84/03/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره یوسف/آیه 102 الی 108
﴿ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ﴾(۱۰۲)﴿وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ﴾(۱۰۳)﴿وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِين﴾(۱۰٤)﴿وَكَأَيِّن مِنْ آيَةٍ فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ﴾(۱۰5)﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ﴾(۱۰۶)﴿أَفَأَمِنُوا أَن تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ﴾(۱۰۷)﴿قُلْ هذِهِ سَبِيلي أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ المُشْرِكينَ﴾(۱۰۸)
جريان حضرت يوسف (سلاماللهعليه) در بين مردم حجاز كموبيش شناخته شده بود اهل كتاب كاملاً از اين جريان مستحضر بودند لذا عدهاي از مردم حجاز از وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين جريان را پرسوجو ميكردند آيهاي كه در اوايل همين سوره بحث شد نشان آن است كه يك عدهاي از حضرت اين مطالب را ميپرسيدند كه فرمود: ﴿لَقَدْ كَانَ فِي يُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آيَاتٌ لِلسَّائِلِينَ﴾[1] بعد از اينكه برابر وحي الهي جريان حضرت يوسف و يعقوب (سلاماللهعليهما) آن طوري كه صحيح و صدق و حق بود بازگو شد عدهاي به جاي اينكه ايمان بياورند بر همان كفر سابقشان اصرار ورزيدند لذا اين جمله ميتواند ناظر به آن انكار سائلان باشد فرمود اين اخبار غيب است كه ما به شما گزارش داديم ولي ﴿وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ﴾ بسياري از مردم در عين حال كه جستجو ميكنند كه حق براي اشان روشن بشود بعد از اينكه بر اساس ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الغَيِّ﴾[2] حق براي ايشان روشن شده است معذلك بر كفر گذشتهٴشان اصرار دارند كه اين ﴿ ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الغَيْبِ﴾ ناظر به آن آيه ﴿لَقَدْ كَانَ فِي يُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آيَاتٌ لِلسَّائِلِينَ﴾[3] باشد بعد از اينكه اين گزارشهاي غيبي آمده اين مردم به جاي اينكه ايمان بياورند و بپذيرند بر كفرشان اصرار ورزيدند لذا فرمود: ﴿وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ﴾
مطلب دوم آن است كه گرچه در قوس نزول روح مطهر وجود مبارك پيغمبر و حضرت امير و ساير اهل بيت (عليهم الصلاة و عليهم السلام) همه جا حضور داشتند و برابر همان قوس نزول از وجود مبارك حضرت امير اين مطلب نقل شده است كه من با انبيا سرّاً بودم اما اين ﴿وَمَا كُنتَ﴾اي كه در قرآن كريم است ناظر به بدن عنصري و نشئه دنيايي است يعني تو با اين بدن عنصري و نشئه دنياي با اين چشم و گوش در آن صحنهها نبودي اين منافات ندارد كه بر اساس «كنت نبيا و آدم بين الماء والطين»[4] يا «اول ما خلق الله»[5] روح مطهر وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است و اهل بيت (عليهم الصلاة و عليهم السلام) با همه اينها در قوس نزول بودند حضور داشته باشد پس جمع بين ﴿وَمَا كُنتَ﴾اي كه در قرآن كريم هست با آن روايتي كه دارد «كنت مع الأنبياء» كذا «ومع رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم)» كذا اين است كه با بدن عنصري ظاهري با وجود مبارك پيغمبر بود چه اينكه معنا هم با پيغمبر بود ولي نسبت به انبياي گذشته فقط با آن وجود ملكوتي و قوس نزول بود
