83/09/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره هود/آیه 112 تا 115
﴿فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ مَن تَابَ مَعَكَ وَ لاَ تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾ ﴿وَ لاَ تَرْكَنُوا إِلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمْ النَّارُ وَ مَا لَكُم مِن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ﴾ ﴿وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرَي لِلذَّاكِرِينَ﴾ ﴿وَ اصْبِرْ فإِنَّ اللَّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ المُحْسِنِينَ﴾
استقامت مؤمنان، عامل استقلال آنان از ظالمان
در جريان استقامت گاهي خطر اضمحلال و مانند آن مطرح است؛ لذا انسان ممكن است بلغزد بگويد اگر ما اين راه ارتباط با بيگانهها را قطع كنيم، مبادا مشكلي دامنگير ما بشود. فرمود شما مستقم باشيد مستقل هم خواهيد بود؛ يعني استقامت شما زمينه استقلال شما را هم فراهم ميكند، به بيگانه هيچ ارتباط برقرار نكنيد، گرايش پيدا نكنيد، به ظالمان ارتباط برقرار نكنيد، زيرا نه تنها ارتباط به ظالمان به شما استقلال نميدهد، بلكه حيثيت شما را هم از بين خواهد برد؛ ﴿فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ مَن تَابَ مَعَكَ﴾ آنگاه نه در مسائل داخلي خودتان اهل طغيان باشيد نه به ظالمان ركون و ميل پيدا كنيد.
مصاديق متعدد ظالمان در آيات محل بحث
ظالم در اين بخش از آيات سورهٴ مباركهٴ هود مصداق كاملش همان منحرفان از دين است آنهايي كه به عقيده ستم ميكنند آنها كه به وحي ستم ميكنند آنهايي كه نسبت به انبيا و اوليا ستم ميكنند در همين بخش سورهٴ مباركهٴ «هود» بعد از نقل بسياري از قصص گذشته، آنچه كه در برابر ايمان قرار دارد ظلم بود و آن كساني هم كه در برابر مومنان قرار دارند ظالمانند در همين آيه 82 به بعد فرمود ﴿مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمينَ بِبَعيد﴾[1] بعد از جريان شعيب هم هنگام فرستادن عذاب در همين سوره اين است كه ﴿وَ أَخَذَ الَّذينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا في دِيارِهِمْ جاثِمين ﴾[2] بعد از جريان حضرت نوح حضرت ابراهيم حضرت لوط حضرت موسي حضرت شعيب اينها دارد ﴿قيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمين﴾[3] يا ﴿أَخَذَ الَّذينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَة﴾[4] و مانند آن مصداق كامل ظالم همان ظالمان دينياند آنها كه در برابر توحيد ميايستند ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ﴾[5] آنها كه در برابر وحي و نبوت ميايستند كه ﴿ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾[6] و مانند آن ستمكاران حقوقي و مانند آن هم يقينا مصداق ظالمند اما آن ظلمي كه ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ﴾ آن مصداق كامل است بنابراين اينكه فرمود ﴿وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ روی تناسب اين داستانهاي گذشته مصداق كاملش همان كافران و مشركان و معاندان و منافقان است مصداق غير كاملش همين مسلمانهاي ستمكارند ربا ظلم است رشوه ظلم است اختلاس ظلم است تعدي و تجاوز به ارث ظلم است تعدي و تجاوز به مال به اعيان ظلم است تعدي و تجاوز به منافع ظلم است تعدي و تجاوز به انتفاعات ظلم است تعدي به اعيان يك، به منافع دو، به انتفاعات سه، اينها همه ظلم حقوقي است ديگر اما آن ظلم بارز كه ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ﴾ آنها به مسائل اعتقادي برميگردد قهراً تناسب حكم و موضوع هم ايجاب ميكند كه شما در مسائل فكري به بيگانهها گرايش پيدا نكنيد اين چنين نيست كه شبههاي كه آنها القا كردند برهان باشد و راهي را هم كه آنها طي كردند راه حق باشد ﴿وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ در مسائل اعتقادي اخلاقي و مانند آن در مسائل حقوقي هم ﴿وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ چه مسلمان چه غير مسلمان پس آن ظلم عظيم مال غير مسلمين است اين ظلم اعظم مال غير مسلمين است ظلم عظيم مال اعم از كافران متعدي و مسلمانهاي متعدياند فرمود ﴿وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ﴾ آتش خواهدگرفت البته هم آتش دنيا هم آتش آخرت.
