درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

83/08/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر/سوره هود/آیه 105 تا 108

 

﴿يَوْمَ يَأْتِ لاَ تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ﴾ ﴿ فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ﴾ ﴿خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّماوَاتُ وَالأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ﴾ ﴿وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلَّا ما شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ﴾

 

بخش قبلي بحث اين بود كه كسي كه از قيامت حساب مي‌برد دنياي او تأمين است و قيامت روزي است كه اولين و آخرين در آن روز حضور پيدا مي‌كنند كه از او روز تعبير فرمود ﴿ذلك يوم مجموع له الناس و ذلك يوم مشهود﴾[1] و براي رسيدن آن روز هم يك أمد و أجلي است كه فرمود ﴿و ما نؤخره الا لاجل معدود﴾[2] تا اين امد و اين أجل و اين مهلت سر نيايد آن روز ظهور نمي‌كند ولي آن أجل و آن أمد و مدت به سر خواهد آمد و خواهد رسيد ﴿يوم يأت﴾ كه يا محذوف شد تخفيفاً ضمير يأت به آن أجل برمي‌گردد يوم يأتي آن أجل نه روزي كه روز قيامت مي‌رسد وگرنه لازم مي‌آيد براي ظرف يك ظرفي باشد نه روزي مي‌آيد كه روز قيامت در او روز فرا مي‌رسد نه روز قيامت در روزي فرا مي‌رسد چون روز قيامت ديگر روز ندارد اما آن اجل آن سررسيد مي‌رسد بالأخره پس ﴿و ما نوخره الا لاجل معدود﴾[3] روزي همان اجل معدود فرا مي‌رسد ﴿يوم يات﴾ مشابه آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ عنكبوت آيه پنجم آمده همين است آيه پنجم سورهٴ مباركهٴ عنكبوت اين است ﴿من كان يرجوا لقاء الله فان اجل الله لآت﴾[4] يعني آن مهلت فرا مي‌رسد آنجا به صورت آتي ذكر شد اينجا به صورت ياي ذكر شد آنجا اسم فاعل اينجا فعل مضارع ﴿فان اجل الله لآت و هو السميع العليم﴾[5] اينجا هم فرمود ﴿يوم يات﴾ خب آن روز كه فرا مي‌رسد چه خواهد شد ﴿يوم يات لا تكلم نفس الا باذنه فمنهم شقي و سعيد﴾ بعضي از احكام عمومي آن روز را ذكر فرمود يكي اينكه هيچ كس در آن روز بدون اذن خدا سخن نمي‌گويد دوم اينكه مردم به دو قسمت تقسيم مي‌شوند يك عده سعادتمند يك عده مبتلا به شقاق يك عده سعيد يك عده شقي حكم هر كدام هم مشخص است كساني كه گرفتار شقاوت شدند در آتشند و زفير و شهيق دارند مشخص مي‌شود كساني هم كه سعادتمندند در بهشتند و عطاي تمام نشدني خداي سبحان بهره آنها خواهد شد اينكه فرمود ﴿يوم يات﴾ برخي‌ها فكر مي‌كردند كه ضمير يأت يعني يأتي به يوم المعاد برمي‌گردد به يوم القيامه برمي‌گردد آن وقت به اين فكر افتادند كه چگونه تعدد زمان را توجيه كنند روزي فرا مي‌رسد كه روز قيامت خواهد آمد در آن روز قيامت مي‌شود خواستند باطلاق و تقييد حل كنند و مانند آن كه به تعبير سيّدنا الاستاد صاحب المنار و مانند آن موفق نشدند كه اين را حل كنند سر اين پيچيدگي آن است كه اينها ضمير يأتي را به روز قيامت و يوم القيامه يا يوم الجزاء برگردادند و الا اگر ضمير يأتي به آن اجل معدود برگردد چه اينكه در سوره عنكبوت آيه پنج هم فرمود ﴿فان اجل الله لآت﴾[6] محذوري ندارد نه تعدد زماني پيش مي‌آيد نه نيازي به