پرسش ... پاسخ: تفاوت كه كاملاً روشن است اينها برتر از انسان نيستند انسان برترند منتها انسان برتر همانطوري كه از افراد ديگر برترند از خيلي از ملائكه هم برترند انساناند مختارند ميتوانند خلاف بكنند ولي حجت خداي الهياند حق براي ايشان روشن شده اهل مقاومتاند اهل استقامتاند اهل تعهدند و مانند آن ديگر ﴿ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ﴾ كه سرفصل همه اين رنجهايي كه بر وجود مبارك يوسف (سلاماللهعليه) بار شد همان تصميمگيري برادرها بود به آسيبرساني حضرت يوسف اين حرص هم يك چيز خوبي است انسان علاقه شديد داشته باشد كه جامعه مسلمان و متدين باشد اين بد نيست و وجود مبارك پيغمبر اين حرص را داشت و خداي سبحان هم او را تسلي داد اين حرص محمودي است نه مذموم آن حرص دنياست كه بد است اما حرص به دينداري جامعه كه چيز بدي نيست البته در مقام عمل انسان بايد از اعتدال نگذرد افراط تفريط نكند ولي علاقه شديد داشته باشد كه جامعه همهٴشان مسلمان و متدين باشند چيز خوبي است ﴿وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ﴾ بعد فرمود كه آنها مشكلي ندارند در ايماننياوردن هيچ وجهي ندارد براي اينكه تو هم مطالب علمي و حق و صدق داري هم چيزي از آنها طلب نميكني كه اينها در بحث ديروز گذشت اما اينكه فرمود: ﴿وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ﴾ با آنچه كه درباره پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) وارد شده است كه فرمود: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبَي﴾[6] اين بايد جمع بشود كه چگونه در بخشي از آيات آمده است تو اجر نميخواهي در بخشي از آيات آمده است كه بگو من چيزي از شما نميخواهم اجري از شما نميخواهم مگر مودت در قربا آيه 23 سورهٴ مباركهٴ شوري اين است ﴿ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا المَوَدَّةَ فِي القُرْبَى وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ﴾[7] آياتي كه در اين زمينه است سه طايفه است اين آيه داخلي روشن بشود كه معنايش چيست تا اين سه طايفه را تنظيم بكنيم اين آيه كه فرمود به مردم بگو من هيچ اجري از شما نميخواهم مگر مودت اهل بيت من كه مودت بالاتر از محبت است آن درجه كاملي كه نشان خضوع اعتقادي و اخلاقي و عملي است در برابر محبوب آن را ميگويند مودت خب فرمود به مردم بگو كه من هيچ اجري از شما نميخواهم مگر مودت اهل بيت (عليهمالصلاة و عليهمالسلام) كه اين مزد رسالت است بعد هم فرمود: ﴿وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً﴾ اين گرچه مطلق است اما چون محفوف به قرينه است قدر متيقنش اين مصداق كامل است كه ولايت اهل بيت از كاملترين مصاديق حسنه است چيزهاي ديگر صوم و صلات و عبادات و اخلاقيات خوب آنها هم حسنه هستند يقيناً اما مصداق قطعي حسنه ولايت اهل بيت (عليهمالصلاة و عليهمالسلام) است به قرينه اينكه قدر متيقن در مقام تخاطب اين است محفوف به قرينه است و مانند آن ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبَي وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً﴾[8] يعني «من يكتسب حسنة» قهراً اينكه به ذات اقدس الهي عرض ميكنيم ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً﴾[9] بهترين چيزي كه ميخواهيم ارتباط با خاندان پيغمبر (عليهمالصلاة و عليهمالسلام) است اين مربوط به نظام داخلي اين آيه اما تنظيم سه طايفه از آيات اين است كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مانند انبياي ديگر اين مأمور شد كه به مردم بگويد من اجري از شما نميطلبم بسياري از انبيا مأمور شدند كه به امتهايشان بگويند كه ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾ بدون استثنا ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾ يك ترجيعبندي است كه همه انبيا اين را دارند و وجود مبارك پيغمبر هم برابر آنچه كه انبياي ديگر (عليهمالصلاة و عليهمالسلام) داشته و دارند اين هم داشت لذا در آيه محل بحث فرمود كه ﴿وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ﴾ تو كه اجر از مردم نميخواهي اين طايفه اولي طايفه ثانيه همين آيه 23 سورهٴ مباركهٴ شوري است كه فرمود من با انبياي ديگر فرق دارم من يك چيزي از شما ميخواهم و آن