درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

83/09/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره هود/آیه 105 تا 108

 

﴿يَوْمَ يَأْتِ لاَ تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ﴾ ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ﴾ ﴿خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّماوَاتُ وَالأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ﴾ ﴿وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلَّا ما شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ﴾

 

ضرورت اذن تكويني خداوند به سخن‌گفتن انسان در دنيا و آخرت

بعد از اينكه فرمود همه در قيامت جمع مي‌شوند و قيامت روزي است كه ﴿يومٌ مجموعٌ له الناس و ذلك يومٌ مشهود﴾[1] فرمود براي فرا رسيدن آن روز يك اجل و مدتي است و اين مدت فرا مي‌رسد وقتي فرا رسيد احكامي براي آن روز مشخص است يكي از آن احكام اين است كه هيچ كس بدون اذن خدا سخن نمي‌گويد منظور از اين اذن اذن تكويني خداست چون آن روز يعني صحنه قيامت صحنه تشريع نيست كه نيازي به حلال و حرام و وحي و نبوت داشته باشد زيرا روز جزاست نه روز عمل و اگر آنجا هم شريعت و حلال و حرام و وحي و نبوتي بود آن يك دنياي ديگري بود نه آخرت و آن هم احكامي داشت نه جزا و براي او هم جزاي ديگر مقرر بود يعني لازم مي‌آمد كه للمعاد معاداً و هكذا بنابراين آنجا سخن از تشريع و حلال و حرام نيست كه چه كاري جايز است چه كاري جايز نيست فقط تكوين است و اگر تكوين شد بر اساس توحيد افعالي يك چيزي در عالم واقع نمي‌شود مگر به اذن خدا در دنيا هم هيچ كس تكويناً سخن نمي‌گويد هيچ كس سخن نمي‌گويد مگر به اذن تكويني خدا پس اينكه فرمود ﴿يوم يأت لا تكلم نفس الا باذنه﴾ اين از مختصات قيامت نيست نظير اينكه فرمود ﴿يوم لاتملك نفس لنفس شيئا والامر يومئذ لله﴾[2] يا فرمود ﴿يومئذ تعرضون لا تخفي منكم خافيه﴾[3] اين تعبيرات مخصوص قيامت نيست زيرا در دنيا هم هيچ كس مالك حقيقي نيست مگر خدا و هيچ چيز از ذات اقدس إلاه مخفي نيست اينكه فرمود ﴿يومئذٍ تعرضون لاتخفي منكم خافيه﴾[4] نه يعني در دنيا بعضي از امور مخفي است ولي در قيامت هيچ چيز براي خدا مخفي نيست چون در سورهٴ مباركهٴ يونس قبلاً گذشت كه هر كاري كه وارد مي‌شويد خداي سبحان شاهد است ﴿وَ ماتكون في شأنٍ وَ ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون من عملٍ الا كنا عليكم شهوداً اذ تفيضون فيه﴾[5] همين كه مي‌خواهيد وارد آن عمل بشويد ما شاهديم

دو تفاوت اساسي ميان دنيا و آخرت

آياتي از قبيل ﴿ان الله علي كل شيءٍ شهيد﴾[6] ﴿انه بكل شيء بصير﴾[7] ﴿ان الله بكل شيء عليم﴾[8] و مانند آن نشان مي‌دهد كه چيزي بر خدا مخفي نيست پس عقلاً و نقلاً چيزي بر خدا مخفي نيست و اختصاصي به آخرت ندارد منتها اين معني در آخرت براي همگان ظاهر مي‌شود تفاوت اصلي دنيا و آخرت از نظر احكام در اين است كه اين دنيا نظام تشريع است و در آخرت جا براي تشريع و حلال و حرام و احكام فقهي و اينها نيست آنجا روز جزاست نه روز عمل آنجا به كسي نمي‌گويند شما نماز بخوانيد روزه بگيريد واجب را انجام بدهيد مكه برويد آنجا جزاي اعمال افراد را به آنها مي‌دهند اين يك فرق اساسي، فرق اساسي ديگر هم نسبت به توده مردم از نظر مسألهٴ معرفتي است بسياري از مردم يا منكرند يا مؤمن به غيبند يا (معاذالله) اصل مسأله را نمي‌پذيرند يا اگر هم پذيرفتند براي اينها غيب است و اينها به عنوان ايمان به غيب قبول كردند ولي اوحدي از انسانها گذشته از اينكه اصل مسأله را قبول دارند براي آنها از سنخ ايمان به شهادت است نه ايمان به غيب اين ﴿يومنون بالغيب﴾[9] حداقل است نه معنايش اين است كه مومن بايد به غيب ايمان بياورد مومن بايد به حقيقت ايمان بياورد به خداي سبحان و اسماي حسناي الاهي و آنچه مربوط به وحي و نبوت و عصمت و رسالت و ولايت است و آنچه مربوط به بهشت و جهنم و صراط و تطاير كتب و انطاق جوارح و ساير مواقب قيامت است مومن باشد اما حالا به نحو ايمان به غيب يا به نحو ايمان به شهادت اگر چنانچه جزء اوحدي از انسانهاي كامل بود خب اين ايمانش از سنخ ايمان به شهادت است و اگر كسي دسترسي به آن مقام والا نداشت حداقلش همان ايمان به غيب است كه ﴿يومنون بالغيب﴾[10] يعني بايد بداند كه خدايي هست و قيامتي هست و بهشت و جهنمي هست اينها با چشم باطن قابل ديدن هست نه با چشم ظاهر اين شخص كه چشم باطن ندارد مشاهده بكند ولي بايد از نظر علم حصولي يقين داشته باشد و ايمان داشته باشد و بپذيرد

