درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

83/09/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره هود/آیه 113 تا 115

 

﴿وَ لاَ تَرْكَنُوا إِلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمْ النَّارُ وَ مَا لَكُم مِن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ﴾ ﴿وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرَي لِلذَّاكِرِينَ﴾ ﴿وَ اصْبِرْ فإِنَّ اللَّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ المُحْسِنِينَ﴾

 

بعد از امر به استقامت اشاره فرمود چيزي كه مانع استقامت است و منافي استقامت است گرايش به ظالمان است و اين ركون به ظلم باعث مساس نار است؛ يعني همين كه انسان متمايل شد به طرف ظالم، آتش او را مسح كرده است و مسح مي‌كند؛ هر اندازه كه ميلش بيشتر باشد برخورد آتش با او بيشتر است. در قبال آن گناهاني كه باعث خلود در نار است، برخي از گناهان است كه باعث مساس نار است و آتش را مسح مي‌كند. سرّش اين است كه اينها خود آتشند و دعوت به آتش هم مي‌كنند اينكه فرمود ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾[1] اينها رهبران آتشند، نه يعني رهبران گناهند و گناه باعث ورود در آتش است كه مضافی در تقرير باشد يا اسناد مجاز باشد يا مجازي در كلمه باشد و مانند آن؛ بلكه حقيقت گناه، آتش است و اينها هم چون به گناه دعوت مي‌كنند، در حقيقت به آتش دعوت مي‌كنند. اسناد مجاز نيست مجاز لغوي هم نيست، هم لغت معناي خود استعمال شده است كلمه در معناي خود استعمال شد و هم اسناد الي ما هو له است ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾ و اگر كسي به اين رهبران ستم ميل پيدا كرد در حقيقت به شعله آتش مايل شد لذا آتش او را تماس مي‌گيرد با او تماس دارد ﴿وَ لاَ تَرْكَنُوا إِلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمْ النَّارُ﴾ پس سرّ اينكه وليي نداريد سرّ اينكه ناصري نداريد قبلاً هم بيان شد در بخشهايي از قرآن كريم استدلالش اين است كه ﴿مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم﴾[2] اگر كسي ولايت آنها را بپذيرد به طرف آنها مايل بشود از آنها محسوب خواهد شد؛ يعني از ظالمين محسوب مي‌شوند منتها در درجه ضعيف ﴿وَ ما لِلظَّالِمينَ مِنْ أَنْصار﴾[3] ظالم ناصري نخواهد داشت بنابراين كسي كه متمايل به ظالم باشد بر اساس ﴿مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم﴾ جزء ظالمين مي‌شود صغراي قياس با اين تأمين است كبراي قياس با ﴿ما لِلظَّالِمينَ مِنْ أَنْصار﴾ تأمين است.

مطلب ديگر اين است كه گاهي طغيان علني است گاهي مخفي و سرّي و نهفته است و تلبيس شده است؛ چه اينكه ركون به ظالمان هم گاهي علني است گاهي تلبيس شده است مخفيانه است شبانه است و مانند آن. ذات اقدس إلاه براي اينكه همه را آگاه كند؛ چه طغيان علني باشد چه سرّي، چه ركون به ظالمان علني باشد چه سرّي مخفي نيست، نفرمود انه بما تعملون عليم فرمود ﴿إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ﴾[4] اين چنين نيست كه او نبيند بر فرض هم مخفي باشد يا شبانه باشد باز هم ذات اقدس إلاه مي‌بيند كاري كه شما شب انجام مي‌دهيد يا روز انجام مي‌دهيد براي او روشن است ﴿إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ﴾ اينكه فرمود ﴿وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْل﴾ براي آن است كه آن مشكل انحراف را علاج كند و آن فضيلت استقامت را حفظ كند فرمود شما مامور به استقامتيد و منهي از طغيان و ركون به ظالمان آنچه آن مامور به