درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

83/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر/سوره هود/آیه 96 تا 99

 

﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَي بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ﴾ ﴿إِلَي فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ﴾ ﴿يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ القِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الوِرْدُ المَوْرُودُ﴾ ﴿وَأُتْبِعُوا فِي هذِهِ لَعْنَةً وَيَوْمَ القِيَامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ المَرْفُودُ﴾

 

ويژگي داستان حضرت موسي (عليه السلام) در سوره «هود»

قصه حضرت موسي (سلام الله عليه) تقريباً هفتمين داستان سورهٴ مباركهٴ هود است در اين سوره اول از قصه نوح (سلام الله عليه) شروع شد آيه ٢٥ همين سوره هود ﴿ولقد ارسلنا نوحاً الي قومه﴾[1] و به‌طور مبسوط جريان حضرت نوح را بازگو فرمود آن‌گاه در آيه ٥٠ همين سوره جريان حضرت هود (سلام الله عليه) را بيان فرمود ﴿و الي عاد اخاهم هودا﴾[2] و در آيه ٦١ همين سوره جريان صالح (سلام الله عليه) را بيان كرد فرمود ﴿و الي ثمود اخاهم صالحا﴾[3] آن‌گاه سبك قصه عوض شد جريان حضرت نوح و حضرت صالح و حضرت هود و حضرت صالح كه بيان شد سبك قصه عوض شد جريان حضرت ابراهيم و لوط را با سبك ديگر بيان كرد در آيه ٦٩ به اين صورت ﴿و لقد جاءت رسلنا ابراهيم بالبشري﴾[4] بعد هم درآيه ٧٧ فرمود: ﴿و لما جاءت رسلنا لوطا سيء بهم﴾[5] آن‌گاه نوبت به جريان شعيب (سلام الله عليه) رسيد مثل جريان حضرت نوح و حضرت هود و حضرت صالح تعبيرش به اين است ﴿و الي مدين اخاهم شعيبا﴾[6] پس جريان حضرت نوح شد و حضرت هود شد و حضرت صالح اين سه قصه و جريان حضرت ابراهيم و لوط هم دو قصه مي‌شود پنج قصه جريان حضرت شعيب را كه مبسوطاً بيان فرمودند مي‌شود شش داستان و قصه حضرت موسي (سلام الله عليه) به عنوان هفتمين قصه اين جريان است كه ذكر مي‌كند جريان حضرت شعيب را فرمود ﴿و الي مدين اخاهم شعيبا﴾[7] شبيه جريان حضرت نوح و حضرت هود و حضرت صالح ولي جريان حضرت موسي را فرمود ﴿و لقد ارسلنا﴾ موسي ديگر نمي‌فرمايد و الي فرعون كذا و كذا قصه وجود مبارك موسي (سلام الله عليه) در قرآن كريم بيش از ١٣٠ بار آمده و در بيش از ٣٠ سوره جريان آن حضرت مطرح است چون داستان او و مبارزات او و پيگيري او و نجات بني اسراييل نياز به اين گسترش داشت لكن در اين سوره يعني سورهٴ مباركهٴ هود به طور اجمال قصه وجود مبارك موسي (عليه السلام) ذكر شد سهم مهمي كه هست اين است كه اين هفت جريان را قرآن كريم ذكر مي‌كند آن‌وقت از اين هفت جريان به عنوان حكمت تاريخ و فلسفه تاريخ جمع‌بندي مي‌كند مطالبي را ذكر مي‌كند لذا آنچه كه مربوط به حضرت موسي (سلام الله عليه) است در موارد ديگر مبسوطاً بيان شده اينجا به صورت اجمال و فشرده ذكر شده تا اينكه وقتي جريان حضرت موسي تمام شد در آيه ١٠٠ به بعد همين سورهٴ مباركهٴ هود به آن جريان جمع بندي و حكمت قصص انبيا و اينها مي‌رسيم كه مي‌فرمايد ﴿ذلك من انباء القري نقصه عليك منها قائم و حصيد٭ و ما ظلمناهم و لكن ظلموا﴾[8] كه ان‌شاءالله در نوبت فردا مطرح است امروز همين چند آيه را كه قصه‌اش مبسوطاً در ساير سور گذشت مي‌گذرانيم فرمود ﴿و لقد ارسلنا موسي بآياتنا﴾

