درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

83/07/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره هود/آیه 92 تا 95

 

﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُم مِنَ اللَّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءَكُمْ ظِهْرِيّاً إِنَّ رَبِّي بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ﴾ ﴿وَيَا قَوْمٍ اعْمَلُوا عَلَي مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَمَنْ هُوَ كَاذِبٌ وَارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ﴾ ﴿وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْباً وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ﴾ ﴿ كَأَن لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا أَلاَ بُعْداً لِمَدْيَنَ كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ﴾

 

مغايرت بستگان حضرت شعيب (عليه السلام) با مؤمنان به آن حضرت

گرچه قوم مدين اهالي مدين به مشكلات فراواني مبتلا بودند ولي مهم‌ترين گناه آنها كم فروشي بود وجود مبارك شعيب (سلام الله عليه) هم به ساير مشكلات پرداختن هم به اين مهم‌ترين مشكل‌شان بخشهايي از قرآن كريم كه قصه شعيب (سلام الله عليه) را طرح مي‌كند به گناهان آنها غير از مسئله كم فروشي هم اشاره مي‌كند تا آنجا كه ممكن بود هدايت كردند و گروه اندكي به وجود مبارك شعيب ايمان آوردند رهط او بستگان نزديك او غير از مؤمنان بودند ممكن است گروهي از آنها هم ايمان آورده باشند ولي اينكه اهالي مدين به شعيب (سلام الله عليه) گفتند اگر رهط تو نبود ما تو را رجم مي‌كرديم منظور از اين رهط مؤمنان به حضرت شعيب نيستند بستگان نزديك او هستند ممكن است در بين بستگان افراد با ايماني هم بودند لكن غالب آنها اهل ايمان نبودند بنابراين شعيب (سلام الله عليه) يك طرف مؤمناني كه به آن حضرت افرادي كه به آن حضرت ايمان آوردند يك گروهي بودند كه آنها هم قدرت دفاع نداشتند طرف ديگر كه اينها هم به حساب حضرت شعيب (سلام الله عليه) مي‌آمدند رهط و بستگان و فاميلان شعيب بودند كه اينها يك حيثيت اجتماعي داشتند منشا حيثيت اجتماعي اينها شايد همان اصرار در الحادي بود كه اهالي مدين مبتلا بودند بالأخره اين گروه نزد مردم مدين يك حيثيت اجتماعي داشتند از طرف ديگر هم خود مردم مدين بودند اينكه مردم مدين به شعيب (سلام الله عليه) گفتند ﴿لولا رهطك لرجمناك﴾[1] نه يعني اگر مؤمنان به تو نبودند ما تو را رجم مي‌كرديم چون خود شعيب (سلام الله عليه) قدرتي نداشت ﴿ما انت علينا بعزيز﴾ آن مؤمنان به شعيب (سلام الله عليه) هم كه گروه زيادي نبودند تا بتوانند حمايت و دفاع كنند بنابراين منظور از رهط همان بستگان نزديك شعيب بودند كه يك حيثيت اجتماعي داشتند و مردم مدين به پاس احترام آن رهط و بستگان نزديك شعيب كه مؤمن هم نبودند گرچه ممكن است بعضي افراد ايمان آورده باشند ولي غالب آنها مؤمن نبودند و حيثيت اجتماعي داشتند و پيش مردم مدين محترم بودند لذا گفتند ﴿لولا رهطك لرجمناك﴾[2] منظور از اين رجم همان آن اعدام و قتل است گرچه رجم هر دو سبّ و لعن و اينها در قرآن كريم آمده است كه شيطان رجيم است به اين معناست لكن منظور آنها ظاهراً از رجم همان اعدام بود و سنگسار كردن بود و مانند آن

بازگويي برخي گناهان اهل مدين در سورهٴ «اعراف»