را حفظ مي‌كند و آنچه باعث نجات از اين منهي عنه است همان عمود دين است كه نماز باشد بنابراين ﴿وَ أَقِمِ الصَّلاةَ﴾ و براي اينكه روزتان محفوظ بماند اول روز را با نماز شروع كنيد و وسط روز كه مقداري غفلت دامنگيرتان شد با نماز تأمين كنيد پايان روز را كه شب هست آن را هم با نماز بگذرانيد تا شبانه روز شما تأمين بشود ممكن بود ذات اقدس إلاه اين هفده ركعت نماز را در يك وقت بخواهد يعني وسط روز يا اول روز يا وسط شب لكن توضيح اين هفده ركعت بر اين ﴿طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْل﴾ براي اين است كه هر لحظه غفلتي بخواهد عارض بشود فوراً با نماز آن غفلت زدوده بشود و اگر انسان در يك وقتي از اين اوقات شبانه روز اين هفده ركعت نماز را مي‌خواند بقيه را به غفلت مي‌گذراند لذا فرمود ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ﴾ ﴿وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْل﴾ براي اينكه حسنات آن سيئات را شستشو مي‌كند روايات فراواني است كه مشخص كرده است كه ﴿طَرَفَيِ النَّهارِ﴾ هم صبح است و ظهر كه يكي از اطراف نهار است وقتي شما اين دايره را به چهار قسمت تقسيم مي‌كنيد چهار تا نود درجه سيصد و شصت درجه صبحش نماز است ظهرش نماز است غروبش نماز است شبش هم كه نماز است ﴿وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْل﴾ براي اينكه ﴿إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات﴾ گاهي سخن از نماز از اين راه است كه ﴿وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري﴾[5] آن را هم بيان فرمود ﴿ذلِكَ ذِكْرى‌ لِلذَّاكِرين﴾ گاهي نماز را به عنوان ﴿إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر﴾[6] گاهي هم نماز را به عنوان ﴿إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات﴾ بيان مي‌كنند براي اينكه اگر انسان بخواهد آلوده بشود نماز جلويش را مي‌گيرد ﴿تَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر﴾ دفعاً و اگر خداي ناكرده آلوده شد نماز او را تطهير مي‌كند رفعاً ﴿إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات﴾ گرچه اذهاب اعم از دفع و رفع است ولي هر مرحله‌اي اين نماز كار خاص خودش را دارد هم آن ﴿تَنْهى‌﴾ اعم از دفع و رفع است ولي ظهورش در دفع بيشتر است هم اين ﴿يُذْهِبْنَ﴾ اعم از دفع و رفع است لكن ظهورش در رفع بيشتر است دفع را هم شامل مي‌شود چه اينكه در آيه تطهير ﴿إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً﴾[7] آنجا اذهاب به معناي دفع است نه به معناي رفع اگر انسان به ياد خدا بود ﴿ذلِكَ ذِكْرى‌ لِلذَّاكِرين﴾ يا ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري﴾ او خود را منزه از گناه مي‌داند نيازي نيست كه كسي يا چيزي او را از گناه نهي كند براي اينكه او بوي بد گناه را استشمام مي‌كند و اگر در آن مرحله نبود كه از ياد خدا و نام خدا لذت ببرد احياناً ممكن بود گرفتار وسوسه شيطان بشود به طرف گناه ميل پيدا كند آن ﴿إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر﴾ كارآمد است و اگر خداي ناكرده آلوده شد براي اذهاب و شستشو و از بين بردن گناه آمده اين آيه كافي است ﴿إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات﴾ گرچه هم اين مطلق است دفع و رفع هر دو را مي‌گيرد هم ﴿إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر﴾ مطلق است دفع و رفع را مي‌گيرد ولي ظهور آن ﴿تَنْهى﴾ در دفع و ظهور ﴿يُذْهِبْنَ﴾ در رفع بيشتر است.

سؤال: ... جواب: فرق نمي‌كند او را از بين مي‌برد ديگر.

