درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

83/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره هود/آیه100 تا 104

 

﴿ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ القُرَي نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْهَا قَائِمٌ وَحَصِيدٌ﴾ ﴿وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلكِن ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتي يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مِن شَيْ‌ءٍ لَمَّا جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَمَا زَادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ﴾ ﴿وَكَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَا أَخَذَ القُرَي وَهِيَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ﴾ ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِمَنْ خَافَ عَذَابَ الآخِرَةِ ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ﴾ ﴿وَمَا نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لاِجَلٍ مَعْدُودٍ﴾

 

وجود آثار باقيمانده از اقوام و اقاليم عذاب‌شده

بعد از بازگو كردن تقريباً هفت قصه از قصص قرآني فرمود اينها سرزمينهاي هستند و اقوام و اممي بودند و هستند كه بعضي از اينها كلاً از بين رفتند بعضي از اينها آثارشان مانده است در جريان قوم نوح فرمود آن تبه‌كاران كلاً رخت بربستند فقط وابستگان به نوح (سلام الله عليه) ماندند ﴿وجعلنا ذريته هم الباقين﴾[1] اين مال قوم در جريان قريه‌ها و منطقه‌ها و اقليمهاي عذاب ديده فرمود بعضي از اينها كلاً از بين رفته است بعضي از اينها مقداري از آثار آنها مانده است تا ديگران عبرت بگيرند نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ عنكبوت آيه 35 به اين صورت آمده است ﴿ولقد تركنا منها آيةً بينةً لقوم يعقلون﴾[2] در ضمن داستان قوم لوط فرمود ﴿ولمّا أن جاءَت رسلنا لوطاً سيءَ بهم و ضاق بهم ذرعاً و قالوا لاتخف و لاتحزن انا منجوك و اهلك الا امرأتك كانت من الغابرين﴾[3] آيه 34 سورهٴ عنكبوت به اين صورت بود ﴿انا منزلون علي اهل هذه القرية رجزاً مّن السّماء بما كانوا يفسقون﴾[4] آن‌گاه در آيه 35 فرمود ﴿ولقد تركنا منها آيةً بينةً لقوم يعقلون﴾[5] بنابراين اقوام هم همين طورند خب قريه‌ها هم همين طورند كه بعضي‌ها كلاً از بين رفتند بعضي‌ها مقداري از آنها مانده‌اند قريه‌ها هم همين طور است قريه‌اي كه كلاً از بين رفته است يعني قريه‌هاي نوح و اينها بود قريه‌هايي كه مقداري از او مانده است جريان لوط بود كه فرمود ﴿ولقد تركنا منها آيةً بينةً لقوم يعقلون﴾[6] پس هم اقوام به دو قسم تقسيم شدند هم قريه‌ها ﴿ذلك من انباءِ القري نقصُّهُ عليك منها قائمٌ و حصيدٌ﴾ يعني منها قائم و منها حصيد هم اقوام بعضي‌شان هستند كه مؤمن بودند بقيه از بين رفتند و هم قريه‌ها.

چگونگي تحقق ظلم و عدل در جزاي اعمال

مطلب ديگر آن است كه اگر يك قومي كاري كردند بعد در برابر آن كار يك عذاب و كيفري براي آنها بود اين يقيناً احدهما ظلم است اگر اين كيفر مطابق با آن عمل بود و آن عمل استحقاق اين كيفر را داشت اين كيفر مي‌شود عدل و آن عمل مي‌شود ظلم و اگر آن عمل شايسته اين كيفر نبود و اين كيفر پاداش آن عمل نبود آن عمل مي‌شود عدل اين كيفر مي‌شود ظلم ديگر هر دو عدل باشد يا هر دو ظلم باشد فرض ندارد در چنين مواردي فرمودند يقينا يكي ظلم بود لكن ما ظالم نبوديم و كيفر ما ظلم نبود آنها ظالم بودند و عمل اينها ظلم بود پس اگر عملي باشد و كيفري يقيناً احدهما ظلم است نمي‌شود هر دو عدل باشد يا هر دو ظلم اين مطلب اول در جريان اين اقوام چون اعمالي داشتند و كيفري يقيناً يكي عدل بود و ديگري ظلم آنكه ظلم بود كيفر نيست براي اينكه خدا فرمود كار ما ظلم نبود و ما هم ظالم نبوديم يعني اين عذاب و كيفر ظلم نبود قهراً آن عمل مي‌شود ظلم و آنها مي‌شوند ظالم حالا مظلوم كيست به چه كسي ستم كردند آيا به خدا ستم كردند به ملايكه ستم كردند به انبيا ستم كردند آنها در حقيقت منزه از آنند كه كسي بتواند آنها را از پا دربياورد و به حريم آنها تعدي كند قهراً به خودشان ظلم كردند البته تبعات اين ظلم دامن‌گير قوانين الاهي دين الاهي احكام الاهي خواهد شد ﴿و ما ظلمناهم ولكن ظلموا انفسهم﴾