بياعتباري روايات وارده دربارهٴ جواز رجوع به حاكمان ظالم
برخي از اهل سنت روايتهايي را نقل كردند كه البته بخش وسيعي از اينها روايت مجهول است كه حكام ظالم امويان و مروانيان بعدش هم عباسيان اينها را جمع كردند كه هر كسي كه به سمتي رسيده است او اولواالامر است ولو نائب امام نباشد ولو فقيه عادل نباشد ﴿أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْر﴾[7] را هم بر آنها تطبيق كردند در حالي كه اين روايات اولاً مجهول است بر فرض هم مجهول نباشد اولين وظيفه يك محدث آن است كه روايت را بر قرآن كريم عرضه كند؛ چه روايت معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد. رواياتي كه معارض دارند بر اساس نصوص علاجيه بايد بر قرآن عرضه شوند تا مخالف قرآن از موافق قرآن كه حجت و لا حجت است از هم جدا بشوند.
دو دليل بر بطلان روايات مربوط به جواز اطاعت از حاكم ظالم
يك طايفه از نصوص مربوط به نصوص علاجيه است به نام نصوص علاجيه، يك طايفه از نصوص كه هر دو گروه را مرحوم كليني (رضوان الله عليه) نقل كرده است اين است كه هر روايتي چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد، اولين بار ما بايد بر قرآن كريم عرضه كنيم؛ موافقت قرآن شرط حجيت روايت نيست ولي مخالفت قرآن مانع حجيت است، چون بسياري از خصوصيات است كه خود قرآن كريم به اهل بيت (عليهم السلام) ارجاع داد، به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ارجاع داد. در سورهٴ مباركهٴ حشر فرمود ﴿ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾[8] بسياري از جزئيات فقه ماست كه نماز صبح چند ركعت است جهر است يا اخفات ظهرين و مغربين چند ركعتند جهرند يا اخفات بسياري از مفطرات صوم بسياري از تروك احرام همه اينها به وسيله روايات اهل بيت (عليهم السلام) مشخص شد. موافقت با قرآن شرط حجيت نيست مخالفت با قرآن مانع حجيت است؛ ما لازم نيست اگر يك روايتي وارد شده است ببينيم در قرآن يك چنين مطلبي هست يا نه كه اگر ما در قرآن نيافتيم آيهاي كه دلالت كند نماز صبح دو ركعت است آن وقت اين رواياتي كه ميگويد نماز صبح دو ركعت است و جهر است بگوييم مطابق با قرآن نيست.
سؤال: ... جواب: بله چون همه علوم و معارف در باطن قرآن هست يك، و ذات اقدس إلاه همه قرآن را هم به اهل بيت (عليهم السلام) آموخت دو، به ما فرمود كه اسرار و رموز و باطن تأويل اين احكام را اهل بيت به شما ميگويند ﴿ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾ و رسول (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم فرمود «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي»[9] بنابراين به تصديق خود قرآن كريم بايد به ثقل اكبر در قبال ثقل اصغر مراجعه كرد اگر روايتي آمده است كه شما از حاكم اطاعت كنيد حرف حكومت را به رسميت بشناسيد كه در بين جوامع روايي اهل سنت هست اينها حتماً بايد بر قرآن كريم عرضه بشود وقتي بر قرآن كريم عرضه شد اولين آيهاي كه ميتواند سند بطلان آن روايات مجهول باشد همين كريمه است ﴿وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ چه اينكه در همان نصوص عرضه گذشته از اينكه ما موظفيم روايات را بر قرآن عرضه كنيم بايد روايات را بر سنت قطعي هم عرضه كنيم سنت قطعي هم مرجع است يعني اينكه به تواتر از وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مثلاً رسيده است و وجود مبارك آن حضرت به عنوان يك اصل حاكم فرمود «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِق»[10] اين به منزله قانون اساسي است اين حاكم بر همه روايات است فرمود «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِق» يعني اگر كسي بخواهد از مخلوقي اطاعت كند خواه در حوزه خانواده باشد مثل والدين جدين و مانند آن خواه در حوزه تعليم و تربيت باشد از معلمان و مربيان و مدرسان خواه در حوزه حكومت باشد از واليان و مسئولان اين حديث حاكم بر هر سه حوزه است «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِق» حالا اگر پدر