سؤال: ... جواب: اذهاب هم يعني از بين مي‌برد از اين شخص كه وقتي كه محو كرد يعني از بين برد يعني معدوم شد ديگر چون در نامه عمل ديگري كه نوشته نمي‌شود كه وقتي از اين شخص زدوده شد اين گناه پاك شد مثل اينكه انسان با آب آن غبار را شستشو مي‌كند در بيانات نوراني پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هست همان بيان را وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) در نهج البلاغه به صورت حديث نبوي آورده كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود من تعجب مي‌كنم كسي كه همّه و چشمه‌اي دم در منزل اوست و شبانه روز پنج بار در اين چشمه دوش مي‌گيرد و معذلك غبار آلود است خب كسي پنج بار دوش بگيرد و غبار آلود باشد معلوم مي‌شود كه خوب دوش نگرفته ديگر اين مثال به عنوان چشمه در نهج البلاغه هست منتها وجود مبارك حضرت امير اين را از پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل مي‌كند كه نماز يك چشمه‌اي است در خانه هر كسي پنج بار نماز خواندن يعني پنج بار در اين چشمه شستشو كردن و گردگيري كردن در حقيقت اين با محو همراه است ديگر ﴿ذلِكَ ذِكْرى‌ لِلذَّاكِرين﴾ اما اينكه درباره ظلم فرمود ﴿وَ لا تَطْغَوْا﴾[8] از يك سو و ﴿وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ اگر اين كريمه اطلاق داشته باشد همهٴ اقسام ظلمي را كه وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) در نهج البلاغه ترسيم فرمود شاملش مي‌شود در نهج البلاغه به اين صورت آمده است كه ظلم سه قسم است اين خطبه 176 نهج البلاغه است كه در نهج البلاغه‌هاي ديگر مثل عبدو و اينها شماره خطبه 180 است ولي اين نهج‌البلاغه كه رايج است خطبه 176 است صدر آن خطبه اين است كه اينجا هم همان خطبه 176 است «انْتَفِعُوا بِبَيَانِ اللَّهِ وَ اتَّعِظُوا بِمَوَاعِظِ اللَّهِ‌ وَ اقْبَلُوا نَصِيحَةَ اللَّه‌»[9] تا اينكه مي‌رسد به اين قسمت«أَلَا وَ إِنَّ الظُّلْمَ ثَلَاثَة» ظلم سه قسم است «فَظُلْمٌ لَا يُغْفَر» كه همان شرك است «وَ ظُلْمٌ لَا يُتْرَك‌» كه خدا رها نمي‌كند بالأخره ظالم را تنبيه مي‌كند كه حق مردم است «وَ ظُلْمٌ مَغْفُورٌ لَا يُطْلَب‌» كه انسان مبتلا به گناهي مي‌شود به خودش ستم مي‌كند «فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَا يُغْفَرُ فَالشِّرْكُ بِاللَّه‌» سبحانه تعالی است براي اينكه «قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‌ إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ‌ وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي يُغْفَرُ فَظُلْمُ الْعَبْدِ نَفْسَهُ عِنْدَ بَعْضِ الْهَنَاتِ» گاهي انسان يك لغزشهاي جزئي مرتكب مي‌شود به خودش ستم مي‌كند اين به خودش ستم مي‌كند هم از آن معارف بلند اسلامي و ديني است معلوم مي‌شود كه ما دو تا خود داريم يك خودي داريم كه كارها را به عهده مي‌گيرد يك خود خود داريم كه ما نسبت به او امين هستيم او ديگر مال ما نيست مي‌بينيد ظلم جايي ترسيم و تصوير مي‌شود كه يك شخصي از حدود خودش تعدي بكند به قلمرو ديگري برسد و در حدود ديگري راه پيدا بكند اين مي‌شود ظلم آياتي كه در قرآن كريم است فرمود كه ما به اينها ستم نكرديم اينها به خودشان ستم كردند ﴿لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون﴾[10] ﴿ظَلَمُوا أَنْفُسَهُم﴾[11] كم نيست ما دليلي نداريم كه اينها را توجيه كنيم حمل بر مجاز در كلمه يا مجاز در اسناد بكنيم مادامي كه دليل عقلي معتبر يا نقلي معتبر بر خلاف يك ظاهري اقامه نشده آن ظاهر حجت است اينكه فرمود ﴿ظَلَمُوا أَنْفُسَهُم﴾ كم نيست معناي ظلم به نفس هم اين است كه ما از محدوده خودمان تعدي بكنيم به محدوده آن نفس برسيم وگرنه ظلم نيست و تعدي نيست عدوان نيست تجاوز نيست معلوم مي‌شود آن