نزول عذاب الهي و پناهنده‌شدن مشركان به عامل عذاب

مطلب بعدي آن است كه انسان در حال گرفتاري بايد به يك پناه‌گاهي مراجعه كند اينها پناه‌گاهشان خداي سبحان است كه از او غفلت داشتند به آلهه و بتهايشان مراجعه مي‌كردند كه رجوع به اين پناه‌گاه مثل رجوع به معدن نار است رجوع به انبار انفجار است رجوع به لانه مار و عقرب است كه فرمود ﴿فما اغنت عنهم آلهتهم التي يدعون من دون الله من شيءٍ لما جاء امر ربك و مازادوهم غير تتبيب﴾ از آن بتها نه تنها كاري ساخته نبود كه كمكي بكنند بلكه تتبيب يعني تقصير يعني تباب و هلاك و خسارت باريدند مثل ﴿تبت يدا ابي لهب و تب﴾[7] چرا؟ براي اينكه انسان از يك خطري پناهنده بشود به يك انبار انفجار آن ضررش بيشتر است آن يك انفجار بيشتري است يا از يك خطري به لانه مار و عقرب پناهنده بشود اين جز خسارت زايد چيز ديگر ندارد اينها در اثر همان شرك و بت پرستي استحقاق اين عذاب را پيدا كردند در حال عذاب شدن پناهنده مي‌شدند به اين بتها كه مشكل‌شان را حل كنند خب همين پناهندگي به بتها منشأ اشكال‌شان شد اينها براي نجات از عذاب به عامل عذاب پناه مي‌بردند رجوع به بتها احترام به بتها منشأ عذاب شد اينها در حال خطر به جاي اينكه برگردند موحد بشوند برمي‌گردند به همان لانه بت معبدشان كه بت‌كده است و اين جز خسارت زايد تباب و هلاكت زايد بهره ديگر ندارد فرمود ﴿و مازادوهم غير تتبيب﴾

سؤال: ... جواب: مستضعفين دو قسمند در سورهٴ مباركهٴ فاطر هست قبلاً هم به يك مناسبت‌هايي در جريان مستضعفين نقل شده مستضعفين اگر چنانچه جاهل قاصر باشند دسترسي به تحقيق نداشته باشند يا تحت سلطه و ظلم باشند كسي اينها را مجبور كرده باشد به پذيرش حكومت طغيان آنها نجات پيدا مي‌كنند و اما مستضعفان مقصر كساني كه با امكان تحقيق و دسترسي به رهبران الاهي عمداً زير بار سلطه ظلم رفتند آنها هم در قيامت مانند مستكبران معذّبند آنها تقريباً عذابشان همانند مستكبران عذاب مضاعف است

سؤال: ... جواب: خب اگر واقعاً جاهل قاصر باشند كه معذورند ولي عموماً اينطور نيستند در جريان حضرت امير و ساير ايمه (عليهم السلام) اينها حجت را بر مردم تمام مي‌كردند معذلك اينها به سوء اختيار خودشان يا اموي مي‌شدند يا مرواني مي‌شدند يا عباسي