منتفي‌بودن غيب براي انسان كامل در دنيا و آخرت

ولي اوحدي از انسانهاي كامل مثل وجود مبارك حضرت امير‌المومنين (سلام الله عليه) اينها هم نسبت به مبدأ ايمانشان ايمان به شهادت است براي اينكه فرمود «ما كنت اعبد ربا لم اره»[11] «افاعبد ما لاٰ أريٰ»[12] و مانند آن هم نسبت به معاد ايمانشان ايمان به شهادت است كه فرمود «لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا»[13] اين «لوكشف الغطاء»[14] همان طور كه قبلاً ملاحظه فرموديد ارشاد به نفي موضوع است يعني براي من پرده‌اي نيست بين من و قيامت پرده‌اي نيست نه اينكه بين من و قيامت پرده هست اگر اين پرده كنار برود يقينم افزوده نمي‌شود خب يقيناً اگر حجاب باشد و پرده باشد پرده و حجاب كنار برود يقيناً آن يقين كامل‌تر خواهد شد اين ارشاد به نفي موضوع است يعني آنچه كه براي ديگران پرده است نسبت به ديگران پرده است براي من اصلاً پرده نيست اين جريان كه به معاد برمي‌گردد بازگشتش به اين است كه آن حضرت نسبت به معاد ايمان به شهادت دارد نه ايمان به غيب راجع به وحي و نبوت هم كه همان خطبه قاصعه شاهد خوبي است كه وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به حضرت امير المومنين (سلام الله عليهما) فرمود «انك تسمع ما اسمع و تريٰ ما اري الا انك لست بنبي و كلنك وزير»[15] آنچه را كه من مي‌بينم تو مي‌بيني و آنچه را كه من مي‌شنوم تو مي‌شنوي ولي تو پيامبر نيستي تو جانشين پيامبري پس نسبت به مبدأ و معاد و بين المبدأ والمعاد كه محدود به وحي و رسالت است ايمان اين بزرگوار و همچنين ساير اهل بيت (عليهم السلام) از سنخ ايمان به شهاده است اينها يومنون بالشهاده هستند نه ﴿يومنون بالغيب﴾[16] براي ماها از سنخ ﴿يومنون بالغيب﴾[17] است

عملكرد متفاوت انسانهاي عادي در برابر غيب

برخي‌ها مي‌دانند كه غيب هست و بين آنها و بين غيب پرده‌اي است كه مشاهده نمي‌كنند و اينها ماوراي پرده را فهميدند و ايمان آوردند بعضي‌ها فقط در اثر آن پرده اين طرف را مي‌بينند ﴿فاعرض عن من تولي عن ذكرنا و لم يرد الا الحياة الدنيا٭ ذلك مبلغهم من العلم﴾[18] اينها به اندازه يك پول خردي از نظر معرفتي آگاهي دارند تا جلوي پرده را بينند اما اين پرده حاجب بين دنيا و آخرت است نمي‌گذارد آنها آخرت را ببينند ماوراي پرده جهان آخرت است اينها برايشان مطرح نيست آنگاه خداي سبحان با مرگ اين پرده را كنار مي‌زند فرمود اين پرده را ما كنار زديم حالا اينها درست است يا درست نيست ﴿أفسحر هذا أمْ انتم لاتبصرون﴾[19]

