براي او حل شد ﴿بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُديً وَلاَ كِتَابٍ مُنِيرٍ﴾[4] اين چه كار كرده سر را خم كرده ﴿ثَانِيَ عِطْفِهِ﴾[5] تا ديگران را گمراه كند اين مي‌شود مُضل چه كسي مضل است آن كسي كه داعيه رهبري و راهنمايي دارد ديگر آن نويسنده آن گوينده آن كسي كه مدعي راهنمايي است ولي حجت عقلي يا نقلي درباره معارف الهي ندارد اين سر خم كرده جايي را نمي‌بيند ﴿لِيُضِلَّ﴾[6] مضل گمراه كننده اين وصف آن راهنما و مبلغ است ﴿ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ چنين انساني ﴿لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ القِيَامَةِ عَذَابَ الحَرِيقِ﴾ خُب چه انسان ضال پيرو باشد چه مضل راهنما باشد كلاهما في النار آيه سه و چهار نازل به پيروي كوركورانه است آيه هشت و نه نازل به رهنمايي كوركورانه است قهراً نظام دين بايد ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ باشد حالا ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ مال وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بصيرتش وحياني است مال علماي اسلام با تحقيق و اجتهاد است بصيرت توده مردم به اين است كه تحقيق بكنند كه حرف چه كسي را گوش بدهند تحقيق بكنند كه دعوت چه كسي ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ است چه كسي روي بينايي دارد دعوت مي‌كند چه كسي مقلدانه دارد دعوت مي‌كند

پرسش ... پاسخ: اينها راه هم درستي است چون پدران و مادرانشان ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾‌اند ديگر اينها درست است كه آن تحقيق را كه مرحوم علامه اميني (رضوان الله عليه) دارد ندارد اما بيان آنها بين الغي است جريان سقيفه از بس شنيدند جريان غدير بين الرشد است گرچه مثل اميني (رضوان الله عليه) نمي‌توانند تبيين بكنند اما بين حشر محبان علي با علي حشر محبان دگر با دگر خيلي فرق است بين اينها غالب مردم اين را ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ برايشان بين‌الرشد بودن و بين الغي بودن هست حالا ان طور تحقيق كه لازم نيست خب ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي﴾ خب اين وضع ماست اگر كسي خداي ناكرده گرفتار آن تهديد سورهٴ مباركهٴ صف باشد كه ﴿لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾[7] اين معلوم مي‌شود ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ نيست ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ معنايش اين نيست كه فقط عالمانه باشد ملاحظه مي‌فرماييد وقتي عالم را قرآن كريم معرفي مي‌كند نمي‌گويد عالم يعني محققي كه مجتهدانه حرف مي‌زند يك چنين چيزي براي قرآن خيلي ارزش ندارد اين يك مقدمه است عالم را كه معرفي مي‌كند مي‌گويد آن كسي كه خدا ترس است ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ العُلَمَاءُ﴾[8] شما يك وقتي مدرك في‌خواهيد مي‌خواهيد درس بگوييد كتاب بنويسيد بله اين خريدار دارد اما بخواهيد راهنماي مردم باشيد در دلهاي مردم اثر بكنيد اين هيچ اثر ندارد فطرت مردم دل مردم با جاي ديگر وصل است و به جاي ديگر مرتبط است فرمود ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ العُلَمَاءُ﴾ پس اگر چنانچه قرآن كريم از علم سخن مي‌گويد يعني علم آميخته با عمل در همان آيه معروف جمله معروف ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ﴾ را قبلاً ملاحظه فرموديد اين به تنهايي