توجيه اطلاق و تقييد هست كه ما يك زمان مطلقي داريم يك زمان خاصي داريم اين چنين نيست گاهي ممكن است شيء را از زمان منسلخ كنند از ظرفيت زماني منسلخ كنند آن گاه چنين امري به معناي حادثه است از نه به معناي ظرف حادثه مي‌شود گفت فلان روز يعني فلان حادثه در فلان زمان اتفاق افتاده است يا اتفاق مي‌افتد وگرنه زمان در زمان قرار نمي‌گيرد خب يكي از اوصاف عامه قيامت اين است كه ﴿لا تكلم نفس الا باذنه﴾ اين نكره در سياق نفي هم مفيد عموم است هيچ كس بدون اذن خدا سخن نمي‌گويد درباره قيامت اوصاف فراواني ذكر شده است كه بسياري از آن اوصاف در دنيا هم هست و قيامت ظرف ظهور آن اوصاف و حقايق است نه ظرف حدوث آنها نظير اينكه هيچ كس بدون اذن خدا سخن نمي‌گويد خب در دنيا هم همين طور است هيچ كس در دنيا هم بدون اذن خدا سخن نمي‌گويد چون او مالك مطلق است تا اذن تكويني ندهد كسي سخن نمي‌گويد منتها در نظام دنيا كه نظام تشريعي هم هست خداي سبحان اذن تشريعي به گناه نمي‌دهد به غيبت و دروغ و تهمت و افترا اذن تشريعي نمي‌دهد و در قيامت چون سخن از تشريع و حلال و حرام رسالت و نبوت و امثال ذلك نيست آن روز ديگر سخن از امر و نهي تشريعي نخواهد بود مي‌ماند فقط تكوين در تكوين دنيا هم همين طور است از لحاظ تكوين تا خداي سبحان تكويناً به كسي اذن ندهد كه او قدرت سخن ندارد اين كه فرمود ﴿لا تكلم نفس الا باذنه﴾ براي آن است كه مثل ﴿يوم لا تملك نفس لنفس شيئا و الامر يومئذ لله﴾[7] اين گونه از اوصافي كه ذات اقدس إلاه براي معاد ذكر مي‌كند بازگشتش به حدوث نيست به ظهور است يعني اين آيات بيانشان اين نيست كه اين احكام و اين اوصاف در قيامت حادث مي‌شود و در دنيا نبوده است بلكه به اين معناست كه در قيامت براي همگان مشخص مي‌شود البته بعضي از احكام است كه مخصوص قيامت است و در دنيا نخواهد بود آن راه ديگري دارد اگر در سورهٴ مباركهٴ مرسلات آيه سي و پنجم به اين صورت آمده است ﴿ويل يومئذ للمكذبين ٭ هذا يوم لا ينطقون ٭ و لا يوذن لهم فيعتذرون﴾[8] اين روزي است كه آنها قدرت حرف ندارند اين ﴿هذا يوم لا ينطقون﴾[9] يعني چون بدون اذن حرف نمي‌زنند به آنها هم خدا اذن نمي‌دهد البته در بعضي از مواقف به آنها اذن مي‌دهد در بعضي از مواقف به آنها اذن نمي‌دهد چون مواقف قيامت زياد است ﴿هذا يوم لا ينطقون ٭ و لا يوذن لهم فيعتذرون﴾[10] به آنها اذن هم داده نمي‌شود تا آنها عذر خواهي بكنند از نظر رواني يك مقداري آرام بشوند در سورهٴ مباركهٴ نبأ هم آيه ٣٨ سورهٴ مباركهٴ نبأ اين است ﴿يوم يقوم الروح و الملائكة صفا لا يتكلمون الا من اذن له الرحمن و قال صوابا﴾[11] در آن روز هيچ كس حق سخن ندارد مگر يك گروهي كه خداي سبحان به آنها اذن مي‌دهد آنها حرف مي‌زنند اين آيات يك طايفه نيست بعضي از اين آيات نطاقش اين است كه در قيامت كسي حق حرف ندارد مگر يك گروه مخصوصي خداي سبحان به آنها اذن مي‌دهد كه از اين گروه انبيا و اوليايند اهل بيت (عليهم السلام)‌اند كه اينها در آن روز به اصحاب اعراف دستور مي‌دهند و درباره آنها نظر مي‌دهند و مانند آن اين درباره مردم حاضر شده در صحنه قيامت است به استثناي اين انبيا و اوليا كه مأذون از طرف الاهي‌اند توده مردم در مواقف متعدد احكام متعدد