كشف پرده غفلت از ديدگان انسان در قيامت

نكته مهم در قرآن كريم اين است كه ما پرده را كنار زديم اما شما بايد بدانيد كه اين پرده يك روپوشي بود روي چشم شما نه يك سرپوشي بود روي حقيقتها و واقعيتها واقعيت بي سرپوش است اين يك، و اين پرده را خودت بافتي و دوختي و آويختي اين دو، اين دو مطلب را بايد بفهميم ما پرده نينداختيم ندوختيم نياويختيم خودت اين پرده را درست كردي تلاش و كوشش انبيا اين است كه آدم پرده ندوزد پرده آويزان نكند جلوي چشم خودش را نبندد چشمش باز باشد وگرنه واقعيت هيچ پرده‌اي ندارد در سورهٴ مباركهٴ قاف ملاحظه بفرماييد تعبير چيست آيه 21 به بعد سورهٴ مباركهٴ قاف اين است كه ﴿و جاءت كل نفسٍ معها سائقٌ و شهيدٌ﴾[20] بعد اين كسي كه آمده است يك عده‌اي او را از پشت سوق مي‌دهند هي مي‌كنند و برخي هم شاهد اعمال اويند به آنها گفته مي‌شود ﴿لقد كنت في غفلةٍ من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديدٌ﴾[21] يعني اين صحنه‌اي كه الان شما مي‌بينيد اين تازه پيدا نشده اين قبلاً هم بود تو غافل بودي غفلت نسبت به چيزي است كه آن امر موجود باشد وگرنه نسبت به معدوم كه نمي‌گويند مغفول اگر يك چيزي معدوم باشد نمي‌گويند من از آن غفلت كردم كه اگر يك سنگي سر راه باشد انسان او را نبيند مي‌گويند غفلت كردند و لغزيدند و افتادند اما اگر چيزي در راه نباشد كه نمي‌گويند من غفلت كردم كه فرمود آنچه كه الان شما اينجا مي‌بينيد اين موجود بود در دنيا هم با شما بود تو از اين غافل بودي ﴿لقد كنت في غفلة من هذا﴾[22] اين صحنه‌اي كه الان مي‌بيني اين بود موجود بود تو غافل بودي اين يك، و منشأ غفلت هم اين پرده‌اي بود كه روي چشم خودت گذاشتي ما روي اين واقع هيچ پرده‌اي نگذاشتيم ﴿فكشفنا عنك﴾[23] نه عن هذا ﴿غطاءك﴾[24] نه غطائه ما پرده جلوي چشم خودت خودت گفتي پرده ندوز نياويز نكن حالا انداختي خودت كنار بزن خب نزدي ما الان اين پرده را كنار مي‌زنيم البته اين هزينه دارد اين‌طور نيست كه به آساني پرده را كنار بزنند مثل اينكه يك كسي عمداً ناپرهيزي بكند و چشم خودش را كور بكند و نبيند خب او را بينا مي‌كنند نشانش مي‌دهند اما با جراحي بينايش مي‌كنند اين‌طور نيست كه به آساني چشم به او بدهند كه تا يك كوري را بينا بكنند مدتها بايد درد بكشد اين‌طور نيست كه آسان پرده كنار برود كه فرمود اين موجود بود تو غافل بودي منشأ غفلت هم پرده بود پرده مال خودت بود روي چشم خودت گذاشتي اين پرده مال خودت است ﴿فكشفنا عنك غطاءك﴾[25] حالا كه اين كار را كرديم ﴿فبصرك اليوم حديد﴾[26] باصره تو امروز حدت دارد تيزبين است خيلي جا را مي‌بيند خيلي چيزها مي‌بيند خب آنها كه حديد البصر بودند در اين دنيا هم مي‌گفتند كه «ما كنت اعبد ربا لم اره»[27] آنها كه اعمي بودند اينها روي خودشان پرده آويختند

ارتباط نطق و سكوت انسان با مواقف متعدد قيامت

جريان تكلم از اين قبيل است جريان ﴿يومئذٍ تعرضون لا تخفي منكم خافيه﴾[28] از اين قبيل است ﴿لا تملك نفس لنفس شيئاً والامر يومئذ لله﴾[29] از اين قبيل است آنچه در سورهٴ مباركهٴ بقره گذشت ﴿يرون العذاب ان القوة لله جميعا﴾[30] از همين قبيل است بر اساس توحيد افعالي فرقي بين دنيا و آخرت نيست كه در دنيا (معاذالله) بعضي از كارها به عهده خدا نباشد ولي در آخرت همه كاره خداست بلكه در دنيا و در آخرت و بين دنيا و آخرت يعني برزخ او رب العالمين است منتها از نظر نظام تشريع يك حلال و حرامي است يك مسئوليتي است مخصوص دنيا به انسان فرصت مي‌دهند كه اطاعت كند با ميل خود بيراهه نرود راه كسي را هم نبندد بنابراين آنچه كه گفته شد ﴿يوم يأت لاتكلم نفس الا باذنه﴾ اين در حقيقت در قيامت ظرف ظهور اين حقيقت است نه حدوث اين حقيقت مثل ساير مطالب مسأله بعدي آن است كه حالا اينها كه مي‌خواهند حرف بزنند چه مي‌گويند در بحث ديروز ملاحظه فرموديد كه اينها در يك مقطعي دهانشان بسته است اجازه حرف زدن ندارند و يا سؤال هم از اينها نمي‌شود سؤال اعتراض آميز براي اينكه ﴿يعرف المجرمون بسيماهم﴾[31] در يك مقطع ديگر از آنها سؤال مي‌شود قبل از اينكه به اين صورت در بيايند ﴿وقفوهم انهم مسئولون﴾[32] در يك موقفي ﴿اليوم نختم علي افواههم وتكلمنا ايديهم و تشهد ارجلهم﴾[33] در يك مقطع ديگر نه ختم بر افواه نيست السنه شهادت مي‌دهد حالا يا با دهان بسته زبان شهادت مي‌دهد چون فرق است بين بستن دهان و شهادت دادن زبان يا نه نيازي به آن تكلم مرحوم امين الاسلام و ديگري نيست كه با دهان بسته زبانشان بيرون مي‌آيد و شهادت مي‌دهد يا نه دهان باز مي‌شود و زبان شهادت مي‌دهد اين در اثر تعدد موقف اينها همين است ولي بالأخره بستن و باز شدن به امر خداست و به اذن الاهي است اين يك،

