درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

83/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره هود/آیه 105 تا 108

 

﴿يَوْمَ يَأْتِ لاَ تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ﴾ ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ﴾ ﴿خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّماوَاتُ وَالأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ﴾ ﴿وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلَّا ما شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ﴾

 

بحثي درباره مرجع ضمير كلمه ﴿ يَأْتِ ﴾

بعضي از احكام قيامت را بازگو مي‌فرمايد بعد از اينكه فرمود ﴿ذلك يومٌ مجموع له الناس و ذلك يومٌ مشهود﴾[1] آن روز را دارند معرفي مي‌كنند قبلاً بيان شد كه فاعل يأت ضميري است كه به آن اجل معدود برمي‌گردد و نزديك‌ترين مرجع هم همان است ﴿و ما نؤخره الا لاجل معدود﴾[2] آن اجل معدود روزي فرا مي‌رسد جناب زمخشري بر اين باور است كه ضمير يأت به الله برمي‌گردد يعني نظير ﴿يوم يأتيهم الله﴾[3] يا ﴿يأتي ربك﴾[4] يا ﴿جاء ربك﴾[5] و مانند آن اين لازم نيست و دليلي هم بر او نيست اولا و آن مواردي هم كه اتيان و مجيء به رب اسناد داده شد معمولاً يك مضافي محذوف و مقدر است ﴿جاء ربك﴾[6] يعني جاء امر ربك ﴿يأتي ربك﴾[7] يعني يأتي امر ربك و مانند آن پس نه نيازي هست كه ما رب را فاعل بدانيم نه محتاج به آن تكلفيم كه در آن مواردي كه اتيان به رب و مجيء به رب اسناد داده شد بالاخره يك مضافي محذوف است

تكلم انسان در قيامت متناسب با مواقف متعدد آن

اينكه فرمود ﴿و ما نؤخره الا لاجل معدودٍ﴾[8] كه يوم يأتي آن اجل يعني آن سررسيد فرا مي‌رسد مي‌آيد آن روز هيچ كس بدون اذن خدا سخن نمي‌گويد حتي آنهايي كه حق شفاعت دارند آنها هم كار معقول و مقبولي دارند ولي بايد به اذن خدا باشد ﴿من ذا الذي يشفع عنده الا باذنه﴾[9] ﴿لمن ارتضي﴾[10] و مانند آن تا خدا اذن نداد كسي شفاعت هم نمي‌كند بنابراين آن روز چه شقي چه سعيد بخواهد سخن بگويد بايد به اذن خداي سبحان باشد لكن در مواقف معاد مراحلي است كه بعضيها با هم سخن مي‌گويند بعضي جدالي دارند با فرشتگان و مانند آن ﴿يوم تأتي كل نفس تجادل عن نفسها﴾[11] يك، هر كسي آن روز گرفتار كار خودش است و از خودش دفاع مي‌كند اينكه دارد ﴿يوم يفر المرء من اخيه٭ و أمه و ابيه﴾[12] و مانند آن اين به علاقه ما كان است يعني كساني كه انقضي عنه المبدأ و در دنيا برادر و خواهر و پدر و مادر بودند آنجا از هم فرار مي‌كنند وگرنه اين چنين نيست كه نظير زمين لرزه سخت يا انفجارهاي تندي باشد كه اينجا هر كسي از بستگانش فرار مي‌كند اينجا واقعاً بعضي برادر يكديگرند بعضي برادر و خواهرند بعضي پدر و فرزندند ولي وقتي انفجار شد هر كسي به فكر خودش است و از ديگري فرار مي‌كند اما در قيامت اصلاً برادر و خواهري نيست اين به علاقه ما كان است چون همه اينها خاك مي‌شوند يك، و همه اينها از خاك برمي‌خيزند دو، پس سخن از والد و ولد نيست كسي از كسي متولد نمي‌شود تا والد و ولدي در كار باشد برادر و خواهري در كار باشد اگر ده نفر دفعتاً واحده از خاك برخيزند به اذن خدا اينها هيچ كدام هيچ نسبتي با هم ندارند اينكه گفته مي‌شود ﴿يوم يفر المرء من اخيه﴾[13] اين نسبت به علاقه ما كان است يعني كساني كه در دنيا برادر يكديگر بودند آنجا از هم فرار مي‌كنند وگرنه آنجا در آن ظرف سخن از برادري و خواهري نيست نظير زلزله و انفجار دنيا نيست به هر تقدير ﴿يوم تأتي كل نفس تجادل عن نفسه﴾[14] هر كسي به فكر خودش است و گاهي هم با يكديگر سخن مي‌گويند ﴿يتساءلون﴾[15] گاهي هم يكديگر را ملامت مي‌كنند ﴿يتلاومون﴾[16] گاهي هم يكديگر را لعنت مي‌كنند ﴿كلما دخلت امةٌ لعنت اختها﴾[17] گاهي هم به يكديگر عرض احترام و ادب دارند مثل بهشتيها اينها مواقفشان فرق مي‌كند آنجا كه ﴿كل نفس تجادل عن نفسه﴾[18] است آنجا كه ﴿يتساءلون﴾[19] است آنجا كه ﴿يتلاومون﴾[20] هست آنجايي هم ﴿لاتكلم نفس الا باذنه﴾ است آنجايي هم كه ﴿نختم علي افواههم و تكلمنا ايديهم﴾[21] آنجا هم موقف خاص است اين پراكندگي‌ها مال پراكندگي مواقف است كه هر موقفي حكم خاص خودش را دارد و احياناً افراد هم يكسان نيستند آنكه شقي محض است با آن كسي كه موحد است و مبتلا به معصيت بود ﴿خلطوا عملاً صالحا و آخر السيئاً﴾[22] اينها هم يكسان نيستند

