درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

83/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره هود/آیه 105 تا 108

 

﴿يَوْمَ يَأْتِ لاَ تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ﴾ ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ﴾ ﴿خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّماوَاتُ وَالأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ﴾ ﴿وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلَّا ما شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ﴾

 

جامع‌نبودن تقسيم انسان به شقي و سعيد

چندتا اشكال يا سؤال درباره آيات مطرح شده ارائه شد يكي اينكه تقسيمي كه از اين آيه برمي‌آيد كه ﴿فمنهم شقي و سعيد﴾ اشاره شد كه اين تقسيم مستوعب نيست كه جميع افراد را شامل بشود در آنجا فرمود ﴿ذلك يوم مجموع له الناس﴾[1] همه مردم در قيامت حاضرند چه اينكه آيه سورهٴ مباركهٴ واقعه هم همين را تاييد مي‌كند كه ﴿ان الاولين و الاخرين ٭ لمجموعون الي ميقات يوم معلوم﴾[2] پس جميع مردم در قيامت حاضرند اما جميع مردم يا شقي يا سعيد نيستند كه قسم ثالثي ما نداشته باشيم زيرا مجانين از يك سو كودكان از سوي ديگر و افراد مستضعف فكري كه دست رسي به احكام نداشتند و احكام الاهي به آنها نرسيد از سوي سوم اينها داخل در اين تقسيم نيستند البته مشمول رحمت الاهي هستند اما به عنوان اينكه معصيتي كرده باشند شقي باشند يا كار واجبي انجام داده باشند سعيد باشند نيست براي اينكه اينها يا مكلّف نبودند يا احكام تكليفي به آنها نرسيد اشكالي كه مطرح شده و سوالي طرح مي‌شود اين است كه اين سخن درباره مجانين درست است براي اينكه مجنون مكلّف نيست چه اينكه درباره صبياني كه در دوران شيرخوارگي و اينها درمي‌گذرند و مي‌ميرند هم صادق است اما صبي مميز احكام فقهي درباره اينها رواست اعمال اينها صحيح است عبادات اينها مشروع است چون عبادات اينها مشروع است حتي مبارزات اينها و جهاد اينها چه اينكه در كربلا قاسم بن حسن (سلام الله عليهما) به آن فيض رسيده است بنابراين مي‌شود آنها را سعيد دانست

تقييد آيه كريمه ﴿لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً ...﴾ به وسيله حديث رفع

اين سخن في الجمله صحيح است اما برگشتش به اين است كه اينها مشمول رحمت الاهي‌اند اگر بخواهيم سند فقهي و قرآني يا روايي ارائه كنيم بگوييم اطلاق آيه سورهٴ مباركهٴ بقره كه دارد ﴿لا يكلف الله نفسا الا وسعا لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت﴾[3] اين گونه از ادله مطلق است شامل همه مي‌شود ولي بر اساس حديث رفع قلم يا حديث رفع اينها تقييد خورده است تخصيص خورده است احكام براي اينها نيست فيض الاهي لطف الاهي هست بنابراين اينها شقي نخواهند بود و اگر لطف الاهي شامل حال اينها بشود اعمال اينها حسنات اينها محسوب مي‌شود اما نه به عنوان اينكه مكلف‌اند صحّت باز غير از مسئله الزام الاهي است اينها گرچه اطلاقات اوليه شامل حال اينها مي‌شود ولي بر اساس حديث رفع «رفع القلم عن الصبي حتي يبلغ»[4] اينها از اين ادله خارج‌اند و چون حديث رفع قلم و مانند آن حديث امتناني‌اند در صدد امتنان‌اند نه الزام لذا آن حسنات را شامل نمي‌شوند فقط سيئات را شامل مي‌شوند حسناتي كه آنها انجام مي‌دهند كارهاي خيري كه انجام مي‌دهند مشمول حديث رفع قلم نيست اطلاقات اوليه اينها را شامل مي‌شود اما سيئات را به وسيله حديث رفع قلم برمي‌دارند براي اينكه حديث رفع قلم در شمولش نسبت به سيئات قصوري ندارد ولي در شمولش نسبت به حسنات قاصر است چون لسانش لسان امتناني است بنابراين ما اگر كودكان مميز را نابالغ‌هاي مميز را مثل بزرگسالان بگوييم اينها يا سعيدند يا شقي اين چنين نيست شقي كه نيستند و سعادت اينها هم بر اثر تفضّل و لطف الاهي است نه بر اساس تكليفي كه داشته باشند و عمل بكنند كفار مستضعف هم همين طور است كفار مستضعف بر اساس حديث رفع «رفع عن امتي تسع»[5] آن سهو و نسيان است «و رفع ... ما لا يعلمون»[6] خب احكام الاهي به اينها نرسيده اينها دسترسي ندارند اينها جاهل قاصرند اگر جاهل قاصرند اين حديث رفع براي مستضعفان فكري مقيد اطلاقات يا مخصِّص عمومات اوليه هستند پس ما نمي‌توانيم بگوييم كه ﴿لا يكلف الله نفسا الا وسعها لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت﴾[7] اينها مطلق‌اند و همه را شامل مي‌شوند بله اطلاق اوليه اينها در شمولش نسبت به مستضعف و غير مستضعف يكسان است ولي مقيدات نظير حديث رفع قلم است نظير حديث رفع امور تسعه است و مانند آن

