درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

84/03/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره یوسف/آیه 106 الی 109

 

﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ﴾(۱۰۶)﴿أَفَأَمِنُوا أَن تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ﴾(۱۰۷)﴿قُلْ هذِهِ سَبِيلي أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ المُشْرِكينَ﴾(۱۰۸)﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالاً نُوحِي إِلَيْهِم مِنْ أَهْلِ القُرَي أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَفَلا تَعْقِلُونَ﴾(۱۰۹)

 

بعد از اينكه فرمود اكثر مؤمنان آلوده به شركند و توحيد ناب كمتر يافت مي‌شود اينها را به يك خطري انذار كرد فرمود اگر از اين شرك منزه نشوند يكي از دو خطر در پيش است كه اين امكان اجتماع هم هست به اصطلاح مانعة‌الخلو است يا خطر عذاب دنيا يا خطر عذاب آخرت پديده مرگ و آمدن صحنه قيامت دفعتاً كه راه توبه بر اينها بسته است ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاّ وَهُم مُشْرِكُونَ﴾ كه اكثر مؤمنين مشركند حالا يا به شرك جلي يا به شرك خفي كه بحثش گذشت فرمود اين گونه از افراد كه از توحيد محرومند در معرض يكي از دو خطرند تنها كسي از خطر محفوظ است كه در حصن توحيد و در قلعه توحيد جاي گرفته باشد «كلمة لا اله الاّ الله حصني فمن قالها دخل حصني»[1] حصن يعني قلعه يعني دژ و دژبان اين دژ هم خداي سبحان است اگر يك قلعه‌اي قلعه بانش خداي سبحان بود يقينا پناهنده‌هاي آن قلعه از هر آسيبي مصونند فرمود: «كلمة لا اله الاّ الله حصني» اين كلمه يعني اين اعتقاد اين مكتب اين قلعه است و شيطان وارد اين قلعه نمي‌شود هر جا انسان از قلعه بيرون افتاد دستش را بيرون انداخت سرش را بيرون انداخت پايش را بيرون انداخت يا بدنش را بيرون انداخت آنجا آسيب مي‌بيند اگر كسي كاري را با دست كرد براي تظاهر و خود نمايي و ريا اين دستش را در حقيقت از اين قلعه توحيد بيرون انداخت خب آسيب مي‌بيند كاري را با سر كرد يا كاري را با پا كرد يا كاري را با چشم كرد اين مثل آن است كه اين اعضا را از اين قلعه بيرون انداخته باشد قهراً آسيب مي‌بيند درون اين قلعه از هر خطري محفوظ است چون صاحب اين حصن و دژبان اين دژ خداي سبحان است «كلمة لا اله الاّ الله حصني»[2] كسي كه معتقد شد وارد حصن من است و هر كسي وارد حصن من شد از عذاب امان است اما اگر كسي گرفتار بيرون گرايي بود از حصن توحيد به در آمد در معرض احد الخطرين هست احد الضررين هست يا جمع هر دو يا خصوص هر دو ﴿أَفَأَمِنُوا أَن تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ﴾ كساني در امانند كه در قلعه باشند ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ﴾[3] اينها از امنيت برخوردارند اما اگر يك كسي بيرون قلعه بود و فعلاً به او آسيبي نرسيد اين احساس يك امنيت مي‌كند ولي اين احساس احساس كاذب است فرمود ﴿فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ القَوْمُ الخَاسِرُونَ﴾[4] يعني كسي كه خود را در امان مي‌بيند همان تنها گروهي هستند كه اهل خسارت و بي خردي‌اند كه اينها غافلاً زندگي مي‌كنند و خيال مي‌كند در امانند

