84/02/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره یوسف/آیه 83 الی 89
﴿قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَميلٌ عَسَي اللَّهُ أَن يَأْتِيَنِي بِهِم جَميعاً إِنَّهُ هُوَ العَلِيمُ الحَكِيمُ﴾(۸۳)﴿وَتَوَلَّي عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَي عَلَي يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَينَاهُ مِنَ الحُزْنِ فَهُوَ كَظِيم﴾(۸٤)﴿قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَميلٌ عَسَي اللَّهُ أَن يَأْتِيَنِي بِهِم جَميعاً إِنَّهُ هُوَ العَلِيمُ الحَكِيمُ﴾(۸۳)﴿وَتَوَلَّي عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَي عَلَي يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَينَاهُ مِنَ الحُزْنِ فَهُوَ كَظِيم﴾(۸٤)﴿قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّي تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الهَالِكِينَ﴾(۸۵)﴿قَالَ إِنَّمَا أَشْكُوا بَثِّي وَحُزْنِي إِلَي اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾(۸۶)﴿يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلاَ تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا القَوْمُ الكَافِرُونَ﴾(۸۷)﴿فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قَالُوا يا أَيُّهَا العَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي المُتَصَدِّقِينَ﴾(۸۸)﴿قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ﴾(۸۹)
جريان حضرت يوسف (سلاماللهعليه) چون سر فصل اين احسن القصص بود و قصه برادر بزرگ و همچنين بنيامين به همين امر وابسته بود وقتي برادران از مصر برگشتند و گزارش دادند كه او به اتهام سرقت دستگير شد و برادر بزرگ ما هم گفت من نميآيم ﴿حَتَّي يَأْذَنَ لِي أَبِي أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لِي وَهُوَ خَيْرُ الحَاكِمِينَ﴾[1] و شما اگر در صحت اين گزارش ترديد داريد شهري كه ما در آنجا بوديم از آن بپرسيد قافلهاي كه ما را در اين راه همراهي ميكرد از آنها جستجو كنيد وجود مبارك يعقوب (سلاماللهعليه) فرمود همه اينها به دنبال قصه يوسف (سلاماللهعليه) است كه در اثر تسويل نفس گرفتار يك خطيئهاي شديد و همه اينها آثار سوء آن خطيئه است ﴿قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَميلٌ﴾ اينچنين نيست كه برخي از اهل تفسير پنداشتند كه وجود مبارك يعقوب خب يك فرد عادي است او كه ـ معاذاللهـ علم غيب ندارد و برابر جريان عادي به اينها اطمينان نداشت گفت ﴿بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْراً﴾ اين درست نيست يك رسالهاي مرحوم صدرالمتألهين دارند در آنجا ميگويند «قتل الحسين بن علي (عليهالسلام) يوم السقيفة» وجود مبارك سيدالشهداء (سلاماللهعليه) در سقيفه بنيساعده شهيد شد چون آن منشأ همه اين فتنههاست و تثبيت هم ميكند الآن نيامدن آن برادر بزرگ نيامدن آن بنيامين همه اينها از آن چاه و زندان و امثال ذلك نشأت گرفته است لذا فرمود ﴿بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْراً﴾ در تفسير كنزالدقايق و بعضي از تفسيرهاي روايي از وجود مبارك امام صادق (سلاماللهعليه) روايت شده است كه صبر جميل آن است كه انسان به خلق شكايت نكند نه به خالق نه مطلق صبر جميل آن است كه كسي به خلق شكايت نكند چون اگر گزارش به خلق بدهد در حقيقت شكايت به خلق شكايت از خالق است و درست نيست و اين صبر نيست اصلاً اين جزع بيجاست صبر جميل آن است كه انسان بر خلق جزع نكند اما به خالق خودش مذاكره نكند جزع خودش را به خالق عرضه بدارد اين منافات با جميل بودن صبر نيست البته بالاتر از صبر جميل صبر اجمل است كه آن شبيه مقام فناست و نظير آنچه كه وجود مبارك ابراهيم (سلاماللهعليه) داشتند كه در جريان ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ﴾[2] اصلاً هيچ جزعي نداشتند و از كسي هم كمكي نخواستند آن مطلب ديگر است آن ميشود اجمل وگرنه صبر جميل آن است كه اسنان به خلق شكايت نكند فرمود اين صبر من صبر جميل است و من نااميد نيستم اميدوارم خداي سبحان هر سه نفر را به من برساند ﴿عَسَي اللَّهُ أَن يَأْتِيَنِي بِهِم جَميعاً﴾ و اين دعا نيست بلكه تبيين آن تكيه گاه اميد است براي اينكه هو العليم است هو الحكيم است او ميداند يوسف در كجاست برادرش در كجاست آن برادر كوچك در كجاست از وضع ما با خبر است و حكيمانه هم كار ميكند من به او اميد دارم.