سخن‌گفتن انسان در قيامت به وسيله ملكات نفساني خويش

حالا كه مي‌خواهند حرف بزنند يك وقتي دروغ مي‌گويد كه دروغ گفتن او عين صدق است يك وقت هم راست مي‌گويد آنجا كه دروغ مي‌گويد راست است آنجا هم كه راست مي‌گويد راست است چون قيامت ظرفي نيست كه خلاف در او راه داشته باشد قيامت ظرف ظهور حق است آنجا كه دروغ مي‌گويد دروغ گفتن او صدق است يعني چه؟ يعني بتها احضار مي‌شوند اين يك، بتكده ظاهر مي‌شود بت فروش و بت تراش همه حاضرند سه، خريد و فروش بتها هم مجسم مي‌شود چهار، بت پرستي او هم مشخص است كه دارد در برابر بت خضوع مي‌كند چون اعمال ﴿وَ من يعمل مثقال ذرة شراً يره﴾[34] همه اينها را مي‌بيند بعد از اينها سؤال مي‌كنند كه چرا شما بتها را مي‌پرستيديد اينها سوگند ياد مي‌كنند كه ما بت پرست نبوديم با اينكه بت و بت پرستي و همه اينها حاضر است و همه را مي‌بينند اما مي‌گويد ﴿ما كنا مشركين﴾[35] ما بت پرست نبوديم اين حرف حق است اين حرف صدق است يعني چه؟ انسان در دنيا كه زندگي مي‌كند زمام حرفش در اختيار خودش است و در اختيار دهانش هر چه مي‌خواهد بگويد مي‌گويد مي‌خواهد راست بگويد مي‌خواهد دروغ بگويد زبان انسان در دنيا در اختيار خود انسان است مي‌خواهد راست بگويد مي‌خواهد دروغ بگويد مي‌خواهد بد بگويد اما در قيامت اين زبان در اختيار آن ملكات و عقايد و اخلاق و اعمال قبلي اوست هر چه آنها دستور دادند آنها بودند اين زبان شروع مي‌كند به حرف زدن به ميل خود آدم نيست سر اينكه اين زبان آدم را رسوا مي‌كند يا اعضا و جوارح آدم را رسوا مي‌كنند بر اين است كه و انسان هم به اين اعضا و جوارح مي‌گويد ﴿لم شهدتم علينا قالوا انطقنا الله الذي انطق كل شيء﴾[36] اين است كه زمام اين اعضا و جوارح و زبان به دست آن عقايد و اخلاق و اعمالي است كه در دنيا انجام مي‌دادند در دنيا يك آدم دروغگوي خلافكار اين دروغ گفتن براي او ملكه شد حالا دروغگو بخواهد حرف بزند بايد دروغ بگويد ديگر اين در دنيا حق را باطل كرد صدق را كذب كرد ﴿اذ نسويكم برب العالمين﴾[37] دامن‌گير او بود الله را گذاشته كنار و بتها را مي‌پرستيد و خداي سبحان به وسيله انبيا فرمود آخر ﴿لم تعبدون ما لا يسمعون لايملكون نفعا و لا ضرا لمن تعبدون ما تنهتون﴾ آخر اين كه دست تراش خود شماست چرا مي‌پرستيد اين عمري دروغ گفت ملكهٴ كذب خلق كذب رفتار و گفتار كذب اين سخنگوي رسمي است خب ملكه كذب اگر بخواهد حرف بزند غير از دروغ چيز ديگر نيست و دروغ گفتن او حق است او اگر راست بگويد جاي تعجب است براي تنزيل يك انسان بد دهان فحاش در خواب وقتي حرف بزند باز هم بد دهاني مي‌كند ديگر يك انسان مؤدب اديب فاضل با حيا در خواب هم بخواهد حرف بزند حرفهايش هم حساب شده است در خواب كه انسان حرف مي‌زند زبان در اختيار آن ملكات و اخلاق و اعمال گذشته است نه در اختيار خود شخص خود شخص كه خواب است اصلاً متوجه نيست كه چه مي‌گويد هر چه ملكات داشت اخلاق داشت اعمال داشت آنها زمام زبان او را رهبري مي‌كنند يك انسان بد دهان فحاش وقتي در خواب هم حرف مي‌زند باز فحش مي‌دهد يك انسان دروغگو در قيامت هم كه بخواهد حرف بزند باز هم دروغ مي‌گويد در اين در سورهٴ مباركهٴ انعام گذشت كه دروغ گفتن آنها عين صدق قيامت است چون آن روز يعني قيامت جا براي دروغ نيست اصلاً