پرسش ... پاسخ: آن در حقيقت شرط همين حصن است كه وجود مبارك امام هشتم (سلام‌الله‌عليه) در همان حديث سلسلة الذهب كه فرمود «بشروطها و انا من شروطها»[5] قبل از وجود مبارك امام هشتم (سلام‌الله‌عليه) بعضي از ائمه مثل امام باقر (سلام‌الله‌عليه) هم همين مطلب را فرمودند و آنچه كه مربوط به ولايت حضرت امير است كه «ولاية علي بن ابي‌طالب حصني»[6] اين هم در همين راستاست اين ديگر دوتا قلعه نيست اين دالان ورودي اين قلعه است كسي كه وارد دژباني مي‌شود وارد قلعه مي‌شود راه ورودي مشخصي دارد راه ورودي‌اش ولايت است و امامت است كه فرمود «بشروطها و انا من شروطها» خب فرمود يكي از دو خطر و عذاب متوجه اينها مي‌شود ﴿أَفَأَمِنُوا أَن تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ﴾ يك بحثي قبلاً مطرح شد كه افرادي به حسب ظاهر خوبند بعد عاقبتشان بد در مي‌آيد گاهي ممكن است افرادي به حسب ظاهر بد باشند عاقبتشان خوب دربيايد اينها كه خوبند خوبي‌شان در همان مقطع خاص خوب است اين‌طور نيست كه بد باشد نظير بلعم نظير سامري اينها خوب بودند مطيع بودند منتها شيطان نفوذ پيدا كرد و اينها را منحرف كرد يا حر (سلام‌الله‌عليه) آن وقتي كه بد رفتاري كرد واقعاً بد بود و اگر با همان وضع مي‌مرد كه ديگر جزء معذبين في النار بود براي اينكه با امام زمانش درگير شد لكن توبه نصيبش شد

پرسش ... پاسخ: چرا؟ اگر معصوم بودند نمي‌توانستند خوب بودن عادل بودن اين جلوي نفوذ شيطان را نمي‌گيرد تنها عصمت است كه جلوي شيطان را مي‌گيرد

پرسش ... پاسخ: بله اينها را اول به ترك مستحبات بعد به مكروهات بعد به معاصي صغيره بعد به معاصي كبيره ﴿ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاؤُا السُّوأي أَن كَذَّبُوا﴾[7] به تدريج مي‌آيد با رفاقت بد با خوردن مال مشتبه و مشكوك كم كم انسان آلوده مي‌شود و به خوردن مال حرام اول يك دفعه وارد نمي‌شود ولي منظور آن است كه در معصوم‌ها نفوذ ندارد يقيناً نبودند اما در عادل‌ها چرا آدم عادل گاهي ممكن است به سوء خاتمه ـ معاذ‌الله‌ـ مبتلا بشود گاهي ممكن است افرادي بد بودند واقعاً هم بد بودند نه ظاهراً بعد هم واقعاً خوب شدند قلب منقلب مي‌شود برمي‌گردد تنها كسي كه ثابت است معصوم است جريان حر آن وقتي كه با امام زمانش درگير شد واقعاً آدم بدي بود اين‌طور نبود كه ظاهرا آدم بدي باشد كه واقعاً بد بود و واقعاً هم لطف الهي شامل حالش شد كيمياگري شد و واقعاً هم بربگشت و خوب شد و به حسن خاتمت رسيد بنابراين انسان غير معصوم هميشه در معرض خطر هست اينكه گفتند هميشه از خداي سبحان بخواهيد كه شما را آني به حال خودتان رها نكند اين است اما جريان معصوم‌ها و پستهاي كليدي را اين را خداي سبحان مي‌داند روي علم غيب كه اين شخص با اختيار خودش با ميل خودش بيراهه مي‌رود لذا به او پست كليدي نمي‌دهد ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[8] پس نتيجه اينكه افرادي نظير بلعم نظير سامري اينها وقتي كه خوب بودند خوب بودند وقتي هم كه بد شدند بد شدند معصوم اين‌چنين نيست ولي عادل اين‌چنين است آدم خوب اين‌چنين‌اند معناي خوب واقعي اين است كه آن وقتي كه اين كار را انجام ‌مي‌دهد مطابق شرع است يا مخالف شرع اما حالا عاقبت امر چه مي‌شود آن را خداي سبحان مي‌داند لذا خداوند هرگز پستهاي كليدي خود را مثل امامت نبوت رسالت خلافت اين گونه از كارها را به افرادي كه مي‌داند اينها عاقبتشان بد‌اند عطا نمي‌كند