پرسش ...
پاسخ: چون در آيهٴ هيجده همين سوره مفصل بحث شد كه نفس مسوله چيست نفس اماره چيست نفس لوامه چيست نفس ملهمه چيست نفس مطمئنه چيست آنجا اشاره شد نفس مسوله عبارت از تحسين قبيح تقبيح حسن يك درون كاو و روان كاو و روان شناسي دروني در درون همه ما هست اين اصل اول چه ما بخواهيم چه نخواهيم ما را ميشناسد چه چيزي خوشمان ميآيد ميداند چه بدمان ميآيد ميداند مطلب دوم اين بود كه قبيح ترين كار و زشتترين كار را انباشته ميكند جاسازي ميكند مطلب سوم اين بود كه يك زرورقي از همين كه خوشمان ميآيد روي اين لجن ميمالد مثل يك تابلويي كه پشتش همهاش لجن است و رويش يك زرورقي بيش نيست بعد از اينكه اين كار را كرده آن زشت را به صورت زيبا در آورده اين تابلو را به ما نشان ميدهد ميگويد اين كار، كار خيري است اين خدمت به مردم است اين وظيفه شرعي است اين انجام مصلحت است اين خدمت به فلان است نفس هم كه دنبال چنين كاري است اين از پشتش بيخير است كه پشتش لجن است يك تحقيق هم نميكند جستجو هم نميكند مشورت هم نميكند ظاهر را ميبيند ظاهر هم زرورق خوبي است همين كه وارد شد و اين ورق كنار رفت ميبيند در لجن افتاده اين را ميگويند تسويل اين در درون همه ما هست اگر كسي او را به بند بكشد اولاً زباله جمع نكند يك و اين زبالهها را كنار بيندازد دو و دست و پاي او را ببندد كه او تابلو سازي نكند سه، آدم از شر نفس مسوله نجات پيدا ميكند چهار، اگر اين نشد كم كم خدا نكرده در جبهههاي دروني پيروز ميشود و ميشود اماره بالسوء ديگر لازم نيست تابلو درست كند لازم نيست زرورق درست كند لازم نيست ورق زرين بگيرد لازم نيست فريب بدهد عالماً عامداً ميگويد اين لجن را بايد مصرف بكني يك وقت است يك كسي مال مشتبه را به عنوان اينكه من هم استحقاق دارم من مشمول اطلاقم اينها در مرحله تسويل است بعد هم وقتي كه به آن مرحله دروني رسيد ـ معاذاللهـ عالماً عامداً به بيت المال حمله ميكند اينطور نيست كه پرهيز داشته باشد از آن به بعد ديگر ﴿إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾[3] اول مسول است اين نفس مسول يك بار لوامه را هم ميگيرد او را فريب ميدهد و اين كار خوبي است خدمت به خلق است احسان به خداست چه چيزي از اين بهتر ديگر نميداند درونش چه خبر است اين در درون همه ما ـ معاذاللهـ ممكن است راه پيدا كند اما هوشياري مراقبت نفس خاطرات را انسان اين كه ميگويند هر وقت وضو ميگيريد سرتان را مسح ميكشيد در هنگام مسح سر بگوييد «اللهم غَشِّني بِرَحمَتِكَ»[4] يعني خدايا خاطرات بيجا خيالهاي بيجا هوسهاي بيجا را از سر من دور كن كه با سر پاك من به طرف تو بايستم با مغز پاك به طرف تو بايستم با من كسي حرف نزند مگر فرشتگان تو خودم با خودم حرف نزنم مگر با رضاي تو اين خاطرات دروني كه آدم را رها نميكند در حالات مختلف همين است ديگر اين خاصيت مسح سر در وضو گفتند همين است كه اينها برود كنار، نفس مسوله خطرش اين است كه اين زشت را زيبا نشان ميدهد زيبا را زشت نشان ميدهد يك كسي كه طلبه خوبي است يا كارگر خوبي است يا كارمند خوبي است يا انسان خوبي است يا هر كه هست انسان چون نسبت به او ارادتي ندارد علاقهاي ندارد فقط بديهاي او را به آدم نشان ميدهد خوبيها را پنهان ميكند اين كار نفس مسوله است وجود مبارك يعقوب فرمود كه اين تسويلتان آخر ما اگر به او و برادرش علاقه بيشتري داشتيم براساس كمال او براساس علم او بود براساس زهد او بود شما گفتيد: ﴿لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إلَي أَبِينَا مِنَّا﴾[5] بعد گفتيد كه ﴿وَتَكُونُوا مِن بَعْدِهِ قَوْماً صَالِحِينَ﴾[6] چاه انداختن براي شما كار خوب بود فروختن براي شما كار خوبي بود اين همه ﴿سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ﴾ اينها طليعه اين است كه مبسوطا در آيهٴ هيجده همين سوره بحث شد پس صبر جميل كه به روايتي از وجود مبارك امام صادق (سلاماللهعليه) رسيده است اين با شكواي الي الخلق منافات دارد اما با شكواي الي الله منافات ندارد سرّش اين است كه شكواي الي الله عبادت است آن هم با او دارد مناجات ميكند درد دل