83/09/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره هود/آیه 105 تا 109
﴿يَوْمَ يَأْتِ لاَ تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ﴾ ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ﴾ ﴿خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّماوَاتُ وَ الأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ﴾ ﴿وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الأَرْضُ إِلَّا ما شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ﴾ ﴿فَلاَ تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِمَّا يَعْبُدُ هَؤُلاَءِ مَا يَعْبُدُونَ إِلَّا كَمَا يَعْبُدُ آباؤُهُم مِن قَبْلُ وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ غَيْرَ مَنقُوصٍ﴾
بحث درباره خلود تا حدودي در سورهٴ مباركهٴ بقره آيهٴ 167 مبسوطاً گذشت آن كريمه اين بود كه ﴿وَ قالَ الَّذينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا كَذلِكَ يُريهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجينَ مِنَ النَّار﴾ كه اطلاقِ اين ظهورِ در ابديت دارد آنجا سيدنا الاستاد بحث خلود را مبسوطاً بحث كردند و آنجا را هم ملاحظه ميفرماييد تا اگر مثلاً نقاط كمبودي در اين بحث بود با آنجا حل بشود.
مطلب بعدي آن است كه در اين كريمه از بهشت و جهنم و شقي و سعيد سخن به ميان آمده ولي درباره دوزخ فرمود شقاوتمندان كه به دوزخ افتادند گرفتار زفير و شهيق هستند اما سعادتمندان كه وارد بهشت شدند از تنعم و التذاذ آنها سخني به ميان نيامده سرّش آن است كه سياق سياق انذار است و نه تبشير در بعضي از موارد سياق سياق تبشير است آنجا خصوصيت بهشت و لذتهاي بهشتي را ذكر ميكند اما اينجا كه فرمود ﴿وَ كَذَالِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَی وَ هِیَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيد ٭ إِنَّ فىِ ذَالِكَ لاََيَةً لِّمَنْ خَافَ عَذَابَ الاَْخِرَةِ ذَالِكَ يَوْمٌ مجَّْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَ ذَالِكَ يَوْمٌ مَّشْهُود﴾ اين سياق، سياقِ انذار و عذاب است لذا در جريان شقاوتمندها آن گرفتاري زفير و شهيقشان را ذكر فرمود ولي درباره سعادتمندها آن تنعّم و لذتشان را در آيات ديگر ذكر فرمود نه در اينجا
پرسش: ...
پاسخ: محور اصلي مسئله در اينجا همان جريان خلود بود كه ملاحظه فرموديد مرحوم امين الاسلام طبرسي در مجمع ادعاي اجماع كردند كه در جريان بهشت اجماع بر اين است كه كسي از بهشت خارج نميشود سيدنا الاستاد فرمايششان اين است كه اين مسئله حق است منتها شما به اجماع تمسك نكنيد اين اجماع، اجماعِ مدركي است براي اينكه با بودن اين همه روايات و آيات اجماع تعبدي در كار نيست اگر منظورتان آن است كه همگان از آيات چنين فهميدند بله اين سخن حق است ولي بخواهيد ادعاي اجماع كنيد مطلب را هم گذشته از آيات با اجماع ثابت بكنيد قبل از اجماع آن ادله تام كه آيات و روايات باشد مسئله را تثبيت كرده است اين اجماع مدركي است نه اجماع تعبدي
سؤال: ... جواب: يك وقتي ميگويند اتفق الكل همگان [انفاق كنند] اما وقتي ميگويند اجماع اين است اجماع به عنوان يك مدرك شرعي است ديگر
سؤال: ... جواب: يك وقتي بگويند لا اختلاف فيه لا خلاف فيه اين تعبير فقهي است اما وقتي بگويند كه الاجماع قائمٌ يا و عليه الاجماع خب اين ظهورش استدلال است ديگر اما يك وقت است يك كسي از همان اول كه وارد مسئله ميشود لا خلاف فيه انه كذا خب بله لا خلاف يك صبغه نقل دارد نه استدلال