ارادت به اهل بيت است البته اين رمزش هم مشخص است براي اينكه آنها خاتم انبيا نبودند بعد از آنها انبياي ديگر هم ميآمد اما وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) كه خاتم انبياست بعد از او پيامبري نخواهد آمد و ائمه بعدي كار انبيا را ميكنند حافظ دين اويند مبين دين اويند شارح دين اويند مجري دين اويند حافظ حدود دين اويند اينها كار نبي را ميكنند لذا فرمود بايد با اينها رابطه داشه باشيم اگر با اينها رابطه نداشته باشيد من هم كه بر اساس ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَيِّتُونَ﴾[10] رخت برميبندم بعد هم كه «لا نَبي بَعدي»[11] آنوقت چه چيزي ميماند من با ديگران اين فرق را دارم چون من خاتم و خاتمم بايد جانشيان من حكم انبيا را داشته باشند وگرنه من بر اساس ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَيِّتُونَ﴾ رحلت ميكنم از آن طرف هم «لا نَبي بَعدي» خب تكليف جوامع بشري چه ميشود؟ يك عدهاي بايد باشند كه شما با آنها رابطه داشته باشيد ديگر اگر انبياي ديگر نفرمودند «الا المودة في القربي» و وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود براي اين منظور است چون بعد از نوح پيامبر ديگري آمد و حرف خودش را زد تا رسيد به وجود مبارك عيسي و موسي (عليهمالصلاة و عليهمالسلام) لذا پيغمبر اسلام (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مأمور شد بفرمايد كه ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبَي﴾[12] پس اين رمز اينكه چرا حضرت اين را گفته اما بحث در اين است كه با اينكه در سوره يوسف دارد كه تو از مردم اجر نميخواهي و چيزي هم استثنا نفرمود اينجا استثنا كرده آيا اين استثناست تخصيص است تقييد عام است هيچ اجري نميخواهم مگر اين عام تخصيص عام است يا تقييد مطلق است كه هيچ اجري نميخواهم مگر مودت در قربا يا بازگشتش به تخصص است اگر بازگشتش به تخصص بود يعني حضرت هم اجري نميخواهد پس طايفه اُولي اين است كه من هيچ اجري نميخواهم نظير همان چه كه در محل بحث سوره يوسف است طايفه ثانيه جريان مودت قُربا را استثنا كرده راز استثناكردن هم اين بود كه آن حضرت چون خاتم است خب بسيار خوب چون خاتم است بايد اجر بگيرد و اجرش هم اجر معنوي است و آن ارتباط با اهل بيت معصوم (عليهمالصلاة و عليهمالسلام) است اما اين بازگشتش به تخصيص است بازگشتش به تقييد است يا بازگشتش به تخصص و تقيد است يعني من هيچ اجري نميخواهم مگر اين اجر اين را طايفه ثالثه از آيات مشخص ميكند طايفه ثالثه مشخص ميكند كه اين تخصيص نيست اين تخصص است اين تقييد نيست اين تقيّد است ما چيزي از شما نخواستيم اگر يك وقتي گفتيم با خاندان وحي ارتباط داشته باشيد اين به سود خود شماست اگر پدري به پسر بگويد اگر اين كار را كردي اين درس را خواندي من فلان جايزه را برايت ميگيرم اين درس را براي خودش بخواند من اين را ميگيرم به اين شرط كه تو فلان درس را بخواني تو فلان نمره را بياوري خب اين يك كمالي است براي خود فرزند اينكه فرمود: «أنا و على أبوا هذه الاُمة»[13] اينها پدران ما هستند ما را راهنمايي كردند در سورهٴ مباركهٴ سبأ كه طايفه ثالثه اين آيات است اين را برگرداند به تخصص يعني هيچ تخصيصي در كار نيست ما آنچه كه خواستيم به سود كسي نيست فقط به سود خود شماست آيه 47 سورهٴ مباركهٴ سبأ اين است ﴿قُلْ مَا سَالتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾ ما درست است گفتيم ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبَي﴾[14] اما اين چنين نيست كه مودت في القربا به خاندان ما برگردد كه اين به سود خود شماست ما گفتيم به طرف غدير برويد به طرف سقيفه نرويد به طرف بهشت برويد به طرف جهنم نرويد اين به سود خود شماست اين چنين نيست كه نفعش به ما برگردد كه
