83/09/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره هود/آیه 117 تا 119
﴿وَ مَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ القُرَي بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهَا مُصْلِحُونَ﴾ ﴿وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ﴾ ﴿إِلَّا مَن رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ﴾
بعد از اينكه قصص برخي از انبياي معروف الهي (عليهم السلام) را بازگو فرمود و ثمره شيرين مؤمنان به انبيا را ذكر كرد و آثار تلخ مخالفان وحي و نبوت را ذكر فرمود و به رسول گرامي (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم دستور صبر و پايداري و مقاومت داد، وظيفه عالمان دين را هم مشخص كرد كه اينها ميتوانند اولوا بقيه باشند يعني واليان بقا باشند يعني در حد خود بقية الله باشند كه جزء شاگردان بقية الله بالاصلاند آنگاه فرمود اگر اينها به وظيفه امر به معروف و نهي از منكر عمل ميكردند جامعه تا حدود زيادي اصلاح ميشد. آنها امر به معروف و نهي از منكر را ترك كردند و جامعه به فساد مبتلا شد و گرفتار هلاكت شد از يك سو، خود اينها هم كه ميتوانستند اولوا بقيه بشوند ديگر اولوا بقيه نشدند اينها هم مانند ديگران رخت بربستند اينها هم از بين رفتند.
اينكه فرمود در بخشي از آيات ﴿وَ يَأْتِ بِآخَرين﴾[1] يعني شما را ميبرد و ديگران را ميآورد خب خدا هر روز دارد اين كار را ميكند اينكه فرمود ﴿إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُم﴾ يعني شما هم ديگر نسياً منسيا خواهيد شد ديگر نامي از شما و اثري از شما نخواهد بود بلكه هلاكت زودرس هم ممكن است به سراغتان بيايد وگرنه بر اساس نظام تكوين خب هر روز خداي سبحان يك عده را ميبرد يك عده را هم به دنيا ميآورد آنچه كه در گورستانها مشاهده ميشود رفتن يك عده است و آنچه در بيمارستانها كه براي نوزادها آماده شد بررسي ميشود يعني ورود يك عده است هر روز يك عده وارد اين دفتر دنيا ميشوند يك عده هم خارج ميشوند اما خداي سبحان يك عده را تهديد كرد فرمود ﴿إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُم﴾ نظير اينكه ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُم﴾[2] فرمود شما اگر به وظايفتان عمل نكرديد خداي سبحان شما را ميبرد يك عده ديگر را به جاي شما ميآورد كه آنها مثل شما نباشند مثلاً اولوا بقيه باشند خودشان هم ميمانند ديگران را هم حفظ ميكنند پس وظيفه عالمان دين اين است شما ميبينيد در كشورهايي كه عالمان دين حضور ندارند اليوم كه بشر در اين آسمانها ماهواره دارد اليوم كه براي پياده شدن در دورترين كرات الان آماده شدند در چنين شرايطي كه علم واقعاً پيشرفت كرده است بتپرستي مثل عصر جاهليت كاملاً رايج است شما وقتي سري به هند ميزنيد سري به چين ميزنيد ميبينيد الان هم مردم مثل 1400 سال قبل 1600 سال قبل دو هزار سال قبل در برابر بتها خاضعاند انواع و اقسام نحلههاي منحوسي كه در بعضي از اين خاور دور هست نشانه همين كار است خب آنجا هم اگر علماي دين بودند كه اينطور نميشدند كه اگر خداي ناكرده در اين منطقه هم عالمان دين نباشند افراد سادهلوح باورهاي فراواني دارند يك، شيادها هم در كميناند دو، همان كاري كه در هند و چين و بخشي از ژاپن پديد آمده اينجا هم پديد ميآمد سه، اينكه واقعاً سهم مهمي عالمان دين دارند و اينها به حق وارثان انبيايند و آن كشورهايي كه اينها را ندارند اليوم هم گرفتار انحا و اقسام بتپرستي است شبيه همان بتپرستيهاي كه مشئوم و مذمومي كه در دوران جاهليت بود چه چيزي به عنوان بت فرض شده است كه اينها نميپرستند در ديار خاور دور، كه حالا نام بردنش لازم نيست.