سؤال: ... جواب: بله حالا ذات اقدس الاه اعتراض اينها را متوجّهِ مستكبراني مي‌كند كه اينها را در آن حالت استضعاف نگه داشته‌اند آن مستضعفان دو قسم‌اند يك عده مستضعفاني‌اند كه ستم‌پذيرند سلطه‌پذيرند اينها كساني‌اند كه مثل خود مستكبر هم معذب‌اند هم عذابشان دوبرابر است كه بحثهاي قبل هم گذشت يك وقت است نه يك عده مستضعف‌اند ﴿فاستخف قومه فاطاعوه﴾[8] شدند اصلاً راهي براي تشخيص نداشتند اينها را در جهل نگه داشتند و بر اينها تحميل كردند وزر اينها به عهده همان آن مستكبران است و خداي سبحان ممكن است لطفي بكند اينها را مورد عنايت بيشتري قرار بدهد غرض آن است كه آن مستضعف سلطه‌پذير كه مي‌گويند ﴿ربنا آتهم ضعفين من العذاب﴾[9] خدا مي‌فرمايد نه ﴿لكل ضعف ولكن لا تعلمون﴾[10] هم مستكبر ستمگر را دو خدا عذاب مي‌كند براي اينكه هم خودش گمراه شد هم عده‌اي را گمراه كرد هم مستضعف سلطه پذير را عذاب مي‌كند براي اينكه هم معصيت كرد هم رهبري ستمگران را پذيرفته است فرمود ﴿لكل ضعف ولكن لا تعلمون﴾[11] كه بحثهايش قبلاً گذشت بنابراين اين اطلاقات شامل حال صبيان و مجانين و مستضعفان قصوري نمي‌شود اگر تقصيري باشد البته شقي و سعيد شامل حالش مي‌شود

انقطاع انساب در قيامت و منظور از انتظار فرزند براي ورود والدين

سؤال بعدي درباره اين است كه اگر صحنه معاد صحنه والد و ولد نيست همگان خاك مي‌شوند و همگان از خاك برمي‌خيزند پدري و فرزندي در كار نيست پس چرا در بعضي از روايات ما آمده است كه كودكان خردسال كه مي‌ميرند درِ بهشت منتظر ورود پدر و مادرند مي‌گويند تا آنها نيايند ما وارد نمي‌شويم اين سخن حق است اما اين دارند جزاي اعمال خير دنيا را مي‌دهند نه معنايش اين است كه در آخرت بعضي پدرند بعضي پسر در آخرت همه خاك شده‌اند همه از خاك يك دفعه برمي‌خيزند كسي والد ديگري نيست اما همه اعمالي كه انجام دادند خيراتي كه انجام دادند بركاتي كه نصيبشان شده است در دنيا همه يادشان است ديگر چون ﴿لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها﴾[12] اين كودكان در كنار سفره پدر و مادر نشسته‌اند و پدر و مادر هم مجراي فيض خالقيت خداي سبحان‌اند خداي سبحان شكر گزاري پدر و مادر را در كنار شكرگزاري خودش ياد كرده است كه ﴿ان اشكر لي و لوالديك﴾[13] اينها مجراي فيض الاهي‌اند به همين مناسبت كودكان پاسداري حق پدر و مادر را بر خود لازم مي‌دانند و آنجا عرض دعا دارند نه اينكه واقعا آنجا سخن از پدري و پسري باشد كه يكي از ديگري متولد شده باشد چون فرمود در آن روز ﴿فلا انساب بينهم﴾[14] اگر همه مي‌ميرند و همه خاك مي‌شوند و همه يك دفعه از خاك برمي‌خيزند آن وقت كسي پدر كسي نيست كسي فرزند كسي نيست ﴿فلا انساب بينهم﴾[15] اين به علاقه ما كان است كه انقضي عنه المبدأ