تكذيب بت‌پرستي توسط مشركان برخاسته از ملكات نفساني آنان

در سورهٴ مباركهٴ انعام آيه 22 به بعد اين است ﴿و يوم نحشرهم جميعاً ثم نقول للذين أشركوا اين شركاؤكم الذين كنتم تزعمون٭ ثم لم تكن فتنتهم﴾[38] اين فتنه يعني ترفند آنها ﴿الا ان قالوا والله ربنا ما كنا مشركين﴾[39] ما اصلاً مشرك نبوديم اينكه بتها را مي‌بيند بت پرستي را مي‌بيند از كي بت خريد مي‌بيند چه‌طوري دارد در برابر بت خضوع مي‌كند همه اينها مجسم مي‌شود ديگر ﴿وَ من يعمل مثقال ذرة شراً يره﴾[40] در چنين فضا و جوي مي‌گويد ما كه مشرك نيستيم اين حرف از يك كسي كه ملكه كذب دارد اين حرف مطابق با آن ملكه است البته از نظر واقع اين حرف دروغ است كه ذات اقدس إلاه به رسولش فرمود ﴿انظر كيف كذبوا علي انفسهم و ضلّ عنهم ما كانوا يفترون﴾[41] از اين موقف كه گذشتند از اين پرده و اين صحنه كه به در آمدند وارد يك مقطع و موقف ديگر مي‌شوند كه اوضاع دگرگون خواهد بود آنجا ﴿فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لاصحاب السعير﴾[42] يا افراد متعددند يا بر اساس تعدد مواقف احكام فرق مي‌كند در نتيجه كه اصل ﴿يوم يأت لاتكلم نفس الا باذنه﴾ اين بر اساس توحيد افعالي اختصاصي به دنيا و آخرت ندارد در هر دو نشئه است در قيامت چون نظام نظام تشريع نيست تا وقتي سخن بگويند جز حق نمي‌گويند سوم حق بودن روي تحليل نسبت به انسان دروغگو اين است كه او دروغ مي‌گويد او اگر راست بگويد خلاف كرده است او نيست چهارم وقتي اين صحنه گذشت يعني اين ملكه رخت بربست براي كساني كه راسخ نشده باشد آنچنان و مقوم وجودي آنها نشده باشد و قابل زوال باشد در يك مقطع ديگري اعتراف بكند ﴿فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لاصحاب السعير﴾[43] كه اين اختلاف آيات يا به اختلاف مواقف برمي‌گردد يا نه به اختلاف افراد و اشخاص برمي‌گردد

سازگاري دروغگويي مشركان در قيامت با ظهور حق

سؤال: ... جواب: نه يك كسي كه كذب ملكه او شد اين درونش با اين ظاهر مي‌شود آن وقت ذات اقدس إلاه به رسولش مي‌فرمايد كه اين دروغي كه او دارد مي‌گويد برابر ملكات نفساني اوست مي‌خواهد از ملكات نفسانيشان باخبر بشويد وگرنه متن عمل كه حاضر است اين چرا مي‌گويد ﴿ما كنا مشركين﴾[44] اين‌چنين نيست كه معبودهايشان نيايد نه معبود و عابد هر دو مي‌آيند ﴿انكم وَ مٰا تعبدون من دون الله حصب جهنم﴾[45] هر دو هم وارد جهنم مي‌شوند هم آن سنگها كه معبودين اينها بودند هم اين عابدان كلاهما في النارند فرمود آن انتم يا ﴿انكم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم﴾[46] شما حصباي جهنميد سنگريزه جهنميد اما در چنين فضايي مي‌گويد ﴿ما كنا مشركين﴾[47]