پرسش ... پاسخ: اصحاب، آن كسي كه صحابت حضرت را درك بكند نه كسي كه ظاهرش يك نحو باطنش يك نحو ديگر باشد و در ليلهٴ عقبه تلاش و كوشش و سعي بكنند كه حضرت را ترور كنند برمانند شترشان را بله آن كه واقع اصحاب حضرت باشد اين است همان اصحابي بودند كه بالأخره بساط سقيفه را به پا كردند ديگر آنها را كه حضرت نميفرمايد كه خب پس روح اين آيهاي كه فرمود: ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبَي﴾[15] اين به تخصص برميگردد نه تخصيص چيزي از ما نخواست مثل اينكه پدر مهربان به فرزندش بگويد من اين كار را ميكنم به شرط اينكه خوب درس بخواني خب اين به شرط اينكه خوب درس بخواني اين شرط به سود پدر است يا پسر؟ فرمود: ﴿مَا سَالتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾ اينها راهنماي خوبياند علمشان عملشان عدلشان سياستشان ديانتشان فقاهتشان همهاش به سود شماست شما اينها را رها بكنيد به دنبال چه كسي برويد؟ بنابراين اين روح آنچه كه فرمود: ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبَي﴾ اين به تخصص برميگردد نه تخصيص اين هم سه طايفه آيه مربوط به اجرخواهي
پرسش ... پاسخ: نه منظور همه چهارده نفرند ديگر منظور اين چهارده نفرند بالأخره
پرسش ... پاسخ: نه به نفع رسول چه به نفع رسول باشد
پرسش ... پاسخ: حضرت هرچه صبر و بردباري داشت اعمال كرد و بعد هم ذات اقدس الهي نسبت به يك عده فرمود: ﴿وَسَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[16] اينچ نين نيست كه حالا اگر مردم ـ معاذاللهـ نپذيرند، حضرت به آن مقامات عاليه رسيد به ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾[17] رسيد كارش را هم انجام داد مردم زيادي به دنبال حضرت راه افتادند حالا يك عده هم راه نيفتند اين چنين نيست كه حالا حضرت ـ معاذاللهـ قصوري كرده باشد تا ترفيع درجه نباشد كه اين هر چه خداي سبحان به او فرمود انجام داد به حدي كه خدا تسلي داد دلداري داد فرمود بس است ديگر اين قدر تلاش ميكني براي چه؟ اين سه آيه ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾[18] ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم﴾[19] با آن آيه سومي كه شبيه همين آيه دوم است هر سه همين بيان را دارند ديگر خب بس است چه خبر است؟ اين چنين نيست كه حضرت كوتاهي كرده باشد بله اگر كوتاهي كرده باشد ممكن است كه به آن مقام رفيع نرسيده باشد اما نهايت كوشش را كرده خب حالا هر كه خواست بپذيرد هر كس نخواست نپذيرد
پرسش ... پاسخ: خب فرزند، انسان چون محتاج به فرزند است در جريان عادي اين است اما انبياي الهي كه به خدا مرتبطاند واحتياجي به جامعه ندارند چه فيض و فضلي از جامعه نصيب اينها ميشود
پرسش ... پاسخ: كمال مطلقشان را از راه ارتباط با كمال مطلق خودشان كامل ميكنند چه اينكه ذات اقدس الهي هم در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ ذاريات و هم در جاي ديگر فرمود بالأخره بشر براي عبادت خلق شدند كه اين غايت مخلوق است نه خالق بعد در سورهٴ مباركهٴ ابراهيم به زبان حضرت موسي فرمود به همهشان بگو كه اگر همه مردم كافر بشوند براي ما بيتفاوت است ﴿إِن تَكْفُرُوا﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ ابراهيم است فرمود ﴿إِن تَكْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِي الأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ﴾[20]