غرض آن است كه هر جا اولوا بقيه نباشد اين خطر هست هر جا اولوا بقيه باشد اينها نيست فرمود اگر اولوا بقيه يعني كساني كه ولايت بر بقا دارند بقاي خودشان و بقاي جامعه وجود مبارك ولي عصر مثل يك آفتاب است اين عالمان دين كه شاگردان او هستند در كنار سفره آن حضرت نشستند ستارههاي ريزياند كه در منظومه شمسي آن حضرت حركت ميكنند نورشان را از او ميگيرند بركتشان را از او ميگيرند به رهبري او حركت ميكنند ولي بالأخره اولوا بقيهاند هم خودشان ماندند هم جامعه را حفظ كردند بعد از اينكه اين بخش را بيان فرمود، فرمود اگر ما يك منطقهاي را به هلاكت رسانديم حتماً عادلانه و حكيمانه بود اين كلمه ﴿بِظُلْمٍ﴾ را گفتند اين قيد قيد توضيحي است اينكه فرمود ﴿وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُون﴾ اين كلمه ﴿بِظُلْمٍ﴾ قيدش احترازي نيست براي اينكه اصلاً ذات اقدس الاه ﴿وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدا﴾[3] اين هم نكره در سياق نفي است كه احدي مورد ظلم خداي سبحان نيست در بخشهاي ديگر هم فرمود كه ﴿مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبين﴾[4] ما در محاسبه اعمال و عقايد و رفتار مردم اگر به اندازه پر اسنفجي هم باشد آن را به حساب ميآوريم اين ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾[5] هم ناظر به همان است كه ما حق كسي را ضايع نخواهيم كرد عدل محض است و حكمت صِرف.
بنابراين اينكه فرمود خدا ظالمانه هيچ منطقهاي را ويران نميكند اين قيد ميشود قيد توضيحي براي اينكه فرمود ﴿وَ أَهْلُها مُصْلِحُون﴾ خب وقتي اهل يك منطقهاي صالح و مصلح باشند يقيناً خداي سبحان اينها را به عذاب گرفتار نميكند اصلاح هم نظير احسان به دو قسم تقسيم ميشود يك وقت ميگوييم اَصلَحَ يعني اصلاح كرد بين ديگران يك وقت ميگوييم اَصلَحَ يعني فَعَلَ فعلاً صالحاً مثل احسان يك وقتي ميگوييم اَحسَنَ يعني به غير احسان كرده است قرض الحسنه داد مشكلش را برطرف كرد بيمارياش را برطرف كرد و مانند آن يك وقت ميگوييم اَحسَنَ يعني اتي بفعلٍ حسن احسان به هر دو قسم زيرمجموعه يك امر كلي است كه ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان﴾[6] اصلاح هم اين چنين است اَصلَحَ يعني اتي بفعلٍ صالح اينكه ميگويند «مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاس»[7] آن «أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ» يعني آدم صالحي باشد آنجا هم كه فرمود «صَدَقَةٌ يُحِبُّهَا اللَّهُ إِصْلَاحٌ بَيْنِ النَّاسِ إِذَا تَفَاسَدُوا وَ تَقَارُبٌ بَيْنِهِمْ إِذَا تَبَاعَدُوا»[8] كه مرحوم كليني از وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) نقل كرد آن اصلاح به معني دوم است فرمود آن صدقهاي كه محبوب خداست اصلاح بين دو نفر است كه اگر اين دو نفر به فساد گراييدند و اختلافي دارند آدم بتواند بين اينها اصلاح كند نظير آن اصلاحي كه در قرآن راجع به اصلاح خانوادگي بين زن و شوهر است كه ﴿أَصْلِحُوا﴾[9] يا نظير آن اصلاحي كه بين دو فرقه از مؤمنين است كه ﴿وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما﴾[10] خب پس اصلاح مثل احسان دو قسم دارد فرمود اهل يك منطقه اگر صالح و مصلح باشند خداي سبحان هرگز آنها را عذاب نميكند بنابراين پس اين كلمه ﴿بِظُلْمٍ﴾ ميشود قيد توضيحي