سؤال: ... جواب: نه او كه نمي‌خواهد سؤال بكند چون ﴿لايسئل عن ذنبه انس و لا جان﴾[48] نسبت به آن واقعيتهاي بعدي دروغ مي‌گويد خدا هم فرمود ﴿انظر كيف كذبوا علي انفسهم﴾[49] ببين چطور دارند دروغ مي‌گويند اما اين با ﴿قالوا صوابا﴾ سازگار است براي اينكه اينكه گفته مي‌شد ﴿لا يتكلمون الا من اذن له الرّحمان و قال صوابا﴾[50] آن وقت اگر كسي بپرسد آن ﴿وَ قال صوابا﴾[51] با اين كذب چطور جور درمي‌آيد اين توجيه شد همين است اين كذب هست خود خداي سبحان هم به رسولش فرمود ﴿انظر كيف كذبوا علي انفسهم﴾[52] اما همين كذب نسبت به كسي كه ملكه نفساني او دروغگويي است صواب است خطا نيست يك آدم دروغگو وقتي در خواب حرف مي‌زند صوابش در اين است كه دروغ بگويد ديگر يعني مطابق با واقعش همين است ديگر «ينزه من الفوز ما فيه» از كوزه برون تراود آنچه كه در اوست همين است خب پس

نگاهي به كذب مخبري منافقان در قرآن كريم

سؤال: ... جواب: اصل در آن مقطع هر كس اگر حرف مي‌زند بايد مطابق با واقع باشد واقعيت او همان است مي‌بينيد منافقين آمدند گفتند ما معتقديم كه تو پيغمبري خدا فرمود ببين چطور دروغ مي‌گويند اينها از اعتقاد خودشان خبر دادند با اينكه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) پيغمبر است ديگر ﴿قالوا نشهد انك لرسول الله﴾[53] خداي سبحان فرمود ﴿والله يشهد ان المنافقين لكاذبون﴾[54] اينها دروغ مي‌گويند چون آنها كه از رسالت پيغمبر خبر نمي‌دهند از عقيده خود خبر مي‌دهند اين آن نزاع معروف در مطول بايد يادتان باشد كه معيار خبر واقع است يا معتقد مخاطب آن يك مشكل علمي دارد كه با اين راه بايد حل بشود و آن اين است كه اينها از واقع خبر نمي‌دهند از معتقد خود خبر مي‌دهند و معتقد اينها اين نيست لذا خدا فرمود اينها دارند دروغ مي‌گويند اگر كسي منافق باشد به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بگويد كه من عقيده‌ام اين است كه شما پيغمبريد اين دروغ مي‌گويد براي اينكه مخبر عنه او عقيده است و عقيده‌اش كه اين نيست اگر در سورهٴ مباركهٴ المنافقون ذات اقدس إلاه بعد از نقل حرف منافقان به پيغمبر فرمود ببين اينها چطور دارند دروغ مي‌گويند اين است آيه اول سورهٴ مباركهٴ منافقون اين است ﴿اذا جاءك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول الله﴾[55] مثل اينكه ما در اذان در اقامه در نماز شهادت به رسالت مي‌دهيم شهادتين يعني چه؟ يعني ما معتقديم كه وجود مبارك آن حضرت پيغمبر است از اعتقادمان داريم خبر مي‌دهيم منافقين آمدن گفتند عقيده ما اين است كه شما پيغمبريد ﴿نشهد انك لرسول الله﴾[56] آنگاه خداي سبحان دو مطلب را فرمود ١ ـ ﴿والله يعلم انك لرسوله﴾ بله تو مسلماً پيغمبر خدائي اما ﴿والله يشهد ان المنافقين لكاذبون﴾[57] اينها دروغ مي‌گويند آنها كه نيامدند درباره رسالت تو خبر بدهند كه اينها آمدند به تو گزارش بدهند كه ما معتقديم كه تو پيغمبري خب دارند دروغ مي‌گويند ديگر اينها از عقيده‌شان خبر دادند نه از رسالت تو اگر كسي بگويد ﴿انك لرسول الله﴾[58] خب بله قضية صادقه اما اگر يك منافقي بگويد «اني اشهد انك رسول الله» اين يك قضيهٴ كاذبه است براي اينكه از عقيده خود خبر مي‌دهد و عقيده او اين نيست لذا خداي سبحان اول رسالت حضرت را تثبيت كرد فرمود تو يقيناً پيغمبري حرفي در آن نيست اما اينها هم يقيناً دروغ مي‌گويند ﴿والله يشهد ان المنافقين لكاذبون﴾[59] جمله اسميه با ان با لام با اين تاكيدهاي گوناگون اينها كه از واقعيت خبر ندادند اينها از درون خودشان خبر دادند و درونشان اين نيست