آيه نيست اين در كنار يك جمله حساس ديگر قرار گرفته كه جمعاً مي‌شود يك آيه ﴿أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِداً وَقَائِماً يَحْذَرُ الآخِرَةَ وَيَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ﴾[9] اول سخن از نماز شب و پرهيز از خدا و ترس از گناه و اينهاست بعد فرمود ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ﴾ اين چنين نيست كه علم مدكري را قرآن بها بدهد خب پس ﴿لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾[10] در كنارش هست اين ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ يعني كسي كه قلبش بينا باشد خب حالا اگر كسي مدركي دارد مي‌تواند كتاب خوبي تدريس كند اما بصيرت و بينايي ندارد او را كه قرآن راهنما نمي‌داند و عالم هم نمي‌داند مبلغ هم نمي‌داند و مانند آن

پرسش ... پاسخ: آن به فرمان الهي بود براي اينكه به او وحي شده است كه بنده‌اي از بندگان خاص ماست كه ما يك علم خاصي به او داديم و تو برو و از او ياد بگير اين به دستور ذات اقدس الهي آمده‌است و همراهي را هم آورده و نشانه هايي را هم پشت سر گذاشته و به دنبالش گشتند تا مجمع البحرين به او رسيدند اين به فرمان الهي بود كه مامور شد به بعضي از اسرار عالم را ياد بگيرد

پرسش ... پاسخ: ادعا به عهده خود مدعي است ما ماموريم به غير اهل بيت و قرآن گوش ندهيم ديگر «اني تارك فيكم الثقلين»[11]

پرسش ... پاسخ: بله آنها همه شان بايد به اين دو ترازو عرضه بشود تطبيق بشود «اني تارك فيلكم الثقلين كتاب الله و عترتي» چيز سومي كه نداشتند ما بايد همه را بر اين دو وزنه عرضه كنيم اگر مطابق بود بسيار خب مطابق نبود كه حجت نيست كه ﴿قُلْ هذِهِ سَبِيلي أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي﴾ من سيره‌ام چيست ﴿وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ المُشْرِكينَ﴾ اين را باز دوباره فرمودند بنابراين معلوم مي‌شود كه بصيرت در ناحيه توحيد اعتقادي و اخلاقي و حقوقي و مانند آن است بعد ذات اقدس الهي به وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود به اينكه شما حالا نگران نباشيد هشداري به آن مردم مي‌دهيم شما نگران نباشيد ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُوحِي إِلَيْهِم مِنْ أَهْلِ القُرَي أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَفَلا تَعْقِلُونَ﴾ هم شما مي‌دانيد هم مردم بدانند كه اين اولين باري نيست كه حالا مسئله رسالت و نبوت و تبليغ مطرح شد ما انبياي قبلي فرستاديم قبلاً خيلي پيامبر فرستاديم آنها داراي اين چهار ويژگي بودند عده‌اي كه به دنبال بهانه بودند مي‌گفتند اگر از طرف خدا يك پيكي و رسولي مي‌آيد بايد فرشته باشد كه در سورهٴ مباركهٴ انعام مبسوطاً بحثش گذشت كه اگر شما فرشته بوديد رسول خدا هم فرشته است ولي وقتي شما مردميد او بايد با شما گفتگو كند اتمام حجت كند اسوه شما باشد در بين شما زندگي كند شما را راهنمايي كند شما سوالاتتان را با او در ميان بگذاريد اين بايد مثل شما باشد اين كه نمي‌تواند فرشته باشد اين اول، حالا كه گفتند كه ﴿أَبَشَرٌ يَهْدُونَنَا﴾[12] اين ابطال شد نه حتما آن فرستاده بايد بشر باشد اين بشر بايد مرد باشد يا زن فرمودند گرچه كمالات فرقي بين زن و مرد ندارد اما كارهاي اجرايي بين زن و مرد فرق است ولايت كه كمال انساني است بله در آن جهات بين زن و مرد فرق نيست هم زن مي‌تواند ولي الله بشود هم مرد مي‌تواند