اقسام معجزات انبيا و مراد از ﴿سُلْطَانٌ مُبِينٌ﴾

معجراتي كه خداي سبحان به انبياء عطاء مي‌كند دو قسم است يك معجزات اقتراحي است كه امت آن پيامبر پيشنهاد مي‌دهند كه شما يك چنين كاري را انجام بدهيد آن پيامبر به اذن خدا معجزه اقتراحي و پيشنهادي آنها را عمل مي‌كند نظير ناقه صالح بخش ديگر معجزاتي است كه خداي سبحان پيامبر را با آن معجزات اعزام مي‌كند نظير معجزاتي كه خداي سبحان به حضرت موسي داد به حضرت عيسي داد اين بخشهاي اعجازي به اقتراح و پيشنهاد مردم نبود بلكه بدءاً خداي سبحان اين معجزات را همراه آن انبياء (عليهم السلام) عطاء كرده است لذا فرمود ﴿و لقد ارسلنا موسي بآياتنا﴾ اين سلطان مبين اگر ناظر به جريان عصاء باشد كه در بين معجزات وجود مبارك موسي يك مقدار چشم‌گيرتر است اين ذكر خاص بعد از عام است و اگر منظور از سلطان مطلق حجت باشد ذكر عام است بعد از خاص و اگر منظور آن ظفرمندي و اعتلاء و پيروزي باشد سخن از آيات نيست ذكر يك نعمتي است در قبال نعمتهاي معجزه ديگر گرچه آن نعمت هم در حد خود اعجاز است اينكه خداي سبحان به وجود مبارك موسي فرمود ﴿لا تخف انك أنت الاعليٰ﴾[9] بالأخره تو به سلطنت مي‌رسي تو پيروز مي‌شوي آنها تحت قهر تو قرار مي‌گيرند گرچه اين با معجزه حاصل شده است ولي در رديف معجزات نه‌گانه وجود مبارك موسي كليم نبود نظير عصا نبود نظير يد بيضا نبود نظير خون شدن رود نيل نبود كه پيروان وجود مبارك موسي اين آب را مي‌نوشيدند آب بود آنها كه مي‌خواستند بخورند خون بود پس سه چهار وجه درباره سلطان مبين هست معجزاتي كه براي وجود مبارك موسي بود اينها پشت سر هم يكي پس از ديگري ظهور تازه‌اي داشت آيه ٤٨ سورهٴ مباركهٴ زخرف اين است ﴿و ما نريهم من آية الا هي اكبر من اختها و اخذناهم بالعذاب لعلّهم يرجعون﴾[10] اصلش آيه ٤٦ سوره زخرف است تا بعد فرمود ﴿و لقد ارسلنا موسي بآياتنا الي فرعون و ملإِيْه فقال اني رسول رب العالمين٭ فلما جاءهم بآياتنا اذا هم منها يضحكون٭ و ما نريهم من آية الا هي اكبر من اختها﴾[11] ما مرتب معجزاتي كه يكي روشن‌تر و شفاف‌تر از بزرگ‌تر از ديگري بود به آنها ارايه مي‌كرديم كه بلكه اينها ايمان بياورند قهراً سلطان مبين در بين اين معجزات مي‌تواند عصاي وجود مبارك موسي باشد يا همان جريان ﴿فاخذناه و جنوده فنبذناهم في اليم﴾[12] باشد ﴿فغشيهم من اليمّ ما غشيهم﴾[13] باشد يا ﴿فاضرب لهم طريقاً في البحر يبسا﴾[14] باشد و مانند آن خوب

سؤال: ... جواب: آن هم مي‌شود احتجاج ديگر مي‌شود حجت عقلي اگر آن باشد باز ذكر خاص بعد از عام است اگر مطلق حجت باشد اعم از عقلي و اعجازي ذكر عام بعد از خاص است.