ميكند خدايا اين را آزمودي من الحمد لله صبر كردم ميدانم از طرف توست توفيقي به من بده كه من صابر باشم اينها كه بد نيست البته بهتر از اينها مقام حضرت ابراهيم (سلاماللهعليه) است كه اصلاً به چيزي توجه ندارد او نه به جبرئيل توجه دارد نه به عزرائيل توجه دارد و اينها در بحثهاي قبلي هم داشتيم كه وجود مبارك ابراهيم هنگام نزع روح وقتي عزرائيل (سلاماللهعليه) آمده قبض روح كند گفت به تو نميدهم روح را به تو نميدهم خب اين مقام آدم پيغمبران عادي اين مقام را ندارند فرمود يا به خودش ميدهم كه ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا﴾[7] يا او به من بگويد كه روح را به تو بدهم تو مأموري بله براساس قوانين مطلق داري كار ميكني من روح را به تو نميدهم اين همان است كه به جبرئيل (سلاماللهعليه) ميگويد احتياج دارم اما به تو نه در روز مرگ هم به عزرائيل (سلاماللهعليه) گويد ميدهم اما به تو نه به احد الامرين يا مستقيماً خودش از من بگيرد يا به من بگويد كه روح را به تو بدهم تو آمدي البته معصومي پيام هم آوردي و درست هم هست اما اينطور نيست كه بين من و او تو واسطه و فاصله باشي او مقام حضرت ابراهيم كه از انبياي اولواالعزم است آن نبايد درباره انبياي ديگر توقع داشت اين ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾[8] است ﴿فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ﴾[9] است آن آيه درباره فضيلت انبيا نسبت به هم است اين آيه نسبت به تفاضل مرسلين نسبت به هم است اما ما جميل داريم و اجمل بله اجمل آن كاري است كه حضرت ابراهيم (سلاماللهعليه) انجام داد پس بنابراين اگر كسي با ذات اقدس الهي درد دل كند اين عبادت است گفتگو است مناجات است اينچنين نيست كه نفس باشد كه الآن وجود مبارك حضرت يعقوب مشغول عبادت است چنين چيزي هم نفس نيست البته عبادات برتر همان كار حضرت ابراهيم (سلاماللهعليه) است.
پرسش ...
پاسخ: بله اما مستقيماً گفتن يك مطلب است غير مستقيم گفتن مطلب ديگر است اين هم ميخواهد مستقيم باشد بلا واسطه باشد. فرمود ﴿عَسَي اللَّهُ أَن يَأْتِيَنِي بِهِم جَميعاً إِنَّهُ هُوَ العَلِيمُ الحَكِيمُ٭ وَتَوَلَّي عَنْهُم﴾ حالا از اينها روبرگرداند ديگر كاري به اينها ندارد ديگر به اينها اعتراضي ندارد اين معني كظيم بودن است كاظم هست كظيم هست يعني خشمگين است خب انساني كه غضب نداشته باشد خشم نداشته باشد كه ناقص است كاظم غيض بودن خشم را فرونشاندن كمال است وگرنه آدمي كه عصباني نباشد قدرت دفاعي نداشته باشد غضب نداشته باشد خب يك انسان ناقص ومريضي است ديگر منتها هنر در اين است كه اين را به جا مصرف كند بيجا مصرف نكند هرجا مصرف نكند كظم ﴿وَالكَاظِمِينَ الغَيْظَ﴾[10] اين است لذا ميشود ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الكُفَّارِ﴾[11] ، نسبت به خودشان كه اصلاً ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾[12] اند اما نسبت به استكبار و صهيونيست ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الكُفَّارِ﴾اند آدم بيغضب بيغيرت است اينكه نقص است انسان عصباني انسان غضبناك كه كنترل بكند ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الكُفَّارِ﴾ بشود بله اين هنر است اين را خداي سبحان ستود و كمال قرار داد فرمود وجود مبارك پيامبر (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) رسول الله است ﴿وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَي الكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾ مشكلي كه دا رند نسبت به خودشان كاظم غيضند نسبت به ديگران ﴿ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾[13] اند اين وجود مبارك يعقوب (سلاماللهعليه) خشم دارد مثل همه انسانهاي كامل منتها اين را نسبت به فرزندان خود كظم كرده فرو نشانده اينها مثل كلب معلماند كلب معلم خب تربيت شده است اينها در بندند نسبت به بيگانگان خب اين را باز ميكنند نسبت به آشناها ميبندند اين ميشود كظم اما نسبت به ذات اقدس الهي كه دارد ناله ميكند انابه ميكند اين عبادت است اين كه چيز بدي نيست.