دارند گاهي به آنها اذن مي‌دهد كه آنها حرفشان را بزنند در موتق استنطاق از آنها سؤال مي‌كنند تا جواب بدهند و مانند آن در بعضي از مواقف هم به آنها اذن عذر خواهي هم نمي‌دهند پس آيات يك طايفه ناظر به متكلمان است كه فقط يك گروه مخصوص‌اند كه مأذونند حرف بزنند آن انسانهاي كامل و معصومند مثل اهل بيت (عليهم الصلاة و عليهم السلام) گروهي ديگر طايفه ديگر ناظر به افراد عادي است كه افراد عادي مأذون نيستند در سخن گفتن طايفه سوم ناظر به تخصيص و تقييد در همان افراد عادي است كه افراد عادي به لحاظ مواقف متعددي كه در معاد هست احكام گوناگون دارند در يك موطن آنها را بازداشت مي‌كنند ﴿و قفوهم انهم مسئولون﴾[12] اينها را بازداشت كنيد دستور توقف بدهيد از آنها سؤال بكنيد بازخواست بكنيد ببينيد چه جوابتان را مي‌دهند در بعضي از مواقف به آنها اجازه عذر خواهي هم نمي‌دهند در بعضي موارد مي‌فرمايد ﴿و قفوهم انهم مسئولون﴾[13] بعد از اينها سؤال مي‌كنند ﴿ما لكم لا تناصرون﴾[14] چطور به يكديگر كمك نمي‌كنيد آنها در آن موقف حرفي دارند به اذن خدا مي‌گويند در بعضي از مواقف از آنها سؤال مي‌كنند سؤال يعني اتصال اعتراض آميز كه چرا اين گناه را كردي ﴿فلنسئلن الذين ارسل اليهم و لنسئلن المرسلين﴾[15] منتها مرسلين جواب خوب عطا مي‌كنند مثل اينكه وجود مبارك حضرت عيسي آن جواب را مي‌دهند و اينها هم ماذونند در جواب ﴿الذين ارسل اليهم﴾[16] كه توده مردمند آنها بعضي‌ها در جواب مي‌مانند بعضي‌ها جواب نقد دارند درموقف ديگر فرمود ما از اينها سؤال نمي‌كنيم ﴿يومئذ لا يسئل عن ذنبه انس و لا جان﴾[17] چون ﴿يعرف المجرمون بسيماهم فيوخذ بالنواصي و الاقدام﴾[18] در آن موطن خاص و موقف مخصوص كه حالا هر كسي برابر عمل و عقيده خود متمثل شده است و حاضر شده است و در آن بدن در آمده است از او سؤال نمي‌كنند تو بد كردي يا خوب كردي سعيد بودي يا شقي بودي چرا ﴿لا يسئل عن ذنبه انس و لا جان﴾[19] براي اينكه ﴿يعرف المجرمون بسيماهم﴾[20] هر كسي با علامتش شناخته مي‌شود ديگر جايي براي سؤال نيست خب اين جواب آن سؤال است كه چرا ﴿لا يسئل﴾ براي اينكه در اينجا اينها به يك صورتي درآمدند كه هر كسي مشخص است بنابراين مواقف قيامت متعدد است احكام آنها هم متعدد است آنها كه انسانهاي كاملند ماذونند چون در دنيا هم جز حق آن كسي كه ﴿و ما ينطق عن الهوي ٭ ان هو الا وحي يوحي﴾[21] است جزء حق چيزي نمي‌گفت در قيامت هم جز حق چيزي نمي‌گويد اين گونه افراد ماذونند هر وقتي كه خواستند به اذن خدا سخن مي‌گويند و صواب هم مي‌گويند خطا ندارد ﴿لا يتكلمون الا من اذن له الرحمٰن و قال صوابا﴾[22] اين مال انبيا و اوليا (عليهم السلام) توده مردم در بعضي از مواقف از اينها سؤال مي‌شود اينها جواب مي‌دهند در بعضي از مواقف كه برابر عقايد و اخلاق و اعمالشان متمثل شدند مجسم شدند با آن بدنها و جسمها در آ مدند ديگر براي همگان روشن است براي خودشان هم روشن است نيازي به سؤال ندارند پس يك جا ﴿و قفوهم انهم مسئولون﴾[23] هست يك جا ﴿لا يسئل عن ذنبه انس و لا جان﴾[24] است چرا ﴿لا يسئل﴾ براي اينكه ﴿يعرف المجرمون بسيماهم﴾[25] و مانند آن اينجا كه فرمود ﴿يوم يات لا تكلم نفس الا باذنه﴾ ناظر به آن است كه در