سؤال: ... جواب: نه جمع بندي كردن قبيح نيست اگر چنانچه عامي را ذكر بكند كه جمع بندي نباشد بله اما اين عام جمع بندي است يعني سلطان مبين جمع بندي شده اين معجزات است كه تمام اين معجزات نقش سلطنتي دارد چرا؟ براي اينكه اگر عقلي باشد برهان عقلي باشد برهان را به سلطان تعبير مي‌كنند ﴿ما لكم من سلطان﴾ و مانند كه قرآن فرمود شما سلطان نداريد يعني برهان نداريد براي اينكه برهان بر وهم و خيال و قياس و امثال اينها مسلّط است برهان عقلي بر وهم و خيال و قياس مسلّط است لذا مي‌شود سلطان معجزات هم بر سحر و شعبده و جادو و امثال ذلك مسلط است پس اگر معجزه باشد سلطان است برهان عقلي هم باشد سلطان است خداي سبحان به اين بت‌پرستان مي‌فرمايد شما سلطان نداريد كه ﴿ما لكم من سلطان﴾ اگر برهان داشته باشيد مسلط بر حرف ديگرانيد وقتي برهان نداريد سلطان نداريد خوب جمع بندي كردن غير از ذكر عام بعد از خاص است كه قبيح باشد فرمود: ﴿و لقد ارسلنا موسي بآياتنا و سلطان مبين٭ الي فرعون و ملايه﴾ چون اينها عناصر محوري در آن نظام بودند وگرنه توده مردم هم مكلف بودند اين‌طور نبود كه توده مردم مكلف نباشند آنها چون مهره فساد بودند فرمود ما موسي را براي آنها فرستاديم چون همانها معذب شدند براي اهميت مسئله و براي اينكه فرعون را به آن سلطه ظالمانه مشهور كند در اين يك آيه سه بار اسم فرعون را مي‌برد با اينكه يك بار اگر مي‌برد دو بار ديگر هم بار دوم و سوم به ضمير اكتفاء مي‌كرد كافي بود ولي در همين جا بدون اينكه به ضمير اكتفا كند سه بار اسم فرعون را مي‌برد فرمود ﴿الي فرعون و ملايه فاتبعوا﴾ امر فرعون ﴿و ما امر فرعون برشيد﴾ خب اگر در همه موارد دوم و سوم به ضمير اكتفا مي‌كرد كافي بود لكن براي مشهور كردن او و شهرت او به ظلم و ستم به اسم ظاهر پرداخت.

 

وجه سلطان‌بودن معجزات حسي و براهين عقلي

مطلب ديگر اينكه فرعون مدّعي بود كه اين جريان قبلاً هم به عرضتان رسيد كه اينها منكر ربوبيت بودند كه بشر رب مي‌خواهد بعد وقتي ديدند كه وجود مبارك موسي كليم مسئله نياز بشر به ربوبيت را تثبيت كرد جامعه هم پذيرفت كه بالأخره بشر رها نيست يك كسي بايد باشد كه او را هدايت كند قانونش را تنظيم كند اين صريحاً مي‌گفت كه ﴿انا ربكم الاعلي﴾ اول نفي بود كه نيازي به ربوبيت نيست بعد گفت بله بشر رب مي‌خواهد و آن من هستم اين دو تعبير طاغيانه دارد يكي اينكه مي‌گويد ﴿انا ربكم الاعلي﴾[15] يكي هم همان تعبير ﴿ما علمت لكم من إله غيري﴾[16] اين ﴿ما علمت لكم من إله‌ غيري﴾[17] كمتر از ﴿انا ربكم الاعلي﴾[18] نيست شايد از بعضي از جهات از او بالاتر داعي دعواي بالاتر باشد

فرعون وبزرگان بني‌اسرائيل مخاطبان اصلي حضرت موسي (عليه السلام)

بيان ذلك اين است كه خداي سبحان در بخشي از آيات براي اينكه ثابت كند چنين چيزي نيست فرمود خدا نمي‌داند خب اگر خدا نمي‌داند معلوم مي‌شود نيست ديگر اگر بود خب خدا مي‌دانست از سنخ عدم الوجدان يا عدم العلم نيست كه «لا يدل علي عدم الوجود» باشد كه اگر خداي سبحان بفرمايد من نمي‌دانم يعني معدوم محض است ﴿أتنبئون الله بما لا يعلم في السمٰوات﴾[19] خدا در آسمان و زمين براي خود شريكي نمي‌داند يعني نيست اگر چيزي را خدا نمي‌داند يعني يقيناً معدوم است ممكن نيست چيزي باشد و خدا نداد چون ﴿وَ مٰا يعذب عن ربك من مثقال ذرة في الارض و لا في السماء﴾[20]

داعيه دوگانه فرعون بر انكار اصل ربوبيت و اثبات ربوبيت خويش

اين ادعاي الاهي فرعون هم مشابه همين ادعا را مي‌كند مي‌گويد ﴿ما علمت لكم من إله غيري﴾ من خدايي براي شما غير از خودم نمي‌دانم يعني وقتي كه من نمي‌دانم يعني نيست اين همان ﴿انا ربكم الاعلي﴾ درمي‌آيد به قدري طاغي شد كه مي‌گويد اگر در آسمان و زمين چيزي را من ندانم يعني نيست ﴿ما علمت لكم من إله غيري﴾[21] اين بازگشتش به همان ﴿انا ربكم الاعلي﴾[22] است خب براي مشهور كردن چنين جرثومه فسادي در يك آيه كوچك سه بار اسم نحسش را مي‌برد به اسم ظاهر با اينكه اگر بار اول به اسم ظاهر ذكر مي‌فرمود بار دوم و سوم به ضمير كافي بود و او هم ادعاء مي‌كند كه من ديني براي شما آوردم و قوانيني كه من تنظيم مي‌كنم و تدوين مي‌كنم برابر انديشه خودم دين شماست و مي‌ترسم كه موسي و هارون اينها دين شما را از بين ببرند ﴿اني اخاف ان يبدل دينكم او ان يظهر في الارض الفساد﴾[23]

