درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

84/02/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره یوسف/آیه 70 الی 77

 

﴿فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا العِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ﴾(70)﴿قَالُوا وَأَقْبَلُوا عَلَيْهِم مَّاذَا تَفْقِدُونَ﴾(۷۱)﴿قَالُوا نَفْقِدُ صُوَاعَ المَلِكِ وَلِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِيمٌ﴾(۷۲)﴿قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِي الأَرْضِ وَمَا كُنَّا سَارِقِينَ﴾(۷۳)﴿قَالُوا فَمَا جَزَاؤُهُ إِن كُنتُم كَاذِبِينَ﴾(۷٤)﴿قَالُوا جَزَاؤُهُ مَن وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ﴾(۷۵)﴿فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دينِ المَلِكِ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَن نَّشَاءُ وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ﴾(۷۶)﴿قَالُوا إِن يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَلَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّكَاناً وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ﴾(۷۷)

 

چند نكته در طي مباحث قبل مانده است يكي اينكه انبيا(عليهم السلام) در قوس نزول آن مقام را دارند مثل اينكه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود «كنت نبيا و آدم بين الماء و الطين»[1] لكن در قوس صعود براي اينكه آن كمالات ظهور كند يكي پس از ديگري يا آزمون است يا تكليف ابتدايي اين كمالات را به ظهور مي‌رساند حالا يا اصل كمال پيدا مي‌شود يا ظهور بعد از خفاست.

مطلب دوم اين است كه مقامها گاهي به صورت نبوت و رسالت و اينها كه پستهاي كليدي است گاهي به صورت ولايت است كه مخصوص نبي و رسول نيست كمالهايي كه به وسيله امتحان و مانند امتحان نصيب آنها مي‌شود گاهي مربوط به مقام امامت است گاهي مربوط به ولايت است گاهي مربوط به ظهور كرامتها و معجزه‌ها و مانند آن است نظير آنچه كه درباره حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) آمده است كه خداي سبحان حضرت ابراهيم را اول به مقام نبوت بعد رسالت بعد به خلت بعد به امامت رساند اين ﴿وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً﴾[2] اينها مقاماتي است يكي پس از ديگري اين چنين نيست كه او پيامبر بود پيامبرتر شد پيامبر بود بعد به خلت رسيد بعد به امامت رسيد و مانند آن البته نبوت درجاتي دارد ﴿فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ﴾[3] رسالت هم مراتبي دارد ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾[4] اما اين‌چنين نيست كه حالا اين پيامبر است پيامبرتر بشود يك مقامي در كنار نبوت او ظهور مي‌كند يا آن مقام شامخ نبوتش يكي پس از ديگري ظهور مي‌كند.

مطلب سوم آن است كه انسان چه در جهاد اصغر چه در جهاد اوسط چه در جهاد اكبر هرچه تلاش و كوشش بكند هرگز به اين پستهاي كليدي نمي‌رسد كه انسان با سعي و كوشش بشود پيامبر بشود نبي بشود رسول بشود امام اين‌چنين نيست اينها مقامات موهبتي است كه ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[5] اين پستهاي كليدي را ذات اقدس الهي به كسي مي‌دهد كه حدوثاً و بقائاً معصوم باشد و در آينده هيچ خطايي از او صادر نشود و چنين كاري جز علم غيب الهي از هيچ چيزي برنمي‌آيد خداي سبحان بعضي از كرامتها را بعضي از مطالب كشف و شهود را به عنوان آزمون به افرادي داده است و آنها گرفتار سوء خاتمه شدند نظير آنچه كه به سامري داده شد يا نظير آنچه كه به بلعم باعور داده شد فرمود ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾[6] يعني پستهاي كليدي را مثل نبوت، رسالت هرگز به كسي نمي‌دهد كه سوء خاتمه داشته باشد يعني اگر كسي پيامبر شد رسول شد امام شد حرفش مقبول مردم است از طرف خدا سخن مي‌گويد و خداي سبحان هم اين وساطت او را امضا كرده است چنين شخصي اگر كشف خلاف در كار او عمل بيايد اطمينان مردم سلب مي‌شود اما غير نبي غير رسول غير امام افراد عادي علماي عادي اين مهم نيست كشف خلاف شد اين نشد ديگري اين‌طور نيست كه حالا مشكلي پيش بيايد چون اين كه از طرف خدا نيامده خداي سبحان به او يك كمالي داد او عُرضه حفظش را نداشت شيطان از او گرفت سامري اين طور بود بلعم باعور اين طور بود اما كسي كه گرفتار سوء خاتمه مي‌شود و با علم ازلي خداي سبحان معلوم است كه چه شخصي به سوء اختيار خودش مبتلا به سوء خاتمه مي‌شود هرگز خداي سبحان به او پست كليدي نمي‌دهد ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[7] بنابراين اقسام سه گانه جهاد سهم تعيين كننده دارد در تكامل انسان، انسان كامل مي‌شود ممكن است به مقام ولايت برسد اما اين هرگز زمينه رسيدن به مقام نبوت و رسالت و امامت معصومي و امثال ذلك را به همراه ندارد جريان حضرت يعقوب و يوسف(سلام الله عليه) هم از همين قبيل بود كه اينها نبوت را مثلاً حضرت يعقوب داشت كمالات بعدي يكي پس از ديگري ظهور كرد.