امر كرده است يا مادر امر كرده است به چيزي كه معصيت خداست گفت اگر اين كار را انجام ندادي عاقي عاق يعني عاصي عق يعني عصيٰ فرزند ميشود عاق والدين يعني عاصي پدر و مادر بگويد تو عاق من خواهي بود يعني معصيت كنندهاي پاسخش اين است كه اين اصل حاكم بر دستور پدر و مادر است چه اينكه آن بخشي از آيات قرآن كريم كه حرمت پدر و مادر را حفظ كرده است فرمود ﴿وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفا﴾[11] قصهاش همان است كه در صدر اسلام جواني مسلمان شده است پدر و مادرش اصرار كردند كه بايد به دين سنتي برگردي و از اسلام صرفنظر كني آمد حضور پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) حضرت فرمود احترام پدر و مادر در مسائل دنيايي لازم است اما در مسائل ديني و اعتقادي نميشود به دستور پدر يا مادر انسان از اسلام صرفنظر كند ﴿وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفا﴾ در مسائل دنيايي با اينها بايد به نحو معروف رفتار كرد پدر و مادر هر چند كافر هم باشند بر فرزندان لازم است كه خواستههاي دنيايي اينها را برآورده كنند هزينه اينها را تأمين كنند رضايت اينها را تأمين كنند داروي اينها را در حال بيماري فراهم كنند و مانند آن اما در مسائل فكري و اعتقادي نبايد رد كنند اين در حوزه خانواده در حوزه تعليم و تربيت همين طور است در حوزه سياست و اجتماع همين طور است «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِق» پس به استناد اين آيه سورهٴ مباركهٴ هود و آن اصل مسلم سنت رسول گرامي (صلّي الله عليه و آله و سلّم) آن روايتهاي جعلي باطل خواهد بود كه شما از حاكم اطاعت كنيد مسئله تقيه چيز ديگر است يك اصلي است البته وگرنه كسي در فضاي آزاد يك ظالمي را به رسميت بشناسد به او ركون پيدا كند و او را مطاع بداند اين چنين نيست پس آن رواياتي كه آن اهل سنت جعل كردند اين دليل بر صحت خلافت حاكمان ظالم نخواهد بود.
سؤال: ... جواب: خب ميشود تقيه يك وقت است كه انسان ساكت نشسته است تا ديگران بيايند به كسي رأي بدهند براي او يك نمايندهاي انتخاب بكنند والي انتخاب بكنند خب اين به سوء اختيار خود حكومتي را تشكيل داده است در هنگام رأي گيري بايد شركت ميكرد در هنگام انتخابات بايد شركت ميكرد بايد كاري انجام ميداد كه يك كسي كه عادل است والي بشود نه ظالم حالا كه ظالم والي شد او نبايد ركون داشته باشد ميماند مسئله سوم كه مسئله تقيه است خب اگر تنها تقيه است كه چارهاي ندارد وگرنه به افسد مبتلا ميشود بله «رُفعَ ... مَا اسْتُكْرِهُوا ... وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه»[12] و مانند آن خب بنابراين ﴿وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ اين ركون به هيچ وجه جايز نيست و اطاعت از مخلوقي كه ظالم است روا نيست.
مراد از ﴿ الَّذِينَ ظَلَمُوا ﴾ در آيه محل بحث
مطلب ديگر اين است كه گرچه به حسب ظاهر اينجا يك فعل ماضي ذكر فرمود ﴿وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ اما منظور اين نيست كه يك كسي ولو در گذشته يك ظلمي از او صادر شده است حالا شما هيچگونه رابطه با او نداشته باشيد اين اگر باشد كه بالأخره جامعه مختل خواهد بود زندگي ممكن نيست براي اينكه جامعه كه از معصومها و از افراد عادل تشكيل نشده كه بسياري از افرادند كه بالأخره گرفتار گناه شدهاند ولو الان توبه كرده باشند معناي ظلم اين نيست كه يعني كسي در گذشته يك ستمي كرده يك تعدي كرده يك تجاوزي كرده شما نسبت به او هيچ رابطه نداشته باشيد يعني كسي كه در مسائل اعتقادي منحرف است چه اينكه مساق آيات سورهٴ مباركهٴ «هود» تاكنون اين چنين بوده است و يا نه فعلاً يك انسان ستم پيشهاي است كه بالأخره تلاش و كوششي است در تعدي است به يك چنين افرادي گرايش پيدا نكنيد نه اينكه در گذشته اگر يك كسي ستم كرده ديگر حالا هيچ رابطهاي با او نداشته باشيد كه بشود ﴿ظَلَمُوا﴾ يك فعل ماضي محض ﴿وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ يعني لاتركنوا الي الظالمين.