پرسش ...
پاسخ: آخر درباره اينها ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ﴾[14] نيامد كه آن در سورهٴ مباركهٴ «مجادله» است درباره كفار و اينهاست درباره فرزندان حضرت يعقوب (سلاماللهعليه) كه اين تعبيرات نيست كه.
پرسش ...
پاسخ: بله تسويل يعني بد را خوب نشان داد خوب را بد نشان داد اما ديگر ﴿فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ﴾[15] نبود كه اينها قدم به قدم ناله ميكردند به حضرت يوسف ميگفتند ما را ببخش استغفار كن به حضرت يعقوب ميگفتند ما را ببخش استغفار بكن اينطور بودند ﴿يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا﴾[16] به حضرت يوسف گفتند شما طلب مغفرت بكن گفت ﴿لاَ تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ اليَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ﴾[17] اينطور بودند آن طور نبود كه برابر سورهٴ «مجادله» ﴿فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ﴾ باشد كه تسويل هست البته خب ﴿وَتَوَلَّي عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَي عَلَي يُوسُفَ﴾ من متأسفم نسبت به يوسف قبلاً ساليان متمادي از فراق يوسف (سلاماللهعليه) متأثر بود الآن اين هجران و فراق دو فرزند زمينه هجران حضرت يوسف سه فرزند شد اين حزنش مضاعف شد كم كم سر از نابينايي وجود مبارك حضرت يعقوب درآورد يا سفيدي چشمشان تعبير به عما نفرمود فرمود: ﴿وَابْيَضَّتْ عَينَاهُ مِنَ الحُزْنِ﴾ اين سياهي چشمشان خيلي كم شد سفيدي تمام چشمش را گرفت اينطور تعبير به كوري نفرمود.
پرسش ...
پاسخ: بله يعني آن ديگر سفيدي معتدل شد سياهي هم معتدل شد اين بينايي كامل خودش را بازيافت نه اصل بينايي تعبير به اعما نشده بود چه در اينجا چه در آنجا قبلاً بيناييش ضعيف شده بود الآن ديگر بصير است بيناييش كامل است ممكن است در بعضي از روايات داشته باشد كور شده اما منافاتي هم ندارد اما تعبير قرآني عما نيست ﴿وَابْيَضَّتْ عَينَاهُ مِنَ الحُزْنِ فَهُوَ كَظِيم﴾ در عين حال كه با خداي سبحان گفتگو ميكرد مناجات ميكرد خيلي هم گريه ميكرد اما نسبت به فرزندان پرخاشي نداشت عصباني بشود غضبناك بشود آنها را از منزل بيرون كند يا مثلاً مشكلات ديگر اينها نيست برادران يوسف (سلاماللهعليه) فرزندان يعقوب (عليهالسلام) به حضرتش عرض كردند ﴿قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ﴾ ﴿تَفْتَأُ﴾ يعني لا تفتروا يعني لا تقصروا فتور و قصور نداري مرتب به ياد يوسفي اخر اين چه كاري است شما ميكنيد بگو از بين رفته ديگر تفتأ يعني فتوري نداري بالأخره خستگي نداري در نام بردن حضرت يوسف دائما به ياد يوسفي.
پرسش ...
پاسخ: بله از حوادث تلخ اما نسبت به كسي كه پيغمبر آينده است كمال جامعه به اوست لطف جامعه به اوست اين يك فرزند عادي نيست كه اگر كمال مردم هدايت مردم رهبري مردم به دست يك چنين انساني است خب انسان چنين پسري را از دست بدهد نگران است ديگر.
پرسش ...