آشكاركردن دروغ مشركان در قيامت توسط خداي سبحان

آنجا كه خداي سبحان مي‌فرمايد ﴿و قال صوابا﴾[60] اگر يك مشركي بگويد ما مشرك نبوديم چون عمري را به دروغ گذرانده اين قول او مطابق با همان واقعيتي است كه دارد اين قول قول صواب است اين يك نسبت به اصل واقعيت خب خلاف است ديگر اين دروغ است ديگر ذات اقدس إلاه فرمود ﴿انظر كيف كذبوا علي انفسهم﴾[61] ببين چطور اينها دارند دروغ مي‌گويند اين ببين چطور دارند دروغ مي‌گويند يعني ببين چگونه ما درون اينها را درآورديم كند و كاو كرديم ﴿ام حسب الذين في قلوبهم مرض ان لن يخرج الله اضغانهم﴾[62] اينها كه در درون دلشان آن خلاف را نهادينه كردند خيال كردند ما كند و كاو نمي‌كنيم ما نبش قبر مي‌كنيم همه اينها را درمي‌آوريم ﴿ام حسب الذين في قلوبهم مرض ان لن يخرج الله اضغانهم﴾[63] نه خير ما ضغن و كينه و حسد و بيماريهايشان را درمي‌آوريم وقتي درآورديم مي‌شود حرف درست ديگر اين مي‌شود قول صواب به هر تقدير يا از اين راه قابل حل است يا از راه اختلاف موقف قابل حل است يا از راه اختلاف اشخاص حالا چون در آستانه اذانيم اين روايتي را كه ديروز وعده كرديم بخوانيم شايد فردا به نقل اين روايت موفق نشويم

رفع شبهه جبر از حديث «الشقي شقيٌ في بطن امه»‌

اين روايتي كه مربوط به البته اين بحث يوم ﴿يأت لاتكلم نفس الا باذنه﴾ هنوز تمام نشده اما حالا اين روايت را شايد فردا اين كتاب را نتوانيم بياوريم اين را بخوانيم در كتاب شريف توحيد مرحوم صدوق تصحيح مرحوم محقق بزرگوار غفاري (قدس الله روحه الشريف) كه عمر طولاني در خدمت كتاب و سنت بود حشرش با انبيا و اوليا باشد انشاء الله همين كتاب توحيدي كه با تصحيح ايشان چاپ شده است در آن مكتبة الصدوق صفحه 356 زير مجموعه باب السعادة و الشقاوة حديث سوم آن است كه مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) نقل مي‌كند «عن الفضل بن شاذان عن محمد بن ابي عمير قال سئلت أبا الحسن موسي بن جعفر (عليهم السلام) عن معني قول رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) الشقي من شقي في بطن امه والسعيد من سعد في بطن امه»[64] اين حديث يعني چه حديث از وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است ابن ابي‌عمير از وجود مبارك امام ابي ابراهيم امام كاظم (سلام الله عليه) سؤال مي‌كنند خب اين كه با اصول سازگار نيست كسي در رحم مادرش شقاوتش رقم خورده باشد اين ديگر بوي جبر مي‌دهد فرمود معنايش اين است «الشقي من علم الله و هو في بطن امه انه سيعمل اعمال الاشقياء و السعيد من علم الله و هو في بطن امه انه سيعمل اعمال السعداء»[65] معناي حديث اين است كه كسي در رحم مادر هست خداي سبحان مي‌داند با اينكه اين مي‌تواند بيراهه برود دوستان بدي هم دارد او را به بيراهه دعوت كردند اما اين راه خوب را طي مي‌كند «سيعمل أعمال السعداء»[66] آن ديگري با اينكه مي‌تواند راه خوب برود خيلي از دوستان او هم راه خوب رفتند او را هم دعوت به راه خوب كردند اما او عالماً عامداً به سوء اختيار خود آن راه خير را بسته به طرف راه شر رفته آن يكي «سيعمل اعمال الاشقياء» اين يكي «سيعمل اعمال السعداء»[67]