سؤال: ... جواب: بله وقتي كه بركت باشند هم دنيا نام آنها باقي ميماند نظير همين بزرگاني كه كتابهاي اينها رواج دارد آثار اينها رواج دارد و نام آنها و سنت اينها رواج دارد در نوبتهاي گذشته هم اشاره شد كه ما به دو تا اجتهاد مأموريم يك اجتهاد علمي كه خب چيز روشني است كه انسان بايد مجتهد باشد نوآوري داشته باشد و مبتكر باشد و اينها يك اجتهاد عملي آن اجتهاد عملي كاري به مسائل علمي ندارد آن به مديريت و اجرا و اينها برميگردد اينكه امام فرمودند «مَنْ سَنَ سُنَّةً حَسَنَةً، فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا»[11] اين سنت گذاري اين اجتهاد در مديريت و فن است كه انسان جامعه را چطور اصلاح كند هر كدام ممكن است يك كار خير را انجام بدهند اما وقتي كسي در سمتي قرار گرفته كه حرفهاي معقول و مقبول دارد اين موظف است كه نوآوري فني هم داشته باشد در جامعه يك كار جديدي هم بكند كه مردم او را به رسميت بشناسند و همان را هم هر سال ادامه بدهند اين ميشود سنت حسنه اينكه امام راحل (رضوان الله تعالي عليه) فرمودند كه آخرين جمعه ماه مبارك رمضان به عنوان حمايت از قدس است خب اين نه آيه قرآن است نه دليل روايي بر آن هست اطلاقات ادله قرآني و روايي هست دليل عقلي هست كه بايد از مظلوم و مستضعف حمايت كرد كاري است بسيار خوب هر روزي هم بالأخره انسان اين كار را انجام بدهد جا دارد و هر فرصتي هم فرادا مثنا باشد انجام ميدهد اما يك روز همه جمع بشوند سراسر جهان اسلام آثار فراواني دارد اين را ميگويند سنت حسنه «من سنَّ سنةً حسنةً» در قبالش يك سنت سيئهاي هم هست كه نظير اين چهارشنبه سوري است كه حالا به زحمت ميخواهيد از مملكت برداريد نميتوانيد آن هم يك سنت سيئه است اين سنت گذاري يك ابتكار و مديريت و فن اجرايي است كاري به مقامات علمي ندارد آن بزرگواراني كه گفتند فضاي سبز از حرم تا حرم اين يك سنت است كه انسان به درختكاري، سالي در يك روز معيني به صحرا برود درختي بكارد آبياري كند و مانند آن هر روز اين خوب است اما حالا سالي در فلان روز معين همه مردم جمع بشوند درخت بكارند ميشود سنت حسنه «من سنَّ سنةً حسنة» ما موظفيم براي اين كار سرمايهگذاري كنيم ما را تشويق كردند به اين كار عمل تك و فرادا اثر كم دارد عملي كه معقول باشد علماً يك، مقبول باشد عند الامت الاسلاميه دو، از يك آدمي كه حرف او سكه قبولي دارد صادر بشود سه، اين ميشود سنت حسنه اين اجتهاد در مديريت است اجتهاد در اجراست از اين سنن بعد از انقلاب كم نبود به لطف الاهي خب عالمان دين آنهايي كه اولوا بقيهاند به فكر اينگونه از مسائلاند اينها چيزهاي ماندني است بركات الاهي است و ميماند خود كار ميماند مبتكرِ اين كار ميماند جامعه هم در سايه اين ابتكارِ ماندگار ميماند.
فرمود انبيا آمدند حرفهايشان را گفتند يك عدهاي پذيرفتند يك عدهاي هم نپذيرفتند انبيا نصيحت كردند ما درِ توبه را باز گذاشتيم آنها در شقاق و نفاق بودند بالأخره عذاب دامنگيرشان شد. خداي سبحان سه اصل را در قرآن كريم براي ما بازگو كرد: يك اصل اين است كه هر گاه ملتي قيام كرد ما او را مظلوم نميكنيم ما او را بي ثمر نميكنيم قيامش را بي ثمر نميكنيم؛ دو اينكه هر گاه ملتي به تباهي تن در داد ما بعد از يك مدتي بساط او را جمع ميكنيم؛ سه اگر ملت به آن سمت يا اين سمت نرفت افرادي گوشه و كنار اين چنين بودند يا خوباند يا بد اگر خوباند كه ما آنها را تا آن جايي كه ممكن است در نظام هستي حفظ ميكنيم اگر بد بودند شايد بگيريم شايد نگيريم به عقوبت آخرت احاله بدهيم اينطور نيست كه اگر افراد بد بودند فوراً عذاب بيايد اما امت اگر به تباهي تن در داد بعد از يك مدتي خداي سبحان بساط او را برميچيند بساط امت غير از بساط افراد است در فساد و ظلم ولي در جريان عدل و داد بساط فرد نظير بساط جامعه اثر مثبت خود را به همراه خواهد داشت فرمود ما اينها را هدايت كرديم و اينها نپذيرفتند حالا كه نپذيرفتند بيراهه رفتند يعني در نظام تكوين بر قدرت الهي فائق آمدند يا نه خدا جلوي اينها را باز گذاشته نه تفويض