ولي الله بشود نه تنها وجود مبارك فاطمه زهرا (سلام الله عليها) يا مريم (سلام الله عليها) يا زينب كبري (سلام الله عليها) اينها خيلي از زنها بودند حالا چون نامشان در تاريخ كمتر است خيلي شهرتي نيافتند مقام ولايت اختصاصي به مرد ندارد اما كارهاي اجرايي با مردم بودن جنگ و صلح داشتند نيازهاي مردم را شنيدن با نامحرمها مرتب تماس گرفتن به ميدان جبهه و جنگ رفتن سنگ خوردن و سنگ زدن اينها كار زن نيست فرمود اين كار اجرايي است البته حالا وجود مبارك صديقه كبري (سلام الله عليها) ممكن است از بعضي از انبياي بني اسرائيل هم افضل باشد اما حالا كار اجرايي را به زن نمي‌دهند

پرسش ... پاسخ: بله آن در آن كتاب پاسخ داده شد كه اين ظاهراً مربوط به جنگ جمل است و همان جرياني كه فتنه جمل را به پا كرده آن گروه است بنابراين در اينجا فرمود: ﴿إِلاَّ رِجَالاً﴾ كارهاي اجرايي كمال آور نيست هر كسي ممكن است در وظيفه خود با اخلاص عمل بكند و از ديگري يا كم نياورد يا جلوتر برود اينها مربوط به آن است كه هر كسي وظيفه خود را خالصا لوجه الله ابتغاء لوجه الله انجام بدهد اما كارهاي اجرايي با مردم درگير شدن جنگ كردن صلح كردن عهد نامه داشتن صلح نامه داشتن سفر كردن ميدان جبهه رفتن اينها خب كار اجرايي است اينها را فرمود ما به مرد داديم ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً﴾ يعني بشرا رجلا هم اين بشر بودن را ضمنا بيان فرمود هم مرد بودن را گرچه برخي‌ها كه احيانا دلشان مي‌خواست از زن حمايت كنند خيال مي‌كردند حمايت از زن در اين است كه اين كارهاي اجرايي را هم به عهده زن بدهند از اين مفسرين مثلاً روشنفكرنما اينها فكر مي‌كردند كه اين رجال در برابر نساء نيست

پرسش ... پاسخ: ايشان همين نظر را دارد ديگر

پرسش ... پاسخ: اين هم مثل مرد است ديگر

پرسش ... پاسخ: نه قرآن كريم در سورهٴ مباركهٴ آل‌عمران آنجا مبسوطاً بحث شد كه اينها را هم جزء اولوالباب مي‌شمرد ديگر فرقي نيست شما حالا اين بحثش در دهها بار در طي اين چندين سال گذشت ديگر بازگو نكنيم در اواخر سورهٴ مباركهٴ آل‌عمران ببينيد اينها را جزء أولواالألباب مي‌شمرد آيه 191 سورهٴ مباركهٴ آل‌عمران ملاحظه بفرماييد ﴿إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لأُوْلِي الالبَابِ﴾[13] اولي الالباب مي‌دانيد يك گروه خاصي‌اند يك بخشي از آيات قرآن ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾ است يك قسمش ﴿يَا أَهْلَ الكِتَابِ﴾ است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الكِتَابَ﴾ است يك قسمش ﴿أَيُّهَا المُؤْمِنُونَ﴾ است اين سه طايفه يك قسمش ﴿لأُوْلِي الأَبْصَارِ﴾ است بالاتر ﴿أُولُوا الالبَابِ﴾ است بالاتر ﴿يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ﴾ است بالاترش ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ﴾ است اين شش هفت طايفه از نازلترين قسمت شروع مي‌كند تا عالي ترين آن ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ﴾ ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ﴾ ديگرمعادل ندارد در قرآن چون كسي معادل وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيست ﴿أُولُوا الالبَابِ﴾ هم به هر گروهي گفته نمي‌شود كساني كه داراي لب هستند مغز هستند ﴿لأُوْلِي الالبَابِ﴾ را قرآن در آيه 190 سورهٴ مباركهٴ آل‌عمران بازگو كرد حالا دارد معرفي مي‌كند اولولالباب چه كساني هتسند ﴿ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَي جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ٭ رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلْظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ﴾[14] ربنا ربنا ربنا اينها را مي‌فرمايد ﴿فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُم مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَي﴾[15] خب چه شرفي بالاتر از اين خدا در جواب اولوالالباب فرمود براي من فرقي نمي‌كنيد چه زن چه مرد كسي اينها را داشته باشد من به او پاداش خوب مي‌دهم وقتي قرآن روي اولوالالباب بودن زن مثل مرد صحه مي‌گذارد دو گرچه حرفي بيگانه دارد حالا يك كسي فلان كار اجرايي را داشته باشد اين كه كمال نيست اين ولايت است ممكن است يك كسي در حد صاحب جواهر بشود در حد شيخ انصاري بشود مجتهد پرور بشود شاگردان او مراجع تقليد بشوند اين در اسلام كاملا جايز است و رواست اما خودش بشود مرجع تقليد بشود مردم بيايند با او مصافحه كنند اين شدني نيست البته براي زنها مي‌تواند مرجع تقليد باشد اما بيايد فتوا بدهد نظير مرحوم شيرازي روزي تنباكو را تحريم بكند وارد مسائل سياسي بشود جبهه برود اين كار ها نيست براي او نه اينكه كمال باشد معادلش براي او هست غرض اين است كه اصل را قرآن كريم روي اولوالالباب مي‌داند مي‌گويد فرقي براي من نمي‌كند ﴿فَاسْتَجَابَ لَهُمْ﴾[16] با همين اولوالالباب خدا دارد گفتگو مي‌كند مي‌گويد براي من فرقي نمي‌كند چه زن چه مرد كسي اين راه را طي كند مورد قبول ماست حالا اگر كمالات را شما بررسي كنيد در همان كتاب زن در آيينه آمده است كه بسياري از مردها داشتند شمشير مي‌گرفتند عليه پيغمبر جنگ مي‌كردند زنانشان اسلام آورده بودند اين موطئه مالك را نگاه كنيد خب اينها مال دوازده قرن قبل يازده قرن قبل است بالأخره ديگر اينها حديث العهد بالاسلام بودند خيلي از مردها بودند كه داشتند با پيغمبر مي‌جنگيدند زنانشان تشخيص دادند اسلام آوردند اين چنين نيست كه حالا اگر كسي كار اجرايي نتواند بكند يا به او كار اجرايي ندهند در كمالات عقب باشد كه

پرسش ... پاسخ: خب آن هم اجرائيات خاص خودش را دارد ديگر حالا آن هم تدريس مي‌كند در دانشگاهها هم در پزشكي دارد اجرايي مي‌كند هم در كارهاي آموزش نظامي مربوط به خودش دارد اجرايي مي‌كند كارهاي اجرايي كمي به عهده اينها نيست كه اما بالأخره نيمي از جمعيت زن هستند اين نيم مثل نيمي از جميعتي كه مرد هستند كارهاي زندگي روززانه شان مثل مردهاست يك عده زنها بايد باشند مشكلشان را حل كنند از عكس گرفتن در بيمارستان تا عكس براي سفر حج و غيره خب بالأخره يك عده بايد باشند يا نباشند تمام اين حرف را براي زنها گفتند جايز است اگر چنانچه اين زنها وارد صحنه بشوند و با نامحرم تماس بگيرند يا با محرم پس زن متخصصه مي‌خواهيم در همه رشته همه رشته يعني همه رشته براي اينكه اينها اگر زن نباشد در فلان رشته مرد ناچار است كه به دنبال مرد برود بگويد آن مشكلم را حل كن حالا چه ضرورتي دارد كه ما فتوا بدهيم عند الضروره طبيب مرد مي‌تواند وقتي از اين طرف حل بشود ضرورتي در كار نيست شما برويد در دانشكده‌هاي پزشكي را تقويت كنيد كه اگر زنهاي متخصص ما زياد داشتيم ديگر آن وقت ضرورتي نيست تا نامحرم نامحرم را ببيند كه ما بياييم به دست خودمان ضرورت را درست مي‌كنيم آن روز خب بله نبود الان به بركت نظام اسلامي قيام امام خون شهدا (رضوان الله عليهم) همه راهها