پرسش ... پاسخ: بله خب اين هم به خدا وصل است ديگر كمالش را كه از جاي ديگر نگرفته كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه كمالش را از جاي ديگر نگرفته كه اگر جاي ديگر كوتاه آمدند حضرت محروم بماند كه اين كمالش را از ذات اقدس الهي ميگيرد اين در وظيفه كوتاهي نكرده و نميكند اين چنين نيست كه چيزي بايد بگويد نگويد كتمان كرده است و مانند آن يا جايي بايد مجاهده كند نكرده باشد صبر بايد بكند و نكند آن آيه آمده كه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) تو با ديگران فرق داري اگر تمام مردم روزي زمين هيچ كسي تو را ياري نكند تو تنهايي بايد فريادت را بكشي ﴿لاَ تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ﴾ حضرت هم همان طور بود آن روزي كه به طائف تشريف بردند آن همه پاهاي مبارك را سنگ زدند كه پر خون شد تنها بود ديگر اينكه جاي تقيه نيست اينكه امام نيست كه تقيهكند اين پيغمبر است پيغمبر تقيه بردار نيست فرمود اگر احدي تو را ياري نكرد تو بايد تبليغت را بكني حالا امام يك حساب ديگري دارد وظيفه ديگري دارد ولي درباره پيغمبر فرمود: ﴿لاَ تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ وَحَرِّضِ المُؤْمِنِينَ﴾[21] اگر نيامدند نگو من جمعيت ندارم من تنهايم تا نفس ميكشي بايد بگويي اين هم همان كار را كرده بنابراين اينها كوتاه نيامدند تا باعث نقص مقام بشود اينها كارشان را انجام دادند و اگر يك وقيتي اين درودها را ما به پيشگاه آن حضرت تقديم ميكنيم نماز براي آنها ميخوانيم ميوه باغ اينهاست كه داريم به اينها ميدهيم كه بارها اين مثال ذكر شد حالا يك باغباني از باغ يك صاحبباغي روز عيد يك قدح ميوه بچيند به صاحب باغ بدهد از خودش به او چيزي داد يا خودش به او نزديك شد، مؤدّب شد به ادب اجتماعي؟ وگرنه ميوه براي اوست ظرف براي اوست كارگر از او حقوق ميگيرد خب ميوه باغ اين صاحبباغ را در ظرف صاحبباغ ريخته اين يك ساعتي هم كه وقت صرف كرده از او مزد گرفته اين كارگري كه روز كار ميكند عصر حقوق ميگيرد از ظرف صاحبباغ از درخت صاحبباغ از ميوه صاحبباغ يك چيزي جمع كرده روز عيد به پيش او برده اينطور نيست كه حالا از خودش چيزي به صاحبباغ داده باشد كه نمازهاي ما صلواتهاي ما عرض ارادتهاي ما كه به پيشگاه اهل حالا بيت داريم همين است از باغ اينها در ظرف اينها با مزد اينها يك چيزي به پيشگاه اينها تقديم ميكنيم كه از آن خود اينهاست نه اينكه از ما چيزي به آنها برسد بنابراين اجري از طرف كسي به اين چهارده معصوم (عليهمالصلاة و عليهمالسلام) و همچنين به ذوات مقدس انبياي ديگر (عليهمالصلاة و عليهمالسلام) نميرسد منتها تادبي است براي ما تقربي است براي خود ما تكاملي است براي خود ما پس اين سه طايفه آيات ميتوانند منسجم باشند و بازدهش تخصص اجر است نه تخصيص فرمود: ﴿وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعَالَمِين﴾ چيزي هم كه نميخواهي تذكره جهانيان است براي همه مردم است يادآوري مردم است مردم گرفتار غفلتاند خيليها غافلانه زندگي ميكنند تو اينها را يادآوري ميكني خب اين بحث تذكره گذشت بعد فرمود نهتنها اين جريان و اين آيات بر مردم خوانده شد آنها بيتفاوت گذشتند بلكه ﴿وَكَأَيِّن مِنْ آيَةٍ فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ﴾ كه در بحث ديروز تا حدودي كه اين آيه قابل بحث بود عرض شد دربارهٴ وجود مبارك حضرت يوسف (سلاماللهعليه) كه عرض كرد ﴿تَوَفَّنِي مُسْلِماً﴾[22] البته خب در اينجا گرچه از نبوت آن حضرت بالصراحه سخني به ميان نيامده ولي شواهد فراوان هست كه وحي بر آن حضرت ميآمد اينها بالأخره آشنا بودند به عواقب امرشان آشنا بودند مطلع بودند اين اسلامي كه طلب ميكنند همان مقام تسليم است نه صرف اسلامي كه همگان سعي ميكنند مسلمان بميرند خب يك پيغمبر اين را به حسب عادت ميداند كه مسلمان زندگي ميكند و مسلمان رحلت ميكند اما اين درخواست مقام والاي تسليم است نظير آنچه كه درباره حضرت ابراهيم و اسماعيل گفته شد ﴿فَلَمَّا أَسْلَمَا﴾[23] كه در بحث ديروز اشاره شد ﴿وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ﴾[24] اينجا هم ﴿تَوَفَّنِي مُسْلِماً﴾[25] ميتواند آن باشد فرمود ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاّ وَهُم مُشْرِكُونَ﴾ چند روايت در كتاب شريف