اختصاص بابي در كتب فقهي در موضوع حرمت ياري ظالمان در ظلم
مطلب ديگر آن است كه در كتابهاي فقهي هميشه اين فقهاي ما (رضوان الله عليهم) تبعاً للائمة الاطهار (عليهم الصلاة و عليهم السلام) بابي را منعقد كردهاند براي معونت ظالم ركون به ظالم در مكاسب محرمه ميبينيد از اقدمين به قدما از قدما به متأخرين از متأخرين به متاخر متاخرين در طي اين هزار و اندي سال چهار نسل فقهي همه اين را حفظ كردهاند يعني آنچه را كه اقدمين گفتند قدما پذيرفتند آنچه را كه قدما گفتند متاخرين قبول كردند آنچه را متاخرين گفتند متاخر متأخرين حفظ كردند الي اليوم لذا در كتاب فرمود تمام كتابهاي فقهي در بحث مكاسب محرمه معونت ظالم مطرح است چون هميشه دستگاه اموي و مرواني و عباسي و امثال اينها بودند
لذا فقها (رضوان الله عليهم) چون در حال تقيه بودند و از طرفي هم حكومت حكومت باطل بود معونت ظالم را جزو كارهاي محرم ميدانستند درآمد آنها را هم جزو مكاسب محرمه لذا متدينين قبل از انقلاب اسلامي از مراجعشان از فقهايشان اجازه ميگرفتند كه آن حقوق را مصرف بكنند و ما افرادي نشان داريم كه آنقدر پرهيز ميكردند كه اگر يك وقتي كاري براي آن يكي از كارمندان دولت رضا خاني انجام ميدادند و پولي به عنوان حق مسلم خودشان دريافت ميكردند آن پول را هرگز لباس خودشان و بچههاي خودشان يا غذاي خودشان و بچههايشان قرار نميدادند قبلاً وسايل سوخت هيزم بود و زغال آن پولها را ميگرفتند زغال ميخريدند يا هيزم ميخريدند معتقد بودند كه اين پول بايد در آن راه مصرف بشود گرچه آن راه هم بالأخره يك نحوه تصرف است ولي نميگذاشتند بيايد كنار سفره اين تعهد ديني علما بود كه كاملاً يادمان است ميگفتند كه اهل منبر بودند ذاكر بودند ميگفتند حالا يك ختمي اتفاق افتاده ما رفتيم آنجا مجلس ختم آنها رفتيم منبر يا كاري داشتند روضهخواني داشتند ما رفتيم آنجا منبر رفتيم پولي به ما دادند اين پول بايد صرف هيزم و زغال بشود نه صرف غذا و نان اين هميشه در فقه ما بود كه مبادا به ظالم گرايش پيدا كنيد ولو بالأخره حكومت حكومت ستم بود و بسياري از افراد و بزرگان علما شربت شهادت نوشيدند خدا غريق رحمت كند مرحوم علامه اميني را ايشان همان طور كه الغدير را نوشتند اين كتاب شريف شهداء الفضيله را هم نوشتند هر از چند گاهي يك مرجع تقليد يك روحاني يك فقيهي بالأخره در اثر مقاومت شربت شهادت مينوشيد كه اين كتاب شهداء الفضيله ايشان نام برخي از شهداي اماميه است كه در اثر مبارزه با ظالمين شربت شهادت نوشيدند اين معونت ظالمين يكي از مكاسب محرمه است آنجا ملاحظه فرموديد كه تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است معونت ظالم بما انه ظالم بله حرام است يعني در آن ظلمي كه او انجام ميدهد انسان دستيار او باشد ظهير او باشد مقدمات را فراهم بكند اين ميشود محرم
لزوم احتياط در ياري ظالم در غير مورد ظلم
اما حالا براي ظالمي يك كسي ميخواهد لباس بدوزد بار يك ظالمي را جابجا بكند از انبار به منزل ببرد يا از منزل به انبار بياورد اين را هم اشكال كردند گفتند معونت ظالم في ما يرجع الي الظلم كه خب مسلماً حرام است و كسبش محرم است و امثال ذلك معونت ظالم في ما لا يرجع الي الظلم اين احتياطات را داشت اين مثالي كه ذكر ميكرديم كه درآمدهايي كه از كار براي آنها حاصل ميكردند اينها صرف هيزم و زغال ميكردند از همين قبيل است ديگر خب بنابراين اين ﴿وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ همان است كه اساس فقه را هم در اين بخش تأمين كرده است اين آيه ناظر به حكم تكليفي است و روايات فراواني كه كسب كساني كه در معونت ظالم تلاش و كوشش كردند تحريم كردند گذشته از تكليفي وضعي را هم به همراه دارد اين بود كه اماميه صفش از اين حكومت جدا بود هميشه همين طور بود اينطور نبود كه اين حكومت را مشروع بدانند و ساكت بشوند در برابر او.