باز است آن وقت كمبودي نيست اينها كه اولوالالباب هستند آن كارهاي اجرايي شرف نيست شرف در آن اخلاص العمل لله است هر كسي كار خودش را انجام بدهد خب بنابراين فرمود ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً﴾ يعني الا بشرا جواباً للشبهة الملائكة و الا ان يكون ذلك البشر رجلاً جواباً لتوهم كسي كه فمنيسم و امثال ذلك فكر مي‌كند ﴿نُوحِي إِلَيْهِم﴾ اينها من اهل القري هستند كساني كه هوشمندند كساني كه يك تمدني دارند با مردم مأنوسند آن توحش و بربريت در اينها نيست قابل مفاهمه‌اند گرچه مردم بيابان احياناً از صفاي فطرت برخوردارند اما غالباً اين چنين است اينها كه از تمدن و درس و بحث و اينها دورند احياناً مشكلات خودشان را دارند لذا قرآن كريم هم از بيابان نشين خبر داد هم از شهر نشين از بيابان نشين نه روستا نشين بيابان نشين خبر داد در سورهٴ مباركهٴ توبه فرمود آيه 97 سورهٴ مباركهٴ توبه ﴿الأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْراً وَنِفَاقاً وَأَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُوا حُدُودَ مَاأَنْزَلَ اللّهُ عَلَي رَسُولِهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾[17] ﴿الأَعْرَابُ﴾ نه عرب معمولاً اين بيابانگرد را بيابان نشين را مي‌گفتند اعراب اما وقتي از شهر نشينان مدينه سخن به ميان مي‌آورد در سورهٴ مباركهٴ حشر در كمال جلال و شكوه از اينها به عظمت ياد مي‌كند آيه هشت و نه سورهٴ مباركهٴ حشر اين است ﴿لِلْفُقَرَاءِ المُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ وَأَمَوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً وَيَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ﴾[18] اينها مال مهاجرين خب اينها آ»دند وارد كجا شدند؟ مدينه مهمان چه كسي شدند مردم مدينه مردم مدينه با اين مهاجرين چه كار كردند فرمود ﴿وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوْا الدَّارَ وَالإِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلاَ يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾[19] اينها همه در فضايل مردم مدينه است فرمود اينها مهاجر دوستند اينها خودشان مشكل مالي دارند مع ذلك سعي مي‌كنند مهمانانشان را پذيرايي كنند اينها با علاقه مهاجرين را راه دادند نگفتند اينها مزاحم ما هستند اگر يك وقتي جنگي كرديم غنيمتي آمد اينها خودشان نيازمندند ولي مع ذلك مهاجرين را بر خودشان مقدم مي‌دارند سه چهار فضيلت بلند انساني را درباره همين شهريها ذكر مي‌كند ديگر البته اين حكمها نظير دو دوتا چهارتاي رياضي نيست كه تخصيص پذير نباشد ممكن است يك كسي در باديه زندگي كند خيلي قلبش شفاف باشد يك كسي هم شهري باشد و قسي اما غالبا اين است آنها كه در مهد تمدن‌اند فرهنگ‌اند درس و بحث‌اند گفتن و شنيدن هستند خب يك مقدار روشنترند پس يكجا ﴿الأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْراً وَنِفَاقاً﴾[20] هست ﴿يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ﴾[21] است كه مردم مدينه همواره به اين آيه افتخار مي‌كنند اين هست لذا فرمود ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُوحِي إِلَيْهِم مِنْ أَهْلِ القُرَي﴾ نه من اهل البوادي گرچه درباره حضرت يعقوب آمده است كه ﴿وَجَاءَ بِكُم مِّنَ البَدْوِ﴾[22] اينها اهل باديه نبودند بالأخره اينها در فلسطين و كنعان و اينها در منطقه شهري زندگي مي‌كردند حالا گاهي