مطلب بعدي آن است كه آنچه كه در جريان خضر و موسي(سلام الله عليهما) گاهي به عنوان شاهد ذكر مي‌شد تفصيلش در سورهٴ مباركهٴ كهف خواهد آمد ظاهراً هر دو بزرگوار مأمور بودند هم خضر مأمور بود كه حضرت موسي را به علم الولايه آشنا كند هم حضرت موسي مأمور شده بود كه از خضر(سلام الله عليه) علم الولايه را كسب بكند كه اين بايد بحثش در سورهٴ مباركهٴ كهف بيايد

مطلب ديگر آن است كه وجود مبارك يعقوب و يوسف(سلام الله عليهما) اين كار را به اذن الهي كردند يعني قدم به قدم آنجايي كه وجود مبارك يعقوب خبر داد گفت ﴿كَذلِكَ يَجْتَبيكَ رَبُّكَ﴾[8] خبر داد كه خداي سبحان تو را برچين مي‌كند اين فعل مضارع كه نشانه استمرار است دلالت دارد بر اينكه تو مجتباي اويي، لحظه به لحظه او تو را اجتبا مي‌كند جبايه مي‌كند برچين مي‌كند و به مقاماتي هم مي‌رساند اينها را اجمالا وجود مبارك يعقوب از آن روياي حضرت يوسف(سلام الله عليهما) با خبر بود اما حالا مي‌خواهند مردم داري هم بكنند كشور داري هم بكنند برادران هم نرنجند فتنه خانوادگي هم پيش نيايد آشوبي هم در مملكت پيش نيايد چه كار بكنند كه همه اين جهات ملحوظ باشد خداي سبحان فرمود ما اين را برايش نقشه كشيديم در خيلي از موارد دارد كه ﴿إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً ٭ وَأَكِيدُ كَيْداً﴾[9] ديگران كيد دارند ما هم كيد داريم ولي كيد ما پيروز است حيله، كيد، مكر عبارت از آن كاري است كه نگذارد چيزي به هدف برسد حيله را حيله گفتند براي اينكه حيلوله است حائل است مانع است نمي‌گذارد اين وسيله به آن هدف برسد خيليها حيله مي‌كنند كه نمي‌گذارند اين سالك به مقصد برسد اين وسيله به هدف برسد و خدا هم حيله مي‌كند خيليها مكر مي‌كنند و خدا هم مكر مي‌كند خيليها كيد دارند خدا هم كيد دارد لكن مي‌فرمايد كيد ما پيروز است نه معنايش اين است كه كيد آنها در مقابل كيد ماست كيد ما در مقابل كيد آنهاست و اينها به مصاف هم مي‌روند ولي كيد ما بزرگ‌تر و بيشتر و پيروز است خير نيست كيد آنها زير مجموعه كار ماست ﴿وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَإِن كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ﴾[10] نه اينكه اينها در قبال قدرت خداي سبحان يك موضع گيري بكنند منتها خدا قادرتر است چون فرض ندارد كه ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾[11] باشد سراسر نظام هستي سپاهيان و سربازان خدا باشند اما مع ذلك در مقابل سربازان خدا يك عده‌اي هم موضع بگيرند اين فرض ندارد اين معني‌اش تحديد كردن قدرت خداست محدود و متناهي فرض كردن قدرت خداست فرمود قدرت ما نامتناهي است آنها هم كه آنها دارند انجام مي‌دهند سربازان ما هستند ما با سربازان خود ما همانها را مي‌گيريم اين روايت نوراني كه از حضرت امير(سلام الله عليه) خوانده شد به اينكه واعلموا عباد الله «جوارحكم جنوده و ضمائركم عيونه و خلواتكم عيانه»[12] همين است فرمود مبادا با حكم خدا با قانون خدا با دين خدا درگير بشويد اگر به مبارزه برخاستيد اعضا و جوارح شما سربازان او هستند و خداي سبحان اگر خواست كسي را بگيرد لازم نيست از جاي ديگر سرباز كشي كند همان شخص را با همان زبان او با قلم او با دست و پاي او مي‌گيرد يك حرفي مي‌زند كه آبرويش مي‌رود يك چيزي را امضا مي‌كند كه آبرويش مي‌رود يك‌جايي مي‌رود كه نبايد برود آبرويش مي‌رود با دست او با پاي او با زبان او با قلم او با نگاه او، او را مي‌گيرد فرمود واعلموا عباد الله «جوارحكم جنوده» آن وقت چنين چيزي فرض ندارد كه انسان در برابر خدا قرار بگيرد فرمود ﴿وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ﴾ تمام نقشه‌هايي كه مي‌كشند اينها سربازان مايند ما مي‌خواهيم اينها را با همين سربازان داخلي كه اينها خيال مي‌كنند براي خودشان‌اند اينها مأموران ما هستند كه دارند كار مي‌كنند با همان ماموران اينها را مي‌گيريم لذا فرمود ﴿إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً ٭ وَأَكِيدُ كَيْداً﴾[13] بعد و ﴿أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً﴾[14] تا معلوم بشود كه چه كسي پيروز مي‌شود بعد اينها دفعتاً مي‌بينند كه با دست و پاي خودشان به چاه افتادند.