چگونگي جزاي مستضعفان قاصر و مقصر در آخرت

در قيامت مستضعفان به خداي سبحان عرض مي‌كنند پروردگارا عذاب اين مستكبران را دو برابر كن براي اينكه اينها ما را در دنيا گرفتار عذاب كردند در پاسخ خداي سبحان مي‌فرمايد ﴿و قال لكلٍ ضعف ولكن لاتعلمون﴾[8] يعني هم عذاب شما دو برابر است هم عذاب مستكبران پس مستضعف دو قسم است يك مستضعفي كه جاهل قاصر است دسترسي ندارد يا نمي‌گذارند او دسترسي پيدا كند اينها كساني‌اند كه مي‌گويند ﴿ربنا اخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها﴾[9] و به ديگران هم دستور داده شد كه درباره نجات اين مستضعفان تلاش و كوشش كنند ﴿و ما لكم لاتقاتلون في سبيل الله والمستضعفين﴾[10] و مانند آن يك عده مستضعفاني هستند كه به سوء اختيار خودشان تحت سلطه ظالمان رفتند اينها اگر در قيامت بخواهند عذرخواهي كنند بگويند خدايا اين مستكبران بر ما ظلم را تحميل كرده‌اند پاسخ آنها اين است كه اين‌چنين نيست كه آنها عذابشان دو برابر باشد ﴿ربنا آتين ضعفين من العذاب﴾ باشد بلكه شما هم دو برابر عذاب داريد در سورهٴ مباركهٴ سبأ بخشي از اين گفتگوي بين مستضعف و مستكبر آمده آيه 31 سورهٴ سبأ اين است كه ﴿و قال الذين كفروا لن نؤمن بهذا القرآن ولا بالذي بين يديه و لو تري إذِ الظالمون موقوفون عند ربهم يرجع بعضهم الي بعضٍ القول﴾[11] گفتگوهاي بين مستضعف و مستكبر را اينجا تشريح مي‌كند ﴿يقول الذين استضعفوا للذين استكبروا﴾[12] مستضعفان به مستكبران مي‌گويند ﴿لولا انتم لكنّا مومنين﴾[13] اگر شما جلوي ما را نگرفته بوديد ما ايمان مي‌آورديم ﴿قال الذين استكبروا للذين استضعفوا أنحن صددناكم عن الهدي بعد اذ جاءكم﴾[14] ما كه تقصير نداشتيم ما كه جلوي شما را نگرفتيم هدايت الاهي آمده شما مي‌خواستيد بپذيريد ﴿بعد اذ جاءكم بل كنتم مجرمين﴾[15] شما خودتان گرفتار جرم شديد و تبعيت نكرديد آن‌گاه مستضعفان در پاسخ مستكبران مي‌گويند ﴿وقال الذين استضعفوا للذين استكبروا بل مكر الَّيل والنهار إذ تأمروننا أن نّكفر بالله و نجعل له انداداً و أسرّوا النّدامة لما رأوا العذاب و جعلنا الاغلال في اعناق الذين كفروا هل يجزون الا ما كانوا يعملون﴾[16] مستضعفان به مستكبران مي‌گويند آن نقشه‌هايي كه شما شبانه روز مي‌كشيديد ما را گمراه كنيد آن تهاجم فرهنگي‌تان آن شبيخون فرهنگيتان آن تبليغات سوءتان اينها ما را گمراه كرده ﴿وقال الذين استضعفوا للذين استكبروا بل مكر الَّيل والنهار إذ تأمروننا أن نّكفر﴾[17] اين تبليغات شبانه روزي شما ما را گرفتار كرده اينها كساني‌اند كه مي‌توانند عذرخواهي كنند و جاهل قاصر بودند يا فاطر اما در بخشهاي ديگر قرآن آن گروه مستضعف به خداي سبحان عرض مي‌كند كه خدايا ﴿ربنا آتهم ضعفين من العذاب﴾[18] خدايا عذاب اين مستكبران را دو برابر كن ذات اقدس إلاه در پاسخ اينها مي‌فرمايد اين‌چنين نيست كه عذاب آنها دو برابر باشد و عذاب شما كم باشد ﴿لكلٍ ضعف ولكن لاتعلمون﴾[19] هم عذاب شما دو برابر است هم عذاب آنها عذاب آنها دو برابر است براي اينكه هم ظلم معصيت كردند بي‌راهه رفتند هم اغوا كردند شما را گمراه كردند عذاب شما هم دو برابر است براي اينكه هم اصل گناه را آگاهانه مرتكب شديد هم با داشتن رهبران الاهي به سوء اختيارتان اين رهبران الاهي را پشت سر گذاشتيد رهبران طغيان و تمرد را پذيرفتيد خب اينها كه در جنگ جمل در جنگ صفين در جنگ نهروان وجود مبارك حضرت امير را رها كردند به دنبال ديگري رفتند به عنوان اينكه ما مستضعفيم عذابشان دو برابر است براي اينكه هم معصيت كردند در اصل آن كار و هم رهبر الاهي را به سوء اختيار خود رها كردند و به دنبال رهبر طغيان رفتند پس مستضعف دو قسم است