بعضي از مواقف عذرخواهي و اذن هم مقدورشان نيست كه در همان سورهٴ مباركهٴ مرسلات بود كه ﴿هذا يوم لا ينطقون ٭ و لا يؤذن لهم فيعتذرون﴾[26] حتي اذن عذر خواهي هم به آنها داده نمي‌شود در موارد ديگر اذن پاسخ گويي هست در بعضي موارد هم اصلاً نيازي به سؤال نيست تا آنها جواب بگويند اينها احكامي است كه در دنيا هم هست اين‌طور نيست كه در دنيا افراد بدون اذن خداي سبحان بخواهند سخن بگويند هيچ چيزي در عالم نيست مگر بر اساس توحيد افعالي خداي سبحان بايد اذن بدهد او مدير كل نظام هستي است منتها از نظر بحثهاي تشريعي و حلال و حرام بله خداي سبحان بعضي از امور را اذن نداده بعضي از امور را اذن داده اما از نظر تكويني فرمود ﴿لا اكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي﴾[27] از نظر تشريعي فرمود ﴿و لا يغتب بعضكم بعضا﴾[28] ولي از نظر تكويني مي‌فرمايد ﴿و قل الحق من ربكم فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر﴾[29] ﴿انا هديناه السبيل﴾[30] ﴿و هديناه النجدين﴾[31] از نظر تكويني خداي سبحان افراد را آزاد گذاشته تا تكامل مشخص بشود از نظر تشريعي راه را هم معين كرده كه كدام راه مستقيم است و كجا كج راهه و بي‌راهه است پس اينكه فرمود ﴿يوم يات لا تكلم نفس الا باذنه﴾ اگر از نظر تكوين مطرح باشد دنيا هم همين طور است منتها از نظر تشريع خداي سبحان در دنيا به بعضي از امور اذن داد به بعضي از امور اذن نداد آنجا نظام تشريع نيست يعني قيامت پس اينكه گفته شد ﴿لا تملك نفس لنفس شيئا و الامر يومئذ لله﴾[32] نه يعني در قيامت زمام كارها به دست خداست براي اينكه در دنيا هم زمام كارها به دست خداست ﴿ما من دابة الا هو آخذ بناصيتها﴾[33] هيچ كاري در دنيا بدون اذن تكويني خداي سبحان نخواهد بود پس اين امور ظرف ظهورشان در معاد است نه ظرف حدوثشان چه اينكه سعادت و شقاوت هم همين طور است نه اينكه افراد در آنجا به دو گروه تقسيم بشوند بعضي سعيد باشند بعضي شقي در دنيا بعضي سعيدند و بعضي شقي‌اند براي اينكه سعادت يا شقاوت را در دنيا كسب مي‌كنند يا مؤمنند يا كافر آنجا كه رفتند كه عملي در كار نيست احكام تشريعي در كار نيست انسان يا مؤمناً مي‌رود يا كافراً مي‌رود يا منافقاً مي‌رود بالأخره هر چه در دنيا كسب كرده است با همان كسبش سفر مي‌كند پس سعيد و شقي در دنيا است منتها در قيامت اين اوصاف ظهور مي‌كند مي‌فهمند روز ظهور حقايق است و كلمه يوم در قرآن كريم در بسياري از موارد كه ذكر شده است ناظر به جريان قيامت است يوم و يومئذ و امثال اينها گاهي هم مربوط به حوادث و رخدادهاي دنياست كه اينها با قرينه همراه است وگرنه يومئذ يومئذهايي كه در قرآن كريم است يا يومي كه هست بسياري از اينها مربوط به جريان معاد است ﴿يوم يات لا تكلم نفس الا باذنه﴾ متفرع بر چنين روز اين است كه ﴿فمنهم شقي و سعيد﴾ يعني منهم شقي و منهم سعيد بعد از اينكه حقايقشان ظهور كرده احكامشان همين است درباره من هم شقي و سعيد حديثي مرحوم ابن بابويه قمي (رضوان الله عليه) در كتاب شريف توحيدشان نقل كرده است كه از وجود مبارك امام (سلام الله عليه) سؤال مي‌كنند اين كه گفته شد «الشقى من شقى فى بطن امه»[34] يعني چه برخي از اهل تفسير گفتند اين ثابت نشده اين جريان «الشقى من شقى فى بطن امه» اين ثابت نشده بر فرض هم باشد خبر واحد است و در اين‌گونه از موارد حجت نيست و مانند آن اين نظر برخي از اهل تفسير و اين فرمايش تام نيست اولاً اگر خبر واحد تعليل باشد تبيين باشد سند علمي را به همراه داشته باشد اين برمي‌گردد به يك معناي عقلي و قابل قبول اگر تعبد محض باشد البته در تعبديات حجت است در اعتقاديات اگر مظنه بياورد انسان مي‌تواند اسناد ظني به صاحب شريعت بدهد مرحوم ابن بابويه قمي (رضوان الله عليه) در همان كتاب شريف توحيدشان از امام (سلام الله عليه) نقل مي‌كنند كه سؤال مي‌كنند كه «الشقى من شقى فى بطن امه»[35] يعني چه حضرت فرمود كه ذات اقدس إلاه مي‌داند آن وقتي كه اين كودك در بطن مادرش بود مي‌داند كه «سيعمل عمل الاشقياء»[36] نه اينكه براي او شقاوت را رقم زده است كه بشود جبر «معاذ الله» فرمود اين كودك كه در رحم مادر هست خداي سبحان مي‌داند كه اين با اينكه مي‌تواند راه صحيح را برود همراهانش برادرانش دوستانشان آن راه صحيح را رفتند اين شخص به سوء اختيار خود كج‌راهه مي‌رود «سيعمل عمل الاشقياء»[37] و مشابه اينكه در اين حديث است مي‌شود «السعيد سعيد في بطن امه» را هم به همين معنا توضيح داد اگر گفته شد سعيد در بطن مادرش سعيد است نه يعني براي او رقم خورده الا و لابد بايد سعيد باشد و نمي‌تواند بيراهه برود بلكه طبق اين تفسيري كه حالا اگر فرصت شد ان‌شاءالله در نوبت‌هاي بعد از همان كتاب شريف توحيد مرحوم صدوق بخوانيم در آنجا كه درباره شقي اين تفسير شده است درباره سعيد هم همين تفسير ممكن است يعني خداي سبحان در بطن رحم اين كودك در بطن رحم مادر است مي‌داند كه اين شخص وقتي بالغ شد به دنيا آمد بالغ شد با اينكه مي‌تواند بي‌راهه برود با حسن انتخاب و اختيار خود راه صحيح را طي مي‌كند «سيعمل أعمال السعدا»[38] بنابراين معناي حديث اين نيست كه هر كسي در بطن مادر باشد خواه ناخواه يكي از دو طرف براي او تنظيم شده است از علم ازلي خدا خبر مي‌دهد اما با مبادي اين كار معلوم خداست نه بي مبادي خدا در ازل مي‌داند كه فلان شخص با ميل و رغبت خود بي‌راهه مي‌رود در حالي كه مي‌تواند به راه باشد و فلان شخص ديگر با ميل خود به راه مي‌رود با اينكه مي‌تواند بي‌راهه برود چون اين شخص با اراده و ميل خود راه را انتخاب مي‌كند در حالي كه مي‌تواند راه ديگر را برود ذات اقدس إلاه در ازل مي‌داند كه اين چه كاره خواهد شد نه اينكه چون خدا مي‌داند اين شخص بايد بي‌راهه برود يا مستقيم باشد خداوند مي‌داند اين چه كاري را با اراده و ميل خود انجام مي‌دهد ﴿فمنهم شقي و سعيد﴾ اما آنها كه حالا گرفتار شقاوت شدند يك مقداري مختصري از اين آيات توضيح بدهيم تا برسيم به آن بخشهاي نهايي تفسير

سؤال: ... جواب: بله آنجا هم مي‌نويسند و مي‌نويسند كه با ميل خود و اراده خود اين كار را كرده است اگر دارد كه ﴿هو الذي يصوركم في الاحام كيف يشاء﴾[39] مبادي اختياري را هم مي‌نويسند نه اينكه آن مبادي را ننويسند فقط بي‌مبادي نوشته مي‌شود اين طور نيست با مبادي مي‌نويسند يعني ﴿هو الذي يصوركم في الارحام كيف يشاء﴾[40] هر طوري كه او بخواهد با هر شكلي كه او بخواهد با هر قيافه‌اي كه بخواهد او صور را عطا مي‌كند اما عقايد