ادعاي فرعون به ارائه دين رشد توسط او

دين يعني مجموعه قوانيني كه كشور با او اداره مي‌شود فرعون مي‌گفت كه دين شما يعني مجموعه قوانيني كه مصر بايد با آن اداره شود همان مصوبات فكري من است و من شما را به راه راست و رشد هدايت مي‌كند ﴿وَ مٰا اهديكم إلّا سبيل الرشاد﴾[24] اين داعيه فرعون بود خداي سبحان مي‌فرمايد ﴿و ما امر فرعون برشيد﴾ اين رشدي ندارد اين مي‌شود سفه به همان راهي كه در جريان حضرت ابراهيم فرمود ﴿و من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه﴾[25] اينجا هم همين است وقتي فرعون مي‌گويد ﴿وَ مٰا اهديكم إلّا سبيل الرشاد﴾[26] خدا مي‌فرمايد ﴿و ما امر فرعون برشيد﴾ خب كيفر چنين انساني چيست فرمود حالا قصه دنيايي او را در ساير سور بيان فرمود:

سؤال: ... جواب: خب آنها چيز معتبري نيست براي اينكه هرچه كه نقل شده بر قرآن كريم عرضه بشود و قرآن كريم او را واحد و كافر مي‌داند چه در شب چه در روز

سؤال: ... جواب: آن درباره توبه است كه او آيا آن توبه مقبول است يا مقبول نيست در آن حال كه آيا حال احتضار بود توبه كرده است يا قبل از احتضار بود توبه كرده است اگر در حال احساس خطر توبه كرده باشد مي‌گويند ﴿آلآن وَ قد عصيت قبل﴾[27] بعضي‌ها مي‌گويند نه زودتر توبه كرده است ولي توبه او مقبول نيست به دليل همين آياتي كه الان مي‌خوانيم براي اينكه اگر توبه او مقبول باشد بالأخره بايد در آخرت اثري داشته باشد

پيشگامي فرعون در ورود به آتش و لعنت دنيوي و اخروي او

خدا مي‌فرمايد در دنيا ملعون است در آخرت ملعون است در دنيا مورد نفرين است در آخرت هم مورد نفرين است فرمود ﴿يقدم قومه يوم القيامة﴾ اين فرعون چون در دنيا مطاع بود و پيش گام بود در آخرت هم پيشرو است او را پيشاپيش به جهنم مي‌برند بعد پيروان او را هم به دنبال او به جهنم مي‌برند ﴿يقدم قومه يوم القيامة فاوردهم النار و بئس الورد المورود٭ واتبعوا في هذه لعنة و يوم القيامة بئس الرفد المرفود﴾