دوگونه رابطهٴ فرزندي و تأثير آن در قيامت

سؤال: ... جواب: اينها اوصافي است كه همراه اوصافي است كه در جان آدم هست آن روز همين‌ها اگر اين علاقه علاقهٴ مشروع و صحيحي بود ولد صالحي كه يدعو له بود بله كارساز است و اگر علاقه مشروعي نبود همين علاقه باعث شد كه پدر ازراه حرام فرزند را تغذيه كند مي‌شود ﴿انما اموالكم و اولادكم فتنة﴾[16] در قرآن يك موجبه كليه دارد يك موجبه جزئيه موجبه كليه‌اش اين است كه ﴿انما اموالكم و اولادكم فتنه﴾[17] فتنه يعني امتحان هر فرزندي و هر مالي آزمون الاهي است كه انسان ببيند خداي سبحان او را مي‌آزمايد كه درباره مال و فرزندش چه مي‌كند اين موجبه كليه است اين طور نيست كه خداي سبحان يك مالي به كسي بدهد فرزندي بدهد و او را امتحان نكند ﴿انما اموالكم و اولادكم فتنة﴾[18] اين موجبه كليه است يك موجبه جزئيه است كه در كنارش يك سالبه جزئيه خواهد بود كه ان من اولادكم عدوا لكم بعضي از فرزندان دشمنان پدرند خب آن كه سعي بكند از راه حرام اين فرزند را بپروراند آن فرزند نه اهل ديانت است نه در صلاح و فلاح خودش قدم برمي‌دارند نه در صلاح و فلاح پدر گام برمي‌دارد خب اين دشمن اوست ديگر آن را به عنوان موجبه جزئيه فرمود و گرنه ولد صالح يدعو له كه دشمن نيست آن موجبه كليه و اين موجبه جزئيه هر دو آثارش در قيامت محفوظ است وگرنه در قيامت ﴿ فلا أنساب بينهم﴾[19] چه اينكه ﴿تقطعت بهم الاسباب﴾[20] شما اين هفت هشت صفحه‌اي كه سيّدنا الاستاد در الميزان بعضي از اوقات ايشان ديگر حالا چه اوجي داشت اين هفت هشت صفحه را ملاحظه بفرماييد با صفحات ديگر فرق مي‌كند كل اين بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ هود را ملاحظه بفرماييد

وجود رابطه فرزندي در آستانه قيامت و قطع آن به وسيله مرگ

سؤال: ... جواب: بله همين است ديگر آن يفعل من به علاقه ما كان است ديگر اگر طليعه قيامت باشد اشراط الساعة باشد كه ﴿ان زلزلة الساعة شيء عظيم﴾[21] كه قيامت مي‌خواهد به پا بشود آن جهان‌لرزي هست نه زمين‌لرزه سماوات ارضين كهكشانها موجودات ملكوتي موجودات ملكي اين جهان‌لرزه است ﴿يا ايها الناس اتقوا الله ان زلزلة الساعة شيء عظيم ٭ يوم ترونها تذهل كل مرضعة عما ارضعت﴾[22] اين سخن از زمين‌لرزله نيست اين جهان‌لرزه است اگر بخواهد جهان دگر گون بشود تا اين نظام برچيده بشود نظام ديگري طراحي بشود در اين طليعه البته پدري و پسري هست چون همه هم پدرند هم پسرند در اين حال كه مي‌خواهد عالم عوض بشود ﴿يوم يفر المرء﴾[23] اين جزء اشراط الساعه است اما حالا وقتي وارد صحنه برزخ شدند مردند و وارد صحنه قيامت مي‌خواهد بشوند آنجا ﴿يوم يفر المرء﴾[24] اين به علاقه ماكان است اينها ما انقضي عنه المبدأ است آنجا كسي پدر كسي نيست ﴿فلا انساب بينهم﴾[25] غرض آن است كه آنجايي كه مربوط به اين سمت عالم است كه دنياست كه جزء اشراط الساعه است مي‌خواهد قيامت قيام بكند بله پدري و پسري هست مثل انفجارهاي عمومي مي‌بينيد هر كسي به فكر خودش است ﴿لكل امرئٍ منهم يومئذ شأن يغنيه﴾ اما وقتي وارد آن صحنه شدند در آن [وارد] عالم شدند اين به علاقه ما كان است مطلب ديگر اين كه

سؤال: ... جواب: بله اين نظير ﴿فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله﴾[26] اين اذا قرات القرآن يعني اذا اردت ان تقرأ القرآن فاستعذ بالله نه وقتي قرآن خواندي و تمام شد بگو اعوذ بالله اينجا ﴿فاذا نفخ في الصور﴾[27] يعني بعد از اينكه نفخه صور شده آن‌گاه ﴿فلا انساب بينهم﴾[28] يا نه اذا اراد الله سبحانه و تعالي ان ينفخ في الصور يا ان يأمر بنفخ الصور آن روز كه زلزلة الساعه مي‌شود ﴿يوم يفرّ المرء من أخيه﴾[29] اگر بعد باشد بله اصلاً فرزندي و پدري نيست چون همه مردند و خاك شدند و دوباره از خاك برمي‌خيزند آن نفخ دوم است فاذا نفخ فيه اخري فاذا هم قيام ينظرون اين نفخ دوم است كه وقتي دميده شد همه دوباره زنده مي‌شوند و به يكديگر نگاه متحيرانه دارند آنجا ديگر ﴿فلا انساب بينهم﴾[30] اما در نفخه اول هنوز اين سمت دنيايشان محفوظ است نمردند اين درست است كه فرزندي هست و پدري و مادي هست منتها از شدت عذاب همه از هم فرار مي‌كنند اين ﴿فااذا نفخ في الصور﴾[31] اگر نظير ﴿فاذا قرات القرآن﴾[32] باشد مي‌شود جزء اشراط الساعة اگر بعد باشد كه ديگر ظاهر ﴿فلاأنساب بينهم﴾[33] درست نيست.