سؤال: ... جواب: بله اينها همان گروه اولند اينها همان ﴿بل مكر الّيل والنهارند﴾[20] اينها ﴿مكر اليل والنهار﴾[21] آن نقشه‌هاي شبانه روزي مستكبران اين مستضعفان را شستشوي مغزي داد به اصطلاح اين ﴿فاستخف قومه فاطاعوه﴾[22] همان شستشوي مغزي است يعني اينها را تهي مغز كرد خفيف كرد ﴿فاستخف قومه فاطاعوه﴾[23] اينها را خفيف كرد سبك مغز كرد تهي مغز كرد بعد از اينها اطاعت گرفت اين كار همان بخش اول است كه ﴿بل مكر الّيل والنهار﴾[24] است و آن مستضعف عذابش دو برابر نيست مگر مستضعفي كه به سوء اختيار خود تحت سلطه ظالم برود خوب لذا فرمود ﴿و ما زادوهم غير تتبيب﴾[25] آن‌گاه مي‌فرمايد اين مربوط به جريان گذشته نيست اولاً اين حادثه اتفاقي نيست يك، نه اولين حادثه بود نه آخرين حادثه و حتماً هم به اعجاز و كرامت الاهي وابسته است اين دو مطلب را ذكر مي‌كند اما به اعجاز و كرامت الاهي وابسته است براي اينكه يك وقتي سيل مي‌آيد طوفان مي‌آيد زمين لرزه است يك حوادث عادي است كه مؤمن و غير مؤمن نمي‌شناسد يك حوادث عادي عذاب الاهي نيست امتحان الاهي است يك وقت است كه انبيا پيش بيني مي‌كنند حتي روزش را هم مشخص مي‌كنند نظير آنچه كه صالح (سلام الله عليه) فرمود ﴿تمطعوا في داركم ثلاثة ايام﴾[26] سه روز بعد عذاب مي‌آيد آن روز كه هوا شناسي نبود زمين شناسي نبود آسمان شناسي نبود اين حرفها نبود با ضرس قاطع اين پيامبر الاهي فرمود بعد از سه روز عذاب مي‌آيد و آمد اينها را نمي‌شود گفت حوادث طبيعي به طور عادي آمده و حادثه‌اي آمده دقيق عميق عاقل بر را از فاجر تشخيص مي‌دهد مومن را از ملحد تشخيص مي‌دهد ملحد را عذاب مي‌كند همان ﴿سخرها عليهم سبع ليال و ثمانية ايام﴾[27] همين طور بود در جريان خون شدن رود نيل همين‌طور بود براي مومنين آب بود براي پيروان فرعون خون مي‌شد و مانند آن خوب پس بنابراين اين حوادث مرگبار مثل طوفان مثل زلزله و طوفان باد و طوفان آب و مانند آن اين يك وقتي طبيعي است امتحان الاهي است خب او مومن و غير مومن را نمي‌شناسد يكسان است يك وقت است نه طبق پيش‌بيني پيامبر آن عصر (عليه الصلاة و عليه السلام) در روز معين وقت معين عذاب مي‌آيد براي گروه معين خب بالأخره اين طوفان كه آمد يك عده نجات پيدا كردند آن ﴿سخرها عليهم سبع ليال و ثمانية ايام﴾[28] يك عده نجات پيدا كردند بقيه همه را از بين برد

سؤال: ... جواب: آنجا در جريان حضرت نوح گذشت اينها ساليان متمادي عقيم شده بودند و فرزندي نداشتند و طفلي نداشتند و از طرفي هم وجود مبارك نوح با الهام الهي فهميد اينها هيچ كدام ديگر فرزند صالح به بار نمي‌آورند ﴿إنك ان تذرهم يضلوا عبادك و لا يلدوا الا فاجراً كفارا﴾[29] ساليان متمادي هم گفتند عقيم شده بودند ديگر فرزندي نداشتند

سنّت الهي در تعذيب ظالمان و معجزبودن عذاب

خوب اين جريان كه طوفان و حوادث ديگر صبغه كرامت و معجزه دارد نه جريان طبيعي يك مطلب، مطلب ديگر اينكه اين نه اولين عذاب بود نه آخرين عذاب فرمود ﴿و كذلك اخذ ربك اذا اخذ القري و هي ظالمةٌ﴾ اين‌چنين نيست كه يك بار گذشته ديگر نيايد نه هر وقت كه كسي بي‌راهه برود و حجت خدا بر آنها تمام بشود و بي‌راهه برود گرفتار عذاب خواهد شد تا آن جا كه ممكن است رحمت الاهي دست اينها را مي‌گيرد حجت بالغه بشود برسد به جايي كه ﴿ليهلك من هلك عن بينة﴾[30] از آن به بعد ديگر مرز عذاب است ﴿و كذلك اخذ ربك اذا اخذ القري و هي ظالمةٌ﴾ قريه اگر ظالم است به لحاظ اهلش ظالم است آن‌گاه ﴿ان اخذهُ اليمٌ شديدٌ﴾ خدا كه مي‌گيرد مؤاخذه مي‌كند هم دردناك است هم با شدت نه قابل تحمل است نه قابل دفاع چون اليم است و دردناك است قابل تحمل نيست چون شديد است قابل مقاومت نيست خب اين جريان عبرت براي همه است حجت براي همه است تنها كسي از آن استفاده مي‌كند كه اهل خوف الاهي باشد عبرت براي مومنان نيست عبرت براي خايفان نيست ولي بهره‌وري براي مومنان و خايفان است مثل اينكه قرآن، موعظه براي خصوص مومنان نيست موعظه است براي جميع مردم شفا براي خصوص مومنان نيست براي جميع مردم است اما آنكه از اين داروي شفابخش بهره مي‌گيرد مومن است آنكه از اين چراغ هدايت استفاده مي‌كند مومن است لذا فرمود ﴿هديً للمتقين﴾[31] ﴿موعظةً للمتقين﴾[32] شفائا اين سنخ است در جريان عبرت گيري هم به شرح ايضاً [همچنين] فرمود ﴿ان في ذلك لآيةً لمن خاف عذاب الاخرة﴾ اينكه براي آنها نيست نظير ﴿هديً للمتقين﴾[33] اينكه ﴿هديً للناس﴾[34] است اگر فرمود ﴿شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هديً للناس﴾[35] يعني همه مردم مي‌توانند بهره بگيرند و هدايت بشوند اما مردان باتقوا به فكر هدايتند اينها هستند كه گوش به حرف انبيا مي‌دهند لذا فرمود ﴿هديً للمتقين﴾[36] وگرنه ﴿هديً للناس﴾[37] است اينجا هم عبرةً للناس است ﴿آيةً للناس﴾[38] است ولي آنها كه بهره مي‌گيرد افراد خايف است مؤمن است كه از عذاب الاهي مي‌ترسد ﴿ان في ذلك لآيةً لمن خاف عذاب الاخرة﴾