خوب در اين‌گونه از آيات فعل يا به خود فرعون اسناد داده مي‌شود يا به صورت فعل مجهول ذكر مي‌شود لكن اساس اين فعل در آيات ديگر به شيطان اسناد داده مي‌شود و شيطان چون مأمور اضلال و قهر خداي سبحان است مثل كلب معلم جمع بندي شده‌اش را به عنوان تعذيب و كيفر الاهي به خداي سبحان اسناد داده مي‌شود در اينجا فرمود ﴿يقدم قومه يوم القيامة﴾ پيشاپيش قوم خود مي‌رود چون ﴿يوم ندعو كل اناس بإمامهم﴾[28] در قيامت هر كسي را ديگر نمي‌گويند زيد تو پاشو عمرو تو پاشو بكر تو پاشو هر كسي را به نام آن مقتداي او صدا مي‌زنند يك وقتي مي‌گويند موسوي و عيسوي بيايند يك وقتي مي‌گويند فرعوني و نمرودي بيايند يك عده آن طرف صف مي‌كشند يك عده اين طرف صف مي‌كشند ﴿يوم ندعوا كل اناس بإمامهم﴾[29] آن‌وقت هر كسي هر عقيده‌اي كه دارد برابر آن عقيده به دنبال امام خود مي‌رود حالا يا امام حق است ﴿و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا﴾[30] يا امام باطل است ﴿و جعلناهم ائمة يدعون الي النار﴾[31] بعضي پيشروند و پيش گام به طرف جهنمند بعضي پيشرو و پيش گام به طرف بهشتند پس مردم را خداي سبحان در قيامت به نام رهبرانشان مي‌خوانند ﴿يوم ندعو كل اناس بامامهم﴾[32] پيشرو هم دو قسم است بعضي به طرف بهشت مي‌برند ﴿و جعلناهم ائمة يهدون بأمرنا﴾[33] نظير ﴿اني جاعلك للنّاس اماما﴾[34] بعضي‌ها را به طرف جهنم مي‌برند نظير ﴿و جعلناهم ائمة يدعون الي النار﴾[35] در آنجاها مشخص فرمود و فعل را به خداي سبحان اسناد داد اما در اينجا قعل يا به خود فرعون منسوب است كه زمينه قابلي است يا به صورت مجهول ذكر شده ﴿يقدم قومه يوم القيامه فاوردهم النار﴾ به جاي يوردهم اوردهم فرمود چون مستقبل محقق الوقوع است به صورت ماضي بيان شده فرمود ﴿وَ بئس الورد المورود﴾ بد وارد شدني است بد جايي مي‌روند ورد هم درباره نار گفته شد كه سوخت و سوز را به همراه دارد هم درباره آب گفته شد كه خنكي و رفع عطش را به همراه دارد نظير ﴿وَ لمّا ورد ماء مدين﴾[36] و مانند آن از آن طرف ﴿وَ ان منكم الا واردها كان علي ربك حتما مقضيا﴾[37] فرمود اين بد وردي است بد رفتني است براي اينكه سوخت و سوز را به همراه دارد خوب ﴿و اتبعوا في هذه لعنة﴾ در دنيا اثر لعنت مانده است يعني به دنبال آنها لعنت آنها را بدرقه مي‌كند البته چه كسي لعنت را پشت سر آنها تنظيم مي‌كند آن را در آيات ديگر مشخص فرمود ما اين كار را مي‌كنيم اما در اينجا به صورت فعل مجهول ذكر كدر آن آيات را بعداً مي‌خوانيم فرمود ﴿و اتبعوا في هذه لعنة﴾ انسان موظف است چندتا كار اساسي انجام بدهد البته مقدور همگان نيست اين كارها بعضي از كارها مقدور بعضي‌هاست بعضي‌ها نيست اصل فراگيري علم و دانش كه احكام الاهي را ياد بگيريم بر همه ما واجب است و مقدور ما هم هست اما حالا در رشته‌اي متخصص و صاحب نظر بشويم آن مقدور همگان نيست يك عده به نام مجتهدان و متخصصان و كارشناسان در آن رشته‌ها و فنون تلاش و كوشش مي‌كنند