سؤال: ... جواب: همان قيامت است نه روز نفخه صور هم يوم است نفخه دوم هم يوم است اشراط الساعة هم يوم است ﴿ان زلزلة الساعة شيء عظيم﴾[34] هم يوم است همه اينها جزء ايام الاهي‌اند ديگر

سؤال: ... جواب: نه منظور آن است كه جزء يوم القيامه است جزء اشراط الساعه است ساعت يعني قيامت ديگر يعني روز قيامت ديگر ساعت يعني چه؟ يعني روز قيامت آن وقت ﴿ان زلزلة الساعة﴾[35] اين طليعه آن روز است ديگر

جايگاه متفاوت نيّت گناه در فقه و اخلاق

خب مطلب بعدي اين است كه گناه يك گناه فقهي داريم يك گناه اخلاقي و براي هر يك هم حساب جدايي است گناه فقهي همين است كه در فقه مشخص شده است حلال و حرام و اينها اين براي غير بالغ نيست چه اينكه براي خيلي‌ها وقتي كه خيلي جاهل باشند نيست در مسئله تصميم سخن در اين بود كه برابر آن روايت كه حضرت خلود را توجيه مي‌كند مي‌فرمايد چون نيت آنها اين بود كه اگر بمانند ابداً بمانند هم معصيت بكنند لذا ابدا معذب مي‌شوند اشكالي كه آنجا مطرح شده بود اين است كه نيت كه گناه نيست تا برابر نيت عقاب بشوند در اين زمينه اين سؤال مطرح است كه نيت كه عقاب نيست يعني چه؟ تصميم بر گناه نيت گناه اين گناه فقهي در فقه اصغر نيست به اصطلاح، يعني كسي تصميم گرفته كه يك گناهي بكند بعد پشيمان شد اين معصيت نكرده است ولي در مسائل اخلاقي در مسائل كمالات روحي سهم تعيين كننده دارد ملاحظه فرموديد در بحث تجري مرحوم آخوند در كفايه دارد كه تجرّي گرچه معصيت عملي نيست ولي از سوء سريره كشف مي‌كند و سوء سريره براي خودش يك حساب خاص دارد در قرآن كريم فرمود آنچه شما در دل نهان كرده‌ايد چه بگوييد چه نگوييد ما مي‌دانيم و حساب مي‌كنيم ﴿وَ ان تبدوا ما في انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله﴾[36] ﴿واعلموا ان الله يعلم ما في انفسكم فاحذروه﴾[37] از خدا بر حذر باشيد اين مي‌داند شما چه چيزي تصميم گرفتيد اينها البته سهم تعيين كننده دارد پس گرچه در فقه اصغر گناه نيست اما خبث سريره تصميم‌گيري نيت، گناه است اما آن ملكه كفر و الحاد بالاتر از مسئله نيت است آن روايتي كه مرحوم شيخ (رضوان الله عليه) در رسائل نقل كردند به آن ملكات بلكه بالاتر از ملكات برمي‌گردد آنكه مقوم وجودي چنين شخصي شده است كه حالا صريحاً به پيغمبر زمانشان هم مي‌گويند ﴿سواء علينا أوعظت ام لم تكن من الواعظين﴾[38] ما نمي‌پذيريم

اختصاص‌نداشتن خلود در جهنم به ابليس ملعون

مطلب بعدي آن است كه آيا جريان خلود مخصوص ابليس ملعون است؟

سؤال: ... جواب: اما به سوء اختيار نمي‌تواند تغيير بدهد مادامي كه در دنيا هست بله كاملا مي‌تواند تغيير بدهد اگر او را تشويق بكنند به زر و سيم كاملاً اين كار را انجام مي‌دهد اگر يك مالهاي فراواني به او بدهند تطميع بكنند انجام مي‌دهد غرض در دنيا گرچه براي او سخت است ولي مي‌تواند اين كار را انجام بدهد و اگر يك وقت به جايي رسيد كه براي او خيلي سخت بود اين امتناع به اختيار است كه لا ينافي الاختيار بنابراين عقاب همچنان محفوظ است