در سورهٴ مباركهٴ اعراف بخشي از سيّئات قوم مدين بازگو شد و وجود مبارك شعيب گذشته از مسئله كم فروشي به آن سيئات هم اشاره كرد آيه ٨٥ سورهٴ مباركهٴ اعراف كه قبلاً بحث شد اين بود اين آيات را يك قدري تندتر بخوانيم مگر آن جهاتي كه اشاره لازم باشد ﴿و الي مدين اخاهم شعيبا قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من إلاه غيره﴾[3] كه در سوره هود هم بود ﴿قد جاء تكم بينة من ربكم﴾[4] كه در سوره هود هم آمده است كه ﴿اني علي بينة من ربي﴾ ﴿فاوفوا الكيل و الميزان و لا تبخسوا الناس اشياءهم﴾[5] اين ﴿وَ لا تبخسوا الناس اشياءهم﴾[6] از جوامع الكلم است ﴿و لا تفسدوا في الارض﴾[7] بعد اصلاحها هم مي‌تواند از جوامع الكلم باشد انحاي فساد را شامل مي‌شود

مبارزهٴ حضرت شعيب (عليه السلام) با ايجاد انحراف توسط مشركان

﴿ذلكم خير لكم ان كنتم مؤمنين٭ و لا تقعدوا بكل صراط توعدون و تصدون عن سبيل الله من آمن به و تبغونها عوجا﴾[8] اين همان تبليغات سوء است تهاجم فرهنگي است آن شبيخون فرهنگي است اغواي جوانها به انحاي راه غوايت و ضلالت است فرمود سر راه مردم ننشينيد آنها را بي‌راهه نبريد راه مردم را كج نكنيد راه خودتان را كج نكنيد اين ﴿و لا تقعدوا بكل صراط﴾[9] تنها منظور آن راه فيزيكي نيست يعني سر راه مردم بنشينيد نگذاريد كه مثلاً اينها مسجد بيايند يا مراكز مذهب بروند وقتي يك كسي چيزي را منتشر مي‌كند حرفي را مي‌زند كتابي مي‌نويسد مقاله‌اي مي‌نويسد آن در حقيقت سر راه مردم نشسته است و جلوي طي صراط مستقيم را گرفته ﴿ولا تقعدوا بكل صراط﴾[10] هر جا راه راست ديديد آنجا مي‌خواهيد مردم را منحرف كنيد اين كار، كار شيطان است كساني كه زير مجموعه شيطان شدند و جزء شياطين‌الانس شدند همين كار را مي‌كنند شيطان صريحاً اعلام كرده كه كار من اين است ﴿لاقعدن صراطك المستقيم﴾ چندتا كار كه شيطان تهديد كرد يكي اينكه من سر راه راست مردم مي‌نشينم آنهايي كه مي‌خواهند بيايند نمي‌گذارم دفع مي‌كنم آنهايي كه وارد صراط مستقيم شدند آنها هم پرت مي‌كنم يك عده‌اي را حدوثاً مانع مي‌شوم يك عده را بقائاً از ادامه راه باز مي‌دارد گفت ﴿لاقعدن صراطك المستقيم﴾ اينها كه زير مجموعه ابليسند جزء شياطين الانسند اينها هم همينند وجود مبارك شعيب به اينها فرمود سر راه مردم ننشينيد خب اگر كسي راه مستقيم خودش را طي مي‌كند بعد چهارتا مقاله‌اي چهارتا فيلمي چهارتا نواري چهارتا سي دي مبتذل به دست او رسيد اين سر راه اين جوان نشست و او را از اين راه راست بازداشت يا نگذاشت اين راه راست را تشخيص بدهد يا نگذاشت بعد از تشخيص دادن برود يا نگذاشت راه را ادامه بدهد اين دوسه تا كار را اينها مي‌كردند

بازگويي سخنان حضرت شعيب (عليه السلام) با اهل مدين در سورهٴ «اعراف»