تقسيم انسانها به گروههاي سه‌گانه در قيامت

خب پس ﴿يوم يأت لاتكلم نفس﴾ يعني لاتتكلموا لاتتكلموا نفس الا باذنه او بايد اذن بدهد افرادي كه در قيامت هستند بعضيهايشان مكلف نيستند حالا يا در اثر صغر سن يا در اثر جنون يا علائم ديگر مشمول شقي و سعيد نيستند آنها نه شقي هستند نه سعيد مشمول رحمت الاهي‌اند اما آنهايي كه مكلفند و حجت الاهي به آنها رسيده است اينها ﴿فمنهم شقي و سعيد﴾[23] اين ﴿فمنهم شقي و سعيد﴾[24] ناظر به عنوان تقسيم استيفايي نسبت به ﴿يوم مجموع له الناس﴾[25] نيست كه جميع مردم در قيامت از اين دو قسم بيرون نيستند نه خير جميع مردم در قيامت به تقسيم اولي منقسمند به اينكه يا مكلف بودند يا نه اگر مكلف نبودند حالا نظير مجانين و امثال ذلك يا مستضعفان فكري آنها كه دسترسي به احكام الاهي ندارند مثل اينكه در كشور كفر به سر مي‌برند ولي در دورترين منطقه‌هاي روستايي آنهاست كه اصلاً احكام اسلام آنجا نرفته اين نه شقي است نه سعيد شقي و سعيد شقاوت و سعادت اينها عدم و ملكه هستند نه نقيضين چون نقيضين نيستند ارتفاعشان ممكن است مثلاً كوري و بينايي اينها عدم و ملكه است اين ديوار نه كور است نه بينا براي اينكه شأنيتي اينجا ندارند اينها نقيض هم نيستند كه ارتفاعشان ممكن نباشد نظير وجود و عدم نيست بالأخره اين ديوار يا موجود است يا معدوم اما اين ديوار نه جاهل است نه عالم براي اينكه شأنيت علم را ندارد جهل و علم عدم و ملكه است اعميٰ و بصر عدم و ملكه است اما وجود و عدم نقيض هم هستند سعادت و شقاوت اينها عدم و ملكه هستند نقيض هم نيستند لذا كودكان نه سعيدند نه شقي مجانين نه سعيدند نه شقي مستضعفان فكري كه دسترسي به احكام اسلامي نداشتند نه سعيدند نه شقي بنابراين اينكه فرمود ﴿ذلك يوم مجموع له الناس﴾[26] بعد فرمود ﴿فمنهم شقي و سعيد﴾[27] اين تقسيم دوم است نه تقسيم اول تقسيم اولش اين است كه اين ناسي كه در قيامت حاضرند يا مكلف بودند يا نه آنها كه مكلف نبودند در اثر صغر يا جنون يا استضعاف فكري اينها مشمول رحمت الاهي‌اند آنهايي كه مكلف بودند حجت الاهي به آنها بالغ شده است يا سعيدند يا شقي

نگاهي مجدّد به معناي حديث «الشقي شقيٌ في بطن امّه»

سؤال: ... جواب: بله آنجا هم بحث ديروز خوانديم كه وجود مبارك ابي ابراهيم فرمود كه معناي «الشقي من شقيٌ في بطن امه»[28] اين است كه خداي سبحان مي‌داند كه اين «سيعمل أعمال الاشقياء»[29] پس در حيطه تكليف است يا آن «السعيد من سعد في بطن امه»[30] يعني سيعمل عمل السعداء پس در حوزه تكليف است ديگر اين چنين نيست كه هر كس يا سعيد باشد يا شقي هر كس يا مكلف است يا نه آنكه مكلف است يا سعيد است يا شقي آنكه مكلف نيست به احدي العلل اين مشمول رحمت الاهي است