در جريان خلود اين سؤال و اشكال مطرح است كه آيا خلود مخصوص ابليس ملعون است يا ديگران هم مخلّدند؟ البته خلود نسبت به ديگران هست منتها نه فراوان كسي كه مخلَّد در نار باشد همان منافقان لدودند همان كافران لجوج‌اند وگرنه هر معصيتكاري ولو به حد لجوجي و عنودي نرسيده باشد اين چنين نيست كه مخلَّد باشد ابليس عليه اللعنه بله مخلَّد است شياطين الانس هم مخلدند آنها كساني‌اند كه حجّت الاهي بر آنها بالغ شده است وجود مبارك حضرت موسيٰ بيّنات فراواني براي فرعون ملعون اقامه كرده است و خداي سبحان در ضمن دو آيه مي‌فرمايد اين چنين نيست كه فرعون مشكل علمي داشته باشد ﴿و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم﴾[39] آنها يقين داشتند كه حق با موساي كليم بود اين يك و خود موساي كليم (سلام الله عليه) هم به فرعون ملعون فرمود ﴿لقد علمت ما انزل هولاء الّا رب السمٰوات و الأرض بصائر﴾ تو مي‌داني اينها معجزات الاهي است براي تو روشن شد خب مع ذلك مسئله ﴿وَ يذبحون ابناءكم﴾[40] هست ﴿يسومونكم سوء العذاب﴾[41] هست ﴿.يستحيون نساءكم﴾[42] هست ﴿وَ لاصلبنكم في جذوع النخل﴾[43] هست اين كارها را هم مي‌كردند خب چنين آدمي كفر و الحاد براي او به عنوان يك ملكه راسخ ثابت شده است اين قهراً وقتي به آن مرحله رسيد مستحق دوام خواهد بود بنابراين خلود اختصاصي به ابليس ندارد براي اينكه شياطين الانس را هم شامل مي‌شود اين بخشي كه عرض كردم درباره الميزان

عظيم‌بودن معاد و عظمت معرفت آن

ملاحظه بفرماييد مسئله قيامت واقع همان طوري كه زلزلهٴ ساعة شيء عظيم است معرفت معاد هم شيء عظيم است به چند جهت عظيم است يكي اينكه بالأخره دسترسي نداريم نه جزء علوم تجربي ماست نظير كيهان شناسي، اختر شناسي يا دريا شناسي كه برويم در دريا ببينيم برويم در آسمان ببينيم از اين قبيل نيست كل اين نظام برچيده مي‌شود و طرح نو ارائه خواهد شد و الان هست اينها يك سلسله معماهايي است كه تصورش نظري است بهشت الان هست جهنم الان هست بهشت طبق بيان پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) از بند كفش ما به ما نزديك‌تر است ما همين كه نفس تمام شد اگر ان‌شاءالله سعادتمند بوديم خودمان را در روح و ريحان مي‌بينيم بعد مي‌بينيم آنكه قبلاً سالها بود اينجا بوديم منتها نمي‌ديديم اين يعني چه اينها به علوم تجربي نيست غزالي و امثال غزالي نقل مي‌كنند كه دو نفر آمدند خدمت رسول خدا (عليه و علي آله آلاف التحية و الثّناء) ادعاي روزه‌داري كردند حضرت فرمود شما كه روزه‌دار نيستيد شما الان گوشت خورديد عرض كردند ما روزه داريم چيزي نخورديم حضرت دستور دادند تشتي حاضر كنند تشتي حاضر كردند و بعد فرمان داد بالا بياوريد قي كنيد تهوع كنيد اينها تهوع كردند گوشت قي كردند عرض كردند يا رسول الله اينها چيست اينها را كه ما نخورديم فرمود اين غيبتي كه كرده بوديد همين است ديگر اين يك علمي نيست كه انسان در حوزه و دانشگاه چهل پنجاه سال درس بخواند اينها را بفهمد اينها به ايمان وابسته است اينها جزء علوم تجربي نيست غيبت مردارخوري است يعني چه گوشت مردار خوري است يعني چه اينها يعني چه؟ يا آن بيان نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) كه در نهج البلاغه ذيل قصه عقيل دارد كه آن كسي كه شب آمده يك چيزي زير لباس دارد آورده من به او گفتم اگر به عنوان صدقه و اينها داري كه به ما نمي‌رسد اگر قصد ديگر داري «أمختبط انت»[44] يعني به عنوان رانت خواري و رشوه آوردي ديگر مگر مخبط شدي اينها را به ما تعارف مي‌كني من براي شما تشريح بكنم كه اين رشوه چيست تا بفهمي كه آدم عاقل دست به رشوه نمي‌زند اين در نهج‌البلاغه ذيل قصه عقيل هست فرمود اگر غذايي را مار بزرگ مثلاً افعي بخورد بعد بالا بياورد قي كرده افعي را كسي خمير درست بكند آيا يك آدم عاقل رغبت مي‌كند به خوردن آن؟ خب آدم بالا آورده خودش را نمي‌خورد چه برسد به بالا آورده مار كه دوبار از مسير سمّ گذشت فرمود حقيقت رشوه اين است و اين يا الان باور بكن يا دو روز بعد برايت روشن مي‌شود اين گونه از اسرار كه مربوط به معاد است و فراوان هم هست نه در دسترسي علوم تجربي است نه در دسترسي فقه و اصول است نه در دسترسي علم اخلاق است خب اينها خودش في نفسه دشوار است گذشته از اينكه مورد بحث هم نيست بالأخره آدم وقت بحث بكند شعاعش به چشم او مي‌رسد نداي او به گوشش مي‌رسد كه چه خبر است از چه سنخ است لذا ايشان در اين چند صفحه بحث عميقي دارند كه قيامت چه مي‌شود آدم نمي‌تواند حرف بزند مگر به اذن خدا اين يعني چه؟ آيا اين مخصوص قيامت است يا دنيا هم هست بعد در قيامت معلوم مي‌شود كه اين‌گونه بوده است