وجود مبارك شعيب اين كار را پرده برداشت و از اين كار هم نهي كرد فرمود ﴿وَ لا تقعدوا بكل صراط توعدون وتصدون عن سبيل الله﴾[11] با تهديدهاي بي‌جا گاهي تهديدهاي نظامي بود تحريم اقتصادي و امثال اينهاست گاهي هم نه اين كه اين ارتجاع است عقب افتاده است انسان را محروم بكند با اين امور تهديد مي‌كردند ﴿و تصدون عن سبيل الله من آمن به و تبغونها عوجا﴾[12] در بحثهاي سورهٴ مباركهٴ اعراف گذشت كه راه راست كج راهه نيست اين يك راه مستقيم است و كج راهه‌اي هم در عالم وجود ندارد كه خدا دوتا راه خلق كرده باشد يكي راه راست يكي هم بي‌راهه بلكه ديگران اين راه راست را كج مي‌كنند يعني اين فطرت مستقيمي را كه خداي سبحان به اينها عطا كرده است همين را ﴿تَبغونها عوجا﴾[13] نه اينكه يك راه معوجي هست آنها راه مستقيم را رها مي‌كنند راه معوج را مي‌روند كج راهه‌اي در عالم نيست همين راهي را كه مستقيم است اينها اين را كجش مي‌كنند ﴿تبغونها عوجا﴾[14] يعني همين صراط مستقيم را خب بعد فرمود نعمتهاي خدا را هم فراموش نكنيد ﴿واذكروا اذ كنتم قليلا فكثركم وانظروا كيف كان عاقبة المفسدين﴾[15] هم از نظر پاسداري نعمت به ياد فضلهاي بي پايان الاهي باشيد و هم ببينيد كساني كه كفران نعمت كردند به چه عاقبت تلخي مبتلا شدند هر دو را ببينيد بعد فرمود ﴿و ان كان طائفة منكم آمنوا بالذي ارسلت به و طائفه لم يؤمنوا فاصبروا حتي يحكم الله بيننا و هو خير الحاكمين﴾[16] در مدين مردم دو گروهند يك عده حرفهاي وحي را قبول دارند يك عده قبول ندارند ديگر جلوي آنها را نگيريد ببينيد عاقبت كار چه مي‌شود چه كسي بالأخره سر انجام به فلاح و صلاح مي‌رسد اين فرمايشات شعيب بود كه در سورهٴ مباركهٴ اعراف گذشت

 

تهديد حضرت شعيب (عليه السلام) و پيروان او توسط مشركان

در سوره اعراف آيه ٨٨ حرف مستكبران مدين به اين صورت بيان شد ﴿قال الملأ الذين استكبروا من قومه لنخرجنك يا شعيب و الذين آمنوا معك من قريتنا﴾[17] از اينجا معلوم مي‌شود كه اين رهط غير از آن ﴿وَالذين آمنوا﴾[18] هستند نه خود شعيب (سلام الله عليه) پيش مردم مدين جايگاه كريمانه داشت نه مؤمنان به شعيب پيش مردم جايگاه عزيزانه داشتند لذا ملأ مستكبر مدين به شعيب (سلام الله عليه) گفتند اگر دست از اين حرفها برنداري تو و مؤمنان به تو را تبعيد مي‌كنيم معلوم مي‌شود كه نه تنها درباره شعيب مي‌گفتند ﴿وَ ما أنت علينا بعزيز﴾[19] درباره مؤمنان به شعيب هم مي‌گفتند ﴿ما هم علينا باعزه﴾ فقط آن قوم و خويش و بستگان نزديك شعيب كه حيثيت اجتماعي داشتند و جزء مؤمنان نبودند آنها از يك حيثيت عزيزانه‌اي برخوردار بودند كه مردم مدين به پاس عزت آنها به شعيب (سلام الله عليه) حمله نكردند ﴿لنخرجنك يا شعيب و الذين آمنوا معك من قريتنا او لتعودن في ملتنا﴾[20] كه قبلاً هم اشاره شد كه الي ملتنا نيست في ملتناست نه يعني شما قبلاً در ملت ما بوديد الان برگرديد بلكه نه ابتدائاً ملت ما را بپذيريد.

سؤال: ... جواب: نه مؤمن نبودند و كافر بودند لذا پيش آنها محترم بودند گاهي ممكن است همان كرامت‌هاي قبيلگي مانع باشد ولي نخير آنها مؤمن نبودند.