كرده اينها را آزاد گذاشته فرمود آزاديد فرمود اينها كه بيراهه رفتند اينطور نيست كه ما نتوانيم جلوي اينها را بگيريم ميتوانيم جلوي اينها را بگيريم ولي خب آن ديگر فايده ندارد آن ديگر ميشود جبر ما ميخواهيم آزادانه اينها راه را انتخاب بكنند ما گفتيم اين راه حق است اين راه باطل است ﴿فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُر﴾[12] ﴿لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي﴾[13] ﴿وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ﴾[14] ﴿إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيل﴾[15] و دهها آيات ديگر فرمود اين هم راه خير اين هم راه بد كمال در انتخاب آزادانه است كسي را وادار بكنند راه خوب برود يا راه بد نرود اينكه كمالي در كار نيست فرمود اما اين چنين نيست كه ما اينها را رها كرده باشيم اينها بشوند مستقل اينها آزادند نه مستقل ما به اينها آزادي داديم هيچ كس هم نميتواند آزادي اينها را بگيرد حتي خود اينها هم نميتوانند آزادي خودشان را از خودشان بگيرند براي اينكه اينها آزاد خلق شدهاند مگر انسان ميتواند جلوي آزادي خودش را بگيرد اگر يك وقتي كاري كرد حتي انتحار آزادانه انتحار ميكند تصميم ميگيرد اراده ميكند انتخاب ميكند وسيله فراهم ميكند انتحار ميكند ما مجبوريم كه آزاد باشيم اين كمال ماست ما كه خودمان را آزاد نكرديم كه ديگري ما را آزاد كرد ما در حريت مجبوريم و اين تثبيت حريت است تكامل حريت است نه كسي ميتواند از ما بگيرد نه خود ما ميتوانيم جلوي آزاديمان را بگيريم اگر كسي دست و پاي كسي را ميبندد او را از صحنه بيرون ميكند اينكه فعل او نيست اين مورد فعل است نه مصدر فعل نميگويند اين شخص رفت ميگويند اين را بردند پس همانطور كه لباسش را بردند خود او را هم از صحنه بيرون ميبرند ممكن نيست همانطوري كه دو دو تا پنج تا محال است دو دو تا سه تا محال است، محال است انسان كاري انجام بدهد و آزاد نباشد هيچ ممكن نيست نه اينكه بد است نه اينكه ظلم است ظلم مربوط به حكمت عملي است بحث حريت انسان در حكمت نظري است انسان خُلِقَ حراً مثل اينكه نميشود گفت دو دو تا پنج تا بد است دو دو تا سه تا بد است سخن از بدي و خوبي در حكمت عملي است يعني در مسائل اخلاق در مسائل فقه در مسائل حقوق آنجا سخن از بد و خوب و حسن و قبح و ظلم و عدل و اينهاست اما در مسائل رياضي در مسائل فلسفي در مسائل كلامي اينها سخن از بد و خوبي نيست كه سخن از حق و باطل است سخن از ضرورت و امكان است آيا ممكن است انسان در كاري مجبور باشد نه محال است مثل اينكه ممكن است دو دو تا بشود سه تا يا پنج تا نه محال است خب اگر كسي را وادار كردند دستش را گرفتند از صحنه بيرون كردند آن چطور؟ ميگويند او مورد فعل است نه مصدر فعل همانطور كه لباسش را بردند او را هم بردند اين كه فعل او نيست اگر كسي را وادار كردند گفتند اگر اين كار را نكني تو را ميكشيم اين كمال اختيار را دارد ميتواند قتل را بپذيرد ميتواند براي حفظ حيات خود قتل را نپذيرد و آن كار را انجام بدهد كار را با اختيار انجام ميدهد با انتخاب انجام ميدهد ميگويد من بايد بمانم آن كار قابل تدارك است بعداً هم انجام ميدهم بنابراين ممكن نيست انسان كاري را انجام بدهد كه بي حريت و بي آزادي باشد ما مجبوريم كه آزاد باشيم الانسان حرٌ بالضروره مثل دو دو تا چهار تا بالضروره اينجا جاي ضرورت است نه جاي امكان جاي عدل و حق، حسن و قبح و اينها نيست فرمود ما او را آزاد آفريديم هيچ كس نميتواند جلوي آزادي او را بگيرد كه او كاري انجام بدهد يا كار نكند اما آيا آزادي انسان مثل آزادي خداست _معاذالله_ كه ضرورتش ازلي باشد يا ضرورتش بالغير است آتش ميسوزاند بله