همسفربودن انسانها در دنيا و جدايي آنان به وسيله مرگ

خب قرآن كريم تمام تلاش و كوششش اين است كه به انسان بفهماند شما مسافريد و انسان مسافر بايد بداند اين تشكيلاتي كه الان به پاست فقط در حوزه سفر به درد مي‌خورد الان كساني كه حج مشرف مي‌شوند يا به عمره تشرف پيدا مي‌كنند اينها يك روحاني كارواني دارند يك مدير كاروان دارند يك مسافرخانه دارند يك وسيله نقليه دارند يك آب‌دارچي دارند مطبخ‌دار دارند مسئول خريد دارند يك طبيبي دارند كه مشكلات درماني اينها را حل كند يك گروهي هستند كه با هم در يك اتاق يا در يك خانه زندگي مي‌كنند بعد هم وقتي سفر حج عمره‌شان تمام شد در همان فرودگاه يكديگر را رها مي‌كنند ديگر براي ابد هم شايد نبينند يكديگر را همين اما بالأخره وقتي مسافر چند نفر در سفرند بايد يك رابطه‌اي بينشان باشد مرحوم فيض (رضوان الله عليه) از وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كرد ظاهراً از طريق اهل سنت است و اين از آن بهترين روايات ماست كه مي‌فرمايد «اذا كنتم ثلاثةً في سفرٍ فامروا احدكم»[39] حضرت فرمود اگر سه نفر هم سفر شديد يكي را بالأخره امير قافله قرار بدهيد كه يك نظمي در كارتان باشد چه وقت بخوابيد چه وقت غذا ميل كنيد چه وقت حركت كنيد چقدر حركت كنيد كجا آسايش داشته باشيد كجا آسايش‌گاه‌تان باشد يك كسي بايد فرمانده شما باشد وگرنه سه نفر سه فكر سه انديشه سه برنامه تازه اول دعواست بالأخره يك چيز را بايد تحمل بكنيد در اين سه نفر هر كسي بالأخره فكر خاصي دارد خواسته مخصوص دارد و مانند آن يك كسي مي‌گويد فلان ساعت حركت كنيم يكي مي‌گويد فلان جا بايد غذا بخوريم يكي مي‌گويد فلان جا بايد استراحت كنيم بله سه نفر سه گونه فكر دارند ولي بايد اينها را روي كم و زيادش را حل كرد به توافق رسيد آن ما هو الجامع را گرفت فرمود «اذا كنتم ثلاثة في سفر فامروا احدكم»[40] كه اين بشود نظم خب حالا ديني كه براي سه نفر نظم قايل است براي جامعه و امثال ذلك نظم قايل نيست در اين سفرها همين‌طور است در سفر حج، عمره، سفرهاي ديگر همين‌طور است ولي وقتي هم كه فرودگاه آمد ديگر همه را رها مي‌كند جريان دنيا هم همين‌طور است منتها حالا سفر حج عمره پانزده روزه است اينجا پنجاه ساله يا شصت ساله يا هشتاد ساله يا صد ساله همين كه به گورستان مي‌رسد تمام مي‌شود كه تمام مي‌شود ديگر هيچ ارتباطي بين اين افراد نيست همه‌شان خاك مي‌شوند دوباره همه از خاك برمي‌خيزند ديگر زاد و ولدي در كار نيست بنابراين ارتباطي كه بين اعضاي خانواده است ارتباطي كه بين اعضاي فاميل هست ارتباط نسبي و سببي فقط براي حل مشكل اين دنياست خب يك آدم عاقل براي دوران مسافرتش آن ارتباطات را آن‌قدر قوي نمي‌كند كه به وطن برگشتنش آسيب برساند كه به اصل مقصد آسيب برساند به مقداري اين روابط را حفظ بكند كه همين چند روز بماند و اين كار كاري است كه غالب ماها غافليم و اصرار دنيا اين است كه شما مسافريد بعد از اين هم شما را در يك قرنطينه مي‌برند بعد از آن قرنطينه هم وارد صحنه اكبر مي‌كنند يعني دنياست و برزخ است و قيامت جريان برزخ را در سورهٴ مباركهٴ مومنون به صورت روشن بيان فرمود كه اين‌چنين نيست كه شما كه مرديد مستقيماً وارد صحنه قيامت بشويد آيه 99 به بعد سورهٴ مباركهٴ مومنون اين است ﴿حتي اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون٭ لعلي أعمل صالحاً فيما تركت كلّا انها كلمة هو قائلها و من ورائهم برزخٌ الي يوم يبعثون﴾[41] بعد ﴿فاذا نفخ في الصور فلا انساب بينهم يومئذ ولايتساءلون﴾[42] پس دنيا مسافرخانه است بالأخره همين بعد وارد برزخ مي‌شويم بعد وارد صحنه قيامت كلمه يوم و يومئذٍ در قرآن كريم در بسياري از موارد مربوط به قيامت است گرچه بخشي از اين كلمات مربوط به حوادث دنيا است ﴿و يومئذٍ يفرح المومنون﴾[43] كما كذا، ﴿اليوم اكملت لكم﴾[44] ﴿اليوم احل لكم﴾[45] اليوم كذا و كذا هست و اما غالب موارد استعمال يوم و يومئذ مربوط به مسئله قيامت است خب پس اين بخش بخش مسافرخانه است آن هم بخش برزخ كه ﴿من ورائهم برزخٌ إليٰ يوم يبعثون﴾[46]