سؤال: ... جواب: بله لذا الي نفرمود في فرمود ناظر به همين است اگر مي‌فرمود «لتعودنّ الي ملتنا» يعني قبلاً در ملت ما بوديد حالا دوباره برگرديد اما اين في كه آورده با اينكه جاي الي بود نه جاي في براي آن است كه اين قبول ابتدايي است ﴿قالوا اوَلَوْ كنّا كارهين﴾[21] ما از اين كار منزجريم چگونه برگرديم اگر اين كار را بكنيم ﴿قد افترنا علي الله كذبا ان عدنا في ملتكم﴾[22] هم وجود مبارك شعيب في بكار برد هم آنها نه يعني الي ملتكم اگر مي‌فرمود ﴿ان عدنا في ملتكم﴾[23] يعني قبلاً ما در ملت شما بوديم برگشتيم حالا مي‌خواهيم دوباره برگرديم به ملت شما ﴿بعد اذ نجانا الله منها﴾[24] كه اين هم دفع است ﴿و ما يكون لنا ان نعود فيها الا ان يشاء الله ربنا و سع ربنا كل شيء علما علي الله توكلنا ربنا افتح بيننا و بين قومنا بالحقّ و انت خير الفاتحين﴾[25] بعد تهديد آن ملأ شروع شد كه گفتند ﴿و قال الملأ الذين كفروا من قومه لئن اتبعتم شعيبا انكم اذاً لخاسرون﴾[26] اول تبليغ سوء فرهنگي مي‌كردند مي‌گفتند اين يك خسارت است اين يك ارتجاع است اين يك عقب افتادگي است اين يك محروميت است اين چه كاري است كه شما به دنبال شعيب حركت مي‌كنيد بعد هم تهديدات خداي سبحان مي‌فرمايد وقتي تبليغ شعيب به نصاب رسيد دعوتش به حكمت و موعظه و جدال احسن به نصاب رسيد موعظت او به نصاب رسيد صبر ما هم به نصاب رسيد از آن به بعد ﴿فأخذتهم الرجفة فاصبحوا في دارهم جاثمين٭ الذين كذبوا شعيبا كان لم يغنوا فيها الذين كذبوا شعيبا كانوا هم الخاسرين﴾[27] بعد وجود مبارك شعيب ﴿فتولي عنهم و قال يا قوم لقد ابلغتكم رسالات ربي و نصحت لكم فكيف ءاسيٰ علي قوم كافرين﴾[28] اين عصاره بحثهايي بود كه درباره شعيب (سلام الله عليه) و قوم او مؤمنان به او از يك سو رهط او كه كافر بودند از سوي ديگر مردم مدين كه كافر بودند از سوي سوم و چهارم در سورهٴ مباركهٴ اعراف گذشت در اينجا همان معارف هست به استثناي ﴿و لا تقعدوا بكل صراط توعدون﴾[29] معلوم مي‌شود كه مشكلات مردم مدين فراوان بود منتها بارزترين گناه آنها كم فروشي بود وگرنه تبليغات سوء هم داشتند جلو جوانها را هم مي‌گرفتند وسايل فساد آنها را هم فراهم مي‌كردند يا نمي‌گذاشتند به راه راست هدايت بشوند يا اگر مي‌فهميدند نمي‌گذاشتند بروند يا اگر شروع به رفتن كردند مانع ادامه بودند لذا فرمود كار شيطان را نكنيد كه گفت ﴿لاقعدن لهم صراطك المستقيم﴾[30] در اين بخش كه چگونه آن‌ها گفتند ارهطي پس معلوم شد كه رهط غير از مؤمنان به حضرت شعيب بودند

تعلق رحمت و مودّت الهي بر مشركان در صورت ايمان‌آوردن آنان

اما جريان اينكه وجود مبارك شعيب فرمود ﴿ان ربي رحيم ودود﴾[31] گرچه خداي سبحان رحمت رحمانيه دارد رحمت رحيميه دارد اما مي‌خواهد بفرمايد اگر شما استغفار بكنيد توبه بكنيد مشمول همين رحمت خاصه خواهيد شد وگرنه معنا ندارد كه بفرمايد رب من نسبت به مؤمنان رحيم و ودود است و شما ايمان بياوريد شما استغفار كنيد شما توبه كنيد مي‌خواهد بفرمايد شما موضوع فراهم بكنيد براي اين حكم او نسبت به مؤمنان رؤف رحيم است ﴿بالمؤمنين رئوف رحيم﴾[32] اين وصف هم براي پيامبر آمده است بالتبع هم براي ذات اقدس إلاه است بالاصاله فرمود شما مؤمن بشويد براي اينكه خدا ﴿بالمؤمنين رؤف رحيم﴾[33] ﴿رحيم ودود﴾[34] و مانند آن ﴿إن ربي رحيم ودود﴾[35]