پرسش ... پاسخ: خود شيطان در درونش يك خوي استكباري بود با امتحان مشخص كرد فرمود خداي سبحان ﴿وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُوا يَكْتُمُونَ﴾[9] اين ما كنتم تكتمون كه نسبت به فرشته‌ها نيست فرشته‌ها چيزي در درونشان كتمان نمي‌كردند موجودات خوبي بودند درون اين شيطان يك استكباري بود كه به امتحان ظهور كرده است بعضي البته اين خصوصيت را دارند بعضي‌ها ضعيف‌اند در برابر عوامل تحديد يا تطميع در درونشان فساد راه پيدا نكرده بود ولي ايمانشان ضعيف است وقتي به يك امتحان سختي مبتلا شدند بيماريشان را مي‌بازند

پرسش ... پاسخ: بالقوه دارند نه بالفعل وگرنه نفس ملهمه را همه دارند كه ﴿فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[10] بعد فرمود حالا مشخص شد كه چه كسي مؤمن واقعي است چه كسي مؤمن واقعي نيست بعد فرمود كساني كه پيرو من هستند معلوم شد راه من و پيروانم مشخص شد پس چه كسي پيرو راستين من است مشخص شد راه من چيست آن را الان مي‌گويم راهيان اين راه من هم چه كساني هستند آن را هم الان مي‌گويم پس اين مطلب مسلم شد كه بسياري از مؤمنان ايمانشان سطحي است آنها كه وارد قلعه توحيد باشند موحد ناب باشند در تمام موارد سود و زيان خدا را در نظر داشته باشند فراوان نيستند اندكند اما حالا راه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) چيست؟ راهيان اين راه كيانند و چه مي‌كنند در قرآن مشخص است فرمود: ﴿قُلْ هذِهِ سَبِيلي﴾ اين سبيل در قرآن كريم هم مونث استعمال شد هم مذكر به لحاظ معنا و به لحاظ چون تأنيثش سماعي است به لحاظ لفظ اين راه من است خب راه من چيست؟ اولاً ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ﴾ مردم را به الله دعوت مي‌كنم نه به خودم نه به حزب خودم نه به باند خودم نه به جناح خودم نه به زيد و عمرو ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ﴾ دعوت من موحدانه است ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ روي بينايي با استدلال با برهاان دعوت مي‌كنم اين ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ اين راه ماست اين انا تاكيد است يعني من راه من اين است پيروان من هم همين راه را بايد بروند پيروان من كيانند ﴿وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ المُشْرِكينَ﴾ من جزء آن اقلي‌ها هستم فرمود ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاّ وَهُم مُشْرِكُونَ﴾ اقلي مي‌شود موحد خالص من جزء آن اقلي هستم پيروان من هم جزء آن اقلي خواهند بود هم به لسان تسبيح كه خداي سبحان منزه از شريك است فرمود ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ﴾ هم بالصراحه نفي شرك كرد فرمود او شريك ندارد من هم مشرك نيستم خب پيرو من كيست معتقد بايد باشد كه خدا ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‌ءٌ﴾[11] و خودش هم ﴿وَلَمْ يَكُ مِنَ المُشْرِكِينَ﴾[12] اگر كسي موحد ناب بود يعني جزء آن اقلي بود اين تابع من است بايد راه من را طي بكند مردم را به تقسيم اولي به دو قسم تقسيم فرمود اكثري و اقلي اكثري مشركند اقلي مؤمنند ﴿وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ﴾[13] اين اقلي را به تقسيم دوم تقسيم فرمودند كه اين اقلي دو قسمند باز اكثر اين اقلي موحد ناب نيستند اقل اين اقلي موحد نابند بعد فرمود من هم معتقدم كه خدا شريك ندارد هم در كارهايم مشركانه زندگي نمي‌كنم آن وقت راه من اين است كه مردم را به الله دعوت مي‌كنم و عالمانه هم دعوت مي‌كنم پيران من همين طورند هم مردم را به الله دعوت مي‌كنند نه به خودشان هم محققانه دعوت مي‌كنند نه عوامانه يا جاهلانه يا مزورانه يا مزدورانه من اين كار را نمي‌كنم آنها هم اين كار را نمي‌كنند