مطلب بعدي آن است كه خداي سبحان كيفرش بالعدل است اما جزا و پاداش بهشتيان و نيكاني كه عطا ميكند فوق عدل است يعني احسان اينكه در دعاها عرض ميكنيم « عاملنا بفضلك و لا تعاملنا بعدلك»[1] همين است اگر انسان برابر با عدل محاكمه بشود بدهكار خواهد بود و اگر برابر فضل حساب بشود مورد عنايت خدا قرار ميگيرد بالأخره ذات اقدس الاه چه در دنيا چه در برزخ چه در معاد قيامت كبرا كيفر تبهكاران را بالعدل ميدهد اين اصل بنا بر اين اصل آيه سورهٴ مباركهٴ نبأ كه دارد ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾[2] اين مطابق با عدل است يعني ما عادلانه كيفر ميدهيم و اگر آيات فراواني دارد ﴿وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها﴾[3] يعني كيفر ما عادلانه است آنگاه اين سؤال پيش ميآيد كه گناه محدود و كيفر نامحدود اين چگونه وفاق است اين چگونه عدل است؟ در قرآن كريم اينكه در بحث ديروز اشاره شد قرآن گذشته از ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا﴾[4] گذشته از ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة﴾[5] يك مطالب تازهاي هم دارد و آن اين است كه ﴿يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون﴾[6] حرفهاي نو دارد حرفهاي تازهاي دارد گناه در آنجا يك حساب خاصي دارد ثواب در آنجا يك حساب خاصي دارد خب هيچ كس نميداند كه خطر يك درهم ربا چرا آنقدر است اگر تشبيه است در كلام شاعر باشد «احسن الشعر اكذبه»[7] بله اما در كلام كسي است كه ﴿وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ يُوحَی﴾[8] است حالا اينها را عرض ميكنيم تا ذهن آماده بشود كه اين ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ حق است عدل الاهي حق است اما سنجش ما نابحق ما خيال ميكنيم گناه يك كار عادي است اين چنين نيست خب اينكه فرمود يك درهم ربا به منزله هفتاد بار فلان كار است اين تشبيه شاعرانه است معاذالله يا نه واقعيتي است مشابه اين در طرفهاي فضيلت هم هست خب اينها يك نمونه همان خدايي كه عادل است همان خدايي كه ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ دارد همان خدايي كه ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها﴾ دارد به رسولش فرمود كه به مردم بگو يك درهم ربا اين است ديگر يعني اين هم ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ است نه بيشتر اين هم ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها﴾ است نه بيشتر سرّش اين است كه اين ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون﴾ شما نميدانيد اين ربا چه خطري دارد حالا اينها را به عنوان نمونه عرض بكنيم تا ذهن آماده بشود به آن مطلب اصلي برسيم الان شما ميبينيد دانشكدههايي تاسيس ميشود براي بانكداري و كنكورهايي است و افكار دقيق و عميق صاحبنظران رياضي را براي اين رشته ميپذيرند خب اينها جزء عقلاي قوماند ديگر كه ميروند درس بانكداري ميخوانند كيفيت رباگيري و ازدياد ثروت و تكاثر اموال بشود يك بانك نمونه كه صدر و ساقه بانك رباست حالا اگر نظير بانكهاي اسلامي شد فقهايي نظر كردند به عقود اسلامي درآمد طرفين مطلب را خواندند و امضا كردند براساس عقود اسلامي شد مضاربه شد يا اجاره شد خب مطلب ديگر است وگرنه آنكه حالا شما از ايران صرف نظر كنيد آنچه كه در جهان ميگذرد به عنوان يك هوش خردمندان براي جمع مال و كيفيت اقتصاد ميشود بانكداري و اساس كار هم رباست آن كارمزد خب حق العمل است و آن زحمتي كه آب و برق و تلفن و اينها دارد آنكه حلال است آن چيزي نيست اما آن سود آن بهره شما ميبينيد كسي كه عقل آفرين است يعني ذات اقدس الاه ميفرمايد رباخوار مجنون است ديوانه است ميگوييد نه دو روز صبر كنيد ببينيد بعد از مرگ اين به صورت ديوانه محشور ميشود يا به صورت آدم عادي آنها كه ﴿الَّذينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلاَّ كَما يَقُومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا﴾[9] خب قيام اين قيام مخبطانه است يك آدم ديوانه را اگر شما زنجير نكنيد كه پا شدنش منظم نيست كه فرمود ما اينها را ناچاريم زنجير بكنيم ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوه ٭ ثُمَّ الجَْحِيمَ صَلُّوه﴾[10] اينها را با زنجير ميبريم وگرنه مزاحم ديگراناند چون ديوانهاند ﴿لا يَقُومُونَ إِلاَّ كَما يَقُومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ﴾ اينها جن زدهاند مخبطاند خب اينكه به حساب مردم يك عقل ناب ميآيد به حساب عقلآفرين جنون ميآيد معلوم ميشود پشت پرده يك سلسله مطالبي هم هست كه ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون﴾ است كه عقل ما واقعا به آن نميرسد اين آدم فعال صاحب فكر متفكر رياضي كه توانست يك ملتي را در يك مدت كوتاهي سركيسه كند به عنوان بانك ربوي چطور اين ديوانه است فرمود ما اين را زنجير ميكنيم كه مزاحم ديگران نشود اين ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوه﴾ برای همين است اين ﴿لا يَقُومُونَ إِلاَّ كَما يَقُومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ﴾ نمونه ديگر همان خداي عدل حكيم اين مسائل كفّارات را بررسي كرده ديگر فرمود اگر كسي معاذالله روز ماه مبارك رمضان عالماً عامداً با يك جرعه شراب روزهاش را باطل كرد اين به جاي يك روز يك روز قضا بايد به جا بياورد يك، شصت روز بايد كفاره بدهد دو، يك بنده بايد آزاد بكند سه، و اطعام ستّين مسكين هم هست چهار قضا دارد با جمع بين كفارات خب حالا شما بگوييد كه اگر ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ است ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها﴾ است اين يك روز خورده بايد يك روز به جا بياورد چرا يك روز شصت و يك روز يك؟ روز قضا دارد شصت روز هم كفاره خب اين را همان صاحب ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ گفته ديگر سرش اين است كه واقع ما نميدانيم گناه يعني چه چه ميدانيم گناه چيست از اينكه جلوتر ميرويم حالا اينها روشن بشود تا بيان زينب كبرا (سلام الله عليها) مشخص بشود كه اينها شاعرانه نيست ذات اقدس إلاه با گفتن اين بيانها كم كم ذهن را آماده كرده به ما فرموده ميدانيد خطر بعضي از گناهان چيست؟ در سورهٴ مباركهٴ حم شوريٰ آنجا به اين صورت فرمود اينها كه منكر وحي بودند درباره وحي دهان كجي كردند فرمود كه ﴿كَذَالِكَ يُوحِی إِلَيْكَ وَ إِلىَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الحَْكِيم ٭ لَهُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فىِ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلیُِّ الْعَظِيم﴾[11] آيهٴ 5 ﴿تَكاَدُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلَئكَةُ يُسَبِّحُونَ بحَِمْدِ رَبهِِّمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فىِ الْأَرْضِ أَلَا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيم﴾ ميدانيد شما به چه كسي اهانت كرديد چي را اهانت كرديد چيزي را اهانت كرديد كه هنگام نزولش از محضر ذات اقدس الاه تا به قلب مطهر پيغمبر اين آسمانها نزديك بود متلاشي بشود براي اينكه وحي دارد ميآيد شما چه ميدانيد وحي چيست ﴿تَكاَدُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ﴾ براي اينكه حضرت وحي ميآيد آسمان ممكن است ريز ريز شود شما نميدانيد چه چيز دارد ميآيد كه اين فقط پيغمبر است كه اين را تحمل ميكند شما با اين طرفيد ﴿تَكاَدُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ﴾ از بالا شكاف برميدارد خب حالا اگر يك وقتي يك سنگ پنج شش كيلويي پشت بام مسجد اعظم بيايد كه اين فرو نميريزد كه اما اگر يك بمب بيايد بالأخره منفجرش ميكند ديگر