كلام علاّمه طباطبايي دربارهٴ صعوبت فهم مسئله معاد و ردّ كلام صاحب المنار

در همين ذيل اين بخش محل بحث فرمود عليك باحكام التدبر في المعارف التي يلقيها الكلام الاهي في المعاد فانها معضلة عويصة عميقه» آن وقت سخن المنار را نقل مي‌كنند رد مي‌كند سخن بسياري از بزرگان را هم نقل مي‌كند رد مي‌كند كه اينكه شما آمديد با توقف زمان يا زمين مسئله را حل كرديد كه ما هم در بحثها همين راه را داريم مي‌رويم به حسب ظاهر كه يك جا دارد ﴿لا يسئل عن ذنبه انس و لا جان﴾[45] است يك‌جا دارد ﴿قفوهم انهم مسئولون﴾[46] است يك‌جا دارد به اينها ﴿لا يتكلمون﴾[47] است يك جا دارد ﴿يوم يأتي كل نفس تجادل عن نفسها﴾[48] است اين را ما به تعدد موقف يا تعدد زمان يا تعدد مكان حل كرديم فرمود اينها از اين سنخ نيست آنجا كه حرف مي‌زنند به اذن خدا حرف مي‌زنند و اين گونه هم حرف مي‌زنند

روايتي دربارهٴ سابقهٴ پيدايش رؤيا

اين روايت رويا را كه در بحث قبل از كتاب شريف روضه كافي مرحوم كليني خوانديم يك بيان لطيفي شيخنا الاستاد مرحوم آقاي شعراني (رضوان الله عليه) دارند در جلد بيست و پنجم وافي به طبع جديد تعليقات مرحوم علامه شعراني (رضوان الله عليه) در ذيل اين وافي هم بخشي از آنها آمده آن روايت نوراني را بخوانيم و تعليقه مرحوم علامه شعراني را هم بخوانيم آن روايت را در جلد بيست و پنجم وافي به طبع جديد صفحه ٦٤٠ و ٦٤١ آمده روايت مرحوم كليني است «عن علي بن العباس عن الحسن بن عبدالرحمان عن ابي الحسن (عليه السلام) انه قال» حضرت فرمود «ان الاحلام لم تكن فيما مضي»[49] بشرهاي اوّلي خواب نمي‌ديدند البته مي‌خوابيدند ولي خواب نمي‌ديدند «ان الاحلام لم تكن فيما مضي في اول الخلق»[50] بشرهاي اولي «وانما حدثت»[51] اينها جزء بركاتي است كه بعدها براي بشرهاي ثانوي و ثالثي ظهور كرد عبدالرحمان به حضرت ابي الحسن (سلام الله عليه) عرض مي‌كند «فقلت و ما العلة فى ذلك»؟ اين چرا اين احلام بعد حاصل شد اين رؤيا‌ها بعد پديد آمد؟ «فقال (عليه السلام) ان الله عزّ ذكره بعث رسولا الي اهل زمانه فدعاهم الي عبادة الله و طاعته»[52] خداي سبحان پيامبري را براي هدايت مردم فرستاد كه آنها را به توحيد و عبادت الاهي دعوت مي‌كرد «فقالوا» مردم آن عصر گفتند «ان فعلنا ذلك فما لنا»[53] خب حالا اگر ما آمديم و به دستوراتي كه شما مي‌دهي عمل كرديم در برابر چه به ما مي‌دهند خب ما چرا حرف تو را گوش بدهيم تو كه رئيس قبيله نيستي بزرگ قبيله نيستي نظام آن وقت هم نظام قبيلگي بود و نظام تكاثر «فما لنا فو الله ما انت باكثرنا مالا و لا باعزنا عشيرةً»[54] ما حرف رئيس قبيله را گوش مي‌دهيم آن بشرهاي اولي براساس همان نظام قبيلگي زندگي مي‌كردند يا تو بايد سرمايه‌دار رسمي ما باشي بر اساس ارباب و رعيتي ما حرف تو را گوش بدهيم يا بزرگ قبيله باشي هيچ كدام هم كه نيستي «فقال» آن پيامبر (عليه السلام) فرمود «ان ا طعتموني ادخلكم الله الجنة و ان عصيتموني ادخلكم الله النار»[55] اگر اطاعت كرديد خدا شما را وارد بهشت مي‌كند و اگر معصيت كرديد وارد جهنم مي‌شويد «فقالوا و ما الجنة و النار»[56] بهشت و جهنم چيست؟ آن پيامبر برايشان بهشت و جهنم را وصف كردند كه بهشت وضعش اين است جهنم وضعش اين است آنجا روح و ريحان است ﴿جنات تجري من تحتها الانهار﴾ است اينجا ﴿طبقاً عن طبق﴾[57] است و مانند آن «فقالوا متي نصير الي ذلك»[58] در چه تاريخي اينها خيال مي‌كردند كه بهشت و جهنم در همين دنياست و در يك سال معيني اينها وارد مي‌شوند «متي نصير الي ذلك فقال اذا متم»[59] بعد از مرگ وارد مي‌شويد «فقال اذا متم»[60] وقتي مرديد آنها گفتند مرگ كه نابودي است الان هم مشكل بشر همين است اينها خيال مي‌كنند كه انسان كه مي‌ميرد مي‌پوسد اين كه گورستان را شهرداري به عهده مي‌گيرد خيال مي‌كنند كه اين زباله‌ها را شهرداري به جاي معين مي‌ريزد اين زباله‌هاي اجساد و ابدان را هم به زباله‌دان قبرستان مي‌ريزد همين انسان كه مي‌ميرد مي‌پوسد اما مردان الاهي مي‌گويند انسان كه مي‌ميرد از پوست به در مي‌آيد و براي ابد زنده است بين پوسيدن و از پوست به در آمدن تو ديدي بالأخره آنها گفتند «لقد رأينا امواتنا صاروا عظاما و رفاتا»[61] اينها كه رفتند خاك شدند پوسيدند از بين رفتند بعد از مرگ خبري نيست «فازدادوا له تكذيبا و به استخفافا»[62] تكذيبشان زياد شد اهانتشان زياد شد خداي سبحان براي اتمام حجت «فاحدث الله عزوجل فيهم الاحلام»[63] رويا را نصيب اينها كرد كه اينها وقتي كه مي‌خوابيدند يك چيزهايي را مي‌ديدند يا فرحناك يا دهشتناك يا روح و ريحان خواب مي‌ديدند باغ خواب مي‌ديدند مناظر زيبا خواب مي‌ديدند يا گودال جهنم، عذاب خواب مي‌ديدند «فأتوه فاخبروه بما راوا و ما انكروا»[64] اينجا مي‌آمدند پيش پيامبرشان مي‌گفتند اينها چيست كه ما مي‌بينيم؟ ما كه اينها را نمي‌شناسيم اينجا كجاست اينها چيست؟ ما يك لحظه مي‌بينيم مليونها كيلومتر حركت كرديم رفتيم آمديم كساني را ديديم كه ساليان متمادي قبل از ما مردند نشستيم حرف زديم گفتيم شنيديم اين چيست اين كجاست؟ «فقال ان الله عزوجل اراد ان يحتج عليكم بهذا هكذا تكون ارواحكم اذا متم و ان بليت ابدانكم تصير الارواح الي عقاب حتي تبعث الابدان»[65]