پرسش ... پاسخ: نه ديندار مي‌شود حداقل دين حداكثري است هرچه كه لازم باشد (لا يقربكم الي الله و الي الجنة) را بيان فرمود (ما يبعدكم عن الله و عن الجنة) را بيان فرمود اين كل است يا حداكثري است حداكثري نيست كل است چون عقل مثل نقل بيانگر شريعت است دين كل است صد درصد است چيزي نيست كه دين نگفته باشد منتها بعضي‌ها با دليل عقلي فرمود بعضي را با دليل نقلي ولي دين دار اقلي‌اند نه دين. هيچ مطلبي كه دين درباره او فتوا نداده باشد يا به دليل عقلي يا به دليل نقلي حالا مطلب مهم اين است ما كجا بايد توليد علم داشته باشيم كجا بايد گوش به فرمان باشيم و آيا گوش به فرمان بودن با توليد علم و نوآوري هماهنگ است يا نه اين سه تا مسئله است در قرآن كريم فرمود من مردم را به الله دعوت مي‌كنم خداي سبحان در سورهٴ مباركهٴ زمر فرمود محققان و پژوهشگران آنها بايد بشارت بيابند به آنها بشارت بده كه آنها مكتبهاي گوناگون آراء متضارب اقوال متنوع را مي‌بينند و بهترين قول را انتخاب مي‌كنند آيه 17 و 18 سورهٴ مباركهٴ زمر اين است ﴿وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ البُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ القَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[14] اينها اولاً در عرضه اين كالاهاي فكري هستند كتابخانه‌ها مي‌روند مقاله‌ها را مي‌خوانند كتب علمي را مي‌خوانند همايشها را مي‌روند در مراكز علمي سر مي‌زنند مرحوم ابن ادريس (رضوان‌الله‌عليه) در همان مقدمه سرائر دارد كه پيشينيان فرزندان جوانشان را وصيت مي‌كردند سفارش مي‌كردند مي‌گفتند اوقات فراغتتان را وقتي كه مي‌رويد بيرون برويد در بازار اما كنار هر مغازه ننشينيد و در هر راسته بازار هم قدم نزنيد «لا تقوموا في الاسواق الا علي زراد أو وراق»[15] وقتي فراغتي داشتيد برويد بازار در كتاب فروشي‌ها در كتابخانه‌ها اينجا‌ها بنشينيد مطالعه كنيد وقت فراغتتان را بگذرانيد يا آنجا كه شمشير سازي و زره سازي و نيزه سازي و اينهاست كه سخن از جنگ است يا بالأخره عالم و محقق بشويد يا مجاهد نستوه آنجا جاي شهامت است و شجاعت است و مبارزه اينجا جاي فرهنگي است جاي ديگر نرويد بنشينيد «لا تقوموا في الاسواق الا علي زراد أو وراق» آنها كه زراد خانه دارند همين آن وقتي كه شمشير مي‌ساختند اين نصيحتي بود كه پيشينيان به جوانها مي‌كرند اين را مرحوم ابن ادريس (رضوان الله تعالي عليه) در همان طليعه سرائر دارد ذات اقدس الهي فرمود بالأخره كار فرهنگي حتي بر كار نظامي هم مقدم است براي اينكه در آن روزي كه «وزن مداد العلماء بدماء الشهدا»[16] اين مداد بر آن خون پيروز است و همين مداد و مركب است كه آن خون را به جريان مي‌اندازد و شهيد تربيت مي‌كند پس دستور اول اين است كه ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ القَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[17] اين اصل اول قرآن هم يك كتاب مبهم گو ـ معاذ‌الله‌ـ كلي گو اينها نيست كه راه نشان ندهد حالا مشخص