بالضروره ميسوزاند اما اين ضرورت ضرورتِ ازلي است يا ضرورت ذاتي آيا اين ضرورتش بالذات است يا بالغير يعني خود اين انسان يك موجود ضرورتِ ازليداري است بالضرورة الازلي اينطور است يا به او دادند خب به او دادند ديگر انسان اينطور خلق شده خب هماني كه خالق است ممكن است جلويش را بگيرد فرمود ما اگر خواستيم ميتوانيم جلويش را بگيريم خب اينهايي كه با خوابهاي وحشتناك اوضاعشان برميگردد يا با تشويقها با تهديدها برميگردند با علل و عوامل بيروني برميگردند ديگر اما با ميل خودشان برميگردند خداي سبحان از چند راه ميتواند مسير مختلفان را برگرداند اينها را به راه بياورد يا با رؤياهاي ترس يا با زلزلهها يا با خسفها يا با نموداري از عذابهاي دنيايي و مانند آن ميتواند جلوي اينها را بگيرد ولي خب اين كمال نيست در بخشي از آيات فرمود ﴿وَ لو شاء ربك لآمن من في الارض كلهم جميعا﴾[16] ما اگر بخواهيم سراسر اين شش هفت ميليارد بشر همه ميشوند مؤمن هيچ كسي كافر نميشود ولي خب اين ديگر كمال نيست ولي ما ميخواهيم بر اساس ﴿قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي﴾ ﴿فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُر﴾ بشود تا او بشود آزاد اينجا هم كه فرمود اينها اختلاف كردند فرمود ما اگر بخواهيم جلوي اختلاف اينها را ميگيريم درست است اينها ضرورت دارد اما ضرورت اينها كه ضرورت ازلي نيست الله حرٌ بالضرورة الازليه الانسان حرٌ بالضرورة بالغير او را آزاد آفريدند خب همان آفريننده ممكن است مسيرش را برگرداند.
سؤال: ... جواب: بله ما را خداي سبحان اينطور آفريد كه بديهي را ميفهميم در سايه بديهي نظري را ميفهميم و تا يك مدتي هم اينطور است و اگر خواست خداي سبحان همين را ميتواند بگيرد چه اينكه برخيها در دوران كهنسالي و فرتوتي همه آنچه را كه در حوزهها و دانشگاهها خواندند از يادشان ميرود كه ﴿لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً﴾[17] همه را از او ميگيرد اينطور نيست كه حالا اين علمي كه ما داريم براي ما ضرورت ازلي باشد و قابل زوال نباشد ماييم اين چنين ميفهميم و ما را اين چنين خلق كرد و كمال ما هم در اين است ما نسبت به خودمان مستقليم نسبت به ديگران و هم نوعمان مستقليم نسبت به جهان طبيعت مستقليم اما نسبت به عالم آفرين كه مستقل نيستيم كه نسبت به او تابعيم بخواهد برگرداند برميگرداند همين كه يك قطره آب را به اين صورت درآورده بعد دوباره برميگرداند خاك ميكند ﴿مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى﴾[18] اينكه در برخي از مجلات گفتند اسلام ميخواهد ما برده باشيم برده چه كسي باشيم؟ ما نه برده خودمان بايد باشيم كه طبق هوس كار كنيم نه برده مستعمران ديگر بايد باشيم نه برده آسمان و زمين ما فقط برده ذات اقدس الاه هستيم و اين عاليترين افتخار ماست وجود مبارك حضرت امير در اين دو سه جمله دعايي كه مرحوم محدث قمي (رضوان الله عليه) در بخشهاي ماه رجب نقل ميكند آنجا عرض ميكند «إِلَهِي كَفَى بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفَى بِي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِب»[19] خدايا فخر و شرف من در همين بس كه بندهٴ توام او كمال محض است او جمال محض است من بنده جمال و كمالم خير مرا ميخواهد بالأخره ما از جايي آمديم به جايي هم ميرويم يك راهنما ميطلبيم اينجا خداي سبحان فرمود اينها گرچه در برابر انبيا ايستادند ولي ما بخواهيم جلوي اينها را ميگيريم اما گرفتن اين ميشود بر اساس جبر اين كه كمال نيست ﴿وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَة﴾ بله خدا ميتواند مثل همان آيه كه فرمود ﴿وَ لَو شَاءَ رَبّکَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعا﴾ اما خب اين كه كمال نيست يك جامعهاي را به اجبار به طرف ايمان بكشانند اين كمال نيست اين يك سكوت است و نه سكون كمال انسان در اين است كه با علم خود [با] معرفت خود تصميم بگيرد و راه خير را طي بكند ﴿وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَة﴾ اما ﴿وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفين﴾ دائماً اينها با هم اختلاف دارند اختلاف را همانطور كه سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) مشخص كردند اين كلمه اختلاف مخالفت تخالف اينها از ريشه خَلف است خَلف يعني پشت سر، كسي كه كار ديگري و حرف ديگري و روش ديگري را پشت سر ميگذارد در خَلف خود قرار ميدهد اين با او اختلاف دارد اين در خلف قرار دادن پشت سر قرار دادن يا حق است يا باطل اگر اين كثرتها به وحدت و نظم برگردد يك اختلاف محمود و ممدوحي است و اگر اين اختلافها به وحدت برنگردد به نظم برنگردد يك اختلاف مذموم و مشئومي است اختلافهاي كه قرآن كريم بازگو ميكند نظير اختلاف الليل والنهار خب اگر هميشه روز بود كه زندگي ممكن نبود هميشه شب بود كه زندگي ممكن نبود و خداي سبحان يك عده را تهديد ميكند ميفرمايد ما اگر بخواهيم اين شمس را دستور ميدهيم آرام باشد هميشه بشود روز تا شما آب بشويد ﴿جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهارَ سَرْمَداً﴾[20] اگر از آن طرف بخواهيم هميشه دستور ميدهيم او نتابد اگر ليل سرمد بود ﴿يََأْتيكُمْ بِضِياءٍ﴾[21] و مانند آن اينكه در بخشي از آيات قرآن كريم اختلاف الليل و النهار را از بهترين آيات الاهي ميشمارد همين است يعني ليل در خلف نهار ميآيد نهار در خلف ليل ميآيد خليفه يكديگرند مكمّل يكديگرند باعث ميشود كه هم آسايش مردم تأمين است هم كسب و كار مردم تأمين است اين يك اختلاف پر بركتي است در نظام سپهري و هيأت و نجوم از نظر كشاورزي هم فرمود اگر همه ميوهها يك رنگ بود يك مزه بود يك اندازه بود كه مشكلات طبيعي شما برطرف نميشد ما اين ميوهها را رنگارنگ با مزههاي گوناگون با كميتها و كيفيتهاي مختلف آفريديم كه نيازهاي شما را تأمين كند عسلها هم بشرح ايضاً [همچنين] اگر همه عسلها يك رنگ و يك طعم و يك خاصيت بود گرچه در اصل خاصيت مشتركاند نياز شما برطرف نميشد فرمود از بطون اين نحل عسلي ميآيد كه ﴿مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُا﴾[22] از اين درختها ميوههايي ميآيد كه ﴿مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها﴾ معادن اگر همه معادن طلا بود آن هم مثل زغال سنگ بي ارزش بود معدن طلا لازم است معدن نقره لازم است معدن زغال سنگ لازم است معادن ديگر لازم است در معدن طلا و نقره رنگهاي گوناگون لازم است فرمود از اين معادن ﴿مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهَا﴾ ما خلق ميكنيم اينها اختلافهاي محمود و ممدوح است كه به نظم برميگردد كثرتش به وحدت برميگردد اين اختلافها به اتحاد برميگردد همه اينها براي تأمين يك هدف مشترك است اما يك اختلاف است كه انسان كمين ميكند تا ديگري را ساقط كند اين اختلاف مذموم است كه فرمود اينها غالبا در بسياري از موارد گرفتار اين اختلاف مذموماند اينها به جاي اينكه با هم باشند در كنار هم باشند پشت سر هم قرار گرفتند تا ديگري را در كمينگاه او بگيرند همان آيه 213 سورهٴ مباركهٴ بقره كه قبلاً بحث شد اين اختلافها را مشخص فرمود فرمود در مسائل علمي مسائل ديني خب اختلاف نظر هست اين اختلاف نظر يك وسيله تكاملي است هر كسي انديشهاي دارد آرايي دارد مبادي فكري دارد اما يك ترازويي هست كه بالأخره بايد مشخص بشود شما در هر رشته علمي ميبينيد دو صاحب نظر با هم اختلاف