را خود شخص بايد تأمين بكند براي اينكه دارد ﴿لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت﴾[41] صدر و ساقه قرآن كريم پر از آن است كه انسان را مختار مي‌داند مي‌فرمايد ﴿لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت﴾[42] هر كسي هر كاري را كرده خودش مهمان خانه خودش است اگر كار خير را انجام داد مهمان مايده الاهي است كه خود فراهم كرده است و اگر راه بد را رفته است گرفتار دامي است كه خود بافته است ﴿لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت﴾[43]

سؤال: ... جواب: البته مادر مؤثّر است پدر مؤثّر است معلم مؤثّر است محيط مؤثّر است اما همه اينها در حد علل اقتضايي اعدادي و امدادي‌اند آن تصميم گيرنده نهايي خود شخص است البته در خانواده خوب در جامعه خوب در محيط پرورشي خوب رشد ديني آسان‌تر است در جاي ديگر يك مقداري به اين آساني نيست اگر يك كسي واقعا دست رسي نداشته باشد كه مستضعف فكري باشد كه خوب معاقب نيست چون حجت خدا به او نرسيده است ﴿ليهلك من هلك عن بينه﴾[44] بايد باشد آنجا نشد خب اختيار محفوظ است و هيچ كسي در هيچ كاري مجبور نيست ﴿فاما الذين شقوا﴾ اينجا شقاوت را به خودش اسناد مي‌دهد خودي بي‌راهه رفته است ﴿ففي النار لهم فيها زفير و شهيق﴾ اين نفسي كه فرو مي‌برد و برمي‌آورد هر دو براي او دردناك و سوزناك و سوزنده است هم آنچه را كه بالا مي‌آيد به نام زفير هم آنچه را كه فرو مي‌برد به نام شهيق از اين طرف نفس را گفتند چون برمي‌آيد مفرح ذات است فرو مي‌رود كذا برمي‌آيد كذا پس در هر نفسي دو نعمت موجود از آن طرف بزرگان گفتند عارفان هر دمي دو عيد كنند براي آنها اين دم چه زفيرش چه شهيقش چه فرو رفتنش چه فرو آمدنش هر نفسي كه فرو مي‌رود ممد حيات است چون برمي‌گردد مفرح ذات است پس در هر نفسي دو نعمت موجود و بر هر نعمتي شكري لازم اين سخن را سعدي از خود ندارد بزرگان و حكماي قبل از او گفتند مثل سنايي و اينها كه عارفان هر دمي دو عيد كنند وقتي دم برآورده مي‌شود و فرو مي‌رود يك عيد همان نعمت فرو بردن است يك عيد همان نعمت برآوردن

عارفان هر دمي دو عيد كنند     عنكبوتان از مگس قديد كنند

اين عنكبوت است كه به فكر اين است كه تاري بتند و مگسي شكار بكند قرمه كند بالاخره اين گوشتهاي مرده را قرمه را مي‌گويند قديد كار عنكبوت قديد كردن مگس است كار عارف هر لحظه دوبار به لقاي الاهي رفتن است آن معارف بلند كم كم بعد از مدتها به جناب مصلح الدين رسيد و به اين صورت در آمد خب دم دوتا نعمت را به همراه دارد و مردان الاهي غرق در نعمت ذات اقدس إلاه هستند اما اگر كسي اين نعمت را كفران كرده است همين به صورت زفير و شهيق در مي‌آيد برآمدنش دردناك فرو رفتنش دردناك اين مثل اينكه آتش را فرو مي‌برد با آتش هم تنفس مي‌كند هر دو سوزنده و دردناك است و در اين حال هستند براي اينكه تمام نفس كشيدن‌هاي اينها و حركتهاي اينها در معصيت الاهي بود ﴿خالدين فيها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربك﴾ حالا اينها ناظر به اگر كسي «معاذ الله» به كفر و الحاد و نفاق و امثال اينها مبتلا بود كه مخلد است و اگر نه موحد بود منتها فاسق بود اين برابر فسقش به اندازه فسقش معذب است اينكه فرمود ﴿خالدين