مي‌كند در طايفه ثانيه كه احسن الاقوال قول كيست بهترين مكتب مكتب كيست بهترين حرف حرف كيست آن را در سورهٴ مباركهٴ فصلت آيه 33 به اين صورت بيان فرمود ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَي اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ المُسْلِمِينَ﴾[18] اين آيه از دو منظر آيه قبل را تشريح مي‌كند يكي اينكه منظور از احسن القول اين نيست كه ببينيد چه كسي حرفش بهتر است انظر الي من قال بلكه «انظر الي ما قال»[19] و انظر الي من قال ببينيد چه حرفي مي‌زند و چه كسي اين حرف را مي‌زند شما فقط مي‌خواهيد مسائل فكري تان را تأمين كنيد يا مسائل اعتقادي و اخلاقي و فقهي و سيره را هم مي‌خواهيد از او بگيريد بنابراين صرف اينكه يك كسي حرف خوب مي‌زند كافي نيست هم خوب حرف مي‌زند هم آدم خوبي است فرمود اينكه ما گفتيم ﴿فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ احسن الاقوال از احسن القائلين صادر مي‌شود احسن القائلين كساني‌اند كه احسن الافعال را انجام مي‌دهند ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَي اللَّهِ﴾[20] يك ﴿وَعَمِلَ صَالِحاً﴾[21] دو ﴿وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ المُسْلِمِينَ﴾[22] منطقش هم اين باشد سه اين سه ضلع وقتي حاصل شد اين شخص مي‌شود احسن قولا پس آنچه كه در سوره زمر فرمود ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ القَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[23] منظور از احسن الاقوال احسن الاقوال به علاوه احسن الافعال بعلاوه احسن القائلين الفاعلين است اين مثلث چون انسان مي‌خواهد زمامش را به دست او بسپرد خب از اين ريزتر چه كسي احسن الاقوال است؟ چه كسي ﴿وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ المُسْلِمِينَ﴾ است چه كسي مردم را الي الله دعوت مي‌كند اين طايفه سوم آيه محل بحث است كه ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ المُشْرِكينَ﴾ يعني قول من احسن الاقوال است فعل من احسن الافعال است خوم من احسن القائلين الفاعلينم پيروان من هم همين‌طور‌اند ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ المُشْرِكينَ﴾ پس اين سه طايفه از آيات مشخص كرده است كه احسن الاقوال چيست و گفته كيست بعد فرمود ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ القَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[24] هذا تمام الكلام در مدار پيروي اما كجا توليد نرم افزاري است كجا فن آوري است كجا مزيد علم است كجا نوآوري است آنها را مشخص فرمود فرمود شما مادامي كه در بحثهاي عادي افكار عادي به سر مي‌بري جاي نوآوري است اما وقتي رسيديد به سقف وحي آنجا جز پيروي چيز ديگر نيست شما مي‌خواهيد چه كار بكنيد بالاتر برويد كه راه نيست همسان باشيد ـ معاذ‌الله‌ـ آن هم كه راه نيست در درون آن خودتان را تأمين كنيد آن هم كه كار باطل است وقتي به سطح وحي رسيديد ﴿فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ اينجا جاي نوآوري نيست در برابر وحي كه اگر خواستيد حرف نو بياوريد بايد تلاش و كوشش كنيد كه حرف تازه‌اي از اين وحي بفهميد بله آنجا جاي نو آوري است كه حضرت چه فرمود منظور حضرت چيست تحليل حضرت چيست تعليل حضرت چيست نكات حضرت چيست اينها جاي نوآوري است اما نه در برابر وحي بلكه زير