ويژگي و جايگاه وحي در ميان علوم بشري

اما آنكه در اثناي بحث اشاره شد كه از نظر معرفت شناسي اول حس و تجربه است بعد مسائل رياضي بعد حكمت و كلام بعد عرفان و سلطان مسائل وحي و شهود است آن در سورهٴ مباركهٴ انفال مبسوطاً گذشت كه فرمود ﴿ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا﴾[36] اگر شما اهل تقوا باشيد راه فرق بين حق و باطل به شما ارايه مي‌شود تشخيص صدق و كذب به شما داده مي‌شود و مانند آن يعني اگر در كتابهاي درسي در مدرسه‌ها و حوزه‌ها و دانشگاهها گفته مي‌شود «من فقد حسا فقد فقد علما» يك سخن حقي هم هست از نظر ابزار شناخت اگر كسي حسي را از دست بدهد علم حاصل از آن حس را از بدست نمي‌آورد چيزي كه انبياء آوردند كه ﴿وَ يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون﴾[37] اين است مي‌فرمايد ضمن اينكه «من فقد حسا فقد فقد علما» حالا چه حس ظاهر چه حس باطن اگر كسي حس ظاهر را از دست داد علم حاصل از آن حس را ندارد حسي از حواس باطن را از دست داد علم حاصل آن حس را تحصيل نمي‌كند اينها درست است «من فقد حسا فقد فقد علما»[38] اما يك چيز ديگري را وحي آ ورد و آن اين است كه «من فقد تقوا فقد فقد علما» اگر كسي تقوا را از دست داد دانش حاصل از آن تقوا ديگر بهره‌اش نمي‌شود آن دانش يك دانش حيات بخش است فرمود ﴿ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا﴾[39] در خيلي از موارد است كه انسان شك دارد مشكل علمي دارد اين يك در موارد مهمتر اين كه مشكل علمي ندارد مشكل عملي دارد آنجا كه مشكل علمي دارد گرفتار شك است كه چه حق است چه باطل اينجا بايد عالم بشود آنجا كه مشكل علمي ندارد مشكل عملي دارد اين است كه مسئله براي او روشن است بينه و بين الله حق را مي‌داند اما مردد است بكند يا نكند از يك طرفي سود هست از يك طرفي دنيا هست از يك طرفي زرق و برق هست از يك طرفي پيشنهاد دوستان است از طرفي باند و جناح است و مانند آن از طرفي هم خدا و پيغمبر است اين بين جهنم و بهشت سرگردان است اين مردد است نه شاك ترديد در حوزه عزم است شك در حوزه جزم اين جزم دارد شك ندارد اما باند بازي نمي‌گذارد رانت خواري نمي‌گذارد اين مردد است اگر كسي اهل تقوا بود هم از شك حوزه علم نجات پيدا مي‌كند ﴿إنْ تتقوا الله يجعل لكم فرقانا﴾[40] هم از ترديد حوزه عزم خلاص مي‌شود ﴿إنْ تتقوا الله يجعل لكم فرقانا﴾[41] اين ديگر نه در حوزه است نه در دانشگاه است آنكه در حوزه و دانشگاه است همين حرفهاي منطقي رايج است كه «من فقد حسا فقد فقدعلما» اگر كسي حسي از حواس ظاهر را نداشت علم حاصل آن حس بهره‌اش نمي‌شود حسي از حواس باطن را نداشت علم حاصل از آن حس بهره‌اش نمي‌شود «من فقدحسا فقد فقد علما»[42] اما وحي آمده يك حرف تازه آورده فرمود ﴿ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا﴾[43] اين قضيه، قضيه شرطيه است و اگر خداي سبحان آن نور را ندهد كه دادن آن نور مشروط به تقواست هيچ راهي براي تحصيل آن نور نيست «من لم يجعل الله له نورا فما له من نور» او را از هيچ جايي نمي‌تواند پيدا كند وقتي روشن نبود هم در حوزه علم مشكل دارد كه چگونه از دست شك نجات پيدا كند هم در حوزه تصميم مشكل دارد كه چگونه از دست ترديد نجات پيدا كند اين خيال مي‌كند با استعاره مسئله حل مي‌شود كدام يك از ماهاست كه ندانيم چه بد است چه خوب است اگر كمي هم در اوايل امر براي ما مشكوك باشد بعد از يك مقدار تأمل و مشورت براي ما بين الغي بودن يك بين الرشد بودن ديگري معلوم مي‌شود فرمود اين با تقوا حاصل مي‌شود اين در سورهٴ مباركهٴ انفال گذشت بحثي البته مربوط به او بود خوب.