توحيد، هدف تعيين‌شده براي همه انسانها

بعد ابن ابي عمير از وجود مبارك ابي ابراهيم (سلام الله عليه) سؤال مي‌كند كه خب پس «اعملوا فكلٌ ميسر لما خلق له»[68] چه مي‌شود معلوم مي‌شود هر كسي براي چيز خاصي خلق شد فرمود نه همه براي يك چيز معين خلق شدند اين «اعملوا فكل ميسر لما خلق له»[69] هم بوي جبر مي‌دهد براي بعضي‌ها يعني هر كسي براي كار خاصي خلق شده فرمود نه اعملوا كار خير انجام بدهيد چون همه شما براي آن كه خلق شديد وسيله خوب داريد فقال (سلام الله عليه) معنايش اين است كه «ان الله عزوجل خلق الجن والانس ليعبدوه و لم يخلقهم ليعصوه و ذلك قوله عزوجل و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون» پس «فكل خلقوا لعبادته سبحانه و تعالي» اين يك، بعد فرمود اعملوا چرا؟ چون براي آن هدفي كه خلق شديد وسيله داريد «فكلٌ ميسر لما خلق له»[70] يعني همه شما براي آن هدف آماده‌ايد نه اينكه هر كسي يك هدف خاصي دارد براي او آنها البته آن اهداف جزئيه است كه زير مجموعه صراط كل است يك كسي راه فرهنگي مي‌رود يك كسي راه كشاورزي مي‌رود يك كسي دامداري مي‌رود همه موحدانه و مسلمانه كار مي‌كنند اين فروع جزئي مطلب است از نظر جهان‌بيني و عقيده فرمود همه شما براي توحيد خلق شديد يك، و راه توحيد و توحّد شما هم آسان است دو، «فيسر كلاً لما خلق له»[71] همه براي توحيد خلق شدند راه توحيد را هم سهل كرده پس «اعملوا فكلٌ ميسر لما خلق له ... فالويل لمن استحب العميٰ علي الهدي»[72] واي به حال كسي كه كوري را بر هدايت ترجيح بدهد كوري يك امر تحميلي است بيراهه رفتن است آن جاده خاكي رفتن است فرمود اين جاده صاف كه ميسر است براي شما آسان است طي كنيد خب اين را مي‌گويند عدل قرآن كريم كه امروز يعني هشتم ذيحجه امور اين ذوات مقدس را حل مي‌كردند در بحث صبح هم به عرض آن آقايان رسانديم آنهايي كه جلسه روضه دارند و اشك مي‌ريزند حشرشان با اهل بيت باشد آنهايي هم كه درس و بحث دارند آنها هم حشرشان با اهل بيت است همه اينها نور است و ثواب همه اينها به پيشگاه اهل بيت مخصوصاً ائمه بقيع (عليهم الصلاة و عليهم السلام) اهدا مي‌شود.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] هود/سوره11، آیه103.
[2] انفطار/سوره82، آیه19.
[3] حاقه/سوره69، آیه18.
[4] حاقه/سوره69، آیه18.
[5] یونس/سوره10، آیه61.
[6] حج/سوره22، آیه17.
[7] ملک/سوره67، آیه19.
[8] بقره/سوره2، آیه231.
[9] بقره/سوره2، آیه3.
[10] بقره/سوره2، آیه3.
[11] ـ كافي، ج1، ص98.
[12] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 179.
[13] ـ غرر الحكم، ص119.
[14] ـ غرر الحكم، ص119.
[15] ـ بحار الانوار، ج14، ص476.
[16] بقره/سوره2، آیه3.
[17] بقره/سوره2، آیه3.
[18] نجم/سوره53، آیه29-30.
[19] طور/سوره52، آیه15.
[20] ق/سوره50، آیه22.
[21] ق/سوره50، آیه22.
[22] ق/سوره50، آیه22.
[23] ق/سوره50، آیه22.
[24] ق/سوره50، آیه22.
[25] ق/سوره50، آیه22.
[26] ق/سوره50، آیه22.
[27] ـ كافي، ج1، ص98.
[28] حاقه/سوره69، آیه18.
[29] انفطار/سوره82، آیه19.
[30] بقره/سوره2، آیه165.
[31] الرحمن/سوره55، آیه41.
[32] صافات/سوره37، آیه24.
[33] یس/سوره36، آیه65.
[34] زلزال/سوره99، آیه23.
[35] انعام/سوره6، آیه23.
[36] فصلت/سوره41، آیه21.
[37] شعراء/سوره26، آیه98.
[38] انعام/سوره6، آیه22-23.
[39] انعام/سوره6، آیه23.
[40] زلزال/سوره99، آیه8.
[41] انعام/سوره6، آیه24.
[42] ملک/سوره67، آیه11.
[43] ملک/سوره67، آیه11.
[44] انعام/سوره6، آیه23.
[45] انبیاء/سوره21، آیه98.
[46] انبیاء/سوره21، آیه98.
[47] انعام/سوره6، آیه23.
[48] الرحمن/سوره55، آیه39.
[49] انعام/سوره6، آیه24.
[50] نبأ/سوره78، آیه38.
[51] نبأ/سوره78، آیه38.
[52] انعام/سوره6، آیه24.
[53] منافقون/سوره63، آیه1.
[54] منافقون/سوره63، آیه1.
[55] منافقون/سوره63، آیه1.
[56] منافقون/سوره63، آیه1.
[57] منافقون/سوره63، آیه1.
[58] منافقون/سوره63، آیه1.
[59] منافقون/سوره63، آیه1.
[60] نبأ/سوره78، آیه38.
[61] انعام/سوره6، آیه24.
[62] محمد/سوره47، آیه29.
[63] محمد/سوره47، آیه29.
[64] ـ توحيد، ص356.
[65] ـ توحيد، ص356.
[66] ـ توحيد، ص356.
[67] ـ توحيد، ص356.
[68] ـ توحيد، ص356.
[69] ـ توحيد، ص356.
[70] ـ توحيد، ص356.
[71] ـ توحيد، ص356.
[72] ـ توحيد، ص356.