فرمود آسمانها تحمل اين وحي را ندارند اين حضرت وحي است اين را انسان كامل فقط بايد تحمل كند شما اين طرفيد ﴿تَكاَدُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ﴾ آنگاه معلوم ميشود بيان نوراني زينب كبرا (سلام الله عليها) در كوفه آن خطبه را ايراد كرد كه فرمود ميدانيد «اي كبد لرسول الله صلی الله عليه و آله و سلم فريتم و أى كريمة له أبرزتم و أى دم له سفكتم و اى حرمة له أنتهكتم»[12] شما كاري كرديد كه «كذا و كذا» ممكن بود نزديك بود آسمانها متلاشي بشود همين است ديگر اگر كسي درك بكند عترت همتاي قرآن است آن خطبه نوراني را با جان قبول ميكند فرمود شما خيال نكنيد يك عربي را كشتيد يا يك آدم عادي را كشتيد يا پسر پيغمبر را كشتيد وليّ الله را كشتيد همتاي قرآن را كشتيد ميدانيد چه كار كرديد ﴿تَكاَدُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ﴾ اين همان بود كه وجود مبارك امام سجاد فرمود «أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَةٍ»[13] اين را امضا كرده عصمت حضرت را امضا كرده ولايت حضرت را آن وقت اين ميشود اگر كسي اين كار را كرده وحي را معاذالله به بازي گرفته وحي را گفته افيون است همه اينها را مسخره كرده خدا و قيامت و خب چنين كسي حداقلش خلود است آدم وقتي به اينجا برسد ميفهمد حداقلش خلود است و خداي سبحان هم به حداقل جزا داده اگر انسان ده تا خلود داشت اين كيفر ده تا خلود را بايد ميداشت براي اينكه اين كه مال مردم را كه نگرفته كه اينكه زمين را كه منفجر نكرده كه اين چيزي كه از سماوات بالاتر است از ارضين بالاتر است از همه چيز بالاتر است همه اينها را به باد مسخره گرفته گناه اين است حالا از همان نمونههاي ساده انسان شروع ميكند آنگاه برايش روشن ميشود كه در افتادن با وحي خدا يك درهم ميشود كذا يك شربت يك جرعه شراب در ماه مبارك رمضان ميشود شصت و يك روز روزه و اطعام شصت مسكين و عتق رقبه و گناهان ديگري هم كه مشابه اين كفارات سنگين و ثقيل را هم به همراه دارد همه اينها ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ است اينطور نيست كه معاذالله جريان قيامت روي عدل باشد اما تدوين احكام شرعي معاذالله عادلانه نباشد كه اين چنين نيست كه بنابراين اين اشكال براي آن است كه ما قرآني حرف ميزنيم و ادبي فكر ميكنيم انساني فكر ميكنيم بشري فكر ميكنيم خب اگر قرآني حرف ميزنيم بايد قرآني فكر بكنيم در فضاي قرآن درگيري با وحي و نبوت و عترت چقدر سخت است ما ميگوييم اين شخص هشتاد سال گناه كرده هشتاد سال بچشد اين است؟ اين يك لحظه هم اگر منكر بشود مرتد بشود با چيزي طرف شد كه آسمانها و زمين به ارزش آن نيست بنابراين اگر مسئله گناه در فضاي مذهب روشن بشود مسئله خلود كاملاً حل است يعني براي ما مثل دو دو تا چهار تاست كه اگر اين شخص بيش از اين هم عمر ميداشت و معذَّب بود جا داشت كه خدا او را تعذيب بكند براي اينكه با وحي طرف شد اين كه با مال مردم طرف نشد كه عمده آن وحي است يعني چيزي كه آسمانها تحمل نميكنند و اگر ذات اقدس الاه كه آسمانها را آفريد نگه نميداشت منفجر ميشد خب چه كسي اين آسمانها را نگه ميدارد ﴿زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِه﴾[14] ما نگهش ميداريم حالا اين قول ثقيل دارد ميآيد از فوق عرش اين سماوات را ميخواهد طي كند بيايد به قلب مطهر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اينها ميخواهد متلاشي بشود ما نگهش داشتيم ﴿تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِن﴾ بنابراين الان براي ما همانطور كه روز روشن است مسئله خلود روشن است اگر كسي بداند وحي يعني چه گناه در برابر وحي يعني چه مسخره كردن وحي يعني چه اين عدلش همين ﴿خالِدينَ فيها أَبَدا﴾ است اين يكي.