پرسش: ...

پاسخ: بله چون اينها در حقيقت آن كسي كه خيال مي‌كند كه مي‌تواند نظير رباخوار كه فرمود ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾[15] آن كسي كه خيال مي‌كند مي‌تواند در برابر حكم خدا بايستد اين شيطنت است شيطان كسي است كه مي‌گويد انا در برابر الله خداي سبحان كه فرمود ﴿مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ﴾[16] گفت ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾[17] آن كه مي‌گويد انا خود را در برابر خداي سبحان مي‌بينيد اين شيطان است فرمود تو آخر مأَمور مايي مخلوق مايي تو مثل كلب معلَّمي ما هر كسي را خواستيم بگيريم به وسيله تو مي‌گيريم هر جايي كه مصلحت نبود تو را مي‌گوييم ساكت باش و تو در برابر ما مي‌گويي ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾. حزب شيطان هم همين‌طور است مي‌گويد پيامبر اين‌چنين گفت ولي به نظر من عيب ندارد معاويه به او گفتند كه اين ظرف طلايي كه شما داري در آن غذا مي‌خوري يا آب مي‌خوري ما از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شنيديم كه اگر كسي در آنيه فضه يا ذهب آب بخورد «إنما يجرجر في بطنه نار جهنم»[18] گفت «انا ايضا سمعت ولكني لا اري بذلك بأسا» من هم بله شنيدم پيغمبر اين را گفته ولي به نظر من عيب ندارد اين مي‌شود انا در برابر خدا گفتن هر كسي در برابر دين بگويد خدا اين را گفته ولي به نظر من عيب ندارد اين همان درمي‌آيد غرض آن است كه اگر كسي بداند كه كل اعضا و جوارح او ستاد الهي است اين مواظب خودش است وگرنه با زبان او با دست و پاي او گرفتار مي‌شود خودش گرفتار مي‌شود خداي سبحان فرمود ما نقشه كشيديم كه همه جوانب را رعايت كنيد.

پرسش: ...

پاسخ: خب تشريع همين تخيل است ديگر اين خيال مي‌كند كه مي‌تواند معصيت كند معصيت هم مي‌كند اما آن جريان جندكم امر تكويني است ديگر خداي سبحان انسان را مختار گفته فرمود ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ﴾[19] لكن انسان بايد بداند عبد داخر است ﴿كُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ﴾[20] ﴿وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً﴾[21] اگر ﴿كُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ﴾ اين ديگر نمي‌تواند بگويد كه دين اين‌چنين گفته ولي من نظرم اين است. وجود مبارك يوسف با اين نقشه الهي يك كار همه جانبه كرده است طوري كه قانون مملكت به هم نخورد آن طوري كه زمخشري در كشاف نقل كرده است گفت اين يك كاري كه الآن با برادرش هماهنگ كرده به برادرش گفته تو متهم بالسرقة مي‌شوي بعد بازداشت مي‌شوي برادرش هم راضي شد اين كار براي كم كردن اندوه پدر هم كافي بود چون اگر پدر بداند به اينكه اين پسر امين بود و صالح و سالم بود بعد اين را بردند و نياوردند غمگين‌تر مي‌شود ولي اگر به پدر بگويند چنين حادثه تلخي پيش آمد او افسوس مي‌خورد اما حزنش نظير حزن از دست دادن يوسف نخواهد بود اين يك حرفي است كه جناب زمخشري در كشاف دارد مسئله اتهام سرقت هم حق الله نيست حق‌الناس است يعني اين‌چنين نيست كه دوتا نامحرم باهم توافق كنند كه يكديگر را ببينند اينها دارند براساس حق الله مصالحه مي‌كنند خب نامحرم كه نمي‌تواند با نامحرم ديگر مصالحه كند كه من را ببين يا من تو را ببينم اينها حق الله است و نگاه حرام است اين كار حرام است اما تهمت به سرقت آبرو اين جزء حق‌الناس است اين قابل مصالحه است به كسي بگويند ما فعلاً تو را متهم‌السرقه مي‌كنيم براي اينكه آن هدف پيش بيايد مي‌گويد عيب ندارد من فعلاً از حقم صرف نظر كردم اين حكم خدا نيست كه قابل مصالحه نباشد اين حق الله نيست كه مصالحه نباشد اين حق الناس است چون حق الناس است قابل مصالحه است وقتي وجود مبارك يوسف(سلام الله عليه) ديد اينها آمدند يازدهمي هم همراهشان است چون فرمود به اينكه تا آن برادر ديگرتان را نياوريد ما به شما سهميه نمي‌دهيم اينها يازده نفر آمدند حضرت يوسف آن دوازده نفر را كه قبلاً ديده بود اين يكي كه تازه آمده بود يا حضرت بالفراسة فهميد كه برادر ابويني اوست يا آنها معرفي كردند گفتند اين برادري كه ما گفتيم نزد پدر است و بنا بود بياوريم و اگر نمي‌آورديم كيل به ما گندم نمي‌داديد اين همان است اينها با هم توافق كردند كه چنين كاري انجام بگيرد كه نه قانون مملكت به هم بخورد نه اين برادر را بتوانند ببرند و نه مشكل ديگري پيش بيايد خب.