كنزالدقايق هست اين چون تفسير روايي محض نيست نظير نورالثقلين يا برهان مطالب تفسيري ديگر هم دارد ولي روايات را هم سعي ميكند مسنداً نقل بكند تا آن مقداري كه سند در اختيار او هست آنچه كه از مرحوم كليني يا ساير روات از مجامع رواييشان جوامع رواييشان نقل ميكند مسنداً نقل ميكند اين روايت را حتماً ملاحظه بفرماييد آن دارد اينكه فرمود اكثر مؤمنين مشركاند يا شرك در مقام اطاعت است كه حرف هر كسي را گوش ميدهند آن كه ميگويد مأمور معذور است خب اين شرك در مقام اطاعت دارد مأمور كه معذور نيست مأمور موظف است دستورهايي كه مطابق با عقل و نقل است انجام بدهد اگر دستوري بر خلاف شرع بود خب او معذور نيست چه عذري دارد انجام بدهد اگر كسي حرف ديگري را گوش بدهد در جهنم ميگويد: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا﴾[26] خب تابع و متبوع كلاهما في النار اينكه معذور نيست تا در قيامت بگويد: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا﴾ پاسخش اين است كه شما و مطاعهايتان هر دو در جهنميد پس اكثر مؤمنين گرفتار شرك در مقام اطاعتاند اين يك و اكثر مؤمنين در اثر رعايتنكردن انديشههاي عادي و اقوال و گفتار و رفتارشان ميگويند «لولا فلان لهلكت»[27] اين را چند روايت به اين مضمون در جوامع روايي هست در اين تفسير كنزالدقايق هم هست كه امام (سلاماللهعليه) فرمود اينكه ميگويند: «لولا فلان لهلكت» همين شرك است به حضرت عرض كردند كه ما اگر اينطور بگوييم درست است بگوييم خدا را شكر كه به وسيله فلانكس مشكل ما حل شد خدا بر ما منت نهاد كه فلانكس را به طرف ما فرستاد كار ما حل شد «قال نعم» بله اين بد نيست براي اينكه اينها را شما به عنوان وسيله ميبينيد ديگر فياض را منعم را خداي سبحان ميبينيد چه اينكه است ﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[28] پس اگر كسي بگويد اول خدا دوم فلان شخص «يا لولا فلان لهلكت» و مانند آن اين همين گرفتار شركآلودشدن است ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاّ وَهُم مُشْرِكُونَ﴾ چندين روايت به اين مضمون هست كه شرك [در] عبادت است و مانند است
پرسش ... پاسخ: آن ريا و امثال ذلك كه شرك خفي است اما اينها بعضيها بالأخره بوي شرك جلي ميدهد اگر كسي خداي نكرده اين حرفهايي كه ميزند به همين حرفها معتقد باشد و اين حرفها را باور داشته باشد جناب فخر رازي ميگويد اين ناظر به مشركان حجاز است كه در تلبيه اينطور ميگفتند چون اينها اين مشركان حج انجام ميدادند لبيك ميگفتند طواف ميكردند به اصطلاح خودشان در تلبيه هنگام احرام لبيك كه ميگفتند ميگفتند «لبيك لا شريك لك الا شريك هو لك تملكه و ما ملك»[29] اين لبيك وثنيين حجاز بود در هنگام احرام ميگفتند لبيك شريك نداري مگر آن شريكي كه آن شريك براي خودت است آن شريك را و آنچه آن شريك دارد هر دو را تو مالكي اين بتها شريك تواند ـ معاذالله ـ و مخلوق تواند و هر چه در اختيار اين بتهاست تو مالكي «لبيك لا شريك لك الاّ شرك هو لك تملكه و ما ملك» اين است كه تلبيه ما به اين چهار جمله به اين چهار تعبير آمده صدر و ساقهاش توحيد است همين است «لبيك لا شريك لك لبيك»[30] همه اينها باز نفي محض غير خداي سبحان است آنها ميگفتند «لبيك لا شريك له الا شريك هو لك تملكه و ما ملك» البته ابنهشام در سيرهاش اين را نقل ميكند ديگران هم اين را نقل ميكنند كه تلبيه وثنيين جاهلي همين بود اما آيا آيه همان را ميخواهد بگويد يا آن هم ميتواند مصداقي از مصاديق آيه باشد؟ اينچنين نيست كه ناظر به تلبيه مردم مشرك در حجاز باشد هر كسي كه بالأخره برابر توحيد افعالي زندگي نميكند غير خدا را مؤثر ميداند خدا را دور و اينها را نزديك ميپندارد ميگويد واقعاً اينها علتاند خدا هم علت است اينها هم علتاند گرفتار شرك ميشود اما همه اينها را بر اساس ﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأَرْضِ﴾[31] توجيه كند كه همه اينها ستاد و سپاه خداي سبحاناند مأموران الهياند خب اين با توحيد هماهنگ است كه ﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأَرْضِ﴾ فرمود: ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاّ وَهُم مُشْرِكُونَ﴾ آن روايات را اگر بخواهيد ملاحظه بفرماييد در جلد ششم تفسير كنزالدقايق صفحه 394 به بعد اين روايات آمده كه مالكابنعطيه از وجود مبارك امام صادق (سلاماللهعليه) نقل ميكند كه حضرت فرمود: «﴿وَمَا يُؤْمِنُ﴾ تا ﴿وَهُم مُشْرِكُونَ﴾، فرمود: هو الرجل يقول: لولا فلان لهلكت و لولا فلان لاصبت كذا و كذا و لولا فلان لضاع عيالي الا تري انه قد جعل لله شريكا في ملكه يرزقه و يدفع عنه» ضار و نافع اوست اين دعاي نوراني جوشن كبير صدر و ذيلش توحيد است ديگر چيزي براي غيرخدا باقي نگذاشته و نميگذارد نهتنها او عليم است و حي و قدير و قيوم است نهتنها محيي و مميت است ضار و نافع هم اوست وجود مبارك ابراهيم (سلاماللهعليه) نه اينكه حالا وقتي بيمار شده دارو نميخورد ميفرمايد: ﴿وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ﴾[32] اين دعاهايي كه كنار سفره است دعاهاي توحيدي است ديگر يك وقتي انسان دست ميشويد بسم الله ميگويد غذا ميخورد اين يك نحو است يك وقتي آن دعا را هم ميخواند «الحَمدُ اللهِ الّذى أطعَمَنا وَ أيَدَنا وَ سَقانا وَ أكرَمَنا»[33] اينها را هم ميخواند اين توحيد يك انسان غذاخور است يعني خدا را شكر ميكنيم كه اينها را به ما داد اينكه گفتند هنگام غذا اين دعاها را بخوانيد اين دعاي توحيدي است ديگر خب وجود مبارك ابراهيم اين چنين نبود كه مريض بشود به دارو مراجعه نكند دارو نخورد كه فرمود ﴿وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ ٭ وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ﴾[34] خب چه كسي آدم را سيراب ميكند مگر اتفاق نيفتاده كه خيلي از موارد همين آبي كه غذاهاي گلوگير كرده را باز ميكند اين گلو را باز ميكند خود آب گلوگير ميشود چه كسي ساقي است؟ چه كسي مطعم است چه كسي شافي است اين بيان نوراني حضرت ابراهيم بر اساس توحيد افعالي ﴿وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ﴾ نه يعني من به طبيب و دارو اعتنا ندارم طبيب و دارو فرستاده اوست ﴿يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ﴾ نه نانوا نه آن كسي كه پول داد اينها همه مأموران الهياند دستورات حق را دارند انجام ميدهند عرض كرد كه من چه بگويم پس «قلت» اينها اگر بگويم كه «لولا ان من الله علي بفلان لهلكت» اين درست است؟ به امام صادق (سلاماللهعليه) عرض كردم كه بگويم اگر خداي سبحان به من منت نمينهاد و فلان كس را نميفرستاد مشكل من حل نميشد «قال (عليهالسلام): نعم لا بأس بهذا»[35] اين عيب ندارد براي اينكه شما الله را ديدي اين را مأمور الله ديدي فرستاده الله ديدي خب بله اين با توحيد منافات ندارد اما اين را در عرض الله قرار بدهي بگويي اول خدا دوم فلان شخص خب اين با توحيد هماهنگ نيست زراره و حمران و محمد بن مسلم اينها از ابيجعفر وابيعبدالله (عليهمالسلام) همين مطلب را [سؤال ميكنند]، اين كه مطلب سؤالانگيز بود كه اكثر مؤمنين مشركىتند يعني چه ؟ لذا روايات در ذيل اين آيه كم نيست «فقالا شرك النعم»[36] خب نعمت را خدا داد شما ديگري را منعم ميداني؟ آنوقت چندين قول مرحوم طبرسي در مجمع نقل كرد كه اينها خيال كردند كه مربوط به مشركين حجاز است نه اختصاصي به مشركين حجاز ندارد البته آنها مصداق كاملاند ولي اصلاً مؤمن نيستند آنها حالا بر فرض ما قبول بكنيم ﴿وَلَئِن سَالتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾[37] اين را ايمان بدانيم اين چنين نيست كه اين آيه منحصر در آنها باشد
پرسش: كه ميگويند فلاني را به شما سپردم شما را به خدا سپردم.