سؤال: ... جواب: نه سعيد يعني سيعمل عمل السعداء حكم رحمت الاهي را دارد اما عمل سعدا را انجام نداده است خب ﴿يوم يأت لاتكلم نفس الا باذنه فمنهم﴾ يعني از آن ناسي كه ﴿ذلك يوم مجموع له الناس﴾[31] شقي و سعيد حالا تقسيم برابر اين رفع و نشر مرتب ﴿فاما الذين شقوا ففي النار لهم فيها زفير و شهيق﴾[32] زفير آن بالا آوردن دم است و شهيق آن فرو بردن و هر دو چه آن برآمدن و چه آن فرو بردن مال انسان غمگين و محزون است در حال حزن انسان گرفتار برآوردني است كه زفير است و فرو بردني است كه شهيق است آه كه مي‌كشد همين است آه دردناك و دردمند خب پس دمشان اين است اينها دمشان دم محزونانه است در هم دم دو تا غم دارند هم برآمدنش خلود هم فرو بردنش

اشقياء در جهنم و نجات بسياري از گنهكاران

﴿خالدين فيها ما دامت السماوات والارض﴾ اينها در آن نار مخلدند البته خلود به معناي مكث ابد مال ملحدين است و منافقين است و آنها كه معاند بودند اما آنها كه موحد فاسق بودند آنها برابر فسق و معصيتشان عذاب مي‌شوند بعد از جهنم آزاد مي‌شوند كه «اولئك عتقاء الله من النار»[33] اينها آزاد شدگانند در رواياتي كه نقل شده است در باب جنت و نار اين است كه روي پيشاني اينها هم نوشته مي‌شود كه «اولئك عتقاء الله من النار»[34] و كم كم براي رفع شرمندگي آنها اين هم پاك مي‌شود ديگر معلوم نيست كه اينها سابقه سوخت و سوز داشتند

سؤال: ... جواب: چرا براي اينكه رحمت الاهي رحمت عاطفي كه نيست كه خداي سبحان برابر رحمت خودش يك عده زيادي را عفو مي‌كند ﴿يعفوا عن كثير﴾[35] آنها كه به هيچ وجه شايسته رحمت هم نيستند خداي سبحان كه رحيمانه رفتار كرده است فرمود كه اگر يك كاري را گناهي را روي سهو و نسيان و خطأ و الجاء و اكراه و اضطرار و سهو و نسيان انجام داديد رفع اين هفت هشت امر رفع مؤاخذه نمي‌شود اگر چيزي را عالماً عامداً مرتكب شديد يك مدتي مهلت مي‌دهيم تا مثلاً توبه كنيد بعد هم بخواهيم كيفر بدهيم ﴿وَ جزاء سيئةٍ سيئهٌ مثلها﴾[36] بعد هم راه توبه را الي يوم احتضار براي شما باز گذاشتيم «انت الذي فتحت لعبادك باباً الي عفوك سميته التوبه فقلت توبوا الي الله توبةً نصوحا»[37] تا آخرين لحظه هم راه توبه باز است بعد هم دعاي مومنان و استغفار ديگران در برزخ و قبر كمك مي‌كند بعد هم شفاعت اوليا اگر كسي استحقاق هيچ كدام از اين مراحل را نداشت خب معلوم مي‌شود كه به جايي رسيده بود كه در دنيا سعي و كوشش او اين بود كه ﴿ليطفؤا نور الله﴾[38] بود ديگر اين مي‌شود معذب الاهي البته خيلي‌ها هم هستند كه مشمول رحمت الاهي هستند كه ﴿يعفوا عن كثير﴾[39] فرمود ﴿وَ ما أصابكم من مصيبةٍ فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثيرٍ﴾[40] اين «يا من يقبل اليسير و يعفو عن الكثير»[41] اين دعا از آن آيه گرفته شده ديگر فرمود ﴿و يعفوا عن كثيرٍ﴾[42] در برابر رحمت الاهي اين است كه اگر كسي كار خوبي كرده حداقل ﴿من جاء بالحسنه فله عشر امثالها﴾[43] گاهي هم تا هفتصد برابر فرمود گاهي هزار و چهارصد برابر تا ﴿والله واسع عليم﴾[44] از آن طرف سعهٴ رحمت الاهي يك بياني نوراني از امام سجاد (سلام الله عليه) هست فرمود بعضيها مي‌گويند اگر كسي اهل سعادت شد و بهشت رفت تعجب است فرمود اين تعجب ندارد كه آدم بهشتي بشود با اين همه گذشت و عفو و سعهٴ رحمت و چندين برابر پاداش دادن و اينها اگر كسي به جهنم برود جاي تعجب است «ويل لمن غلبت آحاده أعشاره»[45] واي به حال كسي كه يكي‌هاي او بر ده‌تاهاي او غالب بشود حداقل پاداشي كه خداي سبحان در برابر حسنه عطا مي‌كند يكي ده تاست آن ﴿من جا‌ء بالحسنة فله خيرٌ منها﴾[46] كه مطلق است اين ﴿من جاء بالحسنة فله عشر امثالها﴾[47] تحديد مي‌كند آن ﴿والله يضاعف لمن يشاء﴾[48] كه مال مثل الذين است او به هفتصد و هزار و چهارصد برابر و بيش از آنها هم مي‌رسد ولي بالأخره يكي ده تا هست فرمود گناه را يكي يكي كيفر مي‌دهند ثواب اطاعت را يكي ده تا واي به حال كسي كه يكي‌هاي او بر ده‌تاهاي او غالب بشود با اين همه رحمت الاهي اگر كسي برود جهنم اين جاي تعجب است «ويل لمن غلبت آحاده أعشاره»[49]