مطلب ديگر اينكه اين صاع و صواع و سقايه يك چيز است وگرنه اگر دو چيز باشد لازمه‌اش اين است كه دو كالا گم كرده باشند براي اينكه در آيات قبل دارد كه ﴿جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخيهِ﴾ سقايه تعبير كرده بعد وقتي اين كارگزاران متوسط گفتند ﴿أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ﴾ آنها برگشتند گفتند ﴿مَّاذَا تَفْقِدُونَ ٭ قَالُوا نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ﴾ اگر اين صواع اين پيمانه غير از آن سقايت باشد لازمه‌اش اين است كه دو چيز گم كرده باشند يكي اينكه آن سقايت را دربار برادر گذاشت يكي اينكه اينها گفتند ما صواع را گم كرديم معلوم مي‌شود اين صواع همان سقايت است حالا يا وسيله آب خوردن بود اولاً بعد با او آب مي‌خوردند بعد وسيلهٴ پيمانه شده يا نه شأنيت آب خوري هم داشت و اين را گرفتند و بعد پس دادند يعني گفتند چه گم كرديد گفتند ما پيمانه گم كرديم و اين هم باز كيد الهي بود كه وجود مبارك يوسف از آنها سؤال كرد وگرنه هر متهمي را بالأخره برابر قانون كشور خودشان كيفر مي‌دادند اينجا استثنائاً از اين قافله سؤال بكنند كه شما متهم‌السرقه را در كشورتان چگونه محاكمه مي‌كنيد كه ما هم همان طوري محاكمه بكنيم اين پيداست يك نقشه است وگرنه كشور پهناور مصر را در آن شرايط هر كسي يك خيانتي مي‌كرد برابر قانون مصر عمل مي‌كردند نه اينكه از آن متهم سؤال بكنند در كشور شما، شما را برابر چه قانوني با چه قانوني محاكمه مي‌كنند حالا.

پرسش: ...