مجموعه وحي پس در دو بخش جاي نوآوري است آنجا كه آراي ديگران مطرح است جاي فن آوري، نوآوري ابتكار و مانند آن است كه، وقتي كه وحي رسيديد چاره‌اي جز تبعيت نيست ديگر نوآوري در برابر وحي ـ معاذ‌الله‌ـ يعني اجتهاد در مقابل نص آن ممكن نيست مگر نوآوري يعني كند و كاو بكنيد همانطوري كه وحي يك «يثيروا لهم دفائن العقول»[25] هست عقول صاحب نظران هم يثير لنا دفائن النقول هست اين كه مي‌بينيد شيخ انصاري (رضوان‌الله‌عليه) از يك حديثي بهره‌هاي فراوان دارد اين از سنخ يثير لنا دفائن النقول است يا فلان حكيم يا فلان متكلم يا فلان فقيه يا فلان اصولي از يك آيه يا از يك روايت مطالب فراواني در مي‌آورد اينها يثير لنا دفائن النقول هست هم ادله نقلي دفينه‌هاي عقلي را شكوفا مي‌كنند هم ادله عقلي دفينه‌هاي نقلي را شكوفا مي‌كنند اين يك تعاملي است بين عقل و نقل اينجا‌ها جاي نوآوري است كه ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾ ﴿ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾ در اين دو محور است يعني در مدار علوم يكديگر جا براي نوآوري هست يك در كيفيت فهم مطلب از ادله نقلي از بطون مقدس هم جا براي نوآوري هست دو اما در برابر وحي ـ معاذ‌الله‌ـ جا براي نوآوري نيست آن كه در سورهٴ مباركهٴ طه آمده اين است كه در سوره طه سخن از رب زدني علماست آيه 114 سورهٴ مباركهٴ طه اين است ﴿فَتَعَالَي اللَّهُ المَلِكُ الحَقُّ وَلاَ تَعْجَلْ بِالقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَي إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾[26] خب به ما هم در سورهٴ مباركهٴ احزاب فرمود ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[27] ما هم در تمام ايام بايد عرض كنيد ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾ هم اين دعا را بخوانيم هم برابر اين دعا حركت كنيم آن كسي كه اهل تحصيل است و اهل مطالعه است و اهل دقت و فحص و پژوهش است اين با زبان حال دارد مي‌گويد ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾ چه اينكه با زبان قال هم مي‌گويد ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾ فتحصل كجا جاي نو آوري و توليد نرم افزاري و مانند آن است و كجا جاي ﴿فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾

پرسش ... پاسخ: چون اين ديگر علم نافع كه ما از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم در دعاها در نماز و غير نماز مي‌گوييم «اعوذ بك من علم لا ينفع»[28] اينها را وجود مبارك پيغمبر مشخص فرمود كه «انما العلم ثلاثة آية محكمة أو فريضة عادلة أو سنة قائمة»[29] حكمت هست تفسير هست كلام هست با همه زير مجموعه‌هايش فقه هست حقوق هست اخلاق هست با همه زير مجموعه‌هايش علوم ديگري كه هست زير مجموعه همين حقوق و امثال ذلك برمي‌گردد

پرسش ... پاسخ: بله خب از خدا مي‌خواهيم كه اين نور را افاضه كند ديگر آن علم نور است و از خداي سبحان مي‌خواهيم بگوييم رب زدني زدني يعني اين نور را به ما عطا بكن كه با اين نور ما اين مطالب سنتي آيه محكمه يا سنت عادله يا فريضه عادله يا سنت قائمه را بفهميم خب در اينجا فرمود من و پيروانم پس مشخص شد آن كه جزء اكثري مؤمن است اين توفيق رهروي پيغمبر را ندارد اگر گفته شد علما ورثه انبيايند اگر گفته شد عده‌اي راهيان راه پيغمبرند مشخص شد كه چه