پاسخ: بله اين علقه محمود و ممدوح است ديگر يك وقتي انسان به پسرش علاقمند است از آن جهت كه پسر اوست اين يك مرحله است يك وقت از آن جهت است كه ﴿وَكَذلِكَ يَجْتَبيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ﴾[18] چنين پسر است خب اين حزن او حزن محمود و ممدوح است در حقيقت اين حزن دارد كه چرا جامعه از هدايت او محروماند اين نبايد در چاه و زندان باشد اين بايد در منبر باشد شما اين را انداختيد در چاه غمگين بودن براي چنين حادثهاي غم محمودي است ديگر ﴿وَابْيَضَّتْ عَينَاهُ مِنَ الحُزْنِ فَهُوَ كَظِيم ٭ قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ﴾ فتور پيدا كردي ضعيف شدي مرتب به ياد يوسفي ﴿تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّي تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الهَالِكِينَ﴾ اين هم نشان ميدهد به اينكه وجود مبارك يعقوب (سلاماللهعليه) كه در بخش دوم فرمود ﴿بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ﴾ براساس آن سر فصل داستان است يعني رفتن بنيامين و نيامدن رفتن آن برادر بزرگ و نيامدن همه اينها دنباله همان چاه و زندان افتادن حضرت يوسف است ديگر همهاش به ياد حضرت يوسف بود كه بقيه را هم از آن منظر ميديد و ميفرمود ﴿بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ﴾ اينها هم برادرها گفتند شما همهاش به فكر يوسفي ﴿تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّي تَكُونَ حَرَضاً﴾ حرض يك شيء بيمقدار شيئي بيارزش كه لا يعتني به يعني به جايي ميرسي كه ديگر اثري از شما نيست يا نه واقعاً ميميري حرض در قرآن همين يكجا استعمال شده است تحريض كه به معناي تشويق است گاهي ميگويند باب تفعيل اين تشديدش كار همزه باب افعال را ميكند همزه باب افعال گاهي براي ازاله است كه افعل يعني ازال ذلك الشيء را اگر همزه باب افعال گاهي براي ازاله است و تضعيف باب تفعيل هم براي ازاله است تحريض يعني ازاله حرض آن وقت ازاله حرض را ميگويند: ﴿حَرِّضِ المُؤْمِنِينَ عَلَي القِتَالِ﴾[19] آنها جهاد را شيء بيمقداري ميدانستند بيارزش ميدانستند ميگفتند اينها را آدمهاي عادي دارند شما عظمت جهاد را بازگو بكن اين را ارزشمند معرفي بكن بگو جزء اصول ارزشي ماست آن تحريض يعني ازاله حرض اين شيء بيمقدار بيمقدارياش را زايل كن با مقدارش معرفي بكن.
پرسش ...
پاسخ: بله ديگر ياد خداست ديگر اين ياد خداست براي اينكه پيغمبر خدا عبد صالح خدا اينكه خداي سبحان در قرآن كريم مكرر به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد: ﴿وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ﴾[20] ﴿وَاذْكُرْ فِي الكِتَابِ مَرْيَمَ﴾[21] ﴿وَاذْكُرْ فِي الكِتَابِ مُوسَي﴾[22] ﴿وَاذْكُرْ فِي الكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ﴾[23] اين واذكر واذكر واذكري كه مكرر در مكرر در قرآن كريم آمده همين است به ياد نوح باش به ياد ابراهيم باشد به ياد موسي باشد به ياد عيسي باشد ياد اينها تذكره الهي است اينها بندگان صالح خدايند مأموران الهياند مسير الهي را تبيين ميكنند ديگر، ياد آدمهاي عادي كه نيست فرمود افراد ديگر را از ياد ببر.
پرسش ...
پاسخ: بله غرض اين است كه نام او را اين الي الله متعلق به هر دواست «انما اشكوا بثّي الي الله وحزني الي الله» اين نظير «هذا شهر عظمته و كرمته و شرفته و فضلته علي الشهور»[24] اين علي الشهور مفعول به واسطه است براي ؟.. به نحو تنازع نه اينكه اخير باشد «انما اشكوا بثي الي الله و حزني الي الله» مبثوث كردن يعني گسترده كردن باز كردن مبثوث يعني مبسوط من اين شكايت را باز ميكنم به كدام طرف؟ ﴿الي الله﴾ حزنم را رها ميكنم به كدام طرف ﴿الي الله﴾ اين ﴿الي الله﴾ مفعول به واسطه است هم براي بث هم براي حزن علي التنازع «انما اشكو بثي الي الله وحزني الي الله» اينكه عبادت است وجود مبارك امام سجاد كه ميفرمايد بكاؤون در عالم چند نفرند يكي وجود مبارك يعقوب است و گريه خود را در روايات دارد كه يكي از بكاؤون وجود مبارك امام سجاد است يكي هم وجود مبارك يعقوب اينها در يك مساقاند خب اگر يك بچه ديگر بود كه از اين كارها نميكرد كه خب دائما انسان در هجران كسي كه ﴿وَكَذلِكَ يَجْتَبيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ﴾[25] بنالد كه خب كار عبادي است ديگر ﴿إِنَّمَا أَشْكُوا بَثِّي وَحُزْنِي إِلَي اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ من ميدانم صبر بينتيجه نيست شما نميدانيد در عالم غيب به من گفتهاند كه اينها زندهاند شما نميدانيد اما زنده بودن گاهي در چاه است گاهي در زندان است گاهي در شهر غريب است خب اينها گريه دارد ديگر اينطور نيست كه من فقط براي مرگ آنها گريه كنم كه شما بگوييد حالا كه مرده مرده نه زندان است يا در حالي است كه مثل زندان است كسي كه نتواند خودش را معرفي بكند كسي كه نتواند بله كشور مصر را دارد اداره ميكند شكم مردم را سير كردن مهم است اما دين مردم را اداره كردن اهم است ديگري هم نميتواند اين كار را انجام بدهد اين بايد اينجا باشد بدانند پسر يعقوب است سمتي دارد آن وقت صداي تبليغي از اينجا به مصر هم ميرود او حالا فقط دارد نان مردم را تأمين ميكند نه عقل مردم را گاهي ممكن است چهارتا نصيحت هم بكند ﴿إِنَّمَا أَشْكُوا بَثِّي وَحُزْنِي إِلَي اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ حالا كه اين است ﴿يَا بَنِيَّ﴾ ببينيد همين فرزندان نسبت به اينها كظيم و كاظمانه برخورد كرد فرمود ﴿يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا﴾ برويد به دنبال يوسف اين زنده است ما را به او برسانيد او را به ما برسانيد تحسس بالاتر از تجسس است طوري است كه همه حس فعال باشد اگر همه حس درون و بيرون فعال بود ميشود تحسس و آن قدر آن امر محقق الوقوع است كه به حس نزديك است فرمود اگر شما خيلي اين حستان را به كار ببريد او را ميبينيد صداي او را ميشنويد خودش را هم لمس ميكنيد به اين شرط كه حس ظاهر و حس باطنتان فعال باشد در جستجوي ﴿ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ﴾.
پرسش ...
پاسخ: البته ولي مورد استعمالش اين است نه مفهوم، مفهوم درمورد هر دو هست ديگر اينكه ميگويند تحسس در مورد خير است و تجسس در مورد شر خب جواسيسي هم داشتند ائمه (عليهمالسلام) تا جاسوسي چه باشد وجود مبارك سيدالشهداء (سلاماللهعليه) هم به آن برادرش فرمود شما در مدينه باش «وتكون عيناً» عين باش براي ما گزارشگر باش ديگران هم همين عين را داشتند جواسيس داشتند منتها حالا اگر صادق باشد امين باشد ميشود خير ولي اين تفاوت در مورد است و نه در مفهوم ﴿فَتَحَسَّسُوا مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلاَ تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ﴾ آيس نشويد اين تعبير مأيوس كه به صورت مفعول است مگر صفت مشبهه باشد وگرنه تعبير روايي نيست مثل اينكه بگويند من مشكوك شدم بايد بگويند شاك شدم نه مشكوك بايد گفت فلان مطلب مشكوك من است نه من مشكوك شدم من شاكم يا در او شك دارم يا او مشكوك من است من آيسم او مورد ياس است او مأيوس من است آن مأيوس منه است نه من مأيوس شدم.
پرسش ...
پاسخ: بله آخر آن يكي اين برادر بزرگ چه شد گفت من نميآيم حالا كجاست بالأخره آن برادر بزرگ ميتواند باشد ديگر چون آن برادر بزرگ گفت من نميآيم خب الآن كجاست در يك شهر غربت در جايي كه نميشناسند و زمان قحطي و گراني.
پرسش ...
پاسخ: بنيامين را كه گفتند او نزد خودش نگه داشته به اين هم ميتواند بخورد براي اينكه در شهر غربت الآن چه كسي هست او را نگهداري بكند او را هم وجود مبارك يعقوب ميداند كه نزد برادر خودش است بالأخره اين را به علم غيب ميداند بر هر دو قابل انطباق است.
پرسش ...