پاسخ: اين بحثش گذشت در همان‌جا معلوم شد به اينكه وجود مبارك يعقوب(سلام الله عليه) موظف بود بين علم و بين توسل، توكل اين‌گونه از ادعيه اينها را جمع بكند دستور ما هم همين است نه مي‌شود به علم به تنهايي براساس قواعد و شواهد عادي به تنهايي بسنده كرد و نه مي‌شود به دعا و توسل و صدقه تمسك كرد يك وقت است كه انسان با دعاي تنها مشكلش حل مي‌شود خب با دعاي تنها مرده زنده مي‌شود كه بالاتر از همه اينهاست ﴿أُحْيِي الْمَوْتَي بِإِذْنِ اللّهِ﴾[22] و كذا وكذا يك وقتي اعجاز است يك وقتي كرامت است آنكه مما لا ريب فيه است يك وقت است ولي معصوم است دعا مي‌كند حالا يا با حمد يا با دعاي ديگري بيماري كه در آستانه مرگ است نجات پيدا مي‌كند آن هم مما لا ريب فيه است اما يك وقتي انسان مضطر است هيچ راهي ندارد بهترين راه توسل و دعاست آن هم مما لا ريب فيه است اما مرحله چهارم ماييم و شرايط عادي در شرايط عادي آيا فقط بايد به مسائل تجربي علمي بسنده بكنيم بگوييم معاذ الله دعا و صدقه و صله رحم و اينها هيچ نقشي ندارند يا دست از اين كارها و علوم بشري و اينها برداريم بگوييم هر چه هست و نيست صدقه و دعاست يا بايد جمع بكنيم ما هم موظفيم از علوم الهي كه در طبيعت خداي سبحان آفريد و براي ما مسخر كرده است و به ما فرمود بهره برداري كنيد از آنها استفاده كنيم هم براي اينكه اين امور مؤثر باشد يك، آن كمبودهايي كه پيش بيني نشده به عنايت الهي ترميم و تعميم بشود دو، در كنار بهره برداري از دارو و طب و امثال ذلك دعا و صدقه و صله رحم هم داشته باشيم، وجود مبارك يعقوب(سلام الله عليه) اين راه را به ما آموخت فرمود شما از يك طرف خب يازده برادر رشيد با اين وضع ناشناس از يك در برويد آنجايي كه بازرسي مي‌كنند ايست بازرسي دارند خب مي‌شويد متهم مشكوك به زحمت مي‌افتيد از چند در برويد راحتيد و اين را در خصوص ورود درها گفت بعد گفت اين‌چنين نيست كه تمام مشكلات با همين ورود از ابواب متفرقه حل بشود اين‌قدر قضا و قدر پيش بيني نشده هست كه ما نمي‌دانيم ما فقط همين مشكل را داريم با همين توصيه حل مي‌شود همين كه اين استثنا هم استثناي منقطع است يك بيان نوراني درباره حضرت امير(سلام الله عليه) است كه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) آن را نقل كرده كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) كنار ديواري بودند حالا يا نشسته بودند يا داشتند مي‌گذشتند ديدند ديوار در شرف انهدام است از آنجا فاصله گرفتند رفتند به طرف ديوار مقابل كه سالم بود به حضرت عرض كردند شما هم از قضاي الهي فرار مي‌كنيد فرمود «افر من قضاء الله الي قدر الله»[23] من از قضاي خدا به قدر خدا هر دو قضاي الهي است هر دو قدر الهي است قدر الهي قضاي الهي اين است كه اگر كسي بي حساب كنار ديواري كه در حال شكافتن است و ريزش است قرار بگيرد آسيب مي‌بيند قضاي الهي در اين است كه اگر كسي عاقلانه در كنار ديوار در حال ريزش برود كنار ديوار سالم سالم مي‌ماند هر دو قدر الهي است «افر من قضاء الله الي قدر الله» اين را مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف توحيدشان توحيد مرحوم صدوق اين را نقل كردند كتاب توحيد باب القضا و القدر صفحه 369 اين حديث هست كه اصبغ بن نباته مي‌گويد «ان اميرالمؤمنين(عليه السلام) عدل من عند حائط مائل الي حائط آخر»[24] اصبغ مي‌گويد كه وجود مبارك حضرت امير حالا يا نشسته بودند يا عبور مي‌كردند ديدند اين ديوار كج است ممكن است بريزد از آنجا عدول كردند كنار يك ديوار سالمي قرار گرفتند «فقيل له يا اميرالمؤمنين(عليه السلام) ا تفر من قضاء الله فقال(عليه السلام) افر من قضاء الله الي قدر الله عزوجل» قضاي الهي اين است كه اگر كسي بي حساب كنار ديوار شكسته باشد آسيب ببيند قدر الهي اين است كه اگر كسي خردمندانه به طرف ديوار سالم حركت بكند محفوظ بماند اينها هر دو را او تقدير كرده ما در هر دو حال تابعيم اگر قضاي الهي بر اين است كه ما آنجا كه رفتيم پيش بيني نشده ديوار سالم بريزد آمنا و سلمنا و صدقنا ما موظفيم بين امور علمي و عقلي و نقلي جمع بكنيم هر دو آفريده خداست و هر دو هم كار خداست خداي سبحان گاهي با دارويش درمان مي‌كند گاهي با دعا درمان مي‌كند اين‌چنين نيست كه ـ معاذ الله ـ دارو خودش درمان بكند يا طبيب خودش درمان بكند اگر دارو اثر مي‌كند بالأخره آن كسي كه دارو آفرين است اين اثر را به او داده است اگر دعا اثر مي‌كند آن كسي كه دعا را دستور داد اثر مي‌بخشد اين‌چنين نيست كه دعا خودش اثر بكند يا دارو خودش اثر بكند عقل و نقل هر دو در تحت تدبير ذات اقدس الهي‌اند. فرمود به اينكه ما صواع ملك را گم كرديم بعد هم جعاله را مطرح كردند جريان جعاله اين‌طور نيست كه در شريعت سابق بوده در شريعت ما نبود ما بخواهيم از راه استصحاب شريعت سابق مسئله جعاله را حل بكنيم در خود شريعت ما هست اين‌چنين نيست كه اگر مثلاً اين آيه نبود ما مسئله جعاله را نداشتيم در آن شريعت هم جريان جعاله بود كه ﴿لِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِيمٌ﴾ جريان حمل همان است كه در سورهٴ مباركهٴ طه آيه 101 به اين صورت است كه ﴿خَالِدِينَ فِيهِ وَسَاءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلاً﴾[25] چون گناهها در قيامت بار گنه كار مي‌شود تعبير به حمل شده است در آيهٴ 111 سورهٴ «طه» كه ديروز خوانده شد اين بود كه ﴿وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً﴾ اما در آيهٴ 101 دارد ﴿خَالِدِينَ فِيهِ وَسَاءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلاً﴾ بار سنگيني اينها روي دوششان است اينجا هم آنچه كه روي دوش است مي‌گويند حِمل آنچه كه در درون است مي‌گويند حمل وجود مبارك يوسف يا خودش فرمود يا دستور داد كه بگويند ﴿وَلِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِيمٌ﴾ ملاحظه مي‌فرمايد در اين سه مقطع اول يك عده گفتند ﴿أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ﴾ بعد سخن از سرقت نبود سخن از فقدان بود بعد سخن از جعاله به ميان مي‌آيد كه ما گم كرديم اين پيداست به اينكه همه حقوق محفوظ شده است و اين گم شده است در حقيقت خب آنهايي كه اين گندمها را در آن جوال مي‌ريختند خب اشتباهاً ريختند در آن، ديگر راه براي سرقت نيست.