غرض اين است كه سكوت دو گونه است يك وقتي كه راضي بودند به اين و اين را صحيح ميدانستند اين چنين نبود به دليل همان شهادتي كه هر از چند گاهي اينها شهيد تحويل ميدادند و به دليل اينكه در كتابهاي فقهيشان مرتب اين كسبها را تحريم ميكردند ميگفتند تكليفاً حرام است وضعاً هم اين معاملات باطل است ميشود مجهول المالك از فقيه جامع الشرايط بايد اجازه گرفت متدينيني كه در دستگاه حكومتهاي پيشين بودند معمولاً اينها حقوقشان را با فقها و مراجع مصالحه ميكردند از آنها اجازه ميگرفتند ميگفتند اين ديگر بيت المال است مجهول المالك است در اختيار شماست شما اجازه بدهيد كه ما اين حقوقي كه ميگيريم مصرف بكنيم فقه اماميه صحه نميگذاشت روي اين حكومتها.
بنابراين نميشود گفت كه ديد فقها اين بود كه اين حكومتها صحيح است لذا مبارزه نميكردند خير ديد فقها اين بود كه اين حكومتها باطل است و مبارزه هم ميكردند منتها مردم همراه نبودند و خدا امام و شهدا را غريق رحمت كند كه واقعاً انقلاب شد انقلاب به تمام معني الكلمه شما كتابهايي كه قبل از انقلاب چاپ ميشد با كتابهاي بعد از انقلاب ببينيد احكامي كه قبل از انقلاب بود با بعد از انقلاب ببينيد مردم تقريباً صد و هشتاد درجه نسبت به اسلام آشنا شدند همان طوري كه در كشورهاي خارج قبلاً اگر كسي ميگفت من مسلمانم با سرافكندگي ميگفت اما الان يك سر و گردن از ديگران بلندتر است ولو به حسب ظاهر بي حجاب است اما حالا ميگويد من مسلمانم شما در اين كشورهاي غربي كه برويد يا از كشورهاي غربي باخبر بشويد در اروپا آنجا مهد همين فساد و اينهاست اما ميبالد كه من مسلمانم شايد اهل حجاب نباشد اين انقلاب اين اسلام را شرف داد مسلمانها را عزيز كرد اينها با شرف و عزت و سرافرازي كه يك سر و گردن از ديگران بلندترند ميگويند ما مسلمانيم ولي وقتي قبلاً از آنها سؤال ميكردند مذهب شما چيست با سرافكندگي ميگفتند ما مسلمانيم آن يكي اگر ميگفت بهاييام با اينكه ميگفت من مسلمانم اينها معاذالله خودش را شبيه آن ميدانست ميگفت خب اين هم يك دين است ديگر اين انقلاب اين آثار را داشت منتها حالا مردم فهميدند روشن شدند زير بار ظلم نخواهند رفت به هيچ وجه لكن قبلاً اساس فقه اماميه اين بود.
فتحصل كه هرگز نميشود به علما و جامعه اماميه و حوزهها و فقه اسناد داد كه اينها در برابر حكومتهاي ستم ساكت بودند، چون يا ميگفتند دين كاري با سياست ندارد يا اينها را حق ميدانستند يا بالأخره توجيه ميكردند هيچ كدام از اينها نبود ميگفتند دين با سياست كار دارد اينها هم باطل است ما هم بايد مبارزه كنيم هر از چند گاه شهيد ميدهيم اين شهدا الفضيله هم سند ما است منتها آن توده مردم كه بايد با ما همراه باشند متاسفانه نيستند.