نفس دوم كه در درون درون است و ما به او ستم مي‌كنيم آن مال ما نيست به ما ندادند كه ملك ما باشد در اختيار ما باشد آن امانت خداست حالا از او به فطرت ياد مي‌شود به طينت ياد مي‌شود «أو ما شئت فسم» او را به ما دادند به عنوان امانت كه از نور او استفاده كنيم مثل چراغي است كه به عنوان امانت كسي به ديگري مي‌دهد يا ابزاري است يك كتابي است يك لوازم التحريري است كه به عنوان امانت به ديگري داده مي‌شود حالا اگر انسان از اين چراغ سوء استفاده كرد (چو دزدي با چراغ آيد گزيده‌تر برد كالا) از اين چراغ سوء استفاده كرد يا از اين كتاب سوء استفاده كرد يا از اين لوازم التحرير سوء استفاده كرد اين امانت را بيجا مصرف كرده است پس ما به آن خود خود كه در درون درون ما نهادينه شده است سمتي جز امين بودن نداريم آن امانت الله است ما بايد آن امانت را حفظ بكنيم اگر او را حفظ نكرديم او را بيجا مصرف كرديم به او ستم كرديم اين ظلم به نفس است وگرنه ظلم به نفس اگر ما واقعاً همين خودي باشيم كه هستيم و اين هم مال خود ما باشد ظلم به نفس معنا ندارد كه كي از محدوده خودش تعدي كرده به محدوده ديگري رسيده يا مجاز در كلمه قائل بشويم يا مجاز در اسناد به هر تقدير فرمود «أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي يُغْفَرُ فَظُلْمُ الْعَبْدِ نَفْسَهُ عِنْدَ بَعْضِ الْهَنَاتِ وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَا يُتْرَكُ فَظُلْمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ بَعْضا» اين يكي بعد فرمود «الْقِصَاصُ هُنَاكَ شَدِيد» در قيامت قصاصي كه ذات اقدس إلاه در برابر ظلم مي‌كند شديد است «لَيْسَ هُوَ جَرْحاً بِاْلمُدَى‌» با كارد و اينها بخواهند كسي را مجروح بكنند نيست «وَ لَا ضَرْباً بِالسِّيَاط» با تازيانه بزنند نيست بالأخره همان ﴿نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾[12] است يا ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾[13] است و مانند آن اين اقسام سه‌گانه ظلم است كه در نهج آمده است.

در جريان رواياتي كه مربوط به ﴿وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْل﴾ هست بخشي از اين روايات را در اين تفسير شريف كنز الدقائق ايشان نقل كردند البته در جوامع روايي ما روايات مبسوط‌تر از اين است چه اينكه در فقه همه آنها مطرح شده است. در اين كتاب شريف جلد ششم صفحه 351 به بعد اين روايات هست ايشان دارند كه اينكه فرمود ﴿وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ خب اگر به ﴿الَّذينَ ظَلَمُوا﴾آدم ركون پيدا كند باعث مساس نار است اگر به الظالمين ركون پيدا كند چطور او نار بيشتري دارد ديگر آنگاه ايشان دارند «و لعل الآيه ابلغ ما يتصور في النهي عن الظلم و التهديد عليه» از كافي نقل مي‌كنند كه از وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) سؤال شده است ﴿وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّار﴾ چيست فرمود «هُوَ الرَّجُلُ يَأْتِي السُّلْطَان‌ فَيُحِبُّ بَقَاءَهُ إِلَى أَنْ يُدْخِلَ يَدَهُ إِلَى كِيسِهِ‌ فَيُعْطِيَه‌»[14] كساني كه بالأخره مي‌روند پيش جائران و علاقمندند كه آن سلطان جائر زنده بماند و چيزي هم به او بدهد همين ركون به ظالم است از خصال مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) نقل مي‌كند كه او از وجود مبارك سيدالشهداء (سلام الله عليه) عن الحسين بن علي (عليهم السلام) نقل كرد كه وجود مبارك حسين بن علي فرمود رسول الله به حضرت امير (سلام الله عليهما) وصيت كرد فرمود که يا علی! «لَا تَرْكَنَ إِلَى ظَالِمٍ وَ إِنْ كَانَ‌ حَمِيماً قَرِيباً»[15] ولو بستگان نزديك شما هم باشند اگر ظالم بسته نزديك و دوست نزديك شما باشد اين دوست حميم دوست گرم حمام را حمام گفتند چون جاي گرم