پاسخ: اين هم درست نيست در همين رواياتي كه اين كنزالدقائق نقل ميكند خيلي آدم بايد مواظب زبانش باشد فرمود اينكه ميگويند «لا وحياتك» به جان تو قسم «لا و حياتك» يعني قسم به جان تو به جان جنابعالي اين هم تعبير درستي نيست اولاً قسم چرا؟ بر فرض قسم باشد قسم به چيزهايي كه خداي سبحان دستور داده به آنها آدم سوگند ياد ميكند خب بنابراين يك موحد همه آداب و سننش را منطبق ميكند با همين دستورات توحيدي كه توحيد در شئون زندگي او ظهور كند اين دعاهايي كه دستور ميدهند در موقع غذاخوردن در موقع آبنوشيدن در موقع خروج از منزل در موقع پوشيدن كفش در موقع پوشيدن لباس خيلي آدم وقتي عادت بكند براي او سهل است اين همه حرفهاي طنز و غيرطنز را ميزند اما اين را گفتند لباس كه خريدي ميخواهي لباس نو بپوشي اينطور بگو ميخواهي از منزل بيرون بيايي اين را بگو كفش ميخواهي بپوشي اينطور بگو پاي راست را جلو بگذار اين را بگو اين نشانه موحدبودن است ديگر، ديگر آدم آلوده نميشود يعني ديگر مواظب زبانش است اينچنين نيست كه اگر يك احساني از كسي به او رسيده است اين ديگر حالا حاضر باشد ـ معاذاللهـ حرف او را گوش بدهد ولو در راه خلاف باشد
پرسش: شرك مرضاست يا جرم؟
پاسخ: شرك مرض است آن آثار سوئش جرم است ديگر، كيفر است ديگر البته بيماري هم جرم است ديگر اگر كسي عمداّ خودش را بيمار بكند جرم است ديگر مريضشدن جرم است بله فرمود: ﴿ أَفَأَمِنُوا أَن تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ﴾ ما همه حرفها زديم سؤال كردند جواب داديم از اخبار غيب به اينها گفتيم موعظه هم كرديم ولي اينها همچنان بيراهه ميروند اينها بالأخره از دو خطر كه احيانا در پيش است و مانعةالخلو است مانعةالجمع نيست اينها در امان نيستند يا يك عذاب فراگير كه غاشيه است آنكه ميپوشاند به آن ميگويند غاشيه آنكه ميپوشاند يك عذاب فراگير كه آدم را فرو ميبرد اين در راه است يا اين در دنيا ميآيد يا جريان قيامت بغتتاً ميرسد خبر نميكنند كه انسان دفعتاً نشسته ميبيند وضع عوض شده خيليها اصلاً نميفهمند كه مردند دفعتا ميبينند اوضاع عوض شده يك افراد ديگر هستند يك جاي ديگر است بعد از اينكه بردند در قبر و تلقين كردند و گفتند «و اعلم ان الموت حق»[38] يعني بدان تو مردي ديگران هم ميميرند اين حالتي كه داري حالت مرگ است «ان الموت حق» نه اينكه به مرده بگويند كه بدان مرگ حق است او بگويد من الان يافتم نه ميگويند در اين حالي كه داري نميداني كجا رفتي اين حالت مرگ است ما هم ميآييم «ان الموت حق و الجنة حق و النار حق»[39] اين همه را كاملاً گوش ميدهد تازه ميفهمد مرد اين چنين نيست كه همه بفهمند مردند كه خيليها ميبينند اوضاع عوض شده دفعتاً، اين را ميگويند بغتتاً اينكه در آيات دارد كه ﴿فَتَبْهَتُهُمْ﴾[40] اين است چرا بهتان را بهتان ميگويند براي اينكه آدم يك كاري نكرده يك چيزي به او نسبت ميدهند اين مبهوت ميشود وقتي انسان مُرد خيليها اين طورند وقتي مُرد مبهوت ميشود اين چيست كجا هستم اينها چه كسانياند ﴿فَتَبْهَتُهُمْ﴾ اين جريان ساعت يا بغته كه ميآيد چون نابهنگام است خبر نميكند معلوم نيست آدم را مبهوت ميكند و بهتان را هم كه بهتان گفتند براي اينكه آدم را مبهوت ميكند ولي كسي از قبل آماده باشد كاملاً ميفهمد منتقل شده است براي او راحت است سخت نيست اين در صورتي است كه عمري را با تمرين بگذارند يعني موحدانه كه زندگي كند براي او خيلي روشن است ﴿ أَفَأَمِنُوا أَن تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ﴾ اصلاً نميدانند كه مردند و قيامتي قيام كرده حالا يا قيامت صغرا يا قيامت كبرا اين جمعش ممكن است لذا اين منفصله به نحو مانعةالخلو است نه مانعةالجمع بالأخره براي كسي كه مشركانه به سر ميبرد يا ﴿غاشِيَةٌ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ﴾ است يا بغتتاً قيامت او را غافلگير ميكند و او نه به توبه موفق شد نه به انابه.
«و الحمد لله رب العالمين»