پندار بني‌اسرائيل درباره عذاب چند روزه ايشان

سؤال: ... جواب: نه اين جاي توبيخ هم دارد چون هيچ فرقي بين آحاد افراد نيست اينها فكر مي‌كردند همان چند روزي را كه به دنبال سامري راه افتادند معذبند فرمود نه اگر ﴿ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله﴾[50] اين هست اگر اولياي الاهي هستيد ﴿فتمنوا الموت﴾[51] هست اين هم هست اگر اولياي الاهي هستيد و احباي الاهي هستيد ﴿فلم يعذبكم بذنوبكم بل انتم بشر ممن خلق﴾[52] شما با ديگران فرقي نداريد اين چه ادعايي است كه بگوييد ﴿لن تمسنا النار الا اياماً معدودة﴾[53] اما اين وعده ذات اقدس إلاه است كه فرمود ﴿من جاء بالحسنة فله عشر امثالها﴾[54] در امم ديگر هم شايد همين طور بوده اين سعهٴ رحمت الاهي جزو خطوط كلي اسلام است نه منهاج و شريعت كه مخصوص ما باشد البته براي ما به بركت اهل بيت (عليهم السلام) يك فضائل ديگري هست غرض آن است كه اگر كسي با داشتن اين همه علل و عوامل رحمت نتواند نجات پيدا كند تا زنده بود در صدد خاموش كردن چراغ شريعت بود خب اين براي خودش اين آتش را فراهم كرده و تا آن آخرين لحظه هم به او مهلت دادند با توسل با دعا با نيايش با توبه خودش را درمان كند نكرد چنين كسي اين در جهنم مخلد است

سرّ خلود برخي از جهنميان و صعوبت فهم آن

حالا مي‌ماند مسئله خلود يك سؤال در اين است كه اين شخص كه با عمر محدودي گناه كرده است نظير صدام كه عليه من الرحمان ما يستحق من اللّعن و هيتلر و اين‌گونه افراد اينها يقيناً مخلدند حالا اگر كسي بگويد كه اينها به اندازهٴ جرمشان بايد كيفر ببينند مثلاً اگر هزارها نفر را يا ميليون نفر را كشتند برابر يك ميليون نفر بايد كيفر ببينند چرا مثلاً ابد سرش آن است كه جريان معاد خدا غريق رحمت كند سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي را مي‌فرمود هنوز آن عصر نرسيده است كه درك مسئله معاد روزي مردم بشود بسياري از علما بزرگان حتي خود شماها مسئله معاد را طرزي طرح مي‌كنيد كه توده مردم بفهمند و قبول كنند در عين حال خيلي از صاحبنظران را هم يا مردد مي‌كنيد يا مي‌رانيد آن اسرار معاد را اگر بازگو كنيد آنها هم نمي‌روند شما يك قبري درست مي‌كنيد يك بدني درست مي‌كنيد يك وضعي درست مي‌كنيد براي انسان بعد الموت كه تبيين عقلي‌اش بسيار دشوار است اينها به زحمت مي‌پذيرند آنها هم با نكول از كنارش رد مي‌شوند و خود قرآن كريم هم يكجا مسأله معاد را ذكر نكرده است كه انسان بعد از مرگ چه مي‌شود آن دو سه روايتي كه مرحوم كليني (رضوان الله عليه) نقل كرده بود در روضهٴ كافي سالهاي قبل هم خوانديم مرحوم كليني (رضوان الله عليه) در جلد هشتم كافي يعني روضهٴ كافي اين روايت را نقل كرده يك روايت ديگري را هم مرحوم فيض ضميمه‌اش كرده شده دو روايت كه انسانهاي اولي گرچه مي‌خوابيدند ولي خواب نمي‌ديدند انبيا احكام الاهي را حكم الاهي را بازگو مي‌كردند مي‌گفتند كه خدايي هست و قيامتي هست و بايد اينها را انجام بدهيد اينها مي‌گفتند خب اگر انجام داديم چه مي‌شود انجام نداديم چه مي‌شود مي‌فرمودند اگر انجام داديد در قيامت بعد الموت بهشت مي‌رويد و انجام نداديد به جهنم مي‌رويد عذاب مي‌بينيد و مانند اينها اينها انكارشان بيشتر مي‌شد مي‌گفتند بعد الموت كه خبري نيست انسان كه مي‌ميرد مي‌پوسد بعداً رويا را خداي سبحان نصيب كرد اين روايت از آن روايتهاي نوراني ماست كه پارسال يا پريسال خوانديم بعدا رويا را براي بشرهاي اولي بشر اولي كه نمي‌تواند برادر خودش را چطور دفن بكند اين چنين روح مجردي داشته باشد كه بتواند با رويا انس داشته باشد آسان نيست خب بالأخره آن قابيل نمي‌دانست كه چه كار بكند با اين جسد آن وقت ﴿فبعث الله غراباً يبحث في الارض ليريه كيف يواري سوأة اخيه﴾[55] بعدها گفت ﴿يا ويلتيٰ أعجزت أن اكون مثل هذا الغراب﴾[56] نمي‌دانستم كه چطور برادر را دفن كنم اين بشر اولي كه نمي‌داند مرده را چطور دفن بكند خب خيلي بسيط و ساده است البته در بين اينها هم انبيا و اوليايي هم از راه تعليمات الاهي رشد مي‌كردند بعد كم كم رويا را خداي سبحان نصيب اينها كرده است بعد اينها مي‌آمدند به انبيايشان مي‌گفتند اين چيست كه ما وقتي خوابيديم آن صحنه‌ها را مي‌بينيم آنها چيست انبيا مي‌فرمودند اين نمونه آن چيزهاست كه ما به شما مي‌گوييم كه مي‌گوييم بعد الموت خبري هست يعني از اين سنخهاست البته اين يك طايفه از روايات است اينها معارض هم دارد مخصص دارد مقيد دارد