پاسخ: تحسس هم درست است چون عمده اين است كه حضرت ما را ببيند نه ما حضرت را ببينيم اگر او عنايتي فرمود ما را ديد براي ما طوبي و حسن مآب وگرنه صرف ديدن حضرت خب كساني بودند كه بالاتر از امام زمان وجود مبارك پيغمبر (صلّياللهعليهوآلهوسلّم) را ميديدند پشت سرش هم نماز ميخواندند نماز پنج وقت را در مسجد النبي پشت سر حضرت ميخواندند اما مشكلشان حل نميشد عمده آن است كه آن ولي عصر آدم را ببيند ولي بالأخره انسان تحسس هم بكند طوري ميشود كه ميفهمد احساس ميكند كه وجود مبارك حضرت او را ديده است وجود مبارك حضرت به او عنايت دارد ﴿وَلاَ تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ﴾ از روح الهي رحمت الهي عنايت الهي آن نسيم صفا بخش الهي نااميد نباشيد چرا؟ براي اينكه يأس از روح و رحمت الهي كفر است اگر كسي ـ معاذاللهـ به جايي برسد كه بگويد ديگر خدا نميتواند ـ معاذاللهـ خب نفي قدرت كرده است اين ميشود كفر اگر بگويد به جايي رسيده است كه بگويد آن رحمت خدا اينجا را نميگيرد اين مخالف قرآن كريم است ﴿وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾[26] كجا هست كه رحمت خدا نيست اين ميشود كفر اما اگر كسي بگويد كه من آن لياقت را ندارم كه مشمول رحمت الهي باشد اين را نميگويد يأس اين خود كم بيني است اين ممكن است در بعضي از موارد نكوهش شده باشد ولي كفر نيست كفر در صورتي است كه به انكار احدي الصفاتالإلـٰهية برگردد يا قدرت او يا رحمت بيانتهاي او كه ـ معاذاللهـ منكر بشود ديگر ـ معاذاللهـ رحمت خدا اينجا نيست ديگر قدرت خدا اينجا نيست ديگر از كسي برنميآيد بله خب اينها كفر است ديگر ﴿إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ القَوْمُ الكَافِرُونَ﴾ وجود مبارك يعقوب (سلاماللهعليه) كه دستور داد براي بار دوم برويد اين پيداست معلوم ميشود كه يك طليعه وحي الهي بود فرمود برويد پيدا ميكنيد اينها رفتند و پيدا كردند آن بار اول كه نفرمود ﴿فتحسسوا﴾ كه بار دوم هم كه نفرمود ﴿فتحسسوا﴾ كه اين بار سوم است بار اول بنابر صبربود و صبر هم بالأخره يك نصابي دارد خداي سبحان به آن درجه عاليه نصاب كه برسيد فرج را باز ميكند بار اول وجود مبارك يعقوب نفرمود ﴿فتحسسوا﴾ بار دوم هم نفرمود ﴿فتحسسوا﴾ حالا كه به اينجا رسيد ﴿وَابْيَضَّتْ عَينَاهُ مِنَ الحُزْنِ فَهُوَ كَظِيم﴾ بعد هم فرمود: ﴿وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ فرمود جستجو كنيد تحسس كنيد پيدا ميكنيد نااميد هم نباشيد.
پرسش ...
پاسخ: خب آنكه انتظار فرج جزء افضل عبادات است كه ديگر روايات فراواني هم داريم انتظار. آخر انتظار يك عمل مثبتي است ديگر.
پرسش ...
پاسخ: بله نه منظور آن است كه آن روايات فراوني كه دارد انتظار انتظار، انتظار هم صبغه خبر دارد هم صبغه انشاء، انتظار با جستجو و با تحسس همراه است ديگر وگرنه انسان در خانه را ببندد منتظر باشد كه نيست كه براي منتظران وظايف فراواني ذكر كردند همين است ديگر اگر كسي انجام واجبات داشت ترك محرمات داشت اين تحسس كرد چون حضرت همه جا حاضر است ديگر اگر وظايف خودش را انجام داد آن دعاي عهد را خواند آن زيارت بعد از نماز صبح را خواند اين تحسس است ديگر پس حضرت كه دستور داد اينها حركت كردند اين بار سوم است ديگر حالا ممكن است بارهاي ديگر هم رفته باشند قافله رفته باشد زاد و راحله گرفته باشد اما آن بخشي كه قرآن نقل ميكند اين است قبلاً هم در بحثهاي ديروز و قبلش هم بود كه قرآن كه تاريخ نقل نميكند براي اينكه حرف روز است نميفرمايد در پنج قرن قبل شش قرن قبل كمتر و بيشتر اين جريان بودهاست تا كسي بگويد تاريخ مصرفش گذشته اليوم همينطور است شما جريان يوسف (سلاماللهعليه) را ميخواهيد يا خود يوسف را يوسف بله قبلاً بود و گذشت و يك شخص خاصي بود اما جريان يوسف (سلاماللهعليه) هميشه زنده است ديگر، اين ميشود سنت الهي در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» و اينها فرمود: ﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً﴾[27] لذا در جريان هيچ پيغمبري نفرمود چهار قرن قبل پنج قرن قبل اينچنين بوده است بالأخره اليوم هم هست اليوم هم جريان نوح هست اليوم جريان موسي و عيسي هست اينكه فرمود: «مثل اهل بيتي كمثل سفينة النوح»[28] يعني اليوم هست ديگر حالا لازم نيست باران بيايد يا از تنور آب در بيايد طوفاني بشود كه هر