نزول عذاب الهي به سرزمين مدين و نجات مؤمنان

فرمود وقتي اين حادثه تلخ پيش آمد ما شعيب (سلام الله عليه) را نجات داديم با مؤمنان او ديگر رهط او را نجات نداديم چون رهط او كه لله از او حمايت نمي‌كردند مسئله قوم و خويشي بود و دفاع هم نكردند ديگر آن رهط قيام نكردند نگفتند چه حرفي مي‌زنيد مي‌گفت ﴿لنخرجنّك يا شعيب والذين آمنوا معك من قريتنا او لتعودن﴾[44] حمايت هم نكردند پس مردم مدين با رهط حضرت شعيب به كام عذاب رفتند ﴿كأن لم تغن بالامس﴾[45] خود شعيب (سلام الله عليه) و مؤمنان به او نجات پيدا كردند گاهي خداي سبحان يك شهر را مطرح مي‌كند تنها مردم آن شهر نيست از بس مردم آن سرزمين آلوده‌اند كه آن سرزمين، سرزمين نحس مي‌شود سرزميني را مانند يك قوم مي‌داند نه اينكه سرزميني را نظير سرزمين ديگر بدانند در جريان مدين اين خصيصه هست هم در صدر داستان هم در ساقه داستان سخن از اهل مدين نيست سخن از خود مدين است بعد هم وقتي مي‌خواهد او را از صحنه تاريخ دور كند به تاريخ‌دان بيندازد مي‌فرمايد ﴿الا بعدا لمدين كما بعدت ثمود﴾ با اينكه در اينجا با ضمير ممكن بود اكتفا بشود و شايد به حسب ظاهر مناسب‌تر بود اما به ضمير اكتفا نكردن به ضمير نپرداختن به اسم ظاهر عنايت كردن براي اهميت مسئله است كه روشن بشود اين سرزمين بايد از بين برود ﴿الا بعدا لمدين كما بعدت ثمود﴾ خب سرزمين كم‌فروشان مباد سرزمين كساني كه راه ديگران را مي‌بندند نمي‌گذارند اين جوانها به مقصد برسند مباد ﴿الا بعدا لمدين كما بعدت ثمود﴾

وجوه مختلف در معناي روايت «شيبتني هود»