لزوم پايه‌گذاري سنت حسنه در دنيا

ما يك امر سومي هم لازم داريم و شارع مقدس ما را به آن امر سوم هم دعوت كرده است و تشويق هم كرده فرمود نه تنها «طلب العلم فريضة»[38] است نه تنها ﴿ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم﴾[39] يك كار سومي هم هست و به او مي‌گويند فن آوري و نو آوري و آن اين است كه «من سنّ سنة حسنة كان له أجرها وَ أجر من عمل بها»[40] اين سنت‌گذاري غير از اجتهاد و فتواست سنت‌گذاري يعني يك روش تازه و جديدي كه كلّياتش در كتاب و سنت آمده خودش نيامده چون اگر خودش آمده باشد كه ديگر اين شخص سنّت نگذاشت يك كار جديد يك رسم جديد يك سنت جديدي كه نياز روز را تأمين كند آن روزي كه يك كسي بلند شد و تلاش و كوشش كرد يك چيزي به نام حسينيه ساخت اين يك سنت حسنه است وگرنه حسينيه نه در قرآن است نه در روايت است خطوط كلي‌اش را كسي به نام مبارك سيّد الشهداء عرض ارادت بكند ثواب داد هست اما ساختن حسينيه مثل ساختن مسجد كه در اسلام نبود اين را يك آدم بفهم اين كار را كرده «من سن سنة حسنة» اين امر سوم است اين كار به اجتهاد ندارد اين كار علمي نيست اين مديريت است اگر در كل سال يك روزي را به نام درخت كاري اختصاص بدهند كه همه مردم به سمت و مردم هم اين را به عنوان صبغه ديني بپذيرند كه البته در روايات آمده «من سقيٰ طلحة أو سدرة فكانما سقيٰ مومنا من ظماء»[41] اگر كسي يك سطل آب پاي درختي بريزد درختي را از عطش نجات بدهد مثل اينكه يك مؤمني را سيراب كرده اين خطوط كلي درخت كاري سيراب كردن درخت اينها در اسلام آمده اما يك روز را در سال همه تلاش و كوشش بكنند بعد يك مقدار هم رويش سرمايه‌گذاري بكنند كه بشود از حرم تا حرم يك جنگل فضاي سبز اين مي‌شود سنت حسنه يك طوري بشود مثل طرح اكرام اين مي‌شود سنت حسنه جشن عاطفه كه هر سال بشود اين مي‌شود سنت حسنه در قبال اين «من سن سنة سيئه»[42] است مي‌شود چهارشنبه سوري خب آن هم يك كاري است سنت اما اين هم يك سنت است آن مي‌شود سنت سيئه اين مي‌شود سنت حسنه ما اين سومي را كم داريم يعني نوآوري ابتكار فن آوري كه به سنت حسنه برگردد جريان حوزه‌هاي علميه هم همين طور است شما در جريان اقوال چهار يا پنج‌گانه مرحوم محقق را در شرايع را كه مي‌خوانيد مي‌بينيد اصلاً سخن اينكه وجوه شرعيه را بدهند حوزه‌اي تشكيل بشود حوزه‌هاي علميه با وجوه شرعيه اداره بشود اين نبود آن روي اوقاف بود و روي نذورات بود و روي وصايا و ثلثها بود و اينها لذا حوزه علميه آن چه اگر سيد مرتضي (رضوان الله عليه) حوزه علميه داشت بالأخره چون امكاناتي داشت يك روستايي داشت وقف كرده بود و مانند آن اما حالا اگر حوزه علميه باشد مردم احساس مسئوليت بكنند اين وجوه اينجا جمع بشود به صورت شهريه داده بشود كه اين طلاب وارثان انبياي الاهي‌اند شما اگر خداي ناكرده نبود علماء و روحانيت اينجا مثل بعضي از كشورهاي ديگر مي‌شد شما بعضي از كشورهاي ديگر مي‌بينيد از ايران قوي‌تر و غني‌تر است سابقه‌اي هم بيشتر است از نظر مسائل صنعتي هم ساليان متمادي است آنها بحثهاي فضايي دارند ايران هنوز دارد حركت مي‌كند اين هند است آنجا چون روحانيت نيست پيروان اهل بيت نيست چه مذهب منحوسي است كه در هند نيست آن شيعه‌هايش مستثناء هستند بعضي ديگر مستثنا هستند انحاي بت‌پرستي انواع بت‌پرستي انواع خرافات انحاي خرافات آنجايي كه علما رفتند يك مقدار احيا شدند اگر نباشد خداي نكرده حوزه اگر نباشد خداي ناكرده روحانيت مردم هم همين‌طور‌اند اين‌طور نيست كه حالا اينها خيلي بالاتر از ديگران فكر بكنند

سنّت حسنهٴ به كار گيري سهم امام در ترويج دين

آن كسي كه نشسته فكر كرده جمع شده كه اين وجوه مال امام زمان (ارواحنا فداه) است يك تصرف در مال صاحب مال بايد به رضاي او باشد دو ما يقيناً راضي هستيم كه مال او را بگيريم به نام آنها حوزه‌اي تشكيل بدهيم كه آراي آنها اخبار اينها فتاواي اينها منتشر بشود سه اين شده حوزه علميه و اين شرايط در دسترس شماست حتماً يعني حتماً به شرايع ملاحظه بكنيد ببنيد اين اقوالي كه ايشان در خمس ذكر مي‌كند يك احتمال براي اينكه ما وجوه شرعيه را بدهيم به فقيه جامع الشرايط او حوزه درست بكند نيست مسئله دفن هست مسئله تحليل است مسئله اباحه و تحليل هست مسئله دفن هست مسئله وصيت هست كه اينها وصيت بكنند هر كدام به ديگري كه اين مال، مال حضرت است وقتي حضرت ظهور كرده است به او بدهيد يا دفن بكند وقتي حضرت ظهور كرده است ﴿وَ أخرجت الارض اثقالها﴾[43] اين چهار پنج قول در شرايع هست حتي اگر چنانچه سهم امام زياد آمد برگرداند به سهم سادات كه سادات تأمين بشوند همين اصلاً در ذهن شريف اينها نبود كه اين وجوه براي اداره و حفظ نظام الاهي است بعد بزرگان ديگر نشستند گفتند اين چه راهي بهتر از اين ما چرا حالا به دنبال نذورات باشيم چرا به دنبال ثلث باشيم چرا به دنبال اوقاف باشيم اين مال طلق و طيب و طاهر ولي عصر است در راه ولي عصر صرف مي‌كنيم اين مي‌شود سنت حسنه حتماً يعني حتماً شما كيفيت پيدايش و گرفتن وجوه شرعيه را در اسلام ببينيد چه زماني شروع شده و چه زماني شروع نشده ما اين گونه از فن‌آوري‌ها را كم داريم اين مي‌شود «من سن سنة حسنة» آن‌وقت عظمت امام راحل (رضوان الله عليه) مشخص مي‌شود كه او سياست را برده در متن دين، دين را آورده در متن سياست هزينه هايش را هم پرداخت كرده و نظام اسلامي را تشكيل داده اين مي‌شود سنت صحيح