حادثهاي كه پيش بيايد اهل بيت سفينه نوح هستند چون قرآن احسن القصص است قصه تاريخي ندارد آن زمانها را اصلاً ذكر نميكند تا كسي بگويد تاريخ مصرفش گذشت اليوم جريان نوح هست حالا يك وقتي طوفان آبي است يك وقتي طوفان سياسي است هميشه ولايت حافظ آدم است اين است لذا حرف روز است الآن هم آن تقواي يوسف هست اينكه سؤال ميشود گاهي اين سورهٴ مباركهٴ «يوسف» را البته روايت چندتا روايت است در طليعه همين تفسير كنز الدقايق هست كه سوره «يوسف» را به زنها ياد ندهيد ببينيد اگر زنها بهتر از مردها ياد نگيرد مثل آن ياد ميگيرند اين خدا امام را غريق رحمت كند اين كه فرمود زمان و مكان اثر دارد يعني هر وقتي ديديد مردم آن طورند اينها را ياد ندهيد فقط سورهٴ مباركهٴ «نوح» را ياد بدهيد اگر ديديد زنها بهتر از مردها يا مثل اينها ميفهمند خب باهم يادشان بدهيد اين معنايش اين نيست كه حكم خدا فرق كرد حلال خدا حلال خداست هر وقت اين طور شد ولو ده ميليون سال بعد سورهٴ «يوسف» را ياد زنها ندهيد هر وقت طور ديگر شده است خواه اليوم خواه فردا يادشان بدهيد اين حكم كلي است اگر موضوع عوض بشود در يك زماني در يك زميني كه شما اين سوره را ياد زنها بدهيد فتنه انگيز باشد در همان روايات دارد اشاره ميكند كه فتنه است ياد ندهيد چه الآن چه ده هزار سال بعد اگر پس معلوم ميشود اين حكم هميشه هست اين روايت «الي يوم القيامة» هست نميشد گفت روايت حلال خدا كه تغيير نميكند اگر موضوع عوض شد شرايط عوض شد زمان و زمين عوض شد هميشه يادشان بدهيد چون در خود همان روايت دارد كه منشأ فتنه است اولاً وقتي گفت منشأ فتنه است دليل در خود روايت هست نظير خود آيات كه ميفرمايد ﴿وَالقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ﴾[29] حكم حرجي بر آنها نيست زنان سالماند زناني كه استاد دانشگاه هستند زنهايي كه استاد حوزهاند استاد جامعةالزهراء هستند اينها سني از آنها گذشته اينها مستثنا هستند به دليل همان ﴿وَالقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ﴾ كه فرمود حرجي بر آنها نيست اگر اينها خيلي حجاب رعايت نكردند چيزي نيست براي اينكه نه كسي در آنها طمع ميكند نه آنها در كسي طمع ميكنند پس نسبت به آنها كه حرفي نيست اما در خود اين پنج، ششتا روايتي كه يا چهارتا روايتي كه در طليعه همين تفسير كنزالدقايق هست دارد افتنان است فتنه است اين تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است ديگر هر كجا فتنه نيست بله شما ياد بدهيد فرمود اين حالا ممكن است كه چند بار رفت و آمد كردهاند اين قسمت را دارد نقل ميكند بحسب ظاهر آن كه قرآن نقل ميكند بار سوم است شايد چندين بار رفتند و آمدند و سهميه گرفتند ﴿فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ﴾ اين بار سوم چون حضرت فرمود برويد جستجو كنيد ﴿قَالُوا﴾ برادران يوسف به حضرت گفتند كه ﴿ يا أَيُّهَا العَزِيزُ﴾ حالا يا لقب شخصي يعني آن مسئول مصر بود يا وصفي كه به وجود مبارك يوسف (سلاماللهعليه) دادند ﴿مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ﴾ خب الآن چندين سال است كه اين قحطي ادامه دارد از آن طرف فراق دوتا فرزند هست مهمتر از همه فراق يوسف هست با آن وضعي كه پدر ﴿وَابْيَضَّت عَينَاهُ مِنَ الحُزْنِ فَهُوَ كَظِيم﴾ شد لذا گفتند ﴿ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ﴾ اين هم خب دامدار بودند يك مقداري كشك تهيه كردند يك مقداري هم پشم تهيه كردند خب يك مختصر كشك يك مقدار پشم چقدر ميتواند ثمن گندم در اين سالهاي قحطي باشد اين ديگر اواخر سالهاي قحطي است تقريباً ﴿وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الكَيْلَ﴾ شما كه فرموديد ﴿أَنِّي أُوفِي الكَيْلَ﴾[30] سهميه ما را به طور تمام بده كم نيايد يك ﴿وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا﴾ بر ما صدقه بده اين برادرمان را آزاد بكن به همراه ما بفرست ﴿إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي المُتَصَدِّقِينَ﴾ ذات اقدس الهي كساني كه اهل صدقه هستند جزاء عطا ميكند خب جزاي او فوق آنچه كه در ذهنها هست تنها ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾[31] نيست كمالات و كرامتهاي ديگر هست اينجا ديگر نوبت آن شد كه وجود مبارك يوسف خودش را معرفي كند ﴿قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»