ضرورت بحث علمي در روايات معاد و فهم مسائل آن

يك كار عميق فقهي و اصولي روي روايات معاد بايد بشود آنگاه اقوال معاد آراء معاد همان طوري كه در يك قول كه فلان غساله پاك است يا نه با اينكه يك امر خيلي ساده است مي‌بينيد هشت ده قول است در فلان كار مي‌بينيد در همين نماز جمعه خب يك شهيد (رضوان الله عليه) آن‌طور موضع‌گيري تند مي‌كند بعضي كه قائل به نماز جمعه هستند نسبت به علمايي كه قائل به نماز جمعه نيستند خيلي تعبير تند دارند اينها مي‌گويند مگر شما مسلمان نيستيد خب اين را يك فقيهي به فقيه ديگر مي‌گويد مگر شما مومن نيستيد مگر اين را يك فقيه به فقيه ديگر مي‌گويد مي‌گويد خدا كه در قرآن فرمود ﴿يا ايها الذين آمنوا اذا نودي لِلصّلاة من يوم الجمعة فاسعوا الي ذكر الله﴾[57] چرا شما نماز جمعه نمي‌رويد؟ خب اين را در كتابها هست وقتي يك مطلب مطرح نشود اقوال و آراء و اينها دسته‌بندي شده است آدم خيال مي‌كند مسئله مسلّم است وقتي عرضه بشود تازه اول تضارب آراء است خب شما اين نماز جمعه را ببينيد اقوال ديگران را ببينيد آراء ديگران را ببينيد ببينيد چطور به يكديگر پرخاش مي‌كنند منتها يك خشونت مقدسي است كه بعد هم براي احتياط طلب مغفرت مي‌كنند مسئله معاد از اينها خيلي علمي‌تر عميق‌تر پيچيده‌تر دشوارتر و متروك‌تر از همه است كه انسان چي مي‌شود بهشت چيست بهشتي كه الان موجود است يعني چه جهنمي كه الان موجود است يعني چه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) آن‌طوري كه در نهج الفصاحه هست فرمود جريان بهشت از شصع نعلتان به شما نزديكتر است اينها يعني چه فرمود از بند كفش شما به شما نزديكتر است همين كه نفس تمام شد رفتي دفعتاً مي‌بيني يا مي‌سوزي يا در روح و ريحاني اين كجاست اين چيست؟ فرمود از شصع نعل شما به شما نزديكتر است كه روايتش هم در يكي از اين سالها خوانديم دهها روايت متعارض در آن هست مثل همين آيات آيات يك صبغه‌اش اين است كه كسي نمي‌تواند حرف بزند مگر به اذن خدا يك سلسله آيات مطلق است كه ﴿كل نفس تجادل عن نفسها﴾[58] است ﴿يتساءلون﴾[59] هست ﴿يتلاومون﴾[60] هست ﴿و قفوهم انّهم مسئولون﴾[61] هست از آن طرف ﴿لايسئل عن ذنبه﴾[62] اين آيات مطلق و مقيد دارد مثبتات‌اش نبايد تقييد بشود مثبت و نافي‌اش بايد تقييد بشود عين كار فقهي اگر بحث معاد يك وقتي به تعبير ايشان روزي مردم يك عصر شد آنگاه نظير همين صوم و صلاة عرضه مي‌شود آدم مي‌فهمد قبر يعني چي بهشت يعني چي جهنمي يعني چي سؤال قبر يعني چي تطاير كتب يعني چي چطور انسان همين كه مرد نفسش تمام شد اين بهشت او به اندازه شصع نعل او به نزديك‌تر است خيليها بعد از گذشت احقابي تازه مي‌فهمند كه مردند اين كه مرده را تلقين مي‌كنند مي‌گويند بدان «ان الموت حقٌ»[63] تنها براي عبرت تشييع كننده‌ها نيست خيلي‌ها هم اصلاً نمي‌فهمند مردند مي‌بينند اوضاع عوض شد كساني را مي‌بينند كه نمي‌شناسند صحنه‌اي هستند كه نمي‌دانند اينجا كجاست من كجا آمده‌ام اين ملقن به او مي‌گويد نه تو مردي بدان از اينجا رفتي اين حالتي كه تو داري حالت موت است گذراندي «ان الموت حقٌ»[64] تو مردي ما هم مي‌ميريم ديگران هم مي‌ميرند اين امر ثابت است ما هم مي‌آييم تو خودت خيال نكن كه در دنيا هستي جايت عوض شده نه خير از دنيا رفتي «ان الموت حقٌ و السؤال حقٌ»[65] و اگر آمدند از تو سؤال كردند از ما هم سؤال مي‌كنند خيلي‌ها بعدها مي‌فهمند كه مردند