مطلب بعدي همان است كه در سورهٴ مباركهٴ انعام هم قبلاً اشاره شد فرمود اينها اصلاً يك وقت است كسي معاذالله يك گناهي را كرده بعد توبه كرده برگشته انابه كرده ﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحيم﴾[15] يك وقت است نه گناه براي او طوري شد كه اين ملكه شد براي او رسوخ كرده دست بردار نيست ديديد يك آدم بد دهن فحاش زير شلاق هم باز فحش ميگويد اين همان است ديگر در خواب هم فحش ميگويد اين هم همين است بعضي از تبهكاران و معصيتكاران كسانياند كه در جهنم هم كه بروند در سوخت و سوز هم گرفتار بشوند باز خدا را قبول ندارند باز به مالك (سلام الله عليه) مسئول دوزخ ميگويند ما كه قبول نداريم به خداي خودت بگو جان ما را بگيريد ما راحت بشويم ﴿يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّك﴾[16] نه «ربنا» ما كه قبول نداريم اينها اينطورند البته يك عدهاي كه گناهانشان به آن حد نرسيده است ميگويند ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا﴾[17] بالأخره «ربنا» را دارند اما يك عده آنقدر لجوج و عنودند كه در جهنم هم به مالك ميگويند برو به خدايت بگو ﴿يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّك﴾ كه بعد پاسخ ميآيد آنجا جاي مرگ نيست نظير آنچه كه در آيات سورهٴ شمس و اعلي و اينها آمده است كه ﴿ثُمَّ لا يَمُوتُ فيها وَ لا يَحْيى﴾[18] خب نه ميميرند تا راحت بشوند نه حيات بي آزاري دارند در سورهٴ مباركهٴ انعام آيه 27 و 28 اين است قبلش اين بود كه اينها اصلاً ميآيند در مجلستان مينشينند كه حرفهاي خودشان را بزنند نميآيند حرف تو را گوش بدهند كه ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ في آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها﴾[19] آخر بالأخره هر معجزهاي كه پيشنهاد دادند آوردي هم معجزه قرآني اينها كه از طرف خود ما بود هم جريان شق القمر و معجزات ديگر بود كه ديدند اين گروه ﴿وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها حَتَّی إِذا جاؤُكَ يُجادِلُونَك﴾ اصلاً ميآيند كه حرف خودشان را بزنند نه اينكه حرف تو را گوش بدهند گفتمان و گفتگو و اينها نيست اينها ميآيند كه حرفهاي خودشان را بر تو تحميل بكنند همين نه اينكه حرف خودشان را هم بزنند حرف تو را هم گوش بدهند بعد جمعبندي كنند ﴿حَتَّی إِذا جاؤُكَ يُجادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ﴾ همينطور كه آمدند ميگويند اين افسانههاست دست بردار ﴿وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنَْوْنَ عَنْه﴾[20] اينها هم ناهياند هم نائي، نائي يعني دور كه ميگويند حج تمتع براي نائي است اينها هم خودشان از حق دورند هم ديگران را به عنوان نهي از معروف از دين دور ميكنند اينها هم ناهي عن المعروفاند هم نائي عن المعروف ﴿وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنَْوْنَ عَنْهُ وَ إِن يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُون﴾ اينها براي دنيايشان اما در قيامت ﴿وَ لَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُواْ عَلىَ النَّارِ﴾[21] آن گاه ﴿فَقَالُواْ يَالَيْتَنَا نُرَدُّ وَ لَا نُكَذِّبَ بَِايَاتِ رَبِّنَا وَ نَكُونَ مِنَ المُْؤْمِنِين﴾ پاسخش اين است ﴿بَلْ بَدَا لهَُم مَّا كاَنُواْ يخُْفُونَ مِن قَبْلُ﴾[22] ولي اين يك ترفندي بيش نيست ﴿وَ لَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نهُُواْ عَنْهُ وَ إِنهَُّمْ لَكَاذِبُون﴾ اينجا يك ترفند