سؤال: ... جواب: هر دو ديگر چون انسان هم جسم دارد هم روح دارد ديگر

مراد از پيوستن ذريّه به انسان با وجود قطع انساب در آخرت

سؤال: ... جواب: بله غالباً اينجا را كه هيچ رابطه‌اي بين چون همه از خاك برمي‌خيزند بعد در آنجا براي اينكه يك نشاطي براي مومنين باشد اين به علاقه ما كان است نه علاقه فعلي آنها كه در دنيا ذريه اينها بودند اينها را به آنها ملحق مي‌كنيم تا يك نشاط بيشتري داشته باشند وگرنه همه‌شان كه از خاك برمي‌خيزند ديگر پدر و پسري ندارد زاد و ولد ندارد اين‌چنين نيست كه اينها اولاً در يك قبرستان باشند كنار هم باشند خاكها كنار هم باشند هزارها بار اين خاكها رد و بدل شد آن وقت همه اينها ﴿من الاجداث الي ربهم ينسلون﴾[47] حالا ممكن است يكي تازي زبان باشد يكي فارسي زبان باشد يكي زبان ديگري داشته باشد شرقي باشد غربي باشد همه‌شان از اين خاك برمي‌خيزند اين‌طور نيست كه يكي پدر باشد يكي پسر كه ﴿لا انساب بينهم﴾[48] و علاقه ماكان آنها كه در دنيا مومن بودند و در آخرت با ايمان محشور شدند براي مزيد پاداش آنها ممكن است كه خداي سبحان ذريه اينها را به اينها ملحق كند خوب.

سؤال: ... جواب: از اين طرف مي‌شود آنها كه رو به دنيا دارند مي‌شود وراء از آن طرف رو برگردانند امامشان است با ما كه دارد سخن مي‌گويد مي‌فرمايد اين صحنه هست بعد از اين برزخ است نسبت به ماها كه با محتضر روبروييم مي‌فرمايد ﴿و من ورائهم﴾[49] اينها بعد از اين جريان برزخ است در حقيقت روبروي اينهاست به لحاظ آينده اينهاست

گسسته‌شدن رابطه نسبي در روز قيامت

سؤال: ... جواب: همين ديگر آن نشانه اين است كه چيزي نيست همه از يكديگر فرار مي‌كنند مثل اينكه زلزله آمد اين‌چنين نيست كه انساب و رحامت حكم بكند هر كسي به فكر خودش است