هم احيانا ممكن بود چون دامداري داشتند در كنار كنعان يك چادري هم بزنند ولي اينها باديه نشين نبودند اينها اصلاً از حجاز رفته بودند كنعان براي اينكه اينها اولين گروهي بودند كه سرزمين مكه را آباد كردند آنجا را شهر درآوردند به دعاي حضرت ابراهيم ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذَا البَلَدَ آمِناً﴾[23] دعاي اول بود بعد ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذَا البَلَدَ آمِناً﴾ دعاي دوم حضرت ابراهيم بود همين فرزندان ابراهيم بودند كه آنجا را سرزمين كردند آنجا را ام القري كردند كم كم بعد حالا آمدند مهاجرت كردند به طرف سرزمين كنعان و

پرسش ... پاسخ: همه شان از فرزندان حضرت ابراهيم بودند ديگر فرقي نمي‌كند كه اينها بالأخره در آن محدوده زندگي مي‌كردند ابراهيم بود اسماعيل بود فرزندانش اينها در آن محدوده به سر مي‌بردند بعد آمدند وارد كنعان و فلسطين شدند اين طرف زندگي كردند همه آن محدوده وجود مبارك حضرت ابراهيم بار ديگر رفت و آن كعبه را ساخت به همراهي حضرت اسماعيل و آنجا را آباد كرد ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ القَوَاعِدَ مِنَ البَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ﴾[24] و اين كارها را هم انجام مي‌دادند غرض اينها باديه نشين نبودند اگر يك وقتي هم دارد ﴿وَجَاءَ بِكُم مِّنَ البَدْوِ﴾[25] به معني باديه نشين ملكه‌اي نبود ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُوحِي إِلَيْهِم مِنْ أَهْلِ القُرَي﴾ خب ﴿أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَرْضِ﴾ اينها يك بررسي هم بكنند الان سرشان را در لاكشان فرو بردند خبري از اينها نيست اينها يك قدري مسافرت كنند ببينند انبياي ديگر در شهرهاي ديگر بودند مردم يك عده ايمان آوردند يك عده كفر ورزيدند عاقبت مؤمنان چه شد پايان تلخ كفار چه شد ﴿أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ اين انذار ﴿وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا﴾ اين تبشير ﴿أَفَلا تَعْقِلُونَ﴾ چون قبلاً هم اين بحث مكرر بازگو شد كه برخي‌ها مي‌گويند چطور سرزمين خاور ميانه پيغمبر خيز است و مغرب زمين فيلسوف خيز آنجا فلاسفه درمي‌آيند اينجا انبيا غافل از اينكه همه جا صحبت نبوت است هيچ جايي نيست كه پيامبر نباشد منتها قرآن كريم انبياي خاور ميانه را ذكر مي‌كند براي اينكه خاور دور يعني چين و امثال چين كه آن طرف اقيانوس اطلس بود دسترسي نبود تا كسي به اين آيه عمل كند ﴿أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَرْضِ﴾ چون قرآن بعد از اينكه اصل كلي را ذكر فرمود مي‌فرمود خودتان برويد تحقيق كند بررسي كنيد آثارشان را ببينيد خب چه كسي حالا مي‌توانست آن طرف اقيانوس اطلس سفر بكند اين طرف آب هم يعني غرب هم كه كشف نشده بود باختر دور وگرنه هيچ ممكن نيست يك جمعيتي در يك سرزميني زندگي كند و خدا پيامبر نفرستد ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾[26] هيچ قريه‌اي نيست چندين آيه است به اين مضمون ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾[27] ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ هيچ قريه‌اي نيست هيچ ملت و امتي نيست مگر اينكه خداي سبحان براي آنها انبيا دارد منتها اگر جريان خاور دور را يا باختر دور را بفرمايد ديگر نمي‌تواند بفرمايد ﴿أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَرْضِ﴾ خب