دروغين دارند اولاً با لو امتناعي ذكر فرمود فرمود برگشتشان به دنيا محال است چون بساط دنيا برچيده شد زميني نيست آسماني نيست ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماوات﴾[23] اصلاً رجوع به دنيا محال است از وجود مبارك امام رضا (سلام الله عليه) سؤال كردند كه آيا ذات اقدس الاه معدومات را ميداند فرمود نه تنها معدومات را ميداند ممتنعات را هم ميداند يك، نه تنها ممتنعات را ميداند ممتنعات علي فرض وجودها چه ميشوند ميداند بعد به اين آيه 28 سورهٴ انعام استشهاد فرمود، فرمود رجوع اينها به دنيا محال است آخر دنيايي نيست كه سالبه به انتفاي موضوع اينها كجا بيايند براي اينكه ارض و سماوات ﴿وَ الْأَرْضُ جَميعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمينِهِ﴾[24] ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماوات﴾ كل نظام عوض شد حالا وارد صحنه قيامت شدند خب وقتي دنيا نيست اينها كجا به دنيا برگردند ميفرمايد رجوع به دنيا كه محال است بر فرض هم بر فرض محال اينها از آخرت به دنيا بيايند همان انسان تبهكارند اين را حضرت فرمود كه خداي سبحان ممتنع علي فرض وجود چه ميشود را هم ميداند ﴿وَ لَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نهُُواْ عَنْهُ﴾ خب اين ملكه سوخت و سوز در آن هست ديگر اين هست اين ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ است اين ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها﴾ است و مانند آن بنابراين اين چنين نيست كه ما آن اعتقادها و اخلاقها و نيتهاي شوم و اهانتهاي به وحي و نبوت را معاذالله در حد گناهان عادي بدانيم بگوييم مثلاً بيست تومان مال مردم را گرفته حالا صد تومان بدهد چرا نامحدود بدهد اينها از آن قبيل نيست اين مثال با ممثل يكي نيست اين تشبيه تشبيه مع الفارق، قياس قياس مع الفارق است خب براساس اين تحليلها جريان خلود هيچ محذوري ندارد منتها عمده تصور نظري است كه اصلاً گناه يعني چه ذنب يعني چه وحي يعني چه
اين بياني كه در آيه 28 سورهٴ مباركهٴ انعام بود بيانگر همان رواياتي است كه بخشي از آن را مرحوم شيخ انصاري (رضوان الله عليه) در رسائل نقل كرده با اينكه همه فقها (رضوان الله عليهم) فتوا دادند به اينكه انسان برابر نيت مؤاخذه نميشود كسي نيت خير داشت موفق نشد در نامه عمل او ثواب مينويسند اما نيت گناه داشت وسيلهاش فراهم نشد آن كسي كه بايد بيايد گناه بشود حاصل نشد اين فقط نيت گناه داشت گفتند اين بخشوده ميشود با اينكه نيت گناه همت گناه را گناه ندانستند مع ذلك در آن روايت دارد كه چون نيتش اين است كه اگر تا مدت طولاني بماند گناه بكند اين يعني ملكهاش شده آن بيان نوراني حضرت برگرفته از همين آيه 28 سورهٴ مباركهٴ انعام ميتواند باشد كه ذات اقدس الاه فرمود اين در درونش آن الحاد نهادينه شده است اين اصلاً ما را قبول ندارد همين كه فشار برداشته بشود بر فرض برود دنيا ﴿لَعَادُواْ لِمَا نهُُواْ عَنْهُ﴾ اين البته خلود ميآورد ديگر اين ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَة ٭ الَّتىِ تَطَّلِعُ عَلىَ الْأَفِْدَة﴾[25] است و براي هميشه هم مخلد است