يك بياني از وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است كه فرمود سوره هود مرا پير كرده «شيبتني هود»[46] حكيم سبزواري (رضوان الله عليه) و ديگران در اين‌اند كه چون در سورهٴ مباركهٴ هود داد ﴿فاستقم كما امرت و من تاب معك﴾[47] استقامت خود او و همراهان او پير‌كننده است سيّدنا الاستاد مرحوم علامه (رضوان الله عليه) مي‌فرمايد درست است استقامت توان‌فرساست و باعث پير شدن افراد است لكن در بعضي از روايات دارد كه «شيبتني هود والواقعة»[48] چون در سورهٴ مباركهٴ واقعه سخن از استقامت نيست معلوم مي‌شود مشترك بين سوره هود و واقعه معيار است آن جامع و مشترك بين هود و واقعه همان طرح مسئله قيامت است آن جامع است كه پير كننده است و آيه ﴿يوماً يجعل الولدان شيبا﴾[49] هم احياناً ممكن است مؤيد اين باشد برخي از اهل معرفت مطلب ديگري دارند مي‌گويند آني كه آدم را پير مي‌كند تشر دور باش است خداي سبحان در سوره هود اين قسمت را دارد ﴿الا بعدا لمدين كما بعدت ثمود﴾ ﴿الا بعدا لثمود﴾[50] اين الا بعدا الا بعدا اين تشر خداست يعني دور باشند خب وقتي اينها دور باشند كجا دور باشند وقتي خداي سبحاني كه ﴿هو معكم اين ما كنتم﴾[51] هرجا باشيد با شماست ﴿وَ هو الذي في السماء إلٰه و في الارض إله﴾[52] اگر چنين خدايي تشر زد و فرمود دور باش يعني از حوزه هستي برو بيرون وگرنه اين زمين باشد با خداست آسمان باشد با خداست يك وقت است يك شخصي در يك مكاني يا در يك كشوري نفوذ دارد مي‌گويد دور باش خب يعني از اين قاره از اين منطقه برو بيرون اين فرض دارد اما درباره ذات اقدس إلاه كه ﴿وَ هو الذي في السماء إلٰه و في الارض إله﴾[53] چنين خداي فرمود دور باش اين دور باش او يعني از حوزه هستي برو بيرون و اين حوزه هستي برو بيرون نه اين كه يك دستور باشد ﴿انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كنْ فيكون﴾[54] اين دور باش او يعني او را از حوزه هستي بالكل نسياً منسيا مي‌كند ﴿الا بعدا لمدين كما بعدت ثمود﴾ اينها عصاره قصه شعيب (سلام الله عليه) است و قوم او يك بخشي مربوط به جريان شعيب هست كه با موسي (سلام الله عليه) دارند كه در مدين وجود مبارك موسي چندين سال خدمت شعيب بود آنجا شباني مي‌كرد و اصرار و راز و رمز نبوت را هم آنجا آگاه شد آن در سوره‌هاي ديگر آمده در اين بخش آن بحث مبسوط اصلاً طرح نشده وجود مبارك موسي ساليان متمادي كه در مدين در مشهد و محضر شعيب (سلام الله عليه) بود چه چيزهايي بين اين دو بزرگوار رد و بدل شد چه مأموريتي به عهده موسي بود چه رسالتي را وجود مبارك شعيب به عهده موسي گذاشتند اين‌ها در بحثهاي ديگر است بعد برمي‌گرديم به جريان رسالت حضرت موسي كه قسمت جديد است.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] هود/سوره11، آیه91.
[2] هود/سوره11، آیه91.
[3] اعراف/سوره7، آیه85.
[4] اعراف/سوره7، آیه85.
[5] اعراف/سوره7، آیه85.
[6] اعراف/سوره7، آیه85.
[7] اعراف/سوره7، آیه85.
[8] اعراف/سوره7، آیه85 ـ86.
[9] اعراف/سوره7، آیه86.
[10] اعراف/سوره7، آیه86.
[11] اعراف/سوره7، آیه86.
[12] اعراف/سوره7، آیه86.
[13] اعراف/سوره7، آیه86.
[14] اعراف/سوره7، آیه86.
[15] اعراف/سوره7، آیه86.
[16] اعراف/سوره7، آیه87.
[17] اعراف/سوره7، آیه88.
[18] اعراف/سوره7، آیه88.
[19] هود/سوره11، آیه91.
[20] اعراف/سوره7، آیه88.
[21] اعراف/سوره7، آیه88.
[22] اعراف/سوره7، آیه89.
[23] اعراف/سوره7، آیه89.
[24] اعراف/سوره7، آیه89.
[25] اعراف/سوره7، آیه89.
[26] اعراف/سوره7، آیه90.
[27] اعراف/سوره7، آیه91 ـ 92.
[28] اعراف/سوره7، آیه93.
[29] اعراف/سوره7، آیه86.
[30] اعراف/سوره7، آیه16.
[31] هود/سوره11، آیه90.
[32] توبه/سوره9، آیه128.
[33] توبه/سوره9، آیه128.
[34] هود/سوره11، آیه90.
[35] هود/سوره11، آیه90.
[36] انفال/سوره8، آیه29.
[37] بقره/سوره2، آیه151.
[38] ـ ايضاح الفوائد، ج4، ص299.
[39] انفال/سوره8، آیه29.
[40] انفال/سوره8، آیه29.
[41] انفال/سوره8، آیه29.
[42] ـ ايضاح الفوائد، ج4، ص299.
[43] انفال/سوره8، آیه29.
[44] اعراف/سوره7، آیه88.
[45] یونس/سوره10، آیه24.
[46] ـ وسائل الشيعه، ج6، ص172.
[47] هود/سوره11، آیه112.
[48] ـ وسائل الشيعه، ج6، ص172.
[49] مزمل/سوره73، آیه17.
[50] هود/سوره11، آیه68.
[51] حدید/سوره57، آیه4.
[52] زخرف/سوره43، آیه84.
[53] زخرف/سوره43، آیه84.
[54] یس/سوره36، آیه82.