ثمرهٴ پايه‌گذاري سنّت حسنه و سيئه

پس ما يك سنت حسنه داريم يك سنت سيئه اگر كسي سنت حسنه انجام داد و اتبعناهم في هذه الدنيا حسنة رحمةً مغفرةً بركةً اگر كسي سنت سيئه تشكيل داد ﴿وَاتبعناهم في هذه الدنيا لعنة﴾[44] و عذاباً و عقوبتاً و انزجاراً و مانند آن اين كه ذات اقدس إلاه مي‌فرمايد تا قيامت هست لعنت به دنبال فرعون هست بر اساس «من سن سنة سيئه كان عليه وزر من عمل بها» هر كس تا قيامت تفرعوني دارد گذشته از اينكه خودش گرفتار تفرعون خودش هست برابر ظلمي كه كرده بايد پاسخ بدهد كيفري از اين ظلم در نامه عمل پيش گامان ستم نوشته مي‌شود در نامه عمل پيش گامان و ائمه جور نوشته مي‌شود اين معناي ﴿وَاتبعوا في هذه لعنة﴾ است حالا مردم اگر مي‌گويند «اللهم العن كذا» زيارت عاشورا مي‌خوانند و فلان مي‌كنند اين در حقيقت از ذات اقدس إلاه درخواست مي‌كنند كه شما اينها را از ساحت قدس رحمت دور بداريد و اگر در اين آيه به صورت فعل مجهول ذكر شده است كه فرمود ﴿و اتبعوا في هذه لعنة و يوم القيامة﴾ و اين بد عطايي است رفد آن عطا را مي‌گويند رفد منتها چون اينها هم عطاي اوست نظير ﴿فبشرهم بعذاب أليم﴾[45] تعبير به رفد شده وگرنه اينها عطا نيست از جاي ديگر از همين‌ها به صورت فعل ماضي ياد كرده است

سؤال: ... جواب: لعن يعني بُعد از رحمت انسان دعا مي‌كند خدايا رحمتت را نصيب حال ما و ديگران بفرما لعنت مي‌كند يعني خدايا فلان گروه را از ساحت رحمت خودت دور بكن لعن بعد من الرحمت است درخواست لعن يعني درخواست دور كردن از رحمت در سورهٴ مباركهٴ قصص به اين صورت بيان شده آيه ٤١ به بعد سوره قصص اين است فرمود ﴿و جعلناهم ائمة﴾[46] درباره قصه فرعون و امثال فرعون ﴿و جعلناهم ائمة يدعون الي النار و يوم القيامة لا ينصرون٭ و اتبعناهم في هذه الدنيا لعنة و يوم القيامة هم من المقبوحين﴾[47] اين مقبوحين هم در دنيا است هم در آخرت لعنت اينها هم هم در دنياست هم در آخرت ولي فرمود ﴿و اتبعناهم في هذه الدنيا لعنة﴾ تا آثار ظلم او هست هر كسي ظلم پيشه كند گذشته از اينكه خودش به آن كيفر محكوم مي‌شود در نامه عمل فرعون‌ها هم نوشته مي‌شود