خيليها بودند كه در حال عذاب يك ترفندي داشتند همين كه نجات پيدا كردند دوباره برگشتند در همان صدر اسلام اينطور بود بعضيها كه اسير ميشدند مخصوصاً كسي كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را هجو كرده بود و در جنگ اسير شد و بنا شد كه او را از پا در بياورند اين درخواست عفو كرد و ديگران هم درخواست عفو كردند و اين آزاد شد دوباره رفته همان بساط هجو رسول خدا را راه اندازي كرده بعد در يك بخش ديگري كه گرفتار شده كسي به حضرت عرض كرد كه من منتظر اشاره چشم شما بودم كه او را از پا در بياورم فرمود انبيا با اشاره كسي را نميكشند ما اگر كسي را ميكشيم فتوا ميدهيم حكم ميدهيم علني مخفيانه كسي را بكشيم اين چنين نيست ولي اينكه الان شما دوباره آمديد گفتيد كه اين آزاد بشود و اديب است و كذا «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُلْدَغُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَيْن»[26] حكومت ما از يك سوراخ دو بار گزيده نميشود يعني يك كسي كه عاقل است وقتي دستش را گذاشته در يك سوراخي حالا داشت سبزي ميچيد يا جايي داشت چيزي جمع ميكرد سنگي جمع ميكرد بالأخره دستش را ميكند در سوراخي آنجا مار بود و دستش را گزيد اين ملدوغ شد لديغ شد از يك جهري از يك سوراخي يك بار ديگر بار دوم انسان عاقل دستش را در آن سوراخ نميگذارد حضرت فرمود «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُلْدَغُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَيْن» يك بار اينها آمدند وسيله شدند ما بخشيديم بار دوم دليلي ندارد ما عفو بكنيم كسي را كه با نظام اسلامي مخالف است غرض آن است كه بعضي ترفندشان اين است وقتي عذاب ببينند برميگردند البته خداي سبحان ميداند كه چه گروهي در درونشان چيست آنها كه واقعا توبه كردند خدا عفو ميكند اما اينها كه ﴿لَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نهُُواْ عَنْهُ﴾ جا براي عفو ندارد كه اينها برگردند دوباره يك عده را گرفتار ميكنند
خب در اين بخش فرمود خب اين حبس ابدي كه ميكنند فلان كس گناه كرده [او را] حبس ابد ميكنند در جريان مفسدان و محاربان كه سه نفر در قتل يك نفر شريك بودند در جريان محارب كه يك كسي اثاثي را غارت ميكرد يك كسي ديدهبان بود و يكي شمشير داشت آن كه شمشير داشت و تشهير سلاح كرده بود او را اعدام ميكنند آن كسي كه اثاث را غارت كرده بود او حبس ابد دارد اين كه ديدهبان بود تثمر عيناه چشمانش را كور ميكنند يا ميكنند خب حالا آن كه حبس ابد ميشود خب بالأخره اين يك شب گناه كرده ديگر يك روز گناه كرده ديگر اين حبس ابد ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ است ديگر غرض اين است كه آدم اگر گناه را بداند كه گناه چيست آن وقت او را با مسائل دنيايي و با تخلف قانون و امثال ذلك مقايسه نميكند
سؤال: ... جواب: بله عدل است اما معصيت چقدر است چيست آن بايد مشخص بشود ديگر يك وقت است يك كسي به يك انسان عادي سب ميكند خب كيفر او مشخص است يك وقتي _معاذالله_ پيغمبر (صلّي الله عليه و سلّم) را سبّ ميكند اين حكمش اعدام است ديگر خب اين در فقه هم هست فقها (رضوان الله عليهم) هم به آن فتوا دادند چطور حالا سبّ پيامبر ميشود اعدام اين تبعيض است اين به عنوان اينكه ابن عبدالله است يا ابن آمنه است يك عرب مخصوص است يا صاحب آن وحيي است كه ﴿تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِن﴾ آن مقام را اين شخص دارد سبّ ميكند يك وقتي نميشناسد اين آقا كيست خب نميشناسد كيست و ديد راه تنگ شده يك بددهني و كج دهني نسبت به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كرده اين كه حكمش اعدام نيست حالا يك عربي حضرت را نشناخته بود خيال كرد كه يك عرب رهگذري است و جايش تنگ شده يك بددهني كرده اين سب كه اعدام نميآورد كه نظير سبهاي ديگر