حالا مشركي كه در عنود است مي‌گويد شما مي‌گوييد آن طرف آن طرف چه كسي رفته چه كسي مي‌تواند تحقيق كند يك طوري حرف مي‌زني كه نمي‌شود ثابت كرد نمي‌شود هم نفي كرد فرمود نه ما همين خاور ميانه را بگوييم اين خاور ميانه آنجايي كه نوح بود آن جايي كه ابراهيم بود آنجايي كه اسحاق بود آنجايي كه يعقوب بود آنجايي كه موساي كليم بود آنجايي كه عيساي مسيح (سلام الله عليهما) بود به اين منطقه را برويد بگرديد ديگر اين را قرآن كريم درباره اينها دارد ﴿أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ كه اين انذار است ﴿وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا﴾ كه تبشير است ﴿أَفَلا تَعْقِلُونَ﴾ فرمود اين صحنه‌ها بود ﴿حَتَّي إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَن نَّشَاءُ وَلاَ يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ القَوْمِ المُجْرِمِينَ﴾ اين يك اصل كلي است

پرسش ... پاسخ: الان هم همين‌طور است الان هم اگر يك كسي برود بررسي كند مي‌بيند در سورهٴ مباركهٴ نساء فرمود انيباي فراواني فرستاديم ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ﴾[28] يعني ما انبياي فراواني فرستاديم بعضي از آنها داستانشان را براي شما بازگو كرديم بعضي از آنها داستانشان را براي شما بازگو نكرديم آنهايي كه ما داستانشان را بازگو نكرديم الان قرآن يك كتاب زنده است مي‌فرمايد شما برويد آنجا از نزديك بررسي كنيد اولم يسيروا حالا هم كه شما برويد تا هرچه آثار خاص پيدا كنيد همين است آيه 164 سورهٴ مباركهٴ اين است كه ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ﴾ اين هم در سوره مدني است هم در سوره مكي است هم در سوره مدني آمده است كه بعضي از انبيا ما داستانشان را به شما نگفتيم خب شما اگر الان برويد بررسي كنيد همين است الان آن منطقه‌هاي خاور دور را باختر دور را كه بررسي كنيد آثاري از تمدنها كه باقي مانده از همان انبيا باقي مانده اگر ميراث فرهنگي شان را بررسي كنيد مي‌بينيد از اين حرفها در بين آنها كم و بيش مانده است

پرسش ... پاسخ: از آدم تا خاتم كه چند هزار سال است كه داريم كه نوح كه براي قبل از تاريخ است

پرسش ... پاسخ: ما آنهايي كه از زمان نوح به بعد يا از زمان عيسي به بعد آمدند اينها بله از خودشان دارند نقل مي‌كنند اينها نه علم غيب داشتند نه به دنبالش رفتند يك كسي بايد كه اينها سعي كردند كتاب آسماني خودشان را هم تحريف كنند ما هم نمي‌دانيم بسياري از متدينان مسيحي و يهودي هم همين حرفها را مي‌زنند جريان حضرت نوح را كه اينها قبول دارند اصلاً چيز قبول ندارند اينكه در كتابهاي آسمانها هم هست كه هيچ ملتي بي پيغمبر نيست در كتاب آسماني آنها هم هست هم در تورات است هم در انجيل اين ديگر وقف يك ملت نيست كه برهان نبوت عامه دليلي هم كه در سورهٴ مباركهٴ نساء مي‌آورد اين است كه ما انبيا آورديم كه مردم در قيامت عليه خدا احتجاج نكنند نگويند خدايا تو كه ما را آ فريدي و مي‌دانستي ما با مردن نابود نمي‌شويم بعد از مرگ به اين ديار وسيع مي‌آييم نه راه را بلديم نه مي‌دانيم كجا بايد رفت چرا راهنما نفرستادي ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾[29] ما انبيا فرستاديم تا مردم نتوانند در قيامت عليه ما احتجاج كنند خب اگر يك ملتي خداي ناكرده انبيا نداشته باشد خب اين يقينا در قيامت عليه خدا احتجاج مي‌كند مي‌گويد تو كه مي‌دانستي من با مردن نمي‌پوسم بلكه از پوسته