دارند وقتي از آن رشته علمي بيرون آمديد در صف معرفت شناسي نشستيد ميبينيد كه بالأخره يكي حق است ديگري باطل چون نميتواند هر دو حق باشد يا هر دو باطل باشد در صورتي كه طرفين نقيض باشند مادامي كه در صف علم نشستيد مانند يكي از اين علما يك نظري داريد وقتي از صف علم و فن بيرون آمديد به فن معرفت شناسي سري زديد از بيرون نگاه كرديد يقين داريد يكي حق است يكي باطل خب عالمي كه بر اساس حق است و نظم است يك ترازويي هست كه بالأخره مشخص كند كه حق كدام است باطل كدام است در همان آيه 213 سورهٴ مباركهٴ بقره فرمود ما اين ترازو را به وسيله انبيا مشخص كرديم ديگران گرفتار علماند انبيا معلوم دستشان است از معلوم دارند خبر ميدهند خب اينها كه دستشان از معلوم كوتاه است چون آنها كه علم حضوري و شهودي و كشف وحياني ندارند كه اينها علم الصورة الحاصلة من الشيء لدي العقل گيرشان ميآيد اين همان علم حصولي است همان علم است همان صور ذهني است و مانند آن خب آنكه در حقيقت وجود دارد معلوم است آنكه پيش علماست علم است چه اندازه اين علم از آن معلوم حكايت ميكند خب گاهي درست حكايت ميكند گاهي احول است انسان، يكي را دو تا ميبيني بد حكايت ميكند يك كسي كه معلوم دستش است بايد خبر بدهد و آن پيامبراناند فرمود پيامبران اين طوري نيست كه _معاذالله_ اينها هم رفته باشند درسهاي حوزوي يا دانشگاهي خوانده باشند يك چيزهايي ياد گرفته باشند از خارج صوري پيش اينها باشد كه اينها متن خارجاند خارج را اگر شما بخواهيد جمع بكنيد سماوات و ارض را ميشود علي بن ابيطالب فرمود «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَإِنِّي بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَخْبَرُ مِنْكُمْ بِطُرُقِ الْأَرْض»[23] اين معلوم [در] دستش است ديگران صورتي از آن در ذهن دارند او بايد خبر بدهد فرمود انبيا همهشان همين طورند البته تفاوتي بين انبيا (عليهم السلام) هست لكن همه آنها در اين جهت كه معلوم [در] دستشان است حرفي در آن نيست چون اينها با شهود وحياني مييابند آيهٴ 213 سوره بقره اين بود ﴿كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ﴾ اين كتابي كه از معلوم خبر ميدهد ﴿بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ﴾ خب ﴿لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ﴾ در آن جاهايي كه مورد اختلاف است حكم ميكنند اين اختلاف اختلافِ خوبي است اختلاف نظر بين صاحبنظران است حالا انبيا آمدند چون معلوم [در] دستشان بود فرمودند كدام حق است كدام باطل از آن به بعد يك اختلاف ديگري پيش آمد فرمود ﴿وَ مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُم﴾ اين اختلاف بعد العلم است كه بغي است و ظلم است و ذات اقدس الاه اين را مذموم ميداند و عقل و نقل هم اين را مذموم ميدانند فرمود بعد از اينكه روشن شد اينها بيراهه دارند ميروند براي اينكه ميفهمند اين بيراهه رفتن به هواي اينها نزديكتر است به هوس اينها نزديكتر است اينكه ميگويند وجود مبارك حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) ظهور كرد نقطه عطفي در جهان رخ ميدهد همين است آن بيان نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) كه در نهج البلاغه آمده اين است كه فرمود «يَعْطِفُ الْهَوَى عَلَى الْهُدَى إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى»[24] ديگران مرتب هدايت را بر هوس منعطف ميكردند اما وجود مبارك حضرت كه آمد هوا و هوس را بر هدايت منعطف ميكند اين را ميگويند نقطه عطف در كل جهان همه اينطور ميشوند به تبع آن حضرت. اكثري به سبب رشد فرهنگي و فكري اينطور ميشوند يك عده هم بالأخره تبعيت ميكنند اين ميشود نقطه عطف.