است اگر تعزيري دارد هر چيزي كه هست حكمش اما اگر كسي ميداند عالماً عامداً كه اين پيغمبر است در حقيقت دارد آن وحيي كه ﴿تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِن﴾ آن را بد ميگويد خب اين حكمش اعدام است ديگر شما در اين مسئله مخالف هم كه پيدا نميكنيد غرض اين است كه ذنب چيست و انسان با چه چيزي طرف است با چه كسي طرف است اگر واقعاً مسئله گناه مشخص شد هرگز گناههاي اعتقادي الحاد در برابر خدا الحاد وحي و نبوت و اينها را با گناههاي عادي محكمه و قانون و امثال ذلك مقايسه نميكند قهراً ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ با ابديت مخالف نيست در جريان سعادتمندي فرمود ﴿وَ أَمَّا الَّذينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّك﴾ كه عرض شد غالباً بايد «سَعِدُوا» قرائت ميكردند ولي «سُعِدُوا» قرائت شده است اگر «اُسعِدُوا» بود محذوري نداشت اما سُعِدُوا قرائت كردند مؤيدش هم همان آيات سورهٴ مباركهٴ مومنون و نور و مانند آن است كه اگر فضل الاهي نبود هيچ كدام از شما نجات پيدا نميكرديد آيه 21 سورهٴ مباركهٴ نور اين است ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكی مِنْكُمْ مِنْ أَحَد﴾ شما مديون لطف الاهي هستيد براي اينكه فطرت را به شما دادند آن الهام را به شما دادند و اما انسان حسگرا گرفتار همين چشم و گوش است هر چه ديد ميخواهد هر چه شنيد ميطلبد و اگر فضل الاهي نبود شما اهل طهارت و نمو نبوديد اما رواياتي كه در اين تفسير شريف علي ابن ابراهيم قمي آمده گرچه تطبيق شده بر جريان اين ﴿خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْض﴾ تطبيق شده بر جريان برزخ اما بايد با سياق آيات موافق باشد در تفسير شريف علي ابن ابراهيم ذيل اين آيهٴ ﴿خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْض﴾ غالب اين روايات را در تفسير كنز الدقائق مشهدي آنجا اشاره شده است يك مقداري هم مطرح شد ايشان اينجا نقل فرمودند كه ﴿ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ﴾[27] يعني يشهد عليهم الانبيا والرسل ﴿وَ مَا نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَّعْدُود﴾[28] را بعد ميفرمايد كه «فَهذا هو في نار الدنيا قبل القيامه» چون جريان برزخ براي كساني كه در دنيا هستند در رديف آخرت است براي كساني كه در آخرتاند در رديف دنياست لذا آخرتيها اخرويها به كساني كه از برزخ وارد آخرت ميشوند ميگويند ﴿كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنين﴾[29] چند سال در زمين بوديد ﴿قَالُواْ لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْم﴾[30] اين برزخي كه ممكن است سالها طول بكشد نسبت به آن حشر اكبر كه آدم ميبيند ميبيند كه يك روز يا نصف روز است در آن جا دارد «فهذا نار الدنيا قبل القيامه ما دامت السمٰوات والارض» ﴿وَ أَمَّا الَّذينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدينَ فيها﴾ يعني «جنات دنيا الذي تنتقل اليها ارواح المومنين» ﴿ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ﴾ يعني «غير منقطع» اين فرمايش في الجمله درست است اما با سياق آيات هماهنگ نيست سياق آيات مربوط به ﴿وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ﴾[31] است جريان برزخ درست است منقطع الاخر است هم براي مومنين هم براي كفار اما ظاهر آيه درباره ﴿ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ﴾ كه مربوط به عذاب اخروي است.
«و الحمد لله رب العالمين»