سؤال: ... جواب: حالا گاهي ممكن است كه اين چنين باشد ولي شما صفوف بسيجيها را نگاه بكنيد خودم يك وقتي رفته بودم مسجد دانشگاه قبل از انقلاب خلوت خلوت بود الان شما ميرويد مسجد دانشگاه است و جاي اعتكاف. اينطور چيزها مگر ميشد مسجد دانشگاه جاي اعتكاف باشد هيچ كس فكر نميكرد كه آنجا جاي اعتكاف باشد نظير مسجد اعظم قم يا مسجد جامع قم خيلي فرق دارد گذشته از اينكه اين اعتكاف را به آن دهه سوم ماه پر بركت رمضان الاهي شهر الله كشاندند كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آن دهه سوم ماه مبارك رمضان معتكف ميشد همين دانشجوها هم دارند معتكف ميشوند اين يك بياني است كه مرحوم شيخ مفيد به يك مناسبتي اين حديث را نقل كرد كه الان اين حديث حديث روز است مرحوم شيخ مفيد (رضوان الله عليه) نقل ميكند در امالياش كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در يك مسافرتي به همراهانش نزديكيهاي ظهر فرمود نگاه كنيد ببينيد كه شمس از دايره نصف النهار زائل شده است يا نه كه ما نماز ظهرمان را بخوانيم بعد موقع نماز ظهر كه شد فرمود مردم «كُنَّا مَرَّةً رُعَاةَ الْإِبِلِ فَصِرْنَا الْيَوْمَ رُعَاةَ الشَّمْس»[13] ما قبلاً چشممان به اين شترها بود كه كي علف ميخورند كي شير ميدهند كي ميخوابند الان چشممان به شمس است كه كي از دائره نصف النهار زائل ميشود كه با خدايمان سخن بگوييم ما از زمين به آسمان رفتيم مردم «كُنَّا مَرَّةً رُعَاةَ الْإِبِلِ فَصِرْنَا الْيَوْمَ رُعَاةَ الشَّمْس» اين زمين را به آسمان برده فرمود كجاييد شما قبلاً شتربان بوديد الان شمسبانيد از اين به بعد هم راههاي فراوان بهتري است خيليها الان درباره شمس و قمر اين همين برنامههاي آسمان شب يك برنامه خوبي است منتها كمبودي دارد در كنار آن برنامه بايد اين باشد كه بالأخره شما ميگوييد چند ميليون سال قبل اين چنين بوده است چند ميليون سال بعد اين چنين ميشود هم اكنون اين است يك قدري هم جلوتر برويد به تعبير آن بزرگوار اين را هم بسراييد كه:
اي يار قمر بهتر يا آنكه قمر آرد اي دوست شكر بهتر يا آنكه شكر آرد
شما چرا درباره قمر آفرين سخن نميگوييد اين عالمي كه سراسر نظم محيرالعقول است همين طور پيدا شده است يا ﴿الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبان﴾[14] است همهشان حساب دارد يك حسابگري خلق كرده اين كمبود صدا و سيماي ما است اين كمبود رسانههاي ما است اين كمبود برنامههاي آسمان شب است اينها بايد مفسرگونه اين اسرار را بيان كنند كي خلق كرد براي چه خلق كرد همهاش سير افقي است سير افقي كه انسان را به جايي نميبرد.