نمونه‌اي از تمثل اخروي برخي گناهان در تبيين صعوبت فهم معاد

سيدنا الاستاد امام (رضوان الله عليه) در همان شبستان اول همين مسجد اعظم اولين بار اين نصيحت را ما از ايشان شنيديم بعد در روايات معاد يافتيم ايشان مي‌فرمودند در آن بحث پاياني سالشان كساني كه با قلمشان با زبانشان سعي در ريختن آبروي ديگران دارند زبان درازي مي‌كنند زبانشان در قيامت آنقدر دراز مي‌شود كه ديگران روي زبانشان پا مي‌گذارند اينها را شما اگر براي يك دانشجو بگوييد بالأخره يا مي‌خندد يا اعتراض مي‌كند ولي اگر مبادي‌اش را حل بكنيد زبان درازي اينجا ممثل مي‌شود به آنجا انسان به چه صورتي درمي‌آيد مباني‌اش را بگوييد مبادي‌اش را بگوييد كم كم باور مي‌كند وگرنه اين روايات را همين طور شما بخواهيد نقل بكنيد كه اگر كسي زبان درازي كرد به آبروي مردم زبانش در معاد آنقدر دراز مي‌شود كه عابران روي زبان او پا مي‌گذارند بعد مي‌فرمودند كه بسياري از افرادند كه در قيامت اگر از آنها سؤال بكني پيغمبر شما كيست يادش نيست كيست خب الان بالأخره انسان چه عادل چه فاسق بالأخره نام مبارك حضرت رسول يادش است آن روز يادش نيست هر چه بگويند پيغمبر تو كيست مي‌گويد نمي‌دانم كيست بعد از احقابي از عذاب اينها در روايات است تازه يادش مي‌آيد مي‌گويد كه نام مبارك حضرت يادش نمي‌آيد اينقدر اين معني يادش مي‌آيد مي‌گويد پيغمبر ما كسي بود كه قرآن بر او نازل شد هنوز نام مبارك حضرت يادش نيست خب كسي كه اهل نماز نبود در نماز شهادت نداد نام مبارك حضرت را نبرد اين است مسئله معاد از پيچيده‌ترين مسائل است و قرآن كريم هم بعد از توحيد بيشترين بها را به مسئله معاد داد و جريان ياد معاد سهم تعيين كننده در تزكيه نفس دارد برهان آيات سوره صاد هم اين است كه اينها كه ﴿يضلون عن سبيل الله لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب﴾[66] چون معاد را فراموش كردند كسي كه معاد به يادش باشد بداند در برابر هر كاري مسئول است و گناه سم است يقينا نه بيراهه مي‌رود نه راه كسي را مي‌بندد