است حميم يعني گرم در برابرش صميم است صميم آنكه دوستي‌اش پر است توخالي نيست آن سنگ پر را مي‌گويند صخره صماء انساني كه گوشش سنگين است و پر است مي‌گويد اصم از صميم قلب گفتم يعني از دل پرم درآوردم بالأخره دوست صميمي دوستي است كه دوستي‌اش پر از دوستي است خالي نيست حميم هم يعني دوست گرم فرمود ولو دوست گرم يا نزديكان گرم تو هم باشند به آنها ميل پيدا نكن ايشان يعني صاحب اين تفسير مي‌گويد «و في الآيه دلالةً علي وجوب الاسم في الامام و اولي الامر» براي اينكه اگر آنها معصوم نباشند ما بايد ميل داشته باشيم به اولي الامر اگر آنها معصوم نباشند بالأخره گناه مي‌كنند و قهراً مشمول نهي ﴿لا تَرْكَنُوا﴾ خواهند بود البته اين بالاصاله بايد معصوم باشد بالنيابه خوب افراد عادل منصوب از طرف ايشانند در روايت بعدي كه ايشان نقل مي‌كنند مي‌فرمايند كه درباره ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ﴾ از تهذيب نقل مي‌كنند كه حريز از زراره از وجود مبارك امام باقر (سلام الله عليه) نقل مي‌كند مي‌فرمايد «﴿أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ﴾ وَ طَرَفَاهُ‌ الْمَغْرِبُ‌ وَ الْغَدَاةُ- ﴿وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ﴾ وَ هِيَ‌ صَلَاةُ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ»[16] با اين بيان ذكر فرمود از كافي نقل مي‌كند كه وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) فرمود ﴿إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ﴾‌ فرمود: «صَلَاةُ الْمُؤْمِنِ بِاللَّيْلِ تَذْهَبُ‌ بِمَا عَمِلَ‌ مِنْ‌ ذَنْبٍ‌ بِالنَّهَارِ»[17] نمازي كه انسان مومن در شب انجام مي‌دهد آن لغزشهاي روز را شستشو مي‌كند حالا شواهدي هم البته استفاده مي‌شود كه منظور از اين لغزشها لغزشهاي صغير است نه كبير گناهان كوچك است.

سؤال: ... جواب: يعني آنها ميل نكردند اصلاً آنها به اذن ولي عصر و امام زمانشان يا پيغمبر زمانشان رستگار شده بودند ركون نكردند.

باز روايتي كه ايشان نقل مي‌كنند مي‌فرمايد همين روايت است منتها اين روايت بازترش در نهج البلاغه هست كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به حضرت امير (سلام الله عليه) فرمود «يَا عَلِيُّ إِنَّمَا مَنْزِلَةُ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ لِأُمَّتِي كَنَهَرٍ جَارٍ عَلَى بَابِ أَحَدِكُمْ»[18] فرمود يا علي اين نمازهاي پنج گانه مثل يك نهري است كه در خانه همه روان است «فَمَا ظَنَّ أَحَدُكُمْ لَوْ كَانَ فِي جَسَدِهِ دَرَن‌» دَرَن يعني چرك «ثُمَّ اغْتَسَلَ فِي ذَلِكَ النَّهَرِ خَمْسَ مَرَّات‌» اگر كسي بدنش چرك باشد پنج بار در شبانه روز در اين نهر خودش را شستشو بدهد ديگر يقينا تطهير مي‌شود «أَ كَانَ يَبْقَى فِي جَسَدِهِ دَرَنٌ فَكَذَلِكَ وَ اللَّهِ الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ لِأُمَّتِي‌» اين را وجود مبارك پيغمبر به حضرت امير المومنين (سلام الله عليهما) فرمود اين نماز براي شستشوي سماعة بن مهران مي‌گويد كه سماعة بن مهران از وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) نقل مي‌كند كه كسي از حضرت سؤال كرد «عَنْ رَجُلٍ أَصَابَ مَالًا مِنْ أَعْمَالِ السُّلْطَانِ فَهُوَ يَتَصَدَّقُ‌ مِنْهُ‌ وَ يَصِلُ‌ قَرَابَتَهُ وَ يَحُجُّ لِيُغْفَرَ لَهُ مَا اكْتَسَبَ وَ هُوَ يَقُولُ‌ ﴿إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ‌﴾»[19] سماعة بن مهران از وجود مبارك امام صادق نقل كرد كه وقتي مردي از وجود مبارك امام صادق سؤال مي‌كند كه يك كسي از اهل جبال بود مالي را از اعمال سلطان كسب كرد كه خب مال آلوده است اين مال را در راه خير صرف كرد صدقه داد ارحام خودش را صله كرد با اين مال و حجّ كرد به اميد اينكه آمرزيده بشود و