به هر تقدير غرض اين است كه هرگز نميشود به حوزههاي علمي به علما به جامعه اسلامي به جامعه ديني اين امر را نسبت داد كه آنها حكومتهاي گذشته را مشروع ميدانستند لذا ساكت بودند خب اگر مشروع بودند اين همه شهدا كجا بود اين اگر مشروع ميدانستند اين همه كتابهاي فقهي كه معونت ظالم حرام است كسبش محرم است كسبش باطل است اينها براي چيست معونت ظالم آن شعب فراوان را دارد ركون به ظالم هم همين طور است ﴿وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ نظير همان حرمت كسب معونت ظالم است كه دو تحليل دارد يك تحليلش في ما يرجوا الي الظلم است كه تكليفاً حرام و وضعا باطل يك تحليلش ناظر به آنهايي است كه في ما لايرجع الي الظلم است براي يك ظالمي انسان كاري انجام ميدهد كالايي ميخرد لباسي ميدوزد نه اينكه در ظلم او را كمك بكند آنجا هم بالأخره احتياط كردند اما ميل به ظالم نبايد باشد آن قصه جمال هم همين است وجود مبارك ابي ابراهيم امام كاظم (سلام الله عليه) فرمود تو شترها را كرايه دادي به هارون كه برود حج و برگردد بالأخره همين مقدار كه علاقهمندي او سالم بماند و زنده بماند و اجرت تو را بدهد همين مقدار مشكل دارد خب اينكه فرمود ﴿وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ گاهي بعضيها هستند با سكوت توجيهگر ظلم ظالمانند اين هم يك نحو ركون است از او ركون انتزاع ميشود گروهي هم هستند كه آنها را براي توجيه ستم درباريان پيشين ميآوردند خب آن هم كه يك ركن ركون بيّن است ركون به ظالمان اقسامي دارد انحايي دارد هر چه مصداق ركون الي الظالم باشد ركون در برابر نفور يعني فاصله گرفتن و انزجار اين ميشود محرم براي اينكه نهي از منكر واجب است و اولين مرتبه نهي از منكر انزجار قلبي است انسان بايد قلباً از ظلم و ظالم بما انه ظالم منزجر باشد اگر قلباً ركوني داشته باشد به ظالم پس نهي از منكر نكرد امر به منكر كرده و نهي از معروف آن مصداق بارزش اين است خب.
فرمود ﴿وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ وگرنه آتش دامنگيرتان ميشود شما بخواهيد از اين خطر نجات پيدا كنيد نجات از خطر دو تا راه دارد هر دو هم بسته است يا بالولاية است يا بالنصره است گرچه ولايت و نصرت يك جامه مشتركي دارند اما فرق اساسي ولي و ناصر اين است كه وليّ والي سرپرست تمام كارهاي مولا عليه را به عهده ميگيرد وقتي پدر وليّ كودك شد همه مسئوليت كودك به عهده اوست اما همين كودك وقتي به صورت نوجوان درآمده است بخشي از كارهاي خود را ميتواند به عهده بگيرد بخش ديگر كه كمبود كارهاي اوست به كمك پدر حل ميشود اينجا پدر اعمال ولايت نميكند اعمال نصرت ميكند ناصر اوست وليّ تمام كارهاي مولّا عليه خود را به عهده ميگيرد ناصر كسي است كه آن منصور بخشي از كارها را به عهده ميگيرد اين ناصر كمك اوست كمك غير از عهدهداري تمام مسائل است. فرمود نجات از آتش به يكي از اين دو راه است يا اينكه كل اين نجات را ديگري به عهده بگيرد يا بخشي را ديگري شما را كمك بكند شما نه ولي داريد نه ناصر ناچار گرفتار شعله و طعمههاي شعله خواهيد بود ﴿فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ﴾ آنگاه ﴿وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ﴾ تنها وليّ الله است ديگر اين كريمه سوره حم ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِي﴾[15] براي حصر است ديگر آن ضمير فصل و آن الف لامي كه در خبر آمده براي افادهٴ حصر است ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِي﴾ آنگاه ﴿وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ﴾ خب براي اينكه ما به استقامت موفق بشويم يك، طغيان نكنيم دو، به حكومت ظالم هم گرايش پيدا نكنيم سه، از ولايت الاهي و نصرت الاهي هم برخوردار باشيم چهار، بهترين راه چيست فرمود ﴿وَ أَقِمِ الصَّلاة﴾ اين دستور نماز در كنار امر به استقامت براي اين است كه اين واقعا ستون دين است.