پرسش: ...

پاسخ: بله اصلش يك كيدي است ديگر.

پرسش: ...

پاسخ: نه اگر باشد لازمه‌اش اين است كه دو چيز باشد چون دارد كه ﴿جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخيهِ﴾.

پرسش: ...

پاسخ: نه خب آخر اينها كه نمي‌دانستند كه چه خبر است، وجود مبارك يوسف مي‌داند و بعضي از محرم اسرارها برادران يوسف به اين مؤذّني كه گفتند كه ﴿أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ﴾ رو كردند به اين كارگزارها گفتند شما چه چيزي گم كرديد كه ما را به سرقت متهم مي‌كنيد گفتند ما صواع و پيمانه ملك را گم كرديم خب اينها كه نمي‌دانستند كه چنين كاري شده بعد هم در حضور همه آن سقايه در آمد از جوال ديگري از رحل ديگري.

پرسش: ...

پاسخ: به او دستور دادند كه بگويند ولي او نمي‌داند كه رازي در اين كار است گفتند به اينكه ما اين را گم كرديد ﴿نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ﴾ بعد هم اين صواع را درآوردند پيمانه را در حضور همه ديگر، اين برادرها گفتند كه ما كه آدمهاي سالمي بوديم ما را آزموديد ما قبلاً كه آمديد در اينجا با حسن سابقه برگشتيم بعداً هم كه آمديم همه‌تان ديديد آن طوري كه زمخشري در كشاف نقل مي‌كند ديگران هم دارند البته گفتند ديديد ما وقتي وارد مصر شديم دهان اين شترهايمان را اين راحله‌هايمان را بستيم كه مبادا اينها به اموال مردم دهان درازي كنند دهان اينها را بستيم و چيزي هم اينها نخوردند و ما هم اهل سرقت نبوديم و آن چيزي هم كه شما به ما داديد آن را برگردانديم و آورديم گفتيم ﴿بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا﴾[26] چون وجود مبارك يعقوب(سلام الله عليه) دستور داده بود اين پول گندم شما را كه به شما برگرداندند شما رد كنيد شايد اشتباهي گذاشته باشند اينها برگرداندند گفتند نه ما اشتباه نكرديم ما عمداً گذاشتيم خواستيم چيزي از شما نگيريم خب اينها با همه سوابق درخشاني كه آمدند دهان اسبهايشان را بسته‌اند يا شترهايشان را بسته‌اند يك، پولهايي را هم كه در آن شرايط قحطي و گراني به اينها برگردانده بودند به اينها دوباره مسترد داشتند كه نكند اشتباه كرده باشيد پول شما كه در رحل ما بود ما برگردانديم به شما داديم اين به سفارش حضرت يعقوب بود فرمود به اينكه ما كه براي فساد نيامديم ما كه سارق نيستيم خب ﴿قَالُوا تَاللَّهِ﴾ با اين سوگند ﴿لَقَدْ عَلِمْتُم﴾ شما سابقه درخشان ما را مي‌دانيد ما يك قافله عادي نيستيم چندتا نمونه هم از ما ديديد ﴿لَقَدْ عَلِمْتُم﴾ كه ﴿مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَمَا كُنَّا سَارِقِينَ﴾ آنها گفتند كه ما الآن بررسي مي‌كنيم اگر نيافتيم كه خب نيافتيم اگر يافتيم چه كنيم؟ اينجا به صورت جمله شرطيه ديگر نگفتند شما سارقيد گفتند بسيار خوب ما كه نمي‌گوييم شما گرفتيد ما گم كرديم اگر در رحل شما نبود كه خب حرفي نيست اگر در رحل شما بود چگونه كيفر بدهيم ﴿قَالُوا فَمَا جَزَاؤُهُ﴾ جزاء اين عمل سرقت چيست اين عملي كه شما كرديد ﴿إِن كُنتُم كَاذِبِينَ﴾ شما كه مي‌گوييد ما نگرفتيم حالا اگر دررحل شما پيدا شد چه بايد كرد ﴿قَالُوا﴾ برادران يوسف گفتند ﴿جَزَاؤُهُ﴾ جزاي اين عمل اين است كه ﴿مَن وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ﴾ هر كسي كه اين صواع اين پيمانه در بار او پيدا شده است همان را شما بازداشت كنيد براي اينكه ﴿كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ﴾ ما در شهرمان در فلسطيين و كنعان بناي ما در منطقه ما اين است كه اگر كسي مال كسي را گرفته است خود اين گيرنده مال را بازداشت مي‌كنند ديگري را بازداشت نمي‌كنند يا مثلاً جزاي نقدي ندارد و مانند آن.