استشهاد هم مي‌كرد به آيه ﴿إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ‌﴾ يعني صدقه دادن صله رحم كردن مكه رفتن اينها حسنات است حسنات سيئات را برمي‌دارد وقتي اين مرد اين مطلب را به عرض وجود مبارك حضرت صادق (سلام الله عليه) رساند سماعة بن مهران مي‌گويد كه وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) فرمود به اينكه «إِنَّ الْخَطِيئَةَ لَا تُكَفِّرُ الْخَطِيئَة» فرمود آنكه خداي سبحان فرمود اين است كه ﴿إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ‌﴾ نه السيئات يذهبن السيئات آنكه شما مي‌كنيد آن سيئه است صدقه دادن به مال حرام حرام است صله رحم كردن به مال حرام حرام است مكه رفتن به مال حرام حرام است آنها سيئه است سيئه كه سيئه را از بين نمي‌برد خطيئه كه خطيئه را از بين نمي‌برد سماعة بن مهران مي‌گويد كه وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) فرمود «إِنَّ الْخَطِيئَةَ لَا تُكَفِّرُ الْخَطِيئَة» كفاره خطيئه حسنه است نه خطيئه «وَ لَكِنَّ الْحَسَنَةَ تُكَفِّرُ الْخَطِيئَةَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع» اگر مخلوط بود و مشتبه بود چون بالأخره مال مخلوط به حرام را بايد تخميس بكند يا مقداري را كه مي‌داند به مستحقين و مستمندان به عنوان رد مظالم ادا كند ومانند آن اما اينكه اشاره شد منظور از اين سيئه‌اي كه اذهاب مي‌شود سيئه صغيره است نه سيئه كبيره، سيئه كبيره بالأخره با توبه بايد حل بشود با اداي حقوق مردم بايد حل بشود، اين دوتا آيه‌اي است كه يكي در سورهٴ مباركهٴ نساء است يكي هم در سوره ديگر سوره نساء آيه ٣١ اين است فرمود ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريما﴾ اين چنين نيست كه شما گناهان كبيره بكنيد با نماز بخواهيد با آن گناهان كبيره بر طرف بشود گناهان كبيره يك حسابي دارد حق الله است بايد داده بشود حق الناس است بايد داده بشود توبه بايد بشود و مانند آن اما گناهان كوچك است كه با اين‌گونه از حسنات بخشوده مي‌شود آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ نجم آمده آن هم همين مضمون را دارد آيه ٣٢ سورهٴ مباركهٴ نجم اين است كه ﴿الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَم﴾ قبلش كه آيه ٣١ است اين است كه ﴿وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى﴾ آنهايي كه احسنو هستند و جزاي احسن دارند و عاقبت حسني دارند كيانند كساني‌اند كه ﴿الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ﴾ از گناهان بزرگ مي‌پرهيزند اگر لغزشهاي جزئي باشد ذات اقدس إلاه به وسيله عمود دين و مانند آن مي‌بخشد ﴿الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَم﴾ لمم يعني لغزشهاي جزئي ﴿إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ في‌ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى﴾ ذات اقدس إلاه آن لحظه‌اي كه شما را از زمين رويانيد خاك بوديد كم كم به صورت نطفه در آمديد اين را مي‌داند بعد اجنّه شديد كه قبلاً هم گذشت اجنّه جمع جنين است نه جمع جن فرمود همه شما اجنّه بوديد ﴿أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ في‌ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ﴾ يعني جنين بوديد آن وقتي كه اجنّه بوديد جنين بوديد آن را هم خدا مي‌داند قبل از جنين شدن شما را مي‌داند در مرحله جنين بودن شما را هم مي‌داند الان هم كه در مقطعي باشيد معلوم خداي سبحانيد ﴿هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْض﴾ يك ﴿وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ في‌ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ﴾ دو پس ﴿فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُم﴾ خودتان را تزكيه نكنيد خود آرايي نكنيد ما