خلود، ابديّت بدون زمان بهشتيان

خب اين جريان كه خلود هست يعني چه ما خيال مي‌كنيم انسان وقتي كه مثل دنياست اگر هزار نفر را كشت يا يك ميليون نفر را كشت بايد يك ميليون سال بسوزد خب بس است ديگر چرا ابد بسوزد ما خيال مي‌كنيم اين از سوختن ابدي يعني دوام زمان‌مند ابدي يا از آن طرف سؤال مي‌شود كه اين بهشتي‌ها خسته نمي‌شوند اينقدر تن پرورند آسايش دارند آرامش دارند غذا مي‌خورند و تناول دارند و لذت مي‌برند آدم خسته نمي‌شود از زندگي يك نوع اين سؤال براي اين است كه نظير همان رويايي كه مرحوم كليني (رضوان الله عليه) نقل كرده حالا اين به عنوان يك احتمال در مسئله است در اين ترديدي نيست كه انسان قيامت همين انسان دنيايي است بدني دارد عين اين بدن روحي دارد عين اين روح اما نظام حاكم آنجا با نظام حاكم اينجا فرق دارد آنجا روح به مقام ثبات مي‌رسد نه سكون خستگي مال يك موجود متحرك است يك موجود متحرك زمان‌مند زمان دار يا متحرك است يا ساكن به هر حال خسته مي‌شود اما اگر يك چيزي نه حركت داشت نه سكون ثبات داشت نه سكون اين خستگي ندارد الان اين قواعد علمي اين مطالب علمي مثلاً قاعده‌اي هست قاعده لاتؤاد حالا قاعده اعتباري است در مسائل فقه اين اگر هزارها سال بماند اين قاعده سر جايش است هيچ كس سؤال مي‌كند اين قاعده خسته نشد آخر قاعده خسته نشد مگر اين ساكن است كه خسته بشود نه متحرك است نه ساكن آنكه متحرك است يا ساكن بالأخره خسته مي‌شود اين همه قواعد علمي هر معلولي علت مي‌خواهد مخصوصاً مسائل رياضي مسائل رياضي را يك كسي سئوال بكند اين خسته نمي‌شود دو دو تا چهار تا هميشه دو دو تا چهار تا است خب خستگي مال ساكن يا متحرك است اما آنكه ثابت است ثابت نه ساكن است نه متحرك جان انساني كه برسد ﴿فأمّا ان كان من المقربين٭ فروح و ريحان و جنت نعيم﴾[67] اين خسته نمي‌شود يا (معاذالله) برسد به جايي كه ﴿نار الله الموقدة٭ التي تطلع علي الافئده﴾[68] اين هم خسته نمي‌شود خستگي مال بدنه بدن است پس بنابراين نه آن سؤال درباره بهشتي‌ها جا دارد كه اينها مي‌مانند خسته نمي‌شوند نه

سرّ ابديّت عذاب برخي از دوزخيان

اين سؤال درباره دوزخيان درباره دوزخ كه سؤال كردند كه خب بالأخره اينها يك ميليون نفر را كشتند يك ميليون سال بمانند چرا ابد؟ آن روايتي كه مرحوم شيخ انصاري (رضوان الله عليه) نقل كرده كه پاسخش را از امام (سلام الله عليه) شنيدند به امام معصوم (سلام الله عليه) عرض كردند كه اين شخص در مدت عمرش مثلاً هفتاد سال يا صد سال صد سال معصيت كرد چرا به ابد گرفتار عذاب بشود فرمود به اينكه چون نيتش اين بود كه اگر تا ابد بماند معصيت بكند خب آن مخاطب كي بود و راضي شد ديگر نگفت زدني بيانا مخاطبهاي آنها گاهي مثل هشام ابن حكمند گاهي هشام ابن سالمند گاهي نظير منصور ابن هازم‌اند مرحوم كليني نقل مي‌كند كه منصور ابن هازم آمده پيش امام صادق (سلام الله عليه) عرض كرد من در اين احتجاجات توحيدي به اينها گفتم كه خدا را كه نمي‌شود با خلقش شناخت «ان الله سبحانه و تعالي اجل و أكرم من ان يعرف بخلقه بل الخلق يعرفون بالله»[69] به عرض عقيده كرد فرمود من به اينها گفتم كه شما مي‌خواهيد برهان اقامه كنيد به وسيله خلق خدا را بشناسيد خدا اجل از آن است كه خلق معرف او باشند بلكه مردم را به وسيله خدا بايد شناخت اول بايد خدا شناس بود بعد مردم شناس فرمود بله اين است بعد فرمود اينها را از كجا ياد گرفتيد عرض كرد اينها علومي است كه از محضر شما ياد گرفتيم نظير آن جريان احتجاج با زراره اگر شاگرداني نظير هشام ابن حكم هشام ابن سالم منصور ابن هازم اينها بودند خب ساكت مي‌شدند اگر هم نه كه حضرت اين اسرار را نمي‌فرمود آن وقت تازه اين سؤال پيش مي‌آيد كه شما كه در ساير احكام فقهي‌تان فرموديد قصد گناه گناه نيست اگر كسي قصد كرده كه معصيت بكند معذب نيست تا معصيت نكرد