پرسش: ...

پاسخ: برادران يوسف كه نمي‌دانستند كه خداي سبحان مي‌داند كه برادران يوسف در فلسطين و كنعان اين‌چنين سارق را كيفر مي‌دهند و وجود مبارك يوسف هم فرمود به اينكه شما همين طور بخواهي برادرت را نگه داري كه نمي‌شود آنها مي‌گويند ما تعهد سپرديم بخواهي براساس قانون كشور بعد از اتهام او را بگيري شايد قانون كشور اين نباشد قانون كشور اين باشد كه اين يا بايد يك مدتي در زندان باشد نه نزد تو يا جزاي نقدي بدهد يا شلاق بخورد و مانند آن تو مي‌خواهي نزد تو محترمانه باشد برادرانه باشد بايد بين همه اين جهات جمع كرد بعضي از در اين اخوان‌الصفا هست كه بعضي از افراد كه عبور مي‌كردند مي‌ديدند كه قاري مشغول خواندن اين آيه است كه ﴿مَن وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ﴾ خيلي متأثر شد ببينيد گاهي يك جمله يا آيه در آدم يك اثر مي‌گذارد آيه معنايش همين است كه گفته شد يعني هر كسي كه اين پيمانه در رحل او پيدا شد همان شخص را بايد بازداشت بكنند اين مصداقش است.

پرسش: ...

پاسخ: بله ما عمداً اسرار داريم كه به استرقاق تعبير نكنيم بايد خيلي متوجه باشيد ما الا و لابد در طي اين يك هفته اگر گاهي هم استرقاق تعبير شده است براي اينكه معلوم بشود كه از نظر دور نيست تعبير به استرقاق نكرديم معلوم نيست كه بردگي و بندگي باشد آنچه كه قصد جامعش هست اين است كه او را بازداشت بكنند بعد هم خدمت بكند چند روز كار بكند كه پول آن در بيايد اما برده باشد از اين درنمي‌آيد.

پرسش: ...

پاسخ: آنها كه گناه نداشتند كه آنها يك اصل كلي را گفتند، گفتند ﴿كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ﴾ ما در منطقه‌مان در فلسطين و كنعان اگر كسي مال ديگري را بگيرد همان گيرنده را بازداشت مي‌كنند اين‌طور جزا مي‌دهيم وجود مبارك يوسف اول از اينها اقرار گرفت كه اگر يك وقتي پيدا شد ما چه كار بكنيم گفتند ما اين كار را مي‌كنيم بعد يوسف(سلام الله عليه) هم براساس قانون مملكت كه گاهي مي‌شود متهم را به قانون كشور خودش محاكمه كرد فرمود بسيار خب ماهم اين را قبول كرديم كه ديروز سه تا مسئله شد مسئله اين است كه كيفر سارق در فلسطين و كنعان چيست يك، كيفر سارق در مصر چيست دو، و مصر رضايت مي‌دهد كه گاهي مسافر اگر چنانچه متهم به سرقت شد برابر كشور خودش محاكمه بشود سه، اين سه تا فرع سه تا مسئله كاملاً ديروز جداگانه بحث شد آن كسي كه اين جمله را شنيد ﴿مَن وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ﴾ نمي‌خواست آيه را معنا كند آيه معنايش همين است اما او خيلي متأثر شد گفت هر كسي چيزي در قلب اوست پاداش او همان است ﴿مَن وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ﴾ اين است كه جناب حكيم سنايي و مانند آن گفتند «ده بود آن نه دل كه اندر وي ٭٭٭ گاو و خر باشد و ضياع و عقار» همين است يك وقت است يك كسي تمام تلاش و كوششش دامداري است نزد اين است كه گوسفندي تهيه كند گوشتي تهيه كند بخورد و مانند آن اين دهدار است نه دلدار نه صاحبدل ﴿مَن وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ﴾ اين كاملاً اين ضميرها برمي‌گردد بر خلاف ظاهر آيه است هر چه كه در دل آدم است جزاي آدم هم همان است آن عابر از قرائت اين قاري اين طور متأثر شده است نه اينكه خواست بگويد معناي آيه اين است اين در اين اخوان الصفا هست.

پرسش: ...