فيها﴾ در آن نار ﴿مادامت السموات و الارض﴾ اين يا كنايه از دوام است كه ما تعبير مي‌كنيم كه مادامي كه آسمانها زمينند نه مادامي كه آسمانها و زمين سرپا هستند تا كسي بگويد در قيامت كه آسمان و زميني نيست ﴿و الارض جميعاً قبضته يوم القيامة و السموات مطويات بيمينه﴾ بساط آسمان و زمين برچيده مي‌شود پس بنابراين چه آسماني و چه زميني تا بگوييم ﴿مادامت السمٰوات و الارض﴾[45] اين يا ناظر به ابديت است كه تعبير محاوره‌اي است بگوييم ﴿مادامت السموات والارض﴾ يعني كنايه از أبديت است يا ناظر به عذاب برزخي است كه در برزخ هنوز آن نظام كلي عوض نشده است اگر چنانچه آسمان و زميني هست معلوم مي‌شود اينها هنوز در برزخند در معاد اكبر نرفته‌اند اما چون بحث در ﴿ذلك يوم مجموع له الناس و ذلك يوم مشهود﴾[46] است اين ناظر به ابديت است اگر براي قيامت يك آسمان ديگري و زمين ديگري كه با ابديت سازگار باشد ديگر بساط آن آسمان و زمين محكوم ﴿و الارض جميعاً قبضته يوم القيامة و السمٰوات مطويات بيمينه﴾[47] نباشد اين با معاد اكبر و حشر اكبر هم سازگار است از آيه سورهٴ مباركهٴ ابراهيم برمي‌آيد كه اين آسمان و زمين تبديل مي‌شوند به آسمان و زمين ديگر ﴿يوم تبدل الارض غير الارض و السمٰوات﴾[48] يعني يوم تبدل السمٰوات غيرها يوم تبدل الارض غيرها اگر آسمان و زمين تبديل شدند به آسمان و زمين ديگر و اين مخصوص به برزخ نبود در قيامت هم اين چنين بود آن ارض ديگر ﴿و الارض جميعاً قبضته يوم القيامة و السمٰوات مطويات بيمينه﴾[49] نخواهد بود و أبدي است اما اگر چنانچه منظور اين آسمان و زمين قابل زوال باشد اين در حد برزخ است حالا تتمه‌اش براي روز بعد انشاء الله

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] هود/سوره11، آیه103.
[2] هود/سوره11، آیه104.
[3] هود/سوره11، آیه104.
[4] عنکبوت/سوره29، آیه5.
[5] عنکبوت/سوره29، آیه5.
[6] عنکبوت/سوره29، آیه5.
[7] انفطار/سوره82، آیه19.
[8] مرسلات/سوره77، آیه34 ـ36.
[9] مرسلات/سوره77، آیه35.
[10] مرسلات/سوره77، آیه35 ـ36.
[11] نبأ/سوره78، آیه38.
[12] صافات/سوره37، آیه24.
[13] صافات/سوره37، آیه24.
[14] صافات/سوره37، آیه25.
[15] اعراف/سوره7، آیه6.
[16] اعراف/سوره7، آیه6.
[17] الرحمن/سوره55، آیه39.
[18] الرحمن/سوره55، آیه41.
[19] الرحمن/سوره55، آیه39.
[20] الرحمن/سوره55، آیه41.
[21] نجم/سوره53، آیه3 ـ4.
[22] نبأ/سوره78، آیه38.
[23] صافات/سوره37، آیه24.
[24] الرحمن/سوره55، آیه39.
[25] الرحمن/سوره55، آیه41.
[26] مرسلات/سوره77، آیه35 ـ36.
[27] بقره/سوره2، آیه256.
[28] حجرات/سوره49، آیه12.
[29] کهف/سوره18، آیه29.
[30] انسان/سوره76، آیه3.
[31] بلد/سوره90، آیه10.
[32] انفطار/سوره82، آیه19.
[33] هود/سوره11، آیه56.
[34] ـ توحيد، ص356.
[35] ـ توحيد، ص356.
[36] ـ توحيد، ص356.
[37] ـ توحيد، ص356.
[38] ـ توحيد، ص356.
[39] آل عمران/سوره3، آیه6.
[40] آل عمران/سوره3، آیه6.
[41] بقره/سوره2، آیه286.
[42] بقره/سوره2، آیه286.
[43] بقره/سوره2، آیه286.
[44] انفال/سوره8، آیه42.
[45] زمر/سوره39، آیه67.
[46] هود/سوره11، آیه103.
[47] زمر/سوره39، آیه67.
[48] ابراهیم/سوره14، آیه48.
[49] زمر/سوره39، آیه67.