ملكهٴ نفساني‌شدن كفر و شرك عامل خلود كافران و مشركان

چگونه قصد اين شخص اين است كه اگر تا ابد بماند گناه بكند همين كه قصد اين را دارد عذاب ابدي دارد؟ تازه اين طليعه سؤال است آن وقت پاسخش اين خواهد بود كه اين كفر و الحاد براي او ملكه شده است اين به جايي رسيده است كه صريحاً خداي سبحان به پيغمبر مي‌فرمايد ﴿وَ سواء عليهم أانذرتهم ام لم تنذرهم لايومنون﴾[70] خودشان هم به پيغمبرشان مي‌گويند ﴿سواءٌ علينا أوعظْت ام لم تكن من الواعظين﴾[71] براي ما بي تفاوت است آن وقت اين نفسي كه به ملكه ثبات فساد رسيد اين ﴿نار الله الموقدة٭ الّتي تطلع علي الافئده﴾[72] تطلع منها ثابتاً دائماً لذا خستگي ندارد اين تا اين است شعله برانگيز است جاي عوض شدن هم كه نيست چون آنجا ديگر جاي توبه و عمل صالح و اينها نيست اينها تازه يكي از احتمالات مسئله است ممكن است دهها احتمال باشد دهها روايت متعارض باشد منظور اين است كه اينها نمي از آن دريا است اينها مي‌تواند فقط ساكت بكند يك طلبه را نه ساكن ساكن وقتي است كه چند سال درباره معاد بحث بكند بنابراين اصل خلود مخصوصا ﴿خالدين فيها ابدا﴾[73] با اين روايتي كه مرحوم شيخ انصاري (رضوان الله عليه) در رسائل نقل كرده با اين تتمه يك كمي عطش را فرو مي‌نشاند اما اينها سواد نيست اينها علم نيست اينها فقط آدم را مثل قرص مسكن است كه يك كمي آدم را آرام مي‌كند ديگر آن‌طور حمله بكند و اشكال بكند كه اين شخص صد سال گناه كرده چرا ابد بماند اين نيست اين فقط يك كمي آدم را آرام مي‌كند ولي به هر تقدير ﴿خالدين فيها ما دامت السمٰوات والارض﴾.

اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] هود/سوره11، آیه103.
[2] هود/سوره11، آیه104.
[3] انعام/سوره6، آیه158.
[4] انعام/سوره6، آیه158.
[5] فجر/سوره89، آیه22.
[6] فجر/سوره89، آیه22.
[7] انعام/سوره6، آیه158.
[8] هود/سوره11، آیه104.
[9] بقره/سوره2، آیه255.
[10] انبیاء/سوره21، آیه28.
[11] نحل/سوره16، آیه111.
[12] عبس/سوره80، آیه34-35.
[13] عبس/سوره80، آیه34.
[14] نحل/سوره16، آیه111.
[15] نبأ/سوره78، آیه1.
[16] قلم/سوره68، آیه30.
[17] اعراف/سوره7، آیه38.
[18] نحل/سوره16، آیه111.
[19] نبأ/سوره78، آیه1.
[20] قلم/سوره68، آیه30.
[21] یس/سوره36، آیه65.
[22] توبه/سوره9، آیه102.
[23] هود/سوره11، آیه103.
[24] هود/سوره11، آیه103.
[25] هود/سوره11، آیه103.
[26] هود/سوره11، آیه103.
[27] هود/سوره11، آیه103.
[28] ـ توحيد، ص356.
[29] ـ توحيد، ص356.
[30] ـ توحيد، ص356.
[31] هود/سوره11، آیه103.
[32] هود/سوره11، آیه106.
[33] ـ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص176.
[34] ـ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص176.
[35] مائده/سوره5، آیه15.
[36] شوری/سوره42، آیه40.
[37] ـ مفاتيح الجنان، ص118.
[38] صف/سوره61، آیه8.
[39] شوری/سوره42، آیه30.
[40] شوری/سوره42، آیه30.
[41] ـ مفاتيح الجنان، ص201.
[42] شوری/سوره42، آیه30.
[43] انعام/سوره6، آیه160.
[44] بقره/سوره2، آیه247.
[45] ـ وسائل الشيعه، ج16، ص10.
[46] نمل/سوره27، آیه89.
[47] انعام/سوره6، آیه160.
[48] بقره/سوره2، آیه261.
[49] ـ وسائل الشيعه، ج16، ص103.
[50] آل عمران/سوره3، آیه31.
[51] بقره/سوره2، آیه94.
[52] مائده/سوره5، آیه18.
[53] بقره/سوره2، آیه80.
[54] انعام/سوره6، آیه160.
[55] مائده/سوره5، آیه31.
[56] مائده/سوره5، آیه31.
[57] جمعه/سوره62، آیه9.
[58] نحل/سوره16، آیه111.
[59] سوره نباء، آيه 1.
[60] قلم/سوره68، آیه30.
[61] صافات/سوره37، آیه24.
[62] الرحمن/سوره55، آیه39.
[63] ـ من لا يحضره الفقيه، ص173.
[64] ـ من لا يحضره الفقيه، ص173.
[65] ـ فضائل، ص90.
[66] ص/سوره38، آیه26.
[67] واقعه/سوره56، آیه88-89.
[68] همزه/سوره104، آیه6-7.
[69] ـ كافي، ج1، ص168.
[70] یس/سوره36، آیه10.
[71] شعراء/سوره26، آیه136.
[72] همزه/سوره104، آیه6-7.
[73] نساء/سوره4، آیه57.