سؤال: ... جواب: بله ديگر به لحاظ علاقه ﴿ لكل امرءٍ منهم يومئذٍ شأنٌ يُغنيه﴾[50] هر كسي گرفتار كار خودش است اين چنين نيست كه يكي برادر باشد ديگري پدر اينها به علاقه ما كان است چون همه‌شان خاك شدند يك، و همه‌شان از خاك سر برمي‌دارند اين‌طور نيست كه يكي پدر باشد ديگري فرزند او باشد آنجا وقتي زاد و ولد نيست ميلاد نيست والد و ولدي در كار نيست واقعاً ﴿فلا انساب بينهم﴾[51] اگر يك وقتي سخن از اخيه و امثال ذلك است به علاقه ما كان است اگر دو تا برادر كنار هم بودند مردند و هر دو خاك شدند پدرشان هم خاك شد مادرشان هم خاك شد آن وقت است دوباره از خاك برمي‌خيزند همه‌شان از خاك برمي‌خيزند اين‌طور نيست كه يك زاد و ولدي باشد يك كسي بشود پدر يك كسي مادر يك كسي بشود فرزند بنابراين واقعاً نسب در كار نيست آن وقت به علاقه ماكان كسي كه قبلاً برادر او بود امروز از او فرار مي‌كند چون ﴿لكل امرئٍ منهم يومئذ شأن يغنيه﴾[52]

سؤال: ... جواب: جسماني هست اما زاد و ولد كه نيست كه يك نكاحي باشد ازدواجي باشد يكي پدر باشد يكي مادر بعد بچه به بار بياورند كه جسم هست نظير برزخ هست خود معاد هست اما همه‌شان از خاك برمي‌خيزند ديگر. خوب

سؤال: ... جواب: نه ديگر بالأخره قرينه نمي‌تواند باشد يعني كلاً اينها از خاك برمي‌خيزند ديگر

سؤال: ... جواب: عين همان است الان اين زيدي كه مرد خاك شد عين همان زيد برمي‌گردد نه ديگري اما از خاك برمي‌خيزد نه از پدر به دنيا بيايد

تعبير متفاوت قرآن كريم از كيفر برزخي و دوزخي فرعونيان

خب در جريان برزخ به اين صورت است اينها را كه الان بازگو مي‌كنيم براي اينكه در جريان آل فرعون كه آنجا در همين آيات قبلي سورهٴ مباركهٴ هود فرمود ﴿و اتبعوا في هذه لعنة و يوم القيامة﴾ [53] در آنجا بين برزخشان و قيامتشان فرق گذاشته در سورهٴ مباركهٴ غافر يعني مومن آيه 46 اين بود ﴿النار يعرضون عليها غدوا و عشيا و يوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب﴾[54] برزخ آن مرحله نهايي حسابرسي نيست كانالي از عذاب در برزخ به حفرهٴ همين ستمكارها مي‌رسد كه «القبر حفرةٍ من حفر النيران»[55] براي كفار و ملحدان و اينها را بر آتش عرضه مي‌دارند نشانشان بدهند همين عذاب است براي آنها وقتي قيامت قيام مي‌كند دستور مي‌دهند كه اينها را وارد آتش كنيد پس همين جا بين برزخ و قيامت فرق گذاشته چه اينكه در همان سورهٴ مباركهٴ غافر يعني مومن جريان قيامت را با ورود در جهنم تشريح مي‌كند آيه 71 سورهٴ مباركهٴ غافر اين است ﴿اذ الاغلال في اعناقهم والسلاسل﴾[56] يعني هم سلسله در پا دارند هم غل در گردن دارند ﴿يسحبون ٭ في الحميم ثم في النار يسجرون﴾[57] اينها در داغي و حرارت كشان كشان برده مي‌شوند و وارد جهنم مي‌كنند اينها را خب پس در برزخ مسئله عرض آنها بر جهنم است كه خودش هم يك شعله‌اي است در جريان معاد ورود است پس يك دنيا است كه مسافرخانه است يك برزخ است كه تا حدودي برخي از محاسبات مي‌شود نه كلاً و برخي از پاداش يا كيفر است نه كلاً و جريان معاد در آيه محل بحث هم فرمود ﴿ان في ذلك لآية لمن خاف عذاب الاخره﴾ آن وقت اين عذاب الاخره را تشريح مي‌كند هم جريان برزخ را در اين قسمت از سورهٴ مباركهٴ هود بازگو مي‌كند هم معاد اكبر را معاد اكبرش اين است