كه سوابقتان را مي‌دانيم لاحق‌تان را هم مي‌دانيم ﴿هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى﴾ در چنين شرايطي فرمود اگر لغزشهاي جزئي داشتيد ذات اقدس إلاه مي‌بخشد نه اينكه گناهان كبيره بخواهد با نماز بخشوده بشود البته خداي سبحان ﴿يَعْفُ عَنْ كَثير﴾[20] هركه را بخواهد با عنايت و لطف خاص خود مشمول لطف قرار مي‌دهد مي‌بخشد كسي قدرت تحكيم بر خداي سبحان ندارد ولي قرار بر اين نيست كه گناه همين طوري بخشوده بشود و اگر هم خداي سبحان وعده داد وعده‌اش دو قسم است اگر با توبه باشد وعده‌اش به نحو موجبه كليه است هيچ كسي نااميد نيست كه فرمود ﴿أَنيبُوا إِلى‌ رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا﴾[21] چرا؟ چون قبلش فرمود ﴿يَاعِبَادِىَ الَّذِينَ أَسْرَفُواْ عَلىَ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا﴾[22] اين موجبه كليه است كل ذنب عن كل مذنب حتي شرك حتي ارتداد؛ ارتداد ملي كه خب يقيناً بخشيده است ارتداد فطري هم يقينا بخشوده است من حيث الكلام اما من حيث الفقه آن احكام چهارگانه‌اش سرجايش محفوظ است اگر مرتد فطري واقعاً توبه كرده باشد حكم كلامي‌اش يقينا خدا مي‌بخشد يقينا جهنم نمي‌برد اما اينكه گفتند قبول نمي‌شود از نظر طلاق عيالش و عده وفات گرفتنشان نجاست ظاهري شان رسيدن اموال به ورثه شان اينها احكام فقهي است كه مال دنيا است تنبيه دنيايي است اما آن حكم كلامي كه بينه و بين الله است اين شخص واقعاً توبه كرده ديگر بنابراين آن مي‌شود موجبه كليه نه موجبه جزئيه در سورهٴ مباركهٴ نساء كه فرمود ﴿إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِك﴾[23] فرمود شرك را نمي‌آمرزد مادون شرك را مي‌آمرزد آنجا چون سخن از توبه نيست فرمود ﴿لِمَنْ يَشاءُ﴾ اين ﴿لِمَنْ يَشاءُ﴾ يك قضيه مهمله‌اي است كه در قوه قضيه جزئيه است كدام گناه را مي‌بخشد چرا مي‌بخشد مصلحت او چيست حكمت او چه اقتضا مي‌كند هيچ كس نمي‌داند لذا همگان بين الخوف و الرجا به سر مي‌برند و براي نجات از خوف آينده چاره‌اي جز توبه نيست اما گناهان صغير و كوچك را وعده داده است كه اگر شما مبتلا به گناهان كبيره نشويد و واجبهايتان را انجام بدهيد ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ﴾ اين دوتا آيه براي اين مسئله است.

سؤال: ... جواب: آنها چون توبه كرده‌اند بله آنها چون توبه كرده‌اند واقعاً مسلمان شده‌اند توبه كرده‌اند مثل «الْإِسْلَامُ يَجُبُ‌ مَا قَبْلَه‌»[24] اگر كسي واقعا توبه كرده باشد بله تبديل مي‌شود كفاره دارد ﴿يُبَدِّلُونَه﴾[25] مي‌شود يكفرون مي‌شود ﴿يُذْهِب﴾[26] مي‌شود و مانند آن نظير آيه سوره زمر اما اگر توبه نكرده باشند درباره گناهان صغيره اين وعده را داده است كه ﴿يُذْهِبْنَ السَّيِّئات﴾ ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ﴾[27] درباره گناهان كبيره فرمود تنها راهش توبه است.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] قصص/سوره28، آیه41.
[2] مائده/سوره5، آیه51.
[3] بقره/سوره2، آیه270.
[4] هود/سوره11، آیه112.
[5] طه/سوره20، آیه14.
[6] عنکبوت/سوره29، آیه45.
[7] احزاب/سوره33، آیه33.
[8] هود/سوره11، آیه112.
[9] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 176.
[10] بقره/سوره2، آیه57.
[11] هود/سوره11، آیه101.
[12] همزه/سوره104، آیه6.
[13] حاقه/سوره69، آیه30.
[14] ـ كافي، ج5، ص108.
[15] ـ خصال، ج2، ص543.
[16] ـ تهذيب الاحكام، ج2، ص241.
[17] ـ كافي، ج3، ص266.
[18] ـ بحارالانوار، ج79، ص220.
[19] ـ تفسير عياشي، ج2، ص162.
[20] مائده/سوره5، آیه15.
[21] زمر/سوره39، آیه54.
[22] زمر/سوره39، آیه53.
[23] نساء/سوره4، آیه48.
[24] ـ عوالي اللآلي، ج2، ص54.
[25] بقره/سوره2، آیه181.
[26] انفال/سوره8، آیه11.
[27] نساء/سوره4، آیه31.