گروهي‌اند در صدر اسلام تبليغ دين واجب عيني بود از حضرت نقل شده است كه از حضرت رسول (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه «أبلغوا عني ولو آية»[30] به هر مسلماني واجب بود ولو يك آيه هم كه شد تبليغ بكند اما بعد از اينكه اسلام رونقي پيدا كرد جمعيت زياد شدند اين واجب عيني شده واجب كفايي فرمود ﴿وَلِتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلى الخَيْرِ﴾[31] نه همه‌تان اينطوري باشيد كه بر همه مثل نماز و روزه واجب عيني باشد تبليغ كردن شده واجب كفايي البته در واجب كفايي هر كجا من به الكفايه قيام نكرد ديگران هم مسئولند يا هر كجا من به الكفايه نبود كم كم همين واجب كفايي مي‌شود واجب عيني اصلش «أبلغوا عني ولو آية»[32] بود بعد فرمود: ﴿وَلِتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلى الخَيْرِ﴾[33] در چنين فضايي فرمود من و وضعم اين است پيروان من هم مشخص‌اند كه چه گروهي‌اند هم معتقدند و هم منزه از شرك

پرسش ... پاسخ: البته نور ايمان و نور توحيد يعني اعتقاد به وحدانيت اينها بعد از مسئله علم است اول معرفت است كه خدا كسيت واحد است ﴿لا شَرِيكَ لَهُ﴾[34] له نبي حق است و معصوم است و از خود كم و زياد ندارد معجزه چيست مشخص شد قرآن معجزه است مشخص شد اين علم‌ها كه حاصل شد بعد هم ايمان مي‌آورد ايمان مي‌آورد به آنچه را كه از طرف خداي سبحان نازل شد مطلب مهم آن است كه گاهي امر اشتباه مي‌شود كه ما داريم مردم را به الله دعوت مي‌كنيم يا به خودمان در سورهٴ مباركهٴ آل عمران اين بحث گذشت كه ما يك رژيم ارباب و رعيتي اقتصادي مالي و مانند آن داشتيم كه به حمد الله رخت بربست يك رژيم ارباب و رعيتي فرهنگي فكري داريم كه هنوز رسوباتش هست و به اين آساني‌ها هم رخت برنمي‌بندد رژيم ارباب و رعيتي فرهنگي اين است كه اگر كسي خدا به او توفيق داد يك مطلبي را پيدا كرد حتما تلاش و كوشش مي‌كند اين را من گفتم سابقه ندارد كس ديگري نگفته است بايد از من قبول كنيد همين دائماً مي‌خواهد خودش را نشان بدهد دائماً مي‌خواهد خوش را صاحب امتياز بداند اين را هم خيال كرده نظير ساختن يك كالاي غذايي است كه اين هم بايد يك مارك داشته باشد بيايند از مغازه او بخرند اين كه پشت سر هم دائماً خودش رانشان مي‌دهد دائماً اصرار مي‌كند دائماً اين ما گفتيم ديگران نگفتند اين همان ارباب و رعيتي فرهنگي است در سورهٴ مباركهٴ آل عمران اين خطر را ذكر فرمود و ابطال كرد آيه 79 سورهٴ مباركهٴ آل عمران اين بود كه ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللّهُ الكِتَابَ وَالحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَاداً لِي مِن دُونِ اللّهِ﴾[35] مردم را به خود دعوت بكند هيچ كسي انبيا كه اين كا را نمي‌كنند ـ معاذ‌الله‌ـ معصومين ديگر اين كار را نمي‌كنند ديگران هم حق ندارند اين كار را بكنند اين حرف را ما گفتيم كس ديگري نگفت مثل اينكه هميشه بايد‌ از مغازه او بخرند مردم را به خود دعوت مي‌كند فرمود ﴿وَلكِن كُونُوا﴾[36] پس آن ممنوع است آن ممنوع است پس چگونه بايد باشيم ارباب مردم نباشيم رباني مردم باشيم اين رژيم ارباب و رعيتي فرهنگي فكري تحريم شده است اما رباني بودن واجب شده است و مستحب ﴿وَلكِن كُونُوا رَبَّانِيِّينَ﴾[37] خب چه كسي عالم رباني است آن كه هم شديد الربط بالرب سبحانه و تعالي باشد در خضوع و