سؤال: ... جواب: بله خب ديگر براي اينكه ذات اقدس إلاه نسبت به او هم يسر اراده كرده منتها تكليف او بيش از تكليف ديگران است در سورهٴ مباركهٴ نساء اين بحث گذشت كه خداي سبحان به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود كه در مبارزات يك شرطي براي مردم هست اما براي تو هيچ شرطي نيست ﴿لا تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَك﴾[16] و ﴿حَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ عَلَى الْقِتالِ﴾[17] حالا يك وقت يك كسي بگويد كه جمعيت كه ما را ياري نميكنند ما در حال تقيهايم اين حرف مال امام هست و به تبع امام براي مأمومان هست اما براي پيغمبر نيست كه بگويد من حالا بايد تقيه كنم تا شعاع رسالتش چي باشد فرمود ﴿لا تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَك﴾ اگر احدي تو را ياري نكرد تو تنها ماندي بايد مبارزه كني ﴿حَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ عَلَى الْقِتالِ﴾ آنها را تحريض كن تشويق كن ولي تو بالأخره بايد در صحنه باشي يسري كه براي آن حضرت هست با يسر ديگران تفاوت دارد استقامتي كه در آن حضرت هست با استقامتي كه براي ديگران هست تفاوت دارد البته نعمتي هم كه خداي سبحان به آن حضرت داد با نعم ديگران فرق دارد فرمود ﴿وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْل﴾ نماز را در دو طرف روز و پاسي از شب به پا بدار امام رازي در تفسيرش از خوارج نقل ميكند كه اينها به همين قرآن تمسك كردند به اين آيه كه گفتند در بين نمازها فقط نماز صبح واجب است و نماز عشاء بقيه نمازها واجب نيست چرا براي اينكه يك طرف روز صبح است ميشود نماز صبح يك طرف روز كه نظير نصف الليل است نماز عشاء است خب اينها كه وليّ خدا را رها كنند خودشان بخواهند از قرآن استفاده بكنند همين درميآيد كه بعد امام رازي اين يك جهت و دليل ديگر خوارج را نقل ميكند بعد ميگويد اين چون بالاجماع باطل است ما ديگر حالا وقت صرف نكنيم براي اينكه حرفهاي اينها را ابطال كنيم دليل اول خوارج همين ﴿طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْل﴾ است ﴿طَرَفَيِ النَّهارِ﴾ است خب ﴿طَرَفَيِ النَّهارِ﴾ يك طرف نهار صبح است و يك طرف نهار هم شب ﴿وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْل﴾ ميگويند اين عطف صفت بر موصوف است آن طرف ديگر نهار كه شب است اين ﴿زُلَفاً مِنَ اللَّيْل﴾ است پارهاي از شب است مقداري از شب است و مانند آن در حاليكه ﴿طَرَفَيِ النَّهارِ﴾ خب يك طرفش صبح است شما وقتي كه به چهار قسمت اين دايره را تقسيم ميكنيد به همين صورت درميآيد يك طرفش صبح است يك طرفش ظهر است يك طرفش طليعه مغرب هست يك طرفش هم وسط شب اين پنج نماز در اين چهار وقت است يعني ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْس﴾[18] يكي از اطراف نهار همين وسط روز است يك طرف ديگر براي اينكه از شرق آمده به دايره نصف النهار حالا ميخواهد وارد طرف ديگر بشود وارد غرب بشود يك بخشي از طرف النهار همين ظهر است يك بخشي از طرف النهار صبح است يك بخشي هم غروب است يك بخشي هم پاسي از شب رفته اين ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ﴾ يك بخش و ﴿وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْل﴾ هم بخش ديگر مجموع صلاتهاي پنجگانه؛ نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ اسراء هست كه ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً﴾ ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ﴾ اين ناظر به ظهرين است ﴿إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ﴾ اين ناظر به مغربين است ميشود چهار تا نماز و ﴿وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ﴾ اين ناظر به نماز صبح است ميشود پنج تا نماز ﴿إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً﴾ بعد راجع به نماز شب فرمود ﴿وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً﴾[19] كه اين لحن و سياق عوض شده است كه مربوط به وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است در سورهٴ مباركهٴ طه هم ناظر به همين نمازهاي پنجگانه آيه 130 سورهٴ مباركهٴ طه به اين صورت آمده است فرمود ﴿فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ ﴿وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ ميشود نماز صبح ﴿وَ قَبْلَ غُرُوبِها﴾ ناظر به ظهرين است ﴿وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّح﴾ كه ناظر به نماز مغرب و عشا است خب چون فرمود ﴿وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ ناظر به نماز صبح است ﴿وَ قَبْلَ غُرُوبِها﴾ ناظر به نماز عصر است ﴿وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّح﴾ ناظر به مغربين است ﴿وَ أَطْرافَ النَّهار﴾ راجع به نماز ظهر است. اين روايت هم به همين سبك اين آيه سورهٴ طه را به نمازهاي پنجگانه منطبق كرده است البته اگر روايت نبود استفاده اين لطايف فقهي از اين آيات با اين وضع آسان نبود و روايت از آن جهت كه از مبينان و مفسران اولي و راستين قرآن كريم است ميشود حجت.
«و الحمد لله رب العالمين»