تعليقه علاّمه شعراني بر روايت فوق

فرمود خدا مي‌خواهد به شما نمونه نشان بدهد اين نمونه همان حرفهايي است كه ما مي‌گوييم ما مي‌گوييم بهشت هست جهنم هست اما نه در شمال شهرتان يا جنوب شهرتان كل اين نظام كه برچيده شد يك نظام ملكوتي طراحي شد آنجا اين خبرها هست آنجا الان هم هست نمونه‌اش همين است كه شما مي‌بينيد اين از اين قبيل است خدا مي‌خواهد به شما بفهماند كه ما حرفمان از چه سنخ است اين تازه در برزخ است البته وقتي بدنهايتان به هر وسيله‌اي كه باشد وارد برزخ مي‌شويد با بدن برزخي مي‌شويد تا دوباره ذات اقدس الاه در معاد شما را به همان بدني اولي برگرداند اين اصل روايت مرحوم كليني است

شيخنا الاستاد مرحوم علامه شعراني (رضوان الله عليه) يك تعليقه پر بركتي دارد مي‌فرمايند «قوله ان الاحلام لم تكن فيما مضي حديث شريف يشتمل علي علم كثير و يتضح به امر البرزخ و القبر و لا يوجد مثله في كتب العامة البته» اين گونه از معارف در كتاب اهل سنت نيست اينها حرفهاي اهل بيت است آخر از آن نام بردن آنها نيست از آنها كه ساخته نيست اين‌گونه حرف بزنند كه «و لا يوجد مثله في كتب العامة البته و قد تكلف متكلموهم في دفع الشبهات العذاب القبر و سواله تكلفات عجيبة يشمئز عنه الطبع» اينها وقتي سؤال مي‌كنند كه بالأخره ما ضبط صوت مي‌گذاريم نوار مي‌گذاريم اگر قبر هست سوالي هست گفتني هست گفتماني هست گفتگويي هست ما بايد ضبط بكنيم ما بايد ببينيم ما بايد بشنويم چرا در اين حال خبري نيست خيال مي‌كنند همين گودي است فرمود آنها كه اين چيزها را نمي‌دانند متكلمان سنت اين قاضي عضد هيجي هست شريف رازي هست سعد تفتازاني هست فرمود اين شرق و غرب عالم كتابهاي اينها رفته اما بالأخره اينها ماندند كه قبر يعني چه برزخ يعني چه خيال مي‌كنند همين يك متر و نيم چاله است و مي‌خواهند مشكل اين را حل كنند «و قد تكلف متكلموهم في دفع الشبهات عن عذاب القبر و سواله تكلفات عجيبة يشمئز عنه الطبع و لا حاجة الي نقلها و من الكتب المولفة علي طريق الاشاعرة كتاب المواقف للايجي» از قاضي عضد ايجي «و شرحه لسيد الشريف و هو كتاب مشهور في شرق العالم الاسلامي و غربه و ذكر في عذاب القبر فيه امورا عجيبة مع كثرة تبحره و غاية فطنته و ذكائه فطبع الاشعري مع كونه اعلم من فرقته» همين قاضي عضد از آن رئيس مذهبشان ملاتر است ولي بالأخره حالا براساس مسائل سياسي بود هرچه بود دنبال او راه افتاده تفكر اشعري دارد عذاب قبر را يك طوري حل مي‌كند كه بالأخره هيچ عاقلي راضي نمي‌شود «لغلبة الاشعرية في عصره في بلاده فاراد حفظ جاهه بين عوامهم» براي اينكه بين عوام اين را حفظ بكند افتاده در مشعر اشعري ولي بالأخره حالا يا اشعري يا