روز قيامت روز مجموع و معروف

﴿ذلك يوم مجموعٌ له الناس﴾ روزي است كه همگان بر او جمع مي‌شوند ﴿و ذلك يومٌ مشهود﴾ يك چيزي كه همه مي‌شناسند مي‌گويند اين معروف است مشهود نه يعني انسان كه مرد مي‌رود آنجا آن را مي‌بيند اينكه يقيني است مشهود است يعني معروف كل است كه ﴿يشهده جميع الناس﴾ لذا فرمود ﴿يوم مجموع له الناس‌﴾ همه را براي آن روز جمع مي‌كنند و اصلاً يكي از القاب مبارك يوم القيامه يوم الجمع است ﴿يوم يجمعكم ليوم الجمع﴾[58] چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ اذا وقع دارد ﴿قل ان الاولين والاخرين ٭ لمجموعون الي ميقات يوم معلوم﴾[59] اين مي‌شود يوم الجمع اما در عين حال يوم الفصل است نه فصل بين مردم فصل بين اعمال و عقايد و احكام و يعني يوم القضاست كه فصل الخطاب به وسيلهٴ قاضي آن روز بيان مي‌شود كه متخاصمان در آن روز فصل خصومت دارند مدعيان در آن روز فصل خسومت دارند كه آن روز يوم الفصل است اما نام رسمي آن روز يوم الجمع است كه ﴿يوم يجمعكم ليوم الجمع﴾[60] اينجا هم فرمود ﴿ذلك يومٌ مجموعٌ له الناس و ذلك يومٌ مشهودٌ﴾ يعني معروفٌ همگان او را مي‌شناسند چه اينكه همگان هم او را مي‌بينند درباره آن روز به وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود ﴿فكيف اذا جئنا من كل أمة بشهيد و جئنا بك علي هؤلاء شهيدا﴾[61] يك روزي است كه مشهود كل است همگان او را مي‌بينند يك‌جا هم مي‌بينند بعد فرمود اين يك وقت مشخصي دارد و ما تا فرصتش نرسد آن را به پا نمي‌كنيم ﴿و ما نؤخره الا لاجلٍ﴾ كه پيش ما معدود است معلوم است حالا البته به اوحدي از انسانها مثل اهل بيت (عليهم السلام) مي‌فرمايد و آنها هم عالم مي‌شوند طبق آيه سورهٴ جن آن مطلب ديگر است حالا گروه كه در آن روز جمع شدند به دو قسم تقسيم مي‌شوند.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

﴿ذلك يومٌ مجموعٌ له الناس و ذلك يومٌ مشهودٌ     و ما نؤخره الا لأجلٍ مَّعدودٍ﴾


[1] صافات/سوره37، آیه77.
[2] عنکبوت/سوره29، آیه35.
[3] عنکبوت/سوره29، آیه34.
[4] عنکبوت/سوره29، آیه34.
[5] عنکبوت/سوره29، آیه35.
[6] عنکبوت/سوره29، آیه35.
[7] مسد/سوره111، آیه1.
[8] اعراف/سوره7، آیه38.
[9] نساء/سوره4، آیه75.
[10] نساء/سوره4، آیه75.
[11] سبأ/سوره34، آیه31.
[12] سبأ/سوره34، آیه31.
[13] سبأ/سوره34، آیه31.
[14] سبأ/سوره34، آیه32.
[15] سبأ/سوره34، آیه32.
[16] سبأ/سوره34، آیه33.
[17] سبأ/سوره34، آیه33.
[18] احزاب/سوره33، آیه68.
[19] اعراف/سوره7، آیه38.
[20] سبأ/سوره34، آیه33.
[21] سبأ/سوره34، آیه33.
[22] زخرف/سوره43، آیه54.
[23] زخرف/سوره43، آیه54.
[24] سبأ/سوره34، آیه33.
[25] هود/سوره11، آیه101.
[26] هود/سوره11، آیه65.
[27] حاقه/سوره69، آیه7.
[28] حاقه/سوره69، آیه7.
[29] نوح/سوره71، آیه27.
[30] انفال/سوره8، آیه42.
[31] بقره/سوره2، آیه2.
[32] بقره/سوره2، آیه66.
[33] بقره/سوره2، آیه2.
[34] بقره/سوره2، آیه185.
[35] بقره/سوره2، آیه185.
[36] بقره/سوره2، آیه2.
[37] بقره/سوره2، آیه185.
[38] بقره/سوره2، آیه259.
[39] ـ نيل الاوطار، ج9، ص157.
[40] ـ نيل الاوطار، ج9، ص157.
[41] مؤمنون/سوره23، آیه99-100.
[42] مؤمنون/سوره23، آیه101.
[43] روم/سوره30، آیه4.
[44] مائده/سوره5، آیه3.
[45] مائده/سوره5، آیه5.
[46] مؤمنون/سوره23، آیه100.
[47] یس/سوره36، آیه51.
[48] مؤمنون/سوره23، آیه101.
[49] مؤمنون/سوره23، آیه100.
[50] عبس/سوره80، آیه37.
[51] مؤمنون/سوره23، آیه101.
[52] عبس/سوره80، آیه37.
[53] هود/سوره11، آیه99.
[54] غافر/سوره40، آیه46.
[55] ـ بحار الانوار، ج6، ص205.
[56] غافر/سوره40، آیه71.
[57] غافر/سوره40، آیه71-72.
[58] تغابن/سوره64، آیه9.
[59] واقعه/سوره56، آیه49-50.
[60] تغابن/سوره64، آیه9.
[61] نساء/سوره4، آیه41.