بندگي و هم شديد التربيب با مردم باشد در مردم پروري اين مي‌شود عالم رباني اين ديگر نظير زيد و عمر نيست كه حتما بايد از مغازه من بخريد چرا اسم من را نبرديد چرا با فلان لقب نبرديد چرا اسم مرا اول نبرديد اين بازي‌ها ديگر در آن نيست مي‌شود عالم رباني ﴿وَلكِن كُونُوا رَبَّانِيِّينَ﴾ خب حالا راه رباني بودن چيست ﴿بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الكِتَابَ﴾[38] قرآن ياد مردم مي‌دهيد هم قرائتش هم مفاهيمش هم علوم قرآني و مراتب ديگر ﴿وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾[39] آنچه كه نافع به حال مردم است درس مي‌گوييد اگر يك معلم خوبي يك مدرس خوبي مردم را به خود دعوت نكرد اول و وسط و آخر كتاب نگفت اين حرف را من گفتم ديگري نگفته «لم يسبقني اليه احد» ما بوديم گفتيم اين بازي‌ها را در نياورد مي‌شود رباني بقيه مي‌شود رژيم ارباب و رعيتي فرمود اگر به خود دعوت كرد مي‌شود ارباب ديگر وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود من مردم را به الله دعوت مي‌كنم نه به خودم آنجا كه همه صف مي‌بندند ما هم هما نجا صف مي‌بنديم ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَالمُؤْمِنُونَ كَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ﴾[40] ما هم در صف مردميم ديگر بيش از اين در بهشت البته هر كسي را ذات اقدس الهي جاي خاص عطا مي‌كند و اما در دنيا ما صفمان صف مردم است اين‌طور نيست كه مردم را به خود دعوت كنيم ما نمي‌گوييم بياييد مي‌گوييم برويم اين حرف انبياست اگر گفتيم بياييد اليّ اليّ مشكل داريم اگر گفتيم باهم برويم من مي‌پذيرم اين راه انبياست و راه كساني هم كه پيرو انبيايند باز براي اينكه مشخص بكند چه گروهي پيرو انيبايند هم ﴿وَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ را ذكر فرمود و هم ﴿وَمَا أَنَا مِنَ المُشْرِكينَ﴾ را يعني من جزء آن اقلي اقلي هستم و كساني كه در محدوده اقلي اقلي‌اند با حفظ مراتب و درجات اينها پيروان من هستند.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] ـ بحارالأنوار، ج49، ص127.
[2] ـ بحارالأنوار، ج49، ص127.
[3] انعام/سوره6، آیه82.
[4] اعراف/سوره7، آیه99.
[5] ـ بحارالأنوار، ج49، ص127.
[6] ـ امالي صدوق، ص235.
[7] روم/سوره30، آیه10.
[8] انعام/سوره6، آیه124.
[9] مائده/سوره5، آیه61.
[10] شمس/سوره91، آیه8.
[11] شوری/سوره42، آیه11.
[12] نحل/سوره16، آیه120.
[13] یوسف/سوره12، آیه103.
[14] زمر/سوره39، آیه17 و18.
[15] ـ سرائر، ج1، ص43.
[16] ـ امالي طوسي، ص521.
[17] زمر/سوره39، آیه17 و18.
[18] فصلت/سوره41، آیه33.
[19] ـ غرر الحكم، ص58.
[20] فصلت/سوره41، آیه33.
[21] فصلت/سوره41، آیه33.
[22] فصلت/سوره41، آیه33.
[23] زمر/سوره39، آیه17 و18.
[24] زمر/سوره39، آیه17 و18.
[25] ـ نهج‌البلاغة، خطبهٴ: 1.
[26] زمر/سوره39، آیه114.
[27] احزاب/سوره33، آیه21.
[28] ـ مستدرك الوسائل، ج5، ص70.
[29] ـ كافي، ج1، ص32.
[30] ـ بحارالأنوار، ج24، ص344.
[31] آل عمران/سوره3، آیه104.
[32] ـ بحارالأنوار، ج24، ص344.
[33] آل عمران/سوره3، آیه104.
[34] انعام/سوره6، آیه163.
[35] آل عمران/سوره3، آیه79.
[36] آل عمران/سوره3، آیه79.
[37] آل عمران/سوره3، آیه79.
[38] آل عمران/سوره3، آیه79.
[39] آل عمران/سوره3، آیه79.
[40] بقره/سوره2، آیه285.