معتزلي مي‌فرمايد اين تفكر ملكوتي در كتابهاي آنها نيست البته اين گونه از احاديث نَمي از يَم است اينها معارض دارد اينها شارح دارد اينها مقيِّد دارد اينها مخصِّص دارد با دوتا روايت با بيست تا روايت با دويست روايت از اين قبيل روايات آدم به جايي نمي‌رسد تا يك سير عميقي در اين قرآن داشته باشد يك سير عميقي در روايات داشته باشد دو فهم عميقي در بررسي‌هاي عقلي داشته باشد سه عقل را در خدمت نقل و نقل را سايه افكن عقل قرار بدهد چهار تا گوشه‌اي از مسئله برزخ را بتواند حل كند پنج اما حالا معاد چيست و قيام حشر اكبر چيست آن بحث خاص خودش را دارد.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] هود/سوره11، آیه103.
[2] واقعه/سوره56، آیه49 ـ50.
[3] بقره/سوره2، آیه286.
[4] ـ عوالي اللآلي، ج3، ص528.
[5] ـ بحار الانوار، ج74، ص155.
[6] ـ بحار الانوار، ج74، ص155.
[7] بقره/سوره2، آیه286.
[8] زخرف/سوره43، آیه54.
[9] احزاب/سوره33، آیه68.
[10] اعراف/سوره7، آیه38.
[11] اعراف/سوره7، آیه38.
[12] کهف/سوره18، آیه49.
[13] لقمان/سوره31، آیه14.
[14] مؤمنون/سوره23، آیه101.
[15] مؤمنون/سوره23، آیه101.
[16] تغابن/سوره64، آیه15.
[17] تغابن/سوره64، آیه15.
[18] تغابن/سوره64، آیه15.
[19] مؤمنون/سوره23، آیه101.
[20] بقره/سوره2، آیه166.
[21] حج/سوره22، آیه1.
[22] حج/سوره22، آیه1 ـ2.
[23] عبس/سوره80، آیه34.
[24] عبس/سوره80، آیه34.
[25] مؤمنون/سوره23، آیه101.
[26] نحل/سوره16، آیه98.
[27] مؤمنون/سوره23، آیه101.
[28] مؤمنون/سوره23، آیه101.
[29] عبس/سوره80، آیه34.
[30] مؤمنون/سوره23، آیه101.
[31] مؤمنون/سوره23، آیه101.
[32] نحل/سوره16، آیه98.
[33] مؤمنون/سوره23، آیه101.
[34] حج/سوره22، آیه1.
[35] حج/سوره22، آیه1.
[36] بقره/سوره2، آیه284.
[37] بقره/سوره2، آیه235.
[38] شعراء/سوره26، آیه136.
[39] نمل/سوره27، آیه14.
[40] ابراهیم/سوره14، آیه6.
[41] ابراهیم/سوره14، آیه6.
[42] ابراهیم/سوره14، آیه6.
[43] طه/سوره20، آیه71.
[44] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 224.
[45] الرحمن/سوره55، آیه39.
[46] صافات/سوره37، آیه24.
[47] نبأ/سوره78، آیه38.
[48] نحل/سوره16، آیه111.
[49] ـ كافي، ج8، ص90.
[50] ـ كافي، ج8، ص90.
[51] ـ كافي، ج8، ص90.
[52] ـ كافي، ج8، ص90.
[53] ـ كافي، ج8، ص90.
[54] ـ كافي، ج8، ص90.
[55] ـ كافي، ج8، ص90.
[56] ـ كافي، ج8، ص90.
[57] انشقاق/سوره84، آیه19.
[58] ـ كافي، ج8، ص90.
[59] ـ كافي، ج8، ص90.
[60] ـ كافي، ج8، ص90.
[61] ـ كافي، ج8، ص90.
[62] ـ كافي، ج8، ص90.
[63] ـ كافي، ج8، ص90.
[64] ـ كافي، ج8، ص90.
[65] ـ كافي، ج8، ص90.