پاسخ: نه عرض شد ديگر تمام اين مراحل وجود مبارك يوسف ترقيق كرد رقيق كرد مطلب را آن مؤذّن اول گفت ﴿أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ﴾ بعد آن سرقت تبديل به فقدان شده است بعد تبديل به ﴿مَن وُجِدَ فِي رَحْلِهِ﴾ شده است خيلي عبارتها تنزل كرده خب ﴿فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ﴾ وجود مبارك يوسف دستورداد اول رحل آن برادرها را جستجو كنند بررسي كنند مستقيم نروند به سراغ اين برادر اولي‌اش ﴿ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا﴾ اين رد العجز الي الصدر است صدر اين قسمت از سقايه شروع شده ذيل اين قسمت هم به سقايه برگشت وسطها از صواع و ضمير مذكر به ميان آمده ﴿ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ﴾ وگرنه هرگز يوسف به برادرش نمي‌رسيد برادر هم به يوسف نمي‌رسيد كه اينها بتوانند در كمال امن نزد هم باشند ﴿كَذلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دينِ الْمَلِكِ﴾ اين اگر بخواهد برادرش را بازداشت بكند بگويد اين برادرم را نمي‌دهم آن ده نفر اعتراض مي‌كنند كه ما تعهد سپرديم به پدر پيرمان كه برگردانيم چرا شما اين را گرفتيد بخواهد با فشار بگيرد كه آنها نمي‌دهند با حيله باشد بهترين حيله همين است كه قانوني باشد حق الله نباشد حق الناس باشد با توافق قبلي باشد معصيتي هم در كار نباشد و همه جوانب رعايت شده باشد.

پرسش: ...

پاسخ: بله انسان اگر بخواهد آبروي خود را لما هو اهم مثل اينكه شهادتهاي انتحاري هم همين‌طور- است ديگر آبروي خود را در زمان انقلاب وجود مبارك امام(رضوان الله تعالي عليه) كمتر از اين بيگانه‌اي بود مگر اينكه سبّ و شتم نسبت به وجود مباركش داشت خب انسان در حالت عادي نمي‌تواند كاري بكند كه مورد سبّ و شتم قرار بگيرد اما براي حفظ اسلام و انقلاب همه اين شتمها و سبّها را تحمل كرده است شهادت انتحاري هم همين‌طور است خون ما در اختيار ماست اما كسي حق ندارد خودكشي بكند كه اما وقتي شهيد فهميده(رضوان الله تعالي عليه) شد اين را تقديم به صاحب خون كرده است حق ندارد در شرايط عادي هدر بدهد اما لما هو اهم كه براي او راجح است ﴿نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَن نَّشَاءُ﴾[27] خداي سبحان اين با جهاد اصغر جهاد اوسط جهاد اكبر درجات را بالا مي‌برد منتها براي افراد با ايمان كه در صراط علم نيستند درجه‌شان را بالا مي‌برد براي افرادي كه در صراط علم و تحقيق هستند درجاتشان را بالا مي‌برد ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾[28] اين درجات تمييز نسبت به اولوا العلم است تميز آن غير اولوا العلم محذوف است يعني «يرفع الله الذين ءامنوا منكم درجة و الذين اوتوا العلم منكم درجات» براي آدم غير عالم درجه بالا مي‌برد براي آدم عالم درجات بالا مي‌برد اين در آن آيه كريمه هست اينجا هم چون سخن از وجود مبارك يوسف و ذو علم و حضرت يعقوب و ذو علم و امثال ذلك است فرمود ﴿نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ﴾ نه درجة ﴿نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَن نَّشَاءُ وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] ـ مناقب، ج1، ص214.
[2] بقره/سوره2، آیه124.
[3] اسراء/سوره17، آیه55.
[4] بقره/سوره2، آیه253.
[5] انعام/سوره6، آیه124.
[6] اعراف/سوره7، آیه175.
[7] انعام/سوره6، آیه124.
[8] یوسف/سوره12، آیه6.
[9] طارق/سوره86، آیه15 ـ 16.
[10] ابراهیم/سوره14، آیه46.
[11] فتح/سوره48، آیه4.
[12] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 199.
[13] طارق/سوره86، آیه15 ـ 16.
[14] طارق/سوره86، آیه17.
[15] بقره/سوره2، آیه279.
[16] ص/سوره38، آیه75.
[17] ص/سوره38، آیه76.
[18] ـ بحارالانوار، ج63، ص531.
[19] کهف/سوره18، آیه29.
[20] نمل/سوره27، آیه87.
[21] مریم/سوره19، آیه95.
[22] آل عمران/سوره3، آیه49.
[23] ـ توحيد صدوق، ص369.
[24] ـ توحيد صدوق، ص369.
[25] طه/سوره20، آیه101.
[26] یوسف/سوره12، آیه65.
[27] انعام/سوره6، آیه83.
[28] مجادله/سوره58، آیه11.