نمونه‌هايي از سنّتهاي حسنه در اسلام

چه اينكه اگر كسي سنت حسنه‌اي را تاسيس كند هر كس در عالم حسينيه مي‌سازد گذشته از اينكه خودش ثواب مي‌برد آن اولين حسينيه ساز هم در نامه او ثواب هست او مبتكر اين كار بود مثل اينكه هر كسي از تربت حسيني (سلام الله عليه) مهر و تسبيح درست مي‌كند در عين حالي كه ثواب مي‌برد بخشي از ثواب در نامه عمل وجود مبارك امام سجاد (سلام الله عليه) است زيرا اولين مبتكر كه تسبيح درست كرد از تربت حسيني وجود مبارك امام سجاد بود خب حالا اين كه در آيه‌اي نيست در روايتي نيست شما از اين تربت تسبيح درست كنيد ولي مطلقاتش هست خب بالأخره اين تسبيح از گل مي‌تواند درست بشود خوب اين هم گل مي‌شود خاك را گل كرد و تسبيح درست كرد و با او تسبيح حضرت زهرا (سلام الله عليها) را گفت اين هم مي‌شود اما ديگر دليل خاص نيست كه شما بياييد از آيه‌اي نيامده روايتي نيامده آن‌وقت جريان كربلا نبود آن‌وقت خود امام (سلام الله عليه) منشأ پيدايش اين سنت است از اينجا مهر درست كردند بعد هم به ما فرمودند دستور دادند از آن به بعد ديگر دستور است كه اگر كسي بر تربت حسيني سجده كند ثوابش كذا و كذا و كذا اما ابتكار اين عمل از خود وجود مبارك امام سجاد (سلام الله عليه) است اين را مي‌گويند سنت حسنه يك روزي را به اين نام اختصاص دادن روزي را به عنوان هفته وحدت درست كردن اين مي‌شود سنت حسنه روز جهاني مستضعفين مي‌شود سنت حسنه راهپيمايي روز قدس مي‌شود سنت حسنه اينها نه در آيه است نه در روايت است نه مخالف آيه است نه مخالف روايت كار خوبي است برابر اطلاقات اما يك كسي كه حرفش در جامعه اثر دارد بيايد همه مردم را به نفع فلسطيني‌هاي مظلوم يك روز به صحنه دعوت كند اين مي‌شود سنت حسنه

لعنت و عذاب، دامنگير سنّت‌گذار سوء

در قبال سنت حسنه سنت سيّئه هم هست تا آن سنت باقي است لعنت هم دامن‌گير آن سنت‌گذار هست لذا فرمود ﴿واتبعناهم في هذه الدنيا حسنة و في الاخرة﴾ اما در جريان ﴿فاوردهم النار﴾ هنوز اينها گرفتار آتش نشدند اين بود كه فعل ماضي به نكته تعبيرش اين بود كه محقق الوقوع است در حكم فعل ماضي است وگرنه در سورهٴ مباركهٴ غافر آيه ٤٦ به بعد به اين صورت آمده است ﴿النار يعرضون عليها غدوا و عشيا و يوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون أشدّ العذاب﴾[48] اينها الان كه در برزخند كانالي از آن نار عظيم به گور اينها كه «حفرة من حفر النيران» هست اينها در آن نار عظيم داخل نشدند هنوز وقتي قيامت فرا رسيد بعد دستور مي‌رسد كه ﴿ادخلوا آل فرعون اشد العذاب﴾[49]

«حصانا الله انا و اياكم و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] هود/سوره11، آیه25.
[2] هود/سوره11، آیه50.
[3] هود/سوره11، آیه61.
[4] هود/سوره11، آیه69.
[5] هود/سوره11، آیه77.
[6] هود/سوره11، آیه84.
[7] هود/سوره11، آیه84.
[8] هود/سوره11، آیه100-101.
[9] طه/سوره20، آیه68.
[10] زخرف/سوره43، آیه48.
[11] زخرف/سوره43، آیه46-48.
[12] قصص/سوره28، آیه40.
[13] طه/سوره20، آیه78.
[14] طه/سوره20، آیه77.
[15] نازعات/سوره79، آیه24.
[16] قصص/سوره28، آیه38.
[17] قصص/سوره28، آیه38.
[18] نازعات/سوره79، آیه24.
[19] یونس/سوره10، آیه18.
[20] یونس/سوره10، آیه61.
[21] قصص/سوره28، آیه38.
[22] نازعات/سوره79، آیه24.
[23] غافر/سوره40، آیه26.
[24] غافر/سوره40، آیه29.
[25] بقره/سوره2، آیه130.
[26] غافر/سوره40، آیه29.
[27] یونس/سوره10، آیه91.
[28] اسراء/سوره17، آیه71.
[29] اسراء/سوره17، آیه71.
[30] انبیاء/سوره21، آیه73.
[31] قصص/سوره28، آیه41.
[32] اسراء/سوره17، آیه71.
[33] انبیاء/سوره21، آیه73.
[34] بقره/سوره2، آیه124.
[35] قصص/سوره28، آیه41.
[36] قصص/سوره28، آیه23.
[37] مریم/سوره19، آیه71.
[38] ـ كافي، ج1، ص30.
[39] توبه/سوره9، آیه122.
[40] ـ بحار الانوار، ج71، ص204.
[41] ـ بحار الانوار، ج9، ص21.
[42] ـ بحار الانوار، ج71، ص204.
[43] زلزال/سوره99، آیه2.
[44] قصص/سوره28، آیه42.
[45] آل عمران/سوره3، آیه21.
[46] قصص/سوره28، آیه41.
[47] قصص/سوره28، آیه41-42.
[48] غافر/سوره40، آیه46.
[49] غافر/سوره40، آیه46.