به درمي‌آيم بعد از مردن مي‌آيم اينجا خب چرا راهنما نفرستادي اين شدني نيست اين حرمت گذاشتن وحي است به احتجاج عقلي اين به عقل ميدان دادن است عقل را كريم دانستن است حجت عقلي را حجت شرعي دانستن است ولي ما در همان سورهٴ مباركهٴ نساء فرمود كه ما اين كارها را كرديم ﴿ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ يعني اين چون بعد گرچه مفهوم ندارد ولي چون در مقام تهديد است مفهوم دارد آيه 165 اين است همان سورهٴ مباركهٴ نساء ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾[30] اين بعد مفهوم دارد يعني قبل از رسل حجت داشتند خب عقل به خدا مي‌گويد تو كه مي‌دانستي من مي‌آيم به اينجا اينجا چه خبر است من هم كه نمي‌فهميدم اينجا چيست مگر عقل مي‌فهمد بهشت و جهنم چيست عقل اجمالا مي‌داند بدي هست و خوبي هست و بدي آثار بدي دارد و خوبي آثار خوبي دارد اما كجا اين را چگونه مي‌فهمد به خداي سبحان مي‌گفتند به اينكه خب چرا نفرستادي براي ما فرمود ما انبيا فرستاديم تا مردم نتوانند در قيامت عليه ما احتجاج كنند اين حجت بودن عقل است در مقابل نقل كه عقل در مقابل نقل است و نه در مقابل شرع عقلي است يا نقلي نه عقلي است يا شرعي اگر چيزي عقلي شد يقينا شرعي است عقل و نقل دوتايي حجت الهي‌اند فرمود من نمي‌خواهم زير بار حجت مردم بروم يعني چگونه به مردم احتجاج بكنم من حرفي براي گفتن ندارم آن وقت خدا با مردم اين گونه عاقلانه سخن مي‌گويد و حكيمانه حرف مي‌زند آن وقت مي‌شود مردمي االان ما يقين داريم كه اگر در كراتي يك جايي حيات باشد هنور اينها اندر خم يك كوچه‌اند اين همه كشفياتي كه در كيهان شناسي شده است فرمود ﴿فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ٭ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ﴾[31] تازه اينها ستاره‌هايي كشف مي‌كنند كه اين شمس و مجموعه شمسي چه شب نيمي است كه بر بحر مي‌كشد رقمي اگر در آنجا يك حياتي باشد حتما پيغمبر دارند امام دارند وحي دارند دستور دارند و مانند آن اين را ما يقين داريم ممكن نيست خداي بزرگ خداي سبحان يك جا انديشمندي خلق بكند براي او وحي به عنوان رهنما پيغمبر نفرستد اين محال است وگرنه آنها هم احتجاج مي‌كنند انسان كه با مردم نمي‌پوسد كه از پوست درمي‌آيد وقتي از پوست درآمده مي‌بينيد مرغ باغ ملكوت بود آن وقت به خدا مي‌گويد چرا راهنما نفرستادي؟ فرمود ما همه اين كارها را كرديم اينها بروند تحقيق كنند به هر تقدير.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] یوسف/سوره12، آیه104.
[2] حج/سوره22، آیه3 و4.
[3] حج/سوره22، آیه8 و 9.
[4] حج/سوره22، آیه8.
[5] حج/سوره22، آیه9.
[6] حج/سوره22، آیه9.
[7] صف/سوره61، آیه2.
[8] فاطر/سوره35، آیه28.
[9] زمر/سوره39، آیه9.
[10] صف/سوره61، آیه2.
[11] ـ بحارالأنوار، ج23، ص11.
[12] تغابن/سوره64، آیه6.
[13] آل عمران/سوره3، آیه190.
[14] آل عمران/سوره3، آیه191 و192.
[15] آل عمران/سوره3، آیه195.
[16] آل عمران/سوره3، آیه195.
[17] توبه/سوره9، آیه97.
[18] حشر/سوره59، آیه8.
[19] حشر/سوره59، آیه9.
[20] توبه/سوره9، آیه97.
[21] حشر/سوره59، آیه9.
[22] یوسف/سوره12، آیه100.
[23] ابراهیم/سوره14، آیه35.
[24] بقره/سوره2، آیه127.
[25] یوسف/سوره12، آیه100.
[26] نحل/سوره16، آیه36.
[27] الرعد/سوره13، آیه7.
[28] نساء/سوره4، آیه164.
[29] نساء/سوره4، آیه165.
[30] نساء/سوره4، آیه165.
[31] حاقه/سوره69، آیه38 و 39.