سؤال: ... جواب: همگي حضوري است، اينها اينطور نيست كه نگار مدرسه رفته باشند همه اينها نگاران بي مكتب بودند مكتب فقط مكتب الاهي است اينطور نيست كه علم حصولي داشته باشند درس خوانده باشند شده باشند پيغمبر پيغمبري و امثال ذلك با علوم ظني و اجتهاد و اينها حاصل نخواهد شد ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآن﴾[25] مربوط به همه است به وجود مبارك ابراهيم ميفرمايد انك لتلقي الصحف به وجود مبارك موسي ميفرمايد انك لتلقي التورات به وجود مبارك عيسي ميفرمايد انك لتلقي الانجيل منتها همان طوري كه ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْض﴾[26] است علوم وحياني هم درجاتي دارد متعلمان هم درجاتي دارند تلقيات هم درجاتي دارد و آنكه مهيمن بر همه اينهاست قرآن كريم است كه ﴿مُهَيْمِناً عَلَيْهِ﴾[27] بعد فرمود اين اختلاف بعد العلم منشأش بغي است و ظلم است و ستم است و خودخواهي و هوا پرستي فرمود ما اگر بخواهيم جلوي اينها را ميگيريم ما اگر اختلافها را گذاشتيم باشد براي اينكه يك روزي خودشان بفهمند بگويند ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾[28] ما چطور در آخرت جلوي اينها را ميگيريم كسي حق حرف [زدن] ندارد ﴿لا يَتَكَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِن﴾[29] دهانها را ميبنديم بالأخره، با يك اشاره دهان بسته ميشود اينجا هم ميتوانيم اين كار را بكنيم اما بساط عالم طبيعت بر تكامل است تكامل در اين است كه انسان آزاد باشد ديگر آنقدر به انسان آزادي داديم كه _معاذالله_ بتواند مبدأ را هم انكار كند اين آزادانه ملحد ميشود اينطور نيست كه مجبور باشد كه بنا نيست كه دهان كسي را ببندند كه آن وقتي كه دهان را ميبندند هم هست حالا چه عجلهاي است كه اينجا ببندند ﴿نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُم﴾[30] حالا اگر بنا شد آن يوم الحشر الاكبر دهان را ببندند حالا چرا اينجا دهان را ببندند اينجا كه هفتاد هشتاد سال بيشتر نيست ميگويند كل دنيا نسبت به جهان آخرت «كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاة»[31] است لذا اينجا انسان كاملاً آزاد خلق شده است در نظام تكوين اما در نظام تشريع حدودي دارد سقوطي دارد واجباتي دارد محرماتي دارد مرزي دارد نبايد تعدي كند و مانند آن.
غرض آن است كه اينجا فرمود ما اگر بخواهيم جلوي اينها را ميگيريم ﴿لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفين﴾ اينها مرتب به جان هم ميافتند ﴿إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّك﴾ آن گروهي كه از رحمت خاصه الاهي برخوردارند نه فريب كسي را ميخورند نه كسي را فريب ميدهند نه بيراهه ميروند نه راه كسي را ميبندند چون انسان اگر راه ديگري را بست در حقيقت راه خودش را بست هيچ ممكن نيست كسي به ديگري بد بكند سايه بدي انسان به ديگري ميرسد در بحثهاي قبل هم اين آيه سورهٴ مباركهٴ اسراء توجيه شد كه فرمود ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها﴾[32] برخيها خيال كردند چون اين لام لامِ انتفاع است بايد گفته ميشد «و ان اسأتم فعليها» ولي مشاكلة گفته شده ﴿فلها﴾ اين چنين نيست اين لام لامِ اختصاص است نه لام انتفاع فرمود بيراهه رفتي «كج روي كج آيدت جف القلم» به راه رفتي براي خودت است بيراه رفتي براي خودت است و اگر يك كسي در درون آن اتاق نشيمن خودش حال خودش پذيرايي خودش يك كنيفي بكند خب تمام بو دامنگير همان ميشود گاهي ممكن است در اتاق باز بشود اين بوي بد به شامّه رهگذر كوي و برزن برسد اما تمام مدت شبانه روز اين كنيف صاحبخانه را آزار ميدهد اگر كسي در درون دل خود يك حفرة من حفر النيران كَند يك كنيفي كند او دائماً در مزبله است گاهي هم چهار تا فحش به ديگري ميدهد چهار تا ستم به ديگري ميكند مثل آن است كه در اتاق باز شده يك مقدار بوي اين كنيف و چاه به عابر رسيده وگرنه چاه اينجاست ﴿وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها﴾ لازم نبود بفرمايد فعليها ولي مشاكلة گفته ﴿فلها﴾ چون لام در اينجا لام اختصاص است يعني عملْ عامل را رها نميكند خب اگر يك كسي از رحمت خاصه الاهي برخوردار شد نه اختلاف دارد نه مختلفان را حمايت ميكند.
«و الحمد لله رب العالمين»